درود بر شما عزیزان اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلا وسلام علی جمیع انبیائه و رسله و علی سیدنا و مولانا خاتم نبیین ابالقاسم محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و ابن و من بعده مولانا علی امیرالمؤمنین و علی الائمه الخدا من اهل بیت من آله و صحبه وسلام علینا و علی عباد الله الصالحین موضوع عرایض امشب من ضرورت ساخت قوی مکتبی در انتخاب شوندگان در در یک نظام مکتبی ما چند جور نظام اجتماعی یک جور نظام اجتماعی که این قیده دینی رو یک امر قلبی و شخصی میدونه و اداره اجتماع و مسئولیتهای اجتماعی رو یک امر اجتماعی برای مسئولیتهای اجتماعی یک سلسله شرا عمومی در نظر میگیره که با هر جور دین و مذهبی هم احیاناً میتونه سازگار کنه. میگه ما برای مدرسه معلم ادبیات مثلاً برای جامعه اینه که ایران معلم ادبی تمون باید زبان فارسی و ادبیات فارسی رو خوب بدونه املا انشا تاریخ ادبیات سلام علیکم و امثال اینها رو خوب بلد باشه خوشقلم باشه عبارت پرداز باشه واژهها رو خوب بشناسه و در جای خودش به کار ببره دستور زبان رو خوب بدونه علاوه برین زیبا بنویس دلکش پرجاذبه عبارتهای قشنگ به کار ببره یک همچین معلمی منظمم باشه سریا دلسوز بچههاهم باشه جدی هم باشه کلاسداریشم خوب باشه بتونه در کلاس آزادمنش با بچهها رابطه برقرار کنه کلاس و با آزادمنشی اداره کنه. اگه اینها رو بدونه این صفات هم داشته باشه میشه یک معلم ایال. حالا اگه مسلمونه خب برا خودش مسلمونه. بهاییه برا خودش بهاییه. عقیده الحادی داره ملحده. به خدا اصلاً اعتقاد نداره به پیغمبر وحی اعتقاد نداره. خوب برای خودش نداره. یه معلم خوبی معلم ادبیات خوبیه چون کاری که ما از او میخوایم سر کلاس بلده. جدیهم که هست منظمم که هست بچههام که هست کلاس رو هم که آزادنشانه اداره میکنه هیچ دردسری برای مدیر مرض برای مسئولان آموز پرورش برای مسئولان شهر به وجود نمیاره خب دیگه چی میخوای از این معلم؟ این یه جور ه در اون نظام معلم ادبیات قاص خوب کسیست که این خصوصیاتو داشته باشه یک نظام دیگر میگوید نه این قبول نیست برای اینکه اگر این معلم عقیده مایالیستی مادی داشته باشه و خدا وحی و معاد و معارف معنوی بشر رو منکر باشه و معلم ادبیات فارسی هم باشه بخواهد یا نخواهد این اعتقادش این بیاعتقادیش این انکارش در لابهلای گفتههاش برقردهاش تجلی میکنه ه همان پرون آورد که دروست بالاخره این معلم نمیشه سر کلاس از لابهلای لابهلای حرفایی که میزنه مطالبی که مینویسه بیاعتقادیش به خدا وحی و معاد بیرون نفرآورد و این در بچهها اثر بد این در این سلین ساختن احساس و ضمیر و وجدان بچههای یک جامعه اسلامی اثر منفی داره. بنابراین یک همس معلمی برای معلم ادبیات بودن مضر است. معلم ادبیات خاصی باید حتماً یک آدمی باشه که از لابهلای اعمال و رفتار و گفتار و اونچه در کلاس از خودش میده الحاد و بیدینی و بیاعتقادی به مانی اسلام به چشم نبود. به همین اندازه اکتفا میکنه. همین که یک معلم معلم ادبیات باشه و طوری عمل بکنه که بیاعتقادیش به مبانی ایدئولوژی اسلامی و مکتب جامعه به چشم نخوره دیگه معلم خوبیه. یک نظام و نظر سوم میگهین هم کافی نیست. یک جامعه مذهبی نمیتونه نسبت به ارشاد و هدایت و ساختن احساس و اندیشه و وجدان و ضمیر نسل نویش اینجوری برخورد کنه. ل نوح در حال آموختن و در حال شکل گرفتنه. کافی نیست به یک معلم بیاعتقاد به اسلام گفته شود باید مواظب باشید سر کلاس تحقیقات ضد اسلامی نکنید. باید مواظب باشید از شما فراموشها بیدینی و الحاد و بیاعتقادی دیده نشود. این کافی نیست. معلم ادبیات فارسی یک جامعه اسلامی یک جامعه مکری. این باید از تمام گفتهها و نوشتهها و کردههایش اعتقاد به اسلام به عنوان یک مکتب انسانزن تراوش کند تا بچهها در جو ایمان و هکد بودن بزرگ شوند نه در بیتفاوت بودن نسبت به مبادی مکبراین یک معلم ادبیات فارسی علاوه بر همه اون کاراییها و صفات و خصلتهای مثبتی که برشمردید باید یه آدمی باشه دارای ساخت قوی مکتبی باید بچههای ما، دخترای ما، پسرای ما از او شور و عشق به اسلام را روزانه ببینند و بیابند. باید وقتی در کلاس او حاضر میشن، شعلههای عشق به مشک و به خدا و راه خدا در درون اونها برپروختهتر، پرفروغتر، گرما آفرینتر بشه. باید چنون بتوان ز این معلم در کلاسش جاذبه نیرومندی در خط مکتب و در خط اسلام به وجود بیاره که بچههایی که از این کلاس میان بیرون بشوند. جوانان مسلمان متعهد انقلابی که جز در برابر خدا و راه خدا و آیین خدا در برابر هیچ چیز دیگر سرفروز نیاورد و جز به آیین خدا بر راه خدا و زیستن بر اساس معیارهای کتاب خدا قرآن به هیچ چیز دیگر دل نبده است. بنابراین شرح یک معلم ادبیات و فاس خوب قبل از هرچی این است که یک انسان معتقد و پایبند به اسلام باشه. یک انسانی که عقیده و پایبندی به اسلام در زندگی روزانهش به چشم بخوره. اگر بچه های من و شما یه تاشون با آقا معلم یا خانم معلم رفتن اردو دیدن به اینکه آقا معلم و خانلم واقعاً چه آقا معلم ورا معلم خوبیه اما ظهر که شد نمازم نمیخونه یه صبح تاپ شدن نماز نمیخونه یا اگر اردو داخل شهریدم نه روزه هم نیستش ولی خب روزهم نیست اردودا اردو که به قطرا شکمبر کردن نیست اردو برا ساخته شدن روز ما رمضون میگه اردو داشت و ساخته شد مگه این بچهها و این برادرا و خواهرا و بزرگسالا و حتی پیرها که تو ما رمضون میرفتن درو اینا چی میرفتن میرفتن اردوی خودسازی و اگر فاصلشون ۴ کمتر بود روزم بودن همه چیز با یک انقلاب فرهنگی معنیش عوض میشه اردوهم معنیش عوض میشه قبلا سابقا از اردو کی فهمیده میگه د یه جایی بریم تفریح کنیم خوب ببریم خوب بنشید ولی در این جامعه انقلابی یه معنی تازه پیدا میکنه یک جا بریم خوبتر ساخته بشیم و خوبتر بتازه نمیگم تفریح نه نمیگم خوردن نه میگیم فقط خوردن و تفریح نه خوردن و تفریحن یه بخشیست از زندگی در حد خودش و در جای خودش میر به آقا معلم ونا معلم میبینه که ظهر نماز خبری نیست ماه رمضون روزه خبری نیست و یه چیزای دیگهای از این قدیم از اون چیزهایی که از انسانهای بیاعتقاد به اسلام دیده میشه هیچم مناقاتی با تخصص اونها و کارایه تخصصی اونها نداره. از نظر تخصص یک معلب تمام عیاره کنار خوب اداره میکنه. روانشناس رو بچهها خیلی بچهها رو میتونه بیخشونت اداره کنه دستشو خوب تمرین خوب میده امتحان و شیوه ارزشیابی معلوماتش ممتازه هرقدر در این ابعاد این معلم ممتازپرتر بشه اثر بیرونگری بیاعتقادش به مکتب بالا میره در در یک جامعه مکتبی در یک نظام مکتبی گفته میشود این خصلتها و این ارزشها برای هر انسانی که کاری را در جامعه به عهده میگیره حتماً داز و باید به وجود بیایده اما پایه نیستن اینا پایه کار عبارت است از ساخت قوی مکتبی این معلم این مدیر این رئیس اداره این پلیس این این پاسدار این قاضی حتی این پزشک این مهندس این مدیر این معاون این وزیر این نخستوزیر این نماینده مجلس چرا چون فرد این است که جامعه مکتبی بر این اساس بنیان نهاده میشه که آدم مه حرکات و سکنات از ایدئولوژی و مکتبش مایع میگیرد. کسی که فکر میکنه ما میتونیم یک متخصص بدون پایبندی به مکتب را در مواضع کلیده جامعه قرار بدیم و در عین حال جامعهمون م مکتبی بانه چگونه میاندیشد؟ چی فکر میکند؟ رابطه مکتب رو با زندگی تا کجا مییابد اگر قرار است مکتب مکتبی باشد که الذینکرون الله قیام و قروم و علی جنوبهم ایستاده نشسته خوابیده یعنی در تمام احوال به یاد خدا زندگی کند و بایات خدا زنده بماند اگه قراره حضور مکتب در زندگی انسان در تمام احوال باشد اگر قرار است حبش دوستیش باشه بغضش دشمنیش فله باشه اگه قرار است توللایش و تبراییش فی الله و لله باشه با چه بپیوند خط خدا از چه ببرد در خط با چهپیمان باشد با چه پیمان نبندد همه اینها بر مبنای خدا و راه خدا باشه اگه قرار است انسانی باشه که شغلش خوردنش نوشیدنش پوشیدنش زندگی خانوادگیش زندگی اجتماعیش جشن و سرورش سوگش همش بر اساس مکتب باشه. جامعهای که یک چنین پیوندی رو میان مکتب و ایدئولوژی با زندگی معتقده و این رو پایه قرار داده. در جامعهای میتوان گفت که ما میتونیم متخصصان و صاحبان مهارتهای پارزش را در مواضعی که بهخصوص مواضع کلیدی و نقش اساسی داره با خیال راحت بگذاریم و دغدغه و نگرانی هم نداشته باشیم حالا مواضع کلیدی کجا هست فقط پستای بالا مواضع کلیدیه اگر کسی فکر کنه پستای بالا مواضع کلیدی به مسئله حضور فعال و زنده و نقش آفرین ملت در اداره جامعه وقعی ننهاده کسی که ایمان به مشب و پایبندی مشب رو برا سطح رئیس جمهور و نخستوزیر وزرا و مدیرکلها در قوه مجریه رئیس مجلس و نمایندگان رئیسه در قفه مقنه بعدم شورههای استان چون اونام دنبالههای شبه مقنه هستن شورههای شهرستان و شورههای روستا مسئولان قوه قضایی شورهای عالی قضایی و قضات و دادستانها وزیارها و پلیس قضایی در قفه اجراییه در قفه قضاییه کسی که فقط اینطور فکر کنه که برای اون مسئولان بالا یعنی رئیس مجلس اعضاییت رئیسه و نمایندگان در اینجاها باید مکتبو رعایت کنیم در قوه مجری رئیس جمهور نخستوزیر وزرا معالی استاندارا مدیرکلها در قوه قضایی اعضای شورای عالی قضایی و قضات ته و فکر کنه به همین میشه اکتفا کرد. این معناش اینه که این آدم فکر میکنه اداره جامعه دست ایناست. از دید ما مواضع کلیدی خیلی وحیتر از این حرفاست. سری صریحاً عرض کنم که یک آموزگار را در کلاس اول ابتدایی در یکی از حساسترین مواضع کلیدی میشناسم. تکبیر
الله اکبر. الله الله اکبر الله اکبر مری یک پلیس یه دونه پلیس همین پلیس معمولی این در مواضع کفی حضور داره مکرر این آقایون قضات میگن که هی به ما فشار نیارید این مأموران دفتر و مأمور اجرا در دستگاه قضایی نقششون از ما تهیه کنندهتره. این تو مواضع کریمی قرار داره. کسانی که در تنظیم برنامه اقتصادی کشور کار میکنند، برنامهریزیهای کوچک یا بزرگ را بر عهده دارند و اجرای این برنامهها به تصمیمات اونها بستگی داره، اینها در مورد کلیدی قرار دارن. کسی که دائماً به اقتصاد طاغوتی میاندیشه این رو میشه در مواضع برنامهریزیهای جزئی و متوسط جا داد. این میتونه در شادوب اقتصاد عدل اسلامی بیانیشه و تر. اینکه میگویید آقا تو از تخصصش استفاده کن. این برنامهری اقتصادیست. این یک تکنوکرات است. گو از این سو برنامهریزی کن. از این سو برنامهریزی میکنه. فردا بهش بگو بر اون پای برنامهریزی کن بر پایه مقابلش برنامهریزی میکنه. این معلوم میشه انسان را وجودی میدونه جدا از ایدئولوژی جدا از مکتب و الا کسی که معتقد رفتار انسان متأثر از مکتب اوست به هر حال مرتبش هم باشه. مادیگری مکتبش در رفتار ش در گفتار ش الهی مبش در کستارش اثر میکنه. الهی صوفیگرانه است در اندیش اثر میذاره. الهی متعهدانه است در اندیش اثر میذاره. اینا همه اینا اثر داره. بسیاری از این تراماتونرها که در این ایام یا اعدام شدن یا زندان شدن یا فراری اینها معتقدن که دنبال کنندگان یک عرفان جهانی هستند. گن آقا ما به خدا معتقدیم به معنویت معتقدیم چرا انقدر ما رو اذیت میکنن ما فقط پرومسونر هستیم و اینا میگن ما صاحبان تخصصیم حیماست که از ما استفاده نشه حالا به این آقای پراماسونیور بگید درست با همین منطق بود که قرنها انگلستان برده این ملت سوار بود از کانال شما عرفای البته عارف که اینا نیستن عارف نمایان پروسیونر بعدشم آمریکا دید سوراخ دعای خوبیه گش نکرد بق این سوراخها را پیدا کرد ازم استفاده کرد دنبالشم صهیونیسم و صهیونیسم جهانی و اسرائیل که تبلبر صهیونیسم در خاورمیانه است اونم که از اول گفته میشه اصلاً بنیونگذار این حرکت ممکنه باشه اونم هم استفاده کرد نظام طاغوتی داخلی هم این چه تکای خوبیه هم خودمونیه هم بیگانه قبولش داره از این بهتر چی اهاب قبولش داره ما هم قبولش داریم که بهتر و محکم بتسیدیم به او صاحب تخصصم هست مدیرکل بانک بسیار عالیه مدتهام بانکتونو اداره کرده به سود کی به سود همون عرفان فراماری به سود ارباب اینطور میاندیشه. یادم میاد در سال ۱۳۴۲ یک آقایی که رئیس آموز پرورش بود و میگفت من لیسانس الهیاتم هستم. ولی اونقدر در رفتار کثیف و آلوده بود که چه عرض کنم. این آقا در همون موقع خیلی رک و راست و بیپروا میگفت به اینکه این علامت روشنفکریش بود. گفت به اینکه شما رو به خدا بیاید یک سفر برید اسرائیل وضع او رو مقایسه کنید با وضع این عربهای فلسطینی ببینید واقعاً آدم نباید از این یهودیاهای اسرائیل حمایت بکنه و به این عربهای فلسطینی کثیف دین لعنت بفرسته غالب فکر این آقا چی بود که اینطور میاندیشید و با این اندیشه آیا در یکی قرار نگرفته بود؟ ز این افراد هم آهنگ و همرنگ خودشم بله بله بهش میگفتن و بهبه میگفتن و چهچه میکردن. این آقا هم گاهی که تو مجالش گل میکرد دیگه هرچه تو دلش داشت بیرون میریخت. نمیدونم حالا کدوم گوریه که بگیرنش به حساب درستم به حسابش. این پیوند عمیق زیربنای فکری و عقیدتی رو با کلمه به کلمه گفتار انسان و دونه دونه رفتار انسان نشون میده. بنابراین در یک جامعه مکتبی ساخت نیرومند و قوی مکتبی به عنوان عامل اصلی و عامل اول در انتخاب افراد باید مورد توجه قرار بگیره. ی صحبت از شوراها میشه. مسئله شوراها، شوراهای محلی، شورای کارگاهها، شوراهای ادارهها، شوراهای مدارس و شوراهای دیگر. خب ما در رابطه با شوراها چه موضعی داشته باشیم؟ شوراها رو نصب کنیم. بگی ما مدیریت عبارت است از یک مدیریت بستهای که یک گروه یک عده توانا میان جامعه رو اداره میکنن و اینها دلسود جامعه و غمخوار جامعه باشن و با قن سود جامعه کار کنن همین این کافی نیست این خطرناکه نمیتونی بپذیری اینو خب پس چی بگیم بگیما اداره جامعه رو باید به دست مردم داد جامعه باید از پایین به بالا اداره شود از توده مردم اداره بشه در همه جا باید حضور فعال و تسلیم ده و اداره کننده توده مردم مخصوص و ملموس باشه. خب همه چی؟ مردم هرچیو انتخاب کردن انتخاب کردن مردم توجیه نیاز ندارن مردم رهبری و توجی هم نیاز ندارن مردم قالبهایی که به اونها گفته بشه و آگاه بشن و خودشون قالبهای اساسی و قانون اساسی رو تدری کنن و رو اون اساس حرکت کنن و خطوط کلی حرکت مردم به وسیله آگاهان بر اونها عرضه بشه و خود مردمم آگاهان اونها رو رأی بدن و قبول کنن و از اون پس در اون خصوص کلی حرکت کنن مورد نیاز نیست همینطور مردم بدون هیچگونه هدایت رهبری تنظیم اینم درست نیست این همون حکومت فوضاع و حکومت حرج و مرجه اگه نظمی نظامی شکلی ایتی در کار نباشه سپردن کار به دست مردم میشود حرف و مرد هر گروهی برا خودش یک سازی میزنه میشه این دست میشه این جامعه پس اینم درست نیست نه اولی درسته که یک عدهای قیم بخوان جامعه رو اداره کنن میخواد این قیمها یه دونه باشن میخواد ۱۰ تا باشن میخواد ۲۰۰۰ تا میخواد ۱۰۰۰ تا اداره جامعه به صورت قیم مادر این مود دومی اداره جامعه به صورت اینکه هرچه مردم دلشون خواست هر گروهی هر جور دلش خواست بدون هیچگونه خطوط کلی و رهبری کلی و هدایت کلی این هم مضره این حرف و مرکه این درست همان لیبرالیسمیست که ما باهاش مبارزه میکنیم پس چی سوم کدام اون سوم سوم این است که برای جامعه بر اساس مکتبی که خود اون جامعه قبول کرده بر اساس اون مکتب بگویند خطوط کلی نظم و اداره جامعه در بعد سیاست اقتصاد مدیریت فرهنگ تعلیم و تربیت عمومی، پزشکی، خدمات و امثال اینها این خطوط کلی رو بر اساس مکتب پذیرفته شده اون جامعه تعیین کنن و بعد چی بگن؟ جزو این خطوط کلی این باشه که جامعهای که پذیرفتهای حاکمیت این مکتب را بر خطوط زندگی است. جامعهای که پذیرفتهای که زن زندگی در این صراط مستقیم به جلو رود به تو هشیار باش میدهیم میگوییم هشدار باش کسانی را برای عضویت شوراها انتخاب کن انتخابشوندگان باید مسلمان معتقد متعهد به مکتب مورد قبول جامعه و نظامت باشند اگر در اونها بر الله اکبر الله اکبر
اگر اگر در اونها این قید رو رعایت نکنیم قافیه را باختهایم پس وقتی مسئله شورا مطرح میشه باید با مسئله شورا یک قید مطرح بشه شورا بله ولی انتخاب شود بندگان باید دارای اعتقاد و ساخت قوی مکتبی باشن. در کارخانه میخوای شور انتخاب بکنید باید انتخاب کنی سرسخت در موقعی که قانون اساسی تنظیم میشد اخیراً که لایه شوراها مطرح بود در شورای انقلاب میگفتم که باید شوراها در زندگی جامعه ما نقشی مؤثر داشته باشن. اما یک شخص باید در قانون شوراها بیاد با این است که انتخاب شوندگان باید مسلمانانی مؤمن به انقلاب اسلامی در خط امام باشند. الله اکبر الله اکبر الله اکبر به فرین
خب آیا این یک نوع فاشیسمه یک نوع دوگماتیسمه یا یک نوع اصولی زندگی کردن و پرنسیپ داشتن و پایفند بودن به مبادی و عارف مکتبی کدوم یکی؟ ببینید من یه مثال معمولی را که همه شماها ضمیرتون و ذهنتون باش آشناست مطرح میکنم ببینید چی دو مقطع از این بگید ببینم امام جماعت یک مسجد شب هست که آدم مؤمنه متدینه باتقوای متعدده پایبنده مؤمن به این انقلاب باشه یا نه
در هیچ تبدیل ندارید که بله حالا اگر کسی فکر کنه آقا این شرایط برا امام جماعت مسجد منطقیه قبول داریم ولی برا عضو شورا منتخب شورا دیگه چرا این معلومه که مکتب رو فقط تو مسجد قبول داره این معلوم میشه که نقش مکتب در زندگی اجتماعی و به اینکه نظام نظام مکتبیست اعتقادی نداره بعد موقع که صحبت انتخاب آقای میرسلیم بود اینو گفتم موقعین که صحبت انتخاب آقای جایی بوده این رو گفتم البته از نظر تشکیلات ما که همون موقع ما منتخب اولمون آقای رجایی بود بعدم آقای سلیم البته آقای فارسی اون موقع مطرح نبودن بعد که ایشون مطرح شدن منتخب اول شد آقای فارسی دوم آقای رجایی سیم آقای سلیم چهارم و پنجم اینجا در مورد انتخاب آقای رشایی آقای مصریم که مطرح بودن این جمله رو گفتم کا تو سخنرانیها گفتم گفتم در سال ۱۳۳۸ ۳۹ که ما روی مباحث حکومت اسلامی ب میکردیم و بعد در سال ۱۳۴۲ به اون طرف که رسماً یک مجموعه مطالعاتی و تحقیقاتی برای این به گست آوردیم که بعد ساوا داغونش کرد و خود بندهم که دیگه از قم رشته شدم نتونستم بمانم و ساات مجبورم کرد که از قم در قم نباشم و بعدم که در ایران نبودم چند سال چ پ سال در اون موقع که بحث میکردیم روی مسائل حکومت اسلامی توی جلسه با دوستان اینطور میگفتم که جامعه اسلامی ی از جلوههای زیباش اینه که نخستوزیر اون جامعه اگه وایساد جلوی مردم به عنوان امام جوا مردم بدونن راحت با اطمینان قبل پشت سرش نماز بایستن و رجایی که این آدمیست و خود من و دوستانمون مکر پشت سرش نماز جماعت کنیم در طول این سالها الله اکبر الله اکبر الله اکبر ببینید برای اینکه قرار است که مکتب فقط تو مسجد نباشه فرق این است که جامعه جامعه مکتبی اگر کسی گفت آقا این خصوصیاتی رو که شما برای امام جماعت میگید دیگه چرا برای نخستوزیر میگید مگه میخوایم خود سرش نماز بخونید ما میخوایم نخستوزیر خوبی باشیم این معلوم میشه یا به گونه دوم میاندیشد یا به گونه ل به گونه سوم از اون سه گونهای که در آغاز عرایضم مطرح کردم نمیاندیشد. پوسکنده اینکه عضو منتخب شورا نماینده کارگران در یک شورای کارخانه باید کسی باشد که مردم نسبت به اعتقاد و ایمان و تقوا و پایبندی مکتبی او در این حد که پشت سرش به جماعت به نماز بایستن داشته باشن حالا خواهید گفت که انگار کار دشواره کجا پیدا کنیم این همه آدم عزیز من آهنگ را انتخاب کن این آدما ساخته میشن سو و جهت را مشخص کنیم تا گردش جامعه چنین انسانهایی را به وجود آورد و بسازد ما رکت وویایی جهتدار و سازنده معتقدیم. ما چرا میخوایم همیشه تو شرایط موجود زندگی کنیم؟ اگه قرار بود ما آدمایی باشیم که به شرایط موجود بسازیم که خب رژیم حالا حالا اینجا بود. اونم یه شرایط موجود بود دیگه خب پیش میساختیم. قرار بر این است که انسانها شرایط بهتر را به وجود آورند و جای گزینه شرایط نامطلوبه موجود کنن. این نقش انسانه انسان موجودیست خودساز و محیط ساز. اسلام به ما انسانو اینجوری معرفی کرده بساز ولو بسوزی در راه این ساختن. بسوز و بساز. اما بسوز و بساز قبلاً یه معنی دیگه داشت. تو انقلاب یه معنی دیگه. تو فرهنگ تسلیم به سوز و بساز ت بسوزه و تو سازش نشون بده. معنی بسوزه بسازینه. یعنی همه محرومیتها کوسریها رو تحمل کن و سازش کن. به سود و بساز در فرهنگ انقلاب یعنی وجودت را فدای سازندگی نوع محیطت کن. بسوز چون شم و بساز با روشنایی و گرمایت نظام مطلوب و ایمانی و الهی آینده را بسوز و بساز. ساز. زندگی کن. خط اینه خط شهادت اینه خط عیثار اینه خط فداکاری اینه و انقلاب اسلامی ما انقلاب بسوز و بساد است. یعنی میسوزیم در آتش عشق آرمان و خدا و میسازیم به یاری و هدایت او نظام الهی پرروغ پرعدل پرکمال انسانی آینده را.
تکبیر
الله اکبر بر الله اکبر
بنابراین بله ما میخوای به سویی حرکت کنیم که نمایندگان منتخب شورای مدارس بچهها تو مدرسه میخوان شورای دانشآموز انتخاب کنن. هر که چاخانتر و پرزرق و برقتر و خودشینتر و خشک و بشکنتر او باید بیشتر رأی بیاره این همون نظام لیبرالیستیه این نظام اسلامیه از کی باید رأی بیاره هرچه که با ایمانتر باتقواتر متأسدتر جدیتر خدا دوستتر مردم دوستتر باگذشتتر فداکارتر و در مسائل مربوط به مصالح مدرسه و بچهها آگاهتر این باید ی بیشتر بیاره. این دو خطه. ما فعلاً میخوایم بریم سراغ اون خط و چون سراغ اون خط میریم این کارو میکنیم. میگیم در این گذر میانه در این مرحله انتقال از جامعه طاغوتی به جامعه مطلوب الهی اسلامی این کارو میکنیم. میگیم میگردیم در هر جا مؤمنترین وتقواین را به صورت نسبی انتخاب میکنیم اما تو اون نسبیت درنگ نمیکنیم. تو اون نسبیت نمیمونیم. طوری عمل میکنیم که منتخب ما ۲ سال دیگر از منتخب ما امسال با ایمانتر، مکتبیتر، باتر و آگاهتر باشه. این خط ماست. خب میشه جامعه مذهبی باشه و این شهر را نگیم؟ ما این شخصو میگیم. یه ی آدمهایی که با مک رشد میکنن اینه که رک مسائل اصولی رو بیان میکنن. تعارف با کسی ندارن. خواه همه را خوش آید و خوا نیاید. چون اونها برای خوش آمد ایران سخن نمیگویند. اونها برای مطرح کردن بهترین راه انسان زیستن سخن میگویند و مینویسند. خوب خواهید گفت به اینکه توی یک جامعهای که صدها هزار نفر، میلیونها نفر انسانهایی پیدا میشن که این مکتبو قبول ندارن اونها باید چیکار کنن؟ به علاوه اونایی که مکتبو قبول کردن اما هنوز به این مرحله از ایمان و تقوا که میچی نرسیدن اینا چی کنن؟ اینا کنار بمشینن، تماشاکیچی بشن، بیتفاوت بشن. یک سؤال جدی دوباره تکرارش م. سؤال اینکه وقتی میگویی یک شرط اساسی در انتخابوندگان برای کارهای گوناگون حتی معلمی در کلاس اول ایمان و تقوا و فضیلت و عشق به آرمانهای مقدس اسلام. پس بقیه کجا برن؟ چیکار بکنن مخالفین با اسلام تو این جامعه پس چیکار بکنن بیتفاوتهای نسبت به اسلام چهکار بکنن؟ اینجا دو جور جواب هست یک جور اینکه چون باید نظام مردمی بماند ما در این قید تخفیص میدیم تا دل اونا رم به دست بیاریم. میگیم که اکثریت با بیدینها اگه اعضای شورا اونجا بیدین بودن عیب ندارهشون شرک و بینوس بشه اونجا که اکثریت با ضد اسلام اگر نمایندگان اونجا ضد اسلام بودن عیب نداره تا وقتی که اکثریت جامعه مسلمانن خودبهخود اکثریت اعضای همه شوراها رو هم رفته مسلمون میشن عیبی نداره ای ۱۰ جام اکثریت اعضای خود اون شوراها ضد اسلام یا غیرمسلمون بودن قابل اخازه. چرا؟ برای اینکه اگه این کارو نکنید جامعه به بیتفاوتی کشونده میشود. اون وقتی که حکومت مردمی نیست تحولیه. یه منطقه شاید خیلیا را این منطق خوش آید شاید ولی ما را این منطق خوش نیاید. چرا؟ چرا؟ برای اینکه اگه مسئله اکثریته اکثریت را در همون مقطع اصلی حاکم کنید دیگه بگویید وقتی در یک جامعهای از میان کسانی که حق رأی دارن نزدیک به ۱۶ میلیون نفر رأی میدهند به این قانون اساسی جمهوری اسلامی که میگوید باید اداره کشور بر مبنای اسلام باشد بنابراین اینجا اسلام
تکبیر الله اکبر الله اکبر الله اکبر بر خلا
حالا ما رک و پوسکنده میگیم ای هموطن ضد اسلام خب هموطن که هستی ناخ ای وطن بیتفاوت نسبت به اسلام. نظام حاکم نظام اسلامی در این نظام برای زندگی تخ قوانین و مقرراتی وجود دارد. بیقانونی نیست. اما اگر پذیرفتی که یا با رأی دادن به قانون اساسی یا با رأی ندادن اما زندگی کردن در قلمرو حکومت این قانون اساسیست در این کشور اسلامی زندگی کنیم اینا که میگیم جزو لوازم این قانون اساسیه قبول کن نه اینکه بر تو تحمیل میکنیم بر تو تحمیل نمیکنیم تحمیل نمیکنیم نمیگیم بیا به قانون اساسی حتماً رأی بده اینو نمیگیم میگیم ن قدر که تو اینجا موندهای در جایی که یک قانون اساسی مکتبی حاکمیت دارد. بنابراین مندنتش به معناست که این قانون اساسی را با اینکه مطابق با امیال خودت نمیدانی به عنوان قانون اساسی عملاً پذیرفتهای و قالت الاعراب آنا قل لتم و قولو اسلمنا ودخل الایمان فیلوکم عین اینور در اسلام بود یه عده بودن مسلمان بودن یه عده بودن تسلیم بودن اسلام و تسلیم مسلمین اون مسلمی که ابراهیم علیه السلام به خدا دعا میبرد که خدایا مرا و نسل مرا از مسلمین قرار ده کسانی هستن که ایمان در قلبشونه و اسلام در اندیشه و احساس و عملشونه. اسلام در اونجا عین ایمان است و ایمان و اسلام در اونجا متساویان هستند از نظر دو کلی به اصطلاح منطقی. اما یه جور اسلام دیگه هم بود به معنی تسلیم. یعنی اعرابی که در قلمرو انقلاب پیروزمند پیغمبر اکرم سلام الله و سلام علیک اللهم صل علی محمد و آل محمد اینها زندگی میکردن اینا قبول کرده بودن که میخوان زیر حکومت محمد زندگی کنن خب اینا دیگه باید بپذیرن دیگه انسان که نمیشه هم بگه آقا من میخوام در زیر این حکومت زندگی کنم هم هرچی درود دلم خواست این نمیشه دیگه حکومت بالاخره برای خود جنو مدیریت داره در جمهوری اسلامی ما ۱۶ میلیون نفر مؤمن به قانون اساسی داریم با درجات مختلف از ایمان ولی بالاخره مؤمنن حدود ۱۶ میلیون اینا که رأی دادن از اونایی که حق رأی دارن اگر فرض کنید که در ایران نزدیک ۲۱ میلیون نفر حق رأی دارن از اینها نزدیک به ۱۶ میلیون نفرشون مؤمن به قانون اساسی برای اینا که مسئله نیست اینا از خدا دلشون میخواد بگیم شرط شرط اعضای شورا در هر یکی از شوراها در هر کارگاه در هر مؤسسه در هر محل این است که انتخابونده مسلمان مؤمن به اسلام باشد اینا افکار دلشون میخواد معنی رأی به قانون اساسی اینه معنای قبول اسلام به عنوان مکتب اینه اما اون حدود ۵ میلیون نفر دیگه از رأیدهندگان اینا یا مرتدن یا بیتفاوتن یا مخ یا هستن مسیحین غیرمسلمانن هرچه هستن گرچه خیلی از مسیحیا به هم اساسی رأی دادن یعنی قبول کردن که این صلاته ما رعایت کنیم البته دیگه ما نمیخوایم برا شورای کلیسا مسلمونیو کنیم و نه دیگه شورای کلیسا برا خودش مسیحی باید باشه یه مسیحی فراوازی باشه این ۵ میلیون نفر پذیرفتهاند که با این نظام زندگی کنن همین قدر که پذیرفتهاند اینها هم باید شرایط را عملاً پذیرا شوند. بنابراین در یک جامعه مکتبی که جامعه اسلامی یک جامعه مکتبی ساخت قوی و تعیینکننده و شکلدهنده به اندیشه و احساس و گفتار و رفتار برای انسانها شرط اصلی در تصدی کار ها و مسئولیتهای گوناگون بهخصوص مسئولیتها و کارهای کلیدلی بهخصوص اون مهمترینشه. این اون نتیجهای که از بحث امشب در حضور برادرها و خواهرها مورد نظر من بود. این بحث از بحثهای حساس نتیجه روشن شد که در این جامعه به تخصص و مهارت بها داده میشه. یت داده میشه ارزش نهاده میشه متخصصان با ایمان و مؤمنان متخصص پرورش پیدا خواهند کرد و در این مقطع و در این معبر و در این مرحلهای که الان هستیم با همون نسبیتی که درون نمانیم البته تنظیم میکنیم کار جامعهمون رو به کسی هم برنخوره اگه یک آقایی پزشک عالی قدری هم با مسلمون درست حسابی نیست گفتم توو میتوانی یک پزشک خوب باشی در این حد مورد قبول هستی بایدم پزشک باشی اما به تو مواضع کلیدی سپرده نمیشه ناراحت نشه این طبیعت یک جامعه مکبیست من دوست ندارم جامعه اسلامی را با جامعههای مارسیستی مقایسه کنم برای اینکه حتی این مقایسه را گاهی منشأ گمراهی مییاب اما به عنوان مثال در مواقع ضرورت مثال آوردنش انشاءالله داشته باش یک پروفسور مسلمون معمولی نه مسلمان تمامیار ای به یک آداب مختصری از اسلام شاید عملاً پایبند بود از بخشهای مسلمان نشین شوروی اما جای کارش ظاهراً در مسکو بود چند سال قبل اومده بود اینجا فارسی هم میدونست ایرانشناس بود مسائل رو هم میدونست گفت من هم مسلمانم حدود ۵۴۵ سال شم گفتم خب آقای پروفسور شما چیکاره؟ گفت من ایرانشناس هستم در دانشگاه کارم بیرون شد گفتم گفت به شما پستی سمتی ریاست دانشگری گفت نه فقط مخصوص مارکسیستهاست به غیر مارکسیست این پستا رو نمیدن اونجا حالا این مارکسیستا اومدن تو مملکت ما میگن بابا اینکه شما شک میکنید برای سمتها باید ایمان و تقوا رعایت شود این فاشیسم خود اینا میگن اگه باز اقلاً لیبرالیستای اروپای غربی اینا میگفتن یه چیزی لیبرالیستای آمریکا میگفتن یه چیزی که اونا دروغ میگن در همون آلمان غربی که خودش را یک نمونهای از لیبرالیسم میدونه یک استاد جوان ۲۷ ساله مارکسیست رو چنان براش عرصه رو تنگ کرده بودن که ول کرد رفت دروغ میگن اینا رو همونجام دروغ میگم اونجا یه استادی را که گفتن چون تو گفتی من مسلمونم دیگه عضو حزب مارکسیستی شوروی که نمیتونی باشی و بنابراین کار مدیریتی ولی در حد مدیر یک دانشکدهم بهت نمید حتی مدیر یک انستیت بهت نمیده یه مرکزی مدیر اونجام بهت نمیده مدیر یک مرکز قاتی ایرانشناسی باید یک ماکسی باشه مواضع کلیری و این آقایون تو این مملکت داد و فریاد برآوردهاند که ای بابا این ارتجاع است که میگوید باید در مواضع حساس و مؤثر جوانها برادرها و خواهرهای مؤمن مسلمان متعهد مؤمن به خط امام قرار بگیرن اگر این حرفا رو خوب یاد بگیرین تو معرک پس فردا که میرین مثل شیر جلوشون بایستی مایه سرفرازی ماست انشاءالله تکبیر الله اکبر الله اکبر الله اکبر حسین احمدی
بنابراین امیدوارم دیگر هیچکس به صورت مغلط کاری و مغالطه و سفستهصفه اعتقاد ماهها ا را به ضرورت شرط ایمان به مکتب و تقوا و پایبندی عملی به مکتب برای کسانی که مسئولیتی از مسئولیتهای جامعه را بر عهده دارند غلط معنی نکند و سست آمیزانه اون را به معنی کنار نهادن مردم و حکومت منها مردم تحریف و تفیر نابجا ننماید.
تکبیر الله اکبر الله اکبر الله اکبر خدا
خب این عرایض من از طبق معمول ۲۰ دقیقه هم اختصاص بدیم به پاسخ به پرسشها. در رابطه با موضعگیری آقای پنیس که تمام ادعاهایش علیه نیروهای خط امام که شما هم شامل اون میشوید بود؟ با امام تماس گرفتهاید و موضع امام به نفی بود و آیا شما دچار عملزدگی نشدید؟ تولید شخصی مثل من چون عین نوشته را میخونم اما خب حالا من میگم اینجا یه کلمه اضافه کنم مثل آقای من نقشه نابودی شما را بکشد حسن شجا کارمند یک سؤال کننده شجاع که اسمشم زیرش مینویسه اسم با مسم حقیقت اینکه در سال ۵۸ ما زندانی مسئولیتهای سنگین سال اول پیروزی انقلاب شدیم در یکی از سخنرانیاها عرض کردم زندانی با اعمال شاقه یعنی صبح تا از صبح زور تا نیمه شب به ایفای مسئولیتها پرداخته در اون سال ما نتونستیم در جامعه مثل معمول حضور پیدا کنیم و مسائل رو به همین صورت برای مردم مطرح کنیم. بنابراین اگر بر ما انتقاد کنید این انتقاد سازنده برادرانه را که شما در سال ۵۸ دچار عملگی شدید انتقادیست که به جن میپذیریم راه میگوستیم. اما دلیل ما رم بر این عملدگی بدونید چیه و اون این است که اگر ما اون یک سال با تمام وجود حضور خودمون را ایفا نمیکردیم. مملکت الان زیر چتر خوشظاهر فباطن لیبرالیسم بود. ما به این دلیل اونجا موندیم. اینکه میبینید لیبرالیسم نتونست کنه. اینکه میبینید الان قانون اساسی چون یک قانون اساسیست که راه را بر کسانی که میخواهند غیر اسلام را در این کشور ولو به صورت التقاطی حاکمیت بدهد بسته است. اینکه میبینید الان مجلس شورای اسلامی چون اکثریت قاطعی دارد که از ۱۹۳ نماینده ۱۶۹ نمایندهش با اون وجهی که سراغ دارید به برادر مکتبی منرجایی و کابینش رأی میدهد. اگر میبینید که حتی برادری متدین و با ایمان چون میرسلیم که من او را هم از نظر تقوا در حدی میدونم که با کمال کی به خاطر اطمینان با او به جماعت به نماز میایستم. به دلیل اینکه در دو سه مورد فقط کمی سست آمد. در مواضعی که باید موضع قاطع مکبی باشد مجلس حاضر نشد به او رأی تمایل بدهد. اگر میبینید که سرانجام در نتیجه این حرکت الان یک ت مکتبی دارید که نخستوزیرش میگوید شرط انتخاب وزرا برای من این است که در خط رهبری حرکت کنند از نظر تقلید دینی و از نظر تعبد و عمل بدونید یه مقدار ایشناشی از اون عملزدگی ماست یعنی اینکه اون یک سال هرچه دعوت کردن در دانشگاه در مساجد در شهرهای مختلف ناچار بودیم برادر خواهر برادران خواهران عذر میخواهیم ما الان آن در یه جایی هستیم که آنی غفلت پرخطر است و به شما عرض کنم از اسفند تا حالا که ما به حکم وظیفه و برای جبران این مافات مقداری از وقتمون را ثبت این برنامهها کردیم و یه مقدار از اون عمل دور موندیم حالا میبینیم در موارد و در مواقعی که ماها در شورای انقلاب نبودیم بهخصوص این دو هفته عاقل یه چیزایی اونجا تصویب شده اصلاً با روشور درنمیآمد. همین قانون لغو سود ویژه کارگران این تصویبش در جایی بوده که ماها نبودیم. نه من بودم نه برادرم از آقای هاشمی برادهای دیگه. میدونید اونجا اگر ۷ نفر از اعضای شورای انقلاب بودن و هر هفته تا رأی موافق میدادن تثبیت میشد. خب اعضای شو انقلاب ۱۵ نفر بودن. شرط تصویب این بود که حتماً ۷ تا رأی موافق داشته باشه. خواه حاضرین ظرفا باشن خواه هفت تا باشن. خواهش تا باشن. بنابراین به این کیفیت تصویب میشد لوایع و چون ما اونجا نبوده تا مخالفتمون رو بگیم و استدلال کنیم و بایستی از این جورلوایی هم تصویب شدیم یه چیز دیگه هم خوشمزهتره و اون اینکه ما نبودهایم با این قوانینم مخالف بودهایم و بعد میرن توی محیطهای کارگری میگوین میدونید چطور قانون سود ویژه را لغو کردند به زیان شما این تقصیر این روحانی شورای انقلابه اینم شمزهگیشه. از این خوشمزهتر براتون بگم. در خوزستان سفر خوزستان در اهواز یکی از برادر گفت نمیدونه اینجا تبلیغات علیه شماها چه میکنه. گفتن چه میکنه؟ گفت میرن توی این جاهایی که مردم محروم هستن. یه پیرزنی مثلاً میگه خونه من برق نداره. میگفت من خودم از اوشنیدم خونهش برق نداشت. رفته بودن گفته بودن میدونی چرا خونت فرق نداره؟ بهشتی گفته. درود برشی. درود بری درود برزی درود بری درود بری درود
درود بر شما عزیزان حالا ملاحظه کنید که اگر ما در سال ۵۸ به این عملزدگی آگاهانه نامطلوب تن درناده بودیم شما میدونید که یک روحانی در جامعه مثل ماهیست در آب مثل ما زنده بودن ما به اینه که تو متن جامعه باشیم ما تو متن جامعه بزرگ شدیم ما با مردم بزرگ شدیم بنابراین این یک سال نمردید خیلیه چون یک سال مایی رو از آب بیرون نگه دارن و نمیره خیلیه توقیر خدا ولی آگاهانه و متعهدانه موندیم برای اینکه در اوائل سال ۵۸ ا در شورای انقلاب میگفتیم کمیتههای انقلاب هستند که امروز حافظ نسب و امنیتن توی این جامعهای که هیچ وسیلهای برای تأمین و امنیت ندارد. البته ایمان مردم، فرهنگ مردم عشق انقلابی مردم همیشه پایه اصلی امنیته. ولی چون در هر جامعهای عوامل ضد امنیت کما بیش هستن کمیتهها هستن که این نقشرو الان برادران یه حقوقی به اینا بدید میگفتن میخواد به اینا حقوق بدیم که سرشون بمونن اینا باید ادغام بشن تو شهربانی این منطقه اونها میگفتیم این پاسداران انقلاب هستند که نیروی پرتوان و بازوی پرتوان انقلاب در برابر هجوم عوامل خارجی و داخلی دشمن هستن میگفتن ای آقا خوب اینا بیان برن تو ارتش دیگه من نمیگم ارتش ناشده است نمیگم ارتش بیارزش نمیگم ارتش نباید و نمیتواند با ی توانای جمهوری اسلامی ایران باشد باید باشد ما در دوران قبل از پیروزی انقلاب عدهای از همین ارتشیها بازوهای ارزنده انقلاب در دشمن بودن برامون و قدردان او هستیم اما ساخت اصلی هستش که ساخت اون رژیم بود مورد تریب نیست و این ساخت رو باید عوض کرد و برای این عوض کردن زمان لازم است و در این مدت با باید ما یک نهاد برخواسته از انقلاب داشته باشیم که ساختش ساخت انقلابی باشه. خی گفتیم برای اینا پول بدید، اعتبار بدید میگفتن خب بیام برم تو ارتش اینقدر تو ارتش ما اعتبارات مصرفتیو داریم پس ملاحظه میکنید که ما ناچار بودیم اونجا حضور داشته باشیم وهاذا بر همین داسترای انقلاب این داسترای انقلاب عیب داره نقد داره کاراییهای اطلاعاتشون ضعیفه، عملشون ضعیفه ولی با تمام این احوال در مقایسه با نهادهای دیگر قضایی اینها خیلی نزدیکترن به راهی که ما میخواهیم برویم. اینها رو باید سالمسازی کنیم و پایه قرار بدیم برای قوه قضاییه انقلابی اسلامیمون. اونوقت وقتی میگفتیم باید برای اعتباری داد، حقوقی داد، چیزی قائل شد، چقدر مقاومت بود اینا نمونههای کوچکیشه ما خود را متعهد میدیدیم برادر من نویسنده این نامه این یادداشت که اونجا بمونیم میترسیدیم اگر یه بار بیایم یه جای سخنرانی و در از یک جلسه که فورم خبرون جلساتست باید قبلاً اطلاع دادست بگه یا باید ما میگفتیم مرتب بگیم سخنرانی میایم و نریم که بد بود خلف وعده بود زشت بود تخلف عملی از اسلام بود یا باید قول بدیم و بریم ولی امشب میگفتن باید تا ساعت ۱۱ جلسه شورا ادامه داشته باشه چیم الان همین حالا که نسبتاً وضعمون بهتره در این دهه اول شهریور از مدتها پیش قول داده بودیم که بچهها قول داده بودم که سفری میرم به شمال و میرم به خراسان با ماشین و برمیگردم و درس حدود ۱۲ ۱۴ شهر برنامه گذاشته بودن هم مسافرتی و زیارتی که مدتها بیش از یک سال از حقوق زیارت نداشتم و هم ایفاع این برنامهها و هم سرکشی به مراکز قضایی وحدهای انقلاب که معمولاً دوست دارن با اونها در ارتباط باشیم هرجا میریم برنامهشم تنظیم شده بود در دهه اول شهریور سمینار قضایی پیش اومد ناچاستیم رقم اندازیم عذرخواهی کردیم گفتیم دهه آخر شهریور همه برنامهها رو اعلامم کردن تنظیمم کردن فردا در شهر برای قرآرانه گذاشتن برای قبل از نماز جمعه و دیشب دوستان نشستن چون ما جمعی فکر میکنیم و جمعی کار میکنیم و جمع تصمیم میگیره و فکر میکنیم عت و جمعی فکر کردن یک قدم به سوی اسلام نزدیکتر شدن جمع تصمیم گرفت این سفر شما در جمع الان درست نیست لغو کنید همون دیشب رو قبول بکنید این سفر رو باماع برنامههاش لغ کردن خوب ناراحت کننده است حالا فکر کنید سال ۵۷ ما میخواستیم از این برنامه بگذاریم میشد این گرفتاری ما بود برادر من ولی من امیدوارم اصولاً جامعه ما در حسی قرار بگیره که همه در همان خط اصیل اسلام معتقد و تأکید کننده بر مسئله امامت و رهبری و نقش نائب الامام در عصر غیبت و نقش رهبری در عصر غیبت بر این خط بیفته و حرکت کنه و سی از این بیرون نمونه تا این سؤالات هم پیش بیاد انشاءالله.
جواب سؤال اول
بله این حرف را به امام
آها بله عرض میشود که من امروز عرضم بودم برم زیارت ایشون و دیر شد و قراری داشتم اینجا با شورای هماهنگی نهادهای انقلابی که از مازندران آمده بودن و با دو نفر دیگر که از داسترهای انقلاب هرچ سخنی داشتند باز چرا برای اینکه تخلف از وعده نکرده باشم موفق نشدم ولی در طی این چند روز پس از اون سخنرانی شرفت بلافاصله آقای هاشمی رفسنجانی ما جسهای بودیم برای انجام کاری آقای رفسنجانی سؤال کردن که آقای بنیطرد در سخنرانیشون مسائلی رو مطرح کردن که اینها نمیتونه بیجواب بمونه. ما دادن پاسخ و توضیح و ضرور و وظیفه میدونیم مگر اینکه امام منع کنن و بفرمایند که این نباید کرد. و معلوم شد که امام مانع انجام وظیفه به جا و به موقع وسطی هرگز میزند. بنابراین این وظیفه انجام گرفت. سؤالات بعدی دیگه در همین پایت که برای اینکه برسیم به سؤالها به سؤالهای جدیدتر آیا این درست؟ اکثریت مجلس ضو جمهوری اسلامی هستند و زیر نظر حزب رأی میدهند. این سؤال هم باز نامی زیر اولاً از اکثریت اعضای مجلس عضو جمهوری اسلامی نیستن یک جده قابل ملاحظه عضو هستن یک عده دیگر در همین مسیر فکر میکنن. حدود ۷۰ نفر عض هستن و حدود ۷۰ نفرم همفکر ولی حتی اون ۷۰۰ تایی هم که عضو هستند زیر نظر حزب رأی نمیدهند. چون حزب جمهوری اسلامی حزبیست که بر اساس خطوط به وجود آمده نه بر این اساس ی مدل غربی یا اردوگاه شرقی یعنی چه؟ یعنی در اونجا معیارها مطرح میشه، مشخص میشه و افراد با توجه به معیارهای پذیرفته شده موضع میگیرن. همون طور که در خود شورای مرکزی حزب گاهی میشه ۲۰ سفریه رأی میدند و ماهای رأی دیگه و رأی اکثریت را عمل میکنیم، همین طور خود مجلس همینجور عمل میشه. نمایندگان عضوه از اطلاعات و آگاهیهایی را که در زمینههای سیاسی و اجتماعی حزب به دست میاره باخبر میشن از طریق دوستانمون معیارای کلی هم خیلی دستشونه اصلاً و اونجا بر طبق وظیفه بینهم و بین الله اونچه را حق بدانند رأی میدهند و لذا ما در مجلس رأی حزبی اصلاً نداریم حزب هست نمایندگان حزبم هستن اما حزبی در اونجا به کار نمیره. با هم دوستان تبادل نظر میکنن، مسائل و بررسی میکنن بعدم هر کسی بر طبق اون که رأیشه میره اونجا رأی میده و معنای تشکیلات صحیح اسلامی از دید ما همینه. تشکل بله اما حرمت نگذاشتن در اندیشه افراد در داخل تشوییلات نه حرمت میگذاری. در عین تشکل عقیده و اندیشه و مواضع انتخاب شده افراد به شرط آنکه در چارچوب کلی مکتب باشه مورد احترامه. لذا میبینید که در بسیاری از موارد اکثریت با کمک آرای کسانی به وجود میاد که عضو نیستند. اما اون راه و اون اندیشهای و اون آرمان و اون مبنایی را که در یک مورد در مجلس مطرح میشه قبول دارن بهش رأی میدن. یکی از دلایل اینکه در اونجا رأی حزبی وجود نداره اینکه گفتم برادرمون آقای نیستم به عنوان کسی که چون آقای بنیزد به عنوان رئیس جمهور روش توافق دارن حزبم او را به عنوان کاندید دوم به یک حساب سوم به یک حساب معرفی کرده پس ایشونم اجمالاً مورد قبول حزب هست مطرح کردن ولی نمایندگان این رو م مصلحت کشور ندیدند و رأی هم ندادند و جالب اینکه برادرمون آقای مهندس میرسلیم همچنان یک برادر پایبند به وظایف مونده است و ایشون هم ممکنه آدم بالاخره یه مدرین دوست ممکنه مختصر نار روی پیدا بکنه اما حالا تلاسمی پیدا بکنه نه همچنان بشاش و شاداب و فقط در کارهایی که بروه دار عمل میکنه تربیت می میخوایم همین جور و بهتر از این جور باربیار اشخاص رو خب اینطور که میفرمایید من باید به همین پاسخه به دو سؤال اکتفا کنم چون ۲۰ دقیقه گاهی سؤالات سؤالات نیست طرح یک بحث است بنابراین ناچار میشیم ما به اندازه یک بحث بهش بپردازیم طبق معمولم سؤالاتو میبرن مطالعه میکنن چون از طریق این سؤالات که گاهی عدهش ۱۰ تا ۲۰۰ داد در یک جلسه سخنرانی ما پیوند بیشتر با اندیشهها و نقدها و رهنمودهای ملت پیدا میکنیم و بهتر میتونیم در متن ملت بمانیم. خدانگهدار شما. الله اکبر. الله اکبر الله اکبر