این گفتار عمیق به بررسی مفهوم «حق» و «باطل» از منظرهای گوناگون میپردازد و در نهایت به تعریفی قرآنی از آن میرسد. در ابتدا، با تأکید بر برداشتهای روزمره و عرفی از حق، بحثی آزاد میان حاضران شکل میگیرد تا معانی متداول این واژه روشن شود. سخنران به دو معنای اصلی برای حق اشاره میکند: “آنچه هست” (واقعیت عینی) و “آنچه باید باشد” (مفهوم حقوقی و اخلاقی). در ادامه، با طرح پرسش درباره معیار جهانی و ثابت برای حق، به هدفدار بودن جهان هستی از دیدگاه قرآن کریم میرسد؛ بدین معنا که حق، بیانگر وجود هدفمند و جایگاه هر چیز در مسیر کمال هستی است. در این چارچوب، حق و باطل نه تنها به اعمال انسانی، بلکه به کل آفرینش تعمیم مییابد و عدل الهی به عنوان معیار نهایی حق معرفی میشود.
سخنرانی حق و باطل شهید بهشتی
خلاصه جلسه اول
این گفتار عمیق به بررسی مفهوم «حق» و «باطل» از منظرهای گوناگون میپردازد و در نهایت به تعریفی قرآنی از آن میرسد. در ابتدا، با تأکید بر برداشتهای روزمره و عرفی از حق، بحثی آزاد میان حاضران شکل میگیرد تا معانی متداول این واژه روشن شود. سخنران به دو معنای اصلی برای حق اشاره میکند: “آنچه هست” (واقعیت عینی) و “آنچه باید باشد” (مفهوم حقوقی و اخلاقی). در ادامه، با طرح پرسش درباره معیار جهانی و ثابت برای حق، به هدفدار بودن جهان هستی از دیدگاه قرآن کریم میرسد؛ بدین معنا که حق، بیانگر وجود هدفمند و جایگاه هر چیز در مسیر کمال هستی است. در این چارچوب، حق و باطل نه تنها به اعمال انسانی، بلکه به کل آفرینش تعمیم مییابد و عدل الهی به عنوان معیار نهایی حق معرفی میشود.
متن پیاده شده
عوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلاه وسلام علی جمیع انبیاه و رسله و علی سیدنا خاتم النبیین و علی الائمهه الهدات من اهل بیته خیره من آله و صحبه وسلام علینا و علی عباد الله الصالحین مطلبی که قراره با دوستان و برادران و خواهران گرامی در دو تا ۳ جلسه پیرامونش گفتگو و تفاهم و تبادل نظری داشته باشیم حق و باطل در قرآن کریم است حق باطل ببینیم ماها با همین بر ها و آگاهیهایی که تا حالا داریم از کلمه حق چی میفهمیم و چی اراده میکنیم و برای اینکه برداشت حسابش شده تحلیلی رو مبدأ بحث قرار نداده باشم خواهش میکنم یک از دوستان با همون برداشتی که الان در ذهن دارند بگوین وقتی ما میگیم حق از حق چه میاندن؟ یکی از دوستان بفر قرآنی خواهد بود
نه من دوست دارم همون برداشت نه قرآنیو نمیخوام الان بگم یعنی اینکه خب ما در کلمه حق یه کلمه بیگانهای از محاورات روزانه ما نیست ما میگیم ما حق نا حق این حقه این باطله چرا ناحق میگی چرا حق سرت نمیشه چرا دنبال حق نیستی تقیم حرفا چرا تسلیم حق نیستی میخوایم ببینیم این حقی رو که ما در محاورات روزانه به کار ببریم دوست ندارم که فعلاً گسترش بدیم مطلب رو به مطالعات نخیر به گفتگوها محاورات آقای دکتر هم ذهن
خیلی خب سراغ سلام علیکم خب حالا سلام یکی از دوستان عزیز بفرمایند که این کلمه حقی را که ما روزانه در محاراتمون به کار میگذریم و میگیم حقه و ناحقه و حرف حق بزن و دنبال حق برو و اینها آخه از این حق چه میفهمی؟ چه منظوری داریم؟ یک کلمه بیمعنی که نیست برامون معنی داره بله آها باریکلا این آقای کریمی همیشه جزو دوستان دست به نقله بله در مسئله اجتماعی که انسان یه مسئله جانش میشه گفتم از حقی نست هر وقت در اون موقع مقابل میگیره بازم حق میزنه و حق دیگران
من که نگفتم بابا حرف تو بازارو بدی عرفو گفتی گفت نمودارش بازار میشه گفتم که از حق چه میفهم نه شوگر شما فرمودید که ما به حق کی رو میآوریم و حق را کی کنار مینوییم نه اینو عرض نکردم ل من این بود که سؤال من این بود که از واژه حق چی میفهمید؟ همین که سرکار الان گفتید آدم تا وقتی که به نفشه دم از حق میزنه وقتی پدرش بود دم از حق نمیزنه کاری به حق نداره اصلاً همین حق منظورت از این حق چیه استی که ازشون موضوع این ممتای که شی که حق ما رو ببین این ناحقه ناحق هم میگه حق و حساب و حساب بده خب راستی درستی بازی تیز اقتدار اینا چیکار میکنیم اونچه همون قرآنست ما دیگه نمیفهمیم قرآن خب مطرم
حق درت به اصطلاح چیزی در جای خودش را شدن عنی اون پایه درم که تو به اصطلاح محلش قرار میگیره پخته این از همون گوشه هست و به طور کلی در مقابل ظلم که چیز در محل واقعی خودش واقع نشه حق اگر حرف چی از اون موقعی اداشه که اون واقعیت در جای خودش قرار یعنی برداشت جنابعالی از حق اینه چیزی که در جای خودش باشد حق عبارت است از چیزی که در سلام علیکم جای خودش باشد خب این یک برداشته دیگه ببینید غیر از برداشتی که ذکر شد اینی که فرمودید آقای تو مصداقهای حق بود فرمودید میفهمیم راستی درستی پاکی اونیو که من میخواستم سؤال بکنم که آقا رفتم سراغ داشت اول بار اینه که از حق چه میفهم خواهش میکنم که فرمودید که در عاون بفرمایید به نظرم به این صورته که اونچه که عرف و شر متدا م قبول دارن به طور کلی اون اون که خلاف به اصطلاح قبول اونها روان باز که در محارات معمولی مت
بله عرض میشود که به این ترتیب طبق این توضیح مطلب مطلب دیگریست و اون اینکه حق کدومه حق اونیست که مردم عموم میپذیرند حق اون چیزیست که از طرف عموم پذیرفته شده است و باطل اون چیزیست و ناحق اون چیزیست که از طرف عموم پذیرفته شده نیست. برداشت ایشون از حق اینه. عنایت بفرمایید با اینکه من نمیخواستم عرض کنم معیار اینکه چیزی حق است یا ناحق است چیه یا اینی که سرکار فرمودید مستقیماً برمیگرد به معیار ولی در عین حال ارتباط با سؤال من هم داره. یعنی ارتباط با مفهوم هم داره با معنی هم داره. از همین گفتگو یه چیزی به دست اومد و این است که ما بسیار اتفاق میافتد که واژههایی را هر روز چند بار به کار میبریم و اگه ازمون بخوام که این واژه رو که به کار میبرید برامون معنی کنید محتاج به یک مباحثه و گفتگوی مفصلیست لااقل این به دست اومد یعنی آقای دکتر بفرمایید حق
بله مفهوم بنده از حق جران یا نه حتی به یک حقیقتی وجود داره در دست و در مفاهیم عالی چیزی هست که اون حق است یک چیزی هست
یک چیزی هست یا هرچه وجود دارد حق آن است که وجود دارد یا نه اونچه وجود دارد تقسیم میشه به دو بخشی حق بخشی باطل این حق یه چیزی ثابتیست که وجود دارد اونچه که خیل از اون باشد در مقابل این باطله یعنی یک معیاری وجود داره به نام حق مشخصاتش چیه بالاخره ما بخوایم ببینیم چیه آخه خیلی خب اون معیار اینطور که سرکار ببینید به سؤال من دقت بفرمایید یک وقتی میگید اونچه وجود و واقعیت دارد حق است خب این یه تعریف خوبیه روشنه لا خوبست برای روشن بودنا روشنه هر چیزی که تحقق دارد واقعیت دارد به او میگه حق یعنی اون که واقعیت بود حق باطل یعنی اون که نیست ولی یه وقتی میگید نه اینایی که واقعیت داره به دو بخش به دو گروه تقسیم میشه بخشی حق است بخشی باطل است اونوقت از شما سؤال میکنیم که با این تقسیمبندی و گروهبندی رو با چه ویژگی با چه خصوصیتی باید انجام بدیم ایت فرمودید به سؤال بله بله در مثل توصیه داشتید بار من نه خب بفرماید که بنابراین اصلاً خود اینکه از واژه حق چه میفهمیم مطلبیست در خور بررسی که حق چیست؟ ما اصلاً کلمه حق رو به چه معنی به کار میبریم وقتی میگیم حق چه معنایی رو اراده میکنیم؟ چه ملاک و معیار و چه ویژگیهایی رو باید در نظر بگیریم تا بگیم این حق است و این حق نیست؟ ا یک بحث تحلیلیست یعنی حالا که معلوم شد اون برداشتهای متعارفمون گویایی و روشنی کافی نداره اجازه بدید که قبل از اینکه من وارد بحث حق و باطل در قرآن کریم بشم اصلاً بگیم خب آخه این حق چی از حق چی میفهمیم از باطل چی میفهمیم وقت بعد بریم سراغ اینکه قرآن در این زمینه چه دید و چه نظری داره قبل از نزول قرآن هم کلمه حق و کلمه باطل در لغت مردم بوده. پس باید ببینیم معنیش چیست؟ حق به طور معمول گفته میشه دو معنی دارد. یکی حق عینی و یکی به تعبیر حق علمی یا حق فلسفی یا حق عینی و یکی حق حقوقی یعنی کلمه حق بادی در دو زمینه به کار میره که با همدیگر تفاوتی دارن یکی حق تی عینی عبارت است از اینکه چیزی در عالم عین تحقق داشته باشد. حق موجود ثابت در لغتها هم یکی از معانی که برای واژه حق گفته میشه الموجود ثابت به این معنی هر واقعیت عینی حق است به محض اینکه چیزی واقعیت عینی داشت این واقعیت حق است ثابت است موجود است در زبان ما و در عرف ما از این ریشه یک واژهای عربی که به فارسیهم اومده گرفته شده به اون معنی تحقق میگه آقا فلان چیز تحقق دارن یعنی چه تحقق دارن وض این هست تحقق داشتن یعنی واقعیت داشتن به همین معنیست که به همین معنیست یعنی در ارتباط با این معنیست که میگوییم این کلام حق است این سخن حق است این سخن حق است به این معنا که یعنی این سخن با واقعیت عینی منطبق است یا به تعبیر دقیقتر با واقعیت عینی با این سخن منطبق است. یه کسی میاد جا سر چهارراه تصادف خطرناک شده. نفر بعدی هم میاد میگهین حرف آقا حرف حقی نبود. ایشون حرف بیرتی زد. گزارشش گزارش حق نبود. حق گفت اونطور که حق بود گزارش نداد. یه تصادف مختصری بود. خطرناکم نبود. وب بین یعنی گفتار این آقا با واقعیت عینی هماهنگی کامل نداشت. واقعیت عینی جوری بود گزارش این آقا جور دیگر بود. حق به معنی واقعیت عینی و به دنبال اون سخن وقتی منطبق باشه با واقعیت عینی یا عرض کردم در اصطلاح دقیقتر واقعیت عینی منطبق باشد با سخن و گزارش. اونوقت میگیم این گزارش حق است چیزی حق است خبری حق است گزارشی حق است که این یک معنی حق این حق عینیست این حق علمیست در علوم علومی که عرض میکنم علوم به اصطلاح امروز یعنی در ساینس در علوم یعنی علوم تجربی علوم عینی یگیم علوم میخواهند برای ما اونچه حق است را بیان کنن یعنی ا آنچه که حق است یعنی اونچه ثابت است یعنی یک روزی گفته میشد که آب یک عنصر بسیط است پندار بشر برداشت بشر دریافت بشر آگاهی بشر درباره آبی این بود که آب یک عنصر بسیط بعد معلوم شد که خیر آب یک عنصر ترکیب شده از دو عنصر اصلی دیگر بعدم معلوم شد که هرچه از اون عنصرها باز ترکیب شده هست از عناصر اولیه دیگر میگیم علوم برای ما اونچه حق است رو بیان میکند و اونچه باطل است این حق و باطل برمیگرده به همون برداشت ما از نظر اینکه برداشت ما و دریافت ما و اونچه فکر میکنیم و اندیشه ما مثل همون گزارش ما مطابق با واقع باشد یا نباشد اندیشه ه واقع اونچه در عالم عین است مطابق با او باشه میگه این اندیشه حق است مطلب حقیست و وقتی واقع غیر از اونی باشه که مطلبی باشه که ما فکر میکنیم یا میگیم میگیم این مطلب باطل است پس حق و باطل بودن اینجا دائرمدار واقعیت داشتن از حق الموجود ثابت اون چیزی که در عالم خارج تحقق دارد ثابت در مقابل متحرک نیستا ثابت یعنی تحقق داشتن و عرض کردم واژه خیلی معروفی که از حق به این معنا یعنی با حق به این معنا ارتباط مستقیم داره واژه تحقق داشتنی فلان چیز تحقق دارم فلان چیز تحقق ندارد این یک معنی حق یک معنی دیگه حق در حقوق گفته میشه در علم حقوق گفته میشه میگیم آقا حق مردم این است که ب وانند در تعیین سرنوشت خودشون دخالت کنند. این حق مردم است. دخالت کردن مردم در تعیین سرنوشت و مقدراتشون حد اونهاست. حقوق اولیه انسانی، حقوق اساسی، حقوق بشر حق فرزند بر پدر این است. حق پدر و مادر بر فرزند این است. حقوق بینواان حقوق محرومان و فی اموالهم حق معلوم لصالح المحروم خوب اینجا حق یعنی که اینجا حق یعنی واقعیت حق مردم این است که در سرنوشت خودشون دخالت کنن ولی واقعیت چیه؟ این است که دخالتی ندارن اینجا میبینید حق به چیزی میدیم که از واقعیت متوا جور دیگهست حق جور دیگهست در اینجا اینطور میگیم میگیم حق یعنی اونچه باید باشد حالا خواه باشه و خواه نباشه در جامعهای که مردم در سرنوشت خودشون عملاً دخالت میکنن باز میگیم حق مردم حق این مردم این است که در سرنوشت خودشون دخالت داشته باشن اینجا دخالتم میکنن واقعیت اینست که دخالت میکنن باید هم دخالت در جامعهای هم که مردم عملاً از دخالت در سرنوشت خودشون محرومن میگیم حق مردم این است که در سرنوشت خودشون مؤثر باشن یعنی باید مؤثر باشن ولی عملاً نیستن پس در اینجا حق به چه معنی گفته میشه اونچه باید باشد به این ترتیب حق دو معنی اصلی پیدا میکنه اونچه هست و اونچه باید باشد علوم در علوم عینی وقتی حق میگیم به معنی اول میگیم یعنی ناظر به معنی اول هستیم اونچه هست و قوانین و اکتشافات و قندارها و گزارشها از نظر انتباقش با اونچه هست وقتی در حقوق و ادیان و اخلاق و اینا صحبت میکنیم در اونجا اونچه باید باشد حالا میبریمش سراغ باز یک برداشت عرفی مثال عرفی یک کسی میگه ماه کره ماه از کره زمین جدا شده است بهش بگیم آقا حرف ناحق نگو یعنی چه حرف ناحق نگو میگه ما مطالعات اخیر نشون داده است که کره ما از نظر ترسیبات خاکی و ترسیبات اولیه کره زمین با تغییرات اولیه کره زمین تفاوتها دارد. این حرفی که تو میزنی مطابق واقع نیست. ناحق نگو یعنی چه؟ یعنی خلاف واقع نبو. ناحق یعنی خلاف واقع. بحث باید و نباید نیست. وقتی بهش میگیم آقا ناحق نگو یعنی سخنی که خلاف واقعست نگو. یک وقت یک کسی میاد میگه آقا فلانی دیدم در برخورد با یک آدم بیچاره چنان به او نسبت به او تکبر به فرض داده بزرگی فروشی کرد تا آدم متنفر میشد دیگه کار ناحقی کرده کار ناحقی کرده یعنی واقعیت واقعاً این کارو نکرده نه واقعاً که این کارو کرده واقعیت این است که زرگی و فروشی کرده این واقعیت ناحقهست یعنی چه؟ یعنی باید خلاف این عمل میکرد پس کلمه ناحق و حق در این دو تعبیر با این دو معنی به کار میره اونچه هست و اونچه فعلاً ممکنه نباشه ولی باید باشد این اون دو معنی اصلیست که ما در مورد حق باید بهش توجه داشته باشیم مشابه این یک اصطلاح امروز در مح رات دوستان روشنفکر هست. حقیقت و واقعیت. دوستان با این با تقابل این دو تعبیر زیاد معنوس هستیم. حقیقت و واقعیت. در اینجا که گفته میشه حقیقت و واقعیت حقیقت به معنی اون حق اونچه باید باشد به کار رفته. میگید آقا واقعیت اینه ولی حقیقت این نیست. یعنی چه واقعیت این هست حقیقت این نیست. یعنی واقعیتی که هست باید اینطور نباشه. باید خلاف ون بازه بگید فلان مطلب حقیقت است ولی واقعیت نیست عدالت اجتماعی حقیقتیست یعنی باید باشه ولی واقعیت نیست یعنی عملاً جایی پیدا نمیشه دو واژه حقیقت و واقعیت در زبان روشنفکرهای ما الان یک همچین تقاعد پیدا کرده و حقیقت در این دو واژه به معنی حق به معنی اونچه باید باشد به کار رفته و از واقعیت به معنی حق اونچه هست به کار رفته. مطلبی که در آغاز بحث باید عرض کنم اینه که این مطلب از پایههای بحث حق و باطل در قرآنه و اون این اون چیزی که آقای عالی هم سراغش میخواستن برن اینه که حق به معنی اونچه با اید باشد پایش در دنیا لب در دنیای امروز پایهش ل چطور شما میگید ا باید عدالت اجتماعی باشد چرا چرا باید عدالت اجتماعی باشه نه فرا با باید انسانها باید انسانها هر کس هر قدر زورش برسه و عرضه داره بزنه و ببره وشاخه کی گفته که باید عدالت اجتماعی باشه این باید بایدا رو شما از کجا میارید ملات شما برای این باید باید هر کنه اول بحثی نداره واقعیت خب واقعیت دیگه بحثی نداره واقعیت حرف به معنی دوم که گفتید باید باشد این خواستگاه این باید مبنای این باید چی؟ باز به بحث میگذارم اگر از دوستان سؤال کنن آقا این بایدی که میفرمایید به استناد چی میفرمایید؟ آقای دکتر روبخش فرمودن که ما به استناد قرآن میگیم میگیم چون قرآن گفته است راستی حق است باید راست گفت باید درست بود باید عدالت داشت باید حق محرومان رو پرداخت ما اینا رو حق میداریم خب این یه معیارست بسیار خب ولی اونایی که قرآن و وحیو قبول نکنن پس تو این معیار میلنگن باید اول بردشون قرآنو بهشون حالی کرد و قبول تا این معیارو قبول کنن بسیار خوب مطلبیست ولی آیا همین یک معیارم بفرمایید این باید آقا معیارش چیه درشه اول ترازو و شرط اول تراز وجود بشر یخواد هر بشری نمیتراند مگر این بشر خود عبادت بره جلو وجودش ازرازان پاک بشه وقت میشه یک به همین دس معیار حق و با هر چیزی در هر زمانی پیغمبران هر کسی نمیت ما هم اگر بخوایم وزارت بکنیم درباره دردان و در بنابراین معیار ما فرمایشات بزرگان و فرمایشات اسلام خدا انبیا ویا اسلام که در وجود دشون از خودشون یه ترازوی بدون عیب نقص و صحیح وون طلب کنن اونها هرچه بدن میگن باطل باطله حق به تعبیر دیگر میفرمایید حق یعنی اون باید چه چیز باید باشد باید گردش کارها بر طبق انسان نمونه باشد انسان الگو باشد انسان ایدآل باشد. این باید رو ما از اینجا میگیریم. کارها باید اینطور باشد، اینطور نباشد. این بایدها را از روی نگاه به انسان ایدآل، انسان برجسته، انسان نمونه تشخیص میدیم. اگر کاری با رفتار او و با اندیشه او و با برداشت او و با گفتار او هماهنگی داشت، میگیم حق است و اگر نداشت میگیم طل است. به نظر دوستان این معیار به دست دادن مشکل رو حل میکنه بلا عرض کنم که آقای دکتر جناب کاملاً صحیح در مورد افرادی که عقیده داشته باشن به قرآن داشتن به سنت و در هر منیاست و جایی که شما از مختلف ودههاییست که شما قبلاً بین خودتون حقی که در آفریقای جنوبی الان هست با حقی که در سوئد هست خیلی و خیلی چیزا هستش که در ژاپن به نظر مردم حق میاد در اینجا به نظر مردم حق نمیاد مثلاً حق اینکه مرزا حق داشته باشن جلد ک باشن مثلا این روان حق میدونن و احتساب دربارش میکنن اینجا که همچی ممکن اینج که ما اینجا عقبش هستیم حقیقتاً همونجوریست که آقای حسین حق باطل از نظر قرآن الا اگر ما تمام حقوق مردم دنیا رو بخوایم مق کنیم هر روزی برای خودشون یه عودی در عمر هست و همون تعریف جماالی فرمودن که اونچه که باید باشد ولی با اون معیار که خودشون دارن یعنی که الان ما اون بحث میکنم همین چیزی که آقای فرمود خب ما از نظر قرآنی ببینیم که عقل واسط چی هست و به این نها آقای شمای این نکته اونقدر حساس و ظریفه که من به چند با اینکه یه قدری بحث قط فلسفی ببره نمیدونم یا قطع ببره ام با این شیر مبازه تصمیم گرفتن واردش بشیم چون غلط بنده از طرح این بحث در مجموعه دوستان بیشتر حل این معما بوده اونوقت تا بعد بریم سراغ این اول باید این معما واقعاً حل بشه بفرمایید خدمتتون عرض کنم یک توضیح درباره فرمایششون بدم و بعد آقا و بعدم سلام عنایت بفرمایید دوستان اینطور که الان از سخنان آقای ر مولوی استفاده کردید حق معیار ثابتی پیدا نمیکنه حق میشه نسبی و چرا ما و شما اینجا دور هم نشستیم پیرامون حق و باطل از دیدگاه قرآن بحث میکنیم چون ما اون پرازوی کلیمون رو اون انسان نمونمون رو پیغمبر و پیامبران و ائمه انتخاب کردیم و اون گفتار حق و گفتار اصل و گفتار فصل و فصلخطابمون را قرآن و بعد سنت توضیح دهنده قرآن انتخاب کردیم. بنابراین اگر ما این کارو بکنیم بر این مبنا برنامه یک اصل موضوعیست یک اصل پذیرفت شده قبلیست و الا اگر الان بنده با یک عده ژاپنی به تعبیر اژون نشسته بودیم صحبت میکردیم اصلاً باید تمام این مسئله بگوارم کنار برم سراغیه بحث دیگر اگر اینطور شد مسئله بنابراین همونطور که عرض کردم حق میشه یک چیز پا در وب ما در یک دوری هم عرض میشود که بود که کتاب مانی رو احیاناً پذیرفته بودیم ما که میگن نه ما یعنی مردم ایرانزمین یه عدهایشون پذیرفته بودن قربمانی را بنابراین اون موقع اگه میخواستن بشینن درباره حق و باطل بحث کنن به جا بود که بشینن ببینن در طبق گفتههای مانی حق چیست باطل چیست آیا اینه سؤال میکنیم البته میگیم آیا اینه یا فراتر از اینه خب یک اگر عرض کنم اگر آقای دکتری فراتر از این باشه اگر به راستی ما بتونیم یک معیار فراتر ثابت یعنی اگر بتونیم این حق باید باشد رو مربوطش کنیم به اونچه هست یعنی بگیم خواستگاه حق دومی حق
اولیه فکر میکنم یک پیروزیست فکر میکنم یک موفقیتیه فکر میکنم یک اوج گرفتنیست درباره حق و با میکنم در اون موقع هست که دعوت جهانی معنی پیدا میکنه. اینطور که الان میفرماید هیچ دعوتی حق اعلام جهانی بودن اصلاً نداره. چون همه چیز نصفیست دیگه. اون موقعست که جامعه جهانی، نظام جهانی، اندیشه جهانی، فلسفه جهانی، دین جهانی، قانون جهانی معنی پیدا میکنه و سلام میکنم و از اونجا که و از اونجا که میفرماد قرآن از اونجا که یکی از مسائل قرآن اینه که پیغمبر به جهان اعلام میکنه میگه یای الناس انی رسول الله الیکم جمیعا من پیامبر خدا هستم برای همه شما خب این بدون اینکه واقعاً حق بتونه یک معیار جهانی پیدا بکنه چطور اصلاً میشه این مبنا رو عرضه کرد اینه که مستقیماً حتی به خود قرآنم مطلب مربوط میشه خواهش میکنم آقا و بعد آقا بفرمایید بنده بود که آنچه باقی در سردین آزاد تأسیس متعارف تصور کرد خودش در باطنی حق رو نداشت در کلیمه حرکات رفتار انسان شخص مراقبه هست ممکنه چیز دیگهای بازی کنه ممکنه دلایل دیگه رو ولی خودش مرز رو میشناسه و اگر معیاری داره که شعر سعدی آن راجع به خود میپسندی باسم و اصول زندگیش این حق امت و در امراعات این ح میشود با کتاب اون فضای باید سخن آقا این است که معیارهای حق و معیارهای اخلاقی یک مسئله است؟ شکل شکل تحقق بخشیدنش در سنتها و مکتبها و منطقهها مسئله دیگر است. یعنی چه؟ یعنی یک مثالی میزنیم یعنی تواضع و اظهار محبت کردن در برخورد سان به انسان دیگر این مطلوبه همه جا مطلوبه به طور کلی مطلوبه من دارم از زبان ایشون مطلبو عرض میکنما همه جا مطلوبه به طور کلی مطلوبه منتها در یک جامعهای برای این اظهار تواضع رص بر این است که تا به هم میرسن کلاهشونو بردارن اونچه تفاوت میکنه اینه اونجا به عنوان اظهار محبت و سلام و اظهار تواضع کلاه برمیداره یک جام عظیم میکنه یک جا سلام علیکم میگه یک جا شادوم میگه یک جا گود مورنینگ میگه جا گود مورگینگ یا بنجور میگه بنابراین اونچه تفاوت میکنه یا عبارات است یا کیفیت برخورد است یا اون عملیست که نماینده اینه ولی محتوای کلی شکلها متفاوت است ولی محتوای کلی یکیست این بیان سار این بود دیگه خب در اینجا باید عرض کنم که ۲ مطلب پیش میاد یکی اینکه اولاً این وای کلی بالاخره چیست؟ اینطور که من از سخن سرکار فهمیدم میخواید بفرمایید حق آن است که با فطرت انسان پذیر برای فطرت انسان پذیرفتنی باشد معیاری که انسان متعاره است که انسان حق آن است که برای فطرت انسان متعارف پذیرفتنی باشد. این یه چیزی میشه برمیگرده به سخن یکی دیگه از دوستان که حق آن است که برای عموم پذیرفتنی باشد. چون انسان متعارفن وقتی میخواید معنا کنید دیگه داری انسان عمومی دیگه انسانهای استثنایی رو میذارید کنار میگید برای انسان عمومی پذیرفتنی باشد. حق آن است که برای انسان متعارف پذیرفتنی باشد. خب حالا اگر یک نفر مارکسیست آمد در جامعه ما گفت آقا در جامعه بورژوازی مالکیت ابزار تولید یک امر پذیرفته شده است. عموماً مالکیت ابزار تولید را میپذیرن. پذیرفتنی براشون. حتی اون کارگران برای خودش میپسنده. ما هم میپسنده یا لااقل مالکیت شخصی یک امر پسندیدهست پذیرفتنیست برای عموم آیا میتوانیم به این دلیل بگیم مالکیت ابزار تولید یا مالکیت شخصی حق است جای بحثه اتفاقاً خواهش بکنم اتفاقاً در بعضی از مطلبهای بسیار نوع من دیگه نمیخوام زیاد گسترش بدم بحث رو میخوایم به جمعبندی برسیم در بعضی از مطلبهای بسیار نوع اصلاً یک مبنا وظینا فلسفی برای این مطلب درست شده که هر انسانی هر تک انسانی قوانین جهانی وض میکنه با همین معیاری که میفرمایید میگه اونچه برای من خوب است برای همه خوب است و به این ترتیب هر انسانی واضح یک سلسله قانون همگانی جهانیست خب در جای خودش جای بررسی متشکرم بفرمایید
ربیع ابن حسین زمانی عد هم در حالا آشر در شرط حال او اقوال و این شخص واقعاً ظاهر یک خاص در تفسیر آیه یا عرض کنم که درس ما بون یه مسئله داره که واقعاً میگن که اونهایی که نزدیک شر اسلامی مسئله خوبیش تقیر در منده و چیزی خواب به این میگوید که او را شکر ده در اون زمان شکر خیلی کم یا از مصر میومده یا از بنگاله گاهی درستان همین نبود که درت حرک حالا بنده رو اتاق اونجا بودن کسانی که اونجا بودن که اونجا بود شکست شرکت گفته بود به من دوست دارم پولی به من باید بدم اگر کو بهش بدم اگر بهش بدن چیزی که بدم اون چیزی که من دوست داشتم بهش ندادم لات هستیم که این آدم ن به چه جزش را ادا میکنیم چه جز حقیقت بر بیان میکنه ما حالا به مازن چی میگیم یه پولی بذار ب یک فقی بیا یک مؤسسه بهم این اوا به یکفیت مثلاً پول در یک راه خوبی خطیب متحبون نیست این یه چیزیست که ما کار کردیم کار خوب کردیم اما کلمات همون چیزی که میگیرد که من شکر از دوست دارم چی حالا به هر حال یه سرمایه که پس حق آن است که انسان اون چیزی را که برای خود دوست میدارد برای دیگران در تفسیر این آیه شریفه و این قسمت در تفسیر ابوالکتون از قول ربیع بن حسین ن
بله باز این برمیگرده به همون معیار که معیار حق این است که انسان با فطرت خودش با قلب خودش با روح خودش چیزی رو که پسندید او میشه حق بله آقای لسانی آقا و بعد آقای وضیح برا مطی که جناب آقای فرمود عرض میکنن در بحث داشتم این نظر بود که تح قبلم اختبار کار جم برای تحریم نظرات خودم رو بکنم برای این بحث که الان در مشهور صح من که جناب آقای جمله فرمودن گیشون به اون جمله اول من اعتناب کردم که من گفتم نظر من نظر قرآنیه ولی ام این که حق رو بین این دو مطلبی شما فرمودید رابطه این قرار کنید حقیقت عمل همینه من یک جملهای به عنوان تعریف وشن بودم عرض میکنم که نمیخواستم بگم میخواستم در انت بحث به سالی عرضه کنم که بحثش اینه که حق به عنوان مقداری در هر طبیده مقداری که یه حیثیت کمالیست که حرکات استثنای رو توی میکنه معیار کمالی هر طبیده ونه بگیم حیثیت کمالی حرکات استکلای اشیا رو توضیح میکنه و وجودایست که بایستنش ناشی از خواست علم تعقل تفکر و تراکر مفاهیم نیست این تعبیری که من داشتم اجازه بدید عیبی نداره عیبی نداره اتفاقاً اتفاقاً آقای دکتر لواسانی در اینکه به سوی مطلب رفته است به سوی مکب رفته به سوی مکب رفته منتهاش عبارت سلوا سنی چی ولی به سوی مطلب فکر ایشون رفته آقای من
این لحظه به حال شد البته مال من متمل اونهاست مسئله به اول آقا فرمودن که میشه که در خودشه و آین و سها اصولاً بحث اینه که همینطور که چه که باید باشد ولی اونچه باید باشد از ن ازگاههای مختلف فرق میکنه و ما نباید فراموش بکنیم که اصولاً مسئله حق و باطل در روابط بین اشخاص مطرح هست و اونجایی این مسئله مطرح میشه که جامعه باشد و بخواد برای نظام امر خودش دنبال یه ضوابطی ببراین به طور اختصار عرض میکنم بحثش تفسی ب مکاسب مختلفی در دنیا بوده است و هست و خواهد بود. تمام این مطبها ادعا میکنن اونچه که ما میگیم بهترین فرمول برای اداره امور اجتماع هست. متجه پس بنابراین ما اونچه که ملات هست به طور کلی برای حق و باطن اونچه که حالا میبینید سالماتشان گفتن که اون که هر چیزی حقیقت هست که گفتی دست رای این تحقیقت هست که دیگران میدونم از دانشها همچون اون رو انتخاب کنید که نفعش به جا کو بیشتر باشد مطالب مختلفی گفتن ولی مسئله اینه که ما باید ببینیم در مکاسب مختلف اونچه که ادعا شده کدام یک از اینها صلاحیت و ارزش این رو داره که بتونه یک نظام به اصطلاح عادلانه برگ بتوند ادعا بکند که یه جامعهای رو به بهترین میتونه اداره بکنه. در این بحث آقایی که فرمودن راجع به همین مسئله فطرت یکی از مسائل ادیان این رو کردن اینکه ما بیایم نظامی برقرار بکنیم که بر مبنای فطرت بشر باشه. بنابراین این رو من نتیجهگیریشون میکنم این است که در حق و باطل ما باید معیار و میزانی که دنبالش میگردیم عیار و میزان اداره یعنی بهترین وحش برای اداره امور یک جامعهای باشد. البته در این تعریف توجه به معنا و ماده هر دو هست نه اینکه فقط توی جنبههای مالیست. آیا توضیح آقای مهندس باز برای دوستان شنونده تونست یک معیار روشنی به دست بده؟ من بار دیگه عرض میکنم آقای مری دقت کنید. ما امروز در دنیا ملتها داریم، سنتها داریم. عادات داریم، برداشتها داریم، مکتبها داریم، معیارها داریم، پذیرفته شده این حرفا. ولی شما میدونید بهخصوص امروز دنیا از این نظر جالبه. همیشه اینطور بوده ها ولی امروز همیشه الان در تاریخ اینطور بوده که یک گروهی کم یا زیاد شروع میکردن به شک کردن در این معیارها و تکامل اصلاً از همینجا شروع. شک میکردن که این معانا صحیحه یا نه. خب این شک کنندگان حالا که میخواد اینکه شک کردن، اینکه ازت شد رفت. حالا چی؟ حالا که میخواد بعد معیار بعدی انتخاب کنه آخه با چی انتخاب کنه؟ با چه معرافی؟ ا و هستند امروز امروز اتفاقاً دنیای شک کنندگان هست دنیا یعنی زمان ما از نظر گسترش میدان شک کردن در ارزشها و تزنجل ارزشها از اون دورههای بحرانی دنیاست در تاریخ ارزشهای پذیرفته شده مورد تردید قرار گرفته خب حالا میخواد انتخاب کنه با چه معیاری انتخاب کنه اگر پا در پوا بود اگر ما گفتیم آقا بالاخره هر کسی در جای خودش ببینه اون معیار پذیرفت در م خدایی که ب دنبال همون درسته یک تکلم هست مسئله مهمه مسئله مهمه آقا مثل اینکه سخنی داشتن اصلاً من فکر میکنم حق هر چیزی در مسیر عدل الهی قرار بگیره این حقه و در تمام ادیان هم این عدل خداوندی به برای بشر تمام اومده و بشر برای اینکه به تکامل برسه اگر از این قریه پی عدل الهی پیدا بکنه اون چیزی که مطلوبش هست به دست میاره پسب میتونیم حقو در عدل خداوند در مسیر عدل خداوندی بذاریم و این معیار برای ما معیار بزرگی و عدل خداوند چیه؟ قرآن میتونه عدل خداوندی باشه که تمام اون مسائلی که در عقل خداوند چه چیز هستش که برای ندهای متاب عدالت اجتماعی هستش که از عدل خودمون گرفته شده و هر عدالتی که در مخاطب اگر شما بررسی بکنید به یه سری مسائلی میخوان پیار که نظامها رو به وجود داره و این نظامها تمام در عقل خداوند شده ان میفرمایید که همین بحث که درباره حق گفتیم عیناً درباره عدل مطرح بوده که چی عدله میگه در یک نظام سرمایهداری اگر انسان خانهش رو به یه کسی اجاره بدهاً حالا وایست ار تومن ن ما ۳۰ تومن ازش اجاره بگیره این ۳۰ تومن عدله در یک نظام سوسیالیستی اگر ۳۰ دینارم بگیره ظلمه آخه ببینید این عدل چیست ما اهمیت این مطلع بحث رو برای همین میدونیم تمام بحثهای بعدی باید روی این پایه روشن بشه که آیا ما یک معیار جهانی یک معیار عمومی برای حق و عدل داریم یا نداریم؟ بفرمایید من با فرمایشون مطلبو تمام میکنم جمعبندی کنم که وقت جلسهمون رو به تمام
استنباط بنده توجه سخنرانی جناب عالی رو میدونستم راجع به حرف باطل به عنوان یه پزشک برای خودم یه استنباط مخصوصی دارم ممکنه مورد قبول آقایون باشد ممکنه نباشد و اون این است که در کار جراحی ما سابق بریز این درسهایی که تانش قطع میشد اینها رو انواع و اقسام تکنیکهای مختلف گشت میگرفتیم گاهی اوقات اینطوری گش میگرفتیم گاهی اوقات اینطوری تش گرفته تا اینجا بالاخره علم امروز ثابت کرد که این رو باید در وضعی به اسم پوزیسیون دو فونکسیون دستش بگیریم یعنی در اون حالتی که به نحو مطلوب ساخته شده است و من فکر میکنم حق عبارت است از یک حالتیست که به بهترین وجهی در اون شرایط که خلق شده و آفریده شده به اون صورت باید باشد حالا در قرآن در انجیل در تورات و تمام این مکاتب من فکر میکنم میگردن تا اون بهترین نمونهای که باید باشد اون رو پیدا بکنن و اون چیزیست که خالقش به نحو احسن خلق کرده. حالا در هر کدوم از مسائل اجتماعی و یا زندگی یا هر کدوم از حتی کواکب این مسئله مسئلهایست که به طور به قول معروف پوزیسیون به پوزیسیون من نمیتونم فارسیش چیز بکنم.
موضع هماهنگ.
>هماهنگ این به نظر من از نظر استنباط من از لحاظ حق هست. میفرمایید که از موقعی که آقا گفتن چیزی در جای خودش قرار بگیره تا ادامه بحث تا استکمال آقای لواسونی و تازیون به کمیسیون آقای اینا همه نشاندهنده این است که در عین حال ذهنها از معیار کلی عمومی برای حق هم به کلی دور نیست منتها کار این بحثها اینه که این چیزهای مجمل مبهم رو باز کنه شکل بده و من فکر میکنم اگر من عرضمو میخواستم قبل از این بحث بکنم اصلاً روشن نمی شد درست حالا با این مباحسه با این گفتوگو زمینه برای اینکه حالا اون مطلب رو که باید آماده کرده بودم عرض بکنم فراهم شده و امیدوارم بتونه جا بیفته مطلب عنایت بفرمایید حق به معنی اولون هست واقعیت عینی این توش جنگ و دعوا نبوده اصلا خیلی سودم ازش رد شدیم اونچه هست بخواهیم در حق به معنی دوم یعنی اونچه باید باشد حالتی شبیه حالت اول معنی اول پیدا کنیم یک راه بیشتر نیست و آن اینکه اونچه باید باشد از مبد آه برخیزد و سرچشو بگیرد یکی از عالیترین خصلتها و ویژگیهای حق و باطل در قرآن کریم همینه حق قرآن به معنی دوم یعنی اونچه باید باشد قرآن برمیخیزد از اونچه هست. بیان مطلب قرآن حق و باطل را در یک معنی سوم به کار برده که اون معنی سوم حلال این بحث و مشکله. اون معنی سوم چیه؟ این عنایت بفرمایید تا اینجا که ما آمدیم حق به معنی اول مربوط به انسان و جهان هر دو بود اون که هست بنده قدم بلند است حق است که من قدم بلنده بنده دستم کوتاه است. حق است که دست کوتاهه اون آقا باریکاندام است حق است که باریک اندامه واقعیت عینی این خونه توی خیابان هلالیست نزد خیابون کاه یک واقعیت است حق است که همچینه بنابراین حق به معنی اول واقعیت عینی و اندیشه و برداشت و گزارش با مطابق با واقعیت عینی این هم درباره انسانیت میکرد هم درباره جهان حق به معنی دوم تا اینجا که آمدیم چنین به نظر میرسید که فقط درباره انسان باشه چون این باید و نباید مربوط به چی میشه؟ مربوط به اختیار مربوط به انسان میشه پس حق به معنی دوم باید این باید به چی مربوط میشد به انسان تا حالا اینطوره تو همه اذهانم اینه که حق و لذا علم حقوق میدانش کجاست علوم طبیعی میدانش جهانه امر انسان و جهان یعنی علوم حقوقی علم حقوق شاخهای مختلف علم حقوق ط دایرهش کجاست؟ انسانه در ارتباط با جامعه و در ارتباط با محیط. حالا قرآن میاد یک معنی سومی را مطرح میکنه. قرآن میگهما آسمانها و زمین را به حق آفریدیم. این یعنی چی؟ قرآن میگه الذینرون الله قیاما و قودا و جنوبهم وتفکرون فیق السما ربنا ما خلقت ذا باطلا تو این جهان را این آسمانها و زمین را با آفریدهای حق آفریدهای یعنی چی این یعنی چی؟ یعنی میاد یعنی قرآن میخواد بگه که بله انسانهای اندیشمند تفکر میکنن میگن آسمان و زمین واقعیت عینیست یعنی سوخیست ایدآلیسم نیستن اینو میخواد بگه اینها اندیشه میکنن در آسمان و زمین د میگم خدایا ما فهمیدیم به اینکه سوفیستا میخواد میگفتن که هر چیزی هست پل داره نه آسمان و زمینت ایلیه اینو میخواد بگه یا معنی دیگری یعنی معلوم میشه یا میخواد بگه آسمان زمین تکلیف دارن یا خدا تکلیف داره کدوم یکی این حقی که اینجا هست و اون باطل منظور اشاره به کیه تشیث آسمان و زمینه باید و نباید مربوط به آسمان و زمینه یا باید و نباید مربوط به خدا کدوم یکی اینکه میگه ما آسمان و این را به حق آفریدیم و اندیشمندان خداشناس نگر میگویند این آسمانها و زمین را باطل آفرید این یعنی چه حق باطل چیه اینجا اولین مسئله حق و باطل در قرآن این معنیش اینه این لازم است به اون مطلبی که ذهن بسیاری از دوستان از اول تا بهش توجه داد و اینه که حق یعنی واقعیت عینی یکی از واقعی عینی که قرآن ما را دعوت میکند به شناخت او و پای قرار دادن و مبنا قرار دادن او برای همه اندیشهای اندیشههای بعدی مس این مسئله است که جهان هستی روندی هدفدار دارد این جهان این عالم هستی عالمی بیهدف نیست. جهان هدف داره. آسمانها و زمین هدف دارند. حتی انسان هدفی را که برای خودش انتخاب میکند در ارتباط با هدفدار بودن جهان است. جهان هستی حق است یعنی هدف دارد. جهان هستی باطل است یعنی هدف ندارد. ربنا ما خلقت ا باطلا فنان عذاب النار پروردگارا این جهان رو باطل نیافری گشه باطل نی آفریدی یعنی بیهوده یعنی بیهدف ماه رفع دهنده معنی دوم است به معنی اول اون معنی سوم اینه حق یعنی واقعیت یعنی هدفدار بودن واقعیت عینی یا بگید واقعیت عینی ساموندار و هدفدار سامان کافی نیست ساماندار و هدفار یعنی واقعیت عینی که هر چیزی جایی دارد پس حق یعنی هر چیز در جای خود بودن اولین چیزی که به ذهن دوستان رسیده اگر در عالم هستی جایی برای چیز نباشه دیگه هرچی جای خودم چیه هر چیزی جای دارد و وقتی میگیم این حق است که در جای خود باشد و وقتی میگیم باطل است که در جای خود نباشد به این معنی حق به معنی باید حتی نسبت به جهان طبیعتم درسته این چیز حق است یعنی در جاییست که باید باشد اونجام باید و این باید خواستگاهش کجاست یعنی که باید باشد یعنی متناسب با هدف کلی خلقت است این اگر ما برای جهان یک هدف کلی قائل شدیم و گفتیم جهان هستی تحرکی دارد پویاست روندی دارد و این پویش به سوی هدف عمومیست حق به معنی باید باشد حتی در جهان غیر انسانها هم معنی پیدا میکنه و اما در انسانها و اما در انسانها هم مطلب دیگه بیمعیار و پا در هوا نیست دیگه هر کس سلیقه خود نیست مسئله این است که و انسان نیز برا برای آفرینش انسان قصه آفرینشه برای آفرینش انسان در آفرینش انسان در هستی انسان طرحیست نقشهایست این طرح برای هدفیست و متناسب با هدفیست کدام کار عقل است دام کار ما انسانها عدل است؟ کاری که با ماندن انسان در مسیر استکمال و تکامل و رسیدنش به سوی هدفی که در عالم آفرینش برای او در نظر گرفته شده سازگار و هماهنگ باشد.
خلاصه جلسه دوم
این متن به بررسی عمیق مفهوم “حق” از دیدگاه قرآن میپردازد و تمایز آن را از “باطل” روشن میکند. نویسنده تأکید دارد که حق یک واقعیت عینی و غیرقراردادی است که با روند تکامل هستی و انسان همخوانی دارد، نه صرفاً یک مفهوم نسبی یا قراردادی که بر اساس توافقات بشری شکل گرفته باشد. تفکر علمی و عینی برای درک این حق ضروری است و این درک، مبنایی برای بایدها و نبایدهای اخلاقی، حقوقی و اجتماعی فراهم میآورد. این دیدگاه، اسلام را مکتبی معرفی میکند که دعوتش به دلیل ریشهدار بودن در این مفهوم جهانی حق، فراگیر و جهانشمول است. در نهایت، بحث به این نتیجه میرسد که شناخت حق نه از وحی یا پیامبر، بلکه از اندیشه تحلیلگر و شناخت واقعبینانه هستی آغاز میشود که به تدریج انسان را به درک وحی و تعالیم الهی رهنمون میسازد.
متن پیاده شده
>کار عدل است. خدام کار ما انسانها عدل است. کاری که با مندن انسان در مسیر استکمال و تکامل و رسیدنش به سوی هدفی که در عالم آفرینش برای او در نظر گرفته شده سازگار و هماهنگ باشد. پوزیسیون دو فوزیسیون حتی در رفتار انسان اخلاق ر، همه اینها حق پیدا میکند ولی نه حق پا در هوا. اگر اختلافی باشد دیگه در شناخت حقه. نه اینکه خود حق اصلاً چیز قراردادیست. خود حق یک واقعیت عین اختلافی که درباره عنصر آب وجود داشت. یه دورهای عنصر آب بسیط تلقی میکردن. حالا عنصر آب را ما مرتب مییابیم. واقعیت فرقی نمیکرد. حقه معنی واقعیت با اختلاف برداشتهای ما عوض نمیشد. پس حق مطلب یعنی وضع واقعی آب قراردادی نیست. اگر چیزی رو میخواید اسمشو قرار دادید بگذارید نگذارید بحثی ما بر سر الفاظ نداریم خواهش میکنم بحثی بر سر الفاظ نداریم بفرمایید به اینکه برداشتهای ما گوناگون است اما برداشت از یک امر واقعیست یعنی یک چیزی در جای خودش قرار داره شناخت ما نسبت به او مختلف میشه بنابراین حق و ناحرف دانستن ما هم مختلف میشه ی بی رو ژاپن حق میدونه. اینجا حق نمیدونه. چرا؟ برای اینکه ژاپنی در فهم هدف انسان و روند متناسب با اون هدف اینطور فهمیده. چینی اینطور فهمیده. اروپایی اینطور فهمیده. اما یه چیزی هست که باید بفهمی نه اینکه صوم قراردادیست و هیچ چیز نیست. هر کسی برای خودش. به این ترتیب ملاحظه میکنید که حق به معنی دوم یعنی اونچه در رفتار انسان چون باید باشد باز میگردد به حق به معنی اول باید دید در این دستگاه هستی واقعاً واقعاً اینجا مطالعه علمیست دعوت قرآن اینه دعوت قرآن اینه که این دیگه مطالعه مذهبی نیست این مطالعه اخلاقی هم نیست این مطالعه حقوقی هم نیست این مطالعه علمیست الذین یذکرون الله یاما ودا و علی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السماوات تفکر تفکر عالمانه عینیست و بعد با این تفکر عینی دریافتی پیدا میکنن و این است که این جهان آسمان و زمین باطل نیست هدفار است این تفکر علمی پایه به کن نکن و باید و نباید مسئله حقوقی و اخلاقی و انسانی و تنها مکتب اجتماعی اقتصادی اخلاقی از دیدگاه این بینش قرآنی در خود پیروی کردن است که بازگشت همه باید و نبایدها به کنن نکنها پذیرفتن و نپذیرفتنهایش به این روند تکاملی جهان پویای هستی از جمله سان پویای متحرک باشد. این عرض اول و مطلب اول درباره اینکه حق و باطل از نظر قرآن به کجا مربوط میشود. من هیچ فکر نمیکردم قبل از اینکه قبول کنم اینکه در جلسه دوستان این بخشو بکنم که وقتی آیاتی را که در زمینه حق و باطل و لحو و اینجور چیزها که مربوط به همه در قرآن استخراج کنن رو توی هر صفحهای این مقدار آیه هست تو قرآن. یعنی هر یکی از این صفحهها از ۱ تا ۴ آیه روش هست. آدم فکر نمیکرد به اینکه قرآن اینقدر بر محور حق میخواد بگه. اینقدر رو حقیه داره و البته از نهج بلاغه هم استخراج شده خیلی بیش از این. اونوقت دیگه سایر کتب حدیث هم که در جای خودش فراوان. احتمالاً بعداً دیگه امروز نمیرسم به خوندن آیات. آیات زیادی رو برای بحث امروز در نظر گرفته بودم بخونم. انشاالله جلسه میخونم. اون موقع دیگه نتیجه رو باید اعاده کنم با استناد به آیات خواهید دید که اصلاً قرآن و اسلام بهترین لقبی که باید به اسلام داد آیین دعوت کننده به حق و قرآن کتاب دعوت کننده به حق اینها رو عرض کردم با آیاتش انشاءالله اول جلسه آینده میخونم از خواهش میکنم روی این نکته که پایه است و ظریفه دقت بفرمایند بسیار خوشحال میشم که هم در جلسه امروز در مقدار وقتی که برای بحث داریم و هم در جلسه آینده از هر نوع نظر نقادانه موشکافانه خبردار بشیم و استفاده کنیم بلکه بتونیم به تفاهم برسیم روی این مطلب که دیگر حق و باطل نسبی نیست قانون نسبی نیست معیار اصلی دارد نه اینکه قانون جامده قانون متحرک است متحرک بودن یک مسئله است قراردادی بودن مسئله دیگر است حق و باطل قراردادی نیست و در عین اینکه پویش و تحرک و دینامیسم را صحه میگذاره در عین حال بر همون پویش قانونی دارد که اون قانون ثابت است عین اون مطلبی که درباره طبیعت گفته میشه الان عل طبیعی میگن چی میگوین طبیعت متغیر هست ولی مکانیسم این تغیر و قوانین حاکم بر این تغیر و دگرگونی ثابت است. ما میخواهیم به عین این مطلب در مسئله شرع و حق و اخلاق برسیم به یاری حرم و الحمدالله و صلی الله علی هستم که مطالب داشتیم عین این فقط این خود آیاتو آورده او شماره رو آورده دیدم از کشفطالب خودمون خیلی ناقصتره یک برنامه من یه توضیح عرض کنم که شاید منظور من این از رفاق برداشتی که جناب آقای بهشتی فرمودن اشتباه شده مقصود من این نبود که حق اون هر کجا میگن منظورم اتفاقاً این بود که حقیقتاً ما اگر اونطوری بخوایم بحث کنیم حق رو در جاهای مختلف حق چیز دیگه میدونن اینجا ما بحثی که داریم راجع به حق قرآنیست که حق مطلقه و او رو ما معیار قرار بدیم مسلماً یه موقعی در جهان این حق کامل خواهد بود و همه جهانیان بر این حق خواهند برای این میخوام سؤال بکنم راجع به معنای سوم حقه که از قرآن جناب عالی فرمودید همیشه ما این بحث رو به صورت هدایت مطرح میکردیم که حقیقتاً دنیا و مافیها به حق شده و باطل به هیچ وجه نیست و عین حال هدایتی به طرف این حق وجود داره که من سؤالم اینه که اینجا هدایت پیدا میزنیم در این معنای سوم هدایت عبارت است از نشانههای شناخت آور من صبر کنم که آقای سید داشم بشنم خوب با دت توجه هدایت آقای دکتر یعنی نشانههای شناخت آ ور نسبت به این حق در حقیقت هدایت به سوی این حق است هدایت یک رابطه میشه بین هدایت کننده و انسان و این حق نه خود حق پس هدا این حق موضوع هدایته هدف هدایته یعنی هدایت به سوی این عنایت فرمودید
>و اگر این کافی بود عرض من برای پاسخ به سؤال ازالی دیگر روی این تأکید میکنن که در بحثهای جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، فلسفه حقوق و فلسفه حق که هگ در این زمینه کتاب مفصلی داره و جزو کتابهای بسیار جالب در این زمینه است. این از آن مسائلیست که از دیرگاه مورد بحث بوده و از زیرگاه درباره آرائه مختلف گفته شده و من شخصاً از موقعی که عشق داشتم ببینم قرآن کریم و این وحی الهی و اسلام عزیز در زمینه این مسئله بنیادی اصلی دعوت به چی میکنه؟ اونطوری که خیال میکنن دعوت به یک مش دگما یعنی مسائل جزمی عرض میشود که تعبددی ریشه رو این قرار داده یا نه؟ مسئله خیلی از این فراتره اسلام جهانیست چون این پایهش جهانیست دعوتش جهانیست چون حق رو آورده رو این مبنای جهانی اینقدر هم سماحت و سعه صبر داره که اصلاً اول بار نمیگه از کجا بشناس اول بار میگه بشنا میگه حتی خدا رو میخوای بشناسی از این راه بشناس فرمودید وحی میگه وحیو اگه میخوای بشناسی از این راه ب ناست فطرت میگه میخوای ببینی فطرت سالم و غیرسالم کدومه بیا اینجا فطرت سالم کدومه فرمودی فطرت دست نخوده کدومه اونیست که برداشتها و هدایتهای فطریش با اون روند تکاملی هماهنگی داشته باشه اونم تکامل به اون معنی وسیعی که همه دیدگاههای فوق ماتریالیستی در جهان دارن از جمله اسلام اینه که چون پایه رفیع یه بالا و بالاست پایه جهانیست به خودش حق دعوت جهانی میده واقعاً به یه امر جهانی دعوت کرده و لذا عرض کردم میبینید که حق رو که ما تا حالا شما در همه بحثها میشنیدید که حق به معنی دوم یعنی باید و نباید این صرفاً از مسائل خود علوم انسانیه حالا میبینید باید در عالم ج در جهان و در عالم طریعتم معنی پیدا میکنه میگیم طریعت باید اینطور باشد یعنی در مسیر تکامل و این چون یک مسئله جالبه که به خواست خدا من خیلی مایلم بعد از اون بررسی کاملتر این کتاب اگل این بحث نوشته بشه که اون ضرائفی رو که او در اون کتاب داره در این بحث بهش برسیم لغاً اگه بشه این مطلب رو باز شده و منطبق شده در یک مجموعه مفصلتر ناظر به فلسفههای روز عرضه کنی یکی از بهترین دعوت به اسلام است در دنیای روشنبیران و متحرک اندیشان دنیاست پیام بسم الله الرحمن الرحیم من سؤالم ظالمه همین ارتباط بین دو حقیقتیست که فرمودیم
>یه حقایق عینی بود که در طبیعت وجود داره کسی نیست و با حقیقتهایی که برمیگرده به بایدها که ارتباط پیدا میکنه با انسان در مورد انسان این بایدها بالاخره یک کدومش واقعیت داره بین چند عقیده و چند حقیقتی که افراد مختلف با معیارهای مختلف بهش قید کارند هستن یک کدومش حقیقت داره و این باید که حقیقت داره با توجه به این افرادی که ما هر روز پنج بار در نماز اهدنا الصراط المستقیم داریم که ما رو به اون راه مستقیمی که حقیقت هست برسون و راهنمایی کن و باز با توجیه اون آیه دیگهای که و من فعل را و ول الله منهمین وصدیقین ودا الصالحین و حسن نشون میده که باز تنها راه حقی که ما دنبالش باید بریم و و مطلوب ماست همون راهیست که بیش از رفقا پیشنهاد کرد راه انبیا و صدیقین و افراد نمونه بشر هست و در واقع همون راهی که اونها میرن به دلیل این آیه و به دلیل اون تقاضایی که ما هر روز از خدا پنج بار میکنیم حق همون هست که اون افراد نمیر و در این مورد چطور شد که شما سعید ننال میراقدر سؤالات بیشتر ادامه پیدا میکنه برای من روشنتر میشه ضرورت روشنتر شدن این پایگاه این نقطه اصلی اون نقطه آغاز اتفاقاً آقای ما اصرارمون به همینه که اسلام اس لام از وحی شروع نمیشه از پیغمبر شروع نمیشه عنایت بفرمایید اسلام از وحی و از پیغمبر شروع نمیشه اسلام از روشنترین شناختهای بشر شروع میشه در مسیرش به وحی پیغمبر بر خود میکنه ادامه راهش با عقل وحی هر دو است پس اسلام اگه بگم با عقل شروع میشه باز میترسم خیال کنید این عقل فلسفی رو میگم میگم با اندیشه تحلیلگر با شناخت روشن اندیشه تحلیلگر به جای عقل اسلام میخواد بشر با شناخت روشن اندیشه تحلیلگرش آغاز کنه از بدیهیترین نقطهها با ترین روندهها و بره جلو. وقتی رفت جلو میرسه به وحی و پیغمبر به عنوان یک واقعیت. یعنی وحی باز یک واقعیت عینی نه قرار دادی تا انسان وحی را به عنوان یک واقعیت عینی بهش نرسه. واقعاً به دین الهی نرسیده. پس شروع میکنه با او میرسه به یه یک واقعیت عینی به نام وحی از این پس وحی در شناخت و رفتارش نقش پیدا میکنه. این بود که عرض کردم اگر بخواید حق رو وقتی میخوایم بگیم رو کدوم پایه قرار داره؟ از همون اول پایه رو بذارید پیغمبر و قرآن راه قرآن راستید یا نرفتید؟ نرفت راه قرآن اینه که و لذا جهانی میگه آقا مگه همه انسانهای دنیا نمیگن ما اندیشه تحلیلگر و شناخت روشن آغاز کنید. شما هیچ مکتبی در دنیا سراغ دادید که نقطه آقاش غیر از این باشه؟ همه مکتبهای مترقی میگن چی؟ به بشر میگن به هوشمند باش کلاه درت نره واقع دین باش ماهم همینو میگیم میگیم آقا واقعیاتو بدی از واقعیاتی که ولی واقع کامل بدین ما هم میگیم واقعو بدین ولی واقعو کامل بدب یکی از واقعیاتی که باید ببینی نبودن عالم هستی حق بودن عالم هستیست هدفداری نه فقط آقای دکتر شیبانی حیات هدف داری جهان هدفاری حیات و هدفاری هم اتفاقاً در همون کتاب تجربه کردن همین بحث اومده من رو کتاب عرض کردم رو نامش عرض کردم حیات و هدفاری هم تازه یکی از تجلیات هستی و هدفاریست بنابراین نقطه شروط ه. روشنبین باش، واقعبین باش. چشمتو باز کن. عقلتو به کار بیانداز. اندیشه تحلیلگر و شناخت پربدبرد داشته باش. اونوقت چی ببین؟ هستی را ببین که رئالیته است و واقعیت عینی دارد. ولی هستی را ببین که پویش است و تحرک دارد و پویش و تحرک را ببین که جهت و هدف داد. اینا رو دیدی؟ دیگه مطلب تمامه. بنابراین از این به بعد میری میبینی در این مسیر تکاملی به وحی میرسی و به پیغمبر و انسان نمونه میرسی از اونجا راضی دنبال میکنی. اما نقطه شروع این قرار ندید. اینکه فرمودید چرا من این را به عنوان نقطه شروع نپذیرفتم؟ من این کار من نیست. قرآن نپذیرفته. قرآن از همه میخواد بیاندیشند و پیغمبرو قبول کنند. معلوم میشه نقطه شروغ قبل از پیغمبر. نمها سؤال به م ندارن
>بفرمایید بفرمایید
>آقای دکتری آنچه باید باشد رو مستند کردن به آنچه هست آنچه که هست رو ما چون الهی فکر میکنیم اینه که ماهتی ولی که معتقدیم که خداونیو قط کرده این کسا اعتقادی ندارن قبول داشته باشن که این ت متشکرم عنایت دارید که پذیرش تکامل حق رو ما به چه معنی معنی کردیم در اینجا روند تکاملی و به سوی هدفی روان بودن درسته؟ خیلی خب ملاحظه میفرمایید که پذیرش تکامل مخصوص معتقدان به خدا و زن نیست امروز مسلطترین مکتب فکری بر ما یعنی ما تجاری تالستیک مارکسیستی مدعی چیه؟ میگه چی؟ میگوید جهان حرکت از سراسر حرکتی به سوی تکامل و در مسیر تکامل. منتها وقتی ازش میپرسی چون که اینو بر اساس همون یافتههای روشنش میگه میبینه حرکت هست به سوی کمال هم هست وقتی گفته آقا این سو که میگی کجاست؟ اونجاست که در شرحش ناتوان میمانه. پس ملاحظه میفرمایید که ما اگر گفتیم نقطه شروع اعتراف و شناخت یک واقعیت عینی یعنی حرکت تکاملی عالم طبیعته و هدفاری هستیست این مخصوص دیندار نیست اولاً شرطش معتقد به خدا بودن نیست اولاً و عملاً هم در عالم خارج تحقق پیدا کرده غیر معتقدانه به خدا هم معتقد به این هستن فقط تفاوتش اینه که اون کسی که معتقد دا میشه همین مسئله تکامل را باز کاملتر درک میکنه و اتفاقاً از همین راه به خدا میرسه و اون کسی که به خدا نرسیده و به خدا معتقد نشده و خدا را باور نداشته همینشو دنبال نکرده عیناً مثل اینکه ما اول فهمیدیم آب عنصر بسیط نیست هیدروژن و اکسیژن است اگه در همون جا متوقف میشدیم یه قدم جلو اومده بودیم اما ناقص بود کارمون جلو رفتیم فهمیدیم حتی هیدروژن و اکسیژن ساده و عنصر بسیط نیست بلکه ترکیب یافته است از عناصر گوناگون و باز جلو رفتیم گفتیم الکترون است پروتون است نوترون است چیست چیست چیست اگه در همین جا متوقف میشدیم یعنی در این آگ آزار ۳۰ سال ۳۰ سال جوان ما باز هم توقف داشتیم حالا میفهمیم نقل آقا اصلاً این تفاوتی هم که بین الکترون و پروتون قائل میشدی بیخده باید چیز دیگه فکر کنیم براش پس م له از تکامل معرفت باز نیستادنه و الا عنایت میفرمایید که پذیرش اصل جهتداری و هدفاری هستی مخصوص معتقدان به خدا نیست و برخواسته از اعتقاد به خدا نیست بلکه رساننده به اعتقاد به خداست برای کسانی که پوست کاش رو و تحلیلگری رو گسترش بدهند امانت فرمودید بله اول مسیم بودی اینکه ما بلاها در چیزایی در طبیعت میبینیم که طالب باز از طالب بازی بود. بنابراین من خبر ندارم درس ما اونی که هست حق حق میدونن.
“>حق میدونن یعنی چه حق میدونن؟ میبینید باز در اینجاست که معنی حق رو باید روشن کنیم. بنده عرض کردم شما از اون مارکسی بپرسید که این چیزی که تو میگی بلا یک زلزله شدید میشه خانههای زیادی رو ب میکنه انسانهای زیادی رو زمین باز میشه و در کام ارمیش خود میبره. بسیار خوب این یک بلای میاد بلا حالا از او بپرسید که بالاخره تو اصلاً معتقد به مسئله تکامل در طبیعت نیستی یا هستی؟ اون چون خدا رو خانم یه معنی دیگه براش فکر کرده او فهمی که از خدا داره باید اصلاح بشه پس این مسئله خدا رو فعلاً بگذاریم کنار ولی این سؤال منور بفرمایید که بالاخره تو میگی این رویدادها تصادفه یا علت داره و اگر علت داره این علت برخواسته از یک قانون علیت و نظام علیت به هم پیوسته است یا نظام علیت داغون نظام داغون که دیگه نظام علیت نیست و اگر یک نظام به هم پیوسته پس یعنی که پس این چیزیست در جای خود منتها ۱۰۰ تا انسان خیلی مسکرم ۱۰۰ تا انسان را نابود میکنه تو فکر میکن یم نابودی انسان نقصیست در کار جهان این برگزارده از اینجا که تو فکر میکنی آسیب دیدن ۱۰ انسان ستمیست که به اونها میره نقصیست در کار جهان در حالی که خودت به عنوان یک ماتریالیست میگی نه آقا این هم از رویدادهای ناشی از همین نظام متکامل علیته چون خدایی رو که ما معتقدیم فکر کردی یا آدمه که از مرگ ه۷ هشت ۱ نفر انسانها دلش میسوزه قدسش میشه اونوقت میگی به اینکه خوب پس این کار طبیعت منظم میتونه باشه اما کار خدای نظم آفرین نمیتونه باشه اشکال در اونجا هستش خانم بنابراین هم این اشکالاتی که میفرمایید بسیار به جاست که مطرح بشه چون این روزها روز برخورد آرا وائق همیشه اینطور بوده ولی حالا خیلی جدیتر هست و چه بهتر که این سؤالات جایی مطرح بشه و داده بشه
>آقای دکتر مت نکتهای که میخواستم خدمتتون عرض بکنم بفرمایید آقای
>نکتهای که میخواستم خدمتتون عرض بکنم اینه ما پیروان مکتب اسلام هستیم میزان معیار برای ما حق بودن و باطل بودن اونچه هست که از قرآن و سنت برای ما میزان این است منتها ما در مقام مقایسه هستیم با مکاتب دیگر پس ما اول باید بنا را بر اسلام بگذاریم این بحث بریم مقایسه بکنیم ببینیم مکاتب دیگه چی میگویند نه اینکه بخوایم از خودمونو رد کنیم بلکه بخوایم با میزان حق بودن خودمون او رو رد بکنیم یا اگر چیزی از اونها قبول کردن نیست قبول بکنیم مثل اینکه اینجا پیش میاد اینه که ی که ما میزان اولیمون اسلامه و میخوایم با مکاتب دیگر مقایسه بکنیم، این مقایسه کردن زمان میخواد. مطالبی عنوان میشه این مطالب اگر همین طوری که فرمودن ادامه پیدا کنه و بحثش بشه و به جایی برسه و نتیجهای بگیریم نهایت آرزو انتظار ماست. ولی اگر مطالبی را ما مطرح بکنیم ولو هر چقدر این مطالب مهم و بخوایم در یکی دو جلسه این مطالب را تمام بکنیم به غیر از اینکه اشکالاتی بر ما پیش بیاد و اون اشکالات بر اشکالات قبلی بهد چیز دیگه بر ما نیست کما اینکه در مسئله جبر و اختیاری که در دو هفته قبل مطرح کردید دو جلسه پیش اومد جلب بسیار مهم و بسیار برداشت خوبی کردم انتهای اون به جایی رسید که مقدار زیادی اشکالاتی برای ما پیش اومد و متأسفانه به جای اینکه این بحث رو ادامه بدیم بگذاریم همین طور که جناب آقای بهشتی فرمودن بحث دربارش بشه و این بحث نتایجی براش بگیریدش کردید من امتضار دارم هر از عامله مهندسین و پزشکان که اجازه بدن بحثها بیشتر ادامه پیدا بکنه تا نتایج سریعتری بگیریم نه اینکه به حدی برسید که اشکال زیاد
>عرض میشود که در اینکه دو نکته رو عرض کنم یکی اینکه هر میسر باشه بحثها به جمعبندی نزدیک اید این کارو کرد و من به سهم خودم در این بحثی که به عهده دارم یک چنین پروژهای رو برای خودم ضرور دانستم و لذا ملاحظه که اصلاً امروز برخلاف روش همیشه از اون اول مطلب رو با بحث آغاز کردم که جا بیفته در اذهان و به هر حال در حدود محدورات خودم و رعایت برنامه جلسه این رو رعایت کرده ولی یک نکته هم تذکر بدم عنایت بفرمایید در مجمع شما دوستان کمتر در بحثهای بنیادی میشه به نتیجه شسته و روفت و در همه جای دنیا اینطوره ا یک وق سطح عموم القا میشه با یک نوع نتایج مشخص شده پذیرش عمومم پذیرش القاعیست نه پذیرش تحلیلی القا کنندهای القا میکنه با رعایت همه این نکاتی که فرمودید اونها هم که براشون القا میشه میپذیر به صورت القا خوا شما و من سرکار من بخواهید یا نخواهید این رفقا رفقایی هستند که در بخشی از مصالح لااقل پذیرش القایی ندارند پس فکرشون با این مسائل مشغول هست مطرح بشه یا مطرح نشه در اون موارد انتظار ما از این گفتگوها همیشه به ثمره قطعی رسیدن نباشه تا اونجا که میشه حذف کردن به جنب ا اما اگر یکی دو جا به جمعبندی نرسیدیم ناراحت نباشید نگران نباشید بگذارید بگذارید یک تازیانهای باشه بر گرده همهمون که برای اونایی هم که به نتیجه نرسیدیم فکری بشه و کاری بشه البته این باز خیلی ظریفه من کلیشو عرض میکنم ها این خود در یک بحث این مسئله پس اجمالاً در مجالس بمون همیشه درد رسیدن به قطعی نباشه. و اجمالاً سعی کنیم بحثها به جمعبندی برسه و سه اینکه من به فهم خودم در مورد طرح این بحث آماده هستم که بحث را در اون دو حدودی توسعه بدیم و بحث جمع وجور کنیم که وقتی که از طرف من نهاد شده برای این کار و فرصتی که از طرف انجمن در اختیار رشته شده اجازه بده و امیدوارم با این نظر ه جناب عالی داشتید واری داشتید بتونم برنامه بحثم اونطوری تنظیم کنم بعد اما این مسئلهای که از طرف خود من مطرح شد در بحث اصلاً ملاقی فرمودید بحث مکاتب نبود اصلاً بحث فهم یک معنی بالا برای حق و باطل بود در خود قرآن که متن بحث ما بود و همه اون بحثهای مقدماتی برای آماده شدنمون بود برای رسیدن به این معنی والا و قرآن کریم و میتونه حلال یک مشکل بنیادی در مسئله ارزشها باشه انشاءالله قسمت تمام آقای دشخانه آقای مهندس شکی اجازه میخواستم صحبت بکنم که موافقن ۵ دقیقه من آماده هستم که نوبت سؤالم مختصر بود از همین جا میتونستم امکان کنم به جناب که بله مقرات باید ب درم در این بحث دو تعریف از حق و باطل اونچه هست و معنای دومش اونچه باید باشد و بعد رابطه بین این دو تا نتیجهگیری فرمودید که چه که با هدف کلی عالم و آفرینش منق هست همون است حالا از دید همین بحث یه کمی من سؤالم نیست یه خورده جلوتر بریم چون من فش ح مسلماً در جلسات بعد این موضوع رو شایدان خواهید کرد ولی چون فرمودید دفعه بعدم آیات قرآن رو میخواید به اصطلاح امکان بفرمایید و ترجمه فردا اینها بحث بفرمایید واقعاً یه کمی عدول بدم خواستم همه این جلسه از این بحث ز دیدگاه همین بحث بدون اصطلاح اون هدف کلی عالم که در همین بحث عنوان شد چیه؟ آیا اگر این هدف رو میخواید بفرمایید تکامله من سؤال میکنم کما چیه؟ فقط خواستم خواهش با صراحت عرض میکنم که پاسخ به این سؤال اصولاً از این کادر بحث فعلیمون بیرونه ما فعلاً میخواهیم حق و باطل و آیات حق و باطل رو با مطلب و با دیدگاه و با مقطع قرآن بفهمیم و شک نیست که اونقدر از چیزای مختلف نام میبریم که اگر هر یک از دوستان اون هم با العجله که من الشیطان ما با آقای مهندس دوست داریم داشته باشیم عرض میشود که بخواهیم به همه اینا برسیم اونوقت میشه جنگل مولا اینی که بنده عرض کردم اینه که قرآن وقتی حق را میخواد بگه ناظر به مسئله تکامل و استکمال و کمالیابی روند تکاملی حرکته در پیان طریعت یه چیزی برای خنده بگم ما در
>جناب آقای مولوی میخوان باز بیشتر ما رو بفرمای من از اونجا در گفتی من دختری دارم میخوام معروف کنم یکی ازم بخواست به او بدم جنگ دوبار خب شما بله شروع کنید هر ام پی نمیده
>بله شما در متنه ها در دیگه
>نه نه نه از صفحه دیگه صحبتشو نمیکنیم نمیگم از اون جایی که قرار می به من به منم اجازه توصیف ببین یک بحث یک بحث هست مماس با اینه بفرماید نه در مینه مماس با اینه ما الان میخوایم ببینیم چون واقعاً بحثی که تهیه شده پیرامون حق و باطله و اون چیزهایی که قرآن در این زمینه بیان میکنه اونی که ایشون میفرما اینه که خیلی خب حالا که فهمیدیم حق عبارت است از اونچه با روند تکاملی الم طبیعت و بشر هماهنگ باشد این تقاملی چیست؟
>نخیر این حالا که گفتید معیار خونه باز معیار مختلف بود مختلف بین گفت معیار معیار هدفه باز مختلف بین مدا همون ای در مورد حقی از اینجا مینت
>بله باز هم توجه آقای مان اسماعیل و دوستان را به این نکته جلب میکنن من نگفتم اختلاف نیست گفتم قراردادی نیست اینو با فرق داره آقای مهندسی یه وقتی میگیم من عرض کردم در مورد اینکه آیا زمین دور خورشید میگردد یا خورشید دور زمین میگردد این یه مسئله عینیست که میگه بهش اختلاف داشت هیت بتلمیسی یا با توجه به اون چیزی که با حس میدیده فکر میکرده زمین ثابته و خورشید دور زمین میگرده پیشرفت آگاهی نشون داد به اینکه خیر زمین است که دور خورشید میگرده و علت اینکه اصلاً تونست علم پیشرفت کنه چی بود؟ اینکه وا مطلب تابع شناخت ما نبود. در مسائل حق و باطل به معنی دوم یک وقتی کسی میده واقعیتی هست که میشه شناخت باید تلاش کرد شناخت ولی اختلاف دربارش هست. امروز دو سومشو میشناسن فردا امروز ۲شو میشناسن فردا سه همینطور یا عقب میتونن به مسئله ادامهشو میشناسن فرق نمیکنه یه وقتی میگه نه آقا اصلاً حق و باطله به معنی یه امر قراردادیه. اینجا قرارداد میذارم اینجور حق باشه خب برای اینا این حقه. اونجا قرارداد میکنم اون جور حق باشه برا اونا اون حقه. پس عرض من نه برای این بود که بگم پس این اختلافو برطرف میکنه. نخلاف جا خودش هست اما این اختلاف بری یک امر عینی میشه نه اختلاف بر یک امر قراردادی. این است فصل مهم و نکته مهم جدایی. وقتی ما گفتیم به معنی حقوقی یعنی باز اخلاقی و دینی یعنی باید و نبایدها باید برگردد به حق معنی واقعی حق به معنی عینی و اون عین و اون واقعیت عینی روند تکاملیه حالا من میگم روند تکاملی اینه من میگم کمال در اینه اون میگه کمال درونه اون میگه روند تکامل یه بحث دیگهست اگر اختلاف برداشتیم یه بحث دیگهست وتم کنار از اینه اونچه که ما خواستهایم در این گفتگوی امروز بشیم اینه که پس حق و باطل امر قراردادی نیست امر شناختنی و در شناخت اختلاف است آقای من یک د تا توضیح که میخواستم عرض کنم تا توضیحی بود میخواستم عرض کنم بله بله د تا توضیح بود میخواستم عرض کنم عرض شود که
آقا عربیهم نگیر فارسی ما فق خیال عربی ترجمه شما بگید آقای مهندس چی فک البته من عرض کردم که در اون تعریفی رو که چند لحظه پیش مطرح شد به حق معیار حق حیثیت کمالی که حرکت رو به کم اشیا رو توضیح میکنه که عربی شد عربی که و وجود بایستهایست و وجودیست که وجود داره ولی این وجود تابع خاکها میلها کششها پوششهای متفکرین و اندیشمندان نیست بلکه تفکرها اندیشهها کششها و کوششها به سود دریافت اما تعبیری که به نظر دکتر بهشتی به تفصیل فرمودن که ترجمه جمله د تا مطلب دیگه میخواشون که حق مسنده همین ج مسئله حق بود که حتماً توجه دارید که اینجا اتفاقاً از جاهایی که بین تعبیر فلسفیش و تعبیر لغویش کم اشتراک حاصل شده منتها یه مطلبی بود شاید بیشتر خلاصه بهش متوجه کردن مسئله حق و صدق بود منطقی البته نو نخواستیم بگیم نه یه امر فنی بود نخواستم بگم اصل قدام عرض کردم به اینکه اونی که بنده خواستم ازش عبور کنم و این آقای دکتر نمیذاره دلش میخواد به طلبگی هم باشه یک اصطلاح منطقی البته و اون این است که بین گزارش و واقعیت بین گزارش و واقعیت یه وقت هماهنگی هست یعنی گزارش و واقعیت یکیه و یک وقت گزارش و واقعیت اونا یعنی گزارش مت مخالف واقعیت اون که مخالف که خوبی مخالف چیز باطل اونجایی که موافقه یعنی اونجایی که گزارش موافق واقعیت و واقعیتم مطابق با گزارشه این دو کلمه به کار میره اون هر دو هم اتفاقاً صورت گزارشه یه وقتی میگن این آدم راسته یه وقتی می م حق گفت تابلو نیست به ج*** با یک چیز نه یک کاغذ دار خلاصه فرما تو این کاغذ یک گزارشیست درباره اینکه اینجا یک ساعتی دست منه این گزارش با این واقعیتم هماهنگ منتب یه وقتی میگن این گزارش راسته وقتی میگن گزارش راسته نگاه اولشون به گزارشه نگاه دومشون به ساعته و نتب وقتی نگاه اول به گزارش باشه نگاه سوم به ساعت باشه میگن این گزارش راسته وقتی میگن این گزارش حق عکس اینه نگاه اولشون به ساعته نگاه دومشون به گزارشه بازم میگم گزارش حقه اینه که میگوین صدق و حق هر دو صفت خبره صدق به اعتبار انطباق خبر بر واقعیت حق به اعتبار انطباق واقعیت برخبر اینا البته یه بحث تلاقی بود من دیدم لزومی نداره بگم بله ولی آقای آقای دکتر رکن نیست که میخواد حتماً ما این حرف تل اگر غلط نکنم یه مدت آقای دکتر به نظرم دست خده خدا اعلم نتیجه به هدف در مفهوم حق که فرمودی بحل آینده سبحان الله در
خلاصه جلسه سوم
این منبع به بررسی عمیق هدف زندگی از منظر اسلام میپردازد. بحث اولیه با این سوال آغاز میشود که آیا هدف جهان صرفاً تأمین عدالت اجتماعی است، همانطور که بسیاری از مکاتب ادعا میکنند. با این حال، گوینده با استناد به آیات قرآن، بیان میکند که هدف اصلی، آزمایش انسان و سنجش اعمال نیکو اوست، که این مسئله ذهن شنوندهای را درگیر میکند که چرا خداوند با وجود کمال ذاتی، انسان و شیطان را برای این آزمایش خلق کرده است. در ادامه، تأکید میشود که آرمانهای بشری مانند علم، فراوانی نعمت، و حتی مبارزه با ظلم، اهدافی هستند که بشر خود قادر به دستیابی به آنهاست. اما عدالت فراگیر و رفع ظلمی که ظهور امام زمان (عج) نوید آن را میدهد، آرزویی است که بشر بهتنهایی قادر به تحقق آن نیست و این نکته شاهدی بر وعدههای الهی است. در نهایت، بحث به این نتیجه میرسد که پوچی زندگی ناشی از فقدان عشق است و بالاترین و کاملترین شکل عشق، عشق به خداوند است که به زندگی انسان معنا و پویایی میبخشد و تمام اعمال نیک، از جمله تلاش برای عدالت اجتماعی و محبت به دیگران، باید از این عشق سرچشمه بگیرند و به سوی او هدایت شوند تا پوچ نشوند.
متن پیاده شده
>سؤالی که من دارم اتفاقاً تناسب داره با سؤالی که اون جلسه قبل مطرح کردم ولی نه به خاطر اینکه از اون جلسه همین طور سؤالم رو عرض کنم که بخوام ادامه بدم و اینجا مجدداً مطرح کنم به علت مسئله بود که این دفعه عنوان شد و اون همون مسئله هدفیست که اون دفعه مطرح شد که هدف این جهان چیه و این دفعه یه بحثی عنوان کردم که میگوین که مثلاً هدف ممکنه تأمین عدالت اجتماعی باشه و مکاتب مختلف جهان همه ادعاشون این است که ما در این سیستمی که ارائه میدیم برای نظام در این سیستم ماست که عدالت اجتماعی به بهترین وجهی تأمین میشه در بحثی که امروز اینجا عنوان شد راجع به هدف برمیگردیم به دو آیه که خلق السماوات والارض و ما بین و عرش احسن اینجا میبینیم که هدف این است که انسان آزمایش بشه یعنی هدف خود انسانه و عمل نیک خود انسانه یا آیه دیگری که خلق الموتحیات در اینجا میبینیم در این د تا آیه هدف آزمایش انسان ارائه شده یجهای که میتونیم بگیریم اینه که خب برمیگردیم به همون تز عدالت اجتماعی. حالا اگه ما بحثو به همین روی همین محور ادامه میدیم یه مقدار مسئله لااقل عرض کنم بنده حل میشه ولی ما بحثو خیلی به اصطلاح بازشو بالاتر گرفته بودن جناب بهشتی و نتیجهش این میشه که کشتگی بنده رو لااقل ارضا نکردن و اون اینکه ما دنبال هدف میگردیم و حتی اون دفعه من سؤال کردم که اگر هدف تک کماله پس کمال چیه؟ ما اینجا یک به اصطلاح شک یا وهم یا سؤال گنگ در چیز مطرح میشه که اگر هدف خود انسانه و همه این کارا رو خدا کرده برای اینکه خود انسان رو آزمایش کنه و ببینه اعمال کی خوبه اعمال کی بده؟ خب این فکر در نظر من مجسم میشه که خب حالا مگه خدا بیکار بود خودش که گفت و کان عرش علما قبل از اینکه این آدمی به وجود بیاد خب عرشی داشت و عرشم رو ما بود و خب راحت مگه بیکار بود بیاد آدمو خلق کنه در مقابل شیطونم خلق میکنه این دو تا رو بندازه به همدیگه و بعد عرض کنم که میشینه اینجا تماشا کنه ما این رو من همینطور که خودتون خوشبختانه عنوان فرمودید این موضوع رو قصد انتقد کردن نیست قصد این توهملی که در ذهن من ایجاد شده و دلم میخواد یه خورده روشن بشم اگه ما باز اون اندازه بالا بگیریم من لااقل ارضا نمیشم و این فکر در نظرم مجسم میشه که اگر احسن عملا هدف هست خود انسان و کار انسان پس این مثل اینکه خدایی یه کاری مثلاً خواسته بازی بکنه یه چیزی درست بکنه و بعدم روش آزمایش بکنه ببینه چی از آب درمیاد من میخواستم رو این ص شبههای که در من ایجاد شده یک منو روشن بفرمایید اگه میون راه همون عدالت اجتماعی رو تحویل من داده بودید من راضی بودم حرفم نداشتم خود شما به اصطلاح فکر منو کشوندید بالا وقتی کشوندید بالا برگردوندید دوباره به همین عدالت اجتماعی اینو تحل مندازی میگم پس لزومی نداشت اون همین با بالا بده حالا که منو بالا بردی این توهم در ذهن من ایجاد شده که خدایی که عرشی داشت و عرشم رو ما بود چرا اصولاً انسان و شیطانو خلق کرد که مورد آزمایششون قرار بود اول ببینیم که از دوستان اگر کسی در همین زمینه در زمینه سؤال مطلبی داره هم به عنوان تأیید این لی نه فقط تأیید یعنی توضیح بیشتر این یا به عنوان پاسخ این و حل این مشکل بفرمایند که در این مسئله با یک نوع همفکری به نتیجه مشترک خدمت بملاً این جلسه لازم نیست که اختصاص به جناب آستیم بایستنی کافی نیست
>شما خودتون نظر نداره نخیر حتماًهم ما آقای دکتر یه دقیقه اتفاق نخواهیم کرد حتماً وقت داریم که به قطری تا ۱۰ تا پایان جلسه یه وصل داریم که برس اگر ان بفرمایید اینجاست خیلی بهتره بسم الله الرحمن الرحیم بله بله عرضی که میخوام بکنم مسلم اون فرمایشات اخیرشون ست یعنی هم مشهول هستن هم مشهول نیست نه انتقاده و نه اعتراضه گریزی میخواستم بذارم تکملهی بکنم منتها از این بابتم یه قضیه مرددن برای اینکه نکنه تا کفش جلسه آیندهشون بشه
>خانما میشنون بله خانما گوش ن آ ظلم کردید ظلم کردید خانما جواب خانما عادت کردنش همیشه بگن و شوهرای دیش اطاعت کنن بله حالا اینجا خواهش میکنم از جنا آقای دکتر بشتی اینکه اگه وارد این مسل شدم و به اصطلاح معارضه داشت نه معارضه ولی خب این چیز صحبت آیندهش رو با او تلاقی میکرد بگیرن همونجا یه اشارهای بکنن یا یه چیزی بزنن بنده مستقف میشن بعد مسائل دیگه هم میپزه در ضمن مسائل قسمت ما قبل اخیر یه نسخهای فرمودن که خیلی به بنده چسبید بود و در یه جلسه خانوادگی خصوصی هست جلسه ما داشتیم موضوع بحثش البته سائرین حرف میزنن جا گاهی وقتا حضورش میکنم لوکارتی رو گفتم که خیلی خوش اومد خلاصه صورت خودم تعجب میکردم فکر میکردم که این هم بدیه هم قبلاً گفتم بنابراین روی تشویقی که اونجا شدم اینه که این جسارت اینجور میکنه در ضمن صحبتها قسمت ما قبل اخیر فرمودن که در دنیا یک موجلیست موج کوچک دینی دنیا و سرخوردگی و در واقع یعس اینا همش یکیه دیگه پیدا شده و یک آرزوی مش شترکی در شرق و غرب اروپا و جاهای دیگه پیدا شده و اون آرزو این است که همه امروز دنبال یه چیز میدن و شعار حالا تصریحی یا تلویحی دنیا شعار طلب عدالت عدالتهایست به طور مطرح حالا اجتماعی یا غیرا اجتماعی و فرار و نجات از ظلم و فشار و به اصطلاح پایمال شدن حقوق این نکته با به اصطلاح پایه استدلال بنده بود در اون مجلس که حالا اینجا در حضور خانمها و آقایون میبینم الان همینو میگفتن و این رو دلیل میآوردم بر اینکه ظهور وعدهای که داده شده ظهور امام زمان حق برای اینکه وقتی روایات مربوط به امام زمان رو نگاه میکنیم به م حضرت صاحبالم میبینیم البته در اکثرش اکثر اونها تحقی این داره یملارض قصاً و عدلا کما ملت ظلما و جورا خیلی کم یا شاید هیچ گفته نشده که امام زمان یعنی دوازدهم از ائمه شما امامهای شما یا هفتم از اولاد حسین بن علی میاد برای اینکه دنیا رو جا جهل رو ببره علم جاش بیاره اینکه اسلام در برابر جاهلیته ولی چنین وعدهای داده نشده. وعده اینم که میاد و فراوونی نعمت خواهد بود داده شده ولی خیلی کمتر از این یا وعده اینکه میاد و همه مسلبون میشن بندهی ندیدم اگرم باشه خیلی کم اونی که انگار روش گذاشته شده اینه چرا برای اینکه چیزای دیگه رو بشر به پای خودش رسیده یا خواهد رسید به علم رسیده دونیم علمی که امروز وجود داره و دائماً هم در تزایده این احتیاج نداره که یک امام غائبی پیدا بشه و به بشریت درس فیزیک و شیمی و جامعهشناسی و فلان ب باز کردن درهای نعمت و تولید و فراوانیان احتیاج نداره بشر برای این خودش بلده دنبالش رفته و یادم گرفته از آب امروز کره میگیرن بدون ولی اونی که بشر روز به روز و قرن به قرن فاقدش میشه و آرزومندش میشه. چون تمام رژیمهای آمده، تمام نظامها همه وعده مبارزه با ظلم و فشار و نمیدونم فلان دادن ولی باید در عمل وقتی چیزشون مکتبشون و رژیمشون پیاده شده اگر یک عدهای رو راضی کردن و یه عدهای رو به حق و به عدالت و به مشروطهشون رسوندن ولی اکثریتی ببینید این اون چیزیست که بشر احتیاج داره و به همین دلیل با وجود اشکالاتی که درباره عمر حضرت هست درباره فلان هست فلان هست آدم میبینه در یک زمانی چنین وعدهای داده شده که چنین مسئلهای مطرح نبوده از طرف ائمه و پیغمبر به کرات این آد گفته شده اگه اونا بنا بود آرزوهای نفسانی و درد دلهاشونو به صورت یک فرج آخرزمان مطرح میکردن میگفتن بله یه کسی از اولاد ما خواهد آمد که مثلاً بنیامیه رو عملیها رو دماغشونو به خاک میباله یا بنیعباس رو نمیدونم سرشونو میبرده یا سادات رو مثلاً به مقام اعلی میرسونه به کرسی میرسونه یا حداقل خیلی عادلانه میومد میگفتن که بله اهل اولاد و ذریه پیغمبر خلیفه خواهند شد اگه قرار بود این ندا و این وعده وعده بش یعنی از درون و خواستهها و عواطف بیرون آمده باشه عادتاً این وعدهها رو میدادن ولی میبینیم این وعدههایش نیست وعده چیزی رو میدن که در اون زمان وجود نداشته یعنی شعار نبوده این گاهی وقتایی حرفایی میزنن میگن چرا اسلام بردگی رو نمیدونم مثلاً قبول کرد یا فلان چیزرو مثلاً اجازه داد فلان داد خواستهها اصلاً دوره به دوره عوض میشه یا مثلاً راجع به روابط رفتار با زن روابط با فلان عذر میخوام یه تون پیشه یه مثال میزنم. مرحوم برادرم که مدتی در ده بود میگفت یه روز شایدم بودم یا نبودم یادم نمیگفت ولی صحبت شنیده بودم یه زنی آمده بود چون سابقاً ارباب مرجع تمام شکار بود هم باید برا غصب و چس بقدان بکنه هم پول بده هم دعوها رو مفنه زنی آمده بود از دست شوهرش شکایت میکرد و طلاق میخواست میگفتین منو کتک نمیزنه ببینید اینی که امروز به اینقدر اهمیت میدن که چرا در قرآن آمده که وظه
>وذر بوه نه اون که وزر بو بعد ازروه نه وهجره فی المزاج همین آمده و جنبش آمده که اگر ترسید که شقاق بینها ما فرد فلان این به نظر لایکتر قرآن و جرم میاد بشر ۱۲۰۰ سال پیش ۱۴۰۰ سال پیش و ال پیش بردگی رو به ثبوت قبول میکرده. نمیخوام بگم بردگی خوب چیزی یاهها. میخوام بگم عواطف و خواستهها یا به اصطلاح که امروز کردن شعارها دوره به دوره عوض میشه. اون زمان شعار بشر خواسته بشر اون که مشترک بود عدب نبود و درد و داد بشر از ظلم نبود. ظلم رو قبول میکردن. حالا به حق یا به حقش کار نداره. این شعار آخرالزمانه و وقتی میگن کسی میاد که یملارض قصاً و عدلا تمام ظلما و جورا میبینید این ۱۰ منطبق است با سیر تحول و تکامل اجتماع بشر و چون چنین چیزی وعده داده شده نشانهای داده شده که اون زمان مطرح نبوده و خواسته نشده بوده و قاعدتاً نباید چنین چیزی بگن این خودش میشه یکی از مدارک و دلال اونوقت همراه این به ما گفتن که انتظار فرج آل محمد ار قائم ما بزرگترین ثوابه اینم باز مسئله روزه در برابر این یعس در برابر این ناامیدی که همه جا و مخصوصاً مسلمونا رو گرفته و یعس ما میدونیم همون نیلیست میشه دیگه عاملی یعسه دیگه یعسرو پیدا میکنن وقتی دیدن هیچ جای نیست و ظلم دائماً در تزایده عدلم مطلوبه ولی حاصل نخواهد شد همه این رژیمها و مسجها و توشه و دروغه در برابر عکسالعمل بشر چی میشه؟ یس اینی که علیرغم این مرض بشری مرض دنیایی مرض جهانی میگن آخرالزمان انتظار فرج داشتن انتظار قیام داشتن بزرگترین حسنه است بزرگترین ثوابه و واقعاً این احتیاج بشره که علیرغم تمام این موجها تمام این بدبختیها و تمام این فشارها معیوس نشه برای اینکه بشر وقتی معیوس شد رو از دست داد. این برای قبل از قبل از ظهور هم درست دوای اون درد اجتماعی و بشری داده میشه مثلاً برای مسلمونا که بیشتر توسریخور هستن و بیشتر مورد ظلم و فشار هستن که مع ذلک معیوس نشید. امید داشته باشید نشاط داشته باشید فعالیت داشته باشید اجتماع داشته باشید و کارتونو بکنید اما چرا این یحس و نی و کوچی در بین میاد برای اینکه واقعاً تمام این مکاتب پرند در همین جلسات بودم اون فضولی بود که بعد از فرمایشات آقای دکتر بهشتی کردن و یکی بزم آقای کثیرایی سؤال میکردن که اینه ببینید فرد اسلام با سایر مکاتب سر همینه پوچ بودن و پوچ نبودن اون شعاره دم از انسانیت میزنن دم از عدالت میزنن. عدالت اجتماعی و فلان. دم از تکامل میزنن. دم از تولید میزنن. دم از زندگی میزنن. آسایش میزنن. دم از هنر میزنن. هنر برای هنر. ولی همه اینا دکانهاییست در مقابل توحید، در مقابل دین و اسلام. چرا اوانیست انقدر امروزه همچین مجده؟ برای اینکه نمیخوام بگم قرآن، نمیخوام بگم خدا. بنابراین چی به مردم نشون میدن؟ میگن من دنبال انسانیت ت حقوق انسانیت ما طرفدار شرافتیم طرفدار عدالتیم ولی همه اینا بیمعنیه چون پایه نداره انسانیت چه معنا داره اگه جنبه طبیعی مسئله رو بگیریم که انسانم یه موجودیست طبیعی اینو قبلاًم کرده بودم پس عاکور بودن که ناموس کلی طبیعته اون آدمی که استثمار میکنه استعمار میکنه میزنه میکشه میخوره این به معنای طبیعی مسئله انسانترین انسانهاست برای اینکه به اون مرحله تکامل عالی و اعلی حیوانیت رسیده بزن و بکشو بخور ببر خودت حاکم بر همه باشه شرافت اخلاق تمام اینا یک تکگانی میخواد در یه جا اخلاق ممکنه مثالی از بر حسب اینکه هدف که باشه اخلاق خوب و بد فرق یا پس مارس زندگی انسان رو عمل میسازه و عمل اساسه اینم از اونترین حرفاست. قرآن همش عمل صالح میده احسن عملا عمل نه تنها عمل اونوقت عمل صالح و حق و هدف و همه اینا منتهی و متکی میشه به خدا. اگه خدا رو بیاریم همه اینا معنا پیدا میکنه. میتونیم برای انسانیت این معنا انسانیت عبارت از اون نظامیست. اون اخلاقیست اون رفتاریست اون کرداریست که ما رو به خدا نزدیک بکنه الینا راجع اخلاق کدومه اخلاق اخلاق الهیست شرافت کونه اون که مرضی خدا باشه عمل سازنده انسان و انسانیت عمل تنها کافی نیست عمل تنها هیترو میسازه عمل تنها زهاکو میسازهم یعنی میتونه بسازه اونا فعال بودن فعالیت داشتن اونچه اسلام میگه و اونا نمی یگن و در کلمه لا اله الاالله مندرجه اینه که تمام الها انسانیت شرافت وجدان اخلاق کار تولید اقتصاد رفاه تمام اونام باید ریخت اینا تمام شرکه تمام رقیبه برونه آقای مهندس شکید که عقب هدف میگردن هدف در منطق قرآن عدالت اجتماعی نیست هدف انسانیت نیست هدف هیچ اینا نیست هدف خداست هدف این است که بشر و انسان با پندارش کردارش گفتارش و شهادتش خودش رو به خدا رسونه بنابراین حق و باطلم باز میزانش حق اونیست که منطبق با خدا باشه بنابراین اون سه معنا در حق قرآن هست هم واقعیت درش هست برای اینکه دنیا خدا واقعه و خلقت آسمان و زمین ینم واقعه هوک نیست تصور و وهم نیست حقه هم به معنای انطباق با واقعیت ولی واقعیت واقعی نه واقعیت خیال هم انطباق با قرارداد داره یعنی حق در منطق قرآن آیاتی هست که اینم میرسونه اونیست که با نظام ما با دستور ما با شریعت ما با خواسته ما و با رضای ما منطبق باشه بنابراین حق قرآن اون معنا رم داره از اون طرف هم چون حق مطلق و اساسیست که فقط مذاهب توحیدی اینو دارن وسائلی ندارن هیچ چیز مطلق همه چیشون نسیه برای آنساون حق هر حرف یه معنا داره یعنی اونی که منتهی بشه به عظمت امپراتوری انگلستان برای آلمانهاهم حق وجود داره ولی حقوم اونی که داشتن آل مثلاً برای کمونیسمم حق وجود داره ولی اونیست که مثلاً برسونه به کمونیسم ندگی اشتراکی فلان یا مثلاً دیکتاتوری یا فلان فلان اونهاهم حقشون منتقه با اون قراردادهاست حق اسلام منتقب است منطبق است با اونی که هم واقعیت خدایی داره چون واقعترین واقعیتها حقیقتترین حقیقتها خداست بعدم طبیعت که همش بهش چیز میشه بعدم این شریعت که یه سلسله قرار داده منتهی به خدا میشه و بعدم این مسیر و این سبیری که که ما رو میرسونه به خدا عذر میخوام که خالص از اینکه با تشکر از مطالبی که آقایس فرمودن و فقط یک تذکر نسبت به یه بخشی از اون که فرمودن که انشاالله در بحث بعد متعزش میشیم فرمودن اگر در اون دورهها مورد توجه به عنوان یک شعار عمومی نبوده ونستم این مطلبو بپذیرم و حالا در اون جلسه بعد بحثش رو میکنیم و از تولتی که خواهیم داد استفاده خواهیم کرد. من فکر میکنم عدل در تمام دورههای زندگی بشری که به شعوری رسیده و درک ظلم میکرده عاشق عقل هم بوده. فقط مصادیقش بوده که فرق کرده کلی ا پاسدار بوده. اینو میذاریم برای جلسه بعد. من از همین بخش اخیر فرمایشون در ارتباط با سؤال آقای مهندس شفی نیا استفاده کنم و برم خوب دقت کنید آقای مهندس و دوستان عزیز با فروغ عشق معنی پیدا میکنه. زندگی بیعشتق زندگی سرد و خا ش است. گرما و روشنی زندگی با آتش عشق است. حقپرستی که امروز مطرح شد برای انسان نه حقپرستی سودطلبانه. بلکه حقپرستی عاشقانه است. جهاد در راه حق دو گونه است. یک وقتی است مورد ظلم قرار گرفتم یعنی یکی از اون حقهای حقوقی من رو ظالم خورده میجنگم تا ازغومش برم. این بسیار خوبه. اولاً همین جنگ بسیار خوبه و از پفیوزی و رضی و ستمکشی بسیار بالاتر و بالاتره ولی عشق انسان نمیتونه این باشه. یک ض حقم را نبرده اما میبینم الفمده حق ب رو میبره. منم این کنار جیم هستم. بهم تجاوزی نشده.
>بنده جیم نیست.
>بنده جیم نیستم. من به پا میخم برای اینکه حق ب رو از الف بگیرم بهش بدم چرا اینجاست که چراش گوش میدم چرا چون عاطفه نودوستانه دارم عاطفه بشری دارم این یکی از چراهاست این میشهسم امروز و فل ه اوان عالیترین معنی اومانست که این باشه عالیترینش اینه یعنی من عاشق انسانیت باشم اتفاقاً آوسکون که به یه معنا اولین طراح فلسفی اویست در مکتبهای جدید حقوقی و اجتماعی نه اولین در غرب و نه اولین در تمام دوره جدید فلسفیش اون اولش نیست اونی که اول در جامعهشناسی و در مکتب اجتماعی اینو عنوان کرده بیشتر اونه یعنی بیشتر اوست که مسئله انسان دوستی رو و انسانگرایی رو به این شکل اجتماعی جمعبندی شده شکلدار عرضه کرده. او پایان تفکر و اندیش اینه که اصلاً بشر ان انسانپرست و بعد هم سمبل انسانی را که در خور ستایشه معشوقه خودش قرار داد و مجسمی ازش درست کرد گفت باید ای رو پرستی این میشه آیین انسانپرست. مکتبهای الهی مسئله در مکتبهای انسانی هستم این اوجشه در مکتبهای الهی مسئله از این فراتره فراتریش اینه خدا نه به معنی که یک گروهی اخیراً نوشتن که خدای قرآن یک دیکتاتور است تعجب خدای قرآن یک معشوق است نه یک دیکتاتور من الناس من دون الله اندابونهم حب اللهذین آمن اشد حبا در میان مردم کسانی هستند که به جای خدا معشوقهای دیگر خاب میکنن. انسانهای خداشناس خداپرست اونهایی هستند که بالاترین درجه عشق و محبتشون از آن خداست. خدا که باید حالا مفصل بحث کرد که عرض کردم یه بار دیگه هم توم از اون که مسئله خداشناسی از اون مسائلیست که باید خیلی واقعاً روشن کار بکنیم چون نقطه اصلیست خدا با اون اون شناختی که قرآن از خدا به ما میده و ما از در پرتوب قرآن از خدا داریم خدا دوست داشتنیست معشوق است معشوقی که برای عشق به او هیچ زمینه نمیخواد یعنی طبیعت و فطرت انسان سالم رو به خدا دارد رو به خدا داره اصلاً گرایش به خدا داره یعنی عشق به خدا داره اینکه فرمودن ف چیست؟ هدف دیگه اونجا قرار دادنی نیست اعلام کردنی هم نیست هدف یک هدفیست که واقعاً و به طور فطری هدف است. انسان اسلام انسانی که اسلام میخواد او را بسازه انسانیست عاشق خدا که هر کاری را تقرباً ال الله و غربتاً ال میکنه. هر انسانی هر قدر واقعاً به این مرحله برسه به مرحله اینکه کارش قربتاً ال باشه به همان اندازه شده اون انسانی که مصداق احسن و عملاست بنابراین اینکه عرض شد کار نیکو و کار صالح و کار حسن و انسان صاحب این کار من عرض کردم اوج این بنده عرض کنم اوج این مقطع اصلیست نه اینکه من عرض م هدف خود انسان است. هدف انسان خداست. چون از او آمده و به او باز میگرده. حرکتیست که آغاز و فرجام داره. فرجام نه فرجامی که به او میرسد. فرجام یعنی فرجامی که به او رو دارد. این با هم فرق داره. چون یکی از نقطههای پیچیده عرفان متعالی اینه که توش مسئله وصول ال مطرح شده. این وصول غلطاندازه. اگر بخواد واقعاً معنی وصول باشه از حرکت ایستادن. چون آدم وقتی رسید به ادب دیگه حرکت نمیکنه. منم چیزی بنده تا این لحظه هم چیزی از اسلام نمیشناسم. من اونچه میشناسم دوام حرکته. اللاله یعنی به سوی خداست. توجه به خداست. عرض میشود که بنابراین عشق گرمادهنده و روشنی نده زندگی برای انسان برخوردار از جناخت اسلامی و ایدئولوژی اسلامی عشقیست دائم عشقیست بیپایان عشقیست که همیشه وجود داره و همیشه به زندگیش معنی میده حالا جنابعالی اینکه میفرماید هدف چیه اگر معنای هدف عشق هدف حرکت سؤال میفرمایید میگم خدا پس وقت خداشناسی رو تکمیل کن و اگر اینکه میگید نه هدف از این کارهای من چیه؟ عرض میکنم هدف از کارهای غربتا الى الله همون عاشقانه زیستن است این میشه هدف هم میگم هدف از این خونه چیه بگم تو سکونت کردنه بعدم جای این سؤال که خب حالا تو خونه سکونت کنم برای چی عیبی نداره سرکار میگه میپرسم برای چی عیبی نداره بفرما میرسیم به خدا ولی در این مرحله که صحبت میکردیم میگیم هدف هدف از اینکه من کار ار نیک کنم اینه که در عشق زندگی کنم چون اگر کار نیک نکنم اون کار نیک اون کار غیر نیک دیگر کار عاشقانه نیست تنها کاری میتونه کار عاشقانه باشه که کار نیک باشه کاری باشه اشارهم کردم رض الله کاری باشه در جت رضوان من الله اکبر و اوج تربیت مسلمونی هم دوستان همینه اینی هم که در ما الان خیلی ضعیفه اتفاقاً هم نقطه ضعف ما هم همینه چون ماها کار غربتاً ال ما فقط حرفشو میزیم کی قربتاً ال الله واقعاً حاسبو قبلاً تهاسبو به حساب خودمون برسیم ببینیم کدوم کارای ما قربتاً اللاه فقط یک توضیحی اینجا میدم که گویا در یکی از بحثهای پیشین همین جلسه شما مجامع شما دوستان گویا در همون مجامع یادآوری کردم شاید خیلی پیش و اینه که اشتباه نشه جهاد برای همان عدل اقتصادی خوب دقت کنید جهاد برای برقراری عدل اقتصادی اصلاً این خود این جهاد کاریست که غربت اللهه فقط به یک شرط به شرط اینکه انسان عدل اقتصادی براش بت نشه یعنی اگر این عدل نقطه نهایی تلقی نشد میون راه تلقی شد جهاد عدل اقتصادی دیگه خودش قرنال اللهه نه اینکه اگر من برای ایجاد عدالت اقتصادی جنبازی میکنم توجهم دارم که این عدالت اقتصادی همه درد بشر دوا نمیکنه همین توجهی داشته باشم خود این دیگه معناش اینه که پس من عدالت را به عنوان یک چیزی که علی کل حال در خدمت به صلاح بشره انجام میدم اما صلاح رو در یه امری ورای این میدونم حالا یا شناختم درست یا نشناختهام به فرزند محبت به زن، محبت زن به شوهر، محبت به خویشاوند، انفاق اینا تمام خودش قربتاً اللهه چون بعضیا خیال میکنن که این رو برای این مطرح میکنم مشر ازم سؤال شده این بعضیا خیال میکنن که آدم مسلمون یه آدم خشکیه یعنی چه؟ یعنی اصلاً محبت بچه و فرزند سرش نمیشه بچه رم که دوست داره بر خاطر خدا دوست داره میگه بچمو دوست ندارم این اینم باز انحراف بده اینم باز یه خدای خوش خیالیست خدایی که ما میگیم اینجور یست خدایی که میگیم خدایی نیست که عشق به او و محبت به او ضد محبت به فرزنده نه جانم محبت سالم متعادل به فرزند این خودش تجلی عشق به خداست محبت سالم به همسرت مردی به زن زن است به مرد این خودش متعادل حالا متعادل معنا میکنن این خودش یعنی کار قوت الله و کار عشق به خدا محبت به خویشاوند محبت به انسان دیگر محبت به مظلوم عاطفه به مظلوم انسان مسلمان وقتی مظلومی رنج میبرد عاطفه انسانیش جریهار میشه و این نشانه این است که این انسان خداییست نه اینکه نه من از اینکه یک مظلومی رنج بره باکیم نمیشه چون خدا گفته ظلم بده باکیم میشه این اصلاً بارون است این اصلاً آدم عوضیه عنایت فرمودید و لذا شما در شب نسان نمونه اسلام بعد از پیامبر اکرم علی علیه السلام همینو میخونید میگید علی که در میدان جنگ از کشتن صدها نفر هم باک نداشت میگید علی از دیدن اینکه از پای پیرزنی یا از روش یتیمی چیزی میربایند یا حتی یک انسان مسیحی که در پرتب اسلام زندگی میکنه به حقش تجاوز میشه میگید رنجیده میشد اسب در چشمانش میآمد یعنی عاطفهش جریعهدار میشد نه اینکه عاطفش جریعهدار نمیشد به خاطر خدا ناراحت میشد این خدا از این نیست همین در این موقع عاطفش جریحهدار میشه یعنی تربیت الهی داره فقط اینا بتشید تنها مسئله اینه که فرزندو اصلاً متعادل معنا میکنم اینه بچه رو دوست داری دوست دار باید دوست داشته باشی اما بچه بتشه کی بچه بت میشه وقتی که به خاطر دوستی بچت و تأمین وسائل رفاه بچت ما ردم بینوادی رو تفاول کنید. این میشه چی؟ این میشه دوستی بچه شده. وقتی که به خاطر دوستی بچت همان نماز زنده خودت را نه این نماز تشریفاتی خشک تحمیلی نماز زندهت را نخونی به خاطر بچت. از یاد حق به محلی گسترده آروش غافل بمونی. این بچه شده زن به خاطر تأمین وسایلی که مورد خوشایند زنته از ادای حقوق دیگران غفلت کنی. این میشه چی؟ زن میشه بت شوهر به خاطر اینکه آرامش شوهرت تو خونه فراهم بکنی از واجبات خودت باز بمونی این میشه چی این میشه بت بط بت نشیر چیزا بت نشه بنابراین علاقه قوم و خویشی علاقه مهر پدر و فرزندی زن و شوهری پدر و مادری مادرسی پدرسدوستی قوم و خویشدوستی رفیق دوستی آدم ارفق دوست داره مگه میشه انسان با رفقاش رابطش با ه الان یکی بشه و بگه من چون عرض میشود که جهانگرا هستم و جهان نگر و جهان وطن و جهان دوستوست هستم شکی نیست آدم وقتی با دو نفر بیشتر افتاد گفت داره طبیعتاً انسان سالم داره طبیعتاً بیشتر دوست داره دیگه اینا طبیعیست و لذا میبینید سله ارهام صله اصدقا همه اینها میاد جزو کار غربتاً ال پس ملاحظه در مدیر مطلب این شد امیدوارم که تا حد تونسته باشیم این سؤال رو تیز فرمودن خیلی بحث میخواد روشن کرده باشیم میرزه به اینکه این سؤال روشن شده باشه. محصل مطلب این میشه زندگی انسان وقتی از تو درمیاد که توش عشق باشه و لذا ببینید حتی این عاشقهای مادی هم زندگیشون کوچ نیست حتی اگر یک کسی عشق به یک هنری داره عشق به نف عاشق نقاشیه و تا آخر عمر این عشق براش مهمه هیچوقت سپوچی نمیکنه چرا؟ زندگیش عشق داره زندگی عشق میکنه این خطر نیکلیسمی امروز دنیا به خاطر بیمحتوا شدن زندگی از عشق است. چون هر چیزی را که بشر بهش عشق میورزید از دستش گرفتن. دین بود گفتن ول کن بابا. کلیسا بود گفتن ول کن بابا. بتکده بود گفتن ول کن بابا. هرچی بود گفتن ول کن بابا. پدر و مادر و عاطفه بود گفتن ول کن بابا. عرض میشود سرزند بود گفتن ول کن بابا. زن و شوهر بودن ای بابا اسم ازدواج چیزی جز یک وسیلهای برای ارضاع غریضه جنسی نیست ازدواج عشق دیگه نمونه دیگه هیچی نیست عشق به هیچی عشق نداشته باش زندگی بیق است که شده نیه و توچ و هیچ عرض میشود که داروی نیلیس عشقه درمانش در اینه که زندگی عشق داشته باشه و فراترین عشق عشق به خداست به شرط اینکه خداشناسیهامون رو اصلاح کنیم الان متأسفانه سهم و بهرهمون از اون خداشناسی که برامون عشقانگیز باشه در حد نصاب نیست. اگر بتونیم ما خدایی رو بشناسیم که به او عشق بورزیم همه چیز من فکر میکنم همه چیز حله نمیگم همه چیز حله آی انقدر کلید اصلی حل به دست خانما سؤال یا نظری ندارن بله متعادل همین بود که کردم تعادل و توضیح دادم که گفتم بتشه عرض کردم فرزند رو دوست داشته باشید اما فرزند براتون بت نشه اینکه من گفتم ظاهراً هم الان خوب یادم اومد که بله تو همین جلسات بود چون الان مثالش یادم اومد که عرض کردم مثل کسیست که چون بچشو دوست داره بچه تربیت نمیکنه بچه لوس نولور بار میاره این یعنی عشق و علاقه به این بچه غیرمتعادله دوسش داره نورش میکنه لوسش میکنه در حالی که این باید تعادل باشه باید بدونه این بچه باید یه روزی یه انسان سودند و اجتماع بشه بچه نون فردا مجاهم اجتما این میشه تعادل میشه وقت ۱۰ دقیقه نیست و نیم بله من نمیدونستم م من قبلاً مطلب پیش آمد کرم توضیح فرمایشات جناب آقای مهندس بازرگان عرض کنم که بعضی تصور میکنن مثل موضوع برده یا مجازات سابق نقاط ضیست در اسلام که اینها کاملاً واضحه و در واقع نقاط قوته در موقعی که همه مردم برده دارن مثلاً دکتر میکنم بهترین مبارزه با بردهفروشی رو برگه داشتیم اصلا به دلیل اینکه کفاره هر گنای رو آزاد کنه بردهست یعنی خلاصه قانونیست که در ظرف ۵۰ سال برده باید تمام بشه در واقع مبارزه با برده داشتن و برده فروشیست به صورت خیلی ملایم و خوب یا فرض کنید خط دست د یکی از رفقامون مجلس رفقای خونمون صحبت بود میگفت این قدیمه شده الان در نیویورک میشه این کار کرد گفتم بله اگر در شهر نی و واشنگتن در یک سال یک دست قطع کنن در همون سال هزارها نفر از قط نجات پیدا بکنن هزارها میلیارد دلار دیگه دزدی نمیشه یک دست قطع کنن و بعد اون دستم جزء هزارها معلولی میترسم جز معلولم باید زنده میشه و هزارها میلیارد دلار از دزدی جلوگیری میشه به ۱۰۰ فوائد دیگری که در اجتماع مخصوم چیزهایی که ظاهرش میتونه دره در واقع شت اجتماع و قابل عمل کاملاً و در تمام دورانها نصب شدنی نیست و احکام قرآن همیشه هر دورهای کاملاً لازم و قابل اشراست. مسئله دیگری که پیش آمد کرد
>بلندتر
>بله مسئله دیگری که صحبت بود این است که موضوع کوچ بودن زندگیست چرا انسان زندگی رو پوچ کار میکنه غیر مسلمان ما بیرون که پوچ خیال میکنن و پوچم هست برای میدون برای اینکه یه نتیجهای بگیرن وقتی نتیجهای گرفتن یک زندگی ماشینی یک عدل پوشاری و یک زندگی مادی اتومبیل دارن طیاره دارن همه چی دارن ولی خوشبختی نن خوشبختی رو از دست دادن پس میرن دنبال یه چیزی کوشش میکنن و بعد که نتیجه رو میبینن میبینن نتیجه کوچه پس زندگی اونها کوچه و یه به قرآنم همین رو تأیید میکنه زندگی پوچه منتها تفاوت کوچه هست در سوره العصر بسم الله الرحمن الرحیم وصر قسم به اس ان الانسان لفی خسر زندگی انسان در زیانه زندگی که در زیانه کوچه ولی دنبالشو ببینیم چیه الا الذین آمن عمل الصالحات وواسم به سدوا تواسم بالحق و تواص به سد ما در این عظی زندگی کوچی که انسان در خسره میریم طرف و عمل صالحات باید بریم ایمان بیاریم این فرمایش که آقای دکتر بهشتی هم عمل در تمام قرآن و الذین آمن وصلا یه عدهای از رفقامون که البته مطالعاتی ندارن ایراد میگیرن که نماز خوندن یا ایمان داشتن چه زندگی میکنیم گفتن در تمام جاهای قرآن عملصالحات یعنی در بیشتر جا عملصالحات دنبال آنی کسی که ایمان داشت و عمل صالح کرد اونوقت کارش درسته یا فرض کنید حضرت حسین بن علی رعالمین صدا گفت وقتی میفرماید ان الحیات عقیدههجهاد یعنی حیات در واقع پوچه ولی در مقابل چی در مقابل عقیده حیات رو از دست داد ولی در مقابل عقیده نسبی ما وقتی که ۵۰ هزار تومن داشته باشیم یه اتومبیل ۱۰۰ هزار تومنی به ما بدن ۵۰ هزار تومن پوچ میشه در مقابل اون در موقعی که او رو به دست میاریم ۵۰ هزار تومن پوچ میشه ۱۰۰ به ما بدن اون پوچ میشه پس چیزی که اگر هدف هدف عاری باشه همیشه دانی پوچ میشه در مقابل حسین بن علی زندگیش رو و تمام چیزاش رو فدا کرد در مقابل یک هدف یعنی زندگی براش پوچ بود ولی این پوچ برای یک هدف هدف انسانیت هدف هدف سعادت بشر در دنیا و آخرت یه مطلب دیگه بود و این است که یه مسئله دیگری جناب آقای دکتر بهشتی فرمودن راجع به وظیفه من یه نتیجهای گرفتم از وظیفهای که انسان داره از نظر فیزیک و فیزیولوژیک و عاطفی و این است که کمال لطف و رحمان و رحیمیت خداوند به آنچه که بهترین وظایف بشری خودمون فکر کنیم از وظیفه غذا خوردن غذا خوردن یه وظیفهایست برا ما اگر نخوریم خب زندگیمون ادامه پ میکنیم ولی در همین غذا خوردن خداوند چقدر لطف کرده که لذت قرار بده یکی از لذتهای زندگی ما غذا خوردن به صورتی که وظیفهمونه یکی از لذتهای زندگی ما به بیچارهها به مظلومی به بچهها رسیدگی کردن پس یه بچه کوچک هر کدوم از ما بین ۳ ساله توش خیابون گفت این آیه همه ولش کنن یا هیچ لذتی نباشه در دست مالیدن به سر این به کاریم پیش میکنیم. ولی ما وقتی میریم اون بچه کوچیکو برمیداریم میبریم میرسونیم در این کار لذت یک عمل صالح هست و یک لذت خدا و تمام وظایف فیزیولوژیک خیال میکنیم هر چیزی خداوند درش لذت قرار بده. این کمال لطف خداونده اینجا باید اینجاست که باید گفت که یا کیست اون که شکر یکی ازار کرد گفته از دست زبان که برآید که شکر تشک درآید در واقع واقع در اینجا اونوقت غیر از آقایون که در اینجا تشمل غیر از تمام اینها اون شکری که باید برای ایمانی که خداوند به شما عطا فرموده اون چراغی که در دل شما روشن کرده این بیش از همه چیز شکر داره و به من شکرتم عزیزکن بایستی همین همیشه همه جا شکر بکنیم و بخواهیم که خداوند هم ایمان ما را هم فهم ما را و هم سعادت ما را بیشتر بکنه و همینطور سعادت جا ضه ندارم امیدوارم که فقط از آقای مهندس حکیمیا سؤال کنم که اگر اون توضیحاتی که عرض شد توانست چون مسئلهای بود اساسی بنده هم اون دفعه عرض کردم این خود یک بحث مستقری میکنه عرض نکردم مطرح خواستم جناب آیار فقط در اون اوج باشید خواستم از خواستم عرض کنم که عدل اجتماعی هم مایع رضای خداست و هم مصداق کار قربت اله اما هدف یعنی مرحله نهایانیست برای اگر این روشن شده باشه خوشحال خواهیم بود
>من برای اینکه ثابت بکنم که شد من بیشتر سؤالم جنبه اون هست که یه مقدار بحث روشنتر بشه
>میدونم آقا
>من سه تا شعر میخونم در زمینه همین عشقی که جناب عالی فرین اول اینجا یه وقت مختصری با آقایون کردیم اینکه در دعای سحب ما میدونیم که اونجا انسان رو تشویق میکنه که بالاترین معبود رو انتخاب کنی اللهم انی اسک من جمالک اجمله و کل جمالک جمیل اللهم انی اسک به جمالک خدایا من اون زیباترین زیبایی تو رو میخوام من تمام زیبایی تو رو میخوام این یه بحث بحث دیگریست که ابراهیم رو آتش براش مهیا کردن که عرض کنم تو زنن ملائکه رفتن خدمت خدا که آقا این بنده خاص تو این حمید مسلمون واقعی منقاد و تسلیم صل میدونید چرا ازش میخواید کمکش کنید برید از خودش بپرسید رفتم به ابراهیم پیشنهاد کمک کرد این جواب ابراهیمه از زبان صفیع علی شااه میگه بنده امن بنده کبرت تا که او باشد حسن مولا گفتهگود من چه غم ه عالم آتش است سوختن گر خواهد او بر ما خوش است کاش این جان کاش جان بسیار بود آتش مدام تا درون میسوخت تا قیام این برا اینکه ثابت بشه که من خوب ج کردم خواهش وبرت حر نارک فصبر ال کرامتک مضامین جا در دعاها در این زمینه هست و کیفیت رات بله بله در این د تا کیفیت در جمله بعد مضامین جالبی در دعا هست در این زمینه امیدوار هستیم که رفقا در عین حفظ همه م پیوندها با تلاشهای اجتماعی پیوند با این جنبههای اجتماعی اسلام را هم رعایت کن
>آقای جناب آقای دکتر
>جلسه آینده جمعه نهم ماه ساعت ۸ صبح منزل آقا دکتر نگوف که فهمید که
خلاصه جلسه چهارم
این منبع بر مفهوم پیروزی حق بر باطل در اسلام تأکید دارد، با استناد به آیات متعدد قرآن کریم و متون مقدس دیگر مانند زبور داوود. این ایده اصلی از همان ابتدای بعثت پیامبر اسلام، هم در مکه و هم در مدینه، در آیات الهی و حتی در مکاتبات ایشان مشهود است. هدف از آفرینش، نه یک بازی بیهوده، بلکه تلاشی هدفمند برای استقرار حق و عدل است که پیامبران با کتاب و میزان برای تحقق آن فرستاده شدند. با این حال، نویسنده توضیح میدهد که این پیروزی، چه در سطح فردی و چه جمعی، تنها در گرو خلوص نیت، تقوا، و پایداری بر مسیر حق و عدل محقق میشود، و هرگونه انحراف از این اصول، منجر به عدم موفقیت یا انحطاط خواهد شد.
متن پیاده شده
السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلاه وسلام علی جمیع انبیائه و رسله و علی سیدنا و خاتم النبیین و علی الائمهه الهدات من اهل بیته خیره من آله و سهله سلام علیکم وسلام علینا و علی عباد الله الصالحین بعد حثهای گذشته به این نتیجه رسیدیم که اسلام آیین حق و عدل است و از اونجا که اسلام آ اینیست که همه انبیا حامل دعوت اون بودهاند. ابراهیم مسلم است. اسماعیل مسلم است. موسی مسلم است. عیسی مسلم است. پیغمبر خاتم هم مسلم است. همه مسلمن و همه دعوتکننده به اسلام. بنابراین دعوت انبیا دعوت به حق و عدل است. خداوند انبیا را با کتاب و میزان فرستاد تا دعوت به حق کنند و مردم را برای قیام به فض و عدل بپرورانند و برانگیزند. لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمتابزان لیقوم الناس بالقسط کان الناس ام ف بعث الله النبیین مبشرین و منظرین و انزل معهمتاب بالحق بین الناس فیلفو فی وترفی الا الذین اوتو من بعد ما جای بیا بینهم فد الله تلفو ف من الحق به اذنه یهدی من یش صراط مستقیم آیه ۲۱۳ سوره بقره مردم انسانها یک امت و یک جماعت با یک روی بودند در میانشون اخت لا پیدا شد. خداوند پیامبران را فرستاد حامل بشارت و نبی و حامل انظار و تهدید با اونها کتاب فرستاد به حق. کتاب حق بود و دعوتکننده به حق. برا چی؟ برا چی کتاب فرستاد تا خدای از این راه میان مردم درباره مسائل مورد اختلافشون حکم کند داوری کند فرمان دهد خوب کتاب که آمد آیا اختلاف پایان گرفت تمام . نه چرا؟ برای اینکه اونهایی که دچار اختلاف آرا و عقاید شدن اختلافشون به دنباله اون بود که باز کتابی قبلاً برایشون آمده بود هدایتکننده به حق اما بقی و تجاوز از حق و نادیده گاستن حقو به حریم حق تجاوز کرد که در سرشت بشر ریشه دارد اونها را به انحراف از حق کشنده بود از چی؟ هیچ هدایت خدا به سوی حق از آن از آن کسانیست که اهل ایمان باشند به راستی حقجو باشند به راستی دنبال شناخت و تسلیمه در برابر حق باشند و خدا هرچه که را بخواهد راست هدایت میکند. ترجمه آیه رو بار دیگه تکرار میکنم چون این آیه از اون آیات پراالها قرآن در زمینه انسان است. یعنی در انسانشناسی. انسانها جامعهای یک رأیه. جامعهای با یک رویه بودن. یک جامعه بودن. خداوند پیامبر را با بشارت و انظار فرستاد و با اونها کتاب را به حق فرستاد تا میان انسانها در آنچه دربارهاش اختلاف داشتند داوری کند و حکم دهد و دچار اختلاف درباره اون مسائل مورد اختلاف نشدند مگر همانها که کتاب به اونها داده شده بود بعد از آنکه در ائل روشن برایشون آمده بود از روی و تجاوز که میان اونهاست خداوند کسانی را که ایمن آورده بودند هدایت کرد به سوی آنچه دربارهش اختلاف داشتند که حق است یا نه به اذنش به فرمانش و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند. ملاحظه میکنید اون آیه اول که از سوره حدید بود و این آیه که از سوره بقره است پهلوی هم بگذاریم دعوت انبیا میشه دعوت به حق و عدل دعوت انبیا میشه دعوت به حق و عدل در بسیاری از آیات قرآن علاوه بر این مسئله یک مطلب دی دیگر مطرح میشه و اون اینکه خداوند پیامبران را برای دعوت به حق و عدل فرستاد تا حق و عدل را پیروز کند. یک نوع وعده پیروزی که قرار بود این بحث امروز پیرامون این بخش از مطلب باشه. مقداری از آیات مربوط به این قسمت رو میخونم و ترجمه میکنم. آیات مربوط به پیروزی حق کلا چه چیز میکنم میذاره بالا چی؟ این نمیخواد بخونه نه جلو از دورههای نهضت اسلام نیست از همون سالهای نخستین بعثست در مکه تا آخرین آیهای که من یافتم حدود سال نهم هجرت در مدینه به ترتیب میبینیم در سالهای مختلف و مراحل مختلف آیاتی نازل شده با این وعده که حق عدل است و دین خدا پیروز است. آیات رو بر حسب ترتیب تاریخی میخونم و اشاره میکنم که هر کدام در چه دورهایست. آیههای آیههایی هست در سوره سبا سوره ۳۴ قل ان ربیخف بالحق الغیوب قل الحق و ما الباطل و ما یعیدی آیههای ۴۸ و ۴۹ از سوره سبا سوره ۳۴هارم این آیات مکیست لحن این آیات و سبک آیات نشون میده مال حدود سالهای ۳ تا ۵ بسته بگو خدای من حق را میافکند الو خدایی که نه آنها را میداند بگو حق آمد و دیگر از باطل کاری ساخته نیست. باطل دیگر نه آغاز به کار میکند و نه به میدان کار برمیگردد. مادع الباطل و ما یعید کاری ازش دیگه ساخته نیست بگو حق آمد و از باطل دیگر کاری ساخته نیست این تعبیر قل ان ربیف بالحق خداوند حق را میافکند با مقایسه با تعبیرهای مشابهی که با همین واژه قصد در قرآن در این زمینههای مشابه اومده چنین در نظر انسان چنین تصویری رو در نظر انسان میاره که گوری حق سلاحیست برنده که خدای متعال این سلاح بلنده را میافسند بر سپاه باطل تا سپاه باطل را نابود کند. تحوی قصر میاسکند حق را، میپراند حق را برای اشعار به این معنا به نظر میرسه. آیات دیگر باز مکیست از سوره انبیا سوره ۲۱ اگر بخوام زمینه آیات رو کامل بیان کنم اسب است حدود ۸ آیه رو بخونم ولی برای رعایت شرطی درسته باید بحث رو امروز به نتیجه نهایی برسونم در این بخش خودداری میکنم همین بخش مربوط رو میخونم و ما خلق السماارض و ما بینما لابین لوقناه مندنا ان کنا فاعلین فمذا هو ظاهما تصفون ما آسمانها و زمین و اونچه بین آسمانها و میان آس ما آسمان و زمین و هرچه میان آسمان و زمین است را به صورت سرگرمی و بازی نیافریدیم اگه ما میخواستیم برای خودمون سرگرمی داشته باشیم ن سرگرمی را از خودمان و از تیش خودمان و در درون خودمان میداشتیم. بلکه ما حق را میپرانیم بر باطل تا حق باطل را نابود کند تا مغز استخان تا مغز نا نابود کند به طوری که باطل برود و ناپدید شود و وای بر شما از آه درباره خلقت میگویید و از آنچه خدا را با اون وصل میکنید. با توجه به آیات قبل و بعد به دست میاد این آیات باز میستها. این مکیست حدود همون سالهایی که عرض کردم با توجه آیات به دست میاد که عدهای همون طور که در بچه قبل شد عدهای چنان میپنداشتن که آفرینش هستی طبیعت این جهان بیهدف است و چی میشد این جهان بیهدف باشه؟ وقتی زندگی انسان بیهدف بود و چه وقت زندگی انسان بیهدفه؟ وقتی هدفی در خور عشق و پرستش نداشته باشه حتی به آخرین بخش بحث پیش که انسان نیاز به عشق دارد و چیزی که تنها چیزی که در اوج استحقاق عشق قرار داره حق است. عشق به حق عشق به عدل نه فقط عدل اقتصادی و نه فقط عدل اجتماعی که عدل انسانی هم که عدل اخلاقی هم عدلی بس گسترده عشق به عقل و عشق به عدل است که ز دگی انسان را از کوچی و بیمحتوایی نجات میده و تا زندگی انسان از پوچی و بیمحتوایی نجات پیدا نکنه، خلقت جهان دچار پوچی خواهد بود. اگر انسان پوچ باشه جهان پوچه. بنابراین اگر مسئله عشق به حق در کار نباشد اگر مسئله جهت داشتن هستی و جهان و انسان در سوی حق و به سوی حق در کار نباشد که همه این آفرینش هستی لغو و لغو و لعب و بازی بود. گویی آفریدگار بازیش گرفته بود. میخواست یک چیزی هم درست بکنه. گویی جهان یک اخباربازیست. نه ما آسمان و زمین و آنچه میان این دو هست را به صورت له و لعب و سرگرمی نیافریدیم. خدای توانا اگر میخواست سرگرم باشه با خیشتن سرگرم بود. چه نیاز که جهانی بیاد رین است پس چی مسئله پس چیه آفرینش قصه این است آفرینشیست جهتیست سوییست به سوی حق خب پس چی ما که همش جنگ و نضاع و درگیری و باطلم میبینیم بله ما حق را میپرانیم به سوی باطل تا باطل را تمخ نابود کند و از بین برود و بدونید که دیگه جهان را و خدای آفریدگاه جهان را اینچنین نیگبارید. این هم باز در دوره مکهست. اینکه دورهها رو یادآوری میکنم برای اینکه معلوم باشه پیغمبر و قرآن چه وقتی میگفته حق میاد و باطل رو اینچنین نابود میکنه. باز هم از دوره مکه و قل جاء الحق و زحق الباطل ان الباطل کان زهوقا. این آیات از سوره اسراء است که حدود سالهای هفتم تا هشتم بهت. تقریباً میتونه باشه. او حق آمد و باطل رفت. باطل رفتنی بوده باطل همواره رفتنی بوده است. این آیات مربوط به دوره مکه بود. حالا میرسیم آرام آرام به دوره مدینه. اون هم در مراحل مختلف. سوره شورا سورهایست که مکیست. ولی این آیه بهخصوص از آیههاییست که چون بعضی از سورهها مکیست بعد از آیههای مدنی بهش زمینه شده این آیه به صورت آیه مدنی معرفی شده و شناخته شده یقولون الله کذبا فیشم قلب وباطل وحق الحق کلماته انه علیم بذات شد آیه ۲۴ از سوره ۴۲ سوره شورا یا اینا میگویند که پیغمبر روغ بسته بر خدا اگر خدا بخواهد بر دلت و بر قلبت مهر میزند تا دیگر وحی خدا را نگیره ولی خداوند باطل را محو و نابود میکند و حق را برسی مینشاند و پا برجا میکند با کلمات خویش که خدای آگاه است بر اونچه در سینه ها نهفته است. میرسیم به حدود سال جنگ بدر یعنی سال دوم هجرت و نزول سوره انفال. به انفال شروع میشه با بیان حکم انفال قرائم جنگی و در موضعی نازل میشه که در اثنا یک جنگ برای خدا دنیاپرستی و پولپرستی و مالپرستی باز سراغ هها، افکار و قلوب و دلهای این جنبازان میاد. مگه علاقه به ثروت و قدرت آدمی رو رها میکنه؟ به این آسون حسن انفالو بیان میکنه.فالفال وسول فتقین وطیق الله وسوله کنتمین. پس تو درباره انفال میپرسن بگو انفال مال خدا و پیغمبره از خداوند پروا داشته باشید خداست باشید مسائلی را که میان شما پیش میاد اینا رو صاف کنید نگذارید دچار تصید فرمان خدا و پیغمبررو ببرید اگه راستی مؤمنید کیان مؤمنین مؤمنین کیا هستن مؤمنین ان المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم وذات علیهم آیاته و ربهمون الذین یقیمونلا مما رزقناهمون المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم وغفره وزق کریم مؤمنان اونهایی هستند که وقتی نام خدا برده میشود یاد خدا به میون میآید دلهاشون میترسد و میراسد حراس از اینکه حق خدا بندی را ادا نکرده باشند. وقتی آیات خدا بر اونها تلاوت میشود، هر آیهای رو میشنوند ایمانشون فضولی میگیرد. کسانی هستند که تکیهشون خداست. کسانی هستند که نماز میگذارند. کسانی هستند که از اون که به اونها میدیم خرج میکنن در راه خدا. عاشق پول نیستن. اینها هستند کسانی که به راستی مؤمنندن و اینها هستند که درجاتی بالا پیش خداوندشون رند و آموزشی و روزی و رزق شایستهای بعد قصه هجرت پیغمبر بیان میکنه کما اخرت ربک من بیتک بالحق جالب همش بالحقاست کما اخرت ربک من بیتک بالحق خدا گفت از مکه برو به حق و در راه یک نفضت حق و فریقا منین کاربون با اینکه اون وقتا بعضی از مؤمنین مهاجر خوششون نمیآمد که هجرت کنن خانه و کاشانه و شهرشونو رها کننون فحق بعدما تبونطئفت ودونغو تکون ویرحق الحق بماته وخدافرین الحق وکل کر المجرمون بعد داستان سوره داستان جنگ بدررو مطرح میکنه از همینجا هستم شروع بدرو خدا به شما وعده داده بود که یکی از دو طایفه یا کاروان تجارتی یا جنگجویان مدافع اون باهاشون روبهرو خواهید شد و شما دلتون میخواست که با کاروان تجارتی روبهرو بشید نه با جنگجویان دارای شوکت و قدرت خدا میخواهد حق را با کلماتش پابجا کند و یقطعافرین و دنباله کافر را قطع کند اونها را بیبال و بیشتوانه کند لیق الحق وطلبطل ورح المجرمون تا حق را پابدا کند و باطل را نابود کند ولو مجرمین و تبهکارون خوششون یاید در اثناء جنگ بدر یا در پایان جنگ بدر پایان جنگ بدر ولی ناظر به جنگ بدر میگوید برای آن است که حق پابجا شود و باطل نابود گردد این سال دوم فجرته در حدود سال سوم یعنی در حدود جنگ احد این آیات چون در زمینه آیات جنگ احده وذین آمن وصالحات و آمن علی محمد و هو الحق من ربهم کفر عنهم سیاتهم وحبالهم ذال الذین کفر الباطل و ان الذین آمن الحق من ربهم اونهایی که ایمان آورده و کار شایسته کردهاند و ایمان آورده به اونچه خداوند بر پیغمبر فرستاد و همین است حقی که از جانب خداست خداوند کارها بدشون رو کوششوند خاطرشون رو آسوده کرد چرا برای اینکه کافرون دنبال روی باطل بودند و مؤمنون دنبال روی حق بودند و خداوند با این عمل خواست حق رو برطل پیروز کند. میرسیم به سال ششم سال حدیبیه آیاتی هست در سوره فتح سوره ف انا فتحنا لک فتحا مبینا تا پایان تمام سوره در زمینه صلح ه حدیبیه هستش و این فتح مبینی هم که اول سوره استوند میگه ما برای تو پیروزی آشکاری رو مقرر کردیم و نصیب تو کردیم ناظر به پیروزی حدیبیهست نه ناظر به فتح مکه قال من خیال میکنم تمام سوره این رو نشون میده برراین برخی از مفسران نخست هم ر از اونا نقل شده که مثل اینکه اون وقتا هم در عصر تاب به اصطلاح تابری بعد از زمان پیغمبر با فاصله کمی این تردید بوده که آیا این فتح مکهست یا نه و بعضی از مفسران قرآنشناس مطرب تهدید کردن که بابا این فتح مکه نیست این منظور فتح حدیبیه است در داستان صلح حدیبیه که عدهای از مسلمونها او رو شکست خیال میکردن و عدهای دیگر اون را پیروزی تلقی میکردند که مفصل است داستانش و لابد شنیدهاید مکر قرآن نازل میشه با تأکید بر اینکه این یک پیروزیست و در اثناء این تأکید اینطور بیان میکنه هو الذی ارسل رسوله بالهد و دین حقیظهره کله و کف بالله شهیدا خداست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا اون را بر همه ادیان پیروز کند و خداوند کافیست که گواه این مطلب باشد در سال هشتم یا نهم در سوره برائت موقعی که سوره برائت نازل میشه در موقعیست که بعد از جنگ غنیله و مقارن است با فرستادن آیات برائت در به سوی مکه برای اعلام اینکه دیگر در سال بعد مشرکان حق شرکت در مراسم حج ندارند. یدون نور الله به افواههم و الا نوره وکافرون هو الذی ارسل رسوله بالهدا و دین الحقره و کررکون اینها میخواهند نور خدا را با دهنهاشون خاموش کنند اما خدا جز این را نپسندیده و از جز این امتناع میورزد که نور خود را تمام و کمال کند، کامل سازد، هرچند کافرون را خوش نیاید. خدا همان کس است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا این دین حق را بر هر دینی بر همه ادیان قالب و پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید. ملاحظه میفرمایید در طول این مدت همه جا آیات از پیروزی حق بر باطل و در این آیه اخیر پیروزی دین حق بر همه ادیان سخن میرود. برای اینکه یک نمونهای هم از غیر قرآن در این زمینه داشته باشیم یکی از نامههای پیغمبر اکرم صلوات الله و سلام علیه رو میخونم که در استالقابه نقل شده. کتابهو یا زیاد بن جهور بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الی زیاد بن جهور سلم انتر ف انی احمد الله الیک احمد الله الیک الذی لا اله الا هو اما بعد فیی اللهیوم الاخر اما بعد فز کل دین دانس الاسلام فلمظ یکی از خصوصیات نامهای پیغمبر بودنشون. طولانیترین نامههای پیغمبرم مختصر و مفیده. یعنی عبارت پردازی در نامههای پیغمبر به نصرت به چشم میخوره. اینکه نگفتم هیچ به چشم نمیخوره. چون در بعضی از نامهها دیده میشه بعضی از جملههایی که احیاناً به نظر میاد میشه نباشه. حالا باید بگید که چرا این جملهها هست. ولی سبک خلاصهنویسی و سادهنویسی در نامههای پیغمبر. ضمناً وقتی انسان همه نامههای پیغمبره که خیلی زیاده و مربوط به سالهای متعددم هستش. مقایسه میکنه با قرآن ببینه واقعاً این پیغمبر که در قرآن سخن میگه از جانب حق عبارتهاش به کلی فرق دارد باحث خود پیغمبر حرف میزنه که این یکی از نشانههای وحی بودن قرآن کریمه به طور کلی سبک قرآن با سبک احادیث و خطبهها و نامهای پیغمبر به کلی متفاوته در زمان بعد از بعثت قبل از بعثت که از پیغمبر خیلی کم چیز مونده اونایی هم که مونده بسیار هم ساده و بیپیرای و ه. اون صناعت و اون هنر و اون خصوصیت هنری که در قرآن هست در هیچ یک از گفتهها و نوشتههای دیگر پیغمبر اصلاً نیست. نه اینکه کمش هستا. اصلاً نیست. قرآن سبکیست اینها سبکی دگر اینو ملاحظه میکنید که این نامه چقدر دادن به نام خداوند رحمن و رحیم از محمد پیامبر خدا به سوی زیاده بنور سلم انسف پیغمبر نسبت به اونهایی که همچین لب و لب ایمان بودند این این تعبیر مکرر در نامهها داره که تو آدمی هستی سلم حالا این یا منظور این است که سالم باشی به جای سلام علیکم که برا مسلمین هست سلمان رو میگه یا منظور اینست که بگه نه تو اصلاً در حالت سلم و شلح هستی یا دعاست و یا به اصطلاح درود و تهیت است و یا اینکه بیان یک مطلب استپاس میگذارم خدا را خدایی را که جز او خدایی نیست اما بعد به اسم مطلب اساسی اینه من خدا و روز پایان را به یاد تو میارم فراموش نکن و اما بعد از این مطله بعدی هر دینی هر دینی که مردم بدون متدین شدهاند مغلوب میشود مگر اسلام این نکته رو هم بگو تمام شد ملاحظه میکنید که در این نامه سخن از این است که پیغمبر اعلام می کند هر دینی که مردم بدون روی آوردهاند این سقوط میکند به جز اسلام. تا این آیهها را میخونیم و تا این نامهها و دهها چیز دیگر از این قبیل خودبهخود بنده و شما و برادرا و خواهرا توی دلمون دو احساس پیدا میشه. شاید اول احساس غروب خوب پس معلومه که بالاخره ماار ن زمین هستیم و ما پیروزان نهایی هستیم و در این درگیری جهانی پیروزی با ماست و شاید با فاصله کمی هم احساسی مقابل این وقتی برمیگردیم به واقعیتها میدونیم نه همچیزی هم نیست ماها هم پیروزان و نهایی و برندههای نهایی این مسابقه نیستیم اونوقت گیج میشیم که پس مطلب چی شد پس چیه مطلب مطلب اسلام که پیروز میشه نه مسلم اسلام پیروز میشه نه که بفرم مسلم پیروز میشه نه ما بله بفرما مسلم پیروز میشه ندارم اونی که باید نقشه جزو همی هم خب ببینیم منظور از این پیروزی چیه که میگوید بالاخر پیروز میشود اولاً منظور پیروزی در زمان پیغمبره یک احتمال اینه که اصولاً این آیات در پیغمبره دیگه میگوید ما دین خدا را فرستادیم میخواد به پیغمبر و مسلمانها بگه که نهضت شما به پیروزی میانجامد در یک مقطع زمانی معین نهضت اسلام آمد و بر ادیان معاصر خودش به راستی پیروز شد یعنی اونها واقعاً از عریچه عزت فرو افتادن آیا این مقصوده یا مقصود پیروزی نهایی اسلام است. پیروزی نهایی حق و عدل است. حق و عدل سرانجام در این دور رنگ تاریخ پیروز خواهد شد. همان چیزی که در اعتقاد به امام زمان الله علیه مکرر از او یاد میشه. یمل بعدماعت ظلما و جورا صحبت یک پیروزی نهایست یا نه میخواد یک قانون دائمو بگه همواره کسانی که در راه حق و عدل تلاش کنند پیروزند همیشه اونها پیروزن کدام یک کدامه که از این مهانی مورد نظره و چه بسا همش باید منافاتی هم با هم نداشته باشیم هم مهدت اسلام پیروز میشود هم هر نهضت حق و علی راه پیروزیست و هم پیروزی قاطع نهایی از آن حرکتیست با رهبری خالص قیام در راه حق و عدل و به پیروزی خالص و قاطع حق و عدل خواهد انجام اتفاقاً در قرآن کریم آیات دیگری هست در این زمینه که اون آیات شاید بیشتر باید در این بحث مورد توجه قرار بگیره اتی هست مربوط به اینکه میگوید عاقبت و فرجام از آن مؤمنان و متقین است وعاقبت للمتقین وعاقبتقوا که یا ناظر به قیامت است یا ناظر به فرجام دنیویست و یا ناظر به هر دو این آیات مفصلی که اینجا من یادداشت کردم باز باید از اینها از خوندن همش صرف نظر بکنم هم تا برسیم به آیات دیگری که بیشتر مورد نظر من در این بحث باید قرار بگیره در این بحث فشردن آیاتی هست در زمینه اینکه زمین زمین همین زمین ما این رو خداوند برای میراث بندگان ساره خود قرار داده ولقد کتبنا فزبور من بعد الذکر انارض یرثها عبادالحون ما در زبور پس از تورات ذکر در این آیه به عنوان یادی از تورات است اهل ذکرن که به نام اهل کتاب به عنوان اهل به جای اهل کتاب در قرآن آم مده بیشتر به اعتبار این است که ذکر در قرآن به عنوان نامی اشاره به تورات هست همچنان که ذکر به عنوان نامی از قرآن کریم هست البته همه این کتابها کتابهایی هستند ذکر و یادآور خدا و حق و راه خدا منتها به صورت خاص بیشتر اشاره به تورات است. ما بعد از ذکر یعنی بعد از تورات در زبور داوود نوشتیم که زمین را بندگان شا شایسته و صالح من به ارث میبرند. خب منظور چیه؟ منظور که در قیامت بهن که بهشتی که پهنهش به اندازه پهنه آسمانها و زمینه است یا منظور که در دنیا به ارث میبرن در دنیا در قبضه خود میگیرن خب کی؟ در پایان دنیا یا به صورت یک اصل مداوم برای اینکه این آیه به معنیش معلوم بشه ناچار هستیم که خود زبور رو بخونیم ببینیم چی میگه برای اینکه آیه اشاره میکنه میگوید ما در زبور نوشتیم این مسئله را اشارهای که در قرآن هست که ما در زبور نوشتیم مربوط است به بابستم از مضامیر داوود همه این باب در این زمینه است نه فقط یه آیهش همش من همشو ناچارم بخونم توراتخونیمون گرفته امروز دیگه چارون به سبب شریران خویشتن را مشوش مساز و بر فتنهانگیزان حسد مبر زیرا که مثل علف به زودی بریده میشوند و مثل الف سبز پژمرده خواهند شد و خداوند ت توکل نما و نیکویی کن و نیکویی بکن در زمین ساکن باش و از امانت پرورده شو و در خداوند تمتع ببر پس مسئلت دل تو را به تو خواهد داد طریق خود را به خداوند بسپار و بر وی بیت توکل کن که اون را انجام خواهد داد و عدالت تو را مثل نور ر بیرون خواهد آورد و انصاف تو را مانند ظهر نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش و از شخص فرخنده و از شخص فرخنده فری و مرد هیلهگر خود را مشور مساز از ادب برکنار شو و خشم را ترک کن خود را مشوش مساز که البته باعث گناه خواهد شد زیرا شریران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وارث ذلیل خواهند آن بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی متلذ خواهند گردید ش ل شوری میکند و دندونهای خود را بر او میفشرد، خداوند بر او خواهد خندید زیرا میبیند که روز او میآید. شریران شمشیر را برهنه کرده و کم را کشیدان تا مسکین و فقیر را بیاندازند و راسترو مقتول سادهاند. شمشیر ایشون به دل خود ایشون فروغ خواهد رفت و و کمونهای ایشون شکسته خواهد شد. نعمت اندک یک مرد صالح بهتر است از اندوختههای شریران کثیر زیرا که بازوهای شریران شکسته خواهد شد و اما صالحون را خداوند تأیید میکند. خداوند روزهای کامل را میداند و میراث ایشون خواهد بود تا ابدالآباد در زمان بلا خجل نخواهند شد. ایام فح سیر خواهند بود زیرا شریران هلاک میشوند و دشمنان خداوند مثل خرمی مرتعها فانی خواهند شد ولی مثل دخان دوست فانی خواهند گردید. شریر در میگیرد وفا نمیکند و اما صالح رحیم و بخشنده است. زیرا آنانی که از بین برکت یابند وارث زمین گردند و اما آنانی که ملعون بیند منقطع خواهند شد. خداوند قدمهای انسان را مستحکم میسازد و در طریقهایش سرور میدارد. اگرچه بیفتد اسکنده نخواهد شد زیرا خداوند دستش را میگیرد. تمامی روز رئیف تمامی روز رئوف است و قرض دهنده و ذریت او مبارک خواهند بود. از بدی برکنار شو و نیکویی بکن. پس سا واهی بود تا ابدالآباد زیرا خداوند انصاف را دوست میدارد و مقدسان خود را ترک نخواهد فرمود. ایشان محفوظ خواهند بود تا ابدر آباد و اما نسل شریع منقطع خواهد شد. صالحان وارث زمین خواهند بود که این آیه متنه. ولی ملاحظه بکنید که چقدر جلوتر همین مسئله تکرار شده. صالحون وارثل خوا خواهم بود و درون تا به ابد سکونت خواهم نمود. دهان صالح حکمت را بیان میکند و زبان او انصاف را ذکر مینماید. شریعت خدای وی در دل اوست. از صدمهایش نخواهد لغزید. شریر برای صالح کمین میکند و قصد قتل وی میدارد. خداوند او را در دستش پس نخواهد کرد و چون به داوری آید بر وی فتوا نخواهد داد. تظر خداوند باش و طریق او را نگاه تا تو را به وراثت زمین برفرازد چون شریران را منقطع شوند چون شریران منقطع شوند آن را خواهی دید شریر را دیدم که زلمپیشه بود و مثل درخت بومی س و مثل درخت بومی و مثل درخت بومهای سبز خود را به هر سو میکشید اما گذشت و اینک لیست کردی و او را جستجو کردم و یافت نشد مرد کامل را ملاحظه کن و مرد راست را بد زیرا که عاقبت اون مرد سلامتیست اما خساکاران جمیعاً حلا خواهند گردید و عاقبت شریران منق و عاقبت شریران منقطع خواهد شد و نجات صالحان از خداوند است و در وقت سنگی او قلعه ایشون خواهد بود و خداوند ایشون راانت کرده ت خواهد داد ایشان را از شریدان خلاص کرده خواهد روانید زیرا بر او توکل دارد نزید که همشو خوندن خواستم ببینید چقدر تأثید و تکرار هست در یک بخش روی این مسئله خوب از این چی میفهمید دیگه آیه هم ناظره به همینه دیگه ابهامی در فهم این هست که میخواهد بگوید انسانهای صالح پیروز خواهند شد پس چی؟ پس اینی که داریم چیه؟ اینی که داریم رفقا عبارت است از دعوای شریر با شریر بر سر لحاف ملا نصرالدین که داریم هر جا حرکت حقی است. هر حرکت اصلی باشد که با رعایت معیارهای عدل و انصاف که چقدر در همین بخش زبور روش تکیه شده بود در شناخت و در عمل و در رهبری و در پیروی ان اب و حق و عدل محور باشد این حرکت پیروز است به صورت یک اصل مداوم اولاً و همراه با پیروزی نهایی قاطع ثانیا و همراه با پیروزیهای تقریباً اساسی در مقطعها خاصی از تاریخ ثالثاً ولی همه جا یک شرط هست شرط اینکه حرکت حق و عقل و صلاح و تقوا و انصاف باشد و این رو هم عرض کنم که معنای این پیروزی این نیست که هر فردی و هر گروهی به پا خواستند همون گروه به پیروزی نهایی یا به پیروزی شبه قاطع میرسن ی مطرح نیست. مطرح این است که حرکت اینها هدر نمیرود. نابود نمیشود از بین نمیرود و به دنبالش حرکتهای حق را میآورد. ولی به هر حال باید حرکت حرکت حق باشه. اونچه ما در طول تاریخ بشریت به راستی کم داریم حرکت کنندگانی هستند که حرکتشون رو بهشه بگی حرکت اهل حق در برابر باطل در برابر اهل باطل بیشتر جنگها و درگیریهایی که ما در تاریخ سراغ داریم عبارت است از درگیری یک خان با یک خان یک شاه با یک شاه یک امپراتور با یک امپراتور یک دزد با یک دزد اما حرکات دودی که در تاریخ سراغ داریم که عبارت است از حرکت در جهت عدل و حق در برابر ظلم و باطل در اون حرکتها عموماً یا پیروزی تا مرحله اساسی به دست اومده یا زمینهای برای حرکت و ادامه و تداوم حرکت کردن در راه حق بر علیه باطل رو فراهم کرده حرکت از بین رفته هدر رفته آیا وجود دارد در تاریخ از اهل حق در حرکتهای حق و عدلم باید نسبت رو در نظر داشت یک جنگ طبقاتیست طبقهای مظنوم و محروم قیام میکند علیه میشورد علیه طبقهای ظالم و حاکم اساس این رش پسندیده است اما شیوه و شکل شورش ممکن است ناپسند باشد. چون یک وقت از طبقه مظلوم بر طبقه ظالم میشورد تا به حقش برسد. یک وقت از طبقه مظلوم میشورد تا ظالم بعدی باشد. اگر طبقه مظلوم شوری تا ظالم بعدی باشد میشه حرکتی در آغاز نورانی در وسط نیمه نوران. ی نیمه ظلمانی و در پایان همون ظلمن چون ظالم ظالم است مثل ماهاست امتی بودیم قیام کردیم برای تولید و عدل اما به زودی شدیم حاملان لوای شرک و ظلم ما خود مستحق اون شدیم که دیگران به پا خیزند و نابودمون کنند ما اگر الان عزت نداریم ما نیستیم دیگر اون حاملان حق و عد نکته رو عرض کنم این نکته مربوط به تجربه است این دیگه جنبه مذهبی و قرآنی و تعلیماتی نداره اینه که میگم نتیجه یک تجربه مداوم طولانیست که از نظر خودشناسی خودم در طول سالها زندگی داشتم من صریحاً اعلام میکنم که در طول این سالهایی که از زندگی همراه با کم و بیش فعالیتم گذشته در کارهایی که خودم به تنهایی یا با دوستان داشتم تا اونجا که ما و کار ما رو به سوی خدا و حق و عدل داشته همواره جلو رفته و هر جا من تجربه شخصی دارم عرض میکنمها نقل نفرمایید با دیگران چون میگم این جمعبندی یک تجربهست هر چوب خوردیم یه وقتا در راه خدا چوب خوردیم بود که دقش نمیاد آدم چوب واقعه درداآور خوردیم هر جا چوبی خوردیم هر جا زمینی خوردیم اونجا بود که این حق آنگ خداطلبی و حقطلبی و عدطلبیمون آسیب دید از خلوص و سرگی درآمد. بنده این رو با صراحت عرض میکنم که جمعبندی رویدادهای بسیار گوناگون است. در کارهایی که شخصاً یا شروع کردم شخصی یا با رفقا دستم در کارشون و از شما رفقا این خواهشو میکنم توی این کوششهای ه۷ هشت ۱ سال اخیر همین خودمونیا رفقایی که مخصوصاً بیشتر تو کم و خم این کوششها بودهاند بفرمایند اما تیزبین دقت بفرمایید ببینید چطور فلان چهره فلان دوست تا اونجا که تلاش جهت نور و حق و عد بود اصلاً تو همین محیط کثیف فاسد جلو میرفت واقعاً کارش به محض اینکه کارش آغشته شد به خودپرستی یک نوع درگیری یک نوع خودی یک نوع سودطلبی آمیخته شد با کارش میدونید چطور از اون اوج فرو افتاده کارش این تبع مسئلهست طبیعت کاره