پیامبر (ص)

این متن به اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام (ص) می‌پردازد و تاکید می‌کند که این باور نه از خودخواهی مسلمانان، بلکه از صراحت قرآن و سخنان خود پیامبر سرچشمه می‌گیرد. نویسنده بیان می‌کند که این عقیده در طول تاریخ اسلام همواره یک باور عمومی مسلمانان بوده و ریشه‌های آن در آیات قرآن، به ویژه آیه ۴۰ سوره احزاب، و احادیث متعدد نهفته است. او همچنین توضیح می‌دهد که اسلام، برخلاف برخی برداشت‌های غلط، همه پیامبران الهی را محترم می‌شمارد و توهین به هر یک از آنها را به منزله توهین به پیامبر اسلام می‌داند، و اعتقاد به خاتمیت به هیچ وجه به معنای برتری‌جویی یا خودخواهی نیست، بلکه نشان‌دهنده پیروی بی‌چون و چرا از فرمان الهی است که از طریق پیامبر اکرم (ص) ابلاغ شده است.

سخنرانی شهید بهشتی درباره «پیامبر صلوات الله و سلامه علیه و آله

خلاصه سخنرانی

این متن به اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام (ص) می‌پردازد و تاکید می‌کند که این باور نه از خودخواهی مسلمانان، بلکه از صراحت قرآن و سخنان خود پیامبر سرچشمه می‌گیرد. نویسنده بیان می‌کند که این عقیده در طول تاریخ اسلام همواره یک باور عمومی مسلمانان بوده و ریشه‌های آن در آیات قرآن، به ویژه آیه ۴۰ سوره احزاب، و احادیث متعدد نهفته است. او همچنین توضیح می‌دهد که اسلام، برخلاف برخی برداشت‌های غلط، همه پیامبران الهی را محترم می‌شمارد و توهین به هر یک از آنها را به منزله توهین به پیامبر اسلام می‌داند، و اعتقاد به خاتمیت به هیچ وجه به معنای برتری‌جویی یا خودخواهی نیست، بلکه نشان‌دهنده پیروی بی‌چون و چرا از فرمان الهی است که از طریق پیامبر اکرم (ص) ابلاغ شده است.

متن پیاده شده

الحمد لله رب العالمین وصلاه وسلام علی جمیع انبیاه و رسله و علی سیدنا خاتم النبیین و علی الائمهه الهدات من اهل بیته وخیره من آل ذی و صحبه وسلام علینا و علی عباد الله الصالحین قوله تعالی ما کان محمد ابا احد ولاکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله به کل شی علیما با محبت دوستان فرصتیست که در سه جلسه پیرامون یکی از مباحث اسلام که تا حدود زیادی برای امت ما مسئله روز هم هست بحثی داشته باشم امیدارم در این سه جلسه خداوند توفیق داد بتونم این بحث رو در عین فشرگی به صورتی تمام کنم که یادب از این جلسات برای دوستان عزیز باشه. یکی از اعتقادات عمومی مسلمان این است که غمبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه آخرین پیامبر خداست در لقب خاتمانبیین و خاتم انبیا پایان پیامبران خدا همواره در میان مسلمون‌ها به عنوان یکی از القاب و اوصغمبر اکرم گفته می‌شد. برای کسانی که با تاریخ اسلام و با عقاید ملل و نه اسلامی آشنایی علمی دارن این مطلب روشنه که این عقیده عقیده اختصاصی برای یک گروه یا دو گروه یا سه گروه نیست یکی از عقاید عمومی مسلمون‌ها بوده و در طول اعصار و ن گذشته همواره اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اکرم در تعلیم و ترضیت اسلامی و تحقیق و گفتن و نوشتن جامعه اسلامی به چشم می‌خوره. ما از کجا فهمیدیم که پیغمبر اسلام آخرین پیامبر خداست؟ بنده و شما که امروز اینجا دور هم نشسته‌ایم و قبل از این جلسه هم باز معتقد بوده‌ایم به اینکه پیغمبر اکرم خاتم پیامبران است از کجا این نقیره پیدا کردیم سند ما در این عقیده عبارت است از قرآن و حدیث مسلمانان اگر معتقد شده‌اند که پیغمبر اسلام آخرین پیامبر خداست ن عقیده اون‌ها جنبه خودپسندی، جنبه قلوب درباره پیغمبر اکرم، جنبه به رخ کشیدن پیغمبر اسلام در برابر پیامبران دیگر هرگز نداشته. این یک نکته‌ایست. یک وقتی یک گروهی میان برای پیشوایشون یک سلسله مزایا و خصلت‌های انحصاری قائل میشن برای اینکه بگویند پیشوای ما فوق پیشوایان دیگر است. گویی از این راه می‌خوان بگن خودمونم فوق دیگران هستیم. نوعی خودخواهی و خودپسندی و خودستفایی در اون مزایایی که برای پیشوایشون قائل میشن به چس می‌خوره. اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اکرم هیچ‌ چنین آهنگی رو در میان مسلمان‌ها نداشته و نه باید داشته باشه. چون اسلام و قرآن کریم یکی از مزایای برجسته‌ش این است که پیغمبران خدا را یک کاسه و یک صف قرار میده. میگه مسلمان کسیست که نه فقط به پیغمبر بزرگوار اسلام بلکه به همه پیام ماوران خدا مؤمن باشد به همه اون‌ها احترام بگذارد همه اون‌ها را آورنده تعالیم خدا بداند از همه اون‌ها با احترام و نیکی یافت کند. ما اگر میگیم مثلاً وقتی می‌خوایم نام مبارک پیغمبر اکرم رو ببریم میگیم حضرت محمد صلی‌ الله علیه و آله و سلم
ما وقتی بخوایم نام حضرت موسی علیه السلام نام حضرت سی علیه السلام نام حضرت ابراهیم علیه السلام نام حضرت نوح علیه‌ السلام رو هم ببریم با همین تعبیرها با احترام با تقدیس نام می‌بریم ما اگر در برابر پیغمبر اکرم حالت تسلیم و خضوع داریم حالت پیروی داریم در برابر سایر پیامبران هم همینطور اگر در میان امت اسلامی دهگاه افرادی تربیت ناشده ناآگاه کم آگاهی پیدا می‌شوند که این عصر رو رعایت نمی‌کنند این نباید به حساب اسلام گذاشته بشه از نظر اسلام اگر یک نفر نسبت به ساحت مقدس پیامبران دیگر خدا سلام الله علیهم اجمعین کمترین توهینی بکند همون حکم را دارد که نسبت به مقدس پیامبر اسلام اهانتی داشته باشد هیچ تفاوتی نمی‌کنه. بنابراین این قصه اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اسلام از این قصه‌های معمولی که ما بیایم برا پیشوای خودمون یک امتیازی قائ بشیم اون رو به صورتی دربیاریم که در ترک عظمت انحصاری او یک نوع عظمت خودخواهانه هم برا خودمون نسبت به سایرین درست بکنیم نیست. ما اصلاً گفتار مون با مسیحیان با یهود با سایر فرقه‌های دینی که به پیامبران خدا ارتباط دارن اینه ما به مسیحی میگیم ای مسیحی تو مسیح علیه السلام را به پیشبایی قبول داری ما مسیح علیه السلام را به پیشبایی قبول داریم و هر کس دیگر را که چون مسیح حجتی و آیتی از جانب خدا داشته باشد که من هم پیامبر خدا هستم ما به او نمی یم که تو مسیح رو قبول داری ما دیگری رو قبول داریم و در برابر هم سفارایی اینچنینی اصلاً نداریم با هیچ یک از پیروان پیامبران الهی ما اینگونه موضع‌گیری و مقابله نداریم ما به همه اون‌ها با سربلندی و روشنلی و روشن‌بینی میگیم شما عیبتون اینه که وقتی رسیدید به حضرت موسی علیه السلام دیدید او با آیات بینات الهی باید مقام پیامبری داشته باشد و بعد از بعد از موسی علیه السلام رسیدید به عیسی علیه السلام دیدید او همون آیات بینات الهی را دارد اینجا خودخواهی شما را برانگیخت که چشم روی هم بگذارید چشم ید و بگویید همون آیات بیناتی که عیسی علیه‌ السلام آورد و در ردیف آیات بینات موسی علیه‌ السلام است دیدیم اما پیامبری او را نپذیرفتیم. این انتقادیست که ما بر اون‌ها می‌کنیم. میگیم این خودخواهی‌ست. ما میگیم نه ما یک گام و دو هوا و سه هوا و چند هوایی نیستیم. میگه هر کس هر انسان و هر بشری که از جانب خدا به پیامبری برگزیده شد و با نشانه‌ها و آیات بینات پیامبری از جانب خدا به سوی ما آمد و اون آیات بینات را ما دیدیم بدون تعسب همین قدر که قلب ما مطمئن شد ایمان ورد که این انسان انسانی فرستاده از جانب خدا او را به پیامبری می‌پذیر حتی قبل از آنکه مسئله ختم نبوت از جانب قرآن و از جانب آورنده قرآن اعلام شود مسلمان اینطور تربیت شده بود که اگر ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال پس از پیغمبر اسلام پی پیغمبر دیگری می‌آمد. با همون آیات بینات الهی و نشانه‌های نبوت و حجت‌های الهی او را هم به پیامبری می‌پذیرفت. هیچ مقاومتی نشان نمی‌داد. پس اعتقاد مسلمان به خاتمیت پیغمبر اسلام از نوعی خودخواهی و تعسب و جهود در برابر حق کار هست سرچشمه نمی‌گیرم. از کجا سر چشمه می‌گیره؟ از اینجا سر چشم می‌گیره. میگه آقا من که مسلمانم یعنی که مسلمانم؟ یعنی همه پیامبران خدا را قبول دارم. از جمله پیغمبر بزرگوار اسلام را هم به پیغمبری قبول دارم. درسته؟ خب حالا من که پیغمبر اسلام را به پیامبری قبول دارم و میگم او اونچه می‌آورد تعلیم الهی اگر من از زبان خود این پیغمبر با صراحت شنیدم که گفتی پیرو حق نگفت ای پیرو من گفتی پیروان حق خدای شما اعلام می‌کند رشته نبوت به اینجا پایون یافت حالا از شما می‌پرسم من قبول کنم حرف این پیامبر اسلام رو یا قبول نکنم؟ اینجا شما از من التصب دارید که بگید فلانی تعصبو کنار بگذار خودخواهی رو کنار بگذار خودپسندی رو کنار بگذار اگه پیغمبری بعد از این آمد قبول کن چطور دیگه می‌تونم قبول بکنم یا باید این پیغمبر دیگه باشه یا او پیغمبر باشه وقتی این رو من به مقام پیامآوری خدا پذیرفتم و با صراحت کامل می‌گوید پس از من پیامبر این نیست میگه اصلاً چگونه جای اون می‌ماند که من من بگویم آقا اون یکی هم آیات بیناتی مشابه این دارد چون وقتی میگم اون آیات بیناتی مشابه این دارد معناش اینه که این هم پیامبر خداست و وقتی این رو به عنوان پیامبر خدا قبول کردم و گفت لا نبی بعدی بعد از من پیامبری نیست دیگه جایی نمی‌ماند برای مسلمان که اصلاً در این اندیشه فرو رود که آیا آن بعدی پیامبر هست یا پیامبر نیست پس اعتقاد به خاتمیت در حقیقت فرعی از اعتقاد به پیامبری پیغمبر اسلام است. نمیشود انسان به پیامبری پیغمبر اسلام معتقد بشود و از زبان او از قرآن که کلام خداست و از سنت که کلام پیامبر خداست با صراحت بشنود که این پیامبر خاتم مد است اونوقت بعد بگوید نخرو واقعاً کنار می‌ذارم اگه یکی دیگههم آمد بعداً آمد دقت و مطالعه می‌کنم اگه دیدم او هم شایست پیامبریست می‌پذیرم جای نمونه برای این مطلب بنابراین اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام ناشی از این است که خود پیامبر این مطلب رو اعلام فرمود در این زمینه ما از قرآن کریم یک آیه داریم که در این مورد دلالت کافی دارد و از سنت و حدیث فراوان. اما آیه‌ای که در قرآن کریم است این آیه هست که تلاوت کردن. این آیه ترجمه ساده‌اش این است محمد پیم محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده. که پیامور خدا و خاتمانبیین بوده است و خدا بر همه چیز آگاه بوده. یه قدر اول صحبت کنیم در ترکیب این آیه. محمد پدر هیچی که از مردان شما نبوده بلکه پیام‌آور خدا و خاتم انبیا بوده است و خدا همش رو می‌گشته. این ترکیب آیه با یه دونه آیه خوندن یه قدری به نظر نامعنوس میاد با تلاوت آیات قبل این آیه آیه چهلم سوره احزاب سوره سوم قرآن با تلاوت آیات قبل و بررسییات قبل مطلب روشن میشه آیات قبل در زمینه داستان زینب است پیغمبر اسلام دختر همه‌ای دارد به نام زینب بنت جهر زینب که نوه عبدالمطلب است نوه دختری عبدالمطلب است از نظر نسب و شرافت خانوادگی از خانواده‌ای پارزش شرافتمند و اصیب پدربزرگش مدت‌ها بزرگ و سالار خاندان بنی‌هاشم بلکه سالار قریش بوده پدرش هم باز مردیست معتبر از خانواده این دختر خانم مسلمان میشه وقتی مسلمان میشه پیغمبر او را از خانواده‌اش خواستگاری می‌کنه برای چی؟ ستگاری می‌کنه. خواستگاری می‌کند برای زید. زید یک جوان باهوش جوان فعالیست که سابقاً درده بوده و خدیجه اون رو خریده بوده. خیلی از این برده خوشش می‌آمده. او را به پیغمبر اکرم می‌بخشد. پس از ازدواج با پیغمبر. پیغمبر که از این جوان زف این رو عرض کنم جزو نخستین کسانیست که به پیغمبر ایمان آورده. اون چند نفر اول که به پیغمبر اسلام ایمان آوردن یکیشونم زید. پیغمبر از این جوان بسیار خوششون می‌آمده. جوانی بود. فعال باهوش با لیاقت و در دیدگاه اسلام و پیامبر اسلام که برده بودن هیچ پرده و حاجبی برای فضیلت داشتن نمی‌تونسته باشه خیلی پیغمبر او رو گرامی می‌داشته پیغمبر تصمیم می‌گیرد بیت رو آزاد کنه از بردگی درآوره و آزاد کنه چون یکی از کوشش‌های ارزنده اسلام این است که از راه‌های گوناگون با برزگی مبارزه کرده که خود داستان مفصل داره زید وقتی آزاد میشه به صورت یک انسان تک درمیاد این رو باید من کمی توضیح بدم برای توضیح باید یک مثالی از زمان خودمون یا زمان نزدیک به خود مون بیارم

خلاصه سخنرانی

این قطعه صوتی به بررسی مفهوم تنهایی و نیازهای اجتماعی انسان می‌پردازد، و با مثال‌هایی از یک خدمتکار باوفا در گذشته و بازنشستگان در جوامع غربی، نشان می‌دهد که حتی با تأمین نیازهای مادی، فقدان روابط گرم انسانی و کانون خانواده می‌تواند منجر به ناراحتی و خلأ عمیق روحی شود. سپس به داستان ازدواج حضرت زینب (س) با زید، فرزندخوانده پیامبر (ص) می‌پردازد و چگونگی روبرو شدن پیامبر (ص) با سنت‌های جاهلی درباره فرزندخواندگی را شرح می‌دهد. این بخش از گفتار به ظرافت قرآن در بیان این موضوع و اعلام اینکه «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست» اشاره دارد که هم رفع شبهه جاهلی را در پی دارد و هم احساسات زید را جریحه‌دار نمی‌کند و در نهایت، به خاتمیت پیامبر در همین بستر اشاره می‌کند، چرا که این آیه در پی حل چنین چالش اجتماعی نازل شده است.

متن پیاده شده

نمی‌دونم آیا دوستان هیچ به این صحنه‌ها برخورد کردید یا نه. من خودم برخورد کردم. مردی در یک خانواده نوکر بود. سال‌ها در این خانواده نوکر بود. وضع این خانواده به هم خورد. از نظر مالی. نمی‌تونستن دیگه او رو خوب اداره کنن. خواستن زندگیشونو کمی جمع و جور کنن. اینکه این نوکر سال‌ها در خانه اونا زندگی کرده بود تصمیم گرفتم که او دیگه در خانهشون نباشه اما در عین حال یک مقررین که قبلاً بهش می‌دادم بهش بدن منتها زندگی بتونن با این کار جمع و جورترش کنن زندگی رو به او پیشنهاد کردم که فلانی تو تا حالا در خانه ما بودی زحمت می‌کشیدی محبت کردی خیلی ازت ممنون هستیم حالا می‌خواهیم تو رو باز ب ولی به پاداش و به سپاس و شکرانه محبت‌ها و خدمات قبلی آماده هستیم که اون ماهانه‌ای را که بهت دادیم بعد از اینم که رفتی هر کاری کردی هر جایی بودی بهت بدیم این مرد ناراحت بود از اینکه آزاد بشه از این نوکری و از این خانه بره بیرون چرا چون یک مردی بود تک و تنها قوم و خویش‌ها و خانواده و برادر و خواهر و کسی را که الان به خانه او بره نداشت. اگر از این کانون که برای او به صورت یک کانون مشترک زندگی درآمده بود بیرون می‌رفت در جامعه پول داشت برا زندگی کردن. چی نداشت؟ کانون گرمی برای زندگی کردن نداشت. اینجا با مرد خانواده، با زن خانواده، با بچ بچه‌های خانواده با کسانی که به اینجا آمده و شد می‌کنن انسی پیدا کرده بود. همه او را می‌شناختن. این اون‌ها رو می‌شناخت. به هم می‌رسیدن احساس آشنایی می‌کردن. لذت انسانی در خود می‌یافتن. حالا میره از اینجا بیرون به یک کلبه‌ای باید به اصطلاح معروف سوت و کور. شب که اونجا می‌رسه نفسکشی نیست که این با او حرف بزنه انسی بیابه. به این جهت ناراحت بود. می‌گفتاگر ۱۰ برابر حقوق ی من را به من بدید. با اینکه من رو خلاص می‌کنید میرم کاری ندارم انجام بدم. دستوری نباید اجرا بکنم. وظیفه‌ای بر عهدم نیست ولی نمیرم. همین جا می‌مانم. خواهش می‌کنم حقوقه رو به من ندید. من از حقوق صرف نظر می‌کنم. همینجا می‌مانم یک زندگی می‌کنم. من پول برای کی می‌خوام اصلاً؟ این حالتیست در انسان در این شرایط زندگی. خیلی هم تعجب نکنید که در یعنی خیال نکنید که این مربوط به شرایط زندگی اقتصادی عقب مونده جامعه‌هاییست که تأمین اقتصادی برای افراد اون وجود ندارد. من عرض می‌کنم به او می‌گفتن پولتو میدیم. تأمین اقتصادی بود. اون چیزی که این نداشت عبارت بود از بهرمندی‌های انسانی اجتماعی اونسی و اتفاقاً این مطلب الان در جامعه‌های پیشرفت اقتصادی غرب دائماً به چشم می‌خوره. من مکرر با افرادی برخورد کردم که این‌ها ندگی نشاط روحی نداشتند چرا پول نداشتن چرا پول داشتن این‌ها ۵۰ سال ۴۰ سال ۳۰ سال حداقل کار کرده بودن زحمت کشیده بودن حالا هم دوران بازنشستگی و تقاعدتشون بود و بیمه‌های اجتماعی اونجا حقوق تقاعد اون‌ها را به اندازه کافی می‌پرداخت. آیا از نظر بیماری و پرستاری نگرانی؟ یافتند که اگر بیمار بشن کجا برن این هم نبود. این‌ها بر حسب مقررات جالب بیمه‌های بهداشتی اونجا هر وقت مریض می‌شدند می‌توانستند به بیمارستان‌های مجهل بروند و اونجا از اون‌ها پرستاری می‌شد. پس چه کمبودی داشتن؟ کمبود بزرگ این‌ها این بود. پسری داشتن، دختری داشتن. پسر در اسپانیا زندگی می‌کرد، دختر در آمریکا زندگی می‌کرد. ‌ها حداکثر سالانه در شب میلاد مسیح یک کا تبریک و اگر خیلی بلند همت بود یک کادوی کوچک هم باست می‌فرستاد و سلام. بعد از این‌ها با هیچ انسانی ارتباط خصوصی نداشتن. این‌ها پناهگاهشون پارک‌ها و گردش‌های عمومی بود. اما پارک‌ها و گردش‌های عمومی به این صورت براشون پناهگاه بود که باید بیان روی یک صندلی بنشین. تک و تنها یکی دیگه هم بیاد پهلوی اون‌ها بشینه اگه او هم تک و تنها بود و حوصله حرف زدن داشت اونوقت سر صحبت رو با او باز کنن الا باید اونجا بنشان ببینن زن‌ها و شوهرها و خانواده‌های دیگه دست در دستم دارن از توی این گردشگاه عبور می‌کنن اون‌ها جمعند و این تک حالا تازه این ساعت روز هم اینطور می‌گذران این مهم نبود شب هنگام باید بیاد در یک اتاق خودش یه دونه اتاقم داشت مسکنم داشت نم داد همیش باید بیاد توی اون اتاق تک و تنها بماند احساس تنهایی نمی‌دونم دوستان این نوشته‌های اگزیستانسیالیسم رو تا چه از اوناییش که به فارسی منتشر شده مطالعه کردید یکی از زیربناهای این مکتب فلسفی اصلاً مسئله احساس غربت و وحدت و تنهاییست که در جامعه‌های قرضی در زمان ما یعنی در این قرن اخیر به وجود آمده لذا بر پایه او انسان‌های دیگر خواستند بکوشند به شکلی توجیه کنند وابستگی انسان را در زندگی فعال اجتماعی‌اش در پایه احساس وحدت و غربت و اینکه انسان هر کوششی می‌کند برای این است که خود را از اون تنهایی نجات دهد حالا وارد اون بحث نشد این رو برای این اشاره کردن که وستانی که مطالعه کردن توجه کنن احساس تنهایی و تک بودن در جامعه‌های پیشرفته اقتصادی و اجتماعی هم به شدت همین امروز وجود دارد. زید وقتی آزاد شد باید چی کنه؟ باید فکر کنه یک انسان مستقلیست که کسی در برابر او تعهدی ندارد اما این جوان و تنها این تک و تنهایی در جامعه‌های اون موقع اصلاً مفهوم دیگری داشت که باز بحثی داره او در بحث تولی و ولایت اجتماعی با احساس این ناراحتی خوشش نمیاد این لطف پیغمبر را بپذیرد که او را آزاد کند. گویی این محبت پیغمبر رو حتی نوعی کمری نسبت به خود یاد یا رسول الله من کجا برم حالا اون موقع اصلاً هنوز مسلمان هم نیست من کجا برم پیغمبر می‌پذیرد که زید فرزند خنده او باشد پسرخنده او باشد همونطور که تو حالاها ملاحظه می‌کنید بعضی از خانواده‌ها که بچه ندارند یا بچه همی دارند و جا دارند که یه بچه تازه به خانوادهشون بیاد. یه بچه‌ای را که یا پدر و مادرش مردند و بی‌پناهه یا پدر و مادرش که داره این رو به خانواده خودشون میارن و با او رفتار فرزندی می‌کنن. این در جامعه‌های اون روز معبود بوده. در جامعه‌های اون روز اگر کسی می‌آمد و بچه‌ای را شناسنامه براش می‌گرفت که این بچه منه از نظر مقر اون بود. این بچه مشمول همه قوانین مربوط به پدر و فرزند می‌شد. حتی از پدرش حس می‌برد. تمام مقررات حقوقی خانوادگی مربوط به پدر و فرزندی میان این‌ها اجرا می‌شد. وقتی زید پسرخده پیغمبر شد اون وقت مثل این است که پسر پیغمبر در باشد خوب زید خیلی خوشحال شدلاً غلام این خانواده بود حالا فروند این خانواده استقباسم خیلی هم خوشحال این داستان گذشت این داستان گذشت و اسلام آمد و پیغمبر از خانواده یعنی حتی به مدینه آمدن استمال مدینه پیغمبر از نواده دختر عمه خودش زینب خواستگاری کرد دخترشون را برای این زیت که پسرخنده خودش بود و طبق اونچه در سیره‌های مختلف آمده سیستم خواستگاری پیغمبر اینجوری بود سیستمی که الانم خواستگارهای متین عمل می‌کنن خواستکارهای متین پخته جا افتاده وقتی می‌خوام یه دختریو از یه خانواده خاص کاری کنم اول میرم سراغ پدر و مادر میگن خب شما دختر خانمتون رو به سلامتی می‌خواید شوهر بدید میگن برا کی سؤال اینجوری می‌کنم خب دختر خانم شما ماشاالله به سن ازدواج رفتید خانمی شده دیگه موقعیتو دستی به خانه بخت داره می‌خواید شوهر بدید او رو اگر گفتم بله می‌خوایم شوهر بدیم اونوقت می‌گوید بسیار خوب اگه یه آپسری باشه اینطوری باشه این باشه اینطوری باشه او رو به نامی قبول می‌کنی؟ اگه با کلیات موافقت کردن گفتن بله اونوقت میگه بله فلان آسر رو من می‌شناسم آسری با خودیاست پدر و مادرش میاد به خواستکاری منزل شما روش خواستگاری خواسترهای ورزیده جا افتاده عاقل متین اینجوریه پیغمبر اکرم صلوات الله و سلام علیه وقتی می‌خواستن از این دختر عمه خودشون خواستکاری کنن طبق معمول با روشی مسیرین اول از اون‌ها سؤال کردن که این زینب رو می‌خوایید شما شوهر بدید؟ می‌خوایم برای یک نفر او رو بگیریم؟ اونا گفتن بله. وقتی بله گفتن پیغمبر فرمود بسیار خوب حالا زید جوانی مسلمان با ایمان باشت با استعداد شایسته می‌خواهیم که زینب را برای زید بگیریم و خب زیدم که پسرخنده پیغمبر بود و این سابقه رو از قبل از اسلام داشت. ی پیغمبر فرمود برات زید می‌خوایم بگیریم اینها همچین ناراحت شدن که چطور پیغمبر ملاحظه نفرمود که زید یک برده بوده سابقه بردگی داشته حالا آزاد شده و این‌ها بسیار ولی بالاخره سابقه بردگیش که از بین نرفته اونوقت زینب ل عبدالمطلب رو بخوایم بگیم به زید غلام آزاد شده خب این با سنت‌های خانوادگی ما جور در نمیاد از طرف هم اگر تقلب کنند سخن پیغمبر و خواستگاری پیغمبر را نپذیرن این هم جور درنمیاد هر صورت بود دیگه گفتم نمیشه حرفی ح پیغمبر گذاشت تن در دادن به اینکه زینب به زینب داده شود اما اینور اونور گفتن که اون وقتی که پیغمبر از زینب خواستکاری کرد ما خیال کردیم پیغمبر زنابو برای خودش خواستکاری می‌کنه اول بله‌ای را که ما گفتیم به چی گفتیم؟ به خود پیغمبر گفتیم. ولی حالا معلوم شد که خیر پیغمبر برای خودش خواستکاری نمی‌کرده بلکه برای زینب خواستکاری می‌کرده. منتها دیگه نمیشه حرفو از پیغمبر گذاشت. زین زینب را به خانه زینب فرستاد. از نظر قوانین جاهلیت و اون قوانین خانوادگی زینب میشد حالا چی؟ میشد عروس پیغمبر. چون زید پسر پیغمبر بود پس زن او میشد عروس پیغمبر بین زیت و بین زینب هماهنگی کافی به وجود نیامد گویی زینب تحت تأثیر همون غرور خانوادگی حاضر نبود با زید زندگی کند. با هم اختلافاتی پیدا می‌کرد. کار به جایی رسید که زید آمد خدمت پیغمبر عرض کرد رسول الله اگه اجازه مید من زینب را طلاق بدهم کار اینکه ما زندگیمون با هم سر نمی‌گیره. پیغمبر فرمود پیغمبر واسطه این ازدواج بوده فرمود نه باید زینب را نگه داری. خب زیدم باز چندبایی کرد ولی باز نمی‌تونه با او زندگی کنه. بالاخره آمد از پیغمبر خواهش شب اجازه دهد که زینب رو طلاق بکنه. زید زینب رو طلاق داد. حالا یک مسئله جدید پیش آمد برای پیغمبر اکرم به اون اینکه زینب دخترش را که دختری شایسته و ارزنده بود منتا غرور خانوادگی داشت و این عیب او بود به زید داد و حالا زید او رو طلاق داده. این دختر ک زن بیوه بی‌همسرد با اون سابقه ذهنی که در موقع خواستگاری خیال می‌کردن پدر و مادر او که پیغمبر رو برای خودش خواستکاری می‌کنه در حقیقت یک فکر قلبی نهانی در اون‌ها یک تصمیم اسلامی عادلانه در پیغمبر منجر به یک ازدواجی شده بود که دوام نیابد و نتیجه اون بیوه شدن و بیهم همسر شدن زینب شد. حالا پیغمبر زینب را می‌خواهد به همسری خودش درآورد تا جبران این حادثه از نظر انسانی و اجتماعی بشود. اما با یک مطلب روبهروست و اون این است که این مردمی که پیرامون پیغمبرن این‌ها تحت تأثیر همون قوانین خانوادگی جاهلیت می‌دانند بر پیغمبر ازدواج با زینب را در حالی که اسلام این قانون رو نپذیرفته اسلام می‌گوید پسرخگی یک جنگل عاطفی داره و الا پس پسرخگی غیر پسر را برای شما پسر نمی‌کند میان شما و او قوم و خویشی خونی به وجود نمی‌آورد پیوند رحمی به وجود نمی‌آورد بنابراین از نظر اسلام زینب برای پیغمبر حلال است. از نظر جاهلیت زینب بر پیغمبر حرام است. شرایط ایجاد می‌کند که زینب بر طبق قانون اسلام بتواند همسر پیغمبر شود و در برابر اون شکست روحی که از ازدواج با زیت بر او وارد آمد، افتخار همسر یغمبر به اون نشاطی در زندگی ببخشد. پیغمبر در این مواقع به همواره نگران بود. نگران از چی؟ نگران از اینکه این تاز مسلمون‌ها در برابر قوانین جدیدی که در سیستم قانونی و نظام قانونی جدید مقرر می می‌شد دلام نیارند مقاومت نکنند و یک نوع تزلزل در صف مسلمون‌ها به وجود بیاد آم در این سال‌ها که از طرف دشمنان نیرومند گوناگون احاطه شده بود بسی گران تمام میشد در این موا پیغمبر نگران بود نگران عکسالعمل سیاسی مطلب وحی آمد بر پیغمبر پیغمبر تو بیم داری از مردم نگران هستی از واکنش این مطلب اما نگران نباش با قاطعیت رسالت پروردگار را اصلاح کن به اون‌ها اعلام کن که از نظر اسلام پسر خونده پسر کسی نمی‌شود و محمد هم پدر هیچ هیچ یک از مردان شما نیست محمد پسری نده قرآن خیلی لطیف اینجا مطلبو بیان می‌کنه می‌گوید ما کان محمد ابا احد من رجالکم اینجا لطافت مرو خوب دقت کنید کسانی که می‌خوان جامعیت عجیزی را که در قرآن وجود داره ون بلاغتی را که در قرآن هست درک بکنن جا داره که این چیزای خوردهریز قرآن رو هم مطالعه کنن به سیا با این توضیحم ملاحظه کنید پیغمبر می‌خواهد ازدواجی کند و با این ازدواج شکست روحی زینب را جبران کند. مانعی که سر راه این ازدواج وجود دارد تفکر جاهلی مسلم مسلمانان تاج مسلمان است که هنوز پایبند نظام‌های پوسیده جاهلیت هستند و پیغمبر نگران واکنش سیاسی این اجتماع است. این ازدواج است در این جامعه می‌خواهد این حکم رو اعلام کند که ازدواج با زن پسرخونده برای یک پدری که کسی را به عنوان پسری خود پذیرفته اشکالی نداره. برای این مطلب باید چی اعلام کنه؟ باید اعلام کنه آقای خلالله من پدر زید که نیستم زید که پسر من نیست من زید را به عنوان پسری پذیرفتم ولی واقعاً زید پسر من نیست اما اگر بیاد مطلبو اینجوری اعلام کنه یک دل شکسته را به دست آورده و یک دل رنجیده گر را شکسته. زیدم در این حادثه آسیب دیده. زید همسری می‌خواسته داشته باشه مطلوب و حالا همسرتشو از دست داده. حالا دلخوشیت این است که اگر همسرو از دست داده لااقل پسرخونده پیغمبر هست. همون دلکشی قبلی. حالا پیغمبر بیاد نسبت به زید بگوید اعلام عمومی هم بکنه. آی مردم زید من هیچ ارتباطی نداره‌ها. من که پدر زید نیستم. این هم روانی نامطلوب داره. اونوقت قرآن میاد با لطافتی مطلب رو جور دیگه عنوان می‌کنه. فقط نمیاد کاس کوه‌ها را سر زید دلشکسته بشکره. می‌گوید ما کان محمد ابا احد من رجالکم. پیغمبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست. با این تعبیر میاد زید و دیگران را در یک صف قرار میده که زید احساس شکسته روحی. نکنه ولاکن رسول الله و خاتم النبی بلکه پیامبر خداست و خاتم پیامبران پیامآور خداست و خاتم پیامبران هم هست با این ترتیب داستان خیالی حرمت ازدواج پیغمبر با زینب را تلف موهوم حرمت ازدواج کسی را ا زن پسرخوندهش قرآن می‌شکند و از بیت می‌برد و پیغمبر هم زب ازدواج می‌کند. چون به دنبال آیات مربوط به این داستان این آیه آمده می‌گوید ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین مسئله خاتمیت پیغمبر اگر به دنبال این جمله آمده ب این جهت است که این آیه در زمینه این داستان نازل شده است حالا باز یک نکته دیگر اینجا خوب باز دوستان دقت بفرمایید که چطور آفریدگار جهان برای اعلام خاتمیت پیغمبر اسلام چنین موضع و موقف و شأن نزولی را انتخاب فرمود عرض که اگر پیغمبر می‌خواست با زینب که همسر زید پسرخونده‌اش بود ازدواج کند، ممکن بود یک اوقای داخلی در سطح مسلمون‌ها به وجود بیاد که به به اینم کسی که ما اون رو به عنوان پیغمبری قبول کرده بودیم. میگه حالا آمده با عروس خودشم ازدواج می‌کنه. یعنی نیست زمینه زمینه تزلزل عده‌ای از نوع مسلمانان در اعتقاد به پیامبری پیغمبر اسلام است زمینی هم زمینی حالا قرآن میاد در این زمینه اعلام می‌کند که این محمد نه تنها رسول خداست بلکه آخرین رسول خداست چیزی را که به مناسبت یک ازدواج مقرر شک و مورد شک و شبهه عده‌ای از نوع مسلمون‌ها قرار گرفته میاد شکمیخه می‌کنه به اصطلاح ما می‌گوید نه تنها رسول الله است بلکه خاتم انبیا این است که این جمله ولاکن رسول الله و خاتم النبیین در چنین موقتی و داخل یک چنین داستانی به صورت یک جمله داخل پرانتز به مردم اعلام شده. این توضیحی درباره ترکیب آیه اینکه من این توضیحو به این تفصیل در بحث امروز دادم چون از خود من مکرر کسانی که با قرآن سرکار دارند چه از اهل علم چه از مردم عادی به عنوان یک مشکل سؤال

خلاصه سخنرانی

این قطعه بر این مفهوم تأکید می‌کند که پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، آخرین پیامبر الهی است و رسالت ایشان با کامل شدن دین و نزول آخرین کتاب آسمانی، قرآن کریم، به پایان رسیده است. نویسنده به بحث تاریخی درباره این موضوع می‌پردازد و اشاره می‌کند که این عقیده تا همین اواخر تقریباً مورد تردید نبوده است. در ادامه، به بررسی فرقه قادیانیه می‌پردازد که اگرچه رهبر خود، غلام احمد قادیانی، را نبی می‌دانند، اما تصریح می‌کنند که او شریعت یا کتاب جدیدی نیاورده و به خاتمیت پیامبر اسلام در زمینه آورنده شریعت و کتاب معتقدند. این تمایز مهم است زیرا نشان می‌دهد که حتی گروه‌هایی که انحرافاتی دارند، اساس خاتمیت در آورنده شریعت را پذیرفته‌اند، و نویسنده توصیه می‌کند که نباید قادیانی‌ها را با گروه‌هایی که به کلی اصول دین را تغییر می‌دهند، یکسان دانست. در نهایت، بیان می‌شود که خاتمیت پیامبر اسلام یک اصل اسلامی روشن است که مبنای آن کلام خدا و رسول اوست و از قلمرو بحث‌های عقلی محض خارج است.

متن پیاده شده

السلام علینا و علی عباد الله الصالحین در بحث جلسه گذشته به این نتیجه رسیدیم که با توجه به کتاب و قرآن کریم و توجه سنت و روایاتی که از خود پیغمبر اکرم صلوات الله و سلام علیه از طرق عامه و خواسته درس هست شک نیست در اینکه پیغمبر اسلام به عنوان آخرین پیام آور خدا به ما انسان‌ها معرفی شده به طوری که اگر کسی پذیرفت اون حضرت رسول خدا به دنباله اون خودبهخود این عقیده می‌آید که آخرین پیامور خدا و اگر کسی پس از آشنایی به این نتیجه تحقیقی در قرآن و حدیث کتاب و سنت نخواست بپذیره که اون حضرت آخرین پیامبر خدا بوده این برای قرآنشناس و حدیثشناس م داره اصلاً همون طور که در جلسه قبل باز اشاره کردم و این اشاره نیازمند به تفصیلیست که ازش می‌گذارم چون بحث رو درسته جلسه شروع کردم مسئله اعتقاد به خاصیت و آخرین پیامبر بودن پیغمبر اسلام که مسئله‌ای نبوده که تا ۱۰ ۱۵ سال پیش دربارش تردیدی وجود داشته باشه حتی یک گروه مذهبی رفرمیست به نام قادیانی‌ها که در هندوستان به وجود آمده است در حدود ۸د و چند سال قبل نهضتی به عنوان نهضت قادیانی در اونجا شروع شده و اون‌ها مؤسس این نهضت رو پیغمبر می‌دونن و در مفهوم این خاتمانبیینی که در این آیه کریمه قرآن هست اما کان محمد ابا احد رجال بلا رسول الله و خاتم النبیین در اینباره نظر دیگری ابراز می‌کنن اون‌ها جزو اصول اولیهشونو اعلام می‌کنن که پیغمبر اسلام آخرین آورنده کتاب و شریعت از خداست. یعنی قادیانی‌ها غلام احمد قادیانی را آورنده کتاب و شرع جدید هیچ نمی‌دونن. اون‌ها می‌گویند آخرین دین دین اسلام است و آخرین کتاب الهی قرآن است. ولی بیان قرآن تفسیر قرآن توضیح قرآن شناخت و شناسوندن حقایق بیرفه قرآن این احتیاج دارد به الهام گرفتن از علم الهی و این الهام از علم الهی رو اسمشو می‌ذارن وحی و کسی که می‌تواند از این الهام الهی در فهم قرآن برخوردار باشد میگن اینم نبی است نظیر انبیای بنی‌اسرائیل که پس از موسی علیه السلام آمدن بدون اینکه شرع جدید داشته باشن و می‌گویند غلام احمد یکی از این‌هاست و بعد درباره او بالاترم میرن میگن او مهدی موعود است و مسیح موعود است و این حرفا اما او رو آورنده شرع جدید و کتاب جدید نمی‌دونن و حتی اون‌ها می‌گویند که پیغمبر اسلام آخرین آورنده کتاب و شریعت است و پس از او دیگر کتاب و شریعتی نخواهد آمد و بیشتر در این زمینه استناد یکن به آیه کریمه الوم اکملت دین به این پایه استناد میکنن ومت علیکم نعمتی وتسلام ب این رو از این نظر عرض میکنم که مسئله اونقدر از نظر اسلامی و معارف اسلامی شش میخه بوده که حتی این گروه که حالا آیا ریشه‌های سیاسی پیدایش اون‌ها مشابه ریشه‌های سیاسی پیدایش گروهی در ایران و گروهی در آفریقا و جالب اینه که حتی گروهی در میان مسیحیان در آمریکا بوده است که اون عکسش به این سه گروه از نظر بررسی اجتماعیست یک نکته بسیار جالبی ممکنه به دست بده آیا این یک ری که دکته یا از نظر سیاسی این جای یک بررسی محققانه منصفانه دور از هر نوع ظن زمان و تعسبه ولی به هر حال این گروه وقتی میاد می‌پذیرد و این رو به عنوان یک متنا قرار می‌دهد که ما شرع جدیدی نمیاریم و کتاب جدیدی هم نمیاریم چون آوردن شریعت و کتاب ختم شد به پیغمبر اسلام چیز مقامی که اونا برای غلام احمد قائلن چیزی در ردیث یا حتی کمی کمتر از مقامی که شیعه برای ائمه بعد از پیغمبر اکرم قائل هستن حتی شاید چیزی کمتر از این هستش و لذا من توصیه کردم که چون گاهی دیده هم دوستانی که در بخش مبارزه با قه ظالمه وطنی عرض فعالیت دهند و کار می‌کنن. می‌بینم این‌ها فرقه قاضی و دیگران را با اینا در یک ردیف قرار میدن. توصیه کردم که این رو نکنید، این کارو نکنید. این اصلاً خلاف واقعه و بعد هم اثر کار شما رو ضعیف می‌کنه، کم می‌کنه در نظر مردم باصطلاح. چون قادیانی‌ها اینطوری هستن که منحرف هستن در اعتقاد به وحی گرفتن غلام احمد منحرفن در اعتقاد به مهدی موعود بودن او منحرفن در اعتقاد به مسیح نجات بخش بودن او منحرفن از این انحرافات برن اما کتاب دینی را که اونا در دنیا ترجیح می‌کنن چیه؟ قرآنه عبادتگاه‌هاشون چیه؟ مسجده شون چیه؟ همین نماز ما رو به کجا به نماز می‌ستن؟ رو به قبله، رو به کعبه ما. روزهشون چیه؟ همون روزه رمضان ما. سطرشون زکات سطرشون و زکات مالشون چیه؟ همون زکات و زکات مال ما حجکشون چیه؟ همان حج خانه خداست. به همون کعبه می‌رون. اونا رو نمیشه با این البنگ‌هایی که مبخره‌ای رو درست کردن برای خودشون همه چیز جدید درست کرده‌اند در یک ردیق این به کلی اشتباهه. منظورم از ذکر این نکته این است که ما می‌بینیم در همین یک تقریباً یک قرن کی وقتی در میان اهل سنت این‌هاهم در میان اهل سنت کرده‌اند. وقتی در میان اهل سنت گروهی ظاهر می‌شود که می‌خواهد بگوید رهبر ما بر است و پیغام خدا آورده و از وحی برخورداره اینا در حد آوردن شریعت و کتاب نمیاره آوردن شریعت و کتاب را با پیغمبر اسلام خاتمه‌یافته و پایان‌یافته می‌پذیره معلوم می‌شود که یک اصلیست این فرقه نوع هم جز اینکه این را به عنوان یک مبنا برای هر حرکت خودش بپذیرد چاره‌ای ندیجه و نمی‌بیند. به هر حال از نظر مبانی اسلامشناسی اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اسلام صلوات الله و سلامه علی مسئله روشن دلیل ما حجت ما سند ما بر این عقیده کلام کلام رسول خدا سند دیگری نداریم اگر کسی از ما بخواد دلیل عقلی بر خاتمیت پیغمبر اسلام اقامه کنیم بیراهه رفته چون برخی از مسائل هست که از قلمرو بررسی‌های فکری و علمی بشر ریف بیرونه مربوط به غیب این جهان استا هم به ما انسان‌ها نیرویی روشنگر در راک دریابنده حقایق هستی عنایت کرده به نام فکر و اندیشه این نیروی اندیشه بسیار قویست بسیار پربرده تا خیلی جاها میره قلمروش خیلی وسیعه اما غیب این جهان از قلمرو این نیرو بیرونه این نیرو نیروی اندیشه فقط به ما اینه کمک می‌کند که می‌فهمیم غیر از این جهان حسی واقعیت‌های پی این نیز‌های طی نیست

خلاصه سخنرانی

این گفتار بر اهمیت انتخاب هوشمندانه رهبران دینی و معیارهای صحیح برای شناسایی آنان تأکید می‌کند. سخنران با اشاره به تجربه‌ای شخصی، شیوه‌های اشتباه و عوام‌فریبانه در معرفی مراجع تقلید را نقد کرده و تأکید می‌کند که تکیه بر معیارهایی چون “مستجاب‌الدعوه بودن” نه تنها مبهم و غیرقابل سنجش است، بلکه به نوعی بت‌سازی منجر می‌شود. در مقابل، ایشان بر لزوم استفاده از ضوابط روشن و عقلانی اسلام نظیر علم، آگاهی، ایمان و تقوا تأکید ورزیده و بیان می‌کند که این معیارها باید از طریق شناخت مستقیم یا از طریق افراد مورد اعتماد به دست آیند، نه شایعات. در نهایت، با پیوند دادن این موضوع به امامت و غیبت امام زمان (عج)، معیار والایی برای شناخت رهبران دینی و سیاسی ارائه می‌دهد که نه تنها باید در علم و تقوا شایسته نیابت امام باشند، بلکه در عدالت، کیاست و تدبیر نیز لیاقت کارگزاری و امیر بودن از جانب امام غایب را داشته باشند.

متن پیاده شده

یادم میاد با یه آقایی صحبت می‌کردم حدود ۱۰ سال قبل. خوب ملاحظه کنید چقدر لطیف میشه فکر رو منحرف کرد. چقدر لطیف به کسب می‌کردیم یک مرد معمولی یکی از افراد معمولی آمد به این آقا مراجعه کرد و خواست درباره تعیین مرجع تقلید با او مشورت کن. یشون یه مقداری یه کسی رو معرفی کرد یه آقایی رو معرفی کرده و یه مقداری هم درباره او صحبت کرد و خوب ملاحظه فرما سخن این آقا اون تکگاه آخرش که یعنی می‌خواست روح بده به این معرفی این بود که بله واقعش اینه که به عقیده من انسان باید از کسی تقلید بکند که دعای او در حق انسان مستجاب باشد. من حرفی ندارم که دعای عالم با تقوا در حق انسان مستجابه اما طرز بیان حوا به امور پنهانی و نهانی کردن من اینجا رو حرف زدم خب از کجا این مرد که دعای فلان آقا دربارش مستجابه نیست خب اینو هر کسی می‌تونه ادعا بکنه این بتسازیست چون می‌خواستی اقلاً اینو بگی بگی انسان باید از کسی تقلید کند که به علم و عبا ایمان و فضیلت او اطمینان داشته باشد و از جمله خواص چنین کسی این است که دعای او هم انسان مستجاب میشه چرا حوالت دادی به یه چیزی که متربردار نیست نمیشه سنجید و مطمئن باشید که تا وقتی ما در انتخاب اینگونه سمت‌ها و منصب‌ها و شناخت کسانی که لیاقت این سمت‌ها و منصب‌ها رو دارن از این راه‌های رمزی طی می‌کنیم وسممون به طرف چرا راه مرموز کجای قرآن از کجای سنت هستن؟ چنین چیزی هست؟ این چیزای من درآوردی از کجاست؟ اما من درآوردی عوام‌پسندانه حالا اگه بنده می‌خواستم تو اون جلسه به این آقایی که اول بار بود به او برخورد می‌کردم ف المجلس حالی کنم که آقا به شما یه متر قلابی در دستت داده با این متر نمی‌تونی مرجع بشناسی دیگه خریدار رسوایی بار کن من واقعاً معیوس بودم که بتونم در اون جلسه فکر این مرد رو روشن کنم و الا می‌کردم ولی معی یدم به اینکه من حالا یه بحثی رو شروع کنم بگه نگاه کن این د تا اهل با هم نمی‌سازن بدتر اصلاً اصل دین دین ایمانش از دست بره کرد ولی به عنوان یک بحث کلی که دیگه صحبت شخص اونجا صحبت شخص مطرح بود حالا که به عنوان یک بحث کلی با رفقا صحبت می‌کنم می‌تونم با رفقا این حق و این سخن حق را مطرح کنم که دوستان ما در شناخت رهبران دینی باید هوشیار با باشیم همون بلاک‌ها و ضابطه‌هایی را که خود اسلام خود کتاب و خود سنت پیغمبر و ائمه خدا سلام الله علیهم اجمعین در اختیار مونسته همون ضابطه‌ها رو به کار بندیم علم آگاهی ایمان تقوا فضیلت کسی که من این جمله رو بازم تکرار می‌کنم کسی که هرقدر به اون نزدیک‌تر میشی ببینی هم آگاه از نظر آگاهی قابل اعتمادتره هم پاک‌تره و از نظر پاکی قابل اعتماد‌تره این ضابطه و اگر خودت فرصت نزدیک شدن به او رو پیدا نمی‌کنی اونوقت از کسانی که تو اون‌ها رو از نزدیک می‌شناسی و اونا هم اونو از نزدیک می‌شناسن از کانال اونا می‌توانی چنین معرفتی پیدا کنی اما با خود انجام نه با شایعه‌ها نه مادام که جامعه ما جامعه‌ایست که با شایع‌ها به چپ و راست می‌رود. می‌شود در چنین جامعه‌هایی جنبش موفق و کامیاب به وجود آورد. مخالف و اما در جهت سوم و آنکه امام علاوه بر این رهبر سیاسی مردم است و زمامدار امت است. رق و سق امور به دست اوست. اونجا که مطلب دیگه خیلی روشن‌تره. اونجا هم تعلیم عه می‌گوید ای شیعه راستین علی به زمام داری زمام داری تندر بده و صحب و گذار که اگر علی نیست مالک اشتر باشد علی نیست زمان غیبته علی نیست امام مجتبی نیست سیدالشهدا نیست امام صادق نیست امام عسکری نیست تالیکل اون‌ها غایبن است اما حالا او نیست علی که در مصر نبود علی در مصرم نبود کی بود اونجا باید مالک اونجا باشد حالا که جانشین علی در دسترس مردم نیست به امام کسی در بده که شرایط او در حدی که اگر امام زمان حضور داشت او را به فرمان‌روایی وا می‌داشت. این بسیار لطیف رفقا. من این یک جمله رو هم بگم بحث امروزمو تمام کنم با اون اینکه یکی از لف اعتقاد به امام زمان علیه السلام در شیعه اینه که یک معیار اعلی به دست مردم میده میگه اون معیار اعلی که نیست کسانی که لیاقت کارگزاری این معیار اعلی رو داشته باشن اون‌ها سرکار داشته باش. کسی که اگر می‌خواد در مقام مرجعیت سخنی بگوید در علم و تقوا لیاقت نیابت امام زمان داشته باشه و اگر می‌خواد در مقام ضمانداری امت نقشی ایفا کند در عدالت ویاست و قدرت اداره و تدبیر و پایبندی به داد لیاقت کارگزاریست و امیر بودن از جانب اون فرمان‌روای پنهان را بر شما داشته باشد. این مسئله که دید به شیعه میده این دید رو بهش میده که تو اونجا رو نگاه بکن از اون افق نگاه بکن به مطلب اونوقت بگو حالا که ۱۰۰ش غایبه اقلاً اون کسی که من به عنوان زمامدار کم در میدم به او و ارت او و فرمانر او را بر خودم و دیگران می‌پذیرم و از او به عنوان زمامدار امت اسلام حمایت می‌کنم. باید کسی باشد که لیاقت ارتباط با اون اعلی و سطح اعلی را داشته باشد. یکی از لیتیف اعتقاد به امام زمان به اون صورتیست که در مذهب شیعه ۱۲ امامی مطرح. به این ت ملاجه فرمودید که بین خاطمیت و مسئله امامت از دید شیعه و مسئله نیابت امام و مسائل مربوط به مرجعیت و زمامداری در عصر غیبت پیوندی مستقیم هست و هرگاه این مسائل رو از نقطه مبد تا نقطه منتها در پیوند با یکدیگر مطالعه و بررسی بکنیم نوقت خیلی از نکات عملی مربوط به زندگی ما در زمان خودمون می‌تواند با اسلوب و ضابطه‌ای کاملاً قابل فهم برای همین ما روشن شود و الحمدالله و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین ومان و ندعو بسم العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله پروردگارا به ما این توفیق عنایت کن که از ایمانی مراه با عمل صالح برگزار باشید آمین
و به ما این توفیق و عنایت کن که رهبران و زمامداران صالح را بشناسی
و پس از شناختند در راه حمایت از اون‌ها از جان و مال و همه امکانات خودمونی مکنیم را فر امت اسلامی ما بزرگترین نیازش در زمان ما نیاز به رهبرانی چنین شایست ای خدای رحمن رحیم آیا می‌شود از کرم امینت نعمت چنین رهبرانی را بر جامعه ما ارزانی بدارید بارلاها چنان ر پنهان است امام زمان از ما که پیروان نادیده او هستیم و نتیجه او را به رهبری پذیرفته‌ایم از ما راضی باشد
بارها ما در هر دعایی به درگاهت اعتراف می‌کنیم خود به انحراف‌ها و گناه‌ها و لغزش‌هایم و از تو می‌خواهیم که ما توفیق توبه عنایت کنیم بسم الله
و پس از آنکه ما توانستیم به راه توی توبه کنیم و به راه تو بازگردیم خداوندا ما را از مغفرت خودت بهتر
و صل علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

خلاصه سخنرانی

این سخنرانی بر محور هدایت و عدالت در نبوت و نقش انبیا و پیامبران می‌چرخد و به مناسبت میلاد امام دوازدهم ایراد شده است. گوینده ضمن تبریک این میلاد فرخنده، به تشریح وظایف و ابزارهای پیامبران برای روشن‌گری و راهنمایی انسان‌ها می‌پردازد و تأکید می‌کند که انبیا با “بینات” (معجزات، کلمات و اعمال روشن‌گر)، “کتاب” (برای ماندگاری و مطالعه آموزه‌ها) و “میزان” (ابزاری برای تشخیص حق از باطل) فرستاده شده‌اند. ایشان تفاوت نبی و رسول را مطرح کرده، اما اوج هدایت را در مفهوم “امامت” می‌داند که نه فقط راه را نشان می‌دهد، بلکه پیشاپیش مردم حرکت می‌کند و آنان را در مسیر حق رهبری می‌کند. در نهایت، سخنران بر اهمیت تحقق عملی آرمان‌ها تأکید ورزیده و بیان می‌کند که دستیابی به این اهداف متعالی نیازمند زمان و تلاش مستمر است.

متن پیاده شده

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلاه وسلام علی جمیع انبیائه و رسله و علی سیدنا و مولانا خاسم النبیین ابالقاسم محمد و محمد و ابن امه و وسی من بعده مولانا علی امیرالمؤمنین و علی العئمهه الهدات من اهل بیته وخیره من آله و صحبه وسلام علینا و علی عباد الله الصالحین ا رسیدن روز ولادت پربرکت امام دوازدهم ولی عصر حجر الله تعالی فرج الشریف به همه شما و همه ملت شریف ایران تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم رهربروانی باشیم در خور امامت اون امام اون سلاله پاک از دوت پیغمبر اون الگوی اسلام و اونچه نایبلامام‌های هر زمان با معیار مکارم ئل و ارزش‌های عالی او سنجیده می‌شوند تا معلوم شود می‌تونن نایب او باشند و چه خوش زبان ما که می‌تونیم عینیت اون همه مکر و مک رو که در اون امام نهان جستجو می‌کنیم و آرزو داریم باز اگر ۱۰د نه ولی با درصدی بالا در نایب آشکارش متجلی ببینیم. موضوع بحث هدایت و عدالت در نبوت و نقش انبیا و پیامبرانه. لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمتابزان لیقوم الناس بالقب و انزلنا الحدیث ف شدید و منافعناس ویمعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ما رسولانمون رو پیامبرانمون رو دیم با بینات با چیزایی که روشنه و روشن‌گره روشن می‌کنه راه رو برای شما برای انسان‌ها و با اون‌ها فرستادیم کتاب و میزان کتاب نوشته‌ای که بماند و خونده شود و قرآن و مجموعه یا خندنی باشد و میزان وسیله سنجش معیار چیزی که به با او بشه حق رو از باطل تشخیص داد ارزش‌ها رو اندازه‌گیری کرد تا مردم و تقسیم صحیح اونکه خداوند برای بهره‌مندی انسان‌ها آفریده است را به وجود آورند و برپا دارند. آهنم فرستادیم که باهاش می‌شود بر خردهای س به وجود آورد. وسیله‌ایست برای برخوردهای قهرمانه قهرآلود و برای مردم سودها دارد و همه این‌ها برای اونکه معلوم بشه کیا هستند که خدا و پیامبرانش را بر اساس ایمان به وحی و غیب یاری می‌کنند. آیاتی که در زمینه بعثت انبیا هست فراوانه اما این یک آیه به تنهایی موضوع بحث رو با روشنی بیان کرده ما پیامبرانمون رو با بینات فرستادیم پیامبر که میاد نقش اولش اینه که روشن‌گره هدایت می‌کنه نشون میده اندیشه‌ها رو هدایت می‌کنه، پرسش‌ها رو پاسخ میده، ابهامزدایی می‌کنه، بیان می‌کنه که اون نقطه‌های تاریک مبهم که به صورت عقده‌ها و گره‌ها مانع اون می‌شود که تو انسان سالم بیاندیشی و سالم انتخاب کنی و سالم تصمیم بگیری، آگاهانه تصمیم ی این نقطه‌های کور رو برات می‌گایی و این مواضع مبهم رو برات روشن می‌کنیم. بین، روشن و آشکار و خدا با پیغمبرا می‌فرستد چیزهایی را که به این روشنی و روشنگری کمک کنه. هر پیغمبری میاد با خودش ابزار روش روشنری میاره تا برای چه مردمی در چه زمانی و در چه مکانی باشه. بینات می‌تونه معجزات انبیا باشه. می‌تونه کلمات انبیا باشه. می‌تونه عمل انبیا باشه. انبیا و ائمه این‌هاجج خدا هستند. بارلاها خودت را به بشناس و حجتت را بر من بشناس نبیت را بر من بشناس که اگر به من نشناسانی من حجت و دلیل قاطع تو را نشناخت‌ام. انبیا حجت خدا هستند. آیت خدا هستند. نشانه خدا هستند. با اندیشه‌هاشون با تعالیم شون و با عمل و سنت و شیوه زندگیشون اونکه به نام سیره و سنت برای ما مونده است انبیا با بینات میان با چیزهایی میان که وقتی بر آدم عرضه می‌کنن دل آدم وجدان آدم مغز آدم روشن میشه و با انبیا کتاب می‌فرستیم و میزان نها بینات وسیله هدایت کتابی را هم که خداوند می‌فرسته برای هدایت می‌فرسته میزانی را هم که می‌فرسته ابزار هدایت است که می‌فرسته انسان در انتخاب راه زندگی و پیمودن راه زندگی فراوان احتیاج داره به هدایت راهنمایی و رهبری و هدایت ۲ مرحله داره. یکی مرحله راهنمایی و نشون دادن راه و یکی مرحله رهبری یعنی رهرو را با خود در صراط مستقیم بردند. معلم به انسان می‌آمودد. مربی انسان را در مسیر می‌برد. می‌آمودد به انسان راه را نشان می‌دهد اما تیر راه انسان را با خود در راه می‌برد و به همراه خود به سوی آنچه حق است می‌کشاند و در زندگی اجتماعی رهبر راه‌های عادتمند زیستن رو ترسیم می‌کند و انگیزه‌های به راه افتادن در این راه را در انسان برمی‌انگیزد و اوج می‌دهد تا انسان‌ها بدونن راه سعادتمند چیست و در این راه بیفتند و حرکت کنند. انبیا هم نبیند و هادی هم امامند و رهبر البته درباره انبیا گفته میشه که انبیا دو دسته‌ان. یک دسته اون‌ها که صرفاً مسئولیته بلکه سه دسته‌ان. یک دسته اون‌هایی که وحی می‌گیرند تا خود راه بیابند و بروند. کی اونکه مسئول رسوندن قیام وقت به دیگران باشند؟ این به عنوان یک تقسیم گفته میشه. گاهی هم اصرار میشه که ما داشته‌ایم از این‌گونه انبیا در تاریخ. و حتی در فرق میان نبی و رسول عده‌ای از صاحب نظرا همین‌طور گفته‌اند. می‌گویند رسول کسیست که پیام را می‌گیره تا ببره به دیگران برسونه. ولی نبی یعنی آدمی که خودش خبر میشه. نبی از نبع است. یعنی کسی که خبر می‌گیرد و رسول یعنی کسی که رسالت داره و پیام را به دیگران باید برسان. حرفا گفته شده نمی‌خوام فعراً وارد این بحث پیچیده بشم اما اجمالاً عرض کنم که به زحمت می‌توان اثبات کرد که در صراط وحی و نبوت ما نبی داشته باشیم که هیچ مسئولیت رسالت نداشته باشه. فکر می‌کنم نتوانیم از نظر تاریخی به راستی یک چنین انبیایی رو شناسایی می‌کنیم. ولی به هر حال نبی و رسول به هر حال حداکثر کارشون این است که پیام خدا رو بگیرن به مردم برسانند. ولی امام کارش بیش از اینه. امام کسیست که جلوی مردم حرکت می‌کنه و به مردم میگه با من بیایید. نه اینکه اینجا می‌نشینه و راه رو به مردم نشون. ه بگه بروید. امام معمولاً می‌گوید بیایید به همراه من بروید. یعنی من اینجا هستم اونم راه شما برید. این معمولاً شأن امام نیست. امام کسیست که در امام و جلوی رهروان خود راه را می‌پیماید و به راستی امامت حد اعلی و شکل متع عالی هدایت است. انبیا از این نظر صحیحه. انبیا دو گونه بودند. برخی انبیایی که توفیق امامت رو پیدا کرده‌اند و گروه اون‌هایی که نتوانستند رهروانی رو به وجود بیارند تا دنبال اون‌ها حرکت کنند. انبیایی که نفس‌های گرمشون دل‌های سرد زمانتون اثری چندان نگذاشته. این‌ها صرفاً راه رو نشون داده‌اند. اما حرکت کردن وقتیست که یعنی پیشاپیش دیگران حرکت کردن وقتیست که رهروانی ساخته شوند و به دنبال رهبر حرکت درآیند. مهم در انبیا نقش امامته و قرآن از ابراهیم خلیل نقل می‌کنه که بارلاها من را برای این مردم امام و رهبر قرار بده و خداوند می‌گوید آری ای ابراهیم ما تو را امام قرار می‌دهیم و ابراهیم بعد می‌گوید و خداوندا از ذریه و نسل من هم اون‌ها هم می‌توانند و خواهند امام بود ت پاسخ این است که اگر انسان‌های درست و حسابی باشند، اگر اهل ستم و تجاوز نباشند، اگر خود ساخته باشند و خودشون رو بسازند، بله اون‌ها هم می‌توانند امام باشند و رهبر باشند و امام و رهبر در منطق اسلام و منطق قرآن کسیست که خود حرکت می‌کند پیش آپیش جمعیت امام جماعتم به نماز نیست که کجا در پیشاپیش نمازگزاران نمازگزاران هر کلمه‌ای هر سخنی هر آیه‌ای هر ذکری و هر حرکتی و هر کاری و هر عملی از اعمال نماز را به همراه او به جای می‌آورند و امام و امام کسیست که در عین اونکه یشاپیش مردم حرکت می‌کنه در عین حال در جمع مردم حرکت کنه آن چی هم پیشاپیش هم در جمع میشه بگم چیزی من نمیشه چرا نمیشه میشه انسان هم پیشاپیش مردم حرکت کنه هم در جمع مردم حرکت کنه چطور اونجا که پای ره گشودن خطر به جن خریدن سر شکستن جلو میفته و وقتی که همه به حرکت می‌آیند و می‌بیند که سیر خروشان رهان به سوی آرمان کویا شده و با قدرت و توان ا و بالایش می‌تونه صدها رو بشکنه دیگه اونجا اصرار نیست جلو باشه دیگه اونجا در جمع استردی از جمع و پیغمبر در میان یارانش چگونه می‌نشد در یک حلقه و با یارانش چگونه حرکت می‌کرد؟ در وسط یک جمع. اگر کسی او را با ایمان می‌شناه از جای نشستن و از جای حرکت کردنش نمی‌توانست بشناسد. یکی بود از همه این است آن اون جلوه زیبای امامت که باید به وجود آوریم. برادرا و خواهرا حرفایی که تا ۲ سال قبل می‌زدیم نتیه بود. از یک سال و نیم به این طرف باید نقد از نقد سخن بودیم. اون روز می‌گفتیم باید بشود تا چنین به نتیجه به دست آید. امروز می‌گوییم چنین شده است. آیا نتایج مصلوف تا چه حد به دست آمده است؟ امروز روزیست که سخن ما و عمل ما و آنچه می‌گوییم و آنچه می‌کنیم باید تحقق اون آرمان باشد. من می‌پذیرم شما هم بپذیرید که این آرمان متعال ی روزه و یک ماهه و یک ساله تحقق پیدا نمی‌کند. زمان لازم دارد. ما نمی‌تونیم یک جریان سازنده را در یک آن به وجود آوریم. جریان اگر هست خود چی می‌خواد؟ زمان. ولی این زمان باید هرقدر کوتاه‌تر و حرکت باید هرقدر نافذ‌تر و سازنده‌تر باشد. আল্লাহ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *