On cognition and the subject of dialectics

درباره شناخت و موضوع دیالکتیک

این متن به بررسی ماهیت و ابعاد شناخت می‌پردازد و بر این تأکید دارد که انسان ارتباط ویژه‌ای با محیط خود برقرار می‌کند که آن را “شناخت” می‌نامیم. نویسنده با اشاره به اینکه ما ابزارهایی برای این شناخت داریم، به تفاوت میان درک ظواهر و شناخت جوهر اشیا می‌پردازد و این سوال کلیدی را مطرح می‌کند که آیا حیطه شناخت ما فراتر از محسوسات می‌رود یا خیر. در نهایت، متن به نقش قلب به عنوان یک ابزار شناختی اشاره کرده و آن را نه تنها عضوی فیزیکی، بلکه نیرویی باطنی برای درک راه و رسم زندگی معرفی می‌کند که در کنار حواس ظاهری، ابزارهای شناخت در قرآن کریم را تشکیل می‌دهند.

سخنرانی درباره شناخت و موضوع دیالکتیک- شهید بهشتی

خلاصه سخنرانی

این متن به بررسی ماهیت و ابعاد شناخت می‌پردازد و بر این تأکید دارد که انسان ارتباط ویژه‌ای با محیط خود برقرار می‌کند که آن را “شناخت” می‌نامیم. نویسنده با اشاره به اینکه ما ابزارهایی برای این شناخت داریم، به تفاوت میان درک ظواهر و شناخت جوهر اشیا می‌پردازد و این سوال کلیدی را مطرح می‌کند که آیا حیطه شناخت ما فراتر از محسوسات می‌رود یا خیر. در نهایت، متن به نقش قلب به عنوان یک ابزار شناختی اشاره کرده و آن را نه تنها عضوی فیزیکی، بلکه نیرویی باطنی برای درک راه و رسم زندگی معرفی می‌کند که در کنار حواس ظاهری، ابزارهای شناخت در قرآن کریم را تشکیل می‌دهند.
>دست گذشتمون یک نقطه‌ای بود و هسته قلب با نوع دیگری از شناخت یعنی وحی که این رو ما رکوع کردیم به بحث بعدیمون که مرب رز شناخت هست و انواع شناخت که یک بار اشاره کردیم حالا تکرار خواهد شد به منافق دیگر زمینه‌های شناخت اینه که اون بحث در آیندهش خواهیم کرد بنابراین امپ وارد بحث برد شناخت میشه و بحث برجناخت ارتباط دارد با بحث زمینه شناخت و روش شناخت. در عین حال ما زمینه و موضوع شناخت و روش شناخت را به عنوان یک فصل مستقلش نام برده‌ایم. چون مطالبشون می‌مونه. تا اینجا فهمیدیم که انسان رابطه ویژه‌ای با محیطش داره که این رابطه ویژه بهش میگیم شناخت و همهمونم این رابطه ویژه رو می‌شناسیم به احتیاجی هم به تعریف نداره و فهمیدیم که کار اساسی این رابطه نمایندن واقعیت‌های عینیست که من انسان و شناسوندن اون‌هاست به من و اجمالاً ر این واقعه‌نمایی و شناسوندن اجمالاً تردیدی نداریم و فهمیدیم که آفریدگار به ما ابزارهایی عنایت کرده که این ابزارها رابطه شناخت را میان ما و محیطمون ممکن می‌سازند. اگر خدامشون نباشه یک گوشه از این رابطه اصلاً فقط کسی یک نداشته باشه یه ل نزن و اندام‌ها به ما در بدنمون اندام‌ها چی دارند در من کردن و از این رابطه میان ما میان موجودات دیگر میان حا دیگه این چقدر بیش از گذشته بحث از مترف شدن آرا باطل شده بینالبنا خ خواهیم کرد فقط متعرض اون آرایی میشیم که قلانش خیلی آشکار نیستی که دیگه قلانش مسلم شده دیگه هیچی از عرض می‌شود که قهوه‌های گد خورده علم و دانشنا رو هی دوباره دربیاریم فوتش کنیم تراجت کنیم باهاش سرگرم بشیم کنیم دیگه این‌ها رو بزد و شناخت چقدر در اینکه میان ما و ظاهر اشیا رابطه شناخت برقرار میشه تردید موجهی وجود نداره تردیدی وجود نداره در اینکه من می‌تونم رنگ رو تشخیص بدم ینکه من می‌تونم رنگ رو تشخیص بدم و بشناسم تغییری نیست. همه ما می‌دونیم که رنگ این چوب‌های قفسه با رنگ اون کاغذ دیوار با همدیگه فرق داره. ممکنه احیاناً یه کسی رنگ تبعینه باز تبعونه. فعلاً موقع نمی‌گیم ولی اجمال در اینکه رنگ این را از رنگ اون باز می‌شناسیم در اینکه تبدیل نیستش رنگ رو می‌شناسیم شکل را می‌شناسیم در اینکه یک چیز گرفت رو از چیز چهارگوش ما تشخیص میدیم تغییری وجود نداره شکل رو می‌شناسیم اجمالاً ما می‌شناسیم در اینکه ما یک چیز خوشبو رو از یه چیز بدبو تمیز میدیم مشخص می‌کنیم باز می‌شناسیم تردیدی وجود نداره مدررو می‌شناسیم برای اینکه ما چیز شور رو از چیز شیرین و هر دو رو از چیز بی‌مزه برامون بازشناسنش میثره تردیدی نیست اندازه‌ها را کم و بیش می‌شناسیم. کم و بیش یعنی در اینکه اگر یک چیزی د تا چیز را د تا مکعب رو یک دونه ی متر مکعب و یک دونم ۱ دسیمتر مب یک مکعب و ۱ دسیمتر مکعب در فاصله‌ای نزدیک یا دور بگذارند این د تا رو از اندازه ما با یکدیگر باز می‌کردم. هر دو مکعب دو چهار گوشن شکلشون نیسته اما اندازشون با همدیگه اندازه شکل رنگ بو اینکه ما نرمی و جبری را با دست کشیدن باز می‌شناسیم تردیدی نیست در اینکه ما فستی و کلی چیزی رو می‌تونیم با فشار آوردن باز بشناسیم تردی نیست در اینکه ما گرمی و سردی چیزی رو درک می‌کنیم اجمالاً تردیدی نداریم اجمالاً ممکنه دسته بنده تو این یختی بگذارن اعصابم چرخ بشه و نتونم حالا بفهمم اینو نمیگما میگیم اجمالاً تواناییو داریم پس در اینکه برد شناخت یعنی رابطه شناختاری میان ما و این اعراض و ضواهر اشیا عوارض اشیا صفات و خصوصی اد اشیا برقرار میشه در برقراری این رابطه و فرس شناسایی تا این مقدار تردیدی نیست آیا برد شناس از این فراتر هم می‌رود منظور از فراقت چیه یه وقت ما فراتر رو می‌بریمش روی فاصله مکانی یعنی من رنگ رو اینجا می‌بینم اما اگر یه قطعی باشه نمی‌بینم این هفت رو اینجا می‌بینم اما اگر ۵۰ کیلومتری باشه نمی‌بینم نه منظور ما از پر این نیست برای اینکه اگر تازه بنده تلسکوپ اختراع کنم و این حلقه قند رو و با دوربین ۱۰ ۵۰ کیلومتری بگیرم چیکار کردم تازه هنرم این شده مثل این است که حمز یه فردی از اونجا برداره بیا بذاره جلوی من منظورمون از برده شناخت این نیست افزایش برده شناخت اون گسترش بردهشناخت که از طریق ابزارهای کمکی مثل میکروسکوپ و تلسکوپ و امثال این‌ها نصر هست امروز و روش این همه سر و صدا هست و این مقدار زیاد هم نقش و اثر داره در زندگی بشر این مطلب نیست در این بحث ما این که معلومه من در شرایط عادی رنگ این کاغذ رو از فاصله ۵ متری می‌تونم تشخیص بدم یا ۱۰ متری یا ۲۰ متری یا ۳۰ متری ممکنه در ۴۰ متری اگر د تا کاغذ که رنگش سبز و آبی باشه ن من هر دو رو تیره بیام نتونم ببینم کدام سم آبیه اما اگر یک دوربین به کمک چشم بفرستم می‌تونم بفهمم که این کاغذ آبی اون یکی سخته این کار تازه‌ای انجام نگرفته این در این بحث مطرح نیست کار بسیار خوبیست کار بسیار مفیدیست خیلی در زندگی به درد می‌خوره زندگی‌سازه ولی در این بحث مطرح می‌کنم پس چی اون سنت مطرح هست این است که آیا ما غیر از شناسایی ظواهر و صفات و عوارض اشیا رویه اشیا آیا ما جوهر و ذات را هم بتونیم بشناسیم یا نه؟ این یه بحث خیلی وسیع گسترده بود بحث جدی هم هست همه جدی انسان می‌تواند رابطه شناسایی با جوهر اشیاق برقرار کند یا برد شناختش فقط تا مرز ظواهر و اون چیزای رویه اشیا هست؟ می‌تونید که عده‌ای از متفکرین بحث شناخت در همین دوره‌های اخیر در اخیر بر این نظرند که انسان قدر اس قدرت شناخت جوهر را نداره. کانس مخصوصاً در این زمینه بحث‌های تحلیلی بسیار گسترده این مرح یر و جسی بحث شناخته برای کسانی که بخوان در فلسفه شناخت کار علمی کنن آیا برای بنده و شما در این بحث شناختی که پیش گرفته‌ایم مطرح است یا نه؟ نمی‌خوایم همینطور بی‌اعتنا از کنارش عبور کنیم می‌خوایم ببینیم واقعاً مطرحه یا نه اینه که با طرح چند سؤال مسئله رو خود روشن می‌کنیم. یک شک ما نداریم. دقت بفرمایید. یک ما شک نداریم. ما بنیا شما شک نداریم که همان طور که عینی بودن رنگ و شکل را ابیم به روشنی می‌یابیم. همون طور که در مورد واقعیت عینی داشتن رنگ و شکل ایدآلیست نیستیم و رئالریستیم و معتقدیم که اینا واقعیت‌های عینی هستن مستقله از ما. همین طور می‌آیم که رنگ و شکل متعلق به جسم هستند و جسم یک واقعیت عینی‌ست در خارج. جسم ما در اینکه جسم دارای رنگ جسم دارای شکل جسم دارای اندازه در عالم و خارج وجود دارد کمترین تردیدی نداریم. اگه دارید بفرمایید. دیشه سالم بشری این مطلق را تا این حد می‌آورد. از اعتقاد به اینکه جوهری داریم یعنی جسمی داریم یعنی موجود توی داریم که این رنگ و شکل و این‌ها قوار و صفات او هستند. در اینکه این صفات داره بی‌ش نیست چیزی هست که این فساد را دارد ما در این تردیدی نداریم لااقل به جسم خودمون که نگاه می‌کنیم دیگه می‌فهمیم که ما غیر از این عوارضی که گفته میشه رنگ و اندازه و شکل و این‌ها چیزیست که این رنگ رو دارد این شکل رو دارد این اندازه رو دارد کار مسئله اینجا شیطون میشیم. شیطون‌های وسای میگن به اینکه آقا شما اون روشن‌ترین واقعیت عینیتون رنگه. خیال می‌کنید رنگ واقعیت عینی دارد. رنگ چیزی جز طول امواج نیست. امواج نوری با مقدار معینی می‌شوند سفید. با مقدار معینی میشن قرمز. با مقدار معینی میشن آبی. با مقدار معینی می‌شوند بنخش. همان مقدار معین مو به نوری که در برابر چشم شما بنخش ممکنه است در برابر چشم دیگری جلوه کند خالی خ ما کی اینجوری بحث خواستیم بکنیم شما به خدا در سر ما درید با این بحث انگیزهاتون ما می‌خوایم بگیم همونی که تو میگی یعنی بالاخره من اون اولم اشاره کردم بالاخره می‌فهمم که این رنگ این توپ با رنگ این کاغذ د تاست یعنی منظور من از اینه که این واقعیت عینی با اون واقعیت عینی فقط فرق دارد. اینو گفتم. حالا شما با همه وسوسه‌انگیزی‌ها گفتی اینا یه موج هستن یا دو هستن؟ برا هر انسانی لااقل دون دیگه. برای هر انسانی دون. پس هر انسانی با ابزار چشم در برخورد با واقعیت‌های عینی در حالت واحد بگو آقا اگه آدم دچار بیماری ان شد یا چون همه چیز داره زرد می‌بینه سفیدم زرد می‌بینه من که اونوقتو نگفتما اونوقتم که سفیدو زرد می‌بینه زرد رو زردتر می‌بینه این وسوسی رو داریم کنار آقا من توصیه می‌کنم اصلاً در گفتگوها و کاوش‌ها و بحث‌ها زود از شر این وسواسها خلاص بشیم قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شر الولاص الخناس الذی یوس فی صدور یه؟ می‌خواست برات برگردم. ما رو به جای نمی‌رسه برای دقت دوران فیزیک خوبه. خیلی خوب اونجام که خوبیه برای بحثهای فلسفی شناختن بالاخره انتخاب می‌کنم اما ما چنان راحت می‌تونیم عبور کنیم. ما می‌گوییم تمایز و تفاوت میان اشیا و صفات اون‌ها یک امریست روشن و بین برای ما و معین در اینکه این صفت بی‌شات نیستن صاحبی دارن چیزیست که این صفت را دارد در این هم هیچیلی نداریم آیا این کار حس است ما حس جوهشناس داریم یا نه حس جوهرشناس نداریم یک نیروی ادراکی و شناختی دیگر داریم به کمک حسنا اینه میگه اینم برای ما مطرح نیست ما فعلاً می‌خوایم بگیم می‌دونیم این رابطه شناسایی بین ما و اصل بودن وهر جوهر یعنی چی؟ یعنی واقعیت عینیه واقعیت عینی که عرض نیست چن نیستش که صفتی برای چیز دیگر باشد صاحب صفت است به ما ازهر وضاف اینه ما در اینکه صاحب صفتی در عالم خارج وجود داره هیچ تیلی نداره باز ما نمی‌خواهیم در بیان جوهر در اینجا بریم سراغ تعریف فلسفی این و اقسام این و جوهر مادی و غیرمادی و چنین و چنان اینم برای اون بحث‌های فنی خودمون خوبه ماچه می‌خوایم اینجا بگیم همین اندازه هست که در اصل اینکه ما پی می‌بریم که در عالم خارج صاحب صفتی اگر صفتی هست صاحب صفتی هم هست به نظر من این نکاه خیلی بین و روشنه اگر در این رفقا کمترین چیزی به دلتشون برس اینجا مطرح م چون نمی‌خوایم به مسئله برگردیم. من س۳ دقیقاً صبر می‌کنم که رفقا مطرح کنم در این دو سه دقیقه اگر رفقای کمی هم تشریف بیارن جلوتر پس که اونجا دوستان جادرشون نباشه خیلی خور که بادگی و سرنوشت انسان پیوند داره و از اونجا که چنین شناختی و چنین حرکتی که با سرنرش ارتباط داره روی دل انسان رو همین قلب اندانی واکنش داره واض بیان و نام بردن از این نیرون شناخت مورد استفاده قرار گرفته و نتیجه اینکه قلب در درجه اول به معنای همین دل اندامیست جنبال اون به معنی نیروی شناختی که ارتباط با ضربان اینجامی داشته باشه و می‌بینید که این نیرو شناخت در همه این نقش‌ها میاد ب دین امید تقواصیر خشوع خضوع مهربانی سنگدری خشم و امثال این‌ها که ملاحظه فرما یعنی تمام این مواردی که اسمید متناسب با همین این نوع معرفت راه و رسم زندگی را شناختن و فهمیدن کوردلی کورباطنی روشن‌دلی روشنباطنی و تمام این تعبیرهایی که برش آوردیم در اینجا و به این ترتیب من در بخش ابزار شناخت اینطور جمع‌بندی می‌کنم مطلب را که ابزار شناخت در قرآن کریم عبارت است از حس چشم و گوش و حواس شرط اون که این حس در خدمت اون نیروی باطنی شناخت که راه و رسم زندگی را به انسان نشان می‌دهد و راه راست زندگی را به انسان نشان می‌دهد قرار گیرد و از آن نیرو به قر تعبیر می‌شود. به همین مناسبتی که اشاره شد

خلاصه سخنرانی

این گفتار به بررسی ابزارهای شناخت از منظر قرآن کریم می‌پردازد و بر رابطه قلب و سینه با ادراک تأکید دارد. سخنران ضمن ارجاع به منابع پیشین و معاصر، به ویژه ملاصدرا، تبیین می‌کند که چگونه قلب و مغز به عنوان اندام‌های شناختی درک می‌شوند، اما برداشت او از این رابطه ساده‌تر و آموزنده‌تر است. بخش قابل توجهی از بحث به معنای “شرح صدر” در قرآن اختصاص دارد و توضیح می‌دهد که این اصطلاح، برخلاف تصور رایج، بیشتر به معنای برطرف کردن غم و گره‌گشایی از دل است تا صرفاً فراخ‌اندیشی. در نهایت، مسیر بحث‌های آینده شامل برد شناخت، موضوع شناخت، و معیارهای صحت آن را تشریح می‌کند، با هدف اصلی روشن ساختن فهم قرآنی در این زمینه‌ها.

متن پیاده شده

در این زمینه در کتاب‌ها و منابع پیشین و معاصر بحث‌هایی اومده که اینجا برای خودم یکی جایی یادداشت کردم اما فقط برای دوستانی که اهیارم علاقه داشته باشن که خیلی کم خواهند بود اشاره می‌کنم که مراجعه کنم ملا صدا در اسال در جلد هشتم در بحث نفس که خیلی مفصل این بحث رو کلامی و مطلبی نقل می‌کنه تقریباً در پایان این بخش در پایان باب ششم که در زمینه همین اندام‌های شناخته اینا هست و در اینجا بحثی نقل می‌کنه درباره روح و قلب و در صفحه ۳۲۱ باز تکیه می‌کنه این کلامو نقل می‌کنه از کتاب دیگر ولی به عنوان کلام قبول خودش و در صفحه ۴۲۱ باز تیه می‌کنه روی رابطه روح انسانی که توانایی معرفت و شناخت دارد با همین قلب اندامی به تعبیر خودش رابطه است با همین مزغه با قلب اندامی که مزغه‌ایست پاره گوشتی این رو در صفحه ۳۲۱ ۳۲۱ از جلدم افار داره در کتاب‌های دیگر که چند تا اشاره کردم از منابع قدیم و جدید باز پیرامون این مطلبی هست ولی من به فهم خودم این برداشتی رو که عرض کردم در زمینه رابطه قلب با شناخت و خلق به عنوان اندام و افراد شناخت به نظرم وسیده بود این رو چون دلپذیرتر برا خودم یافتم یعنی چرا یافتم که سرتره هیچ احتیاجی به اینکه دیگه خیلی بریم سراغ اون مطالب نداره و نه تنها سرراستره بلکه آموزندهست آموزندگیش برویم در درجه اول درجه اول بریم سراغ شناخت و معرفتی که با سرنوشتم اختلاف این نکته است این یه نکته قابل ملاحظه است و می‌تواند روی ضربن‌های قلب فرد و جامعه‌مون اثر بگذار اینه که من فکر می‌کنم الهامبخشم هست نه تنها یک نکته سرراسته بلکه یک نکته الهام بخش بحث احضار شناخت از دیدگاه قرآن در اینجا تمام می‌دون بحث بعدی اشاره‌ای ر قرآن باید چی شد؟ راجع به صدر و سینه اجمالاً رابطه صدر و سینه هم باشناخت به دست اومد یعنی چون باض در سینه است بنابراین سینه هم تنگ شد سینه هم عرض میشه باز شد این هم مثل همون قلبم گرفت و قلبم باز چیز علاوه دیگر نیست رو اینم دیگه نخواهیم کرد آیام در این زمینه هست می‌تونید تحت عنوان صبر پیدا کنید س همون

شر سرد یعنی همون یعنی سینه باست اینجا به شرح سرد یه توضیحی بدم شرح سعد متأسفانه کلمه شرح س باز این‌ها به قرآن فهمی ارتباط پیدا می‌کنه شرح س متأسفانه در قرآن در زبان ما و در قرآن و در اختلاح آقایان اهل نظر معمولاً اطلاق میشه بر کسی که سعه شر داره درسته کسی که فراخندیش یگیم چی؟ شرح شر داره. این تداعی می‌کنه که خیال می‌کنن شرع یعنی باز کردن و باز کردن همون معنی سعد رو فراغ‌اندیشی میده. ولی اساس این تعبیر در قرآن این نیست. اساسش این نیست. نتیجه‌ش تا حدی همینه ولی اساس این نیست. الم نشرح لک صدرک مثلاً اینطور معنا میشه الم نشرحلک صدرک یعنی ما به تو فراغاندیشی ندادیم. این نیست معنی آیه. الم نشرح لک صدرک یعنی ما قصه از دلت برنداشتیم همون دلت گرفته بود دلتو وا نکردی سینهت گرفته بود سینتو وا نکردی و لذا به دنبالش میگه الم نشرح صدرک وناک الذی انقضرک آیا ما غصه از دست برنداشتیم در اون آیه میگه موسی شرحلی صدری و یسرلی امری خدایا قصه از دلم بردار دلم رو کن و کارم رو آسان کن ملاحظه نکنید رابطه آیات پشت سر امر تأیید می‌کنه این مسئله رو اصولاً شرح س یعنی وقتی انسان یک عاملی در درونش او گرفته می‌کنه اینو ازش برطرف بکنن تا دلش باز بشه و سینهش باز بشه در عربی تغییر میشه سینهش رو باز بکنید بنابراین شرح س در درجه اول به معنای قد و چیزی که عامل ناراحتیست برطرف کردن منتها یکی از عوامل ناراحتی بشر بلکه باید گفت مهم‌ترین عامل ناراحتی بشر چیه؟ تنگ نظری تنگ کوته فکری کوت فکری تنگ نظری این‌ها از مهم‌ترین عوامل نگرانی وزخامی و ناراحتی بشره اینه که وقتی از کسی تنگ نظری و کوت فکری رو برطرف کردن و به او چی دادن؟ نظری گشاده گشاده نظری بازاندیشی فراغاندیشی دادند پس به او در حقیقت وسیله‌ای برای دلوا بودن دل باز بودن داده‌اند اینه که استعمال میشه در این معنا نیست اما با این پیوند با این رابطه نه اینکه خود معنی الم نشرح لک صدرک معناش این باشه اونوقت حالا در شرح نزول آیه المشر لک صدرک روایتی هم از این کتاب‌های تاریخی سیره هست که دیگه اون خیلی عرض می‌شود که معنی طرف معنی رو یه جورده نمیکنه و لذا اصلاً از او صرف نظر می‌کنیم ما که حتی در این کتابهای سیره ابن شعبم تحت بخاری هم صورت باشه حالا یادم نیست دقیق به هر حال ملاحظه کنید که معنا خیلی سرراسته که طرح سرد به همین معنا آیات بعدی اینم راجع به مسئله است به هر حال ملاحظه کنید که معنی خیلی سرراسته که شرط به همین معنا با آیات بعدی اینم راجع به مسئله بنابراین دیگه در این زمینه ابزارهای شناختی که در قرآن آمده مطلبی نداریم بفرمایید در این آیه آیات راست شرح الله فتح اف شرح الله ف اسلام شمس

بله نه نه نه همین آیه رم براشون منشو بیارم که آقا اون چیز من سیستم ابو این خواست من بفهمن اونام واژه به گفتن لسانی آقا آقا همین کنید میگه خداوندا خصه دل منو بردار کار من آفر کن گره از زبانم بکشا تا حرف بتونم خوب بزنم اونا حرفا بفرما ض می‌شود وجعلی وزیرا من اهلی خدا یه کمکی به من بده از اهل بیت خودم ایناست و اما این آیه ف من شر الله صدره الاسلام من میخواستم از این لو رد بشیم خب حالا دیگه به خاطر این سؤالیست دیگه جواب میدیم این رو هم عرض می‌شود که آیه ۲۲ اولاً باز در آیه ۱۰۶ سوره نحرم همین مضمون آمده من شرح بالکفر صدرا یعنی کسی که از کفر خوشش میاد خوشحال باشه اصلاً اینجا درست این معنی به کار رفته الا شبکفها که معنی شر نمیشه که در اون آیه اینه که اگر یه کسی آیهست اگر کسی بر روی زبان به زبان در یک پنایی گیر کرد و گفت خدا چیه این عیبی نداره عیب مال کسیست که شرح بالکفر صغرا یعنی دلش را به کفر خوشحال کرده باشه که این آیه اصلاً فقط به این معنا می‌تونه معنی بده آیه دیگری هم که سؤال د عرض می‌شود که آیه‌ای که با طریق اللهدی الاسلام پسرا که خدا بخواد هدایتش بکنه سیرهش را برای اسلام باز می‌کنه یعنی از اسلام خوشش میاد اول به او حالتی میده که از اسلام اسلام براش دلپسند باشه اونم با همین معنی مناسبه آیه عرض می‌شود که افمن سر الله سره الاسلام نور من که سؤال کردید آیه ۲۲ از سوره زمر سوره ۳۹ شرح الله صدرهسلام فهو علی نور من ربه فیله منذر اللهی مبین مخی دنبال شه اون‌هایی که خداوند سینهشون رو بر اسلام باز کرده و از بر نور و روشنایی خداوند هستند یعنی از اسلام خوشحال میشن دوست دارن اسلام را وای بر آن‌هایی که دل‌هاشونم سنگد خب اینم راجع به مسئله رو در قرآن و ارتباطش با شناخت این بحث تمام میشه بحث ما درباره اخبار شناخت بریم بریم سراغ بحث بعدیمون اجازه فرز من اول بحث بعدی رو اعلام کنم رفقا که می‌خوان مطالعه کنن بدونن ما بعد روز چی می‌خوایم بحث کنیم اونوقت بعد با کمال میل آماده هستن بحث بعدی دوستان یادداشت بفرمایید راجع به شناخت از در ارتباط با همین ت روی برد شناخت و عوامل موثر در دوربردی شناخت بحث می‌کنیم. بحث بعدی درباره زمینه‌ها و موضوع شناخته که با همین گرشناخت خیلی مربوطه. شایدم این‌ها عملاً مخلوط از آب دربیاد ولی در عین حال این مقداری جداگانه بحث می‌کنیم و بحث بعدی درباره معیار صحت و صبح و روش شناخت است که موقع نتیجه‌گیری میشه از بحث شناختن که چگونه باید بشناسیم و چه روشی به کار ببریم و در اونجاست که به ناچار باید در واقع دیالکتیک هم بحثی بکنیم بحث ما پایان می‌پذیره با این مسئله این روند بحثه این روند بحثو برای این گفتم که رفقا بدونید می‌خوایم چی بکنیم تا بتونیم اون نظرخواهی رو بکنیم یشه به حضورتون که حالا دوستان می‌تونن در قبل از اینکه سؤلااتو جواب بدین من خواستم تا مسا می‌خوان برن آزاد باشن چون موقع سؤلاات نمی‌خوان مقید باشه اینجا بشینه رفقا در زمینه اینکه بحثمون به این سه چیزی که عرض شد می‌تونید حالا نظر بدید من اول خیلی کوتاه می‌خوام یکی دو نفر نظر توضیح بدن تا بعد نبخاری عمومی کنیم اول اگر کسی می‌خواد توضیحی بده توضیح بده شما سؤال دارم که آیا اون ت تحلیل نبود به همین که مثلاً مثلاً دلش میگه یا مثلاً اون مطلب متوجه میشه که الان مثلاً ب خیلیهم هستیشو دارن منطقشم دارن ولی نمی‌تونم بضم درست حالا این دلیم این قطعاً دیگه باید شامل همه اینا باش سؤال این بود که بازم سؤال می‌کنم بحث جناب در ارتباط با آیات قرآن بیشتر ببینید دنبال میشه تا آخرم همین شد نقل مطالب دیگر در حد ضرورت هیچ در حدیست که بتونه ما رو در فهم قرآن روند بحث اینیست که ملاحظه کردید برد شناخت موضوع شناخت چه چیزهایی رو می‌توان شناخت و روش شناخت و معیار سنت وخم شناخت و در اینجاست که رابطه شناخت مهم این رو ما در حد ضرورت مسئله رو توضیح میدیم با اون که الان دران هست ولی هدف بیشتر روشن کردن اون چیست که از قرآن در این زمینه‌هایی که مرح هست می‌فهمیم. حالا اگر دوستی در زمینه موافق یا مخالف نظری داره می‌تونه بیان کن نظرش رو اون بعد از دوستان نبخواهی قومه می‌کنیم باز دست گرفته استمت این جمعی که فرمودی برای و در پایان مهسی شناخت شناخت مکاتب بیان کرده من حاصل شد و تأیید می‌کنیم برنامه شکش نم چند بشه چون واقع بر اینه که اصابه نباشه تسبی نباشه اینم که دست قلب رو من مفصل گفتم در حقیقت این مقداری مربوط بود به روش قرآن فهمیدن که اگه بخواید واقعاً قرآنو بفهمید ناچار این آیاتو اینجوری جمع برای اینکه به جای کتاب لغت وغتی هست یا توی مردان کنه رو بدون حالا کوتاهی برای اینکه رفقا منهایی از دوستان کردن حمله به دیکی باشه که روش استفاده از قرآن را و آیات قرآن را و مراجعه به قرآن رو هم نشون بده. طبعاً من آمویخته می‌کنم این بحث رو با یه همچین شیوه‌هایی به هر حال حالا سخاستم نظر موافق باشه خواستم به نظر مخالف اگر کسی داره بگه خب نظر مخال اصلاً نیست پس نظر خواهیم آقایون اونجایی که حالا بزن ولی تا اینجا بعداً مسائل هم مردم اصلاً و خب اصلاً از یه جو دیگه از این در یک دیگه‌ایه ما نمیم با استفاده از این خشگر ما چقدر می‌تونیم که به این مساله که مطرح میشه پاسخ بدن و مثلاً در گند ابال کنار اینکه ما قلب و دوست و فرض کنید رو از نظر قرآن ابزار شناخته ین هستن که قرآن قبول نداره خب اصلاً کلی مردم ما رو ممکنه قبول نکنه چون مثلاً ابزارش برمی‌گرده من اون روابط شیمیایی که در نقدر و اینکه حتی اجازه بگید همه جوری که شما همه این چندی رو بله پس یا عبارت من و بیان من خیلی ناقص نار بوده یا حافظه شما چون اتفاقاً در اون شبی که راجع به تعریف شناخت بحث شد همین مسئله مطرح شد چی یادش اینم ی اجازه بد میگم یادتون میاد همه این حرف کردم یا برمی‌گرده به بپیانی من یا برمی‌گرده به ایران فرستاده کدوم عرض می‌شود که نجات بدید اجازه بدید حالا من میگم همتون عرض کردم که ما با نقش شناخته سرکار داریم ما حثی نداریم که مادیست یا مجرد است. نمی‌تونیم بحث فرار کنه بگه نه فرار نیست. اینکه فرار می‌کشیم عینشه. میگه ما اونچه می‌خواهیم این است که بالاخره این فعل و انفعالات شیمیایی مرغ در بحث شناخته میگما در بحث تجرد یه بحث دیگه اینجا این فعل و انفعالات شیمیای مغز بالاخره من رو توانا می‌کند بر فهم یک چیزی یا اصلاً نمی‌فهم. سؤال این بودشم گفتیم گفتیم آقا بالاخره این فعل و انفعالات شیمیایی به بنده که انسانم توانایی شناخت و آگاهی میده یا اصلاً آگاهی وجود نداره کدوم یکی ما گفتیم در این بحث همین مقدارمون کافیست که بفهمیم ما می‌فهمیم ما آگاهی داریم ما به وسیله فعل انسان شیمیایی ملکی ملکوتی ناسوتی لاهوتی هرچی می‌خواد باشه ما به هر عنوان انایی یک نوع پیوند و رابطه با محیط داریم که به او میگیم رابطه آگاهی و تعریفم نداره. گفتیم برای اینکه از هر چیز دیگری برای ما مفهوم‌تره. چیزی که از هر چیز دیگه مفهوم‌تره قابل تعریف نیست. این برا در مسئله در بخش تعریف گفتیم می‌فرماید که ما از اون مسئله عبور کردیم. حالا سرکار واقعاً خودتونو در همین بحثی که الان می‌فرمایید بگذارید که آیا اون شکاف‌تری شکافاست. به من واقعاً بفرمایید. درمیان با شناخت فقط در این حد کار دارم که آیا من الان که نگاه می‌کنم آست رو اینجا می‌بینم بالاخره می‌فهمم و آگاه می‌شم آستار اینجا هستن یا نمی‌فهمن؟ شمیاییه باشه، فیزیکیه باشه، بیولوژیکیه باشه، فیستولوژیکیه باشه،فیزیکیه باشه، فیزیکیه باشه من به حالم اتفاقاً شما ممکنه این تفاوض باشید ولی ب بعضی بحث کنندگان این تفاوت نیست. چرا نیست برای ه جمع تصویری مهم دارن چرا کناخ مای یا ما

سؤال من اینه که چرا چرا مهمه گفتم که اصلی برای این برای اینکه کدام سیستم سیستم تکون به این ترتیب می‌خوان توجیه بکنن که تمام چیزا در دنیا مایستمش آقا نش تمام مایت یه بحث دیگهست بحث ما متریالیسمه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *