خلاصه
این متن عمدتاً درباره شناخت عرفانی و تمایز آن با شناخت عقل نظری است. نویسنده با استناد به افکار شهید دکتر بهشتی، به بررسی دو مسیر اصلی برای شناخت خدا میپردازد: یکی راه عقل نظری و تحلیلگرانه که کانت نیز به محدودیتهای آن اشاره کرده و دیگری راه دل و ایمان که آن را معتبرتر و ایمانزاتر میداند. هدف اصلی این گفتار، تاکید بر این نکته است که زندگی بدون عشق به حق و حقیقت مطلق (خدا)، منجر به پوچی و نیهیلیسم میشود، و راه دل، مسیر سریعتر و پرثمرتری برای رسیدن به این عشق و غنای معنوی است. همچنین، متن به نقش قرآن کریم به عنوان کتاب عشق و هدایت و نه صرفاً یک کتاب علمی اشاره دارد و در نهایت، تفاوتهای عشق حقیقی با عشقهای کاذب و ماکیاولیستی را روشن میسازد.
خلاصه مفصل
شناخت عرفانی: خلاصهای مفصل
کتاب “شناخت عرفانی” مجموعهای از گفتارهای شهید آیتالله دکتر سید محمّد حسینی بهشتی است که در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۰ (هشتم اردیبهشت ۱۳۶۰ شمسی) در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ارائه شده است. این کتاب توسط بنیاد نشر اندیشهها و آثار ایشان تنظیم و منتشر شده است. دکتر بهشتی در این گفتار، با تشکر از حاضرین که برای بحث درباره شناخت عرفانی راهی طولانی را پیمودهاند، مبحث شناخت خدا را آغاز میکند.
دو مسیر اصلی برای شناخت خدا: دکتر بهشتی دو مسیر اصلی برای شناخت خدا را معرفی میکند:
- شناخت از طریق عقل نظری و استدلال (تفکر و اندیشیدن): این مسیر، راه اندیشمندان و فلاسفه است که با کمک عقل نظری و اندیشه تحلیلی به سوی خدا رهیاب میشوند.
- شناخت از طریق دل (قلب) و ایمان (کار دل): این راهی نزدیکتر، روشنتر، ایمانزاتر و دلپذیرتر است و معمولاً عرفا بر آن تکیه دارند.
نقد عقل نظری و استدلال از دیدگاه کانت: دکتر بهشتی برای توضیح محدودیتهای عقل نظری، به نقد کانت بر آن اشاره میکند:
- کانت نتیجه میگیرد که اندیشه انسان اساساً تا مرز پدیدهها (اعراض) پیش میرود و تنها ظواهر را میشناسد. انسان نمیتواند جوهر و ذات را بشناسد.
- از دیدگاه کانت، آدم با پای استدلال نمیتواند به خدا برسد و او پای استدلال را در خداشناسی “چوبین” میداند.
- با وجود اینکه کانت را یکی از تواناترین اندیشمندان تاریخ بشر از نظر دقت، تحلیل و قدرت تمرکز میدانند، خودش اعتراف میکند که با تمام این توانایی، نتوانسته به “جوهر” دست یابد. دکتر بهشتی بیان میکند که این سخن کانت “یک راستِ تماممعناست”.
عقل عملی کانت و ارتباط آن با مسیر عرفان: دکتر بهشتی در ادامه به “نقد عقل عملی” کانت میپردازد و بیان میکند که کانت میگوید: “با عقل نظری به خدا نرسیدم اما با عقل عملی به خدا رسیدم”.
- کانت اشاره میکند که انسان توانایی تشخیص “خوب و بد” و “باید و نباید” در زندگی خود را دارد و به دنبال سرچشمه این ادراک میگردد.
- کانت در نهایت، سرچشمه این توانایی درک خیر و شر، زشت و زیبا، باید و نباید را خداوند میداند. دکتر بهشتی تأکید میکند که این راه “همه عرفاست”.
نقد عقل حسابگر و پوچانگاری (نیهیلیسم): دکتر بهشتی هشدار میدهد که زندگی صرفاً بر پایه محاسبات و جهتیابیهای عقل حسابگر، بیمعنا و پوچ است.
- انسانی که فقط بر اساس اینکه کدام رشته پول بیشتری دارد یا کدام کار ریاست بیشتری میآورد تصمیم میگیرد، در نهایت به پوچی میرسد.
- پس از دستیابی به همه آرزوهای مادی (پول، ریاست، درخشیدن)، انسان به این نتیجه میرسد که “هیچ” چیز دیگری باقی نمانده و زندگی پوچ است.
- سلطه پوچانگاری (نیهیلیسم) بر ذهنیت بخش عظیمی از انسانها و جوامع پیشرفته صنعتی، نتیجه همین دیدگاه است.
- در این جوامع، افراد مرفه و سیراب از رفاه ابتدا دچار افسردگی و دلمردگی میشوند؛ سپس جوانانی که زندگی بیفروغ آنها را میبینند، به دلیل بیمعنایی، به هر چیز پشت پا زده و راه قلندری و هیپیگری را در پیش میگیرند.
- دکتر بهشتی به آیه ۳۹ سوره نور اشاره میکند که اعمال کسانی که کافر شدند را به “سرابی در بیابان” تشبیه میکند که تشنه آن را آب پندارد، اما وقتی به آن رسد، چیزی نیابد. این وضعیت انسانهایی است که خدا را گم کردهاند و تالششان بیهدف و سرگشته است.
- ماکیاولیسم را اوج و برجستهترین جلوه عقل حسابگر میداند. ماکیاولی میگوید برای رسیدن به هدف (قدرت، ثروت، جاه)، میتوانی هر کاری (دروغ، ظلم، قتل) انجام دهی و اگر این کارها را نکنی، “آدم ضعیفالنفسی هستی”. این نهایت کار عقل حسابگر است که به بیعدالتی و ضعف نفس میانجامد.
راه عشق و شناخت عرفانی: دکتر بهشتی تأکید میکند که راه رهایی از این پوچی، درک این حقیقت است که “زندگی بیعشق مردگی است”.
- عشق به حق، عدل، صدق، کمال، شجاعت، ایثار و دلسوزی نسبت به دیگران، نشانهای از وجود عشق به حق در درون انسان است.
- این عشق، برخلاف نظریههای روانکاوی (مانند فرویدیسم که هر احساس متعالی را ناشی از عقدههای روانی میداند)، ریشه در نورانیتهای متعالی و ارزشهای نهفته در فطرت انسان دارد.
- مسیر شناخت عرفانی، راهی است که در آن انسان به عاشق حق و حتی “دیوانه حق” تبدیل میشود. این “دیوانگی” به معنای رها کردن تعلقات و “مستانه” بودن است، نه دیوانگی ناشی از خودکشی یا عرقخواری.
- این نوع خداشناسی، یک تجربه عملی است که باید آن را لمس و اثبات کرد، نه یک تجربه آزمایشگاهی.
- عرفان واقعی در ریا، سالوس و خانقاهنشینی نیست، بلکه در عمل، مجاهده، تلاش و مبارزه است؛ خانقاه آن “یتیمخانه” و “آهنگری” است که انسان نفس امّاره خود را میکوبد و در حضور نور الهی، آنچه را باید، مییابد.
- قرآن کریم در خداشناسی بر “قلب” (فؤاد) تأکید دارد، نه فقط بر عقل. قلب مرکز هستی انسان، جایگاه عشق، محبت، ترس، کین و هویت انسانی است. دکتر بهشتی میفرماید: “خانه خدا دل مؤمن است، نه مغز مؤمن”.
- قرآن، کتاب عشق است. تدبر در قرآن با نوای عشق، حیاتبخش است، در حالی که تحلیل علمی و فنی آن، گاه احساس مردگی میدهد. اندیشه باید در خدمت عشق باشد، نه بالعکس.
هویت و کمال انسان:
- انسان تنها موجودی است در جهان طبیعت که میتواند جهت حرکت تکاملی خود را آگاهانه انتخاب کند.
- این حرکت بدون ایمان به حقیقت متعال و کمال لایتناهی (خدا) و عشق به او، بیمعنا و پوچ است. خداوند است که به حرکت انسان جهت و معنا میدهد و به هویت پویا و پرتلاش او حقانیت میبخشد.
- کمال حقیقی درک نقص و کمال، و تنها در ارتباط با کمال مطلق، یعنی خدا میسر است.
هشدار درباره انحرافات:
- دکتر بهشتی یادآوری میکند که مسیر خداشناسی از راه دل، اگرچه ایمانآفرینتر است، اما در تاریخ نمونههای افراطی (مانند بایزید بسطامی و حلاج) داشته است که در “باتلاق” غرق شدند.
- او هشدار میدهد که در “بازار مکاره عقلا” و عقل حسابگر، نیز “سنگلاخ” و “باتلاق” فریب و تزویر و خودپرستی وجود دارد که ظاهر سالمی دارد اما باطن آن پر از دغلکاری است.
- انسان باید از نشاندن “جلوههای خدا” (مانند علم) به جای خود خدا پرهیز کند؛ زیرا این کار نیز نوعی بتپرستی است.
رابطه عقل نظری و عملی: در پاسخ به سؤالی، دکتر بهشتی توضیح میدهد که عقل نظری، “حقیقتشناس” و “واقعیتشناس” است، در حالی که عقل عملی، “زیبایی و کمال و خیر را درمییابد”. عقل نظری باید در خدمت عقل عملی قرار گیرد تا راه نیکوکاری و عمل صالح را به انسان نشان دهد.
تعریف خداوند: خداوند “مجموعه ارزشهای متعالی مطلق و ثابت” است که حقیقت و واقعیت است. این ارزشها تغییرناپذیرند و بدون خدا، هیچ نظام ارزشی دیگری (جز ارزشهای ماکیاولیستی) معنا پیدا نمیکند.
در نهایت، دکتر بهشتی تأکید میکند که شناخت خدا، وظیفه و هدف انسان است و این راه از همه راههای دیگر سالمتر، بیخطرتر و پرثمرتر است. او حاضران را به کاوش در قلب خود و یافتن خدا دعوت میکند.

