تفسیر سوره حج

این فایل صوتی حاوی تفسیر آیات حج توسط آیت‌الله شهید دکتر بهشتی است که با حمد و ثنای الهی و درود بر انبیا و اهل بیت آغاز می‌شود. ایشان ابتدا آیاتی از قرآن کریم پیرامون مناسک حج، از جمله لزوم اتمام حج و عمره برای رضای خدا، احکام قربانی، تراشیدن سر و روزه برای کسانی که قادر به قربانی نیستند را تلاوت و ترجمه می‌کنند. سپس، با تأکید بر توحید به عنوان محور اصلی اسلام و فلسفه حج، به تبیین اهمیت یاد خدا در تمام جنبه‌های زندگی، نه فقط در عبادات، می‌پردازند. این تفسیر به تصورات نادرست درباره کسب و کار در ایام حج و لزوم پیوند معنویت با فعالیت‌های دنیوی اشاره می‌کند و حج را فرصتی برای مشاهده یک جامعه روحدار و متحد معرفی می‌کند.

تفسیر سوره حج

خلاصه سخنرانی

این فایل صوتی حاوی تفسیر آیات حج توسط آیت‌الله شهید دکتر بهشتی است که با حمد و ثنای الهی و درود بر انبیا و اهل بیت آغاز می‌شود. ایشان ابتدا آیاتی از قرآن کریم پیرامون مناسک حج، از جمله لزوم اتمام حج و عمره برای رضای خدا، احکام قربانی، تراشیدن سر و روزه برای کسانی که قادر به قربانی نیستند را تلاوت و ترجمه می‌کنند. سپس، با تأکید بر توحید به عنوان محور اصلی اسلام و فلسفه حج، به تبیین اهمیت یاد خدا در تمام جنبه‌های زندگی، نه فقط در عبادات، می‌پردازند. این تفسیر به تصورات نادرست درباره کسب و کار در ایام حج و لزوم پیوند معنویت با فعالیت‌های دنیوی اشاره می‌کند و حج را فرصتی برای مشاهده یک جامعه روحدار و متحد معرفی می‌کند.

متن پیاده شده

دوستان عزیز در این قسمت توجه شما را جلب می‌کنم به قسمت دوم تفسیر آیات حج توسط آیتالله شهید دکتر بهشتی بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الصلاه وسلام علی جمی الانبیا ورسله و علی سیدنا خاتم النبیین الائمه الهدات من اهل بیته من آله و صحبه قبل عرض کردم و امشب پخش بعدیست برای یادآوری یکی دو آیه رو تلاوت میکنم و بقیه را هم ترجمه یعنی همه رو ترجمه العبی ولا تحلقوا رؤوسکم حتى یبلغ الهدیی محله فمن کان منکم مریضا او به من راسه فیام او صدقه او نفذا امنتم فمن تمتع بالعمره الى الحج فم استیثر من الحج ومن لم فصیام ثلاثه ایام و سبعه اذا رکعتم تلک عشره کاملا لم یک اهله حاضر المسجد الحرام وتقلم ان الله شدید حج و عمره را برای رضای خدا و به خاطر خدا به پایان برسانید اما اگر مانعی بر سر راه شما پدید آمد ربانی ح رو بر اون حد که برای ممکن است قربانی کنید و از احرام برآیید. اما اگر حج رو ادامه میدید‌هاتون رو نفراشید تا وقتی که قربانی به محل قربانی برد و کار قربانی انجام تا اون مدت از تراشیدن سر‌هاتون خودداری کنید. اما اگر کسی از شما بیمار است یا سرش در سرش کچار ناراحتیست می‌تونه سرش رو بفراشه ویه‌ای میده که رود یا یک قربانی ری ایامی که شما در امنیت به سر می‌برید و می‌توانید عتی در دوران حج بمانید در سفر حج بمانید اگر کسی عمره‌ای را که آغاز کرده خواست به حد بپیوندد باز باید تا اونجا که برایش میسر قربانی برای حج بیاورد و اگر قربانی ندارد روزه ۳ روز در حج و ۷ روز وقتی که به وطن برگشتید ۱۰ روز این حکم طبعاً برای کسیست که خانواده‌اش در کنار مسجدالحرام نیستند و اهل مکه نیست و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که خدا سخت شکنجه است ر ماه‌های معینیست. بنابراین کسی که به انجام این فری در این ماه‌ها می‌پردازد باید بداند که بهره‌گیری جنسی دروغ وسق و گناه جدال و قسمکشی و قسمخوری در حج نیست. هر کار خیری که شما انجام دهید خدا می‌داند توشه هم بردارید که بهترین توشه تقواست و از من پروا داشته باشید ای صاحبان عیسی هم ندارد که از بخشایش خدایتون چیزی بطلبید و در پی بخشایش خدا باشید در سفر حج و اما در مراسم حج موقعی که از عرفا سرازیر می‌شوید ر کنار مشعالحرام به یاد خدا باشید. خدا را یاد کنید همون طور که خدا شما را هدایت کرد با اینکه قبلاً از گمراهان بودید. به علاوه شما از همون جایی که توده مردم به سوی منا سرازیر می‌شوند فرازیر شوید و از خدا طلب مغفرت کنید برای این احساس امتیاز ت و عملی که در این راه انجام میدید که خدا آموزشگر و مهربان است. پس از آنکه منافق حج را به پایان رسوندید به یاد خدا باشید. همانطور که از پدرانتون یاد می‌کنید یا حتی بالاتر. برخی از مردم اون‌هایی هستند که میگن خدایا به ما حرف کند در دنیا حرف بده. ما بهرمون رو در دنیا می‌خواهیم از تو. این‌ها در آخرت بهره قابل ملاحظه رند اما گروهی دیگر دعایشون اینه خدایا به ما در دنیا زندگی نیک و در آخرت زندگی نیک بده و ما را از شکنجه آتش نگه دار این‌ها بهره ارزنده‌ای از آنچه خود برای خود به دست آورده‌اند خواهند داشت و خداوند حساب بعد پس از آنکه این مراسم انجام گرفت در روز عید قرآن باز خدا را یاد کنید در ایام معین هر کس در دو روز کار رو انجام دهد و عجله‌ای داشته باشد عیبی ندارد و هر کس یک روز اضافه کند هم عیبی ندارد برای اون کس که در راه تقوا باشد و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که به سوی او محشور می‌شوید ف درجه اول عبارت است از زنده کردن یک یادگود پارزش به منظور حفظ محور و به اصطلاح اروپایی در این مورد حفظ تنسید حفظ عقل محور اسلام چیه؟ توحید و یکتاپرستی عار اسلام چیست؟ لا اله الاالله. خسته رسالت پیغمبر اسلام چه بود؟ قولو لا اله الاالله تصلحو عجیب. مگر توحید و یکتاپرستی یک همچین نقشی داره؟ بله. بله. یکساپرستی جامع دیگه کمبودی برای زندگی بشر باقی نمی‌ذاره. کمبودها عموماً ناشی از این است که یکتاپرستی‌ها یکتاپرستی نیست. بری که مردم از خدایی که می‌پرستند دارند غالباً کم و کاف داره. اگه نگم در بسیاری موارد حتی انحراف داره. بعضی از انحراف‌ها تو خود این آیه هست. چهجور خدایی رو می‌پرستیم؟ این مسئله نخستین و مسئله آخرین است. برای هر انسان کسانی که بخواد با خدا و نام خدا و یاد خدا زندگی کند جالب این است دوستان پایان برای من که تا حالا نداشته انسان دائماً باید خداپرستیش رو منقه کنه چطور این چه درس مشکلیست نه یه بار نه بار نه سه بار نه چار بار نه ۱۰ بارته مشکلیست یک نمونه خیلی نجا دو نمونهشو از همین آیات نقل می‌کنم به ببینید چطور درس مشکلیست. عرب مسلمان یمنی بت‌پرستیشو انداخته کنار بهش گفتن خدا پرست در برابر ب کم و کم نشد گفت فقط بگو الله بازم گفت چش فقط بگو یا الله بازم گفت شد نه این عرب از یمن حرکت می‌کنه به عزم حج. بدون حساب اینکه در این سفر طولانی از یمن تا مکه و برگشتن پادوقه‌ای هم می‌خواست، وسیله سفری هم می‌خواست، زادی می‌خواد، پوشه‌ای می‌خواد، چیزی می‌خواد میگه نه آقا خوب دقت کنید. میگه نه آقا مگه نیست در این صورت من مهمون خدا هستم؟ چون در این سب من مهمون خدا هستم دیگه ز شه باید دارم که چی این خلاف اعتقاد به کرم خداست که در این سفر توشه بردار به امید خدا حرکت می‌کنن خب این عرق یکتاپرستیش در این گوشه کم و کاست داره یه کسی باید به این آقا بگه برادر مسلمان یمنی مگر تو خونهت مهمون خدا نبودی که فقط تو این سفر مهمون خدایی تو چهجور خدا می‌شناسی خدایی که مهمونیش مخصوص موسم حق تو فقط در موسم حق از بخشایش او برخورداری فقط در این سفر مهمون او هستی عجیم زمین سفره عام اوست چی گفته است که فقط تو در این چهار روز مسافرت به خدا هستی این چیه کم و کاست ی که این برادر مسلمان از خدا داره اثرش کجاست در عمل این انحراف فکری انحراف در محور کجا اثر می‌گذاره در گردش چرخ‌ها از خونهش در میاد دونه توشه بر خلاف قانون اسلام بر خلاف رضای خدا و خیال می‌کند که این مقتضای ایمان به خداست عجیب درست ضد اون فهمی که او از خدا داره به او میگه توشه برندار اگه برداری خلاف اعتقاد به خدا اون خدایی که اسلام می‌خواد محور قرار بده میگه توشه بردار اگر برنداری خلاف رضا و خاط خداست حالا خواهش می‌کنم با این عینت دقت کنید در زندگیاهای همهمون بینید چقدر جای سؤال برای ما لااقل جای سؤال به وجود میاد. کارایی که انجام میدیم به اسم رضای خدا نه به اسم واقعاً قلباً هستن با این فکر به فکر رضای خدا در طلب مراتالله قبل ازش انحرافی چقدر قابل لاعاقل آزمایش مجدد و سؤال مجدد و محک زدنه. اینکه عرض می‌کنم تا پایان عمر با این نمونه‌ها اگر انسان در زندگی شخص خودش دقت بکنه و بعدم بره در زندگی دیگران و بره حتی در زندگی علمای بزرگ، عرفای بزرگ می‌بینم عارفی سال‌ها در معرفت خدا کوشش کرده ولی معرفتشم بالا رفته بهتر شده خیلی هم بهتر از فطح معمولی اما تمام شده نه چه جور تمام نشدنی تمام نشدنی که حتی در میدان عمل اثر داره عمل یک نمونه دیگهست ها این در آیه گفتم اشاره کنم در اینجا اشاره می‌کنه و تزودو و تزودو توشه بردارید و بعداً این از این توشه برداری قرآن هنر بیانش همینه که تا میاد به یه مسئله معمولی اشاره می‌کنه یه نتیجه‌گیری عالی‌تری در کنار او می‌کنه توشه بردارید که حتی سفر آخرتم توشه می‌خواد ف خیر تقوا تقوا توشه ان بله همه سفرا توشه می‌خواد هر سفری متناسب با خودش یک نکته دیگر باز در این آیات هستش که این نکته باز مربوط است به یک نوع تصویر غلطی از خداشناسی گروهی از اعراف این‌ها پس از اسلام وقتی به سفر حجم می‌رفتن سعی می‌کردن از هر کار درآمدزا خودداری کنن. می‌گفتن ما آمده‌ایم به سفر خدا. کدی که به سفر خدا میاد سفر برای حجه خانه خدا میاد دیگه باید فکر تجارت و بازرگانی و کسب و کار رو یکتره از مغزش بیرون کنه. اتفاقاً این مطلب همین الانم هست همین الان هم هست بنده همین الان هم دیدم عده‌ای من خودم دیدم عده‌ای از اهل علم برخی از اهل علم را که اینا انتقاد می‌کردن از سفر برخی از حجاج می‌گفتن معلوم نیست سفر تجارت میره یا زیارت میره پس از اسلام اعراب همین فکررو می‌کردن قبل از اسلام اصلاً سفر هست مراسم حق ش از اونچه یک مراسم زیارتی و دینی باشد، مراسمی بود اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و لذا بزرگ‌ترین بازارهای فصلی در موسم حج به پا می‌شد. بازار اوکاس و یکی دو بازار معروف دیگر در دو محل دیگر و در این بازارها علاوه بر جنبه‌های اقتصادی، جنبه‌های اجتماعی، ادبی و هنری قابل ملاحظه‌ای هم وجود داشت. از جمله عرضه کردن بهترین اشعار، اشعار تال. این یک بازار سالانه‌ای بود. خفاقاً می‌دونید که الانم هنوز در دنیا بازارهای سالانه هست. مسئله نمایشگاه‌های تجارتی سالانه‌المللی می‌دونید الان که از حصول اقتصاد این طرف دنیاست. صاحبان ایع مختلف در فصول مختلف ساز در جاهای مختلف دنیا نمایشگاه درست می‌کنن. مثلاً در موقع یک شهری از شرای بزرگ آلمان یک نمایشگاهی داره بسیار مفصل و بزرگ که معمولاً تقریباً در اواخر فروردین و آوال اردی بهشت اونجا یکشگاه مفصلی هم از صنایع گوناگون و از کشورهای گوناگون دنیا در اونجا شرکت می‌کنن. این بازار دیگه هدف از این نمایشگاه چیه؟ بازاریابی برای محصولات صنعتی جدید. در زندگی اعراب هم از این گونه بازارهای سالانه وجود داشت. چند بازار سالانه در چند نقطه مختلف. ۳ تا از این بازارها بازارهایی بود مربوط به موسم حج و بر محور مسافرت حج و مناطقی که در اونجا جمع میشن یک‌ها اوکار پس اسلام مسلمان گفت من متوجه به خدا در سفری که به خاطر توجه به خدا انجام میدم دیگه باید فکر کسب و کار پول رو از مغزم بیرون کنم و فکر می‌کرد که کس و کار در سفر حج حرامه و عرض ارزش سفر حج را از بین میبره آیه آمد علیکم جنا هیچ عیبی ندارد که در سفر حج در پی بخشایش الهی هم باشید بخشایش خدایتان در روایات متعدد دارد که میگه آمدم پرسیدم گفتم من در سفر حج شترهام رو کرایه دم خود بهخود من که کرایه شترم و این شترمو کرایه میدم و کرایه می‌گیرم دارم کاسبی می‌کنم بنابراین من دیگه خوبه در این سفر محرم نشم حچی به جان نیارم فرمود نه لیس علیکم جنا فراک عیبی نداره چی این طر تفکر که در سفر حج اگر بهرهگیری‌های اجتماعی سیاسی و اقتصادی بکنیم ستا و خلوص سفر حج از بین می‌رود. این چه طرف فکری؟ این ناشی از کجاست؟ این انحراف از کجا پیدا شده؟ از خداشناسی. این چطور خدایی می‌شناسه؟ خدایی که اگر بخوام به یاد او باشم باید مشغول کسب و کار نباشم. فقط خدای اسلام این نیست. خدای اسلام ست که می‌گوید کسی که در طلب روزی برای تأمین زندگی خود و خانواده‌اش می‌کوشد این کارش کاریست شبیه کار تلاشگران در راه خدا مثل جهاد در راه خدا اون هم جهاده چرا چرا برای اینکه اسلام می‌خواد ما مسلمون‌ها وضع مسیحیت امروز اروپای ق آمریکا رو پیدا نکنیم. این رو من مکرر هم از خود اون‌ها شنیدم. ما از مسافرینی که از ایران رفتن به عزم مطالعه. همین اواخرم حتی یه کس که رفته بود و برگشته بود عین این رو در یک گفتگوی شعوری و مشورتی مطرح می‌کرد و اون این است که مسیحی روز یکشنبه بنده خداست که تو کلیساست. تو کلیسا که میره راستی هم تراکمه به خدا پیدا می‌کنه یا ا هستش روز یکشنبه و سوی کلیسا از کلیسا که میاد بیرون ضعیف میشه فردا که دوشنبه میشه که خداش میره اصلاً تا هفته دیگه اونی که مرتب کلیسا میره هفته‌ای یه بار به یاد خداست اسلام مسلمونه اینجوری نمی‌کنه اسلام اونوقت فردا که دوشنبهست توی شبش توی کارش توی فکرش توی عملش همش هست خدا البته نه کفا دلنه مسیحیا اینطور هستنا نه شیوه کار کلیسا این طرز رو به وجود آورده و من باید با قراتتون بگم که همین حالا هم مسیحیان زیادی هستند که در تمام به یاد خدا هستن در کارشون ولی شیوه کنونی کلیسا چون شیوه سابق کلیسا اینجور نبود کلیسا در سابق همچین نبود که فقط مسیحی هفته یک بار یه شن بره کلیسا صبح و ظهر و شب مسیحی تو کلیسا پیداش می‌شد شیوه کنونی اینطور شده اگر ا بخوایم یاد خدا را مخصوص کلیسا بذاریم خودبهخود وقتی زندگیمون اجازه نمیده بیش از هسته یک بار به کلیسا بریم پیش ازهارم به یاد خدا نیستیم و اسلام خدای تو کلیسا نداره اسلام خدای همه جا داره بنابراین به بنده خدا می‌گوید اگر مشغول کسب و کارم هستی یاد خدا باش و خیلی فرق است بین کسب و کار به نام خدا و به یاد خدا و کسب و کار بدون نام خدا و بدون یاد خدا خیلی فرق هست بین مطالعه علمی به یاد خدا و به نام خدا مطالعه فیتیکو میگم شیمی ها به یاد خدا و به نام خدا و مطالعه فیزیک و شیمیست بدون یاد خدا و بدون نام خدا اون کس که در راسوار کار علمیش بایاد ر می‌کند و خدا همه براش حضور داره خدمت علمی‌اش را آثار و فرآورده‌های مطالعاتش را هیچ‌وقت در خدمت متجاوزانه به حق قرار نباید بده و الا معلومه کار لبسپاری به یاد خدا نیست. اون کس که اسلحه می‌سازه خیلی فرق است بین اسلحه‌سازی به یاد خدا و به نام خدا و اسلحه سازی بدون یاد خدا و بدون نام خدا آن کسی که اسلحه می‌سازه به یاد خدا کاملاً دقیق ببینه این اسلحه به دست کی میره کیهو می‌فشاره قوم طرفدارکار حقو یاقوم متجاوز به حق چطوری که انسان خیلی آدم باید احمق و خیلی خیلی باید احمق باشه که وجودم به یاد خدا و به نام خدا دارم سلاحی می‌سازم که می‌دونم فردا پرستاران حق با او کشته می‌شوند اینجوری خیلی حماقت اسلام می‌خواد یاد خدا همه جا با ما باشد. همه جا قیاما و قعوداً و علی جنوبهم الذین یزکرون الله قیاما ودا علی جنوبهم در همه حالات ایستاده نشسته دراز کشیده انسان که معمولاً عکسارت بیشتر نیستش دیگه یا وایس داره کار می‌کنه یا نشسته یا زرا کشیده می‌خواد در همه حال به یاد خدا باشد. ملاحظه می‌کنید که این فعل که اگر در سفر حج ما درآمدی هم داشته باشیم به خلوص و اصالت سفر حج لس نمی‌زند این برای کسیست که پول درآوردش هم آهنگ خدایی نداشته باشه و الا اون کسی که پول درآوردنشم آهنگ خود ره دیگه چه مناظ بین خدا داره اگرش مثلاً آقا تو این پولو با چی درمیاری بگه برای این درمیارم که می‌خوام هزینه‌های ضروری زندگی خانوادهمو تأمین کنم به این یک وظیفه‌ایست که خدا در عده من گذاشته خون وقت درست پول درآوردن واقعاً مناف یاد خدا داره دیگه نه من می‌خوام درآمد اضافیست برای این درآمد اضافی رو می‌خوام اونجا که فرمان و انفق فی سبیل الله همین آیه جلوتر د می‌خواد فرمان و انفقو فی سبیل الله و می‌رسه میخواد چیز داشته باشم که در راه خدا انفاق کنم اینجا درمیارم که اونجا انفاق کنم این برا خدا منافق داره چهجور پول درآوردنی خدا نخواست داره اونی که صرفاً برای خودخواهی و ارضاع خواسته‌های شخصی منظر از حدود و موازینی که حق و حقپرستی برای این پول درآوردن مقرر کرده باشه. اون نوع پول درآوردن بله این روحیست که دیگه با روح توجه به خدا مناف عبارت دیگر خدای در حاشیه زندگی و دین در حاشیه زندگی و معنویت مجزای از زندگی مادی در این آهنگ از خدا و دین و معنویت البته انسان در سفر خدا بخواد پول دربیاره دیگه نمیشه اما خدای هم جا دین در متن زندگی معنویتی که چون روح است در سلول‌های جسم حیات بشری اینجور که یه دونه سلولی که هست این روح خالی باشه وجود نداشته باشه در اینجا دیگه کسب و کار سفر حج هیچگونه منافاتی نمی‌تونه داشته باشه اصلاً با معنویت انسان نمی‌تونهش اینه از دوستان که آدم سپار حج هست ایشون همین پریروز سؤال می‌کردن که من اگر در این پسر قط سوقی بخوام می‌خرم وقتی که در این راه مطلب می‌برم چطوره؟ گفتم تا چه جور سوقی بخرید و تا چه آهنگی اگر فکر کنید که خب من سفری میام برمی‌گردم یادبودهایی می‌ذارم برای همسرم برای پدرم برای مادرم برا خواهرم برا بستگانم برای دوستانم بدون اینکه آهنگ‌های ضد همه چیزی سوقات خریدن‌های زمان ما رو داشته باشه و واقعاً سوقات ه تحفه‌ای باشه از سفری نه به رخ کشیدن اینکه چقدر آوردم و چقدر آوردی اگر این آزو نداشته باشه شما اون چند ساعتی هم که اونجا میری با این روح دنبال پیدا کردن چیزهایی که هرونه‌ایش یکی از بستگان دوستان تو رو خوشند و خوشحال می‌کنه و این خوشحالی رو هم به حساب رضای خدا و به حساب این وظیفه اسلام که مسلمون اصلاً یه آدم خشکه زمفت که نیست مسلم اونم یه آدمیست مثل آدم‌های تربیت شده و رشد یافته عواف داره زندگی عاطفی داره زندگی عاطفی هم از همین حرفا هست مگر این نیست که در روایات ما چقدر تأکید شده است که وقتی به خانه دوست خانه قوم و خشت می‌رسید یه دونه سیب صحبت بیون یه دونه کوچک اون رو خوشحال کن چیه زندگی با محبت وهاب و دوستی متقابل و برادری یت زندگی عاطفیست این خاص خداست کسی پس که در این راه کوشش می‌کنه پس کارش موفاتی با طلب رضای خدا نداره هیچ به خلوص سپر لنه‌ای نمی‌دان چهجور کرد دلیل کسی که می‌خواد به حساب این رضای خدا سلقات بخره دیگه اونجا که میره حواسش کمه کی بخره فردا کی بخره چهجور بخره در چه حد بخره همه این‌ها رو باید حساب کنه لا من برای رضای خدا و برای اینکه آیین خدا مقرر کرده است برادری و دوستی و تخفه بردن از سفر و اینجور چیزها رو من برای این میرم با پولی که با رضا غرض کرده‌ام می‌خرم. حالا من هیچ چیزشو نمیگم فقط یکیشو میگم یا به مردم بدهی دارم و طلبکار من از من بدهیش را طلبش ه می‌کند و من طلب او را به وقت نمی‌پردازم و با اون پول سوقی می‌خرم و برمی‌گردم. این می‌سازه با کسی که با این روح سقاطی بخواید دیگه نمی دیگه اینجا نمی‌سازه یا نه؟ در حالی که در جامعه‌ای که در او زندگی می‌کنم نیازمندانی وجود دارند و نیازهایی وجود دارد که یا بر اصل خرید یا لااقل برحد سوقی نمیشه خوب دقت کنید خدا یاد خدا چه روحی باشد در تمام سلول‌های زندگی همه اینجاها به آدم فرمول میده هدایت می‌کنه آدمو این‌ور برو اونور برو این کارو بکن اون نکن اینجور بکن اونجور نکن حق میده به آدم و اسلام می‌خواهد ما چنین خدایی رو بپرستیم بنابراین این تفکر که حالا که ما به فضل الهی مسلم شدیمپرستی رو رها کردیم حج آلوده رو کنار گذاشتیم آمدیم به سوی حج پاک اسلام بنابراین دیگه باید در سفر حجمون مواظب باشیم هیچ به فکر کسب و کار نباشیم این نتیجه‌گیری انحرافیه از کجا این انحراف در عمل از کجا به وجود آمده از انحراف در محور خداشناسی و یک پاک‌پرستی صحیح خالص پاک با خداشناسی و یک تاپرستی ناقص یا خدای نکرده آلوده بنابراین چون یکتاپرستی به معنای کامل وسیعش بر تمام شعون زندگی مسلمون پرت می‌افکند و اصلاً خداپرستی و خداش سی صحیح است که می‌تواند هدایت کند کار فرد و امت اسلامی را و ابراهیم خلیل سلام الله علیه به عنوان یکی از پیشتازان با عظمت یک تاپرستی با فرزند عزیزش اسماعیل در آن گوشه دورفتاده خانه‌ای ساده برای یک پرستی و کانون یکتا پرستون به وجود آوردمند و مراسمی و مناسکی و عباداتی در خور یک تاپرستی انجام دادند این خاطره بزرگ باید همواره زنده نگه داشته شود در خدمت چیست در خدمت زنده نگه داشتن اصل محور یعنی یک پرسته این اساس حج حالا که از ساس حج اینه ببینیم در مناسک مختلف حج چگونه این اصل رعایت شده که یک اعمال حج در خدمت این فکر محوری باشد یک اونها از کدوم طرف شروع کنن اول از همون طرفی که هفته قبل به او اشاره کردم شروع می‌کنم اگر خدا یکی بنابراین جامعه خداپرستان هم یکیست. هیچ چیز نباید و نمی‌تواند جامعه خداپرست را دو تا کند مگر اینکه خدا د تا بش و چون خدا یکیست از جامعه خداپرست هم باید یکی باشه. یک عامل اجتماعی سالانه می‌تواند به تحقق بخشیدن این هدف کمکی شایست کند. جایی رو انتخاب کنید برای اجتماع سالانه خداپرستار. چه جایی بهتر است؟ خانه ساده‌ای که اون دو خداپرست زبده به همین منظور بنیون گذاشتن. جایی که نقطه‌ای که مسافرت به اون نقطه می‌تواند به عنوان یک عامل نگهبان از وحدت جامعه خداپرستان در خدمت هدف یکتاپرستی و خداپرستی قرار گیرد. بنابراین به مسلمان می‌گوییم از هر عمیق بچه عمیق که در خود رآن آمد از دور و نزدیک با یاد خدا و به نام خدا از خانهت حرکت کن تا در روز معین در جای معین اجتماعی بزرگ و پاک پاک پاک از آلایش‌های گوناگون از شما خداپرستان تشکیل شود تا یه چیزهایی رو ببینید با چشم ببینید لگدو منافع له منافع مادی و دنیایی و منافع معنوی اینا رو با چشم ببینید به یک نکته‌ای اشاره کردم از این اجتماع امشب به یکی دو نکته دیگه اشاره می‌کنم نکته‌ای که اونشب اشاره کردم این بود که اجتماع کنونی هست یکی از عوامل ما خنسا کردن نفی البته در خنسا کردن نفی توطعه‌هاییست که برای تفرقه اندازه میان مسلمون‌ها قرن‌ها چیده شده و به طرق مختلف تحت عنوان مذهب برای فرهم زدن وحد جامعه اسلام نیست کوشش‌ها بکازن اگر اجتماع سالانه حج نبود من اطمینان دارم این اطمینانم بر حسب بررسی‌هاییست که من اطمینان دارم که همین درصد ضعیف از هم بستگی که امروز در میان مسلمون‌های گوناگون با مذاهب گوناگون وجود دارد همینم نبود یگه یا بسیار ضعیف‌تر چرا برای اینکه هر باید در خدمت نگهبانی وحدت امت اسلامی قرار بدهد و چرا وحدت امت اسلامی چون اگر خدای امت خدا و خداپرستان همد هرچه که ما میگیم بابا سیاست نظام اجتماعی اگر از ایمان معنوی برخوردار باشد چیز دیگری اگر درونش از ایمان معنوی تهی باشد چیز دیگر اینا با هم در نوع نظامه ما نمی‌تونیم در دنیا امور زندگی بشر را با نظام ایمان نمیشه اداره کرد بندهم که اداره دار ولی میگن نظام بدون ایمان با نظام اجتماعی که روح ایمان در اومیده باشد اینا اصلاً دو نوع زندگی برای بشر می‌تازد یکیش زندگی منظم اما با نظمی بیرو با نظمی شکننده دیگری زندگی منظم اما با نظم این روحدار رعنا قابل انعصاف اینا دو نوعن اون یکی نظم ماشنیست و این یکی نظم انسانیست و انسان درسته ماشینه بگم انسان ماشینه چی گفته انسان ماشینه ماشین انسان از پیچیده‌ترین ما هایی که ما تاکنون در عالم خلقت سراغ داریم پیچیده‌ترین کمپیوترهایی که الان ساخته میشه همه و همش به اندازه یک بخشی از سلسله اعصاب انسان پیچیدگی نداره به اندازه یک گوشه‌ای از مغز انسان من حالا موقعی اندیشه نخیره همون تیکه‌ها که حتی گردش خونو کنترل می‌کنه به اندازه او پیچیدگی و ضرافت نداره به هم یک تیکه از ناحیه کتک و غشای مغز و نقشی که او ایفا می‌کنه در زندگی انسان پیچیدگی نداره. انسان ماشین ماشین خیلی پیچیده ولی این ماشین بلاوه بر ماشین ظریف بودن یه چیز دیگه هم هست. روح داره. یک ماشینیست با حالت و امتیازی خواست روحدار. نظام می‌خواد چون ماشین نظام می‌خواست. اما ظامی روح نظمی که ایمان چون روح در همه جایشده باشد اون نظم نظم انسانیست و نظم منهای ایمان محال نظم انسانی فقط می‌تونه به انسان در حد ماشینی بودنش سعادت بده حقوقش سر وقت بگیره به اندازه خرج کنه از اندازه بکنه به موقع مرخصی بره به موقع گردش بکنه به موقع غذا بخوره به موقع شنا بکنه به موقع موقع بخوابه به موقع ورزش بکنه به موقع شادی بکنه پاسجویی بکنه همش به موقع نزد نیست نز نیست اما انسانیست در این سفر هر انسانیشهدو باش یه نمونه کوچک از اجتماع روحدارو می‌بینیم من هم اون مشرف بودم پرس هم بعد پرسیدم میزان تصادفات اتومبیل و اصلاً تصادفات و احتک‌ها در حجم با حجم مسافران این سفر و روزهای مسافرت و فاصله‌ای که در روزهای کوتاه این مسافر طی می‌کنن. از نظر نمونه‌های دنیایی اصلاً قابل مقایسه نیست باماس دیگر دنیا تا بگی مثلاً حالا این ۱د چه این وانه تو قابل قیاس چی یا اون چیز دیگه‌ست چرا؟ چون اینجا اون راننده که پشت ماشین میشه اون مسافر که ماشین میشه در این چند روز با روح و توجهی تمرین شده و ترفیت یافته به خدا زندگی می‌کند. چند روز زندگی در سایه حکومت ایمان جبری خواب نمیگم هیچ برخورد نیست نمیگم هیچ ارتک نیست نمیگم هیچ تصادف نیست نمیگم هیچ تلفات نیست ولی میگم مقایسه کنیم این تصادفات و ها برده‌ها راست در این واحد با تمام ابعاد گوناگونش با همه واحد‌های دیگه که در دنیا هست ببینید چقدر با هم فرق داره فرق یه برابر و دو برابر و سه برابر اگر بود می‌گفتیم خوب مهمی نیست نه فاصله خیلی بیش از فاصله فاصله میان نقل ماشینیست و نظم روزاره این فاصله در عرف پیش از ظهر بود آمدن یه سؤالات دینی داشتم سؤال کنم تو اینا بخش تفید کرده‌های خالی که وقتی میومدن به ایران کار حج خورده بود بریم حج بعدشونم از ایران آماده بودن رویت تحصیل کر زده بود واقعش اینه که اینا اول که آمده بودن فکر کردن به عنوان یک تنوع داریم هست ولی خودشون اعتراف کردن که با اینکه سفرهای گوناگون در زندگی رفتن هیچ سخری به ین ما تأثیر قرار نداده این اعتراف عمومی بودسته بودیم صحبت می‌کردیم سؤال می‌کردن همین درباره روح فلسفه براشون صحبت می‌کردن و اون صحبت کردن را یاد خدا می‌دونستن و اگه اون موقع می‌گفتن ای بابا من یک روز آمده‌ام ۴ روز آمده‌ام با خودم باشم می‌خوام برم یا الله بیشتر بگم اون یا الله پختن انحرافی بود برای من همون صحبت رو یاد خدا تلف کردم بهشم گفتم گفت اصلاً این جانشین چند دعاییست که می‌خوام بخونم ولی خود این دعاست برا من امیدوارم برا شما دعا باشه این قریب صحبت می‌کردیم از این از اون نقش حجر نقش و سازنده نفی حجر رو بره هر انسانی که حجی می‌کند و حجی می‌گذارد براتون بیان می‌کردم یکی از اونا گفتش فلانی هر جمله تحصیلی که در به خود آمدن ود آمدن انسان داره به خود اومده و میگه تمام این زرق و برق‌های مصنوعی چهارچوب‌های کشنده‌ایست که در جسم و جانش نهاده‌اند. اینجا اومده چهار سباهی از اینا آد بنابراین یکی از آثار سفر حج این است که انسان اونجا زندگی اجتماعی را که ایمان بر او نفوذ کرده باشه می‌بیند. وقتمون داره تمام میشد وقتمونم ناتمام خیلی خب عیبی ندارید گفت انشاالله تحماشو من جلسه آینده خواهم گفت و الحمدالله و صلی الله علی سیدنا محمد و آ

خلاصه سخنرانی

این منبع بر این ایده تأکید می‌کند که انسان موجودی فرهنگی است که پیوسته در حال انتخاب است و زندگی او تحت تأثیر فرهنگش شکل می‌گیرد. هدف اصلی یک انقلاب فرهنگی این است که یاد خدا و عشق به او در تمام جنبه‌های زندگی فردی و اجتماعی حاکم شود. نویسنده استدلال می‌کند که زندگی انسان فراتر از حیات مادی و دنیاست و این دوره تنها بخش کوچکی از وجود اوست که کیفیت زندگی پس از مرگ را تعیین می‌کند. نهایتاً، این تفکر اسلامی تأکید دارد که انسان همواره نیازمند هدایت الهی است تا در مسیر صحیح بماند، زیرا زندگی یک فرآیند خودکار نیست و انتخاب‌های آگاهانه و متعهدانه، حتی در مواجهه با مشکلات و رنج‌ها، نیازمند هوشیاری و ذکر الهی است.

متن پیاده شده

حسابات انسان یه موجود فرهنگه با فرینده فرهنگ و با فرهنگ میخواد زندگی از فرهنگش ریشه‌ها و مواجه‌ها ودهای مختلف عوای هم کم و مهن و ل خودتون هم داره بعد اصطلاحطلبی و قدرت طلبی و کفریا و بزرگیطلبی هم صورت گ خدایی و خداطلبی هم داره وقتی که در فرهنگ یک انسان یا اسلامی دقت کنیم می‌بینید معمولاً همه این افراد و همه این جل به چشم می‌خوره منتها در بعضی از امکان‌ها و بعضیمه‌ها الهی عزی کنن در بعضیا اختصوی در بعضی بعدی در بعضی‌ها بعد بزرگیطلبی و در بعضی‌ها بعد شکم و خوراک و خفتن و خوابیدن و خوردن و و در بعضی از بعد هنر و همین طور بعضی بعد مال گر فرهنگ انسان معلم همه این عباس هم از حضور دارن و زندگی انسان مجموعه فرهنگ او معین می‌کنه که چیست چه مطلایی داره چه شکلی داره به کدام سو میره یک اخلاق و رفتار ما انسان‌ها جلوه‌ای در فرهنگمون و مسموع اخلاق و رفتارمون جلوه مجموعه فرهنگمونه وینشمونه به همون جهتم جهانبینی آدمگنا آقای دید به این عالم نگاه می‌کنه به ویژه انسان ماسی در واقعیت عینی منحصر در واقعیت ماسی و آدم زاده میشه ان طولانی مای انسان‌ها به دنیا می‌آیند و رد می‌کنند و زندگی می‌کنند و پیر می‌جوند یا پیر نمی‌جوند و می‌میرند و سفید می‌شوند یا نه یا اینکه انسان موجودی خیلی وسیع‌تر ورد از این چند سال میان تولد ماست این مرحله خاصیست از موجودیت او مراحل اساسی فراخ مرگ اینجای مختلف بی‌شک سبب میشه که انسان موضع‌گیریش و رفتارش نسبت به یک مسائل روزانهش نکنه آن چیزی که می‌تونه به موجودیت ما آدما و به زندگی ما آدم‌ها معنی و محتوای ه دو و در اون انقلاب فرهنگی که از اون سخن می‌گوییم و یاد می‌کنیم و در حیر هستیم او اهمیت درجه اول رو بدیم این است که فلسفه زندگی و فلسفه بودن و فلسفه شدن ما انسان‌ها از دیدگاه انسان مسلمون بودن و از دیدگاه اسلام چیه؟ این مطلب از زیاد گفته شده و همه می‌دونید من اینا رو فهرستوار میگم تاسیدم به اون مطلبی که تکیم رو اون مطلبه و امیدوارم از اون نقطه بتونیم به یک تلاش سازنده دست بدیم از نظر یک مسلمون ما معتقد هستیم که این عالم طبیعت و عالم ماده لوه‌ای و درخششی از طبیعت آفرین و ماده آفرین و خالق عالم و خدایی و سرچشمه هستی و هستی و متوجی و اون شمال به قوت و رسل و بهرومندی که همه یکی گل پول ب چلتی ب از رو ببرن وشونو کنند به صورت موجودات کو سرگردم در میان داره جذب می‌کنه و می‌ک و وقتی صحبت‌هایی که این جذب شدن این انضاع این به سوی او رفتن بستگی زیاد پیدا می‌کنه به انتخاب و آگاهی خود ما اوست که حقیقت و اوست که معنی هستید و همچیست در پرس معنی پیدا می‌کنه. بی او بی‌معنا. جهان بیخ لین بی‌معنا. این نظریست که یک انسان معتقد خدا و یک مسلمان به این دنیا و به این عالم طبیعت و به انسان به عنوان یک موجود طبیعی در رابطه با آن خلاق و آفریدگار طبیعت می‌کنه. یک مسلمان معتقد به قرآن معتقد به مقاب قرآنی دغله زیستن انسان اون چیزی که در قرآن خیلی مهمه اینه که حیات دنیا و حیات اخرا و حیات آخرت رو داره. دوره ست انسان یک دوره بسیار طولانیست به طوری که آدم در تنظیم برنامه زندگیش اگر آدمی باشه عاین فرجامگر آینده نگر نمی‌تونه برنامه زندگیش رو فقط در رابطه با خواسته‌ها و نیازهای از تولد تا مرد تنظیم کنه از تولد تا سن ۵ ۶ سالگی هیچ آدم برنامه نداره فقط درخواست زندگی می‌کنه. حدود ۵، ۶ سالگی که آهان کمکم شروع میشه برنامه پیدا کنه به فردا نیز به اندیش. تقریباً در سن ۱۰، ۱۵ سال که آدم درست خودش به آینده می‌اندیشه و الا باز در فاصله من، ۶ سالگی تا سن ۱۲، ۱۵ این آینده نگری و آینده اندیشیدن رو به او تلقین می‌کنم. و بازم بیشتر یه آدمیست که تو حال زندگی می‌کنه. وقع که انسان بالغ میشه می‌رسه فکرش می‌رسه عقلش می‌رسه میفهم فردایی هست برا او آماده شد میشه یک موجود زنده آینده نگه از اون موقع که برای این آینده‌ای که می‌نگر برنامه می‌ریزه این برنامه نمی‌تونه صرفاً در رابطه با خواسته‌ها و نیازهای از ۱۵ ۱۴ سالگی تا هنگام مرگ ریخته شود. چرا؟ برای اینکه این یک مقطع خیلی کوچکست از زندگی تو. تو پس از آن هم زندگی می‌میری. اما مردنت بدون معناست که یک نوع جدید از زندگی را آغاز خواهی کرد و مهم این است که اونچه در این دوره زندگی می‌کنیم جهت و شکل خصوصیات اون زندگی طولانیه پس از مرگ را معین می‌کنه. همین جا داری معین می‌کنه که اون موقع چه کاری عین دوره تحصیل. آدم غالباً در دوره تحصیلات مدرسه‌ایش هست که معین می‌کنه که پس از پایان تحصیل چکار است. یه چیزی شبیه این البته خیلی از این وسیع‌تر و کامل‌تر و اینکه تازه اون زن زندگی پس از مرگ تا زمان بی‌نهایت نیست. زندگی نیست مگر با یک چیز اون چیزی که اگر اینجا هم داشته باشیم اگر همین جا داشته باشیم زندگیمون مثل اونجاست با یاد خدا و عشق به خدا زیست و همه ناآرامی‌ها را با آرام دست آمده از یاد او و با او زیستند به دست آوردند الذین آمنو و تطمئن قلوبهم به ذکر الله الا به ذکر الله تطمئن القلوب همه ناآرامی‌ها و دغدغه‌ها را همه ناآرامی‌ها و دغدغه‌ها و پریشانی‌ها و نگرانی‌ها و دلهره ها و ترس‌ها را باد او به امن و آرامش مبدل ساختند. حالا اینجا نقطه عرض منه. یعنی اون قسمت‌ها فقط برای این بود که ببینیم از کجا می‌رسیم به این نقطه و این نقطه در حقیقت نقطه آغاز عرایض امشا از نظر شناخت فلسفی و از نظر اون بعد عالی انقلاب اجتماعی ما و انقلاب فرهنگی ما باید در اون بعد تقویت بشه و جلو بره. مهم‌ترین اصل افزایش یاد خدا در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی می‌مونه. این هم آ آسان است هم دشوار آسونه برای اینکه مایه‌های اعتقاد به خدا به حمدالله در ما چند یا زیادش هست بریده از او نیست اما اونچه باید به او سخت بپردازیم اینه که به این بهره اند اکتفا می‌کنیم باید یاد خدا و پیوند با خدا و عشق به خدا عشق به خدا این بر زندگی ما بال به گستر است فروغ بده روشنی بده گرما بده صفا بده زندگی رو صفا بده زندگی رو اینکه انسان مادی اندیش و مادهگرا در شبستان تاریک خود را دانی می‌کنه جایی که نور الهی تاب نیست اینکه انسان وقتی از خدا و یاد خدا بریده است زندگی براش بی‌معنیست و یا کم معنیست اینکه زندگی یک انسان ماتریالیست به طور طبیعی به سمت پوچگرایی و کوچنگاری کشنده میشه. این یک تجربه‌ایست که در زمان ما گمان می‌کنم برا همه کسانی که یا مقداری مطالعه داشته باشن یا مقداری بازبینی روی محیطشون، روی دنیاشون، رو همون دوروبری‌هاشون دقت کرده باشن روشنه. اونچه به مقتدای این دریافت براش همت گماری قلاب فرهنگی باید جامعه‌مونو در اون خط جلو ببره اینه که این تابش نور الهی در زندگی ما انسان‌ها اونقدر وسیع و عمیق و مؤثر و سازنده بشه که در یک رفتارهامون به چشم بخوره و این دشواره و این دشواره این خیلی مشکلی این خیلی خودسازی می‌خواد این خیلی مراقبت می‌خواد و انقلاب فرهنگی باید این برنامه‌ها را برای پیر و جوان زن و مرد کودک و نوجوان و میونسال و سالپر خورده روشن کنه و خط معین کنه و برنامه‌ریزی کنه و زمینه پرورش و رشد فراهم کنه. دشوار مسئله انقلاب فرهنگ ساده نیست. خیلی کار می‌بره. ستاد و فعالیت و دانشجو و دانشگاه و فقها و و اندیشمندان الهی و برنامه‌ریزان و روشن‌گران راه و پیران راه و مرشدها و سالکان راه و همه اینا که دست به دستم بدن می‌تونم نقطه آغاز را کم و بیش مشخص کنن. بقیه راه رو با پیمودن راه باید با تلاش دائم مشخص کرد. انقلاب فرهنگی یک مسئله‌ای نیست که در یک مرحله تمام و کمال تحقق پیدا کنه. هیچ اینجور نیست. انقلاب فرهنگی انقلابیست که آغاز میشه و دائماً باید با مراقبت و صرف نیرو و حضور هرچه بیشتر او رو به جلو برد. اتوماتیکم نیست. این خیاله. اصلاً انسان یک موجود غیر اتوماتیکه. اتومات ماشین نیستش که یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی که درباره انسان در طول یک قرن علم زدگی اومد این بود که فکر میشد انسان یک ماشین تمام اتوماتیکه. بهخصوص از وقتی که ماشین‌های اتوماتیک و خودکار و خودحرکت اختراع شد، این اندیشه‌ها این فرد به مغز‌ها راه پیدا کرد که نکنه انسانم یک ماشینی س*** اتوماتیک فوق‌العاده اتوماتیک که اگر ما جلو بریم جلو بریم جلو جلو بریم صنعت جلو بره یک روز یک کارخونه آدم‌سازی درست می‌کنیم این بر اندیشه‌ها حاکم بود در این قبن علم‌زبگی آهان مغزها به این سمت میرن که انسانشناسی در خط شناخت یک ماشین پیچیده‌ای که از هر چار سیم‌های ظریفی که در اون به کار رفته باید خبر داشت تا ساخت او رو پیدا کرد به این سمت این از اندیشه‌ها خوشبختانه ۲۰ ۳۰ ساله ۲۰ ۴۰ ساله از این اشتباه داریم برمی‌گردیم. بشریت داره می‌فهمه که نه جانم اونچه تو او را یک ماشین خیلی ظریف و پیچیده اتوماتیک می‌پنداشتی فقط تنسانه و تنیست از موجودیت. بله حیات انسان یعنی اون زندگی شبیه زندگی گی گیاه و حیوانش می‌تونه تا حدودی اونم تا حدودی می‌تونه تا حدودی با مکانیسم پیچیده یک ماشین خیلی اتوماتیک قابل فهم و قابل توجیه باشه ولی اینا چیزی نیست این‌ها بشر درست نمی‌کنه انسان با اینا انسان نیست انسان که با فرهنگش انسانه اونجا که می‌رسی همه این محاسبات عادلات فیزیکی از کار میفته. عاجزه. هیچ نمی‌تونه بفهمه. در این ۳۴۰ سال اخیر بشریت داره به این سمت میره که بفهمه انسان موجود ناشناخته. شاید یکی از بهترین کتاب‌هایی که در این زمینه با تیتر جالب در همین دهه‌های اخیر منتشر شد همین کتاب انسان موجود ناشناخته الکتارل باشه. چطور یک پزشک پزشک دست پرورده قرن علم‌زدگی می‌اندیشیده است که انسان یک جنداری که با معیارها و تحلیل‌ها و فرمول‌های علم البته علم خیلی پیشرفته شیمی نه بیویمی فیزیکم نه بیوفیزیک می‌توان با شیمی موجودات زنده و فیزیک موجود ات زنده حیات او رو تبیین کرد ولی وقتی جلو رفتید نه نمیشه این حتی این حتی در مقام پزشکی و درمان دارویی و درمان اندامی و بدنیشم کارایی تمام نداره حتی در درمان اندام انسان نمی‌توان از عامل قوی و نیرومند روح انسان غافل ماند مسئله اینه که انسانی که زیر این ضابطه‌ها و در چارچوب این معیارها و قانون‌ها قرار نمی‌گیره که یه موجود بی‌قراره. این موجود بی‌قرار را میشه با انقلاب فرهنگی راه تازه‌ای پیش پایش گشود. می‌توان مطمئن بود که اگر او را به حال خود رها کنی این راه را سالم تا آخر می‌رود تا آخر به هدایت نیازمنده. حالا خوب می‌فهمیم معنی اهدنا الصراط المستقیمی رو که هر روز حداقل ۱۰ بار میگیم. یادمه که اون اوائل نوجوانی این بحث‌های پیچیده و سؤال و جواب‌ها و انق قلب‌های مذهبی تو همون نسل نوجوان و هم‌دوره‌ای‌های ما به شکل‌های متناسب با اون زمان فراون بود. حدود ۳۶ ۷ سال قبل بازار سؤال و جواب داغ بود بر سر مسائل ایدئولوژیک در معیارهای گوناگونش از ماتریالیسم و مادیگری و مارکسیسم گرفته تا افکار کسروی و اندیشه‌های او و اندیشه‌های دیگر خیلی گوناگون یک دوره خاصی بود در اون موقع مسائلی به عنوان مسائل روز مطرح میشد عرض کردم اینقدر گسترده و اینقدر تنوع بود به دلیل اینکه بعد از یک دوره طولانی خفقان یک دوره آزادی شروع شده بود و اون دوره آزادی این سابقه مبارزاتی این ه۷ هشت ۱ سال اخیر ما رو هم نداشت این خیلی مسائل متنوع‌تر مطرح میشد. اینطور حساب کنید مسائل امروز به اضافه همه مسائل این ۱۰ سال اخیر به اضافه مقداری مسائل متناسب با اون زمان عجیب گسترده بود. دائره پرسش‌ها و دائره به سؤال کشیدن‌ها و زیر سؤال آوردن‌های مسائل مختلف انسانی. ما در اون موقع با نوجوان‌ها به عنوان یک نوجوان که در خط اسلامه درگیر بودیم. مناظره‌ها داشتیم. مباحثه‌ها داشتیم. گفتوگوها داشتیم. ایراد‌گیری‌ها بود. بهانه‌گیری‌ها بود. بحث‌ها بود. اشکال‌ها بود. اعتراضها بود. یکی از مسائلی که اون موقع جزو مسائل مطرح میشد اینکه آقا این اهدنا الصراط المستقیم که ما هر روز تو نماز میگیم چیه؟ بالاخره مگه ما مسلمون نیستیم؟ چرا؟ خب اگه مسلمونیم پس هدایت شدیم دیگه. بله. پس یعنی که هر روز از خدا می‌خوایم که راست را به ما نشون بده. اگه اسلام صراط مستقیمه راه راسته که خب نشون داده دیگه هر روز از قاطی طرفکاری می‌کنیم و اگر که نه شک داریم تردید داریم که این اسلام صراط مستقیمه خب پس چطور اعتقاد پیدا کردیم و نماز بخونیم چون خودمون نماز خندن یعنی قبول کردن اینکه این صراط مستقیمه و خوب یادم میاد که در اون مباحثات جو نوجوانی چگونه افراد گاهی می‌آمدن توجیه‌های ناجوری می‌ک کردن من این رو عرض بکنم توجیه‌های ناجور و پاسخ‌های خام و نپخته و ناجور گاهی خیلی خطرناکه خود منشأ انحراف‌ها میشه حقیقت اینه اهدنا الصراط المستقیم هر آن نه فقط در هر نماز هر آن برای بشر مطرحه انسان دائماً به ه نیازمنده. چرا؟ چون زندگی او زندگی اتوماتیک نیست. مثل یه ماشین نیستش که یه خط معین داره. وقتی رو برنامه خوب می‌ریزن می‌اندازن حالا یک کامپیوتر خیلی تنظیم شده برنامه‌ریز شده قبلی پیچیده عالی دکمه و شاستیشو بزن دیگه کار می‌کنه تا آخر. یا مثل این کارخونه‌های تولیدی کامپیوتری که تولیدم با کامپیوتر. برنامه‌ریزی بکن. موادم آماده بکن. دکمه رو بزن. از ماده خام می‌گیره تا محصول بسته‌ بندی شده تحویل میده. رو خط تولید کار می‌کنه. آدم خط تولید نداره. انسان دائماً در حال انتخاب و گزینشه و چون دائماً در حال گزینش و انتخابه دائماً نیاز داره به هدایت. پس ما دائماً ید رهشناسی کنیم و رهیابی کنیم. کسی که دائماً باید رهشناسی کنه و رهیابی کنه دائماًهم احتیاج به چی داره؟ به رهنمایی. نیاز مستمر ما به رهشناسی و رهیابی بیان‌کننده نیاز دائم ماست به رهنمایی و بهترین راهنما برای ما انسان‌ها کیست؟ خداست. دست هدایتش بگیرد ما را در این مسیر پرپیچ و خم چنین وجدان و شعوری در ما انسان‌ها زنده بمان. حس کنیم دائماً در معرض خطر لغزشیم. البته این برای بعضیا گاهی میشه بیماری ایجاد می‌کنه. وسواسی میشن. هر کاری می‌کنن خیال می‌کنن اشتباهه. نه این بیماریه. اینو نمیگم. هوشیاری می‌خوام نه بیماری. ذکر می‌خوایم یاد می‌خوایم نه وسوسه. سه بده مهلکه ذکر و یاد و هوشیاری بسیار لازمه زنده‌کننده است. ما نیاز داریم به هوشیاری و ذکر و بیداری و خودآگاهی این تعبیر جالبی که خود قرآن داره خود قرآن داره قرآن دائماً یاد در آیات بسیار یاد می‌کنه ای پیغمبر ای پیامبران شما می‌آیید تا با ذکر با به یاد خویشتن و به یاد خدای خویشتن انداختن انسان‌ها اون‌ها را از غفلت و بی‌خبری و از خود بی‌خبر شدن خلاص کنید. این بیان قرآنه با انظار با تابلوی خطر را جلوی دید انسان‌ها نگه اشتن آهان مواظب باش راه خطرناک رو داری طی می‌کنی این بیان قرآن ما احتیاج داریم به یک همچین حالتی و انقلاب فرهنگی باید یاد خدا و به یاد او بودن و به یاد حق بودن و در طی شناخت وظایف ناشی از خداجوی و حقجوی بودن را در ما زنده نگه دارد و روزخزون و با نقش تعیین کننده مستند و این دشواره. من چند تا مثال می‌زنم تا دشواری این رو خوب درک بکنه. وقتی انسان مسائل رو بریده از خدا در زندگی مطرح می‌کنه، موضع‌گیری‌های گوناگون داره و در هر یک از این موضع‌ها و خط‌ها افتاد، ممکنه بی‌مهاوا به بی‌نگرانی و بی‌دغدغه ولی برا انسان به یاد خدا هیچی که از این خطا بی‌طدقه نیست. بعضیا هستن در زندگی میفتن رو خط عافیت‌طلبی. اگه بچه هستن اینجوری بار میان. اگه بزرگن اینجوری راه میرن. این‌جوری حرکت می‌کنن. چهجور زندگی کنیم که سالم‌تر باشیم؟ رنج کمتر داشته باشیم؟ مشکلات کمتر داشته باشیم؟ کمتر دچار سختی بشیم از کنار خطرها چهجور عبور بکنیم که خود را به خطر نیندازیم این یه ترسبینشه این یه جهانبینیست خیلیا این‌جوری زندگی می‌کنن این آدمه که خطش خط عافیت طلبی و خطش خط این است که من دچار آسیب‌ها و رنج‌ها و شکنجه‌ها نشم این اگر بدون یاد خدا و بدون ت الهی باشه یه خط مشخص داره میره جلو ولی اگر یاد خدا و تعهد الهی اومد سر راهش دائماً به او نهید می‌زنه از خطر کجا می‌گریید و چرا می‌گری وظیفه سر راه توست وظیفه به تو می‌گوید خود را به خطر بیانداز به خطر از دست دادن همکی به خطر از دست دادن جان باید شهید بشی به خطر از دست دادن سلامت باید مصدوم بشی در راه تلاش و مبارزه بیمار بشی رنج و تحمل بکنی توی این قیادتی که از این جوانان قهرمان مبارزات و مجاهدات می‌کنیم می‌بینیم که جوان در حالتیست که روی ته چندین درد داره او را ناراحت می‌کنه ولی واپسندو نیست واقعاً هش بازه، شاد، گویی اصلاً درد را حس نمی‌کنه. مخصوصاً در عیادتی که از یکی از این‌ها داشتم که جوانم نبود، سنش شاید نزدیک به ۴۰ سال یا بالاتر بود و دچار شدید بود در اثر یک عفونت و به دنبال چند عمل جراحی و می‌پیچید از درد به خود. اما سیما آرام الذین آمن و تطم قلوبهم بهذر الله به ذکر الله تطمئنلو چنون آرامش داشت چهره باز بود خوب دقت کنید در بر او مسلط بود از نظر اینکه او را می‌پیچوند به خودش اما بر چهره و روحش مسلط نبود چهرهش باز بود تبش بالا بود خودبهخود در حالت انسان نمی‌تونه چشماشو خیلی باز نگه داره. چشماش میافتاد اما چهرهش روشن بود. اونقدر تب داشت که پاش رو شستشو می‌دادن بلکه تبی که می‌بیاد پایین. اونقدر تب داشت و چون در پی عفونت‌های متعدد بود شاید تزریق‌های مواد ضد تب و مواد آنتیبیوتیک و ضد عفونی هم نتوانسته بود در اون کارگر بشه. خیر. چی کارگر بود؟ ایمانش. اون حضور خودش در برابر خدا و زنده بودن یاد خدا بود. خب این انسان این انسان به چیزی که نمی‌اندیشد در زندگی اینکه اون عافیت‌طلبی رو بر رفتارش حاکم کنه. ببینید مسئله حکومت یک فرهنگ در رفتار انسانیست. انقلاب فرهنگی درست معناش اینه. حکومت و حاکمیت هرچه بیشتر فرهنگ رفتار انسان اون هم در این حالات بحرانی دردهای گوناگون او را زیر فشار قرار داده اما چهرهش روحیه‌ش سالم و باز و آرامه این انسان را نمیشه ورقت از راه خدا به راه‌های دیگر بعضیا هستن نه از اون نفر آدم‌های شرجو ماجراجو اصلاً روزی که دعوا نکنه براش زندگی مزه نداره شمل پی این نگرانی یه جایی دعوا بشه خودشو بزنه به آب آتش خوشش میاد از اینکه یک روز را با عافیت بگذرونه ناراحته هر روز می‌خواد یک درگیری داشته باشه جاری کمم نیست. چاقو می‌خوره با چشنی. با چشنی از چاقو خوردن. چاقو او رو درد میده. نه اونم بر درد مسلطه. غرور داره. غرور یک شمل با غرور یک شمل در برابر همه خطرها قرار می‌گیره و از خطر نمی‌ترسه. کله نترس داره. اینم یه خط معینی. حالا این آدم نترس این آدم ماجراجو این آدم شمل رو بیا و یاد خدا و تعهد الهی را در او زنده کن میره اونجا چاقو دستشه حریفم داره با چاقو به این حمله می‌کنه الانه که روحیه شملی و غروق شملیش ممکنه خورد بشه یک وظیفه به او می‌گویدینجا چاغوت رو ببند شمشیرت رو قلا کن و تسلیم میشه به وظیفه این کمیت یاد خدا وظیفه الهی بر او یک خط مشخص داشت. خط شملی خیالش راحت بود می‌گفت بی‌خیالش به هر مشکلی به هر رنجی به هر خطر جسمی برخورد می‌کرد شعارش این بود بی‌خیالش. ولی حالا که متعهده نمی‌تونه بگه بی‌خیالش. دائماً باید ببینه به اینکه بله از نظر چاقو خوردن آسیب دیدم بی‌خیالش ولی از نظر اینکه آیا این زخم را در چه راهی به جن می‌خری آها اینجا نمیشه گفت بی‌خیالش اینجا باخیالش اینجا دیگه بی‌خیال نیست اینجا در حال انتخاب است ببینید اون خط اون خط حاکم بر رفتار که رنج انتخاب را که بالاترین رنج برادرها خواهرها بالاترین رنج در زندگی انسان رنج انتخاب آگاهانه و مت ان است اگر انسان متعهد باشه وقتی انسان دائماً خود را در حال انتخاب می‌یابد دائماً با مشکل و معما روبهروست و باید معما بگشاید اون وقت انسان متعالیست انسانیست دارای فرهنگ اسلامی اما بالاتر از اینه که حالا باید انتخاب بکنیم شمشیر کشیده بر روی سینه دشمن نشسته و قرار گرفته می‌تواند طرف تن او جدا کند. آهان ناگهان یک حادثه تازه پیش میاد که هیچ سیستم خودکار و اتوماتیک نمی‌تونه برای او پیش‌بینی کند که در این حالت چه باید کردن. دشمن آب دهن به صورت او می‌اندازد. چه کنم؟ شمشیر را فرود آورم. خشم و غضب و انتقامجویی یک انسان ب و چیره و پیروزمند بر حریف می‌گوید پرستنش جدا کن چی معصلی مصل چی است اما یک انتخاب بالاتر یاد خدا یاد خدا در او زنده است به او می‌گوید برا چی این شمشیرو می‌زنی اگر برای انتقامجویی شخصیست این درخور مقام بالای توی انسان دارای فرهنگ اسلام نیست شمشیرت رو خلاف کن برخیز و برو یک انسان سیاست باز سیاست مدار معمولی توی جامعه خطش مشخصه چی می‌خواد مقام جاهطلبه قدرت طلبه این در تمام دوز وک‌ها و بازی‌های سیاسی برای بزانو درآوردن حریف یا حریفان از همه نیرنگ‌ها یا هوشمندی‌ها و زیرتی‌های خودشو مشاورانشو یارانشو دار و دستهشو متحدانش استفاده کنه می‌زنه می‌کوبه میره جلو یا شکست میده یا شکست می‌خوره هدف مشخصه یه خط شما این خط‌های مبارزات قدرت رو در طول تاریخ دنبال کنید از موقعی که مبارزات قدرت با شمشیر جلو می‌رفت تا وقتی که مبارزات قدرت و تا زمان‌ها و دوره‌های خاصی که مبارزات قدرت با بیان و قلم و تبلیغات جلو می‌رفته فرقی نمی‌کنه. اما همین آدم اگر براش مطرح شد که خب حالا قدرت برا چی؟ بسیار من برسم به فلان مقام برا چی می‌خوام چیکار کنم اونجا؟ درت براش هدف نشد. قدرت شد برای او یک زمینه، یک وسیله. وسیله نه برای ارضاع جاهطلبی خویشتن، بلکه وسیله برای تحقق بخشیدن به آرمان‌های الهی که هر انسانی در برابرش متعهده. خب حالا اینجا چی میگه این انسان؟ این انسان قدم به قدم که میره جلو باید حساب کنه. این انتخاب کنه دائماً به هدایت نیازم دائماً با این مخالفان چگونه برخورد کنم بجنگم گفتوگو کنم سرکوب کنم تشویق کنم تهدید کنم دل به دست بیارم تو ز حرف بزنن ملایم حرف بزنن نه به اعتبار اینکه داره حساب می‌کنه که اگر ملایم حرف بزنه قدرت رو برده بالاتر دشمن رو خاضع کرده نه به اعتبار اینکه اصولاً الان وظیفه الهی من این است که با این دشمن چگونه برخورد کنم در کوب دشمن در فرهنگ اسلام هدف نیست هدف قبل از هر چیز ساختن دشمن است. دشمن رو هم باید ساخت. از چه دشواره. در جنگ قدرت انسان‌های بی‌خدا و فارغ از تعهد الهی مبارزه قدرت آسانه. برای اینکه اونجا اصل این است که باید دشمن را سرکوب و منکوب و رام کرد. رام قدرت. ولی اینجا این نیست. اینجا منطق این است که اول باید دشمن رو ساخت. با و را به راه آورد نه راه تسلیم در برابر قدرت من بلکه راه اسلام در برابر خدای این است حالا ببینید انتخاب کردن‌ها برای تاکتیک‌ها روش‌ها برخوردها گفتن‌ها نگفتن‌ها مذاکره کردن مذاکره نکردن‌ها با خشونت برخورد کردن کاربرد خشونت، کارنبرد خشونت. ببینید چقدر وظیفه دشواره و به چی نیازم؟ به هدایت هدایت مستمر هدایت خدا هدایت مکتب حضور هدایت الهی و حضور هدایت مکتبی در سر راه انسانی که مسئولیت‌های سیاسی در یک جامعه الهی داره. حضور تمام ر باید باشد. دائماً انسان احساس احتیاج می‌کنه به این هدایت و به این حضور مکتب و به این پرت و افسنی و روشنگری مکتب که راه را روشن کنه و وظیفه را مشخص کنه. قوم و خویشی دوست دیرینی همسایه‌ای میاد مراجعه می‌کنه. کاری داره. خب چی کنه؟ در خط در خط مدیریت عاقلمردونه حساب‌ها روشنه ولی در حد مدیریت مکتبی تکتک این‌ها حساب می‌خواد و حساب پس دادن می‌خواد. به مراجعه همسایه با مراجعه دیگران دو جور ترتیب اثر میدی. این رو زودتر می‌پذیری. زودتر به کارش می‌رسی او رو دیرتر می‌پذیری. دیرتر به کارش می‌رسی. حالا چیکار کردی تو؟ کار خوبی کردی یا کار بدی کردی؟ این طرف حساب می‌کنه میگه خب حق همسایهست همسایه بر انسان یک حقی داره باید این حق رو ادا بکنه از اون طرف نگاه می‌کنه می‌گوید انسان باید انسان مسلمان مسئول مسلمان باید مساوات را معیار قرار بده با همه با یک چشم نگاه بکنه همه را یک جور باهاشون برخورد بکنه در مدیریت آشنا خودی بیگانه غریبه نزد یک دور همسایه غیرمسایه همشهری غیرمشهری هم‌زبان غیر هم‌زبان حتی همکیش و غیر همکیش اما در رابطه با معیارهایی رو اسلام معین کرده باید براش تفاوتی نداشته باشه مگر در اون حدود خاص اسلام خب حالا چیکار بکنه دائماً آدم در حال انتخاب و محاسبه است نه محاسبه معیارهای مبتضل اجتماعی محاسبه معیارهای مت الهی و انسانی باید اونجور عمل کنه که خدا می‌پسندد و خدا را خوشاید و باید این معیارها باید این راه‌ها باید این خط‌هایی را که به رضای خدا منتهی می‌شود دائماً بازشناسی کند و تطبیق کند بر مواردی که با اون برخورد می‌کنه. این است فلسفه الهی حاکم بر رفتار انسان و شهروند جمهوری اسلامی موفق شده به انقلاب خوب در این زمینه چقدر پیشرفتیم چقدر فلسفه زندگیمون این شده و چقدر دشواری داشتن خدا بر اعمال و رفتار و گفتار و یک اونچه از ما می‌زند در زندگی روزانه به چشم می‌خوره و نسل نوجوان و نسل جوان چقدر کار داری انجام بدی تا یک چنین انسان الهی بشوی و بشوی و نسل میونسال و نسل فعال مبادا فکر کنیم که دیگه ما هر شکلی باید بگیریم گرفتیم از ما گذشته در منطق قرآن از هیچ‌کس هیچ‌وقت نگذشته. از هیچ‌کس هیچ‌وقت نگذشته. یکی از عالی‌ترین اصول اسلام این است که انسان یک موجود و یک واقعیت شونده است. از روز تولد تا روز مرگ یک شدن سیال. همیشه در حال شدن دنیا با ق انسانی که به خود ستم کرده انسانی که درباره خود عدل روان نداشته این انسان باید بدونه می‌تواند تا آخرین لحظه بازگردد به راه خدای از رحمت خداوند و از هدایت دستگیر خداوند هیچگاه نباید مهیوس باشه پس انسان های میون سال و بزرگسال فعال همه باید مصمم باشیم به اینکه یک انقلاب فرهنگی حاکمیت پیدا کنه بر رفتار ما و رفتار ما متناسب باشه با اون نظامی که در اون نظام همه انسان‌ها در پرتب روح خدا و یاد خدا در پرتو حاکمیت وظیفه الهی بر رفتارشون سباتشون رو با یکدیگرده تعیین می‌کنند و تنظیم می‌کنند و انقلاب فرهنگی در بعد شناخت و فلسفیش و در بعد جهان‌بینیش و در بعد اون عوامل بنیادیش باید به این سمت برود و ببرد جامعه و فرد فرد ما را که دیدمون را نسبت به زندگی دیدی قرآنی و دیدی اسلامی بکنیم باید خدای آن حقیقت مطلق جانشین همه خیال‌ها و ارزش‌ها و خواسته‌های موهوم خیالی شود. حالا احساس می‌فرمایید که چقدر از راه انقلاب مانده که باید بریم و احساس می‌فرمایید که این چقدر یعنی تا بی‌نهایت و احساس می‌فرمایید که انقلاب اسلامی انقلابیست که دائماً باید زنده به تا اسلام و اسلامی بماند و احساس می‌فرمایید که ما سخت نیازمندیم به اینکه وقتی دورهم می‌شینیم صحبت می‌کنیم از مسائل اقتصادی حرف بزنیم از مسائل شهری حرف بزنیم از مسائل سیاسی حرف بزنیم از مسائل اداری حرف بزنیم ولی همه این‌ها باید فرعی باشد از یک اون چیه؟ سیاست ماست اداره ما ارتشمان نیروهای انتظام سپاه پاسداران انقلاب اسلامیمون جهاد سازندگیمون تولیدمون مبادلات بازرگانی داخلی و خارجیم شهر زیمون روستاسازیمون راهسازیمون همه و همه و همه در صورتی می‌تونه واقعاً واقعاً میدون‌های عمل و آگاهی انقلابیون مسلمان باشه که همه در پرتب این بعد اصیل انقلاب یعنی انقلاب در دیدا قرار بگیره و جز این به محض اینکه غافل بشیم از حاکمیت این بینش بر همه چیزمان انقلاب به خطر افتاده است. پس بزرگ‌ترین و اصیل‌ترین بخش انقلاب و بعد انقلاب کدام است؟ انقلاب فرهنگ. خوشبختانه این انقلاب با انقلاب فرهنگی آغاز شد. ماها اصلاً توفیق در اینکه در سال‌های اخیر تونستیم در این بعد عوض بشیم موثق شدیم که نظام سیاسیمون رو عوض کنیم. بنابراین انقلابی که با انقلاب فرهنگی آغاز میشه البته عموم انقلاب‌ها با نوعی انقلاب فرهنگی آغاز میشه اما این انقلاب بیش از انقلاب‌های دیگر این انقلاب پیروزیش هم ناشی بود از گستر رش روحیه اسلامی و فداکاری و شهادت‌طلبی در انسان‌های ما تا اینطورم نشد موفق نشدیم و بر ماست و بر شماست و بر همه است که بکوشیم خط اصیل انقلاب فرهنگیمون رو گم نکنیم و روز به روز و ماه به ماه خودمون رو در این خط پیشرفته‌تر بیابیم به امید افزایش اکمیت ذکر و یاد خدای بر یک اعمال و رفتار و اخلاق و گفتار و حتی احساس و اندیشه‌مون در مسیر پاک اسلام قرآن اسلام کتاب و سنت و عترت و اسلام رهبری واجد شرایطی که در قانون اسیتون به اون رأی دادید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *