مبانی شناخت

این متن به بررسی ریشه‌های شکل‌گیری شورای انقلاب و اختلاف دیدگاه‌های فکری در میان مبارزان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌پردازد. نویسنده توضیح می‌دهد که امام خمینی (ره) از همان ابتدا به دنبال شناسایی افرادی بودند که هم توانایی سازماندهی حرکت عظیم مردمی را داشته باشند و هم بتوانند پس از پیروزی، مسئولیت اداره جامعه را بر عهده بگیرند. این نگرانی از “خلاء مدیریت” پس از سقوط رژیم، یکی از مسائل کلیدی بود که در مذاکرات اولیه با امام مطرح شد. متن همچنین به دو رویکرد فکری متفاوت در میان مبارزان اشاره می‌کند: گروهی که معتقد بودند ابتدا باید برای آزادی‌های مدنی مبارزه کرد و سپس به تدریج با استعمار مقابله نمود، و گروه دیگر که بر نفی همزمان استبداد و استعمار تأکید داشتند و شعار “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” را مطرح می‌کردند.

سخنرانی شهید بهشتی «مبانی شناخت»

خلاصه سخنرانی

این متن به بررسی ریشه‌های شکل‌گیری شورای انقلاب و اختلاف دیدگاه‌های فکری در میان مبارزان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌پردازد. نویسنده توضیح می‌دهد که امام خمینی (ره) از همان ابتدا به دنبال شناسایی افرادی بودند که هم توانایی سازماندهی حرکت عظیم مردمی را داشته باشند و هم بتوانند پس از پیروزی، مسئولیت اداره جامعه را بر عهده بگیرند. این نگرانی از “خلاء مدیریت” پس از سقوط رژیم، یکی از مسائل کلیدی بود که در مذاکرات اولیه با امام مطرح شد. متن همچنین به دو رویکرد فکری متفاوت در میان مبارزان اشاره می‌کند: گروهی که معتقد بودند ابتدا باید برای آزادی‌های مدنی مبارزه کرد و سپس به تدریج با استعمار مقابله نمود، و گروه دیگر که بر نفی همزمان استبداد و استعمار تأکید داشتند و شعار “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” را مطرح می‌کردند.

متن پیاده شده

قبلاً تاریخچه مختصری از پیدایش انقلاب رو بگم. در ماه آبان سال قبل که امکان ملاقات با امام در فرانسه فراهم آمده بود تان مختلف برای دیدار ایشون به پاریس می‌رفتن و یکی از مسائلی که ایشون با دوستان مطرح می‌کردند این بود که چه کسانی هستند که می‌تونند در ساماندهی به نیروهای عظیم بسیج شده مردم ایران سیم باشن، نقشی داشته باشند و چه کسانی هستند که می‌تونن پس از موفقیت در اداره جامعه مسئولیتی به عهده بگیرن. بنابراین برای ایشون دو مس ظ مطرح بود. یکی کسانی که بتونن در ایران به همگانی‌تر شدن گسترده‌تر شدن حرکت اجتماعی شتاب بدن با حضورشون با سازماندهی و ماندهی و یکی کسانی که پس از پیروزی بتونن در اداره جامعه نقشی بر عهده بگیرن. علتشم این بود که لابد یادتونه اون موقع‌ها تبلیغات داخلی و خارجی رژیم این بود که اگر این رژیم بره در ایران خلع به وجود میاد رو این خیلی تکیه میشد ن در ماه آبان بود که رفتم قبل از اینکه من ایشونو زیارت کنم آقای مهندس بازرگان آقای دکتر سنجابی و عده دیگه رفته بودن و با ایشون ملاقات‌هایی داشته بودن در اولین ملاقات که ایشون بعد از مسائل کلی این مطلب رو مطرح کردن فرمودن که یکی از دوستان صورتی هم داده از اسامی و آوردن من اون صورت رو نگاه کردم اون آقا عده‌ای از روحانی رو چهره‌های روحانیت مبارز رو داده بود عده‌ای از کرده‌هایی که سابقه فعالیت سیاسی مبارزاتی داشتند و سابقه نوعی مدیریت که از ترکیب این‌ها می‌توان یک مجموعه‌ای به وجود آورد. من از صحبت امام استنباط کردم که ایشون روی بخش دوم بیشتر فکیه دارن. بیشتر فکه‌شون رو اینه که ما چگونه باید در جامعه آمادگی شناسایی کنیم برای مقابله با اون خلعی که در مدیریت جامعه در آینده ممکن است پیش بیاد و عوامل رژیم و حامیان رژیمم به او تکیه می‌کردن ولی خود من بیشتر تکهم رو بخش اول بود من به ایشون عرض کردم که انقلاب و نهضت مردم به اوجی داره نزدیک میشه و این نقطه اوج حتماً نقطه پیروزی فوری هم نیست. خطر یک مقابله شکننده کوبنده از طرف رژیم و آمریکای حامی رژیم هست وجود داره. ن قبل از هر چیز باید یک هسته‌ای باشه آماده برای اینکه بتونه این حرکت توده‌ای عظیم رو تداومش رو به تداوم این حرکت کمک کنه و به سامان‌دهی او کمک کنه و این رو فوری‌تر می‌یابیم. این نیاز رو فوری‌تر می‌یابیم. توجه دارید؟ لابد دوستان یاد تون هست که در اون موقع‌ها در برابر اعلامیه‌ها و تصمیم‌های مبنی بر بسیج عموم مردم مقاومت‌هایی صورت می‌گرفت. برای مثال وقتی روحانیت مبارز تهران برای تعطیل ز ۱۶ شهریور پنجشنبه اعلامیه صادر کرد و گروه‌های دیگر هم اعلامیه صادر کردن در برابر این تعطیل یک مقاومت حساب شده صورت گرفت و این مقاومت حساب شده حتی متکی بود به برخی از چهره‌های روحانی مؤثر در خارج از تهران و حتی آمدن روز سه‌شنبه گفتن که ما خبر شده‌ایم که گروهی گفته حتی بازار رو هم نمی‌ذاریم تعیل بشه فردا و شکاف انداخته‌ان میان مردم شبش هم یکی از آقایون از رجال سیاسی تلفن کرد خوبه از راهپیمایی فردا چهارشنبه پنجشنبه سر بشه برای اینکه به من خبر موثق دادن که قدرت نظامی بسیج شده برای یک کشتار عظیم با این زمینه‌ها من به ایشون عرض کردم که من فکر می‌کنم ایجاد یک هسته‌ای که بتونه تصمیم بگیره و شما به اون هفته امکان این رو بدید که دعوت او و سخن او در جامعه برد و تأثیر فراوان خودش رو حفظ کنه فوری‌تره. بر این اساس بود که در این مذاکره روی بخش دوم که کردیم و ایشون با آشنایی‌های قبلی که داشتن یک گروه ۵ نفری از روحانیت رو معین کردن گفتن این گروه پنج نفری درباره مسائل تصمیم بگیره و به وسیله تلفن یا مسافر اطلاع بده من در جریان باشم و تأیید خواهم کرد این ۵ نفر در اون موقع باز یادتونه که مجاهد بزرگ مرحوم آیت‌الله طالقانی هنوز زندان بودن. مجاهد آفرد آیتالله منتظری زندان بودن. این دوستان هنوز در زندان به سر می‌بردن. ایشون ۵ نفر رو از میان دوستان انتخاب کردند. مرحوم استادری، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای موسوی عردی، آقای باهنر و نده گفتم شما ۵ نفر درباره مسائل تبادل نظر کنید نظر خودتون رو برای من بفرستید و ضمناً از شما ۵ نفر می‌خوام که درباره بخش اون یک بخش دیگر یعنی در نظر گرفتن مدیریت آینده کشور هم مطالعه کنید و کیفیت کار و افراد به دردخ رو که در متناسب با این انقلاب اسلامی باشند معرفی کنید. به این ترتیب یک هسته‌ای به وجود اومد به عنوان هسته روحانیت مبارز در رابطه با رهبر انقلاب که مسئولیت داشت اولاً در مراحلی که در پیش بود برای هماهنگی نیروها فعالیت کنه و ثانیاً برای پیش‌بینی آینده هم کار بکنه. این اولین هسته شورای انقلاب فعلی اون روزم این شورای انقلاب نبود چون واقع مسئله این است که اصطلاح شورای انقلاب در دنیا و در فرهنگ انقلاب به گروهی گفته میشه که در مراحل انقلاب و در اثناء پیشرفت یک انقلاب با یکی بتوانند رهبری انقلاب رو در مراحل مختلف ه بگیرم یک چنین گروه منسجمی که در بطن و متن انقلاب یکدیگر رو می‌یابند و پا به پای انقلاب جلو میرند و ملت انقلابی هم یا همه این‌ها یا برخی از چهره‌های این‌ها را به عنوان رهبران انقلاب شناسایی می‌کنه و اتصال و رابطه مستقیم میان این‌ها و ملت و توده انقلابی نیروهای انقلابی به وجود میاد به این گفته میشه شورای انقلاب در حالی که این هسته البته کم و بیش هر کدامشون در انقلاب حضور داشتن در رهبری انقلاب کم و بیش سیم بودن ولی چنان نبود که بگیم این هسته در اون نقطه و مرکزیت اصلی انقلاب از نظر توده‌ها قرار گرفته بودن و مجموعه ملت این‌ها رو به عنوان هسته اصلی رهبر قلاب رهبری انقلاب می‌شناخت. نه ملت رهبر انقلاب رو در تاریخ می‌بخت. به همین دلیل اصطلاح شورای انقلاب و عنوان شورای انقلاب با اون معنا و مفهومی که در فرهنگ انقلاب داره کاملاً منطبق بر این عه نبود و به همین جهتم بود که در اون موقع ما هیچ اسمی رو این نذاشتیم. بنده وقتی برگشتم به دوستان گفتم هست که مورد قبول و اعتماد رهبر انقلاب باشه از روحانیت مبارز تشکیل میشه و سلام بعد از من دوستان دیگری رفتن به پاریس اونجا اار نظرهایی کرده بودن گاهی دو نفری ۳ نفری ۴ار نفری با امام مشورت کرده بودند و در اونجا یکی از دوستان پیشنهاد کرده بود که خوب است نام این گروه را شورا قلاب گفتگذاریم و در اونجا گفته شده بود که این گروه مرکب باشه از این هسته از روحانیت و چند چهره از چهره‌های سیاسی معروف اون موقع دوستان برگشتند و شورای انقلاب یک ترکیب پیدا کرد ترکیبی از این ۵ نفر اضافه شد بر اون‌ها آقای ملوی کنی و بعد اضافه شد بر این‌ها مرحوم عالله طالقانی و آقای خامنه‌ای و ۸ نفر عضو روحانی پیدا کرد شورا و به طور با یک نوسان چند نفر عضو غیرروحانی که در مرحله اول آقایان مهندس بازرگان دکتر صحابی مهندس کثیرای و آقای احمد صدر وادی اولین ۴ار نفر غیرممی بودن که به این گروه اضافه شدن و بعد به تدریج افراد دیگری اضافه شدن بعد دولت انقلاب تشکیل شد از کسانی که در دولت شرکت داشتن از شورای انقلاب خارج شدن کسان دیگری جاتون اومدن با آمدن آقایان بنی‌طرد دکتر یزدی زاده از پاریس که در همون موقع هم که پاریس بودن صحبت شده بود خوبه اینا جناه شورای انقلاب در خارج از کشور باشند و اون موقع بالاخره به تکم نهایی نرسیدند اینجا که آمدن این‌ها هم داخل شدن و شورای انقلاب با اعضای متغیر کارشو ادامه داد اعضای ثابت اون ۸ نفر روحانی بودن و بعد این اعضا متغیر بودن ن شورا در حقیقت اگر می‌خواستیم دقیق براش اسم معین کنیم میشد هیئت مشاوران رهبر انقلاب یعنی اگر ما اون اصطلاح دقیق شورای انقلاب را نخواهیم درباره این‌ها به کاربریم و بخواهیم دقیقاً برای اینا نامی انتخاب کنیم که کاملاً منطبق باشه با کیفیت انتخ و تعیزین و حتی عملکرد این‌ها تعبیر دقیق‌تر هیئت مشاوران یا هیئت مشورتی رهبری انقلاب است. یک مطلب دیگه رم براتون نقل کنم تا اون اصل مطلب که ترکیب فکری شورای انقلاب هست مشخص بشه. حدود ماه شهریور و مهر سال گذشته ماه‌های شهریور و مهر سال گذشته عده‌ای از دوستان آمدن و گفتن که ما میان چهره‌های سیاسی معروفی که در مبارزات سیاسی نقشی داشت‌اند جدایی می‌بینیم هم‌بستگی کافی و تشکل نمی‌یابیم اسم بردن گفتن چهره‌های نه آزادی چهره‌های جبهه ملی چهره‌های جامره‌های منفرد از قبیل آقای علی‌اصر هاید جوادی آقای سرهنگرحیمی که کسانی بودن که اون موقع بیانیه‌های مهیج مؤثر می‌دادن و امثال این‌ها و روحانیت مبارز پیشنهاد می‌کردن که خوبه از هر یکی از این واحدها یکی دو نفر دور هم جمع بشن بتونن فعالیت این‌ها رو با همدیگه هماهنگ کنن که مردم یک نوع مرکزیت داخلی دلگرم کننده‌ای در مبارزه بیابد قرار شد در وحله اول مجموعی یا مجمعی از آقایان مهندس بازدرگان دکتر صحابی دکتر سنجاوی آقای فروهر آقای دکتر سامر و آقای دکتر پیمان با شرکت من تشکیل بشه و مسائل رو مورد بحث قرار بدیم جلساتی تش تیل شد در اون جلسات بود که ما احساس کردیم دو نوع فکر و دینش از نظر برخورد با روند مبارزه تو همین جمع ۶۷ نفری وجود داره یک نوع تفکر در این ور می‌دهد که ما این مبارزه رو پشتش رو محکم بگیریم رژیم را مجبور کنیم به اینکه حق آزادی مردم رو در بیان عقاید سیاسی در سخنرانی و برگزاری اجتماعات، اعلامیه‌ها، روزنامه‌ها و بعد انتخابات این حق آزادی رو برای مردم بشناسه و بعد از اینکه این حق آزادی رو مردم به دست آوردن گام به گام و به تدریج با رژیم و با آمریکا به استعمار مبارزه کنیم. بنابراین مبارزه از نظر ها مرحله‌ای بود. مرحله اول به همین جا محدود میشد که با فشار مبارزاتی توده‌ای و مردمی بر رژیم و آمریکای حامی رژیم ملت ما بتونه آزادی‌هایی رو که عرض کردم به دست بیاره و این رو سکوی پرش قرار بده برای مراحل بعدی در اون موقع ضرور این نقطه نظر و این طفکر حتی حذف شاه را هم یک مسئله ضروری قطعی بیان نمی‌کرد. چه رس آمریکا در حقیقت شعار این جناه فکری این بود که اول مبارزه با استداد بعد مبارزه با استعمار و مبارزه با استبدادم باز اول مبارزه با برخورد مستبدانه رژیم و شاه بعد احیاناً مبارزه با خود شاه و رژیم سلطنتی اونم احیاناً شاید اگر شاه ار اینکه و اصل اینکه شاه باید سلطنت کند نه حکومت را می‌پذیرفت حتی قابل قبول می‌مرد براشون. این یک طرز فکر بود در این طرز فکر دوستان نهدا آزادی و دوستان جبهه ملی هماهنگی داشتن با مختصر اختلاف در نقطه نظرها و در همان جلسه هفت نفری یک جناه دیگر وجود داشت. آقای دکتر پیمان به صورت خیلی روشن و قاطع و آقای دکتر سام هم هم هرچند طرز بیان ایشون به اون قاطعیت و روشنی نبود ولی خب در اون خط ایشون بودن. ین دوستان معتقد بودن ما مبارزه‌مون رو باید همین حالا در همان مقطع زمانی بر اساس نفی استبداد و استعمار با همدیگه قرار بدیم و رهبری کنیم. و احیاناً در بحث‌ها گفته میشد که و حتی نفی استثمار داخلی چون این‌ها دستش گردن همه نمیشه با استبداد مبارزه کرد و گفت استعمار تو صبر کن نوبتت بد می‌رسه و حتی نمیشه با استعمار وارزه کرد و گفت استثمار تو صبر کن نوبتت بعد از او برای اینکه استبداد در ایران د تا ریشه داشته یکی ریشه داخلی یکی ریشه خارجی و در این یک قرن اخیر بیشتر ریشه خارجی بوده که استبداد رو تونسته نگه داره چطور رو که بعد از مشروطیت دو مرتبه استبداد جا خشک کرد و جا محکم کرد استعمارست اگر خواستیم ما استبداد را از بین ببریم باید همان موقع با علت و پشتوانهش یک عنی استعمار شدیداً مبارزه کنید و اگر یه کمی دقت کنیم می‌بینیم که استعمار هم امروز ورودش به یک جامعه و نفوذش در یک جامعه فرق داره با ۱۰۰ سال قبل استعمار یه وقتی در دنیا با قدرت نظامی وارد میشد و به قدرت نظامیش تکیه می‌کرد. کشورها و سرزمین‌های مستعمره این‌ها قلمرو حکومت رسمی استعمارگران بودند. امپراتور انگلستان در شبه قاره هند رسماً نائبسلطله داره. امروز اینجور نیست. در این دهه‌های اخیر استعمار از طریق اقتصاد وارد میشه و بند‌ها و زنجیرهایی رو که استعمار استعمار اقتصادی بر دست و پای ملت‌ها می‌نهد به مراتب مؤثرتر اسارت آورتر و اسیر کننده‌تر و مزاحم‌تر از وقتیست که نایبالسلطنه‌ها و نایبالحکومه‌هاشون با سربازان مسلحشون در سرزمین‌های استعمار شده حضور پیدا می‌کردند و به دنبال این استعمار اقتصادی استعمار سیاسی هم واقعاً بود حکومتی که به دنبال استعمار اقتصادی در این کشورها سرکاره به ظاهر حکومتش از خود این مردم ولی واقعاً از این مردم نیست واقعاً عامل بیگانه است با این طرز فکر و این لق برخورد نظر این جناه در اون موقع این بود که شعار مبارزه باید نفی استب و نفی استعمار با هم باشد و در همون جلسه‌ها این مسئله مطرح شد که اصولاً نظام سلطنتی با هویت اس اسلامی یک حرکت سازگاری نداره. بنابراین مبارزه نه تنها باید شاه رو نفی کنه بلکه باید به طور کلی سلطنت رو نفی کنه. دقت می‌کنید که توی همین جلسه‌های هفتری بود که پایه‌های فکری این شعار مردم که از همون وجدان ومی انقلابی مردم برمی‌خواست مورد بحث قرار می‌گرفت که شعار واقعی مبارزه باید استقلال آزادی جمهوری اسلامی باشه استقلالش نفی استعمار رو بکنه آزادیش نفی استبداد رو بکنه و جمهوری اسلامی هم با صراحت نفی سلطنت رو بکنه منتها اون موقع به جای جمهوری اسلامی گفته میشد حکومت اسلامی این دو طرح فکر بود که در اون گروه هفت نفری وجود داشت

خلاصه سخنرانی

این متن به بررسی تاریخچه و ساختار شورای انقلاب ایران می‌پردازد و سه طرز فکر اصلی را در میان اعضای آن توضیح می‌دهد: یکی بر آزادی تأکید داشت، دیگری بر اصول مکتبی انقلاب و اسلام اصرار می‌ورزید (با پافشاری بر هویت اسلامی و استقلال کامل سیاسی و اقتصادی)، و سومی رویکردی میانه‌رو داشت. سخنران این تفاوت دیدگاه‌ها را در ابتدا مزاحم نمی‌داند، اما بعداً نتیجه می‌گیرد که این امر به پیشرفت انقلاب و شکل‌گیری رهبری جمعی آسیب زده است. همچنین، او به مخفی نگه داشتن اسامی اعضای شورا اشاره می‌کند که دلایل آن، شامل محافظت از اعضا در برابر تهدیدات و فراهم کردن فرصت برای تمرکز بر مسئولیت‌های سنگین پس از انقلاب بود. نکته مهم دیگر، حضور افراد متخصص (تکنوکرات‌ها) در شورا بود که تنها به دلیل دانش فنی‌شان دعوت شده بودند و نه لزوماً همسویی فکری کامل با آرمان‌های انقلابی، که این ترکیب نیز بر عدم تبدیل شورا به یک نهاد مردمی فراگیر تأثیر گذاشت.

متن پیاده شده

پس از اینکه شورای انقلاب تشکیل شد این دو طرح از فکر در شورای انقلاب همچنان حضور داشت به اضافه یک طرز فکر میانه یعنی بعضی از دوستانی که در برخی از مواد با طرز فکر اول هماهنگی داشتند و در برخی از مواد با با طرز فکر دوم البته در شورای انقلاب آقای دکتر سامی و آقای دکتر پیمان نبودن آقای دکتر سامی بعداً در دولت اومدن آقای دکتر پیمان بعدها ازشون دعوت شد که در شورای انقلاب بیان یکی دو جلسه یه جلسه یا دو جلسه اومدن و بعد پیشنهادهایی داشتن که در اون موقع از نظر اکثریت اعضا نمیشد به اون شکل مطرح بشه نیامدن ولی از همون آغاز در شورای انقلاب این دو طرز فکر که مقابل هم بود به اضافه طرز فکر سوم که بینابین بود حضور داشت یک طرز فکر طرز فکری که در این انقلاب بیش از هر چیز روی آزادی تکه می‌کرد و سایر ابعاد انقلاب براش به فوریت مطرح نبود. یک سبز فکر دیگری که در این انقلاب بیش از هر چیز روی اصول مکتب انقلاب و اسلام کشیه می‌کرد و معتقد بود که برخورد مکتبی با مسائل ایجاد می‌کند. پافشاری روی هویت اسلامی نقلاب را و پاسشاری روی استقلال کامل سیاسی و اقتصادی جامعه انقلابی ما را و اینکه باید برای قطع هر نوع رابطه بستگی آور اقتصادی با آمریکا و اروپا شرق یا غربشاری کرد و شتاب بخشید به قطع این رابطه‌ها این دو طرز فکر وجود داشت به نظر ما در آغاط امر حضور این دو طرح فکر مزاحم نمی‌آمد. یعنی ما در آغاز کا حضور این دو طرح فکر را مزاحم برای ایفاع نقشی که شورا بر عهده گرفته بود چند افتیم نگران بودیم این نگرانی در خود امام بود در ماها بود اما نه در حدی که ماها را بتونه به یک تسلیم جدید واداره ولی حالا که می‌نشینیم جمع‌بندی می‌کنیم ۱ سال گذشته رو به این نتیجه می‌رفتیم که خب حضور دو تا از فکر این‌گونه در شورای انقلاب به پیشرفت انقلاب و جهت‌گیری قطعی او و پیدایش یک نوع رهبری جمعی فراگیر گسترده در جامعه ما لمه زده درست است که این انقلاب روی رهبر رای شخص امام از اون آغاز تاکنون و بهخصوص از ۲ سال قبل به این طرف خیلی حساب کرده و خیلی از این طریق موفقیت به دست آورده ولی همهمون می‌دونیم که بستگی یک رهبری به یک فرد برای انقلاب چقدر خطرناکه برای انقلاب بسیار سودمند می‌بود. اگر در این جریان ۱۵ ماه ۱۶ ماهه اخیر یعنی از حدود ۳ ماه به پیروزی ۲ست۲ بهمن مونده تا کنون حرکت اجتماعی در رابطه با این شورا فوری تنظیم می‌شد که شورای انقلاب واقعاً به صورت ورای انقلاب متصل به مردم و مورد قبول و اعتماد کامل مردم در می‌آمد و درآمد. شورای انقلاب در همان حد هیئت مشاوران رهبر انقلاب باقی ماند. در اینجا دو سه نکته رو هم عرض کنم. یکی اینکه قبل از پیروزی ۲۲ بهمن قرار بر این بود که هیچ اسم این افراد برده نشه و این‌ها اسامیشون پنهان بمانه برای اینکه قطعاً در معرض تهدید دشمن قرار می‌گرفتن و به آثار می‌تونست این‌ها رو از صحنه مارزات بیرون ببره حتی در اوائل دهه محرم که این‌ها از طریق نقش روحانیت مبارز حس کرده بودن که در برگزاری این راهپیمایی‌ها چند نفر از روحانیون نقش بیشتری دارند. آمدن این چند نفر رو گرفتن بنده و حدود ۵، ۶ نفر از دوستان رو چند روزی گرفتن بردن اوین و بعد بردن کمیته. ما مطمئن بودیم که با گرفتن ما حرکت شتاب بیشتری خواهد گرفت که کن نخواهد شد. و لذا اونجا قاطعانه گفتیم شما خواب می‌بینید مردم و حرکت مردم امروز امامتش درون امت به صورت گسترده جا گرفته ۱۰۰ تا از ما رم بگیرید حرکت نه تنها ادامه خواهد داشت شتاب خواهد گرفت ماها رم نابود کنید هیچ نتیجه‌ای نخواهید برد برای اینکه حرکت خوشبختانه توده‌ای و نای و عمومی و عامه‌ای شده همان عوامی بله همان عوامی تا حرکت تو خواصه توی یک لات قرار گرفته حرکت وقتی حرکته که همون عوامی بشه در عین حال که واقعاً به این معتقد بودیم می‌گفتیم دلیل نداره که بگوین و به خاطر گفتنش حالا این‌ها رو بگیرن اونم همشونو البته ما برای این‌ها یک علبدل‌هایی هم فکر کرده بودیم که باز احیاناً بتونن در رابطه با امام باشن به هر حال اسامی این عده پنهان موند. پس از پیروزی باز اسامی این عده تا مدت‌ها پنهن نگه داشته شد. دلیل پنهن نگه داشتن این بود که کمیت و کیفیت مسئولیت اداره کشور پس از ۲۲ بهمن اونقدر بالا و سنگین بود. که واقعاً این افراد نمی‌بایست در معرض مراجعات اشخاص قرار بگیرن. پنهن داشتن اسامی این‌ها فقط پیروزی ۲ستوی بهمن برا این بود که فرصت فکر کردن، نظر مشورتی دادن، طرح تهیه کردن، افراد رو شناسایی کردن، رفتن، آمدن، ملاقات کردن و این‌ها داشته باشن. براین اسامی این اتکا مدت‌ها مخفی موند و خوب توجه دارید که اگر می‌خواست شورای انقلاب به سمت اون اتصال مستقیم با مردم جلو بره اگر می‌خواست از حالت و مرحله هیئت مشاوران و مشورتی رهبر انقلاب به شورای واقعی انقلاب متکی به مردم به صورت مستقیم تبدل پیدا کنه باید از همون آغاز دیگه بعد از پیروزی اسامی اینا مخفی نمی‌موند. یک نکته دیگر هم بود در این اعلان نکردن اسم‌ها و اون نکته این بود که برخی از افراد در این شورا به خاطر تخصصشون دعوت شده بودن نه به ر هماهنگی فکریشون با انقلاب دقت کنید در این شورا با صراحت این رو من میگم تا انشاءالله در مراحل بعد که این‌ها به صورت نوشته دربیاد خیلی روشن‌تر با حتی با ذکر اسامی بیان بشه در این شورا در اون موقع برخی از افراد بودن که واقعاً به اعتبار تکنوکرات‌های درستکار از اونا دعوت شده بود نه به اعتبار عناصر انقلابی که توانسته باشن روح انقلاب رو بیابند و با او هماهنگ باشند. بنابراین اعلان این‌ها به عنوان شورای انقلاب به نظر می‌رسید که دادن یک بهای اجتماعی غیرواقعی‌ست به این ا در جامعه یعنی در عین حالی که حرکت در اون موقع به ارزش تکنوکراتی و فنی اینا نیاز داشت و ما در چشم‌انداز خودمون افراد دیگری را که از نظر تکنوکراتی در حد اینا باشن ولی انقلابی باشن لااقل سراغ نداشتیم. و نه تنها ما چند نفر سراغ نداشتیم پرسجوهای فراوان کردیم و به ما معرفی نشد و دیگران هم که با امام به صورت‌های مختلف در کاری ملاقات کرده بودند اون‌ها هم نتوانسته بودند چهره‌های دیگری را با این ویژگی‌ها به امام معرفی کنن و الا ایشون به ما می‌فرمودند و عمل می‌شد. راین در جمع این مجموعه مجموعه‌ای بود از عده‌ای که کم و بیش بنده نمیگم همه این‌ها باز در اوج انقلابی بودن از نظر تفکر و عمل بودن ولی کم و بیش تفکر و عملشون توی خط انقلاب بود بیشتر و عده دیگر که نقششون بیشتر نقش تکنوکرات‌هایی بود که سمپات انقلاب بودن بعدشون و این ترکیب به این صورت نمی‌تونه اون جایگاه شورای انقلابی را که اتصال مستقیم با مردم داره احراض کنه. بنابراین س جهت وجود داشت در این شورا که این سه جهت بیان‌کننده این است که چگونه شورای انقلاب از حد هیئت مشورتی و گروه مشاوران رهبر انقلاب چند فراتر نرفت و واقعاً به صورت یک شورای انقلابی که بتواند رهبری انقلاب را در جمع ادامه دهدنیاید یک ودن ترکیب هماهنگ فکری سیاسی اجتماعی اقتصادی در راستای انقلاب د حضور بعضی از چهره‌هایی که ارزش اون‌ها بیشتر از نظر تکنوکراسی و فنی بود نه از نظر انقلابی و رهبری ه ضرورت مخفی بودن نام این‌ها برای مدتی طولانی به دلیل تراکم مسئولیت‌های ناشی از اداره مملکت بعد از سقوط رژیم این اساس اولاً تا حدودی دوستان می‌تونن چشم‌انداز نسبتاً روشنی از ترکیب فکری شورای انقلاب رو بیابند و ثانیاً علل و عوامل اینکه این شورا به راستی به حد یک شورای انقلاب توانا بر رهبری انقلاب نرسید این رو هم بدونن این توضیحات فشرده‌ای بود که در این بحث خدمتتون عرض شد خوب با تأسف از اینکه به علت خاموشی برق نتونستیم از این بقیه وقت درست استفاده کنیم و با توجه به اینکه من ساعت دی کاری دارم که باید برم. از همه شما تشکر می‌کنم و خداحافظی می‌کنم. خدا راهنما و یار همه ما باشه انشاءالله.

خلاصه سخنرانی

این صوت بر اهمیت تمایز قائل شدن میان مباحث مختلف در زمینه شناخت تأکید دارد، به ویژه جدا کردن بحث شناخت از مباحث فلسفی پیچیده‌ای چون تجرد نفس یا ماهیت ماده. هدف اصلی این است که بفهمیم آیا ذهن انسان قادر به درک واقعیت‌های عینی است یا خیر، و اینکه آیا آگاهی‌های ما توانایی بازنمایی جهان خارج را دارند. سخنران توضیح می‌دهد که قرآن، برخلاف برخی اتهامات، مشاهده و حس را ابزارهای اولیه شناخت می‌داند که به فهم و نتیجه‌گیری منجر می‌شوند، اما بر استنتاج و تحلیل نیز تأکید دارد. در نهایت، این بحث تصریح می‌کند که برای انتخاب راه و هدف زندگی، تنها آن بخش از آگاهی‌ها که در انتخاب ما تأثیرگذارند، اهمیت دارند و باید بر آن‌ها تمرکز کرد، و این انتخاب‌ها نیازمند درک این نکته است که صفات همواره به صاحب صفتی نیاز دارند.

متن پیاده شده

ببینید آقا جان اتفاقاً خوبه این سؤال که به رفقا متد و شیوه همون روش رو نشون بده. ببینید ج آقای عزیز ما می‌خوایم ببینیم با سؤالات چگونه برخورد کنیم. یه وقتی ما بحث می‌کنیم که آیا مابورای ماده‌ای وجود داره یا نه و در این راه می‌خوایم اعتناب کنیم به علم و تجرد علم. اون جاش این بحث نیست. چون این جاش در بحث شناختیم. ن جاش در بحث مجرب و مادیست اینجا داشتیم ما در بحث شناخت می‌خوایم با چی ببید با چه مسائلی سر کار داریم سؤال اینه آیا من آگاهی دارم یا نه آیا آگاهی‌های من اجمالاً قدرت اینو دارم که واقعیت عینی را به من بفهمونن یا من اصلاً از خارج از خودم هیچ فهمی ندارم یا مطرحه اینجا در بحث شناخت این قاطی کردن یک بحث دیگر است با بحث دیگر همینی که بگم ازش باخباری کرد و جلوگیریشی کرد یک وقت از ما می‌کستیم بحث می‌کردیم درباره مایالیسم و عدالت ماده و اینکه عمومیت ماده و اینکه غیرمای چیزی نداریم اگه بحثمونو اینجوری آغاز کرده بودیم حق جناب عالی و در این صورتم شاید من سراغ این نمی‌آمد شاید اصلاً از علم نظر می‌کردم شاید می‌رفتم برای اخباف غیرمسه به یه معنی به دلیل دیگری متوسط میشن شیوه‌ای داره اون بحث. ولی ما الان با چه وقتی کار می‌کنیم؟ عرض من آقا همینه. میگم کی کی آمده از بحث پیچیده تجرد نفس و تجرد علم را آورد تو بحث شناخت. اون یه بحث دیگهست. این یه بحث دیگه. ما در بحث شناخت با او سرکار نداریم. ما در بحث معرفت شناخت فقط با این سر کار داریم. آیا از چرا بشر می‌فهمه یا نمی‌فهمه؟ این فهمتش مایه باشه باشه برای من مطرح نیست بحث چی نمی‌کنم من بهره بگید می‌فهمه یا نمی‌فهمه یعنی این ذهن من قدرت نشان دادن عالمین به من داره یا نداره اینه معنی چیفردا خب من گفتم اینیست که داره چیز روش نمی‌کنن که اتفاقاً روی این اشکال انگشت ما گذاشتیم و گفتیم چرا سراغش نمیریم گفتیم بحث تجرد و ماسی بودن معرفت هیچ تقصیری در شناخت اینایی که تطیر داره ایناست که ملاحظه کردید در ارتباط با قرآن‌ها اینکه قرآن کیا میگه درباره ابزارشنا اینکه پس قرآن بهت مشاهده و بی‌عتناد یکی از اتهامات به قرآنه این چیزیست وارد نیست اینکه در قرآن معرفت از مشاهده و حس شروع می‌شود و به فهم و نتیجه‌گیری می‌انجامد این طبع ترتیب آیات ابزار شناخت همینه در و بشر وات اینا بود چیزایی که ما می‌خواستیم‌گیری کنیم. پس اتفاقاً من فکر می‌کنم ما رفتیم سراغ همون مسائلی که در کجا مطرحه؟ در بحث شناخت. قرآن به حص مشاهده بی‌اعتنا دروغه. این یکی خود همش توسط مشاهدهست ولی میگه مشاهده و حسی که به دنبال استنتاج و تجزیه و تحلیل هم باشد. قرار تضیه‌ترین از نقش فعاد و قلب نام برده. چرا از فعاد و قلب نام برده؟ به این دلیل میگه. د ادامه بحث پس مشخص شد بین در خیلی بلند بله عرض می‌کنم که یه نکته اینجا بندهم خدمتتونم و اگر در نظر هستش بفرماییدش بالام مطلب از این قراره که ما اگر قراره بحث فرض کن شناختی بکنیم شما به صورت اینی باور خودشون بشن قراره که ما از آیت قرآن فلا اصلاً این بحثو کنیم مشخصش کنیم من فکر می‌کنم کافی نیستش ما فقط به قرآن موضوع بکنید چرا که چرا که پیغمبرم فرمودن که متط قوی و فقط اگر منابعش از یکی ازم یکی از بینیم حقیقت مظل رو می‌تونیم کنیم نمی‌تونیم این چون اینکه به اصطلاح برادران امیر قسم ما در قرآن خیلی کردن و شاید خیلی کامل‌تری از ما شیعیان مثلاً فرض کنم کامل‌تر از ما شیعیان هم در این مسائل آمدن و قر کردن در عین حال نتونستن به اون به حق مسائلی که قرآن می‌کنه بنسم اینکه اگر اومد به اصطلاح در این مسئله که می‌کنه و این مارف رو از تی از سده و مکترا از این طریق متشکرم عرض می‌شود که مکرر بنده در بحث‌ها گفتم اینکه ما الان روی قرآن کار می‌کنیم هرگز معناش نه کنار گذاشتن عقل و اندیشه است قبل از قرآن و نه کنار گذاشتن سنت و عترت است بعد از قرآن چون مراتب اینه عقل و اندیشه او باید به قرآن برسیم و از او باید به سنت عطرت برسیم. روش طبیعی ب روش‌ها خواهد اومد. ولی ما وقتی وارد سنت میشیم وارد روایات میشیم ولی به یک سؤالی برخورد می‌کنیم که در قرآن به اون سؤال برخورد نمی‌کنیم. این چار چیه؟ اینکه کلمه درست و غلط نگیره چون این خودش غلط انداز اینکه اصلاً آیا اینی که تو این کتاب نوشته سنت است یا سنت نیست آیا این گفتار و رفتار و امزاع پیغمبر و امام هست یا نیست؟ ولی در قرآن با چین سؤالی روبهرو نیست وقتی که در سنت با این سؤال روبهرو شدیم خود سنت آمده ی پیغمبر ما اومده ما یه معیار اساسی داریم گفته چی یه سری علم‌هایی یه سریهایی هستش که در شوره مطرحش بود و اصً در این حدیث شنسی شده و این‌ها معیارهای مون حدیث امروز یا ما ولی یکی داریم مقد همه چیه کردن
کردن بر کتابالله خب وقتی یکی ما داریم که مقدم بر همه است میگه عرضه کنید بر کتابالله از این معیار چی می‌فهمید از این نیا چی می‌فهمید به ذهن شما چی می‌گرفت یک بهای فنی میده نه بهای اجتماعی بهای چی میده فنی یه مثال بزنم شما اگر در کار فیزیک دارید کار می‌کنید مسائل مربوطه به خصوصیات نور و فون و امثال این‌ها رو نمی‌تونید بگید اینجا مطرح نکن باید اونجا مطرح کنه چرا چون داری فیزیک کار می‌کنی ولی وقتی در ایی راه و رسم زندگی با فیزیک سرکار پیدا می‌کنید آیا با این ظریفکاریهای فیزیکم سر کار پیدا می‌کنید؟ ما بگیم بحث‌های اینجوری رو ما از چه دیدی اینجا مطرح می‌کنیم؟ از دید نقش تعیین کنندهش در شناسایی راه زندگی و هدف زندگی اینه که میگیم اینجا مطرح نیست میگیم در این بعد نقشی ندارد نه اونجا در این بعد نقش داره نه اینجا این مسئله‌ای که ما در سی برامون ادخال شده و بحثهای جزئیم در خود کردیم اون دیگه به عنوان شده اگر ما یه مسئله اجتماعی هم بخوایم بررسی بکنیم این موضوع فوزیستی رو بخوایم بگیم چون از قبل به کار این قابل قبول شده الان قبولش آیا همین موضوع هست در اینجا یعنی اصلاً برگردیم از این بحث هست که شما فرید در مثلاً موقعی که ما فهمی بحث بکنیم باید بشه یعنی در اون موقع یه ریزکاریاهایی داشتیم که از اون ریزکاری به این نتیجه له اینجا مطرح
نه چیز دیگه من نمی‌خوام بگم نه یه چیز دیگهست وا اینه که اصلاً در فیزیک گاهی منهای اون ریزه کاری‌ها ما در بحث شناسایی راه زندگی ازش استفاده می‌کنیم یعنی از یه مسئله فیزیکی استفاده می‌کنیم بی اونچه نیازی به روشن کردن اون ریزهکاری‌ها در این جهت داشته باشیم این رو عرض می‌کنم ببینید آقا شما وقتی می‌خواید با یه آدم ک کشتی بگیرید اونی که با سر کار دارید ورزیدگی و مهارت اینو در کشتی اما حالا ژن‌های این عرض میشه و چطورست و آیا کروموزوم تشکیل یافته از ژن یا نه و ژن بالاخره ساده‌ترین جزء انسان است یا اونم ذرات ریزتر داره اینم در اون موقع مطرحه برا شما پیشتر این انسان مطرحه خوب دقت کنید پیچر این انسان مطرحه زور بازوش مطرحه مهارتش مطرحه اما این بحث علم شناسی که آیا یاخته از چی تشکیل میشه کروموزوم از چی تشکیل میشه این روشن باشه یا نباشه نقشی در کشته گرفته جناب با این آقا داره داره مثلاً زور این شخص هست بعد برمی‌گریم که چرا اصلاً هست این مثلاً موقع کشتی گرفتن می‌خواد بگ چرا هست
نه موقعی که من می‌خوام با اون کشتی بگیرم حساب اینو می‌کنم که این آقا امروز غذای پرانرژی خورده در نتیجه اون غذا تأثیر گذاشته روی بدن اینم انرژی این دوستان بفرمایید غذا هم خورده اینم تغییر داره اما حالا غذا که خورده آیا از چه طریق نیرو گذاشته روی این طریقم براتون دیگه طریق طبیعی شنیدما اون که به انتخاب شما تأثیر داره بله ببین اونی که در انتخاب شما تأثیر داره مطرحه اما این در انتخاب شما تأثیر نداره دقت بفرمایید اینکه آیا بالاخره کوچک‌ترین ذرات جسم این آقا از نظر زیستشناسی چی هست؟ أثیر داره من این رو میگم خب پس این در اینجا تأثیری نداره اما اگر شما یک آ عالم زیستشناس شدید و خواستید در موردش که کار بکنید کار علمی صحیح زنده اونجا می‌تونه بدام من کار به این حرفا ندارم نه اونجا کار داره به این حرفا برای اینکه اینا دراز مدت در نتیجه‌گیری‌های عملی از زیستشناسی اثر می‌ذاره اما نتیجه‌گیری از زیستشناسی نه از کشتی‌گیری ما میگیم در از تمام مباحث مثل منطقی، فلسفی، علمی و امثال این‌ها اونیست که مورد نظر ما تو این خط سیری که پیش گرفته‌ایم هست چیه؟ اونچه در انتخاب من اثر بذار. ما این مقدار در انتخابمون می‌تونه اثر بذارم داره برده کنا که بالاخره من آیا می‌دونم که این صفت‌ها صاحب صفتی داره یا نداره؟ این مطرحه برای ما حالا خواهیم دید. دقت می‌فرمایید؟ اما حالا اینکه ن صاحب صفت رو من با حس می‌شناسم یا با یک نیرویسی کمکی اونم نظر داره دیگه وقتی من می‌دونم که اینو می‌شناسم و اونی هم که برا مسح توانایی من بق این شناساییست ماده او میا همون مسئله میگ که در فنین اون نباید مطشن که این رنگ به اون رنگ صرف می‌کنن حالا چه درت فنی مایشه فنش
اک در بحث فنی در دراز مدت روی اون بحث فنی اثر می‌ذاره دقت می‌فرما همون که ژنتیک در دراز مدت روی نتیجه‌گیری‌های عملی ازشکناسی چیکار می‌کنه؟ اثر می‌ذاره. دقت می‌فرماید؟ اما یعنی ما در علم نمی‌تونیم این قصیف رو بهتون بگم. ما در پیشرفت علوم بشر نمی‌تونه انقدر باشه که بگه الان بگم اثر عملیه این مطالعه علمی من چیه؟ اونجا نمی‌تونه این‌طور باشه. اما اینجا نه. من اینجا در حال انتخاب راه زندگی و آیین زندگی هستم. من باید ینم اون مقدار از آگاهی‌هایی که برای این انتخاب راه زندگی لازم دارن فقط اونجا دنبالش کن. بنابراین میگه ما اون چیزی که الان مماس است با انتخاب آقایون در بحثشناس اینه که ما اجمالاً می‌دانیم که این صفت صفتی هم دارد. حالا سؤال من اینه آقایون کمترین تردید و شبهی اگر در این زمینه در ذهنتون هست بفرمایید. اگرم روشن بکنیم روشن برای بفرمایید به هر ما هست که ما میان شروع که از جعه مثلاً از مور اینا تشریف شده اینجا ما جور تشریف میدیم که این ذاتشه یا پشتشه هر یک مثلاً خود انسانش همون خلیت یافتشه یعنی زش سر می‌زنم اتفاقی که ازش سر می‌زنم نادشو نشان میده جناب آی میگید هر دو ما میگیم که داتار و اینا مثلاً شاید فرقی نداشته باشه ما یکی یکیه یا مختلفه با هم بله یکیه شما میگید کاری که از انسان سر می‌زند خب تو همین جملهتون دقت کنید میگید کاری که از انسان سر می‌زند انسان با عمل خود را می‌سازد. آخه این جمله‌ها معنی داره یا بی‌معنیه؟ حالا در مورد اشکام اشیا مثلاً این اشیا میگید این سنگ سنگین است و سفید است و چهارگوش است و یک متر مکعب است و این حرفا حالا این جمله‌ها که میگید این سنگ اینست این سنگ اینست این سنگش بی‌معنیه یا این سنگ عبارت است از مجموعه این صفات ون اینکه باشه ببینید آیا ابن سالم شما مجموعه صفات علی صاحب صفت را می‌تونه بپذیره؟ مجموعه سپاه بدون صاحب سپ ببینید آیا ذهن شما این رو می‌تونه بپذیره یا ذهن شما چه یه دونه صفت چه د تا چه ی میلیون صفت میگه بالاخره برای صفت دارنده صفت متصفی لازم می‌بینن. صفت بیساح صفت برام مفهوم نیست. عرض بدون جوهر برام مفهوم نیست. از این کتابای شناخت را تورق می‌کردم ببینم اگر مطلب واقعاً ضروری دارن توی این بحث‌ها که دارم می‌کنم کتابای جدید رو دست شماهام یشه از چپ و از راست و عرض می‌شود که نگاه می‌کردم می‌بینم اگر مطلب ضروری واقعاً هست که توی این بحث باید متعرض او بشم بشم من مقدار زیادی تکرار مکررات دیدم از این کتابا رو میشد در ۵ صفحه خلاصه کنید از نظر بحث کردن نقطه‌های حساس بحث ثانیاً عرض می‌شود که دوم و سوم غالباً یافتم نسبت به اونچه متفکر بحث شناخت در کتاب‌هاتون دارم. ثالثاً زائد یافتم اصلاً برای اینکه عرض می‌کنم ببینیم ما چیکار می‌خوایم بکنیم. ما اونچه دنبالش هستیم این است که در اینکه واقعیت عینی هست که شناخت من را با او مربوط می‌کند و او را به من می‌نمایاند ترجیح ندارد. و در اینکه این واقعیت عینی نمیشه صفت باشه. صفتی صاحب. ر صفت است صاحب صفتی هم داره و اینم تبری من و دیگر بحث اینکه آیا چه عاملی و چه چیزی من را به او می‌رساند درست نصیر تعریف شناخته مثل اینکه آدم یک کتاب اوقات و واقعاً به اندازه‌ای که ما از اول تا حالا بحث کردیم در کتابهای مفصل بحث هست درباره تعریف شناخت آخه این چه بحثیه شناخت برا همش حالا جالبم اینه که خصوصی سطح رو درباره تعریف که شناخت چیز می‌نویسیم آخر کار میگیم حقیقت مسل این است که شناخت روشن‌تر از آن است که احتیاج به تعریف باشه گفت نه از اول خ اول اینجا همینه مثبت داره بحث می‌کنیم که آیا حس جوهرشناس داریم یا یک نیرویی

خلاصه سخنرانی

این گفتگو به بررسی عمیق رابطه میان صفت و صاحب صفت می‌پردازد و به ویژه بر این نکته تأکید دارد که ذهن انسان نمی‌تواند صفات را بدون یک «صاحب» یا «ذات» بپذیرد. با مثال‌هایی مانند تغییر حالت آب (یخ، آب، بخار) و شکل‌گیری نان، روشن می‌شود که اگرچه صفات یک چیز تغییر می‌کنند (مانند طول و عرض موم، یا شکل نان)، اما یک ذات اصلی و تغییرناپذیر وجود دارد که این صفات به آن تعلق دارند. بحث به این وسوسه فکری می‌پردازد که آیا ماده می‌تواند بدون صفت وجود داشته باشد، و در نهایت نتیجه می‌گیرد که هرچند صفات و ذات از هم جدا نیستند، اما نفی وجود ذات یا صاحب برای صفات، توسط فطرت انسانی رد می‌شود. در ادامه، مفهوم «خوبی» و «بدی» نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد و به این نکته اشاره می‌شود که این مفاهیم، علاوه بر ذات، به یک «انسان اعتبارکننده» نیز نیاز دارند.

متن پیاده شده

رفته گفتن اینجا درست رفته ذهنتون که ذات خیاد خود بهخود شما رو به چی می‌رسونه؟ به مقطع ثابتی برای این ذات سیال این درست اینی که تو ذهنت درست اینکه میگید چه فرق می‌کنه نه اینکه ما صفتو خواستی پاشا رو یه جایی بند کنیم الان ذهن یه جور اینه که راهنم اگه تغییر کرد توپ خودش نمی‌تونه باشه باید باشی بند باشه تا اینکه فکرتون درست رفته ذهنتون از فطرت شما درست رفته ما میریم بعد اما این یه شاخه دیگه بحثه اینی که الان میگیم ه میگیم بالاخره صفت بی‌صاحب با همین عبارتی که عرض می‌کنم صفت بی‌صاحب رو ببینید می‌پذیره ذهن شما قبول نمی‌کنه وقتی موسی داره قبول نمی‌کنه نه اونوقت میگار آیات چه کدام یک از عوامل شناخت و اندام‌های شناخت و نیروهای شناخت ما را به او می‌رسونه توی این بحثم به این کاری نداریم همینقدر می‌خوایم بیم ما می‌تونیم بفهمیم یا نه میدیم تمامه دیگه بله همین حتی خیلی قسمت از خودش یعنی نمیگیم جدا کنید ما نمیگیم جدا کنید میگیم صفت صاحبی دارد اینجا من یادداشت کردم میگه آقا این جسمی که شما میگید غیر از طول و ارض و عمق چیز دیگری نیست راحت وساس اندیز مگه شما نمیگید طول و عرض و عمق صفت جسمم چی طول کی طول ارض و عم نیست من دیگه هیچی تو دیگههم هست درسته خب حالا خوب دقت کنید واقعاً جسم همینه صرفاً پول عرض عمقه یک نوعی، یک نوع ملح در مقابل خلق یک نوع چیزی هست که این طول و عرض و عمر را ما از او انتضاع می‌کنیم و می‌گیریم و میگیم طول و عرض کدوم یک چیز؟ یه مثال خدمتتون بزنم تا روشن بشه. ببینید یه مثال می‌زنم. ببینید یک مقدار نون تو بخش این رو بیایم به شکل مکعب درش بیایید اون موقع فرق کرده یا چکش خب در این حالت طولانی‌ترین بعد این مشعب فکر کن موم ۱ دسیمتر مبز ۱ د سسیمتر مب مومه طولانی‌ترین حدی که در این موم پیدا می‌کنید از ۱۰ سانتی‌متر تجاوز می‌کنه؟ نه حالا موم رو بیاید تبدیل کنید یک مکعب مستقیم حالا یه خطوه پیدا می‌کنید یه خط ی متری جا یه خط ۱۰ متری می‌تونید باهاش یک طول ۱۰ متری را تحقق ببخشید یعنی اون موقع طول ۱۰ متری قطعاً نداشتید و حالا قطعاً طول ۱۰ متری دارید در این تغییری هم نه خب حالا اون موم چی عوض شده نه پس یه چیزی داریم عوض نشده یه چیز داریم عوض شده شما در اینکه یه چیز عوض نشده اینجا داری چیز عوض شده تذیب داری تازه اگه بگی موم عوض شده باز به همین ارتباط این عوض شده اما یه بعد عوض نفخره این هنوزهم مومعه و یستش اینا روشنه‌ها این جنسه دیگه می‌کرد نمیشه گفت نه نمی‌خوام بگم جنسشه اینا بنده می‌خوام بگم آقا صفت و میگم صفت و صاحب صفت فعلاً در این بحث از این اصطلاح هرگز نمی‌خوام برادر کنم صفت و دارنده صفت میگیم یه چیزی بود که شکل مکعب داشت و همون چیز الان چی داره؟ شکل نک مستقیم داره. یه چیزی بود که بزرگ‌ترین از ۱۰ سال تجاوز نمی‌کرد و حالا یه بعد ۱۰ متری جاری. اینو میگیم ما نهومی که انتظار بکنیم وتو می‌مونه.
نه ببینید این به این اعتبار است همین جاست که قاطی شده و وسوسه‌های بیخ ه وجود اومده که هیچ چیزی بدون صفت نمیشه ببینید هیچ گروه مادی بدون صفت نمیشه بدون صفت نمیشه پس اینطوره که اگر ما همه صفات را گرفتیم معناش این است که باید جوهر مادیسی بی‌صف داشته باشیم این نمیشه خب قبول اینم نمیشد اما دو چیز از هم تفکیک ناپذیرن یک مسئله است و دو چیز یک چیزهم مسئله دیگر استقبال اینکه بگی آقا صاحب صفت بی‌صفت ما پیدا نمی‌کنیم. این درسته اما اصولاً فقط ما صفت داریم صاحب نداره این یه مسئله دیگریه همین جاست این دغلقه و وسوسه همین که الان همین همین مطلب عمره تو کتابا همینه این وسوسه و لذا من میگم آقایون جهت فکیتونو اینجا بیارید اینکه بگم جهت رو اینجا بیارید چون اگر از اینجا واقعاً بخوایم دور بگیریم دیگه هیچ باید نگر رو این مؤثر بشون همه حرفم بیخودی نرم کنیم اگر در همین جا متمز بشیم خیلی روشن قاطع مؤمن ازش عبور می‌کنیم و حاضرم اینجا درنگ کنم البته اینجا درنگ می‌کنم تا وقتی واقعاً دیگه وسوسه حاضره پس دقت سؤالاتم می‌خوام مطرح بشه فرق است بین اینکه ما بگوییم صاحب صفت و بی‌صفت چیزی که حامل صفت است دارنده صفت است مجزا از صفت هیچگاه در عالم خارج پیدا نمی‌شود این درسته بود این حرف مع اما اینکه اصلا صفت صاحب ندارد جز صفت واقعیت عینی نداریم مسئله دیگری میز
بله سات می‌سوز چی بشری چی میشه بحث ببین شما اگر میگید انرژی ببینید من تا اونجا میرم جلو اگر آقای جسم چیزی جز تکف انرژی نیست خوبه دیگه بالاتر از این کهه دیگه جز تکف انواع هستن نیست دیگه بالاتر از این موجوده این جوهری که شما میگید چیزی جز انواع تکف متکاسف و انبا شده و فرد شده نیستش که گفته نشده که آقا ما میگه با همون جوهره دیگه همون مری که تو میگی چون من که گفتم جوهر را تعریف دیگری فعلاً براش نکنید برا همینه که تا ما میگیم جسم جوهر چی ه خصوصیاتی تو ذهن ممکنه بیاد که فکر کنیم با انگشت روی اون می‌ذاریم میگیم او صاحب صفت. نه آقا خب این خیلی روشنه که دقت بفرمای خیلی روشنه که آب باغش کنی میشه چی؟ گاز بخار میشه بخار یخش سردش کنی میشه یخ و معلوم است که هیچ احدی نگفته است که وقت جوهری این عوض شده هیچ ازی هم نگفته که بعضیا که این مسائل جزو ارزش و پیشرفته زمان ماست. از قدیم مردم هم بخارو می‌دیدن هم آبو می‌دیدن و هم یخو می‌دیدن. لاقل اگر در رابطه بخار و آب شما شک کنید که آیا اون قدیمی‌ترین انسان می‌فهمیدن یا نه؟ گمان نمی‌کنم دیگه در رابطه یخ و آب چهجوری کسی نفر می‌گیره. حرف می‌شود که خب معلومه که آب و جوهر که میگیم صفتی منظور نیست. جسم که میگیم صفتیش منظور نیست. چیزی که پر می‌کنه این خلعه رو اون چیزی که این صفات رو داره اونو میگیم ما می‌فرماید مجموعه انرژی متکاثفه من میگم انرژی خواه متکاث بشه خواشه اون امواج می‌خواد متکاسف باشه یا نه این صفت خالی نمی‌تونه باشه با اون امواج اون امواج چیه دارنده صفته یا مشتغل بر دارنده صفت یکمه این جرمه یعنی هم
بله یعنی صاحب صفت دیگه یعنی ما اونوقت که توپ بود صاحب صفت بود حالا صاحب صفته تغییراتی درش پیدا شده و این صاحب صفتی ما داریم یا نداریم به نظر شما
بهت تغییر کرده ولی سپی صاحب بگید تغییر کرده اماتی داریم که تغییر کرده بنده نمیگم صاحب ثابت من نمیگم جوهر ثابت است شتباه نکن اینجا باز یادداشت کردم بگویید این تغییرات سپاس ناشی از تغییرات جوهره حاضر هستش بحث ملا صدرا که تمام تغییرات وصفی و عرضی تابعیست از تغییر جوهری و حرکت جوهری خیلی خوبه که بحثی نیست اما این یه بحث است بحث اینکه جوهر اصلاً داریم یا نه بحث حقوق دیگر جوهر داریم که اون جوهر خودشم چطوره تغییر می‌کنه اما ورض صاحب که وقتی دست به مرور زمان تعبیر ماهیت میگیم بله سپاس قبشو نداره نمیس قبشو نداره
بله این سی که اول یک شکوفه مارن اون بان شکوفنست حالا از اونجاش می‌گیریم حالا جلو ودم از اینجا شروع می‌کنم. بعد میشه سیب کال. بعد می‌رسه قرمز میشه شیرین میشه آفتار میشه. این حرفای پیدا می‌کنه. میگیم این مجموعه صفات فقط نیست. چیزیست که این صفات را دارد. صفاتش تغییر می‌کند ذاتشم تغییر می‌کند. عیبی نداره. اما ذاتی دارد که تغییر می‌کند. نه اینکه اصلاً ذات ندارد مرحوم آقا قائل به ذات نبودن. اینجوری نب ذاتی دارن ما در اینکه در عالم ذاتی و زواتی داریم و صفاتی و این صفات صفات اون زوات هستن در این تردید نداریم. اینکه کسی بگوید اصلاً عالم عین و عالم خارج صرفاً مجموعه است این رو ذهن روشن هر انسانی رد می‌کند و در رد کردنشم کمترین تردیدی ندارد و هر وقتم رد نکنه و تأمل بکنه دچار یک وسواس شده نه اینکه میگیم هیچکس اینو قبول هیچکس نیست درشگناه هستن کسانی که شک می‌کنن نه غیر اون کسانی که شک می‌کردن که از کجا آقایی الان باشید که من باهاتون عرض بدم شاید مثل عالم خواب من خواب می‌بینم که یه عده تا نشستن این نظیر اون شه زیر اون بحثه بله آقا معروف به اینم هست که
بله واقعیت عینی میگم در عالم ما میگیم در عالم صفتی داریم یا صفاتی داریم و صاحب صفاتیم صفات بی‌صاحب مجموعه صفاتی نوشته آقا اونی که ما بهش میگیم جنس عبارت از اون مجموعه ینا چیه‌ها اینا چیه این دو همشیه به همین از یه کمی با هم دقیق‌تر مقاس کنی بون هیچ نیست در اینکه به من بگن آقا این آقا که ریختن سالم خواب من اون خوابی داره واقعاً موقع داره تغییر میکنی الان
تغییر می‌کنی مثل اینکه تغییر نمیکن
الو آقا صف نمی تیر می‌زن میگم فرق وقتی این تعی می‌کنه خب چال همینه که او دارنده صفت فرقش اینه که دارنده صفت اتفاقاً همین که شما میگید با صفت چه فرق می‌کنه این همون یکی از اون مطالبیست که در بحث‌های آینده لازم داریم ما فرق این همین که بگید چه فرق می‌کنه این ذات تغییر کننده فاصفت چه فرق می‌کنه این در ذهن شما درست جا افتاده ت می‌کنه ذهن شما را به یک مقطع چی؟ به یک مقطع ثابت برای این تحلیل این مقدار که به ذهنته درسته اما این غیر از این است که باستی این مطلبی رو که الان مطرح می‌کنیم بکنه که این تغییر می‌کنه و در تغییر مثل صفته اما بالاخره صفت توی عالم عین پا در هوا و بدون اینکه صاحب صفتی باشه اینو ذهن نمی‌پذیره ذات تغییر کننده را هم مستقل نمی‌پذیره. شما الان ذهنتون اینجا رفته. گفتم اینجا درست رفته ذهنتون که ذات خیال خود بهخود شما رو به چی می‌رسونه؟ به مقطع ثابتی برای این ذات سیال این درست اینی که تو ذهنت درست اینکه میگید چه فرق می‌کنه نه اینکه ما صفتو خواستیم پاشا رو یه جایی بند کنیم الان ذهن یه جور اینه که راهنم اگه تغییر کرد توپ خودش نمی‌تونه باشه باید باشی غیب بند باشه تا اینکه فکرتون درست رفته ذهنتون از فطرت شما میریم بعد اما این یه شاخه دیگه بحثه اینی که الان میگیم روش دقت کنید که میگیم بالاخره صفت بی‌صاحب با همین عبارتی که عرض می‌کنم صفت بی‌صاحب رو ببینید می‌پذیره ذهن شما قبول نمی‌کنه و وقتی ذات زد قبول نمی‌کنه نه اونوقت میگی ذات میگیم ذات تغییر کننده باز بدون تکدا اونی که شما قبول نمی‌کنید اینه که ذات تغییر کننده بدون تکگاه معمولاً نمیگم شما قبول کنید اما ذات و تغییر اون مرحله مرحلهست مثل اینه که بنده الان این عینکو رو دستم نگه داشتم دستمو رو زانو بالاخره الان حامل عینک مستقیماً چیه؟ دست منه ولی درست به دست منم یه تیزگانی می‌خواد که جانو باشه ذهن شما الان سراغ این دو می‌رفته مثلاً همون اولیه دارم مطرح می‌کنم اگر اون اولی بدونید واقعاً روشن چکار خش آوری درباره ملاحظه می‌کنید که باید بازم آقایون توصیه می‌کنم در هر نوشته‌ای هر جایی من نمی‌خوام توصیه کنم برید نوشته‌های وسوس انگیزین رو اصلاً بخونید وقت تلف کنیدا اما اگر کسی هم پلیش خواست بخونه بخونه منعم نمی‌کنیم هر کس هر فکری در هر جایی می‌یابد که می‌خواد این مسئله رو تشکیک برش بکنه با کمال میل مطرح بکنه با همدیگه گفتگو می‌کنیم الانم کسی به چیزی که بفرمایید بعد شهر
بله
اینا اول صاحبی دارن صحبت میشن اول صحبتن بعد حضور صاحبانی میشن نخست بلهم دیگه یه چیزی خوبم برای این قسمت کلیه این قسمت از خود این که در اصطلاح امروز میگیم یا اون خیر مطلق و اینا حالا سراغ اونا اگه نه اونجا نمی همین هم خیلی که همه می‌فهمیم ینا نفیه و اینا نفی صفت نفسیه یعنی بین من و یه شی این اصلاً دیگه خیلی از اون چیزتره یعنی یک صفتیست که قائم به یه فردم نیست قائم به یه چی هم نیست قائم به چیه به دوی چیزی برای من خوب استی که حالا می‌فهمیما نمیم سراغ اون مستق مطرح ن خب حالا وقتی در ارتباط با بحث ما به سارده و این مرحله خوبی بله
بله
بدی ب
این رابطه رو نه با من داره نه با کسی ممکن است ما بگیم هر وقت بخواد پیاده بشه باید به یک کسی برخورد بکنی تایس خارجی بخون خارجی ولی ما کلاً خودی رو قبل از اینکه رفتار یه انسان مثلاً
ما الان بدونیم خوبی نمی‌دونیم چیه ولی بعد اون رفتار اینکه انجام شد میگیم این رفتار خوب بود نه اینکه اون رفت ون که انجام شد این خب اینم می‌دونیم که بعد با رفتار اون هست بله خیر و شر همین این خیر طرفم اینجا که می‌فرما یعنی خوشایند من چه چیزی خوبه از نظر من اون چیزی که من از او خوشم میاد در این حد از معنی که الان می‌فرمای دادن ما هم الان می‌خوام در فعلاً همین چون اون مسائل که بعد اگه مطرح شد می‌خوایم به خیر ذاتی آخه اونجا و خیلی بحث بالاست اون کاری نداریم از من یه خورده تجاوز می‌کنن و بهون نهایتم نمی‌کنم نمی‌دونم شاید نشم چی بود ولی ما اصلاً می‌دونیم خودش چیه بعد اگر به سر من این عمل اومد میگم خب اینو خوب کردم نه اینکه اول باید این کارو با من بکنه بعد من بمچم از می‌خوام عرض کنم که این همون معنای حسافیست اصلاً یه چیز خیلی دیگه از اون سخت چنان است ببینید این دیگه می‌رسه نه تنها ذات می‌خواد بلکه انسان اعتبارکننده هم می‌خواد چه می‌خواد چه می‌خواد اینو از او خیلی پاش بیشتر می‌رنگه. دقت می‌فرمایید. یعنی اصلاً تا انسان اینطور بگم اگه انسانی نباشد خوب یا بدی معنی داره و زشتی و زیبایی اصلاً اگه انسان نباشه این حرف زنید دیگه بسیار خب مسیر نیست اما اگه انسانی نباشد سنگید اما اگه انسانی نباشد سنگی وجود دارد می‌خواد انسان قبل از انسان در عالم طبیعت چی وجود اومده؟ آرچی

خلاصه سخنرانی

این منبع به بررسی عمیق مفهوم «ذات» و «صفات» می‌پردازد و تاکید می‌کند که هیچ صفتی بدون ذات وجود ندارد. گوینده استدلال می‌کند که تغییرات ظاهری در صفات، نتیجه دگرگونی درونی در ذات شیء است. این بحث تفاوت بین چیزهایی مانند سیب و زغال را نه فقط در صفاتشان، بلکه در ماهیت یا ذات آن‌ها می‌داند و توضیح می‌دهد که شناخت ذات به صورت غیرمستقیم، از طریق مشاهده دگرگونی‌ها و گوناگونی‌های صفات امکان‌پذیر است. در نهایت، منبع به تطابق این دیدگاه با برخی نظریه‌های علمی (مانند نظریه موجی) و دیدگاه قرآن درباره وجود ذات اشاره کرده و بحث را به حوزه فراتر رفتن شناخت از حس می‌کشاند.

متن پیاده شده

فهمه که هیچ صفتی به خودی خود تغییر نمی‌کنه مگر به تبع اینکه در ذات و درون شی تغییراتی به وجود آمده باشه یعنی درون سی تغییراتی به وجود آمده که ما این تغییرات برونی را می‌بینیم خیلی روشنه این حالا در عین حال ما اینطور میگیم میگیم ما میگیم اون ذاتی که این صفت را داشت ما از این ذاتی که این صفت را داره باز می‌شناسیم به عنوان دو ذات یعنی دو نوع ذات تن دو نوع جوهر هستن دو نوع جوهرن که دارای دو نوع صف هستن چنان نیستش که به من بگید آقا ببینید آقا بازم همین حرفو تکرار می‌کنم چنان نیست که به ما بگید آقا سیب با زغال یه چیزه‌ای یه چیزای هم که میگه سیب و زغال یه چیزی یعنی که یعنی فقط صفات اینا فرق داره یعنی چی فقط صفات اینا فرق داره یعنی می‌خواد بگید موجه وا موج باشه همون موجه این آقا خیال کرد ما ذات که میگیم یه چیزی می‌خوام که توش مخ بزنم من چیزی نمی‌خواما ما میگیم ذات عبارت است از اون چیزی که این صفات بالاخره میاد با او روی او حامل این صفاته سرانجام اینطور میشه میگیم اگر مجموعه از نظر تراکم از نظر قرار گرفتن از نظر چی چی چی با این ویژگی‌ها باشن می‌شود اکسیژن اما این یک ذریعی داره بگید اگر مجموعه چی اینطور باشه اموال یه زمینی داره که میگه اگه او اینطور و اینطور و اینطور باشه میشه چی اکسیژن بود زمینه مال دار بالا برید پایین بیایید یک جمله بی‌ضمیر اگه تونستید در اینجا درست بکنید خب وقتی میگیم ما ذا نونیم اینکه ما بریم بالا بریم پایین بریم انگلیسی حرف بزنیم آلمانی حرف بزنیم عربی حرف بزنیم فارسی حرف بزنیم گنده حرف بزنیم هر جور حرف بزنیم بالاخره یک اشاره‌ای به یک آی به یک پولی به یک چیزی داریم این معناش همونه که ذهن ما این صفات را بدون اینکه ذاتی باشد که این صفات صفات او باشن نه پذیرفته نه قدیم نه وسط نه حالا هیچ بفرمایید آیا آیا ذات می‌تونیم ب
اصلاً نمی‌تونیم هیچ ذاتی بدون صفت نمی‌تونه باشه اما دو چیز همیشه با هم جناب عالی رفیقی داریدا عادت دارید حتماً همیشه با هم باشید هیچ بارم شما رو با هم جلو ازت همدیگه ندیدم هیچ جا هم جت همگی نمی‌تون ولی به شما دو نفری دو چیز هیچگاه از هم جدا نمیشن یک بحث هستن بحث دیگره میگیم ببینید شما هیچگاه هیچ جمله‌ای هیچ طرز بیانی هیچ تعبیری رو برای بیان هیچ صفتی و هیچ مجموعه صفاتی بدون ضمیر او و آن می‌تونید پیدا کنید نمی‌تونیم که نمی‌تونیم یعنی نمی‌تونیم یعنی یک ضعف انسانی یک درک انسانی اگه می‌خواید بگید ضعف انسانی آقا از اول وقت شناخت باشیم ما خب ضعف همه اصلاً انسان چیز سرش نمیشه آقا راحت می‌کنم که قرار نیستش که هر عرض میشد که سرمون به دی‌ها خورد بریم سراغ همان حربه‌ای که جلوتر می‌گفتیم چرا دیگران این حربه رو به دست گرفتن یه جور بیایم جلو ذهن ما به روشنی می‌یابد که در عالم خارج در عالم ذای هست نفی ذات خود نوعی ایدالیسم است نفی ذات خود نوعی اید نیست دقت بفرمایید هیچکم از نظر رویه با ایدآلیسم فرقی نداره از نظر فاسقم فرقی نداره وسوس انگیزه شبیه و در وسگیزه پاسخم که بهش میدیم همون اونجا که یک نفر می‌گفت از کجا من بم خارجی هست تا از همین که من با ذهنیاتم سر کار دارم مثل عالم خواب چی به مینجا اونو بهش بگم آقا مجموعه صفات صفت بدون دارنده صفت کدام این رو می‌پذیره بنتها عرض کردم چون اینا خیال کردن زاو این چیزایی که میگیم اینا تو چیزی تو فلسفه این حرفا نیست کانس خیلی از اینا بهتر حرف خدا پدر او رو چیکارش کنه پیش باز اون باز اون اقدر حرفاش که خیالی داره یه حرفی داره بعد به این فیلسوفانها وزیان فیلسوف‌ها که دیگه آدمو کلافه می‌کنن آقا بحثهای فیزیکی حالا چه ما بفهمیم چه نفهمیم چه در حد تخصص ما باشه نباشه حدس ما نیست حد فهم ما باشه یا نباشه بالاخره اینا که مسئله رو عوض نمی‌کنه برادر اون ذات و اون جوهری که ما در این بحث میگیم موت هم ذات است جوهر است هی برا نکش تو این بحثی بخوری میگیم بتاً له خیلی جناب فعلاً در اینجا نیست فعلاً در خب مسئله رو یکی مسئله اینکه گفتیم ذات و ذاتی وجود دارد وت مسئله دومه که می‌خواستیم مطرح کنیم اجید من قبل از اینکه مسئله د مطرح کنیم در رابطه با قرآن اشاره کنن به سم در رابطه با قرآن اینطور میگیم میگیم قرآن کریم تا اونجایی که بنده سرکار باش دارن این بحثو واردش نشده که آیا ما حج و حسشناس داریم یا نداریم آیا ذاتی هست یا نه؟ اما کسی که قرآن رو می‌خونه و مطالعه می‌کنه کسی که قرآن رو می‌خونه و مطالعه می‌کنه ‌بینه که قرآن با طرز تفکر کسانی که می‌گویند ذاتی در خارج داریم که صفات را با خودش دارد. با این طرز تفکر سازگاری دارد. همین اندازه همین اندازه یعنی قرآن روند بحثیست درباره جهان و درباره مسائل دیگر روندیست که با روند بحثی کسانی که معتقد به بودن هستن سازگاری دارد همین دیگه بیش از این رادی مسئله اول مثل یکی از دوستان دست گرفت باز موقع که من می‌خواستم سخن بگم شما گفتم که میتونید ما فقط این بتونیم این سؤال دومه این
ولی ما که مون نه حالا عرض کرد این بحث دوم الان م پس در بحث اول مسئلهی نداشتید اینم بحث دوم این مال اصل اول اصل دوم اصل دوم اینکه مطلب دوم اینکه وقتی این صف ارند به نامزاد که صاحب شناسایی صفات و گوناگونی و دگرگونی خطاف به طور اتوماتیک ما را راهنمایی می‌کند به چی؟ به شناسایی گوناگونی زمان. دیگر اینکه ما صفات را می‌تونیم بشناسیم اما ذات را نمی‌تونیم بشناسیم این حرفیست که چند ارزش فوق‌العاده‌ای ندارد چون معناش اینه که ما صفات را مستقیم‌تر حالا نمیگیم مستقی مستقیم صفات را مستقیم‌تر می‌شناسیم و گوناگونی زات را از راه گوناگونی می‌شیم باشه باشه این ضربه‌ای به جای نمی‌زنه ضرریبی به جایی نمی‌زنه ولی بالاخره رابطه شناسایی به طور غیرمستقیم میان ما و گوناگونی زوا برقرار شد یا نشد برو از این راه شما اون وقتی هم که رنگ عینی خارجی رو می‌شناسی. پس چرا می‌شناختی؟ از راه بازتاب رنگ بازتاب در می شماره امواج نوری که از این چسم برمی‌خیزد روح شبکه چشم شما دیگه. مگه اونجا غیر از این بودا که گفتی رنگ می‌شناسم؟ اونم همین بود. اونم غیرمستقیم بود. بحث سر مستقیم و غیرمستقیم نیست. بحث در اینه که شما شک نداشتی که ا و میان این چیزی که رنگ داره رابطه شناخت برقرار شده و هر کس اونجا انقلص و قلت می‌کرد می‌گفت اینا آدمای ایدآلیست ذهنی هستن که می‌خوریش کاستقبل رفتگیزی می‌کنن با آنکه اونجام غیرمستقیم بود خب اینجام مسئله همینه ها تو هم داری می‌خوری و اساسیزی می‌کنی زوات را ما از طریق صفاتشون می‌توانیم دشمن کسی این جمله رو گفت نمای خود برابرش باز حرف پایه‌ای زد که آ ما که مستقیماً به ذات راه نداریم کی گفته که شناسایی در گروی رابطه مستقیم چی گفته نمی‌گیم امکانش نیست امکانشناسی حالا باشه یا نباشه یه بحث دیگهست اون یه بحث دیگهست ما فعلاً میگیم امکان شناخت ذات به صورت غیرمستقیم یعنی از طریق شناخت دگرگونی و گوناگونی صفات وجود دارد را ما این اثباتش مهمه اونی که اثباتیه مهمه با همینم ما سرکار داریم زوات را از راه گوناگونی سپاس می‌شناس بفرمایید آقاونی یعنی بالاخره سیپ سیپی که رسیده و شیرینه با زردو و هسته زردالو اینطور بگیم زردآالو و هسته زردالو برای ما این د تا دو چیز دو شی دو واقعیت اینی هستند که ما دو با ما بخوری
و سفشون بیصاحبن یا صاحب دارن خیلی خوب دارن ولی تفاوت این تفاوت قانونی صفات
بسیار خوب این که تفاوت قانونیست ما او صفاته حالا سؤال اینه که این دگرگونی صفات آیا یک دگرگونیست که با دگرگونی ذات رابطه داره یا با دگرگونی ذات سیاسی رابطه نداره یعنی این خودشون این الانم دیگه این حرفا رو امروز بگه اتفاقاً آقایونی که تا حدی پذیرا هستید طرز تفکر حرکتی امروزا که دیگه خیلی ساده براتون این مطلب قابل فهمه که هیچ صفتی به خودی خود تغییر نمیکنه مگر به طبع اینکه در ذات و درون شی تغییراتی به وجود آمده باشه یعنی در درون سی تغییراتی به وجود آمده که ما این ییرات برونی را می‌بینیم. خیلی روشنه این. حالا در عین حال ما اینطور میگیم. میگیم ما میگیم اون ذاتی که این صفت را داشت ما از این ذاتی که این صفت را داره باز می‌شناسیم به عنوان دو ذات. یعنی دو نوع ذات هستن دو نوع جوهر هستن دو نوع جوهرن که دارای دو نوع صفات هست. چنان نیستش که به من بگید آقاید آقا بازم همین حرفو تکرار می‌کنم. چنان نیست که به ما بگید آقا سیب با زغان یه چیزه‌ای یه چیزای هم که میگه سیب و زغال یه چیزی که یعنی فقط صفات اینا فرق داره یعنی چی؟ فقط صفات اینا فرق داره؟ یعنی می‌خواد بگید همه اینا برمی‌گردن به یک مارسه مشترکی به نام امواج. اگه می‌خوایم اینو بگیدیم اشکالی نداره. بگید اشکالی نداره. بحث نیست. اگه منظورتون هست اینکه میگید وغال واقعاً یه چیز یعنی همه برمی‌گردن به امواج همه برمی‌گردن به مقدار الکترون پروتون یا بازم کوتر از الکترون پروتون اگه اینو بخواد بگید بگید بحثی نیست و اما اگر می‌خواید بگید به اینکه سیب و زغال تفاوتشون نظیر سیب سرخه با سیب قرمز نه اینطور نیست با همدیگه خیلی فرق کن ما همینو می‌خواستیم بگیم این بحثهای جدلی چیه آقا ما هم که میگیم تفاوت ذاتی در مقابل تفاوت اقتصادی یه همچین چیزی می‌خوایم بگیم این بحثا اثری نداره و اگر شما می‌خواید بگید مادام که در درون این الکترون‌ها و پروتون‌ها و این ذرات و اینواج دگرگونی‌هایی پیش نیاید این دگرگونی‌های شیرینی و سرخی و سبزی پیش نمی‌آید این تازه همون مسئلیست که ما دنبالش بودیم مثلی نیست که ما نفش کنیم مثلییست که حتی دنبالشم دگرگونی در صفات برخواسته است. دگرگونی‌های در ذات هست. به همین معنی در ذات است. یعنی شکل و وضع و مقدار و عدد امواج یا الکترون‌ها یا پروتون‌ها یا بازم بریم جلوتر فرق کرده. میزان تراکم و انبصاف ایناش فرع رفته. خیلی خوب. همونو میگیم ما. این نقد می‌کنه وخی حذف ما را می‌کنه. ما میگیم گوناگونی‌ها دو شورن. هیچ اشکال نداره که بگید آقا گوناگونی‌های کیفی و کمی د جورن یه مقدار خیلی سختی یه مقدار خیلی عمیق‌تر بگیرید ضرری مقصود ما از اینکه میگیم ما از راه صفات می‌تونیم ضواف مختلفو بشناسیم مقصود ما چیزی نیست مباینه با این مطلب بنابراین این بحث که آیا باز ما می‌تونیم گوناگونی زوات و جوهرها را اسیم یا نه در اون سطحی که کانت و امثال اونا مطرح کردن که پاسخی دورن هست برای این بیانی که عرض کردم در اون سطحی که در فیزیک فیزیک نوع مطرح میشه که آقا تمام اجسام برمی‌گردد به انرژی به موج به هرچی نظریه موجی جدید درباره اجسام چون خب برگردا ما وقتی میگیم گوناگونی‌های ذاتی منظورمون اون گوناگونی‌های تراکمی و انصافی و وضعی امج هستن که عمیق‌ترن، شرط‌ترن نسبت به گوناگونی‌های سختی‌تر هست. بحثی برا مات. اما اجمالاً ما همینو می‌خواستیم بگیم که با اینکه ما اون گوناگونی‌ها را با چشم نمی‌بینیم، از طریق دگرگونی‌های سپاسی که با چشم می‌بینیم، با دست لمس می‌کنیم، به اون گوناگونی‌هایی که به چشم نمی‌بینیم پی می‌بریم. همه ما می‌خواستیم بگما چیز غیر از واستیم بگیم بحثی هم نکنید با ما بحثی هم ما با شما نمی‌کنیم این‌ها هم نیست آ اینا نیست را جایی که الهی و ماسی از هم جدا میشن بی‌خودی این بحثها ماثر نشیم اینا مشترک نه الهی اصلاً معنی ندارد تو این بحثها موضع انکار خودش بگیره اگر یک الهی در این بحثها موضع انکار گرفت این بدونید به اینکه راهو گرده اولین پس مطلب دوم اینکه ما از گوناگونی‌های ظاهری مشهور به گوناگونی‌های ورای این گوناگونی‌های ظاهری پی می‌بریم. آدم حتی اونا رمید گوناگونی صفات است. می‌خواد اسم اونا رو بگید گوناگونی جوهری در مقابل اینا بگید گوناگونی عربی و ظاهری. با اسم مذهب تغییر نمی‌کنه. ب اینه بهتون بگم‌ها جالب این است که اگر کسی امروز اهل دقت باشد اهل دقت باشه نه اهل الفاظ روی همون تعلیلی که حتی درسته ارودی برای این مسائل بیان شده می‌بینه که حتی اون تحلیل هیچ منافاتی با این پیشرفت‌های علمی فیزیکی و رسانه به نظریه‌های موجی و ما فوق ذره‌ای وغام ذره‌ای موجی هم نداره هیچ مراقباتی نداره چون همونی که او بهش میگه صورت نوعیه صورت جسمیه و بعد در مقابلش عرض میگه اونو جوهر میگه اینو عض میگه این‌ها به آسانی قابل فهم و جمع است با این مس به شرط اینکه اونجا تحجر به خرج ندیم اینجا هم تهجر به خرج ندیم و بنده الفاظ و اصطلاحات نیم بنابراین هیچ اشکالی ما نمی‌بینیم که کسی بگوید اونا های سپاه برمی‌گردد به گوناگونی‌های زوا. کما اینکه هیچ اشکالی نمی‌بینید کسی بگوید گوناگونی‌های زمان تعبیری دیگر است از گوناگونی صفات دور از حس ما. هیچ اشکالی در هیچ‌کدوم از ما نمی‌دونیم. خب این راجع به مسئله حس و حواس و برد حواس در مورد شناسایی سپاه و اینکه آیا ما حس جوهرشناس داریم یا نداریم و اصلاً جوهری و ذاتی هست یا نیست این تا این بخش مسئله حالا بخش بعدی در این زمینه در گرزه شناس این است آیا شناخت ردش برد حس یا شناخت بردش از برد حفظ بیشتره ماورای حفظ و ماورای محصوص هم برای ما قابل شناسایی هست ما این ساعت رو که طب قرار داریم گفتگو می‌کنیم وفا هم دانلودی این رو می‌ذاریم برای آغاز دیدار بعدی در اون بحث بعدی بحث قرآنی زیاد داریم حالا میگم چق روش کار نکنه در این بحث دوم تراسوی ح برجناخت فراتر از بعد حس این زمینه دو بخشی از قرآن هست که می‌تونید مطالبه فرماید. غیب و شهادت در قرآن یکی هم آیات نشانه‌ها و آثار اثر و آثار آیه و آیات در رابطه باشنا در قرآن فعلاً این د تا که گسترده هستش نسبتاً آقا می‌تونید تا جلسه آیته بررسی بفرمایید من بحث غیب وشهادت رو جمع‌بندی شده سابق خیلی بحث شد ۱ سال پیش جمع‌بندی کردم که اون رو جمع‌بندی شد براها در پایان همین ع بحث عرض خواهم کرد انشاءالله بحث آیات رو هم ما نمی‌تونیم وارد بشیم یه چیزهایی استخراج کردن اون‌ها را هم مطرح می‌کنم

خلاصه سخنرانی

این متن به بررسی نقش حواس و تفکر در شناخت واقعیت می‌پردازد و بر این نکته تأکید می‌کند که هرچند این دو ابزارهای اصلی ادراک هستند، اما مطلق و بی‌خطا نیستند. نویسنده به شبهه‌ای دیرینه اشاره می‌کند که امکان خطا در استنتاج، اعتبار کلی شناخت را زیر سوال می‌برد. با این حال، او توضیح می‌دهد که وقوع اشتباه در حواس یا اندیشه دلیل بر بی‌اعتباری کامل آن‌ها نیست، بلکه این یک ویژگی طبیعی فرآیند شناخت است. برای نمونه، پدیده سراب در قرآن کریم به عنوان مثالی از خطای ادراک مطرح شده، اما این یک خطا در استنتاج است، نه در خود حس، و نشان می‌دهد که این مباحث از دیرباز مورد توجه بوده‌اند.

متن پیاده شده

می‌کنه به اموری. استنسا و اندیشه هم در است و تا حدودی ذهن ما را به اموری که حسین نیستند آشنا می‌کنه. اجمالاً نه به طور کلی نه به قول مطلق نگفتی هر جا به هر شکل به کار افتاد ما را به واقعیت می‌رساند. اما اینکه نمی‌گوییم هر حس کار ود ور پیر مطلق ما را به واقعیت می‌رساند. میگیم اجمالاً این هنر رو این‌ها دارن. حالا باید ببینیم چه سمی به کاره در این حس و یا ذهن در این کارشون و در این هنرشون و در اونچه از راه حواس می‌شناسیم شناختی درباره اونچه به اسم می‌آید به دست آورد. و گفت این مثال روشنش که کسی در تردی نداره شناختیست که درباره قانونی قوانین علمی و قوانین حاسم نظام طبیعت داره و گفتیم که قرآن کریم روی این آزادی و شناخته فرا واره انسان‌ها که استفاده از پایه آیا و رسانه‌ها یعنی اونچه محسوس است برای پی بردن به اون چیزهاییست که این‌ها نشانه‌های اون‌ها هستند یعنی امور تا اینجا آمدیم و بحثی تیران واژه آیه در ابعاد مختلف است در قرآن استناد به آیات داشت تا اینکه این مطلب تا این اندازه روشنه برای هر مطالعه‌گری این حال می‌بینیم از قرن‌ها پیش تا امروز از ۲ چند قرن پیش تا امروز در برابر این امرین و محتم همواره یک شبهه ناشی از پیشکشیدن متشابهات در برابر محکمات قرار می‌بندیم و این است که بالاخره بالاخره ما با اشتباهاتی که در امر می‌کنیم بیشک روبهرو هستیم دیشک ما در کار استنتاج یعنی پیدن از نشانه‌های محدس شتدا روبهرو میشید وقتی که این روی استنتاج کم و بیش با اشتباه و خطا همراه است چگونه به او می‌توان اعتماد کرد؟ بنابراین امکان یا حتی وقوع اشتباه و خفا در امر استنتاج را درخت می‌کشند برای اونچه درد شناخت را تا این پایه متلزل و نامعتبر نشان ده و حتماً شماها در جفتگوها یا در مطالعاتتون مشرف به این مسئله کرده و نمی‌دونم این چه شبهه‌ایست کهله هم نمیشد یعنی شما مسائل شناخت را ر نوشته‌های ۲۳۴ قرن پیش مطالعه کنید. همین نصف مطرح مسائل شناخت را درترین نشریاتی که در شرق و غرب نوشته شده یا به فارسی تمه شده مطالعه کنید همین مسئله. ذهن در امر استنتاج می‌کند از کارش دیگر قابل اعتماد نیست. ما می‌بینیم تفکر درباره این جهان محبوب، جهان ما ه درباره این حوادث و رویدادهای طبیعی نزد بسیاری از افراد و گروه‌های مختلف وجود دارد. اما نتیجه‌ای که از این تفکر هر دو گروه هر چند روز تفکر می‌کنن درباره این پدیده‌های اصوم برای پی بردن به یک چیزی ما برای اما نتیجه‌ای که گروه‌های مختلف می‌گیرن مختلف گروهی درباره پدیده‌های طبیعت می‌اندیشند و به این نتیجه می‌رسند که در چشمه همه این‌ها ماده است. گروهی هم به این نتیجه می‌رسن که سرشه همه این‌ها یک علت غیرمادیست. پس تفکر و اندیشه وجود گروه‌های مختلف را به نتیجه‌های مختلف رسونده. چیزی که ما را به نتیجه‌های گوناگون نونه چطور می‌تونه مورد و همواره به این کسانی که این شبهه و این مطلب متشابه را در برابر اون اصل محترمی که تا اینجا دنبال کردیم پیش می‌کشن گفته شده که بابا این مسئله درم خیلی حسن من هم اینطوره اینکه وقوع خطا و اشتباه مخصوص به استنتاج نیست به اندو نیست مگر در حال ما به کار خطا نمیشیم خب اونچه که شما میگید اصلاً باید بحث شناخت و معرفت رو در هم بکشیم بذاریمش کنار درست هم افراد از نظر کارد از نظر نیروهای حفظی یکسان نیستن کتاب اینجا در فاصله یه متری یه کسی می‌تونه ه در این چشمش نزدیک‌ترین ممکنه بخونه هر دو چشم دارن هر دو نیوی دارن اون یکی می‌تونه بخونه اون دیگری نمی‌تونه بخونه یک چیزی ریز بکنید اینجا از کس گفتید که آیا روی این پارچه یک دره سیاهی هست اون که چشمش سیزبونه میگه بله اون که چشمش سیزبین بود میگه چی میگه سیاهی اینجا نیست یعنی میگه امر حسی رو او می‌دونه او نمی‌بینه حلاست نیروهای حسی می‌کنه. حتی برداشت فرق می‌کنه یک ضرب مثل معروف یک ضب احترام نکن یک ض آب بدهم اونجا یه آقایی هم بره همین بروی یه کسی تا آقا دارن اونجا یه کسی گه میره زیر آب شیرو وا کنه تا خوب آب بیاد دستش کنه میدم شیر آب وا کنه تا دستش گرم بشه بعد حو در آن ظاهر دستش میشه این آب ز رو اون می سر اون میگه حالا در سردی اینجا وهم برات الان گرم میشه اونجاست که دست زیر آب داغش این بوده اینجا الان احساس می‌کنه خب معت دیگه مسائل ابتداییه یک وقت که انسان میده نیروی شناخت حسی در همه موارد و به صورت مطلق و به طور کلی گویایی دارد و می‌تواند آگاهی به ما دهد بدون قید و شر جوابش این حرفاست ولی ما این حرف نگفتیم ما گفتیم اجمالاً حس یکی از راه‌های شناخت بری دارد ما را تا یک جاهایی می‌بره ما را آشنا می‌کنه به اموری نسا و اندیشه هم دریدار است و تا حدودی ذهن ما را به اموری که حسی نیستند آشنا می‌کنه اجمالاً نه به طور کلی نه به قول مطلق نگفتی هر جا ذهن به هر شکل به کار افتاد ما را به واقعیت می‌رساند کما اینکه نمی‌گوییم هر حس کار افتاد به طور مطلق ما را به واقعیت می‌رساند. میگیم اجمالاً این هنر رو این‌ها دارن. حالا باید ببینیم چه سمی به کاره در این حس و یا ذهن در این کارشون و در این هنرشون و در اینشون تواناتر باشن کمتر اشتباه کنن. این بحث دانش‌ها وجه بدیست. بنابراین استناد به خطا در حز و استناد به خطای در اندیشه برا لع کردن متغلزل کردن ارزش آگاهی بخشی و اندیش هر دو نابست و همین طور که در مورد حسوم قبول دارند که خطای اجمالی هواست دلیل اینکه حس بیکاره بیکار است و عرضه دادن شناخت مطلقا به ما نداره نمیشه در مورد اندیشه گفت امتازم همین مسئله و این مسئله‌ها در قرآن مطرحه. اتفاقاً قرآن نمونه‌هایی از خطای حواس را مطرح می‌کنه. نمونه‌هایی از شرایط کارد حس رو مطرح می‌کنه. یک نمونه معروفه. یک نمونه معروفی که به عنوان خطای حواس ازش یاد می‌کنن. در حالی که واقعاً خطای ح خطای در حس نیست. خطای در استنتاج اونجا هست. یعنی من ولاً به عنوان خطای هواش یاد می‌کنن سرابه شما همین روزهای معمولی که آفتاب باشه و بای قبلاً زده به روی آسالت خیابون اگر سپاه ماشین حرکت کنید وارهای راه خود باراز ملایمی داشته باشه مترجتون حس می‌کنید که اونجا دارون اومده و آب فراوانی روی آزاد جمع شده نخ آ** نمی‌د نیست این چی شراب شرابی چیزی که آب نیست از دور آب می‌نمای که بعضیا خیال می‌کنن که این نمونه‌ها رو گویی تازه حالا پس از دوران جدید و تفکر غربی و اروپایی بهش برخورد کرده و اصلاً سابقاً توشی به این موارد خطا نداشته و به این بحث‌های مربوط به خطای حطای فکر و ی نیست که ذهن مسلمین و ذهن ما مردم به کلی سابقاً باز آشنایی نباشد است بنابراین حالا باید باز آشنا بشیم و بیدار بشیم اتفاقاً مسئله تراف تو خود قرآن مطرح شده نه به این منظور اما برای اینکه برید اصلاً مطرح مسئله خب از قدیم دیگه مردم می‌ستن سراگاه شدیدی میشه که از قدیم همه بیارونگردها که در مناطق آفتابی زندگی می‌کردن به دست‌ها صاف مسئله باز بودن واز خیلی قدیمی برداشتم خیلی قدیمی قرآن کریم در آیه ۳۹ از سوره نور مسئله شراب را برای به عنوان مثال برای بیان یک مطلب دیگر مطرح کرده من بخونم آیه رو اصل آیه اینه آیه ۳۹ از سوره لو سوره ۲۴ الذین کفرو اعمالهمی ما حتی اذا جا لمده شی وجد الله عنده ف اب والله سریعاب کافران عملشون اعمالشون کارهاشون تلاش‌هاشون نظیر سراب استرابیست که در دشت‌هاست آدم تشه مخصوصاً که پی آب نگر که فکر میکنه اونجا آبه یسبزمان ماها آدم تشه اون را آب می‌پندارد تا وقتی که میره نزدیکش بشه حتی اذا جاءه وقتی میره میر به سمت دوست لم یک شیاطین به چی آبی اما خدا را همواره داخ بد که او را تمام شمال می‌رفت و خداوند حسابرسی که زود به حساب کتاب‌ها می‌رسه. خوب ملاحظه می‌کنید که اصولاً قرآن برای بیان یک مطلب سوگرد، یک مطلب فطری آمده از این مثالی که دم دست هسته و مربوط به حواسته استفاده کرده. خب کافران فرابیست یعنی ظاهری بیفتحت به نظر میاد همونیست که می‌خوایم نیو بگیریم بدونیم هیچی توش نیست اصلاً هیچی نیستیم و در این مثال جالب اینه که ملاحظه می‌کنید همون حرفایی که الان آقایون در کتاب‌ها و جزوه‌های شناخت می‌گیم یا قط ش آیه هست. اولاً علامه طبیعی این اشتباه رابقیه جرابی که درشت‌ها دشت بودن توی کوهستان که امکان می‌دونه شرایط طبیعی پابک نور در دست و ریز است که زمینه انعکاس نور را به شکلی فراهم و شکستن و ستار نور را به چکلی فراهم می‌کند که انسان فکر کن اونجا آب هست ودم روحی این خطا راست آدم تشی که دلش توی آبه دوست داره آب بموشه او زودتر این گور رو می‌خوره تا آدم غیرت حتی عوامل روانی خطا رو هم اینجا می‌بینید که این تدف یه زمان ماه آدم تش را آید د حالت عاشقی و زمینه طبیعی این خطا را از نام می‌بره عاجزیهم هستن نمی‌خوام بجزت قرآنو که می‌خوام بگم ببینید مسئله نمونه معروف این نوع خطا که معمولاً به عنوان خطای در حواس ازش یاد میشه ولی واقعاً خطای حس نیست خطای در استنتاجه توضیح میدم این مسئله رو در قرآن وسب شده پس چنان نیست که این خطا ها مورد توجه نبوده و ما ازش بی‌خبر بودیم و حالا بحث‌های نوع شناخت هست که ما را با این خطاها روبهرو می‌کند. در عین حالی که در همین متن به این نوع خطا توجه شده در عین حال همین متنه می‌کند روی ارزش و اعتبار الجمله و کار ورد حس در امر شناس ورد استنساج ر غیرحی از امور حسی در امر شما همین متن که متذکر خطا هست این تیرهرو می‌کنیم پیش کشیدن این متشابه‌ها و شبه‌ها برای متزلزل کردن اون اصل محسن این مبادا به عنوان یک مسئله صادقی که راست او باید ما را از نوع فکر داردش از قدیم بوده اتفاقاً اتفاقاً در مجالبیان که یک تفسیری مال ارنشی حدود ۸۰ سال بیشتر داره می‌بینید که سراب را چقدر قشنگ تعریف کرده قبل از اینکه اصلاً در اروپا رو به شانس فرود من همه این کسب کردن من نمی‌خوام بینم فوقده است می‌خوام بدونیم که اینا تازه نیست شراب را خیلی تعریف کرده اسبت چیز دیگری رو هم تعریف کرده است جالب براتون نقم آل می‌گفت بیابان گرم‌ها معمولاً با دو چیز روبهرویش با سراب هم با آل سراب که گفت مردم داره میشه آل چیه میگه آل عبارت است از اینکه در روزگزارهای گرم به علت فشار گرما گاهی وضع هوا می‌شود که انسان رو بالا می‌کشه از رو زمین. یعنی تبک بودن هوا همراه با فشار خاص در شرایط خاص وارد کنه و بتونه یه جسم سنگین رو فشار این هوای سبک به شکلی از جا ببره بالا. کلا یعنی امر طبیعی که صورت یک امر طبیعی نه یک امر موهوب آل به اون معنایی که ه به اصطلاح ما بعد از طبیعی یا جنبه اسرار آمیز بهش بدن یا خیلی تبیین طبیعی عادی می‌گفت کما که شرابم همینطور بوده سراب میگه عباد نور می‌تاب و در تخیل انسان چنین می‌نماید که اونجا آبد کاملاً همچان و قبل از اوم اینطوری من حالا اینو به عنوان یک معهد گفتم خیلی قبل به این پس توحر به خطا در یا استنتاج از حفظ یک امر طالعی نیست و نباید موجب کمترین تزل در اصل برد حس ورد استنتاج حس استنتاج حس یعنی اندیشه در زمینه شناخت اما اینکه عرض کردم این مسئله فرا رو معمولاً به عنوان فضای حواس میگن در حالی که واقعاً خطای درش نیست خطای در ستنتاجی یه توضیح رفت اگر یکی از دوستان توضیح داده بهتره چون ما قرارمون بر این بود که خیلیهم وقت نباشیم در اینجا یه از آقا می‌تونه اینو توضیح بده که مسئله قرار درس نیست خطای در استنتاج درسته

خلاصه سخنرانی

این منبع به بررسی عمیق مفهوم خطا در فرآیند شناخت می‌پردازد و تمایزی کلیدی بین خطا در حس و خطا در تفسیر قائل می‌شود. تأکید اصلی بر این است که حس، به عنوان واکنش صرف به اثر فیزیکی خارجی بر سیستم عصبی، دچار خطا نمی‌شود، زیرا هر محرک خارجی اثری را ایجاد می‌کند و در عالم خارج، خطا به معنای واقعی وجود ندارد؛ بلکه خطا همیشه در رابطه بین ذهن و خارج رخ می‌دهد. ذهن پس از اثر حسی وارد عمل شده و در مرحله تفسیر ممکن است دچار اشتباه شود، همانطور که تشخیص اشتباه منبع یک تصویر نوری یکسان (مثل آب یا آسفالت) مثالی از این دست است. این منبع همچنین با ارجاع به قرآن کریم، به اهمیت استفاده از “برد” (فهم و استنتاج) و نیروی استنتاج از نشانه‌های حسی برای شناخت اشاره می‌کند و تأکید دارد که با وجود امکان خطا در این فرآیندها، این امر نباید مانع تلاش برای شناخت عمیق‌تر شود.

متن پیاده شده

به نظر من دید به کی میگیم حفظ اگر احساس و حفظ را صرفاً به اون واکنش به اون اثر فیزیکی که عین خارجی روی سیستم اعصاب می‌گذاره به این حس اونوقت باید بگیم اونجا خطا راه ندارد خطا راه ندارد ولی گوراگویی را دارد این با هم خطا را ولی گوناگونی راه دارد. اینه که مطلب دقیقش اینه. هیچم ما هیچ نمی‌خوایم سر این مسائل بی‌خودی خودمونو معل کنیم. خطا راه ندارد به این معنا که بالاخره هر عین خارجی در برخورد با یک اثر یه نوع اثری می‌ذاره. دیگه خطا میشه. چون در عالم خارج خطایی نداره. خطا همیشه رابطه بین ذهن و خارج. اینجا هنوز ذهن به کار نمی‌فتاده. می‌دونید ذهن مال بعد از اثریست که اثر حسی می‌گذاره. تی معین یک نوع نور با درجه شدت معین و با کانون معند منعکس شد بنابراین چ کار خودشو در هر دو درست انجام داده هم در این هم در اون برای اینکه هر دو تصویر حسی همسانی را منتقل می‌کنند همین طور که سطح آب می‌تواند تس سی معین را و اشعه معین را با میزان شدت نوری معین و با کانون معین و انت و انعکاس معین به سمت چشم بیاره سطح شیشم این کارو می‌کنه سطح سنگ هم در روزهای گرم این کارو می‌کنه سطح آسپتی هم که نم داشته باشه این کارو می‌کنه یا نمی‌خواد درختگی داشته باشه این کارو می‌کنه یعنی این نوع این تصویر نوری از نظر فیزیکی هم از سطح آب برمی‌سیده و هم از سطح آست و هم از سطح رود و هم از یک منطقه شیشه‌ای طبیعی از همه اینا برمده و همشم واقعاً تصویر شیعه منتها چون انسان بیشتر معمولاً عادت کرده که این تصویر را برخواسته از ب بگیره در اینجا میاد یک مقایسه و استنتاج می‌کنه یعنی میگه اینجا هم آب است به خصوص اگر کشه باشه تو اصولاً طی آب یحسب زمان و ماهان بنابراین خطا در حز نیست حس کار خودشو کاملاً انجام داده یعنی تصویر نوری برخواسته از یک شیع خارجی را تمام و کمال گرفته عادت داشته بیشتر موارض می‌گرفته آب بوده اینجا تفسیر می‌کنه اون رو به چی؟ به آب پس در تفسیر تفیر تفیر دچار اشتباه شده نه در حزب بنابراین مسئله اعتراف واقعاً خطای حزب غلطه بگیم باید بگیم خطا درسیر حی وجود نداره همین مسائلی که الان میخواست بله یری باشه که سیاسی من همین باش تیم می‌کنن این فرا ولی در موردش که آورد میکنه بکنیم ولی در این در و انسان مشروط ببینید شرطیه ببینید این با این یکیه در واقع اون که میگید با این یک مثال دیگه در اما قدا امر جنی درسته یعنی تصور اینکه غذا اومد منتها تصور اینکه غذا اومد ون موقع دیدن غذا بود و درست بود تصور اینکه غذا آمد یا به این تصیر مثلاً تصدیق به اینکه سریع‌ترشو بگیم تفیق تصدیق به اینکه غذا آمد یعنی قبول اینکه غذا آمد استفاده اینکه غذا الان جلوشه در اون موقع سبب میشد که یک به اصطلاح روحی وصدی و بعد فیزیکی داشت یعنی بیوکشیمیک از پهده‌هاش و اون کی و اونی که په‌هاش ت می‌کردن درسته؟ خب در اون موقع تفسک اینکه این غذا هست درست حالا زنگ درراومده روی این تداعی قانون تدایی رو تدایی اینکه زنگ خدا در میاد دو مرتبه اشتباهاً فکر می‌کنه که غذا هست یعنی یک تصدیق اشتباه عتقاد اشتباهی در او به وجود میاد که قضا اگر این اعتقاد برده‌های نمیون مسئله‌های مسئله‌ای نتیجه توی نتیجه طبیعی این انتقا آب می‌پرید که وقتی اون تصویر آمده بود به دنیا رفته سراغ پجره بود آبرو هم برداشته بود موسیده بودیده بود فرستنده و مبدع عینی این تصویر چیه؟ آی تجربه قبلی حالا در اینجا مشابه همانیر که از تمام جهز مشابه اون همین طور که می‌تونیم اون تخییر اون اطون قانون معین و اون شدت نوری معین از سطح آب برخوزه همون می‌تونست از سطح شیشه برده همون می‌تونه از سطح آسپاسات سیقلی برده اما می‌تونه از سطح رجال سیغلی در هوای گرم برده ین نیست هر که یک رو می‌کنه روی نکات م البته در کاری رو در مقابل این در مقابل این چرا از این میکن ولی در مورد این همینجا مسئله نازمه اجازه بدید در اجازه بدید اینجا ناقصه اینجا افن نیست اینجا قصه افن عمل نیست اینجا نیست اینجا و ببینید یعنی همین طور که اونجا صدای جنگ را تفیر کرد که فضا است رابطه یعنی رابطه و پیوند صدای زنگ با حضور قضا شبیه رابطه این تصویر حدیث با حضور آدم ین درست و باید این یه مثال سوم سراغ این مثال سوم دیگه داریم که یه چیز دیگه میشه بریم سراغ اون مثال دم همون مثال پابلو ببینید این یه مثال دیگهست یه چیز دیگهست این تازه خیلی این بحث یه حالت دیگریست خیلی شما مثال او اونی که مثال او هست این است که ما الان اون موقع صدای زنگ واقعاً می‌تونست نشانه چی باشه؟ حضور فضا ولی این نشان با اون صاحب نشان تلاق واقعی ندارد. یعنی می‌تونه فضا باشه و فدا نباشه می‌تونه فدا باشه و غذا نباشه اون حالت که غذا نیست مطرح نیستار این مطرحه یک نشان صدای زن یک نشانه پایا پای و همیشه همراه غذا نیست ولی تجربه‌های یشه اینا رو با هم می‌رفت. هنوز تجربه نکرده‌ایم که این ممکنه از همراه او نباشه. بنابراین حالا که صدای زنگ را می‌شده ذهنش متوجه غذا میشه. یعنی تصدیق می‌کنی اعتراف می‌کنه که غذا الان نبوده. قبولی که نمی‌کنه.
چرا؟ غریضه این بودا که هر وقت این ذهنش به غذا متوجه میشه. نمی‌کنه از هر همینه اونی که قریب بود این بود که هر وقت ذهن این سه متوجه میشه قه‌های گاه تنشح کنید از هر این توجه می‌تونه برخواسته باشه از اینکه غذا رو با کش ببینه و می‌تونه برخواسته باشه از اینکه صدای زنگی را بشه که کنه برای او حضور غذا رابطه واقعی و رابطه روانی و رابطه هنی و بعدیوشین که وجود داد واقعاً بین چی وجود داد بین توجه ذهن به قضایات صورت تفسیر یا به صورت وسبق ازا رابطه ب این دو تا بود الانم این رابطه هست یعنی الان که صدای زنگ برمیده صدای زنگ نیست که منطقه طرف رو گناه میده صدای زنگ فدایی می‌کنه حضور نظارا را و باز دوباره هم ذهن با توجه غذا که گاه طرف می‌کنن هیچ نرد عین این نکال در مورد توجهی از این ند یعنی در اینجا هم این تصویر نوری این تصویری که با انعکاف نور از اون سطح آب به چشم می‌رفت با تصویری که از انعکاف نور از سطح آسفالت پی سی می‌رفته یکیه یه جور واقعاً یه جوره اصلاً واقعاً وره نه اینکه واقعاً یه جوره واقعاً از نظر تصویری یه جوره منتها جلوتر درباره قبلی ضمن تماس ضمن فرو کردن نوشیدن تجربه کرده بود تصویر می‌کرد می‌گفتینی که تصویر بصری و تصویر دیدیست به چش من می‌رسه این آرست حالا اینجا قیاس می‌کنه میگهین هم تحت همون آره و این یک عادتیست در انسان مسئله همین ولی این آدم‌ها من خطا در یه جاست دو جاست جا ۱۰ جاست کی میگه وقتی ما دستار و خطا کرده‌ایم به کلی بی‌ارزه هیچ‌کس اینو نمیده هر کس اینو می‌خواد بده باید در مورد خود حفظم همینو بده دقت فرمودید بنابراین حق این است که خطا چه در حس و چه در استنتاج از حس ممکن است رو بده اما یزی که مهمت این است که رویداد یک بار و دو بار و سه بار و پنج بار ۱ بار خطا منطی اعتباری مطلقه و اینکه به کلی از کاربرد بیفته یا نیرو استندادش نمی‌تونه اما این مسئله که سؤال فرمودید که آیا به طور کلی ما اصلاً خطاهایی که داریم همیشه مربوط است به خیر یا در حم خطا هستع که آیا در خود حب خطا هست یا اینکه نه در خود حزب خطا نیست که خطا هست در تفسیر حزب این بستگی داره به اینکه ما حرکنا به نظر من دید به کی میگیم حفظ اگر احساس و حفظ را صرفاً به اون واکنش به اون اثر زیکی که عین خارجی روی سیستم اعصاب می‌گذاره به این حزب اونوقت باید بگیم اونجا خطا راه ندارد خطا راه ندارد ولی گوناگویی راه دارد این با هم فرشت خطا راه ندارد ولی گوناگونی راه دارد اینه که مطلب دقیقش اینه هیچ ما هیچ نمی‌خوایم سر این مسائل بیخودی خودمونو معل کنیم خطا راه ندارد به این معنا که بالاخره هر عین خارجی در برخورده با یک اثر یه نوع اثری می‌ذاره دیگه خطا میشه چون در عالم خارج خطای نداره خطا همیشه رابطه بین ذهن و خارج اینجا هنوز ذهن به کار نمی‌فتاده می‌دونید ذهن مال بعد از اثریست که روی اثر حبی داره انسان پس چون مال قبل از ذهنه قبل از ذهن به طور کلی خطا معنی ندارد ما جز خطا بر قلم نرفت خطا ارم بله گوناگونی معنا داره یعنی که همون مثال یه راج دارم یه کسی که دستش قبلاً آب سرد خیلی سرد بوده دستو می‌کنه توی آب فل نینه گرم اثری که این آب نیمه گرم روی عسل حسی این موذاره با اثری که همون آب نیمه گرم روی عسل حسی اون فرد دیگر می‌گذاره که دستش قبلاً تو آب خیلی گرم بوده از سرش فرق می‌کنه. پس گوناگونی وجود دارد در اثری که عین خارجی روی عسب حسی دو انسان می‌گذاره. اما خطا هنوز معنی نداره. چرا؟ چون خطا اصلاً از موقعیش صدق می‌کنه و جا و مورد پیدا می‌کنه که ذهن وارد عمل بشه و هنوز وارد عمل نشد. خب به این معنا که خطا در حرا ندارد بگه ن بحثی به نظر به این معنا بگوید خطا در اختلافی در اصطلاح روانشناسی طرح فعال بگیر بین احساس و ادراک حسی بگیم خطا در ادراک حس میگن تفیر صورت حبیست و برس از صورت حسیبا خیلی خوب ولی می‌دونید که اصولاً روی حسی که ذهن وارد عمل شده می‌کنن نه روی اون نال قبل از ارزشی ندارن اول فیزیکی خب که قبل از به کار افتادن ذهن و ادراکات اول کوچیک د بخش معرفت اتاق نمیاد مقدماتو شناخته خود شناختی شناخت از وقتیست که وارد عمل میشه اونجاست که میگیم آیا ما منحصراً حفظ راست بیم در کناب یا نیروی استنتاج در حفظ را هم به این نتیجه که میگید اصولاً همه جا نیرو استنتاج ازست که کار می‌کنه چه در اونی که حسش می‌نامید و چه در اون که حسش نمی‌نامید اینا بحث لفظه بیدون کنار اینا رو بذارید کنار من واقعاً در بحث دارم وارد این‌ها نشم اون که مهمه اینها اون که مهمه اینه که قرآن کریم که یعنی در میان مردمی آمده که اون مردم مواردی از خطای حسی یا بگید خطای در تفسیر حز برد کرده و حتی قرآن نمونه از این رو تو این آیه برای منظور خودش میاره اما در عین حال توجه به این بازدارنده قرآن از تأکید روی استفاده از برد و نیروی استنتاج از علم در راک مرب این راجع به حبست در مورد استنتاج از امور و آیه‌ها و نشانه‌های حسی امور غیرحصی قرآن باز نمونه‌های زیادی را میاره که می‌گوید این‌ها توانایی استنساز از نشانه‌های حدیث برای پی بردن به امر غیرحی ندارند به دلائری همان که میگه آذان بها همونجا اصاله به همینه میگه که میگه این‌ها چشم و گوش و قلب دارن اما قدرت استنریاً در چندین جا در ده‌ها جا مختلف می‌گیر بنابراین در عین تذکر اینکه خطاها و نار ربرد و ناتوانی‌ها و همه این‌ها و اختلاف برداشت‌ها همه این‌ها رو مطرح می‌کنه. بازم فکر می‌کنه روی اینکه اما این مانع از اینکه تلاش کنیم برای استفاده از برد هوا در مرحله شناخت و برد نیروی استنتاج از نشانه‌های حدیثی در مرحله شناخت مانع این‌ها نشه. بازم کار خود بکن. حم همین هر کسی بعد من اینو می‌خواد بگه همچنان که حسون در امر حس همه این کار می‌کن اون‌ها هم در امر حس همه این کارو بکنن وگرنه باید حمل بشه شکاک مطلق تحت معرفت رو بذارش کنار از اون اول یک ایدالیست کامل عیاری که اونم نهیداری حتی از اون ایدارستی بهمام شکاف شکاف ایدآلی شما فرار در این مرحله من می‌خواستم یک بحث جدید بم ه دنباله همین الانم اون بحث رو بهتون میدم چیه اما فکر می‌کنم که نرفتیم که سال اون بحث مطرح کنیم که اون بحث ناب می‌دونه این تا اینجا که آمدیم مرحله حس نیروی استنتاج از حس برد مصبی اون‌ها را در امر شما به نظر من روشن کرده و لاقل نظر قرآن چون ما بیشتر از جا قرآنم بحث می‌کنیم قرآن را در این زمینه کاملاً می‌ماندون و برض اون در مسئله شناخت ما حتی استن از حفظم گفتیم یه دیگری هم هست یا نه نیرو هست که ما باید هم اون‌ها رو به خوشی بشناسیم هم رو ‌ها در مسئله شنا تبادل نظر کنید و هم نظر قرآن یک اون چیزی که به نام کس و شهودده میشد اشرا سه ویرت چون ما می‌دونیم که از قدیم‌ترین اانی که سراغ داریم از این تصیق تقریباً به این طرف در فرهنگ‌های گوناگون اقوام و ملل با همین اصل حاضر درت‌های مختلف با تمدن‌های مختلف و مراحل مختلف از پیشنانی وجود داره که این‌ها به یک دیگر در مورد ایران اهمیت و حتی شناخت اساسی فقط مال اونه اینا میگن که سختی و اون بصیرت وینش و باطن و عرض شود که و شهود و مکاشفه و اشراق و این چیست این فرصتیست که به حقیقم هست فرصتیست که غیر نیست اما تعلیل هستش به فرصتی که فقای عزیز در این زمینه لاقل در حد قرآن و احیاناً در حد اون چیزی که درباره و تا حدودی گولیان جنس و حالا من همین رو میگم عرفای آلمان خیلی در این زمینه بیشتر هستن بیشتر هستند حالا لااقل در حد این دو تا که تفاوتم می‌کنه درجات ۱۶ بیشتر کار مسئله اقدام نتیجه به هر حال در حد کار این‌ها و بعد نفی که راس روی کار این‌ها داره مثلاً مطابقه فرو این‌ها داره اگر در این حد رفقا مطالعه بفرمایید از نظر اینکه با مطلب آشنا بشید و از نظر قرآن هم نصف قرآن رو در اینجا مدت یک روز خیلی خوب می‌تونید مطالعه کنید از اول تا آخر برای اینکه آیاتی که مربوط بشه به این دو بخش دو بخش که در حقیقت به هم خیلی متصله مربوط بشید و بتونید این رو به ش با همکری خودتون دارم

خلاصه سخنرانی

این منبع صوتی به بررسی اهمیت روش صحیح در شناخت و اندیشیدن می‌پردازد و ریشه‌های تاریخی آن را در یونان باستان جستجو می‌کند. سخنران توضیح می‌دهد که چگونه متفکران یونانی، از جمله سقراط و ارسطو، تلاش کردند تا روش‌هایی برای اندیشیدن و رسیدن به حقیقت ابداع کنند که به پیدایش منطق (لوژیکا) و روش‌های مختلفی مانند دیالکتیک (گفتگو و مباحثه) و قیاس (آنالیز) منجر شد. نکته اصلی این است که روش صحیح شناخت، به جای مجادله و تلاش برای غلبه بر دیگری، باید بر همکاری و کاوش مشترک برای کشف حقیقت استوار باشد. این منبع به شنونده توصیه می‌کند که در گفتگوها از مجادله پرهیز کرده و به سمت مباحثه‌ای بروند که هدف آن درک متقابل و رسیدن به نتایج روشن باشد.

متن پیاده شده

بسم الله الرحمن الرحیم. بحث جناب رسیدیم بهت روش وارهاش معیارهای تشی وش در اینکه برای شناخت روشی دا و شناخت باید روشی داشته باشد دری بدون روش کار داره میشه انجام داد هر کاری وقتی با ردیجه درست و مناسب با خودش انجام بگیره فضه بهتری داره نتیجه مطلوب رو میده و اگر که ا روش مناسب انجام بگیره نتیجه مسود نمیده یا اصلاً واضح نداره یا اگه داره خیلی کم سریع تبدیل هر کاری روش که یه جایی هم که آدم می‌خواد بره باید از راه درست بره و لذا میگه سلام علیکم اصلاً نرفتی به کرده ای اعرابی رفتاری پاکستان اسلام برای طرف معرفی باشه مً هر جلوتر قدم دورتر بده به جای اینکه بهدف نزدیک قرار توجه به ضرورت روش سریع برای شناخت از زیرمان آباد شد در حدود ۲۵ قرن پیش در یونان باستان جنگ افکار و عقاید شدید آغاز در این برخورد شدید آرا و عقاید گروه‌هایی متوجه شدن که با اگر به خادمستان به حقیقت برسه به مسئله درستی برسه باید برای اندیشیدن شناخت روشی صحیح بوده تلاش برای دستیابی بر روش صحیح اندیشه و شناخت استرتا اندیشه شناخت از همون موقع‌ها آغاز شدن و لذا مکتب‌های گوناگونی که در بحث شناخت از یک دیگر جدا میشن می‌دونید اسامیش غالباً اسامی قیمه معروض به ۲۵ مسئله اینه که اسم جدید داره بعضیاهم که اسمش جدیده ترکیبش از دو یا سه قدیمی متفکران یونان باستان در این دوره به فکر تنظیم روش مناسبی که برای اندیشه و شناخت افتادند و قبل از افلاطون گروهی روشی برای شناخت تنظیم کردند و در اصطلاح یونانی نام اون را لوژیکا یعنی منطق گذاشت واسم لوجیکا لوجیکا در اصطلاح عربی اسلامی موقعی که ترجمه آثار یونان باستان به زبان عربی شروع کرد براش معادل منطق و انتخاب کرد. خود از کلمه لوگوسف گرفته میشه و لوگوسف در زبان میانی به معنی خرد و عقله به معنی کلمه هم هست به این دو معنی و چون این پایین راه بردن خرد بود بنابراین شتن سقراس می‌دونید آمد برای راه بردن درست اندیشه روشی رو انتخاب کرد که به روش سقراسی معروف چی بود این روش؟ روشی که انتخاب کردیم بود که سلام علیکم گفت به جای اینکه ما مطلبی رو مطرح کنیم به جای اینکه مطلبی را مطرح کنیم و استدلال کنیم عرض می‌شود که به جای این ما میاییم ضمن گفتگو ضمن پرسش و پاسخ آرام آرام دو نفری با هم صحبت می‌کنیم. یک سؤالی من ول می‌کنم جوابی بده به دنبال او سؤالی می‌کنم باز جواب بده تا اینکه آرام آرام ببینی که جواب‌های خودت به این نتیجه می‌رسه به جای اینکه من بخوام از پیش م طرح کنم و استدلال کنن درستی اون مطلب که این روش گفته روش سغراطی روش سغراطی این بود که خب می‌خواستیم یه مطلبی رو بفهمیم می‌شستیم با هم می‌خواستیم بیم ببینیم که واقعاً این خورشید دور زمین می‌گرده یا زمین دور خورشید می‌گرده اونوقت شروع می‌کرد این علائم مربوط به گردش خورشید دور زمین یا عکس زمین دور خورشید رو مطرح کردن و با این علام گفت این علامت درسته می‌گفت بله این علامت درسته بعد می‌گفت والا به دنبالش اینه گفت می‌گفت نه درست نیست خب وقتی می‌گفت درست کنا گفت این نه اینم درسته تا مقدمات کم کم کمکم خودش مقدمات رو تنظیم می‌کرد خود اون شهرت به یک نتیجه او میشد کا به نتیجه مسئول نمی‌رفت به نتیجه روشنی این روش سقراتی به چه شکل انجام می‌گرده به شکل سیاسی کیهم که گفتگو مباحثه جدل هنوز نه مباحثه دیالستیک یعنی مباحثه گفتگو وقتی دو نفر با یکدیگر که گفت و گفت سلام علیکم سلام علیکم یک حرف او بزنه یک حرف من بزنم وقتی که به گفتگو می‌نشن مسئول یک دیالکتیک بودن دیالکتیک از کلمه دیالکت شده دیالکت یعنی لهجه همین دیالکت که الان میگیم فلانی لهجه اما جیال یعنی مباحثه همین مباحثه که ما الان مباحثه کنیم با همدیگه بحث کنیم با همدیگه با همدیگه بدون بنابراین روش سغراسی شد یک روش دیالکتیکی دیالکتیک البته ما رو افلاطون در آثار افلاطون پیدا می‌کنیم چون ازرا هیچ اثر مستقلی در دست نیستون هم کتاب‌ها و نوشته‌هاش عموماً اهمی که از ان استاد وغرافه و دیگران یا از زبان خودشه عموم اون‌ها سلام علیکم با چه روشی با روش گفتگو شما دیدید که نوشته‌های به شیوه هلا به اصطلاح عربی هست یعنی میگه آکسی منس اینطور گفت فرض کنید زرون اینطور گفت سرات اینطور گفت البته این اسامی رو با یک اسامیست که به صورت اسامی شهری اسامی انتخابی اسامی قراردادی انتخاب کردن با یه ممکنه واقعیت روش مخابره روش هلا روش گفتگو و مباحثه به عنوان روشی برای تنظیم مقدمات برای رسیدن به نتایج روش اقتصاد انتخاب شدت بود گروه اول لوژیک‌ها را برای لوژیک رو حالا ما همون اصطلاح انگلیسی الان میگیم لوژیک رو برای منطق انتخاب کردن بعداً این گروه واژه را عرب آمد و برای روش شناخت نوعی ادامه بود نوعی کار منظم گترده حساب شده انجام داد و اون بادش تحلیلی کار را دنبال کرد با آنالیز کار را دنبال کرد و بنابراین همون چیزیست که ما میگیم روش قیاسی یعنی ارسطو تکیه کرد روی قیاس و این است که روشی به نام روش قیاسی انتخاب شد و واژه آنالس و تحلیل برای نام منطق برگزیده شد به واژه لوژیک و دیالرتیک و آنالیز آنالیز این‌ها واجهی هستند که در طول قرن‌های متمای در زبان‌های اروپایی عنوان نام منطق به کار رفتن ولی به هر حال اینا نام‌های مختلفه نتیجه اینکه منطق یا روش شناخت از دیر زمان از زمان‌های بسیار دیرینه مورد توجه قرار گرفته روش کار شده و مسئله‌ای نیستش که امروز و دیروز وحشان پیش مورد توجه قرار گرفته چون زیالتی در زمان ما خیلی مورد بحث قرار گرفته لاحظ دیدم که مختصری پیرامون دیالکتیک و تاریخچه کوتاه تصور مطالبی رو بگن که آشنا باشه همونطور که عرض شدیک نقست به معنی مباحثه و گفتگو سفسایان در مباحثات خودشون به جای اینکه آهنگ وشون آهنگ قبول دلنشین و اندیشه‌پسند و فطرت‌سند مقدمات و نتیجه‌گیری سالم و روشن و دلپسند و فطرت پسند از این مقدمات باشه به جای این روش اون‌ها روش قبولدن مطلبی بود که طرف و یا حداقل ثابت کردن طرف و در این کار از هنر و فن هنر و فن سر طرف شیر مالیدن استفاده می‌کردند و این هنر و فن سر طرفشیر ماندهند عبارت از این بود که با او به جناز و سیز برخیدند تا او رو گفت کشتی بگیرن مباحثه در حقیقت برا ما شده بود چی کشتی گرفتن فکری یعنی هدف از م پیروزی بود به جای رسیدن به حقیقت. فکر می‌کنید چند درصد از خود ماها در چند درصد از بحثامون گرفتار این رویت که وقتی با هم گفتگو می‌شینیم کشتی دیگه می‌کن. موضوع اتفاقاً کلمه‌ای بسیار جالبیست در عربی شا کلمه‌ای از این طرح برای ترجمه دیالتیک صحیح نشی پیدا کن تو مباحثه در زبان عربی یعنی که از چه میاد نزدیک بحث بحث یعنیش کا بحث مباحثه یعنی با هم بکاوه یعنی مطلبی مخفی و پنهان است بر ما روی این مطلب رو لایه‌هایی گرفته ما می‌خوایم چیزی رو کس کنید به چیزی برسید بیاییم با هم بکاویم و کاوش کنید بسیار اصطلاح جالبیو همکاری در راه کاوش جستجوگری مشترجگری به کمک یکدیگر بسیار معادله جالبی درست بیان کنندهستی به معنی صحیحهست ولی ذ مشترک و همکاری در راه جستجوی حقیقت احتیاج داره به چی؟ احتیاج داره به یک تربیت صحیح که این تربیت صحیح واقعاً باید به همت همه ما قرار بگیره. چون من همین حالا می‌بینم که حتی بچه‌های ما این‌ها مباده‌هاشون ک می‌گرفتن است و گان از می‌بینم در حوزه‌های علوم اسلامی مباحثه‌ها آهنگ مجادره داره این مسئل معروفه که وقتی بحث می‌شینن کتاب برای هم بلند می‌کنن خب اگه آدم می‌خواست بشه مشترک کنه کتاب هم حالا یا طرف ردا کاش مشترک اینه که من به تو کمک می‌کنم تا خودت به حقیقت برسی تو هم به من کمک می‌کنی تا خودم به حقیقت برسم گفت تا فش و با لنگ کفش و با کتاب سم که انسان دا هم کشیدن حالا خیلی مؤسبانهش اینه که داشتن خب داشتن و انسان در کاش مشترکه همین که مداحسه‌ها رنگ سر هم کشیدن به خودش گرفت معناش این هست که مباحثه پس الان ما به یه علامت قرارداری تو این بحث شناخت برسیم به یه نتیجه عملی دیگه به یه علامت قرارداری برسیم علامت قرار هر وقت در گفتگو یکی از طرفین داد سر دیگری کشید معناش این است که از مسیر مبارسه خارج شده و به مسیر انحرافی چی افتاده؟ مجادله و مجادله هم ما را به جایی نمی‌گیره. بار دیگر به ما خواهش می‌کنم که به این سؤال جواب بدید. اما از گروه‌های چپ و راست و هبی و غیرمذهبی و جوور و نیمه سال ومیر و سال وزار شما در چند درصد از بحث‌ها تونستید شرکت کنید که به جدال و دایدن منوی نشود مثلاً از حق و دیدار و گوه‌ای که به این منظور بوده چند تاش خالی از این حیوان بنا دو پس ببینید ما دو ۲مون کاهش کردیم ۹ اونا که بی‌تفاوتن خون دوی هم که بی‌تفاوت نیستن از اونایی که بی‌تفاوت نیستن ۲ بر حسب آمار آقا الا من آمار بنده نیست من آمار آقا اعتراب آمار آقا ۲ کاش‌ترین ۹۸ مجادیم و سفیدهگر که می‌خوایم عقیده خودمون رو به دیگری تبدیل بشیم ‌خوایم به او لطف کنیم و با داد و فریاد او را به حقیقت برسیم در حالی که این ره که تو می‌روی به تو نخستین توصیه عملی در این بحث همینه آقا باید برای تربیت خودتون برای تربیت دوستانتون برای تربیت نسل جوان ماا باشید اینان یک نقطه ضعف بزرگ در جمع شما به چشم می‌خوره که گفتگوهاتون آهنگ شدن ودن و تحیر عقیده خودشون داری یک بینم بزرگت ما عادت کنید به مقایسه به جای مجادله مدار مؤثر با له در محیط محیط‌های تبادل نظر و تبادل آراب باید از نخستین گام‌های جدی مباردات اجتماعی کن. چرا؟ تو بالاخره در هر کار اجتماعی افراد باید قلبشون مؤمن بشه به یک هدفی تا اون هدف رو با ایران کنیم. اگر قرار شد که ۱۰ نفر که یک کار اجتماعی می‌خوان انجام بدن این‌ها برای م تبادل نظر با یکدیگر نتونن د تا حرف دور هم بچینن و به محض اینکه آرائشون نقطه مقابل هم قرار می‌گیره کارشون به جنگ وسیه اینا می‌تونن با هم آقا همزمان یکراف باشن اینایی اگه همرزمنم باشن همرزم سوری هستن همرزم قضی این است که در روایات اخلاقی ما طرح از جدل نهی شده نفی از جدل یات مفصلی در روایات م خب سوسایان این‌ها جزو اون گروه‌هایی بودن که مباحثه و دیالتیک رو تبدیل کردن به مجادره و لذاتیک معنی تازه‌ای پیدا کرد به معنی جدال و جدل و حتی الان دیگه مسئله جدال دردگیری یاکتیک یعنی دستگیری سلام علیک سلام یاریت یعنی درگیری و جدال و مبارزه فکری سلام علیکم ملاحظه می‌فرمایید که این معنی دار دیالکتیک یک معنی انحرافیست معنی صحیح دیالکتیک همون مباحثه و همکاری و تعاون برای شناخت

خلاصه سخنرانی

این قطعه صوتی به مفهوم دیالکتیک می‌پردازد و آن را گفتگویی متقابل برای کشف حقیقت تعریف می‌کند. سخنران توضیح می‌دهد که دیالکتیک تلاشی است برای غلبه بر تناقضات ذهنی ما با واقعیت، که شامل سه مرحله اصلی است: “تز” (طرح یک ایده یا نظر)، “آنتی‌تز” (نقد و ارائه نظری مخالف) و “سنتز” (رسیدن به یک نتیجه‌گیری جامع‌تر و تکامل‌یافته‌تر) که نقاط قوت هر دو را در بر می‌گیرد. او تاکید می‌کند که این فرآیند جدید نیست و در سنت فکری و کتب اسلامی نیز ریشه‌های عمیقی دارد، که نشان‌دهنده تکامل اندیشه در طول زمان است و از گمراهی در فهم این واژه‌ها جلوگیری می‌کند.

متن پیاده شده

جنجینه صوتیان تقدیم می‌کند. در هم دیالتی اگرم بخواهیم مسئله مبارزه رو داخل کنیم تعبیرش اینه که من اینجا یادداشت کردم و می‌خونم. دیالکتیک گفتگوی متقابلی که به کشف حقیقت بینجامد. تلاش فطری و فلسفی برای غلبه بر تناقضی که میان اندیشه و برداشت ذهنی ما به چش می‌خور ماعلی سیاست به این معنا یه چیزی به ذهن من می‌رسه می‌بینم این چیزی که به ذهن من می‌رسه با واقعیت‌ها خیلی نمی‌خونه برام میشه یک مجهول برای اینکه آنچه به ذهن من می‌رسد با واقعیت هماهنگ شود و مجهول از میان برداشته شود و واقعاً من بدونم بتونم بفهمم و مؤمن شوم که این برداشت ذهنی من به راستی نشان‌دهنده و نمایشگر واقع است. تلاشی می‌کنن. این تلاش به صورت کاشه به صورت جستجو و این جستجو در ز شکل یک گفتگوست و این گفتوگوی جستجوگرانه میشه گرفت اگر اصری هست که واه تناد و روح تنا در معنی کلمه دیالستیک وارد بشه این توق وارد میشه و اما اینکه نه تناقض میان بنده و آقا که تو سر مخم می‌زنی این رو در معنی سیاسی وارد کردن حالا خوب دقت کنید وقتی که دو نفر با هم به گفتگوی صادقانه جستجوگرانه می‌نشینن کارتون رو مجسم کنین ببینیم چگو یکی از این د تا مطلبو رومان می‌کنه به نظر ن مطلب این است که خورشید دورین می‌گردد. نگاه کن تو خورشید از مشرق برمیاد تو آسمون راه میره و بعد اونجا غروب می‌کنه. ما همینجا وای پس فرا فرا یعنی مسئله‌ای را فض شما زمینه چی؟ یعنی بین رأیت شما برداشت شما چیه را اثباتی را رأی مثبت را نف مطرح می‌کنه یک نفر اگه طرف دیگه اینو قبول کرد که مبارسه‌ای صورت نمی‌گیره رفت با صورت می‌گیره وقتی اون طرف میاد و به استناد قرائری مطلب این طرف را چیکار می‌کنه؟ نه می‌کنه یعنی طرف من زیاد می‌گوید این مسئل تو فلان گوشش عز داره یعنی یک پی از توی دل مطلب من بیرون می‌کشه و به اجتناد اون عیبی که اون نقصی که از مطلب من بیرون کشیده میشه مسئله من رو نفی می‌کنه و میاد یک نظری مقابل نظر من میده میا یک نظر دیگری مقابل نظر من میده که نظر او نحب کننده نظر منه اونی که او میده میشه چی آنتی من تزنم آنی یعنی چه؟ یعنی مقابل نه آنتی یعنی مقابل آنتی تز یعنی تز مقابل تز من که خود چون مقابل تز منه نفی کننده تز منه اینکه در واژه آنتی‌تز معنی نفی اومده به این اعتباره که تز مقابل آنتی‌تز خودش یعنی تز مقابل اما تز مقابل کی تز مقابل است وقتی که نقل کننده تز من باشد پس من فضی داشتم ون طرف مقابل من هم چی داشت؟ داشت که تزون مقابل تز من بود میشد آنتی یعنی مقابل من که خود بهخود نقای گفته بودی داری و چی آنسی فقط صدا رو نقل می‌کنه اگر مسئله به این میگه تمام میشد خوشما میشد ولی معمولاً معار نیست معمولاً من با دقت روی چیز خودم و روی چیز طرف و مقابل خودم یک نوع جمع‌بندی و نتیجه‌گیری جدید می‌کنم. اون جمع‌بندی اون نتیجه‌گیری که از این و اون حاصل میشه توی این جمع‌بندی در حقیقت جنبه متلخی حرف من هست و متربی حرف او یعنی می‌رسیم به نتیجه‌ای که اون نتیجه جنبه بهتر و مصلوب‌تر ونتی‌تز هر دو رو با هم داره به اون میگه چی سانس سانس یعنی چی سمت یعنی با هم سان یعنی با هم سیمپاتی سمپاتی یعنی که تای یعنی چی؟ تای یعنی تاسی یعنی دستی در سم تای یعنی چی؟ یعنی همدردی پس سمت و سمت بگه چی میگی؟ هم سمت یعنی فعل‌هایی که با هم جمع‌بندی شده میشه سمت دری امروز برای این سه واژه یه معادل بسیار خوب انتخاب شده از ترجمه‌های بسیار سیار عالی و دقیقی که باید رواج پیدا کنه، ترویجش کنه این ترجمه‌ها رو. حس یعنی نهاد یا برنهاد، نهاد، برنهاده آنچه که یعنی برابر نهاد ترجمه بسیار دقیق برابر نهاد یعنی نهاد برابر نهاد استفاده ومت یعنی همن اینا ترجمه‌هاییست که برای انتخاب رو بسیار دقیق و خوب جواب می‌کنم بحث صحیح این ترجمه‌ها بتونه سلام علیکم بتونه جلوی مقدار زیادی اشتباه و انحراف در فهم دیالکتیک و تز و آنستر و سانتز رو بگیره نها نهاد و هم نهاد تو مباحثان طلبگی و تو کتاب‌های قلیلی ما کتاب‌هایی که با روش تحقیق نوشته میشد یه روشی هست من براتون می‌دادیم روشو ببینید چقدر جالب ما اصلاً قرن‌ها همهمون دیاستی بوده‌ایم و حالا خیان کردیم دیالتیک چیز اوقات جدید یکی از دوستان اینجا کنم که می‌تونن برای ما بگن آقا گیا کیفیتی که ما توی مثلاً کتاب قوانین داشتیم چی بود یا تو معایل در ارتباط با این مسئله بود آنتی بود انقر در انقر حرف کسی گفته میشد که حرف مسئله را قبول نداشت و نکته‌های ضعف نخفته در درون مسئله را کتاب‌های ما در حقیقت تقریر کننده چی بود؟ آسی خوب می‌آمد نقطه‌های ضعف برقرار هم نمی‌کرد حتی نقطه ضعف خب وقتی خوب نقطه رو می‌برد تموم میشد ملا اگه تو این حرفو بزنی من درت میگم یعنی خاند می‌خواهد مطلب مطلقاین باید این فکر رو با توجه به اشکالات و نقدها و خورگیری‌های امور مجدداً می‌پرد وتو عبارت بود از چی؟ از اینکه حرف مسئله با حرف القر یک نوع جمع‌بندی کامل قرار داده بود. پس عبارت بود از همون در مرحله تکامل یافته واقعاً شما اگر یه چند صفحه عده‌ای از این کتابا رو بخونید رو نمی‌بینی این هم نمیشه مسلت قل اتفاقاً هر تو که سمت بود میشد جدید منور میآمد آنیت جدید رو می‌گفت دومی دومی بود و باز مطلب قطع دومی شده جدید می‌بینید تو بعضی از این نوشته‌ها ۳ بار چهار بار انقل وص داره و اتفاقاً که عکس اونچه که ماها رو متهم می‌کنن که دماتیسم جید شما در بسیاری از این کتابها می‌دونید که آخر کار میگه که این این این چیز که فعلاً به نظر ماستید والله علی خدا بهتر می‌دونه یعنی چی؟ یعنی این برای همین حالت دکمه داره یا نداره نبود و لاحظه که این روش بسیار حالا یا به تمام یا مطالب همین روش مولوی به کتاب‌های گروه اسلامی بود چه در فلسفه چه در اصول چه در خب موضوع نتیجه
عیبی نداره عیبی نداره موضوع و ضد موضوع عیبی نداره اما ترجمه خیلی گویا نیست گویاترین ترجمه که همین ترجم خیلی دقیق یعنی درست نهاد معناش خوب وسیقاً گفت برابر درست برابر نهاد یعنی نهاد برابر و سمت هم درست هم نهاد چون ببینید چند هست یعنی اینش اینه که تنهای نداره خوب بنابراین من اگر بخوام با کتاب علمی خودمون تصویر ‌کنم میگن اون چیزی که تو کتابی ما نمایشگرده مسئله‌هاست و اون چیزی که نمایش مسائلیست که تو قادر یا تو لایفات یا ان و اون چیزی که نمایش اونه که در جواب لعنق به صورت لعنق یاد یاد و مرحله روش دیالتی هیچ اوقات جدیدی نیست آنچه جدید فقط کلمه چون مدعا ما را با این کلمات سرمون گرم می‌کنن و بعد هم کلمه رو گفتم نمی‌شیم همتم نمی‌کنیم یه کلمه دوانه که تو فرهنگمون میاد بریم مراجعه کنیم اون کلمه ریش کی هستن آیا ریشهش آیا یه تغییر و عضو و انگوره ما رو حالا می‌ذارن با همون انگور خودمون عزمون یا اینکه نه واقعاً چیز جدیدیه وقتی میریم همون چیز خودمونو خودمون می‌زنیم ق ی طرح یک مطلب فقط مطلبی رو مقابل طرح کردن و بعد این دو رو جمع‌بندی کردن و بعد این جمع‌بندی را دو مرتبه به عنوان یک مرحله تلقی کردن و مقابل حرف تازه آوردن و بعد مقل این دو جمع‌بندی کردن و آزا این هم بره جلو و اینکه آهنگ تک اندیشه و شناخت همون مساله برو آهنگ تکلی اندیشه و کنا یعنی حتی تکاملم تو دیالکسی ما وجود داره تو همون دیالکسی که خودمونی حتی تکامل وجود داره و اصولاً این شرقی و غربی و عرض شود که اوقات این و یکش طبیعلی اندیشه سر انسان‌های اندیشم انسان‌ها انسان‌های سالم اندیشن گفتگو می‌کنن به این طریق گفتگوی و جستجوی روشنگران ن سؤال می‌خوام من این لغت قبلاً گفتم که دیگه گفت که این مباحثه یعنی گفتگو و اینجا خیلی قول نیست گفتگویست که برای رسیدن سابقانه به حقیقت انجام میده این معنی با معنی جدل خود یه معنی جدید کلمه روشنف جنس به اصطلاح در مقابل همه نمی‌تونه مخابره هم قرار بگیره آره این مخابره رو شما کجا پیدا کردید دیالیستیک معنی دقیق عرض کلمه در اصل یونانی همین بود که عرض شد یعنی گفتگو مباحث معنی داره مباحث که منخرف شده مجده حالا چون در یه بحثی از این بده که میگه مویتیکله رو بهش میگن یه آلتی خیلی روشن فرق می‌کنه میخواست میدم من رو می‌فرما یاه نن نمی‌دونم کی کار کرده زمان نمی‌دونم بحث کرده نخواستم اگر که این بحثی هست من نخواست نمی‌دونم که و همین حالا هم اعلام می‌کنم که این بحث دین من با ریشه و با تکامل این واژه به اصطلاح در فرهنگ‌ها باقی نداره اگر بون خب به این تفسیر می‌بینید که عمومران دنیا اینا همشون جستیکیا کسانی که مطلبی رو مطرح می‌کنن بعدش به یک انتقادی در اون مطلب مطرح می‌کنن بعدش رو اون انتخاب میان بازگشت مسل اصلی رو به صورت کامل‌تر می‌کنن و همین طور میرن جلوش همه چی هستن سیاست د گفت یاد روش‌های مختلف دارن. اگر ما بخواهیم روش دیالیستیکی رو به عنوان یک روش مشخص ناریم آمدیم دیالستیک رو معناشو محض کردیم. باید بگیم دیالستیک‌ها مختلف است. ما دارایستیک‌های مختلف هستیم. در همین جهسم یکی از جنس جناز و الان هستش این الان نکته‌ها روده باش معاصرین کتابی داره برای نشون دادن سیر جامعهشناسی استاد این کتاب سه چهارمش مقدمه است و در این سه چهارم آمده تفکری را که در خود دیالستیک پیدا شده بیان کرده و این کتاب سفانه با نسل دشواری ترجمه شده حالا ممکنه نس هم دشوار باشه چون خب این کتاب نیریست و نقفی عموماً واقعاً دشوار نوشته میشه خود متن را من توی میتونم استفاده بکنم ولی در مروسی آلمانی استفاده می‌کنن می‌بینم که متن‌های فلسفی به خصوص در آلمان دشواره در این دشواره چرا تا واقعاً آخر دشوار باشه ولی به هر حال ترجمه الان هست با آن که از دوستان و مشوب داشتنی شده دشواره نق دشواره هر جبت که این کتاب به نام خیر جدالی جامعه شناسی شده به هر حال کتاب در واقع این ارداتی فرهنگ ما و تحول و تصور اون آشنا بشن می‌تونم این کتاب رو اون بحث مخستش که شاید روز باشه چیز رو مطالعه بفرما

خلاصه سخنرانی

این فایل صوتی به بررسی دیالکتیک، به ویژه تفاوت بین دیالکتیک ایدآلیستی و ماتریالیستی می‌پردازد. سخنران ابتدا به نقد دیدگاه هگل و تأکید بر نیاز به تفکر دیالکتیکی اشاره می‌کند، اما سپس دیالکتیک او را به دلیل ذهنی‌گرا بودن و غفلت از واقعیت عینی، مورد قبول نمی‌داند. سپس، تحول به سمت دیالکتیک رئالیستی را توضیح می‌دهد که بر واقعیت مادی و محسوس تکیه دارد و از طریق متفکرانی چون مارکس به ماتریالیسم دیالکتیک منجر می‌شود. در ادامه، سخنران با طرح این سؤال که آیا واقعیت عینی صرفاً مادی است؟ به نقد محدود کردن واقعیت به ماده می‌پردازد و بر وجود واقعیت‌های غیرمادی و قانون‌مند نیز تأکید می‌کند که حتی در آثار ماتریالیست‌های برجسته نیز پذیرفته شده است.

متن پیاده شده

در این مطابقه ملاحظه خواهش کرد که البته توی نوشته‌های که در این زمینه درآمده شاید نوشته من غرب این باشه که اولاً آخرین مطاعب روانی از یک از یک فردیست که یعنی مؤلف فردیست که نسبتاً کروه و در کنار هم هست و سالم تقریباً تقریباً جامع نوشته بود ولی به زبان‌های دیگر به زبان‌های خارجی اتفاقات درآمده باشه کتاب‌های مفصل‌تر و جامع‌تری در تاریخ مب و حتی در تاریخ پیاسی نوشته شدن که من بعدم اونها رو د البته اینایی که منهم بیشترش معلم‌های آیت جوانه وخیار انگلیسی در این کتاب می‌دونید که خودی انواع ما نمی‌تونیم از یک نوع دیالکتیک سخن بگیم ما باید انسان دیالکتیکی فکر کنه گفته چرا دیالکتیک شما خودتون می‌دونید که ما خودشو هیروژیس می‌دونه و هگل رو که استاد استادشه باان یکیشن بزرگ مردو ازش احتیاط می‌کنه یعنی پس مضالتیک هگل باز قبول ما نیست من جیلیک انواع داریک مختصری توضیح بدم بایستی که هدر این صفحه که ه میاد توی مقالات بحث می‌کنه مثلاً از مفاعین بحث می‌کنه دیگه مفهوم هستی می‌خوایم مفهوم هستی را تحلیل کنیم تا بیم مفهوم هستی را تحلیل می‌کنه و با این تحلیل جلو میره جلو میره جلو میره نداری جدید و در این جلو رفتن مفهوم اصلی را تحلیل می‌کنه اونوقت میگه ما وقتی مفهوم اصلی را خوب تحلیل می‌کنیم میریم جلو می‌بینیم انگار نیستیه ز خودشون فقط وقتی هستی و نیستی رو دنبال می‌کنی می‌رفت یم به مفهوم سومی که ببینیم انگار اون مفهومی که مفهومیست که باید بیشتر بهش بپردازیم به جای هستی و نیستی مفهوم شدنه که شدن همش هستی هست همش نیستی هست چون شدن یعنی که یعنی از این درآمدن به او از اون درآمدن به این بنابراین شدن هم بود است و هم نبودان بیشتر روی هیم دیالتیکش کار می‌کنه روی امور ذهنی البته بهتون بگم نه امور ذهنی من از من اگر سؤال کنید می‌گویم ه روی مفاهیم ذهنی در رابطه با مقابل و مطابق عینیش کار می‌کنه ولی چون فهم فهمش فهمش بسیار دشواره و کسانی که با فلسفه وجودی آشنایی عمیق نداشته باشند از بعد حرفای دل رو تحت تلقی می‌کنن این است که یک فوپنهاور که تقریباً معاصر هجره معاصر کمی متأخره میگه هی دیوانهست حرفایی داره این آدم دیوانهست حرفای قرب به قرب زده این دیگه کار سلام علیکم شروع شد برای لیستی یعنیتیک واقع‌گرا به جای جرم‌گرا یعنی سیالیستیک که بیاد روی واقعیت از واقعیتی واقعیت دیگر را استن کندی ماست که شاگرد هگله و استاد مارسه و یک متفسر آلمانی او آمد که این باید رئالیستی باشه در این شرایط از دیالتی ایدالیستی و ذهنی به سیالیست رئالیستی و علمی یک ملف پیش آمد یک مطلب پیش اومد و اون مطلب چی بود اون مطلب این بود که و همثال او گفتن واقعیت همون واقعیت ماسی یعنی جز اون که ما ملموس می‌بینیم دیگر واقعیت علمی وجود ندارد واقعیت عینی صرفاً همان ما واقعیت ماسی غیر از واقعیت ماسی دیگر واقعیتی وجود ندارد باگرایی روحانی یعنی قعی بنابراین اگر می‌خواید شما دیالتیک رئالیستی را مع معادل فارسی مطلح قرار بذارید لازم میشید دیالستیک واقع دیالستیک واقع‌گرا تبدیل شد به چی به سیالستیک ماسیگرا تو واقعیت مساوی سپاسی تا و لذا دیالستیک رالیست تقسیم شد به دیالستیکیالیستی نیست ریالیستیک رالیست نیست شناس فاریالیستیک مایالیستی و این که می‌بینید از زمان مارکس به این طرف مخصوصاً اصلاً دیالتیسم که تنها گفته نمیشه گفته میشه ماتریالیسم دیالکتیک یعنی اعتقاد به حسانت ما با روش دیالکتیکیست که مخصف اون میشهما سیاماس میشه دیالکسی ماتریالیسم هست چیز آلمان دیالکستیشر ماتریالیسم به صورت سپه میشه یعنی ماتریالیسم دیالتیکی اینه که رو از دیالتیشه گرفتن ماس رو هم ماتریالیسم گرفتن یا ما به این ترتیب گرفته شده چون صفت در آلمان فرند میاد این که گفت بیا ما مخف دیالستر ماالری و الان دیگه دنیای قیامته خیلی ما نظریه ایدآلی رو مطرح کر دادیم بحث کن گفتیم او ل رو متهم می‌کنه. البته اونم افتاده اول متهم می‌کنه هگل رو دیالتیک دیالتیک ایدآلیستیه و میگه باید رئالیستی داشته باشیم یعنیستیک رئالیستم داشته باشیم و میگه چون واقعیت غیر از مایزی نیست پس این جالب میشه مایالیست اینجا یک شگر به کار که من یادآوری کنم این شگرد رو باید کردم در کارها و هرگز از آسانی عبور ندید شکت اینه شما اولاً آمدید حالا گفتید که هی وامس و همشار اینها اینا ایدار فکر کردید و صرفاً در امور ذهنی فکر کردن این مطلب درست میشه حالا این س ن مطلب درسته یا نه این مطلب در بحث درسته گرفته یا در بحث درست نیست شما همچین راحت آمدید مردم دنیا رو بتون قبولید که اینا فکر کن اینا همچین با قرائت می‌گوید که بخشی از مطالب هجر رو آقای ما نفهمیدیم با قراتم که نمی‌تونست بانه اصلاً در حقی نبوده که برای اینکه با الفای فلسفه وجودی اصلاً آشنا نیستم روشنه ما درسته گرفته فلسفه ولی در خیلی نوجوانه که میره به سمت مسائل اجتماعی خوب کاری هم کرده که رفته سراغ مسائل اجتماعی نمیگیم خار نکرده کار خوبی کرده ولی این کار خوبیه شرط داره شرطش اینه که بگه من دیگه نیستم و در مسائل اجتماعی و اقتصادی و انقلابی کار می‌کنم اما همچنان داشتن و فلسفه راس برگذاشتن این کار خوبی نیست نکنه دندر نکنه کنه خود یک میدان گسترده‌ایست مطالعات وسیعی می‌خواد مطالعات دقیق می‌خواد نیرون می‌خواد تنقذ می‌خواد هرچی که آدم نفهمید اگه ما قرار بگذاریم که هرچی رو که نمی‌خوایم بگیم باطله کار خوبیه کار خوبیه حرفی نیست اما درهم کار خوب حالا این البته هیچ حدیش من دادم من نمی‌خوام کسی از من قبول کنه من خواستم خودمو بزنم علی فرم کنیم که اصلاً این ضربه کانت و این‌ها به جا اینا ایداری میشن و گفتیم آ باید دیالکتیک رئالیستی باشه اتفاقاً شعار جالبیه شعار شعار خیلی جالبه باید دیالکتیک رئالیستی داشت یعنی دیالکتیک واقع بسیار حرف دم برداره درست نیست حقش اما شما آخه میون دعوا نرخ معین کردی گفتی و واقعیت منحصر است به واقعیت متحصل و متفر و مادی یعنی شما همراه با این شعار خوب آمدید یک مسئله‌ای را مطرح کردید که این مسئله اب اول یا تاریخ اندیشه بصری تا حالا مورد بحث و بررسی بوده که آیا واقعیت علمی منحصر به واقعیت مادیست یا نه منحصر به واقعیت متغذره یا نه واقعیت ماضیرم معنای عزیز گفتی واقعیت که بشه با حس بشناسی با حس بشناسید و تحور داشته باشید یا گفتی در بعد مکان و زمان قرار گفتی واقعیت ماسی واقعیتیست که دارای بعد مکان باشه و بعد زمانی بعد زمانی یعنی بعد تصبع چون زمان گفته از کی می‌دونیم ما از حرکت و از تصوف گفتیم واقعیت مادی واقعیتیست که حرکت داشته باشیم و لذا مایالیستالیک شد مادیگری تفری و تحولی چرا برای اینکه دیالکسییکشو از چی گرفتی؟ از تحول و تکر و حرکت گرفتی اینکه بعضی از آقایان هم آمدن وایلیسیک رو مقابلش گذاشتن یعنی مادیگری تحولی البته این معنی کلمه نیست اما لازمه معنی کلمه در اصطلاح جدید هست معنی کلمه همون میشه سی‌گری دیالستیک ماسی که در اون مای‌گری کا علمی که از چیزی چیز دیگر استنتاج میشه ولی به هر حال اینکه آمدن مقابلشو گرفتن ما دیگری تحولیست بر اساس نفی این طرح معادله درست. بعضیهم که می‌دونید اسم مای‌گری جدلی یا ما‌گری جدایی بر اساس اینکه جدال و جدل رو منتقل کردن به چی؟ به خود عالم ما اینو البته باید جداگانه خده‌ای بکنیم دور نکنید کلمات نونید شما اینجا آمدید گفتید با قعیت عینی منحصر است به واقعیت ماسی و واقعیت ماسی آقا واقعیت ماسی چیه؟ معیس ارتباط ماسی مشخصات و ویژگی‌های واقعیت ماسی رو بیان کنید گفتید واقعیتیست که در معرض دگرگونی باشد غیرثابت باشد تحول داشته باشد یعنی در زمان قرار می‌گیرد و یا گفتید و در مکان قرار گرفت ولی این اول مطلبه شما این که اثبات نکردید شما اینو صاف قبول کردید بدون اینکه اینو اثبات کنید بدون اینکه این مسئله رو اثبات کنید به عنوان یه مطلب روشن قبول کردید ماده واقعیت هست این درسته در مقابل کسانی که معاصره واقعیت نمی‌دانستند این درسته این درسته ما واقعیت اما واقعیت منحصر به ماست این چطورست هر زونی آقا گردو گرد است این درسته اماتی گردوئه کمبم گردوئه کره زمینم گردوئه قوله مرداری جادوئه قریب اه کردن نیست واقعی واض و امور ماسی واقعیت علمی هستن این قبول بریم سراغ تحلیل مادینم قبول تا اینجا قبول تا اینجا بحثی نیست و واقعیت این عالم طبیعت واقعیت متحول و متدر است که اینم قبول اما جز این دیگر واقعیتی که ما سراغش داریم نیست نه خدا اسطاف نداده اثبات نشده این نه تنها اثبات نشده نه تنها اثبات نشده بلکه هره‌های ماتریالیست، معروف‌ترین چهره‌های سیاست ناخودآگاه اعتراف کرده‌اند و گفته‌اند و پذیرفته‌اند و قبول کرده‌اند که ما واقعیت غیرتر داریم. معروف‌ترین چهره‌های قیامت در نوشته‌ها و گفته‌ها و اصلاً اساس فکرشون امر و واقعیتی غیر متحضر را قبول کردن خواست شما تو اینکه در همین کتاب‌های شناخت بدونید چون کتابهای شناختی که بر اساس قیامت نوشته همینگوهای فارسی کوچیکی هم که منتشر می‌کنم می‌بینید میگه یکی از میگه آقامات چند تا بقت جهان دارای واقعیت عینی این مقدس اول مبانی شناخته این که جهان واقعیت عینی دارد یک امر ذهنی نیست و لذا ما رئالیستیم ایدآلیسم نیست یعنی را دارای واقعیت عینی می‌دونیم که این ملای اول ملا دوم چیه و این واقعیت عینی برای ما قابل شناخت است اینم مبنای دوم یعنی ما می‌تونیم بر این واقعیت عینی آگاه بشیم و سه چی سه اینکه این واقعه یت‌های عینی دارای نظام هستن نمیگن دارای نظام هستن نظام هستن یعنی چه یعنی قلمرو قوانین منظمی هست که حاکم بر این تطوره تکبر و تحول و دگرونی این جهان بی‌نظم نیست بی‌حتاب نیست بی‌کتاب نیست بی‌قانون نیست قانون دارد این روند دارد و اگر رضا اگه روند نداشته باشه نظام نداشته برا ما قابل شناسایی علمی هست دیگه چیز غیرمظم قابل شناسایی علمی آقا تو همه قبول داریم که چیز غیرمظم قابلشناسای علمی نیست بنابراین مسئله اینکه در همین جهان طبیعت وواسته واقعیت عینی داریم که او دیگه متفکر نیست و اون قانون حاکم است نظام قانونی حا طبیعت

خلاصه سخنرانی

این گفتگو به بررسی ماهیت «قانون» و «واقعیت عینی» می‌پردازد و بر این تأکید دارد که قوانین ثابت علمی، واقعیتی مستقل از ذهن انسان دارند. سخنران اصلی، با طرح این پرسش که آیا قانون تنها یک مفهوم ذهنی انتزاعی است یا وجودی عینی در جهان خارج دارد، به چالش کشیدن دیدگاه‌های ایده‌آلیستی می‌پردازد. او استدلال می‌کند که حتی اگر ذهنی وجود نداشت، قوانین حاکم بر طبیعت، مانند ترکیب هیدروژن و اکسیژن برای تشکیل آب، همچنان برقرار می‌بودند. این بحث به این نتیجه‌گیری می‌رسد که واقعیت عینی صرفاً به آنچه دارای بُعد مکانی و زمانی یا قابل درک حسی است، محدود نمی‌شود؛ بلکه جنبه‌های ثابتی در ماده وجود دارد که قابل اندازه‌گیری حسی نیستند، اما واقعیت عینی دارند و قوانین از همین جنبه‌های ثابت ماده سرچشمه می‌گیرند.

متن پیاده شده

جنجینه صوتیان تقدیم می‌کند. این حرفی که این آقا می‌زنه و میگه من رئالیستم اما میگم قانون یک امر چیه؟ انتضاعیه و با رئالیست بود منم نداره آقا قانون انتضاعیه یا عینیست؟ قانون به ذهن من به اصطلاح انتظار می‌کنه از نابیت می‌دونم اول قانون حرکت می‌دونم یعنی قانون در خارج منهای ذهن من یعنی اگر این تولیدها یعنی اگر اصلاً ر دنیا ذهنی وجود نداشت آیا تو این قانون وجود داشت یا نه آقا پس مستقل از ذهنه هر چیزی که همین طور که شما میاید میگید تقدم ماس بر ذهن حالا می‌رسیم به اصول ماتریالیستیسم با دیامات زیامات میگه یکی از اصول من تقر ما بذهن یعنی که یعنی اگر ذهنی هم در دنیا وجود نداشت ما وجود داشت مگه نمیگه اینا خب سات قام همینو من میگم میگم آیا اگر ذهنی وجود آین قانون وجود داره یا نداره قانون خود متن قانون متحفله قانونی که از حرکت قانون حرکت خب این که بور ساکن چطور حرکت ثابت نیست حرکت متحوله قانون متولی که میگم من سؤال می‌کنم میگم قانون حرکت من نمیگم خود حرکت من میگم قانون حرکت من میگم قانون اینکه این اکسیژن و هیدروژن ترکیب میشه آفلوس چی میگیم قانون میگیم این قانون ثابت یا متغیره آب متغیره هیدروژن و اکسیژن متغیره گاهی با هم ترسی میشه گاهی تجزیه میشه گاهی مایعه گاهی بخاره گاهی یخه جامده اینا درسته اینا متغیره این خود قانونی که مثلاً واقعیت خارجی داره اینا که خارج نمیشه همین خود قانون هست یعنی اجازه بدین یک واقعیت خارجی اجازه بدب شما به اشتباهتون همین شد که میگید فقط اون چیز که نشون میشه واقعیت عینی داره گه میگید حرفی من ندارم پس اگر به من از شما سؤال می‌کنن بگم آقا واقعیت عینی رو برای من تعریف کنید شما تعریف کنید نامی صحبت نامری آب ما آوزین این د تا علمی د تا علمی خب قانونی که آب وجود میاره اینم در اعتراض موضوع عینی هم خب در ارتباط باان خودتون عینیه یا نه واقعاً عینی برا من تعریف کن این واقعیتی واقعیت مستقل از این از لا موارد خودش
یعنی خودشه مستقل لازم نیست در ارتباط با اینه هیدروژنم مستقله از کرن در دنیا وجود نداره با کرن در عالم خارج مرتبطه اسم که بگیم ذهنها کسی انت کرده از اون
انت کرده خیلی خب از انتضا معنای می‌خوام انتضا معنا کنید انتظار کنید معناش اینه یعنی این قانون منهای ذهن من عمل نمی‌کرد دیگه این قانون واقعیت خارجی من الان با خارجی نیستم دیگه پس قانون اسم من که بحث لحی ندارم اسمش قانون نباشه از قانون خودش یک واقعیت عینی داره یا نداره اینه آقا واقعیت عینی رو معنا کنید میگید واقعیت عینی اونیست که مستقل ذهن حقیقت داره واقعیت داره مثل معنات این یعنی اگرم ذهنی نبود او سر جستی حدیث غیرتی دارید وای اگه دارید بفرما اگر واقعیت عینی عبارت است از اینکه چیزیست که اگر اصلاً ذهنی در دنیا نبود و صاحب ذهنی هم نبود حتی قبل از انسان آقا قبل از انسان قبل از حیوان قبل از حیوان قبل از اینکه اصلاً جمدار و ذهنی به وجود بیاد بالاخره از ترتیب وسیله بشن آب اینا یا نمیامد میآمد پس معلوم میشه که این اصالت داره بدون ذهن منتها یک واقعیت عینیست که نه به چشم میاد نه بعد داره بعد مکانی داره نه بعد زمانی داره نه تحول داره حالا این آقا چون یک شری رو اون اول گفته توخافیش می‌کنه بی‌خودی بحث می‌کنه و و بعدم میگه او ایدالیست خودم ایدالیسته چرا اینکه این با این حرفو چیکار کرده یکی از معانی ایدارست اینه یکی از معنی اداریش کسیست که امور عینی را ذهنی تلخ کنن مگه این نیست این آقا راجع به قانون همین دار کرده با حرف خودش این آقایما با حرف خودش ایدآری شده یعنی قانون را که مطابق تعریف خودش واقعیت عینیست یعنی مستقل بر ذهنه واقعی نیست چون اگر گفت واقعی عین منحصر است به کسی که دارای بعد مکانی و بعد زمانی باشد و دارای تصور باشد قانون نه بعد مکانی داره و نه خودش تصور داره چون فرض این قانون ثابته بفرمایید در مورد جواز سالون داره شما هستن که آقایی که ان و مکان و این‌ها رفت زمان و مکان در قانون ذات نیست که در خارجی عین خارجی عنوان نداره قانون عر عرقه و یه عارضه هست که برای زبان هنر نوع عربی حی نیست کی نداره زیاد به صورت با هم بحث می‌کنه حیبی نداره ببینید ذات یعنی که ذاتو معنا کنید ذات یعنی همین چیزای کارگیر همین مین تمام نداره نداره اگر اجازه اجازه بفرمایید اگر شما ذات را اینطور تعریف کردید خوب دقت بفرمایدا اگر شما ذات را اینطور تعریف کردید گفتید چیزی که عینیت خارجی داره و در بعد مکان و زمان قرار می‌گیره و ذات یعنی چیه ف نده ب قانون جس اما واقعیت این نیست ببینید آقا قانون واقعیت عینیست جسمیست خب چون حرف نداره پس اونا که میگن وجود اره در مورد همین یعنی دعوات شد دعوا نشد اما ذات نه این کلمه ذات غلطان اندازه ببین چیه چون ذات که ما میگیم الان ما میگیم ذات باری تعالی ذات روح بنابراین کلمه ذات در اصطلاح ما یه معنی وسیع‌تری داره درسته در اصطلاح ما دیگه ما پس کلمه ذاتو برداریم ما بذار کلمه که بگه آقا این آقایون می‌گویند جسم عبارت است از موضوعی که دارای بعد زمانی بعد مکانی و چون تفهم داره گفت اون حرفی که حمله این غیر از این گفته‌ها ارم اینو میگه مگه عرفتو از این میگه می‌گوید اقسام طبیعی اقسام مخصوص ما موضوعاتی هستند دارای بعد مکانی و دارای قبوخه یعنی من در تصور پسین شما چرا واقعیت منحصر دلیل کردی کلمه ذات هم گفتم چون غلط اندازه بذارید بش کنار بیا تو چون دی کلمه مبهم رو بذاریم کنار یا معنی باید بکنید اگه ذات عبارت است از چیزی که منهای ذهن آخه گاهی ذات در مقابل چی گفته میشه در مقابل ایده ببینید آقا ذات کای در مقابل چی گفته میشه ایده گاهی در مقابل عرب میشه جوهر وقت دینا هر کدوم یه معنی پیدا می‌کنه در مقابل پدیده که اختراع کانت اینه ذات نومند در مقابل سه نومند درسته کدومتون میگیم آخه ذا اینکه من معتقدم کلمه‌ای که ابهام ایجاد می‌کنه این رشونه‌ها چی هست چی آون تعیین می‌کنه کلمه‌ای که ابهام ایجاد می‌کنه بذار بناس بکنا کلمه رو حالا میگه ما چی می‌فرمایید؟ ما میگیم شما بفرمایید که واقعیت عینی منحصر در جسم نیست و در صفات جسمم نیست. شما قانون که صفت جسم نیست قانون صفت جسمه قانون شما میگید حاکم بر جسمه صفتهم که حاکم باشه که شما میگید این جهان اسام قلمرود حکومت قوانین طبیعته و ف** اینه به گردونی‌های این محکومم اونو بگی بنابراین یه واقعیتیست از خودس گردن کلفتن منتها چون ما عادت عزیز گردن گلفتی رو به چی بدونیم به این توی به این مستر کنی مشرک کن نیست عرض کی گفته قانون مشرک کنه و چی گفت خدا مشور کنه اما شما احدی رو فلا دید خدا مشور کنه بلاکمه مس که هر وقت نداشته هر وقت داشته باش می‌دونم ولی کی در کی اثر می‌کنه بنده حاکم اینه یعنی قانون در این اثر می‌کنه یا این در قانون اثر می‌کنه که در
من چرا گفتم جدا یعنی بالاخره بفرمایید اون تصویر قانونی وجود نداره چه جدا نکنید قانون مختلف برخورد مرتبطه با اینه
قانون وجود داره
نه لازم نیست ولی پس قانونم وجود داره ببینید آقا گفتیم بیجه مگه ما گفتیم خدا بی‌طبیعت وجود داره بیگا مطرح نیست مگه ما گفتیم روح بیجه ما میگیم آقا بحث ما سربا خی نیست بحث ما سر اینه که آیا واقعیت منحصر است به اون چیزی که در بعد زمان و قرار می‌گیره یا واقعیت حتی از دید یک قیاما طرفدار و پیرو زیاماق من این عرض کنم که قانونی که داشت این داشت مسئله نیست اینجا برا مایه ما بحث یه چیزهایی هستن که به ذاکر وجود دارن خب یه چیزایی هستن که به غیر وجود دارن خب قانون چیزی نیست که به ذاکر وجود داره جسم به ظا وجود نداره در حقیق این بحث ترس این نه می‌دونم میگم که جسمم پس به رامه چون جسمم با قانون شد آخه که قرار شد که این چطور ما چه اصل می چه فرد معیار اینکه شما یکی از این ن‌ها رو عصب می‌کنید دیگه رو بفرمایید چیه مس اینه که به هر حال عرض و
عرب قانون عرب نیست قانونیت
نیست قانونیت میشه کانون یه چیزی که مخصوصی از کیفیت و کمیت از ما به اصطلاح توضیح بدید چطور قرانی که نرسید اون مشرک اگر بلاتون وجود داره چی نمیتون نمیتون تن وجود داشته باشه جسم خب با قانون همین جسم ممکنه بدون قانون وجود نخیر ممکن نیست نه در خارج الان وجود نداره جسم می‌تونه وجود داشته باشه یه قانون برای کارم چطور قانونم ممکنه باشه بیس یعنی ممکنه قانون در قانونی
گفت نه قانون یه قلمرو می‌خواد ممکنه قلمرو نباشه اگه امکان می‌فرماد ممکنه قانونی باشه که قلمروش جسم نباشه
سلام ما قانونو مجموعه ده‌ها جیتیشون که به اصطلاح پریهای نیستن رابطه که ما پیداش یعنی به اصطلاح قانون میشه ذاتی قبیله‌ها ذاتی ما از ذاتی هم این خوده پس ماده این چیز مجموعه رابط رابطه چیز راضی قوانین پس رابطه نمیگه مستقیم از مادر مستوی ما یعنی خود ما خود مادرست یا ماست خود ماست وقت این قانون چیه؟ اگه قانون ریا شما میگید یک قانون یعنی یک یعنی یک امر دائمی یک امر دائمی این است که حالا لااقل و دائمی در این محدوده ما میگید یک امر دائمی در این محدوده ما این است که هر وقت در این شرایط ما مقداری اکسجن و هیدروژن با فشار مان ترجی کرمای فلان با هم رسیدن تی میشن آب به وجود میاد درسته منم یک رابطه من میگم یک رابطه این رابطه خود ما در یا یا میدون عمل داره یک مجموعه روابطه آقا من این یه دونه دارم میگم حالا من میگم خود این یه دونه بنده میگم این یه دونه رو حالا حساب کنید تا بقیه میگم این یه دونه این یک دونه خود مادهست یا این یک دونه عبارت است از همان ثابت روابط ماده کدوم یکیست این قانون است که هیچی ن
و این رابطه ثابت ابطه ثابته خیلی خب پس کلمه قرآنو برمی میگیم در میان در عالم ماده روابط ثابت داریم متحرم روابط روابط ثابتی داریم که اگر بخوایم مقدار باشیم اومدیم روابط ثابت نمی‌کن
بسیار خب پس رابطه ثابت داریما این رابطه ثابت واقعیت هست یا موهومه واقعیت من نه مستقل از اون
ما مستقل از اونیم پس چرا گفتم با همنمیر با همن باشی که چی مؤقت
چی مرای در سخن با هم شما یه خورده آرو ازگاه زد خب کی با هم کی آط بالاخره رمودید که این قانون رابطه ماست. در کلمه قانونم داریم این رابطه ماست و این رابطه می‌فرماید ثابته و این رابطه تا یک واقعیته و این خود مادهست یا رابطه مادهست؟ رابطه ماده
رابطه مادهست با ماده اما خود ماده نیست در این یکی از روابط
نه همون یک مجموعه من همین یکیشو میگم تا بعد مجموعهست میگه مجموعه اینم مثل همینه دیگه اگر ما به هر آبیم بعد رابطه آره م یعنی چه رابطه با کار کنی
ن جان این رابطه رابطهش مستق صحبت ن علماً نمیگم ببینید آقا یک چیز بیگوایه این در حقیقت معناش اینه‌ها خوب دقت کنید این معناش اینه که اکسیژن و هیدروژن در عین حال تو معنی ثابتن قانون این که اکسیژن و هیدروژن در عین حالی که تغذیق می‌کنند دائماً اما در عین حال یک پیوند ثابت میان این‌ها وجود داره یه بید یک امر یعنی اکسیژن و هیدروژن که شما اون‌ها رو دائماً متغیر در تمام جنات خیال می‌کردید در تمام جناب تغییر نمی‌کنن در بدی جهاز تغییر می‌کنن ریشگی اکسیژن نیتروژن همواره با او هست این معنا چیه بنده سؤال به همین میخوام برسم می‌خوام بگم پس ماده رو که تعریف می‌کنید چیزیست که حتماً بعد تغذیه داره بعد ثابتم داره منتهاش اینو با همون بیان خودش دنبال کردیم. ما می‌خوایم بگیم در عالم واقعیت عینی گفتید واقعیت عینی صرفاً عبارت است از واقعیتی که در بعد مکان یا در بعد زمان قرار بگیره. این ویژگی این خاصیت ماده یک واقعیت است و نه در بعد زمان است و نه در بعد مکان است. شما آقا می‌تونید این خاصیت ماده رو متراژ کنید با متر اندازه بگیرید؟ مکانی نمی‌دونم نه خاصیتشم با نصف اندازه می‌گیره منم میگم خاصیتشو میگم با نصف اندازه می‌گیره یعنی خاصیتش قابل متراج بعد مکانی نیست و خاصیتشم قلمرو به زمان نیست چون خاصیت ثابته این که ثابت قلم زمان دیگه نیست اگر این یک مولکول آب و یک مولکول اکسیژن و یک مولکول هیدروژن یا یک اتم اکسیژن و یک اتم هیدروژن اگر این‌ها با هم ترکیز می‌شوند. اگر این‌ها بعد مکانی دارن، اگر این‌ها خودشون تغییر می‌کنن حالا آب میشن، سر از هم جدا میشن چه چه اما خاصیت خود رو همواره با خود راه دارن. یعنی در ذات این‌ها در همون درون این‌ها یک امر ثابتی وجود دارد. بنابراین این اساس این جهانبینی که عرصاً بر پای تحول و تصور و منحصر کردن واقعیت در اون جنبه متح ک دارای مکان باشه این متسلجم شد ما فقط یه نمونه خواستیم ما نخواستیم بریم سراغ همه ما می‌خوایم بگیم بنابراین اون من که بگم قانون خودشو نمی‌خوام بگم میگم اون چیزی که شما قانون از اون می‌گیرید دقت می‌کنید اون چیزی که قانون ثابت رو ازش می‌گیرید از ماده متحول نمی‌تونید قانون ثابت بگیرید از اون جنبه ثابت ماده می‌تونید قانون ثابت بگیرید نه جنبه متحولش پس واقعیت عینی منحصر به واقعیتی که مشکرانکن باشه یعنی تو مکانی داشته باشه یا حتماً مشور تصور باشه نیست آمیخته بگید آقا همین واقعیت غیری ما آمیخته است جنبه‌های جنبه‌هایی دارد بخش‌هایی دارد ملموف پرکن دارای بعد مکانی متحول ر بعد زمانیست و جنبه‌های همین واقعیت عینی دارد که نه مشرک کند نه در بعد زبان قرار دارد تحول پیدا می‌کند و نه میشه چی حالا شما این خاصیت این خاصیت عرض می‌شود که اکسیژن و هیدروژن رو اتم هیروژن را این خاصیت رو می‌بینید یا اکستنتها می‌تونید کدوم یکی این خاصیتو میگم این خاصیت ثابت رو استنتاج استنت پس می‌بینید شما اتفاقاً برخورد شبید خودتون خودتون در قلمرو کار خودتون کاری همون با قلمرو اون چیزی که ای ما نداریم ما همین تو همون فیزیک خودتون داریم میگیم میگیم توی همین فیزیک برخورد کردید به واقعیت عینی که هیچ که از این صفاتش گفتید نداره نه به اسم میاد نه در بعد زمان خودش قرار می‌گیره که این خودش باید در بعد زمان نباشه و باید خودش تتوار پیدا کنه با بعد زمانه غیر از در بعد زمانه اینا با هم فرق داره و نه بعد مکان یعنی با بعد مکانه نه در بعد مکانه اینا با هم فرق داره‌ها اینا باید دقیق بشیم ما می‌خواستی دقت باشی گفتی یعنی استنتاج نکن خب فرگردی داد انسان‌هایی هستن کاریه تمام علومان می‌ذاریم کنار که فقط دقت داشته باشی ما استنتاج کردن این مفاهیم ن
نه در با این همین من عرض کردم که گفتم اینا بیخ و کانت و دیگران را ایدآلیسم می‌نامن از این نظر گفتن که اونا مفاهیم را در رابطه با عین مورد بررسی قرار دادن همین مستقل میگم
بله دردان به اصطلاحی در واقع منتظر از
بله خوب چون واقعاً ضعیفه واقعاً نباید این محصول دست بال عموم بیفته چیزی نیست بخوام گرفت بمخوام بگم گفتم یک نوع آشفتگی در کار دل هست یعنی تعبیرات فلاسفه وجودی اسلامی از تعبیرات فلسفه خیلی منظم‌تره و لذا فهم به نسبت به او راحت‌تر. بنابراین من نمی‌خوام ب آشفتگی هست تو تعییرات تعقی هست پیدا گاهی یک مسئله برای خودشم درست روکن نبوده اما دیگه از ذهنش میره رو کاغذ و لذا ازش نقل می‌کنن که گفته که حق خودمو بعد از بار قرب نمی‌فهمیدم برای اینکه اونی که تو ذهنش بوده کامل روشن نبوده رو کاغذ آورده تو مسئله نتونست ذهنشون رو بگیره اینا هست اما این غیر از ایننا کلش چیه؟ بائنه چرا اینطوری نیستش حالا نمی‌خوام وارد این بحث بشم اگر بخواید باید یه کلاس مخصوص من کلاسم فعلاً کلاس این اگر این مقدمتاً دارم بیان می‌کنم در رابطه با قرآن به خاطر اینکه بین آخه ما چی میگیم و الا کلاس فلسفه باشه رفقا هم مدارسو طی کرده باشن که برزن به هی کمق اونجا ببینیم که آقا دیگهش چیه عرضش به حضورتون که بنابراین ملاحظ کنید ما راه حدیثان هستیم ما اگه که در رابطه با این در رابطه با اینم در با این بسیار خوبه پس اگه در رابطه با اینه کس طرح کسب کننده از چه رابطه‌ای اجازه بدید جواب بدید نه اجازه بدید اینو جواب بدید پس اگر اینطور شد را استنتاج رابطه بین مفاهیم است در رابطه با این پس این رابطه‌ها نمایشگر چه رابطه‌ای هستن عینی پس اگر ما رسیدیم به یک رابطه ثابت به چی رسیدیم به رابطه ذهنی ثابت یا عینی ثابت اگر ما مفهوم رو مفهوم رو خود مفهوم رو میلی
ثابت بگید بگید حرف میخواد بگی بگید میگی صادقه صادقها برقرار میحر که نداره پس یعنی تمام قوانین علمی که ما استاسی واقعیت خارجی بوده می‌دونما جلوی ایران من اینو که من اینو گفتم ازش قبول کردم می‌خواد بگیم متغیر حالا به این سؤال لطفاً جواب بدید من اینه که بالاخره این رابطه‌ای که به عنوان قانون علمیست این رابطه موهوم ذهنیست یا نه؟ این رابطه یک برابر عینی دارد می‌دونم برابر عینی داره یا نداره خب این برابر عینیشم ثابته یا قانون ثابت است تو ذهن من و در خارج ثابت نیست زمان از ثابته هم زمانی یعنی قانون تغییر می‌کنه این تعرف نمیشه قانون که نمی‌کنه از سال در خارج مصداق بدم خارجی بدم نال این معناش اینه که قانون همین جاست دیگه همین جاست که ضرافت مسئلهست ظرافت مسئله آقا همین جاست که شما از ثبات و ثابت بودن قانون خیلی راحت می‌خواید عبور کنید تا مبنا را که تصور کامل و تحول کامل بود حفظ کنید در حالی که نمی‌تونید واقعاً یعنی اشتباه دارید می‌کنید حالا بیشتر بکنید ببینید اشتباه هست یا نه شما اصلاً پیشرفت کارتون شخص‌هاتون مطالعاتتون در گرو بودن و پایدار بودن این رابطه‌هاست عزیزان ح
من حذف می‌کنم یعنی در واقعاً پایدار نیست خیلی نه
متوجه نمی‌دونم آقا بفرمایید زمان مکانو حصل بکنم قبول کردم از آقا میگم من اشتباه این خطا رو ذهن من می‌کنه یا این عادتو داره ولی به لحظه به سؤال من جواب بدید حالا می‌فرمایید نفر این ثباح قانون کار ذهنه بله ثبات قانون
ثباط خانم خانم خودش که نیست جز به اصطلاح که نیست جزان خارجی اون با مصداق قانون خوب مصداقش بید مصداقش ثابته یا عض میشه از نظر قانون بودن از نظر قانون بودن رکایت بکنید تی نداره اجازه ب زمان الان نداره قانون یا داره
قانون نداره
نداره خب آقای قانون واقعیت عینی و زمان و مکان ندارن اون واقع
نیست موهومه
قارون موهومه آقا حدیث ذهنی که موم نیست هر مفهوم نیست
مفهوم نیست خیلی یعنی مصداق عینی داره یا نداره قانون
مصداق عینی داره مصداق عینی داره مصداق عینی قانونو میگما میگم مصداق عینی قانون ثابت است که متوزد ا ما ندونم چ به این سؤال خدا شما دختر ماده قضاوت ثابت سور می‌کنید یا قضاوت
آقای من میگم ما من میگم این جسم آ اگه ما می ما به چی میگه آ اینا گفتن اینا تمام کلماتیست که متأسفانه ابهام‌هایی که تو تعریف اینا هستین دختری مطالب و بعدم به راحتی از کنارش عبور میشه آقا خب این عیبه این واقعاً غیبه این هم من میگم عیبه ما نباید دچار این عیب باشیم ما اجمالً ببینید یا وارد تحلیل میشید آخر بیاید یا وارد تحلیل نمیشید می‌خواید همچین تو جمع مطلبو قبول کنید یعنی مطلبو رسیده کنید خب رسیده می‌کنیم اگه تو جمع رسیدگی می‌کنیم نمی‌خوایم دیگه همچین ضرافه بریم جلو این است که ما معتقده یعنی این آقایون قیاما طرفداران قیاما معتقد به ماسه متحول و قوانین ثابت هستن فقط همین مقدار می‌خواد جلو ب و این قوانین رو هم ذهنی نمی‌دونن چی می‌دونن پس حالا اجمالاً یعنی بدونی که توی ظریفکاریات وارد بشیم اجمالاً به واقعیت عینی ثابت معتقل شدن بدون خواص مازد حرف نیست معناش اینه که ماده متغیر خاصیت ثابت بگید منی رو ندارم بگید با مادهست یعنی ماده ساز ماده متحضر یه ر یق و همراه همسفر ثابت داره هرچی می‌خواست بگی چون اگه می‌خواستید توسش وارد نشید اگرم توش وارد میشید دیگه نگید نمی‌تونم چطوری همون مات نمیشه که اونجا که می‌رفتین لطفاً یه پاسخ روشن بدید خب پس اجازه بدید یکی آرام میریم جلو و به کس اینکه دیگه نمی‌دونم همون مات نفر سؤالم این آقا قانون می‌فرمایید یک امر ذهنی یا عینی قانون مفهوم یه مفهوم و این مفهوم و امر ذهنی ثابته خودش
خودش ثابته و این امر ذهنی مطابق عینی داره مصداق عینی داره یا نداره و مصداق عینی ثابته یا متغیره عینی من تحلیل پیش خودت ببین اجازه بدی
نه من میگم خون تحلیق بشه خودتون به این سؤ ی‌تونید جواب بدید که بگید مصداق عینی این قانون بدید یا بگید بون فقط یه من عرض این قانون مادهست بدونید از شما اومدید برای این توی بازی ما حاضر هستیم بفرماید توضیح اگر مختصر موضوع انواع وجود نمیخوام بم طرف حل میشه
نه حل نمیشه یعنی وجود از اون طرف آنقدر هستن فلسفه وجودی نه نه نه نه من اصلاً توصیه نمی‌کنم این آ اصلاً توی این سر همینه که قانون رو ما با اون جوهر می‌کنیم جوهر خودش بدتر از ماست ببینید ما الان یک آقایون یه واژه‌هایی رو از حالا روشن طرفی می‌کنیم در حالی که کمی داریم جلو چی میگه خیلی ببینید که حتی جوهر اگر افار مراجعه بکنن آقایون می‌بینید در بحث جوهر که جوهر در تعریف اونقدر تو افکار گیر میشه که بالاخره چهجور باید تعریف کرد محت اندیشه هست اینه که من خواستم رو تو محتوا ببرید اگه اینجا اگه فکر می‌کنید دیگه خواستم همون جا بدید تکرار نکنم اگر نه فکر می‌کنید که جمع و جور کنید اندیشهتونو من خود تکرار کنم یکی آی نفرماد این یه تلید ربما کلید اینه از محکم یعنی مطلب روشن شروع کنیم به سوی مطلب روشن با روشنایی جلو بریم هر جای بود این و بعد ما را به امور کمپلو متشابه یعنی کم پلو به متشابهات یعنی کمیا و کموها نبری که اونجا وادی هدایت نیست بازی زبان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *