مرجعیت شیعه

این فایل صوتی به تفکیک دو مرحله اساسی در فهم و عمل به یک مسلک یا ایدئولوژی می‌پردازد. مرحله اول به “شناخت” اختصاص دارد، که در آن فرد می‌تواند از طریق تحقیق شخصی یا با تکیه بر تحقیقات محققان مورد اعتماد به فهمی از اصول دست یابد؛ با این حال، در مورد اصول اساسی دین، تنها تحقیق شخصی معتبر شمرده می‌شود و تقلید جایز نیست. مرحله دوم به “تشکیل امت و رهبری” مربوط است، جایی که گروهی از افراد با هدف و مقصدی مشترک گرد هم می‌آیند و برای رسیدن به آن مقصد، نیازمند امامت و پیشوایی هستند که این رهبری در مسائل عملی و اجرایی اجتناب‌ناپذیر است. سخنران به تفاوت دیدگاه شیعه و سنی در انتخاب امام و رهبر اشاره می‌کند و در نهایت، به ماهیت “نیم‌بند” مرجعیت تقلید در تشیع می‌پردازد که نه کاملاً در چارچوب شناخت فردی و نه به طور کامل در حیطه رهبری امت قرار می‌گیرد.

سخنرانی شهید بهشتی با عنوان «مرجعیت شیعه»

خلاصه سخنرانی

این فایل صوتی به تفکیک دو مرحله اساسی در فهم و عمل به یک مسلک یا ایدئولوژی می‌پردازد. مرحله اول به “شناخت” اختصاص دارد، که در آن فرد می‌تواند از طریق تحقیق شخصی یا با تکیه بر تحقیقات محققان مورد اعتماد به فهمی از اصول دست یابد؛ با این حال، در مورد اصول اساسی دین، تنها تحقیق شخصی معتبر شمرده می‌شود و تقلید جایز نیست. مرحله دوم به “تشکیل امت و رهبری” مربوط است، جایی که گروهی از افراد با هدف و مقصدی مشترک گرد هم می‌آیند و برای رسیدن به آن مقصد، نیازمند امامت و پیشوایی هستند که این رهبری در مسائل عملی و اجرایی اجتناب‌ناپذیر است. سخنران به تفاوت دیدگاه شیعه و سنی در انتخاب امام و رهبر اشاره می‌کند و در نهایت، به ماهیت “نیم‌بند” مرجعیت تقلید در تشیع می‌پردازد که نه کاملاً در چارچوب شناخت فردی و نه به طور کامل در حیطه رهبری امت قرار می‌گیرد.

متن پیاده شده

جنجینه صوتی طبیان تقدیم می‌کند. السلام علینا و علی عباد الله الصالحین. احساس میشه پیرامون این بخشی که داشته‌ایم دوستان سؤالات خیسیده فراوانی دارند که مدت‌ها در ذهنشون بوده. حق هم همینه برای اینکه از مسائل حساس زندگی ک انسان مسکی متعهد همین است که گفتم خیلی روشمتر خیلی پرسه داد همین است که رفتارش با بخش‌های مختلف واحدهای مختلف یک جامعه مذهبی و مسکی چگونه باشه و این سؤالات در هر جامعه‌ای که در محور ایدئولوژی وحک نظام و شکل پیدا بکنه هست با مختصری تفاوت. من گمان می‌کنم اگر این بحث را صرف نظر از اون جنبه خاص مذهبی در یک جامعه مارکسیستی هم مطرح می‌کردیم همین بود اگر در یک جامعه یهودی که بر آیین و نظام موسی علیه السلام می‌خواست اداره بشه مطرح کردیم همین بود اگر در یک جامعه زردشتی که می‌خواست بر آیین زردشت و بر محور آیین زردشت زندگی اجتماعی بسازه مطرح می‌کردیم همین بود. در عین حال باید عرض کنم ما به مناسبت یک بحث که داشتیم وارد این مطلب شدیم. طبعاً در حدودی که میشه در چنین نظام بحث تفسیری به سؤالات پاسخ بدیم میشه پاسخ داد. می‌دونم در کنار این بحث یک سلسله مباحث دیگر پیش میاد و می‌دونم اون‌ها هم احتیاج به توضیح داره. ولی به هر حال خواهش می‌کنم سعی بفرمایید ما از چهارچوب خاصی که انتخاب کرده‌ایم بیرون نریم تا بتونیم در هر موردی اونطور که شاید عمل کنیم. ی اینکه سؤالاتی که شده بهتر جواب داده بشه بار دیگر باید چند نکته را مشخص کنم. اول این نکته‌ها را مشخص می‌کنم. اونوقت بعد از روشن شدن و فهم این نکته‌ها سؤالاتی را که مونده است مطرح می‌کنم و اون که به نظرم میاد در پاسخش میدم. امیدوارم به روشن کردن بسیاری از نقطه‌های مبهم کمکی شده باشه. بیان که مطمئن باشم که همه نقطه‌های مبهم روشن خواهد شد. توجه‌ها در زمینه شناخت در زمینه شناخت قسمت‌ها های گوناگون یک آیین یک مسلک مردم دو وسیله در اختیار دارند یکی تحقیق شخصی دیگری استفاده از تحقیق محققان مورد اعتماد دیگر بار دیگه تکرار کنم برای شناخت محتوای یک آیین یک مسلک معمولاً انسان ۲ راه در اختیار داره یک تحقیق شخصی د استفاده از نتیجه کار محققان دیگر ز چه قابل اعتماد باشند این در مرحله شناخت محبت یک مکتب مسلک آیین است و در این مرحله فرمولی جز به نظر نمی‌رسد. مرحله دیگر به ثمر رسوندن نهضت حرکت جنبش تلاش و کوششیست برای ایجاد و اداره یک نظام اجتماعی انسانی بر پایه یک مسلک آیین در این مرحله جز اینکه پیروان مسلک و آیین به دو بخش رهبر و رهروس امام و پیشوا و مأموم و دنبال روس و فرمانبر تقسیم شوند چاره‌ای به نظر نمی‌رسد. در اینجا دیگر مسئله تقسیم به دو گروه محقق شخصی و استفاده کننده از نتیجه کار محققان دیگر مطرح نیست. در اینجا مسئله این است که دسته‌ای باید در زندگی به صورت یک مجموعه شکل‌یافته دربیان. امت شوند امت امت یعنی مردمی دارای هدف و مقصد و به و به هم پیوستگی بر اساس اون هدف و مقصد وقتی مردمی بخوان امت شوند یعنی جمعی به هم پیوسته در راه یک مقصد و بر اساس رسیدن به اون مقصد ایجاد می‌کنه. این‌ها نمی‌تونن بدون امامت و پیشوایی و رهبری اصلاً کاری انجام بدن. اصلاً ام مردمی امت نمی‌شوند تا امامتی باشد و امامتی تحقق پیدا نمی‌کند تا امتی در کار باشد. قبل از هر چیز برادران و خواهران ارجمند که می‌خوان مطلبی را که ما طرح کردیم در زمینه یک بحث جوانبش رو خوب بیابن باید این د تا رو از هم باز بشناسن اون مرحله اول و این مرحله دوم این رو جمع‌بندی کنم مرحله اول مرحله شناخت یک ایدئولوژی مسلک آیین مکتبه است اونجا راه یک ی از دو تا بیشتر نیست یا تحقیق شخصی یا استفاده از نتیجه کار محققان دیگر مرحله دوم شکل یافتن گروهی بر اساس عقیده‌ای و نظامی به منظور پیدایش امتی با مقصد و هدفی و مسلک و آیینی در اینجاست که کار بدون رهبری و امامت و اینکه شخصی یا گروهی در رأس قرار بگیرن و شکل بدن و اجرا کنن و فرمان بدن و فرمان اون‌ها پذیرفته شود اصلا چون به دور اون نمیشه این دو مرحله رو از هم باید باز اینا رو اصلاً باز شناختیم بسیار حالا اینطور میگیم میگیم اما در مرحله اول که مرحله شناخت هست اگر انسان خودش در موردی تحقیق کرد که هیچ اگر خودش در موردی تحقیق نکرد نتوانست نخواست ناچار باید به یک محقق قابل اعتماد مراجعه د تا شب بیشتر نیست اون مرجع محقق باشد و درست و درستکار و قابل اعتماد باشد منتها در انتخاب اصل یک مسلک و آیین از نظر اسلام و از نظر عقل هر دو یکی حکم عقل ودین در اینجا یکیه در انتخاب اصل آیئین و مسلک و مکتب هیچ انسان انتخابگری که به مرحله انسانیت انتخابگر رسیده باشد راهی جز تحقیق شخصی ندارد ر اینجا استفاده از نتیجه کار محققان دیگر راهش بسته است. یعنی اون شناختی که می‌خواد مبدا انتخاب مسلک قرار بگیره باید شناختی تحقیقی شخصی باشد. به شناخت هیچ محققی نه فردش و نه گروهش نه یکیشست و نه ۱۰۰ تاست نمیشه تکیه کرد این وظیفه هر انسان بالغ به مرحله انسانیت رسیده است که خودش تلاش کند وقت صبر کنه اصل یک مسلک و راه را با تحقیق شخصیت انتخاب کند در اصول دین تقلید و پیروی از دیگران را ندارد ین بند یک بند دو به گفته دیگران انسان آگاه به این آسانی نسبت به چیزی یقین پیدا نمی‌کنه مگر اون گوینده آورنده وحی باشد از راه گفته آورنده وحی میشه به اونچه اون بگی اعتقاد قلبی پیدا کنی از او که بگذری به گفته هیچکس به این آسانی انسان به چیزی یقین پیدا نمی‌کنه بنابراین اونجا که پای اعتقاد پیدا کردن در میان است اونجا که پای معتقد شدن در میانه یا باید انسان از راه تدبر و تعقل و دریافت و یافت و شهود شخصی چیزی را بیابد یا باید از راه گفتار ار آورنده به چیزی معتقد شود و معمولاً راه سوم تقریباً وجود ندارد در مسائل استندای نه در مسائل حسی یه وقت ۵ نفر میان میگن الان توی خیابان ژاله یک ما ین پنجر خورد خب منم ۵ نفر آدم حسابی هستن یقین پیدا می‌کنن گاه گفته یه نفرم یقین پیدا می‌کنم چون مسئله مسئله حفظیه پیغمبرم که ما به گفتهش یقین پیدا می‌کنیم برای همینه چون وحی برای او در حکم حس است شهود است دیدن است ولی در مسائل استنباطی ۱۰ نفر محقق عالی مقام درباره یک مطلب مطالعه کردند و تحلیل کرده‌اند و نتیجه مطالعات و تحلیل اون‌ها یک مطلب و یک نظری شده آیا نظر واقعی همین است که این‌ها با استنباط و اجتهاد و تحلیل بدون رسیدن است؟ معلوم نیست مکنه اینا هریشون در تحلیلشون اشتباه کرده پس اونجا که پای اعتقاد در میانه از نتیجه تحقیق دیگران در مسائل تحلیلی و استنباطی آدمی قلباً به اعتقاد روشنی نمی‌رسد. خیلی خب پس یک فرعون پیدا کردیم کلی به طور کلی در مسائل اعتقادی استفاده از تحقیق دیگران راهش باز نیست اما اون بخشی که مربوط به انتخاب اصل مسلک است اصول دین هر فردی باید شخصاً تحقیق کنه و اما اون بخشی که مربوط است به حواشی اون اصول اون هم با غصه دیگران انسان اعتقاد پیدا نمی‌کنه اعتقاد بر اساس گفته دیگران پایه‌گذاری نکن و قرآن از ما خواسته که نکنیم خواسته که نکن خب پس در شناخت یک مسلک کجا انسان می‌تونه به نتایج تحقیق دیگران مراجعه کنه و از اونا استفاده کنه در حد مطالعه مطالعه بدون اینکه به دنباله‌ش اعتقاد یتیم باش کتاب‌های نویسندگان مختلف را در زمینه آرای مختلف ما مطالعه می‌کنیم. خوبه، کار خوبیه و اونجا که پای عمل شخصی در میان باشه و انسان بخواد ببینه وظیفه شخصیش از دیدگاه مسلک و مذهب و آیینش چیه، اونجا هم اشکال نداره که انسان وقتی خودش تحقیق نکرده می‌خواد حالا عملشو منق با موازین مسلک و مذهبی که بهش پایبنده به گفته یک محقق صاحب نظر درست قابل اعتماد عمل کنه. این در بخش اول مرحله شناخت یا اعتقاد یا عمل فردی عمل شخصی بر اساس ایدئولوژی و مسلک و مذهب ینا همه پیرامون مرحله اول بود. مرحله شناخت و اما دوم مرحله امت شدن جمعیتی شکل‌ یافته بر اساس یک عقیده و دین و آیین و مسلک تشکیل دادند در اینجا یک راه بیشتر نیست اطیع الله و اطیع الرسول و اول الامر منکم در اینجا امت باید تمام توانش را به کار باندازد تا ببیند در زمان خودش کدوم سعد یا گروهی واجد شرایط امامت و رهبری او را بر سر کار بیاره و بعد کار را به او بسد و از فرمان او اط کند، پیروی کند و در عین حال مراقب و مواز کار و گفتار و رفتار او هم باشد. اینو و این بعد از آن است که هر فقد یا جمعیتی اصل مسلکش را انتخاب کرده. مقصود و مقصدش را انتخاب کرده. اصل راه را هم اب کرده حالا می‌خواد توی این راه بیفته بره اما پیشبا می‌خواد امام می‌خواد امام را انتخاب می‌کند. راه انتخاب راه انتخاب امام اگر این امت امت معتقد به خدا نباشد راه انتخابش همین راه‌های انتخابی معمولی مختلفیست که در دنیا مردم عمل کرده‌اند و یک فرمول معین برای همه زمان‌ها و همه مکان‌ها نمیشه داد. در هر زمانی و در هر شرایطی و در هر مرحله‌ای و در هر مرتبه‌ای راهی مناسب است. ولی بالاخره انتقاده و اگر این امت معتقد به خدا باشد اگر از جانب خدا رهبری برای او معین شده باشد خب این انتخاب می‌کنه اما انتخاب این‌جوری میگه من می‌دانم اون که خدا برای من تعیین کرده همون درست استمامت پیغمبر پیغمبر اسلام را اول مردم به عنوان آورنده وحی در حد شناخت آیین و دین یعنی مرحله اول انتخاب کرده بودن بعد که فرمانی رسول آمد از جانب خدا پیامبر به عنوان امام و پیشوایی که معین شده برای امت اسلامی شد ضمامدار امت و مردمم اون رو انتخاب اب کرده‌اند اما انتخاب اینجوری چون از جانب خدا تعیین شده بود معلومه که همین است و غیر از این نیست شیعه و سنی در مورد امامت پیغمبر و جماداری او متفقن هر دو نه برادران اهل سنت می‌گویند که برای زمامداری پیغمبر شورایی تشکیل میشد و انتخابات و رأی‌گیری به عمل می‌آمد و اکثریت آرا را اگر پیغمبر می‌برد میشد امام و ماشیه این رو بگید بعد از پیغمبر شیعه بر اساس روایات فراوانی که رسیده از پیغمبر می‌گوید پیغمبر به فرمان خدا علی علیه السلام را به عنوان زمامدار بعد از خودش تعیین کرد و این تعیینم دلایل سیاسی و اجتماعی ک و داشت او یه بحث مفصلیه غیر شیعه مسلمانان غیرشیعه مطلب را به این شکل نمی‌شناسند و نمی‌دانند اما نتیجه یکیه به این معنا اگر شما از یک سنی بپرسید که خب فرض کن فرض کن پیغمبر برای بعد از خودش به فرمان خدا علی رو معین کرده تو اطاعت می‌کردی میگه اگر یه دونههم پیغمبر گفته البته اطاعت می‌کن خوب به یه شیعه بگیم بگیم فرض کن پیغمبر برای بعد از خودش علی رو معین نکرده بود چیککار می‌کردی؟ گفت انتخاب می‌کرد پس در اصل راه و کبرای مسئله و کلی مطلب باز بین شیعه و سنی برا بعد از پیغمبر نمی‌تونه اختلافی باشه اگر اختلافی است به اصطلاح در سقرای مطلب است یعنی شیعه می‌گوید چون پیغمبر تعیین فرمود به فرمان پس باید به همون شکل عمل کنیم که با خود پیغمبر عمل می‌کردیم. چون من بر طبق روایات و عدله موجود می‌بینم پیغمبر به فرمان خدا تعیین کرد کسی رو. سنی این رو نیافته. این تعیین رو نیافته. اون اگه این تعیینو می‌بفت باید عمل می‌کنه. از نظر سال یازدهم هجری تا سال ۲۰۰ هجریار شیعه و سنی در مورد رهبر بر سر این دو راهی قرار داشت. شیعه رهبر تعیین شده الهی داشت. جایی برای انتخاب شخصی نمید. سنی خود را دارای رهبر الهی رهبری تعیین شده الهی نمیاد. راهی جزاب نمیدید. هرچند این انتخاب اصلاً عمل نستدن حتی برای چون باز بحثهای د و اما از سال ۲۶۰ هجری به این طرف باز شیعه و سنی در این جهت وضع یکسان میشد. چون سنی که از اول امام منسوب سراغ نداشت بعد از پیغمبر شیعه هم که بعد از پیغمبر امام منصوب سراغ داشت از سال ۲۶۰ هجری به این طرف یا لااقل از سال ۳۲۹ هجری به این طرف که دوران انقضاع نیابت خواسته هست دیگر دسترسی به اون رهبر منسوب الهی برای امامت و رهبری اجرایی و عملی دارد تفاق شیعه ۱۲ امامیست که دسترسی ندارد چه کند ها چه کند آیا راهی جز اون که خود فردی یا گروهی را به رهبری انتخاب کند راهی جز این وجود داره اصلاً که می‌پرسید چرا منترف در اینجا تفاوت باز میان شیعه و سنی در صفات و خصوصیات انتخاب شونده است. این اختلاف بین شیعه و سنی هم در صفات و خصوصیات انتخاب تنها در یک مسئله بیشتر نیست و الا در مسائل دیگر با هم اتفاق نظر دارن. هم ی‌گوید امام مسلمین باید قادر باشد. عدالتی فوق العاده هم شیعه میگه. حالا اگر بر سرزمین اسلام و امت اسلامی در طول ادوار تاریخ همیشه خلفا و زمام داران غیرعادل حکومت کرده‌اند، همون طور که شیعه بر اون‌ها انتقاد می‌کنه، می‌بینید علمای اهل سنتم اکثرشون اونایی که اهل تقوا بودن تسلیم زنان‌داران وقتشون نبودن. همون وقتم یک عده عالم سنی داشتیم. حاشیه‌ نشین زنادار وقت یک عده عالم سنی داشتیم. متنفر و بیزار امام دار چون او رو عادل نمی‌دونست. این تاریخ. خب حالا سؤال می‌کنیم مگر از وقتی که مگر از وقتی که شیعه دارای یک عیت به هم پیوسته و حکومت بهاصطلاح شیعی شده بر شیعه حکام عادل حکومت کردان که ما میریم سراغ اون طرف مطلب این طرفم همین‌طوره همان طور که بردران اهل سنت و بر جامعه اسلامی در موقعی که با یکمداری واحد و متمرکز سنی اداره میشد حکومت عادلی حکومت نمی‌کرد در شکم همینطور و الا در اعتبار اصل عدالت شیعه و سنی هر دو متفق هستن. بسیار در این آی عرضه سیاست و اداره امت باشد هم شیعه معتقده هم سنی منتها متأسفانه در این شرط دوم شیعه به دلیل خامی و کودکی و ورزیده نبودنش خیلی مسئله رو ساده و بیهمیت تلفظ کدام رهبر و زمامی از نظر سیاست و اداره امور امت لیاقت و کفایت دارد اینو خیلی عادی و پیشاف تلقی کرد در حالی که خیلی مسئله مهمه له مدیریت. لذا می‌بینید ما نه تنها در زمینه دین مسئله مدیریت رو ناچیز گرفتیم. در زمینه دنیامونم مسئله مدیریت رو ناچیز گرفتیم. ما در شرکت‌های تجاری هم که می‌خوایم تشکیل بدیم میگیم مدیر انتخاب کنیم. یه آقایی که خیلی مقدس حالا در اون گروه مقدس رو میگم یه آقایی خیلی مقدس معب درست باشه میگیم چون درسته و مقدسه پس این مدیر باشه در حالی که درستی و تقدس برا مدیر شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست لذا می‌بینیم که آقای درست مقدس متدین آمد مدیر یک شرکت شد ولی به دلیل اینکه کارایی و کاردانی ندارد شرکت را به سمت ورشکست میده چند ساعت این شرکتو ما داریم تو جامعهمون الیلا ماشاالله انه همینطور کارخانه تشکیل میشه اداره کارخانه آگاهی‌های خاص و کاردانی‌ها و کارایی‌ها می‌خواست ما در انتخاب رئیس کارخانه اگر صرفاً به متدین بودن با تقوا بودن و درست بودن اکفا کنیم حالا دسته بالا و مهندس بودن آقا هم مهندسه هم متدینه هم درسته هم باز تقواست به به قربونش برم مدیر کارخانه خوبیه همین‌طوره چه در کارخانه برباد رفته داریم در اثر سوء مدیریت این نوع مدیرها همان طور که یک مدیر کاردان نادرست کارخانه را به سمت لرشکست می‌کشانه همین طورم یک مدیر مهندس درست اما کارمدان و ناکارهای ممکنه کارم بدون اما نداشته باشه هم عرزش اوناهم کارخانه ضبط کرد امتم همین بنابراین مسئله کاردانی و کارآیی در اون قله عالی زمام داری و رهبری جماعت و امت از شرایط اساسی این رهبریست این رو هم شیعه باید قائل باشه هم سنی همینطورم هست هم شیعه قائله هم سنی ولی در مقام متأسفانه ما در این ج خیلی سلنگاری کرده‌ایم و می‌کنیم. بسیار خش یک شرط اضافی هم شیعه داره عنایت فرون شرط اضافیش این می‌گوید زمامدار ما باید جامعه را در مسیر اسلامی که از راه اسلامشناسی شیعه و تشیع می‌شناسیم اداره کند. فقه فقه یعنی چ؟ یعنی اسلام‌شناسی. فقه این زمامدار و زمامداری باید چه فقهی باشه؟ فقه جعفر بن محمد صادق سلام الله علیهما. فقه جعفری چون شیعه اس اصیل را از پشت شیشه تشیع می‌شناسد. شیشه‌های دیگر را کدر می‌یابد برای شناخت چهره‌های چهره اصیل اسلام. بنابراین دیگه حکومت باید از پشت شیشه تشیع به مسائل بنگرد از نظر شناخت اسلام. این یه دونه شرط اضافه و الا در سایر شرایط نمی‌تونه بین شیعه و سنی در این مسئله فرق بکنه. همچنان که عملاً عملاً مسلمانان غیرشگی هم شرط زمامدار را این می‌دونستن که یک مسلمان سنی باشه و از پشت شیشه تسنن به اسلام نگاه بکنه. عملاً عملاً هرگز حاضر نبودن که یک مسلمان شیرید که زمامدار امت اسلام ولی ولی به هر حال فرد یا گروهی که دارای این شرایط باشند چگونه سر کار میان راهی جزاب نیست مگر راه جزاب هست برای اینکه نشون بدهیم برای اینکه نشون بدهیم اهی جزاب نیست و در تمام طول تاریخ تشیع بعد از عصر غیبت فقرا همیشه شیعه راه انتخاب و رفته هرچند به روی بزرگواری خودش نیورده و شاید هنوزم نمیاره و الانم اگر در محضر یک عالمی که ناآل اسم انتخاب و انتخابات روبری رو در هم می‌کشه و خ چهره در هم می‌کشه و رو می‌کنه. برای اینکه این مسئله روشن بشه سؤال می‌کنم از شما و از هر فرد دیگری که به این سؤال حاضر باشه جواب بدید. از این مجلس گرفته تا اعماق حوزه‌های علمی و تا اعماق روستاهای کبیر. سؤال من مسئله زمامداری حکومت فعلاً کنار خیلی خب چون ما تا حالا در این زمینه کاری انجام ندادهیم همین مرجع تقلیدی که شیعه داشته حالا مرجع تقلید ده شهر یک منطقه یا عالم تشیع چگونه سر کار مایت حالا بفرمایید چگونه سر کار خدا نص کرده مثلاً هر مردی تقلید آمده با یه فرمان الهی پیغمبر اون رو نصب کرده گفتهین آقا مرجع تقلید نه اون یکی آقا با فرمان پیغمبر اومده امام زمان الله علیه به او فرمان شخصی داده اگه امام زمان به او فرمان شخصی زود شد نایب خاص در حالی که ما میگیم دوران نیابت خواسته از سال ۳۲۹ هجری به این طرف منقضی شد پس چی سر کار اومد فرمان ا که میگید نداری فرمان پیغمبر شخصی‌ها میگید نداره از جانب امام زمانم که میگید ابلاغ شخصی نداره پس به چه آقا مرکز با انتخاب مگر کی جزاب اصلاً بوده آقا هر فردی مرجع خودش را انتخاب می‌کرده منش انتخابات فردی بوده من برا خودم انتخاب انتخاب می‌کردم آقا برای خودتون اون خانم برای خودش ولا عملاً چی بوده که یک آقایی مرجع می‌شده یه عده‌ای او را به این سمت قبول می‌کردن کلمه انتخاب نمی‌تونم انتخاب کلمه نجیو خیلی یه عده این آقا را به عنوان مرضی قبول می‌کردن خب اگه دشمنی با کلمه انتخاب آقا ما کلمه انتخابو اصلاً حذف می‌کنیم از آموز بحثمون قبول کردن بر اساس اون که خودم فکر می‌کنم او گفت تخاب نه از غذا هر کس منف باشد عملاً می‌بیند و می‌داند که شیعه در همین مرجع تقلیدش که چیزیست نیمبند نه رهبر و ز و امام امت است و دارای شرایط اون و نه مرز تأثیر و اثرگذاریش می‌رسد به مرز رهبر و امام برای اینکه اگه این آخ بشه رهبر و امام امت باید بلا فقیه بودن و عادل ودن خیلی شرایط داشته بود باید یه آدم تشکیلاتی تشکیلات ده باشید سازمانده باشید آشنا به زیر وم زندگی اجتماعی و کم و کم نهضت‌ها باشه و دنبال مردم که هیچی جلوی مردم امامه جلوی مردم بره و دیگران دنبال او تو راه برن و شما می‌دونید که مراجع ما هیچ‌کدوم تمام این شرائ در حد نصاب براشون قائل نبودیم. اگرم کسی داشت این شرایط رو داشت مردم برای این شرایطو قائل نبود. پس مرجع ما رعایت تمام شرایط رهبری انتخاب نمیشد ولی بالاخره انتخاب میشد و نه مرجع ما میدان اثر و عملش را در دائره محققی که برای شناخته به او مراجعه می‌کنیم یعنی مرحله اول محدود می‌کرد معمولاً الاه بر او به مقداری به بخشی از کارهای اجرایی هم کار داشت و کار داره. اینه که مرجعیت ما یه چیز نیم‌بنده. نه اونه و نه اینه. در عین حال دوست دارم این ساستانی رو که میگم در ذهن همتون خوب بمونه. در عین حال که مرجع ما انتخاب مرجعیت در میان ما نه کاملاً در چارچوب م رحله اول بود و نه کاملاً در چارچ توی مرحله دوم یه چیز نیم‌بندی بود که اینم دلایل اجتماعی داره

خلاصه سخنرانی

این متن به بررسی دقیق و هوشمندانه معیارهای انتخاب مرجعیت در تشیع می‌پردازد و تاکید می‌کند که صرف علمیت به تنهایی برای مرجعیت کافی نیست. بر اساس دیدگاه مطرح شده، ویژگی‌هایی نظیر عقل، تدبیر، کارایی، و توانایی اداره امور مردمی از اهمیت بالایی برخوردارند و اغلب در کنار تقوا و علم، نقش تعیین‌کننده‌ای در به مرجعیت رسیدن افراد ایفا کرده‌اند. راوی با استناد به تجربه‌های تاریخی، به‌ویژه داستان انتخاب میرزای شیرازی بزرگ، نشان می‌دهد که چگونه علما با در نظر گرفتن عقلانیت و توانایی مدیریت، نه صرفاً علم بیشتر، به انتخاب مرجع مبادرت می‌ورزیدند. هدف اصلی این تحلیل، سوق دادن مخاطب به سوی تشکیل یک امت اسلامی سازمان‌یافته با رهبری مقتدر و جامع‌الشرایط است، که فراتر از چارچوب محدود مرجعیت فعلی عمل کند و بتواند چالش‌های پیچیده‌تر جامعه را مدیریت کند.

متن پیاده شده

در انتخاب مرجع غیر از تحقیق علمی و تقوا یه مقداری عقل و تدبیر و کارآیی رعایت می‌شده. شما اگر به فهرست نام مراجع زمان‌های مختلف مراجعه کنید می‌بینید گاهی در یک زمانی یک مجتهد برجسته دو مجتهد برجسته ۵ مجتهد برجسته از میان صدها مجتهد زمانشون به مقام مرجعیت عملاً می‌رسیدند و اگه تو خط و نخرفتید که چرا این چار پج تا چرا بقیه نه می‌دیدید در تقوا با هم چند فرقی ندارن هم اینا با تقوان هم اونا در علم اونقدرا فرق ندارن هم اینا عالمان هم اونا چرا چرا اینا جلو افتادن چون اینا مردمی بودن زیرتر باهوش‌تر کارآی‌تر در همون دایره محدود کار خودش لااقل به همون کار مختصر مرجعیت می‌تونستن یه نوع شکلی بدم یک سامانکی سامانکی بدن به این دلیل اینا جلو افتنگران عقب افتادن نه اینکه چون اینا حتماً اعلم بودن من به شما می در هیچ دوره‌ای سرند ملاک اعلمیت کثی به مرجعیت نرسیده. عملاً عملاً تو رساله‌ها میگیم تقلید علم واجبه چون زیربنای فقهری داره اما عملاً مردم عملاً مردم بیشتر رفتن سراغ اون مردی که عالم‌تر بوده در میان اونایی که عرضه اداره نسبی داشتن و الا اگه یه آدمی پیدا می‌شد که از این آقا عالم تر بود اما به اندازه این در همون حد ساده دینی عرضه اداره نداشت اونو به بازی نگرفته استاپنوشیرو این شوخیه من دارم از آسیا میام از بیرون و اینور و اونور نیستم من در بیت روحانیت عریق چندین صد ساله به دنیا اومدم هر شاخه نفع من به یک خانواده بزرگ علم می‌رسه در تاریخ خانواده ملی خاتون آبازی و مدرس خاتون آبازی بعد در همون طریق کاشفالقطاع و بعد روض و خونساری و و هرچه میرم جلو شاخه‌ها زیادتر میشه من در چنین بیتی به دنیا آمدم روحانیت رو از بچه‌ای که چشم باز کرده‌ام دیدم و در متن مرجعیت سال‌ها زندگی کرده‌ام زیر و بم و ریزهکاری‌های مرجع و مرجع پیدا شدن را هم با چشمم دو نوبت دیدم اونم از نزدیک اونم با آشنایی با تمام عوامل پس به عنوان یه کسی که توی میدونه دارم باهاتون حرف می‌زنم می‌گویم تا اونجایی که من دیدم و تا اونجا که مطالعه کردم بر اساس صرفاً اعلمیت تاکنون سراغ ندارم کسی به مقام مرجعیت رسیده باشد نواره لیاقت و کارایی و تدبیر در همون حدود محدوده ساده دینی روحانیت خودمون نقش موثری در رسیدن اشخاص به مقام مرجعیت داشتن است خوا اون موقع که یه نفر مرجع می‌شده و خوا اون موقعی که چند نفر مرجع و برای اینکه این مسئله را براتون یک سند تاریخی جالب براش بیارم این داستان رو براتون میگم و گوش کنید و به خاطر بسپارید. این داستان رو هم به عنوان این قصه‌ها نقل می‌کنم. روایت نقل می‌کنم. روایت می‌کنم از مرحوم حج سید هاشم میردامادی نجف آبادی مقیم مشهد رحمت الله علیه. و ایشون روایت می‌کردند از یکی از شا گردان برجسته مرحوم میرزای شیرازی بزرگ رحمت الله علیه ما و نقل می‌کرده مسئله را از جمعی از مردم مورد اعتمادی که معاصر این حادثه تاریخی بودن که می‌خوام براتون نقل کنم پس قصه شایعات و گفته حسن و حسین نیست یک روایت با سلسله زند وقتی شیخ انصاری شیخ مرتضی انصاری رحمت الله علیه که از فقهای بزرگ با فضیلت و با تقوای زمان خودش و قرن پیش بوده در سال ۱۲۸۱ هجری قمری فوت کرده مرحورشون یعنی حدود ۱۱۳ سال پیش وقتی شیخ انصاری فوت می‌کنه بدونید شیخ انصاری یک نقطه عصب تقریباً در کتاب‌های درسی و فقاهته ما البته نقطه اصلی دارای نقطه‌های قوت و در هر دو با هم و به هر حال کتاب مکاسب شیخ متاجر شیف انصال طهارت استط استق و کتاب‌های نکاح ولیه که داره و کتاب رسائل است در اصول و کتاب‌های دیگه در این زمینه باز داره از کتاب‌های دستی دائر این ۱۰ سال اخیر حوزه‌هاست شیخ یک استاد و مرجع بزرگه حالا کیفیت روکار آمدن شیخ هم جالبه از او صرف نظر نیست. وقتی شیخ انصاری فوت می‌کنه حدود ۱۰ چهره سرشناس در عراق در کربلا و نجف و جایده در فقها و حوزه‌های علمی شیعه وجود داشته که هر یک از این ۱۰ تا شانس مرجعیت داشتن. نی شرایطشون برا مرجع شدن از نظر علم و تقوا خوب البته این رو عرض کنم یکی از این چهره‌ها چهره مقدم و معاصر مرحوم سید حسین کوهکمری تبریزی او به فاصله کوتاهی فوت میشه و یک نفنی هم داشته و به هر حال از او می‌گذریم ما او رو نمیگم بعد از او صرف نظر از او حدود او اصلاً معاصر شاید مقدم شیخ اون حسابش حدود ۱۰ چهره دیگر بودن که این‌ها هر کدام شانس مرجعیت شد در میان این ۱۰ چهره یک چهره دیگر هست اون هم دارای یک امتیازاتیه مرحوم حاکم میرزا حبیبالله رشی رحمت الله تفاقاً این قصه هم از نظر موضوع ما جالبه هم از نظر آشنایی به بعضی از ملکات پسندیده ارزنده‌ای که در این دست گاهی پیدا میشه ولی گاهی مرحوم حاج میرزا حبیبالله رشکی نسبت به دیگران دو امتیاز داشته یکی اینکه در همان زمان شیخ برا خودش صاحب عنوان و رفت و آمد و کیابیا و مراجعینی بوده برای خودش یک مرجعیت کوچولوی شخصی داشته اونطور مرجع تقلید تحت ریاست شیخ زندگی می‌کرده اما یه چهره‌ای بوده یک عده‌ای او رو می‌شناختند و رست آمدی و مراجعات یکی هم اصولاً مرماجیبالله باز نسبتش با شیخ انصاری یه چیزی شبیه نسبت معاصر و همزمان بوده تا شاگرد ستاد در حالی که میرزای شیرازی نرفتن شاگرد شیخ بوده این یک شعره حاج میرزا هیبالله رشدی با این خصوصیات که میگن از نظر ملایی مردی ملا از نظر تقوایی مردی با تقوا و از نظر اجتماعی هم مورد توجه یک عده‌ای و شناخته شده و دارای کیا ویای مختصری یک چهره دیگر هم هست که نام میرزا محمد حسن شیرازی همین ساده حامض حسن شیرازی که این یه مدرس فاضل باتقواییست اما به اندازه حاجیالله نه شهرت داره نه کسی او رو می‌شناسه نه کیای داره ولی بالاخره خلاص او رو می‌شناسن و در معرض این است که به عنوان یک چهره مرجع شناخته بشه ۸ تای دیگه هم از این دم کربلا و نجف و جای میرزای شیرازی همین آموزن شیرازی اطلاع میده پیغام میده کسباً یا شفاه یادم نیست مرحم حاجز حاجزا هاشم برا من ایشون گفتنمو یادم نیست الان نامه بوده یا شفاهی برای حاج سیبالله رشدی هر نجف شیخ ما آقای ما آقای انصاری فوت شد الان عده‌ای هستن در معرض مرجعیت اگر ما فکری نکنیم ریاست زمامداری همین زمامداری و ریاست محدود نیم‌بند هم تجزیه میشه در حالی که حوزه نجف و شیعه احتیاج دارد در عراق یک پرچم‌دار داشته باشیم برای اینکه اون موقع عراق در حکومت عثمانی بود و مخصوصاً زندگی کردن شیعه و علمای شیعه و خود شیعه در اونجا واقعاً با مشکلات این کوه بود. بنابراین بهتر این است صحیح این است که همه ما ۱۰ نفر اگه ما ۱۰ نفر روی نفر اتفاق کنیم یکی از خدامون رو برای این مقام تعیین کنیم و همه از او پیروی کنیم این قدرت نسبی وچکی که ما داریم از دست نمیره و لااقل می‌تونیم همون راه زمان شیخ رو دنبال کنیم. خب حالا شرایط میرزای شیرازی این مجتهد بزرگ و مرجع بزرگ عالم تشیع برای انتخاب این یک نفر بشنوید ببینید چیه؟ تمام عرض من از نظر بحثم این یه نکتهست از نظر سازندگی همش سازندهست ولی از از نظر تاریخی همش شیرین و جالب اما از نظر استشهاد و استنادم به این یه جمله این یه جمله رو می‌خواستم براتون نقل کنم. پیشنهاد میرزای شیرازی بزرگ تحرین‌کننده تنباکو و مرجع شیعه به همتراز مقدمش حاج میرزا حیبالله شیرازی برا رشتیان رشتی برای انتخاب یکی از این ۱۰ نفر به اون عنوان مرجع تنها مرجع تا اون قدرت محدود در او متمرکز شود این است و در این انتخاب در این تعیین کلمه انتخاب نحوه بر عدالت به شرط اصلیست و باید همه داشته باشن ۹ سهم را به عاقل‌تر بودن بدیم. یک سهم را به عالم‌تر بودن. در این تعیین تعیین یکی از این ۱۰ نفر برای احراض این مقام مرجعیت علاوه بر عادل بودن که باید عادل باشه. علی کل حال ۹ سهم را به عقل بیشتر بدیم. یک سهم را به فقا حسب علم بیشتر اونوقت اون میشه اعلم مطلب که روشن نیست یعنی اگر در میان این ۱۰ تا فاضل کربلایی مثلاً ملااتره اما حاجی سیبالله رشتی عاقل‌تره چی انتخاب کنیم؟ حاجی صاحب رشتی پس انتخاب اعلم ای مرجعیت صرفاً در اون چهارچوب خشک اعلمیت می‌دونید عملاً نبوده. مسئله کارایی نفی برای همین مقامی که به عهده می‌گیره مطرح بوده از دیدگاه مرحوم میرزای شیرازی بزرگ. بسیار خوب این یکی حالا ببینیم واکنش حاجیالله رشتی چیه؟ اون هم یک عالم بزرگ مرجع بزرگ حاج میرزا حیبالله رشدی در پاسخ این پیام یا پیغام میده باز یا می‌نویسه که آمیز ممد حسن پیشنهادش بسیار درست بود از دیدگاه من در میان این ۱۰ نفر اون کسی که بر اساس فرمول پیشنهادی تو باید این مقام را به عهده گیرد دت هستی و من از همین امروز اعلام می‌کنم هر کس درباره مرجع با من مرجع بعد از شیخ صحبت کرد من اعلام می‌کنم مرجع تویی دیگران هم باید گفت باهاشون صحبت کرد تا این کارا بکنن چون این عده یک جا جمع نبودن متفرق بودن در کربلا و نجف و کاظم جای دیگه و مسئله فوریت داشته و حاجیالله چهره قدم بوده که اگه او موافقت می‌کرده مسئله تمام می‌شده آقای صحیح بالاله مسئله همونجا تمام می‌کنه می‌گوید اما من تو را به این مقام بگم برگزیدم انتخاب کردم باز می‌رسم دچار این حوست انتخاب بشیم تعیین کردم پذیرفتم معرفی می‌کنم و میرزای شیرازی آمیز مندسن مدرس کم نمیگم گمنام تبدیل شد به میرزای شیرازی بزرگ مرجع تقلید توانا و با تدیر به نسبت با تدیر شیوه من کلمه به نسبتو میگم چون هیچ تارک و قلوب نمی‌خوام بشم خوب این از نظر اون مطلب مورد استناد من اما یکیلم داره بگذارید اون زیلشم براتون بگم این خیلی سازنده و جالب باز این رو هم روایت می‌کنم روایت می‌کنم از عالم جدید معاصر و فرزنده آقای حاخ مرتضی هائری یزدی آیتالله هاری یزدی آزادی بزرگ مرحوم شیخ عبدالکریمری یزدی که از منکر بزرگ قدر ایشون قست ایشون می‌فرمودند پدر من حاش عبدالزلی ایشون مرماشک از شاگردهای میرزای شیرازی تا حدی بعد از شاگردهای شاگردان برجسته میرزا تا حدی البته یعنی عصر میرزا رو ایشون دست کرده و چون طلبه باصفای خوبی بوده میرزای شیرازی در سامره بیرونی داشتهی که می‌آمدن به سامره جا نبوده اول تو همون اتاقهای بیرونی خودش بهشون جا می‌داده وقتی یه جایی پیدا از جمله آشقزکن آشقف کردیم در موقع فوت نیزای شیرازی بزرگ توی خونهش هنوز اون بیرون بود. این رو به عنوان مشاهده خود ایشون ایشون مشاهده خودشون نبودن. گفتن دیدم حاضریالله رشه‌ای زنده بود تا فوت میرزا. یعنی در این طول مدت ریاست میرزا زنده بود. طولانی هم از این مدت ۳۲ سال یا ۳۱ سال ۳۲ سال سال ریاست این رئیس انتخابی را که پذیرفته تحمل کرده چهجور تحمل کردنی نه اینکه امروز رأی میده و فردا پشیمون میشه امروز می‌نویسه که بله کیک واقعاً مرفوع و رهبر عالیست و فردا پشیمن میشه از طرف نه اینجوری ن ۳۲ سال ریاست این رئیس پذیرفته را تحمل کرد مر از مرحوم عاشق من می‌کنن ایشون گفتن دیدم مرحوم میرزاب بیماری دل روی دست گفتن دیدم قاسمالله آمده بالای سر میرزا در مرض فوتش در سامره از نظر اومده سامره اونجا نشسته ظاهراً اگر اشتباه نکنم سر میرزانم رو زانو فرود اگه اشتباه نکنم اینو شکار ولی این تیکه بعدیش یه دار گریه می‌کنه بالای سر میرزا و میگه میرزا محمد حسن فکر نمی‌کردم بعد از تو من زنده بمان ین هم وفاداری یک عالم با صفا نسبت به رأیی که پخته و از روی تقوا و بصیرت برای خودش بد و ای کاش لااقل ما در این صنمون چهره‌هایی اینجوری داشتیم که نقد معرف داریم چره‌های خوب اما کم شناخته شده هرچند زمان ما ناظر چهره‌های برجسته با ایمان دیگر بوده که برای اون‌هایی که نقش سازنده ایمان به خدا و متا رو می‌خوان در گذشت یک انسان بنگرند حجت خدا بودند و هستند به هر حال برگردن به اون جمله مورد استناد از دیدگاه مرحوم میرزای شیرازی و از دیدگاه مرحوم آجیبالله رشدی این دو عالم بزرگ در همین شرایط چون مرجع ما صرفاً کارشناس نیست و یه خورده در رخ و فصف امورم خالت می‌کنه در یه اداره محدودی در تعیین او شرط عقل را درجه بهش عقل یعنی همون کاردانی و اتفاقاً ما معمولاً عقل رو به اون عقلی هم میگیم که با کارایی همراه باشه تو عرفمون اینطور میگیم دیگه فلان آدم عاقلیه یعنی عملاً آدم عاقل خودشو نشون میده شرط عقل و کاردانی و نهم بهش میده شرط علم را یک س ولی عنایت ما به این ولی ولی این مرحله نیم‌بند باید تبدیل شود به اون مرحله ضمامی شکل‌یافته تا ما از گنبست‌ها و کوچه پس‌هایی که رهبری نیم بند کنونی بر سر ندگی اجتماعی به وجود میاره خلاص باشه عیب بزرگ ما این بود و این است که نه در مقام تحلیل و تفکر و شناخت و نه در مقام عمل هنوز اصلاً فکرمون از این مرحله نیم‌بند بالا نرفته و نمی‌دونیم حتی می‌شینیم مسائل حکومت و ضمام‌داری امت رو بخواهیم با فرمول‌های مربوط به مرجعیت معمولی حل کنیم و این محال است. محال اون قربون‌های منت همون سنی بنده خودش خیلی یه چیزیه ولی کافی نیست بهتر از هیچه بهتر از هیچ غیر از کافیه بریم برید سراغ اون که چیده است امامتی با شرایط امامت برای امتی و اینک بارا می‌گویم اینک ت عنوان مسلمان امتی نیز به همین دلیل امامت اسلامی وجود ندارد. به هم‌بستگی اسلامی ما از حد ضعیف تجاوز نمی‌کند. تحت عنوان تشیع و شیعه نیست، امتی نیست به همین دلیل امامتی وجود ندارد. دوستان سؤالاتی کردید بسیاریش مربوط است به اون گروه شکل‌یافته در سطح امت و اون مسائل مربوط به امامت در چنین امتی منتها پیش چشمتون چی می‌بینید؟ مرجع و اینا رو میاید با هم قاطی می‌کنید به اختلاف سردرگم بحثی که من آغاز کردم در کنار بحثی ه به مناسبه تفسیر آیات داشتیم در این جهت بود دوستان که شما را با اونچه نداریم آشنا کنم نه با اونچه داریم با اونچه نداریم و باید پیدا کنیم باید به دست بی و در پایان عرضم در این زمینه این رو خلاصه می‌کنم در دو کلمه ای مسلمان ای شیعه چون شیعه هیچ جز مسلمان نیست مسلمانی که از دیدگاه صحیح اسلامشون ای شیعه ای مسلمان نخست به فکر بیفت امت بشی و از همون وقت که به این فکر میفتی بدان این فکرت تا می‌خواد تو مرحله عملیات همون وقت امامت برات می‌خواد همون وقت نه وقت همون لحظه همون وقتی که به این فکر میفتی امت شدنت با امامت داشتنت میسر می‌پرسید چگونه امام اشم می‌گویم اون امامتی که تو را به یک امت تبدیل کنم بار دیگر تکرار می‌کنم می‌پرسی کی امام و رهبر و امامدار و پیشبای من در این مرحله دوم باشد؟ می‌گویم آن که شرایط و لیاقت‌ها و عرضه‌ها و کاردانی‌ها و کارایی‌ها و آگاهی‌ها و درستکاری‌ها و فداکار های یک رهبر را در او دنیای پرقاه دارد. خیلی شما می‌تونی با همین یک کلمه بفهمی بیخود سؤال تفصیلی نکن که نه اینجا جای جواب اون سؤای تفصیلی و نه جواب دادنت بهد می‌خوره. اول حرکت کننده بش بعد هم‌حرکتا رو پیدا کن. بعد خداوندتونو انتخاب می‌کنی. این خود از من چی می‌ک تحلیلی شایسته رو وظیفه بیان قرآنم می‌دونستم در این جلسه گفتم و الا اینجا نه حوزه انتخاباتی امامه و نه رو درواسی نکنیم و نه ما الان که اینجا نشستیم قرص در انتخاب امامه برای اینکه همین ما از اولین فرمان امامون فرار می‌کنیم اول رهرو شو بعد رهروان دیگر را که با تو همراهن ولو د تا دونه پیدا کن به محض اینکه د تا اصلاً شدید یک امام هست اونم سراطف امیدوارم این بحث بیش از اون کیفیت پاسخ به سؤالات برای روشن کردن قسمتی از نقطه‌های ابهام مربوط به سؤال ما منشأ اثر قرار گرفته باشد و امیدوارم اگر من بلافاصله در جلسه بعد به ادامه بحث تصویر پرداختم دوستان بپذیرند که مسیر جلسه ما گنجایشی بیش از این ندارد فقط یکی دو سؤال جنبی مونده این‌ها را در پایان بحث هفته آینده جواب خواهم خب و الحمدالله و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *