مبحث مالکیت

این گفتار درباره‌ی مفهوم مالکیت و ابعاد گوناگون آن است که از منظر اصول فقه مورد بررسی قرار می‌گیرد. سخنران ابتدا به دشواری‌های زندگی معاصر اشاره می‌کند که انسان‌ها ناچارند میان واجبات مهم‌تر دست به انتخاب بزنند و فرصت برای امور مستحب یا مباح اندک است. سپس، به تفصیل به تعریف مالکیت می‌پردازد و آن را رابطه‌ای اجتماعی، اعتباری و قراردادی میان شخص یا گروهی با یک شیء توصیف می‌کند که بیانگر حق تصرف مالک و جلوگیری از تصرف دیگران است. این اعتبار، برخلاف واقعیت‌های فیزیکی، نیازمند وجود ذهنی اعتبارکننده است و در نظام‌های اجتماعی گوناگون، مشروعیت و حدود آن متغیر است. در پایان، تعریف “مال” نیز ارائه می‌شود که به هر چیزی اطلاق می‌گردد که دارای ارزش مصرفی مستقیم یا غیرمستقیم برای انسان باشد و به وفور در دسترس همگان نباشد.

سخنرانی شهید بهشتی درباره «مبحث مالکیت»

خلاصه سخنرانی

این گفتار درباره‌ی مفهوم مالکیت و ابعاد گوناگون آن است که از منظر اصول فقه مورد بررسی قرار می‌گیرد. سخنران ابتدا به دشواری‌های زندگی معاصر اشاره می‌کند که انسان‌ها ناچارند میان واجبات مهم‌تر دست به انتخاب بزنند و فرصت برای امور مستحب یا مباح اندک است. سپس، به تفصیل به تعریف مالکیت می‌پردازد و آن را رابطه‌ای اجتماعی، اعتباری و قراردادی میان شخص یا گروهی با یک شیء توصیف می‌کند که بیانگر حق تصرف مالک و جلوگیری از تصرف دیگران است. این اعتبار، برخلاف واقعیت‌های فیزیکی، نیازمند وجود ذهنی اعتبارکننده است و در نظام‌های اجتماعی گوناگون، مشروعیت و حدود آن متغیر است. در پایان، تعریف “مال” نیز ارائه می‌شود که به هر چیزی اطلاق می‌گردد که دارای ارزش مصرفی مستقیم یا غیرمستقیم برای انسان باشد و به وفور در دسترس همگان نباشد.

متن پیاده شده

بسم الله الرحمن الرحیم از اینکه در انجام اجبی که روز جمعه ازش یاد کردم خود من هم می‌تونم مسئولیتی رو بپذیرم خرسندم البته به دوستان این نکته رو گفته بودم که پذیرش این مسئولیت توی این اوضاع و احوال با توجه به حوادث و ئولیت‌های سنگین خیلی بینالرشد برام نیست. ماها الان عموماً زندگیمون شده انتخاب واجب‌تر دیگه مستحب وقت برامون باقی نمونده مباحی هم نمونده بحث تداهم از زنده‌ترین بحث‌های اصول فقه هست برای این زندگی این سال‌های ما باید ببینیم میان دو مصلحت واجب دام اهم وجه‌تره به او بپردازیم. طبعاً در این حالت آدم دغدغه داره که تکلیف اون یه واجب میشه. مبادا تو انتخاب اشتباه کرده باشن. دوستان عزیز نمی‌دونم آیا همیشه زندگی بشر اینطور هست یا نه ولی این رو می‌دونن که زندگی شماها زندگی ماها اینکه گفتم شماها و بعدم استدراک کردن ماها برای این بود که تصمیم اگه بگم ماها خیال کنید میگم بنده و عده دوستان معود نه شماها عدم که گفتم ماها گفتم مواد خیال کنید که میگم شما و نه ما نه همین ما زندگی ماها الان سراسر تکلیف و تعهده سراسر تکلیف و تعرضی نمی‌دونم آیا در ماه ماه هیچ‌وقت می‌تونیم فکر بنده خودم نمی‌دونم حالا در ماه هیچ‌وقت می‌تونم فکر کنم که حالا اینم نیم ساعت براقت براغتی وجود نداره تعجب کردم که یکی از طلاب ارزنده که دیروز تهران آمده بود حالا اونجا هست ازش پرسیدم چیکار می‌کنی؟ گفته هیچی یعنی که هیچی چی گفت رفتم برای فلان جا کار بکنم اما شرایط آماده نبود یعنی چرایطو باید کی آماده بکنه ما البته این برادرمون برادر مبارزیست حضورش در مبارزات گذشته به خاطرم هست رادر متعهدیست برادر با فضیلتیست و با ثواب همه این واجبات برای ما واجب مطلقه دیگه واجب مشروطم مانده چون شرط قدرت که می‌دونید در واجبات مطلقم شرط قدرت هست واجب مشروط که میگیم یعنی مشروط به شرایط غیرعامه تکلیف شرایط عامه تکلیف که خب در همه واجبات هست این‌ها عموماً واجبات مطلقه برای ما مقدمات واجب مطلق عموماً واجب است. در واجبات مشروط ممکنه یکی از مقدمات شرط تکلیف باشه. بنابراین اگر اون مقدمه خودبهخود فراهم نباشه، وجوب هم نباشه. ر خدمتی هر گره‌گشایی هر افشاگری و روشنگری هر تبلیغ و دعوت در زمانی که شماها در ایش قرار گرفتید واجب مطلق است اگه رفتم چاهبهار واجب است اونجا نهی از منکر کنم من خیر همین جا که تشریف دارید واجب است که تشریف ببرید چاهبهار و اونجا مردمو ارشاد کنید و با نابهسامانی‌ها مبارزه کنید الان برادر عزیزی گزارش سفرش رو به نرماشیر کرمان داشت ن هم بر اساس تکلیف فوراً آونچه باید می‌کردم نوشتم که ایشونم برن تهران دنبال کنن. درنگ حرام است. بپوشیم. لحظه‌ای رو بدون استفاده سازنده نگذران یا مطالعه کنید یا به حساب اعمال و اخلاق خودتون برسید یا در شناختی یران امروز و جامعه اسلامی امروز با همه نشیب و فراز و چم و خم و لایه‌های زیر و روش کوشش کنید بهترین شناخت هم شناختیست که با حضور عینیمون در جامعه صورت البته حضور عینی همراه با قدرت تحلیل و مربوط کردن حوادث جزئی به اصول کلی رد فروع بر اصول نه فقط در استنباط احکام وظیفه است در شناسایی محیط هم وظیفه است لاق باشیم امکان اگه بگن بیافرینیم مبالغه است میگن امکان‌ها را از قوه به فعل برسانیم به فعلیت درآوریم با تلاشمان از خودمون مایه بگذاریم شمگونه بسوزیم و گرما و روشنی ببخشیم و از این سوختن لذت ببریم و با چهره شاداب این سوختن رو با سودمندی و احساس ارضا درون داشته باشه. هستید اینجور حوزه اینجوره الان من تقدیر می‌کنم البته از نقش حوزه شاید شماها تون از آونچه دارید و می‌کنید و حوزه می‌کند راضی نباشید. بایدم راضی نباشید. اگه آدم از خود راضی شد وقت به رکود و تهجر کارش می‌کشید. باید همیشه احساس کنید که از اونچه می‌کنید راضی نیستید تا برای بهتر از آن هیجان و تب و تاب داشته باشید. از دور بهتر میشه فهمید که به حمدله حوزه هنوز فعاله هنوز مؤثره هنوز یک وزنه بزرگه هنوز جوش و خروش داره به هر حال بیآرامی خصلت ماست و موجی که آسودگی ما عدم ماست معل امکانات مشهود نمانیم خداوند امکانات نامشهود فراوان در این جهان ذخیره کرده خزانه کرده لاش کنید اون امکانات غیبی از غیب به شهادت میاد. دو قدم برید جلو آب را پیدا می‌کنید. آب کم تشنگی آور به دست تا بجوشد آبد از بالا و پس نگید امکانات نیست چطوریست؟ چنگ بیاندازید. ناخن‌ها رو به کار بیاندازید. تیزبینی‌ها و تیزهوشی‌ها رو به کار بیاندازید. پاها را به کار بیاندازید. حرکت کنید. برکت خدا به همراه اوست. فداکار باشید. مردم شما را از دل و جان پذیرایند. پذیرایی مردم از شما آفریننده امکاناته. چون خلق ما دیدیم در زبان قرآن برامون خلق به همان معنی دگرگون کردن و قبه‌ها را بالفعل کردن هم به کار رفته است. خب این بود که دوستان که مطلب رو گفتند واقعاً گیر بودن چه کنم باید بیام یا نه همین الان که خدمت شما هستم اونجا جلسه‌ایست که باید در اون جلسه هم می‌بودم ساعت فراغتی نیست آمدم خدمت شما و تا شب که برگردم از دو جلسه طعاً غیبت کردم. در مقایسه مونده بودم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که باید تو جمع شما اومد. باید بعضی از‌هایی رو که فرصت نیست حضوری باهاتون در میون بگذاریم باهاتون در میون گذاشت. به امید اینکه از شما کنداللهی ساخته بشه بهخصوص که ماها هر انسانی هر آن در معرض مرگ و رفتنه ولی خب ماها در معرض تهدید جانی مستمر قرار داریم اگه چیزی می‌دونیم اگر تجربه‌ای داریم اگر مطالعه‌ای داریم ست نداریم با ماها دشو خیلی چیزا دفن میشه خیلی نوشته‌های اینا تمام مونده دیگه بهخصوص که من آدم سختگیری در نوشتن هستم و دوست دارم یک نوشته خوب تحلیل بشه تا بیرون بدم نمی‌دونم آیا فرصت تکمیل اونا رو اصلاً خواهد داشت یا نه ادامه و تداوم نقش و مسئولیت ما یه مقدار زیادیش در عهده شماهاست. حضور در جمع شما واقعاً مشابه این رو برای یک گروه دانشجویی در تهران پذیرفتن. عرص‌های یکشنبه باز اونم همین طوره اون هم مقارن است چون وقتی برای ما نمونده داشت اینجا وقت بیشتر باید آمد و رفت نجا وقت کمتر باز اونجا هم که هستن اون ۲ ساعت رو در یک جلسه لازم دیگر باید تداوم اونچه از دست ما ساخته است در شما و برادران و خواهران دانشجوتون در دانشگاه‌ها تحقق پیدا می‌کنه و بر عهده شما گذاشته میشه انتخاب کردن بیام در جمعتون ولو ۱۵ رو ذکر کنم. بحثی که بر عهدم گذاشته شده مالکیت هست. یه مقدار پیرامون اصل مالکیت صحبت می‌کنیم و یک مقدار هم امون مالکیت در اسلام فهرستگونه‌ای از آنکه در این بحث فشرده امیدوارم گفته بشه این است مالکیت تعریف مالکیت مال ملک ارزش مصرفی منشأ مالکیت الف مالکیت خدا منشأ و حدود آن مالکیت انسان منشأ و حدود آن انواع مالکیت الف مالکیت فردی و انواع آن به مالکیت جمعی و انواع آن ثار مالکیت حق تصرف حق واگذاری انتقال قهری این رؤوس مسائلیست که انشاءالله بخونیم فشرده دربارهش بحث کنیم نمی‌دونم بشه یا نه چون یک جلسه یا دو جلسهش مثل اینکه از دست رفت یک جلسه مثل خب اول تعریف مالکیت مالکیت رابطه‌ایست اجتماعی اعتباری و قراردادی میان یک شخص یا گروه با یک شی که بیانگر مخ تصرفات مالک در ملک خویش و جلوگیری او از تصرف دیگران در آن است. ین مشروعیت امریست نسبی و متغیر و در نظام‌های مختلف اجتماعی متفاوت توضیح بدم. مالکیت یک عینیت طبیعی. اینا رو دیگه ننویسید دیگه. این‌ها رو بد استخراج می‌کنم براتون. خوب گوش کنید که به جای اینکه برغ‌ها بنشیند بر وجدون‌ها بنشیند. این‌ها زحمت می‌کشن استخراج می‌کنن تکسیر می‌کنن در اختیار قسمت‌هایی که می‌نوشتید خب عیبی نداره اما توضیحات دیگه باید بشه مالکیت یک امر عیلی فیزیکی نیست یک امر عینی اجتماعیست به چی میگیم امر فیزیکی و به چی میگیم امر اعتباری؟ عینیت فیزیکی عبارت است از اینکه چیزی دارای واقعیت باشد هرچند یچ ذهنی و صاحب ذهنی در جهان نباشد. اگر هیچ ذهنی و صاحب ذهنی، هیچ انسانی، هیچ حیوانی، هیچ ملک و فرشته‌ای اگه هیچ صاحب ذهنی، صاحب ادراک و آگاهی در جهان هم نباشه، این درخت کنار خیابون درخت کنار خیابام یک واقعیت عینی فیزیکی و طبیعی و خارجی اگه برا شما این‌ها را متراد به کار می‌برن طبیعی خارجی فیزیکی این به اعتبار زبان روزه ضمناً منافقاتی هم نداره ی و طبیعی از نظر ما عام و خاص مطلقه عیبی نداره حالا با هم شدن درخت کنار خیابان یک واقعیته می‌خواست تصور کننده‌ای در جهان وجود داشته باشه می‌خواست نداشته باشه این یک واقعیت خارجیست یک واقعیت عینی‌ست واقعیت های اعتباری که عموم واقعیت‌های اجتماعی از این قبیل هستند عبارت است از اون چیزهایی که اونم واقعیت داره اما به شرط اونکه اعتبارکننده یا اعتبارکنندگان و صاحبان ذهنی در جهان وجود داشته باشد این میشه واقعیت اعتباری مالکیه از همین قبیله وجوب تکلیفی نه وجوب وجودی این احکام واجب حرام مستحب مکروه مباه این احکام تکلیفی اینا از ز این قبیلن اگر در جهان صاحب ذهنی وجود نداشته باشه یعنی چی کی چی بر چی واجب وجوبی تحقق پیدا نمی‌کنه احکام تکلیفی و احکام وضعی احکام وضعی هم همین طوره که انتضاع میشه از احکام تکلیفی و بعد هم موضوع واقع میشه برای احکام تکلیفی انتضا میشه از یک سلسله احکام تکلیفی و موضوع واقع میشه برای یک سلسله احکام تکلیفی خب دست نزن به این کتاب چرا از سابق پرسیدی روزی گرفتی این مال فلانیست اینکه این کتاب مال فلانیست این در موقع نیست که یک اعتبار اجتماعی وجود داشته باشه به الا معنی نداره مال فلان و این مال فلانی بودن موضع او تکلیفی میشه که آقا حرامه به او دست بزنیم اگر به اجازه او س مالکیت دارای یک واقعیت اعتباریست امریست اعتباری رابطه‌ای اعتباریست اجتماعی این رابطه اعتباری تو زندگی اجتماعی به وجود میاد و الا اگه تک انسانی بود در دنیا که بسا اصلاً زمینه اینکه فکر کنه من مالک چیزی هست اصلاً براش فراهم نمیشد. رابطه‌ای اجتماعی، اعتباری و قراردادی. یعنی وقتی انسان‌ها با هم زندگی می‌کنن، یک سلسله قراردادها به میان اون‌ها به وجود میان. چون قراردادها حتماً لازم نیست که قراردادهایی باشه که دو نفر یا دو گروه بنشینن، با هم قرارمدار بگذارن. گاهی قرار مدارها خودبهخود به وجود میاد. اردادهای اجتماعی رابطه‌ایست اجتماعی اعتباری و قراردادی میان مالک و ملک مالک میشه شخص باشه میشه چی باشه گروه باشه کتاب شما همین کتاب شما که الان رابطه‌ایست میان شخص شما و کتاب اگر خدایی نکرده خدایی نکرده به شهادت رسیدید
خیلی خوب من منتظر همین بودم اگر انشاءالله به شهادت رسیدید اونوقت میشه کتاب ورثه شما این رابطه شخصی تبدیل میشه به رابطه گروهی اونچه دارید که ملک شخصیتونه بعد میشه ملک گروه زن و فرزند و پدر و مادر و این‌ها رابطه میان یک شهر یا روه یا نه یک عده‌ای با هم شرکت می‌کنن یک جایی رو می‌خرن یک چیزی رو می‌خرن یا نه ملک جامعه اصلاً یه چیزایی هست ملک جامعهست ملک امته رابطه میان شهر یا گروه و شی میان یک شخص یا گروه یا و یک شی که این رابطه میگه چی حسابی این رابطه چیه این رابطه میگه مالک حق تصرفات گوناگون رو در این ملک داره و حق داره به دیگران بگه آقا دست به این نزنید حرف جلوگیری از تصرفات دیگر بیانگر مشروعیت تصرفات مالک و بیانگر این حق برای مالک که به دیگران بگه تا من نگفتم دستش نزنید تصرف نکنید این مشروعیت یه امر نسبی فرق می‌کنه در ه‌های مختلف در موارد مختلف همچین نیستش که وقتی انسان مالک یک چیزی هست دیگه هیچ‌کس نمی‌تونه حتی بهش نگاههم بکنه. نه. گاهی حق انسان در نظام‌ها حق محدودیست. در عین حالی که مالکه حق تصرفش محدوده. یا اینکه حق داره جلوی تصرف دیگران را بگیره اونم محدوده. البته طبع مالکیت طبع اولیه مالکیت اینه که حق تصرف مطلق برای مالک میاره و حق جلوگیری از تصرف دیگران برای مالک میاره ولی در نظام‌های مختلف گاهی این حرف این حق محدود میشه این تعریف مالکیت چطور نمیشه چیه؟ خب ببینید این معناش اینه از شما سؤال می‌کنیم که آیا خود مالکیت اونجا تحقیقیست یا منشأ مالکیت تحقیقست؟ اشتباه نکنید. بسیار خب می‌دونم اما این لهو که عیبی نداره قرآنم میگه و فی اموالهم حق معلوم لصالح و محروم تا اینجاش که قرآن میگه که چیزی ازش به دست نمیاد که اجتماعی یا نه. نه از پس از لهو چیزی نمی‌فهمید.
نه وضع نکردن یک مسئله است. اعتبار نکردن یک مسئله دیگهست. یا اعتبار یا نه مقابل حقیقی حالا یا
خب حالا کی می‌تونه پاسخ آقا توضیحی بده برای آقا؟ ببینیم همش من نگم هایشکس توضیح بدید نمی‌خوام قبول بکنم توضیح بدید که ببینیم
استاد این مالکتی که الان شما صحبت میگیم مالکتی کهه در مورد
یکی به عنوان مالکیت را اعتبار کرده‌ایم ببینید این مثل اینه که خداوند سخن میگه چی نیست سخن نمیگه خدا متکلم نیست خدا از صفات خداوند متکلم مگه نیست از اسماءالله ها متکلم خب حالا خداوند که متکلمه اگر در عالم شنونده‌ای اصلاً وجود نداشته باشه تکلم خدا زمینه پیدا می‌کنه یعنی تجلی این اسم خدا زمینه پیدا می‌کنه چه وقت تکلم خداوند زمینه پیدا می‌کنه و کلام او وقتی که شنونده‌ای باشه قبل از شنونده‌ای باشه تکلم او زمینه پیدا نمی‌کنه. به تعبیر دیگر به تعبیر دیگر تکلم حداقل این است که از صفات ذات نیست. از صفاتی که در مرحله ذات خداوندی باشه لااقل نیست. قبل از اینکه سامه‌ای پیدا بشه. حالا این سامه آسمان‌ها و زمین باشن؟ ملائکه باشند یا امتون‌ها باشند؟ در در مرحله ذات خداوند متکلم بودن او معنی پیدا می‌کنه؟ نه. حالا اینطور میگیم که منشأ اعتبار مالکیت خداوند بر جهان حقیقیست. در انسان‌ها ممکنه حقیقی نباشه. ممکنم هست باشه حالا می‌رفت بعد میرم. اما خود مالکیت خداوند بر جهان باز خود این کیت یک امری اعتباری یعنی تا ما انسان‌ها و تا این رابطه مالکیتی که در زندگی اجتماعی انسان‌ها هستن معنی پیدا می‌کنه در زندگیتون تحقق پیدا نکنه ذهن ما سراغ مسئله مالکیت خدا اصلاً نمیره یعنی این اعتبار برای ما تحقق پیدا نمیشه حالا این بحث از اون بحثهای نسبتاً کمر است در این مقطع زمان که هستیم این تعریف مالک از این بریم جلو معطل این بعد مال و ملک خب ملک که معلومه چیزی که انسان مالک ملک یعنی مملوک مال چیه مال چیزیست که دارای ارزش مصرفی دارای ارزش مصرفی مستقیم یا غیرمستقیم برای انسان باشد خب ارزش مصرفی همیشه ارزش مصرفی یعنی به درد خوردن ر چیز یا کاری که به درد انسان بخورد یعنی بتواند به صورت مستقیم یا غیرمستقیم یکی از خواست‌ها و نیازها ی آدمی را ارضاع و تأمین کند برای او ارزش مصرفی دارد ارزش مصرف کردن گندم برای انسان چی داره؟ سیب گوشت شیر پوست پنبه پش چوب خب یه شاخه گل چی بله
چرا غیرمستقیم شاخه گل مستقیمه چرا غیرمستقیم مثلاً چیزی عضویه یر مستقیما مستقیمه شاخه گل یا او را می‌بویید یا می‌بینید و می‌نگری هم از بوییدنش خوشتون میاد هم از دیدنش وقتی میگیم مطرح برن خوردن ذهن علما میاد بله دیدن مطرح که میگیم اینجا معنی وسیع‌تری داره بله همه اینا هرچ مصرفی داره هوای هوا اکسیژن اما اگه ما مالکیت امر اعتباری دونستیم رو تعریفتتون دیگه اینجا صدق نمی‌کنه من نگفتم ملک
اعتبار نمی‌کنم
نگفتیم ملک میگیم مال
ملک اگه بخواد این کنیم نمی
مال ما تعریف مال می‌کردیم ملکم
گفتیم ملک یعنی مملوک سواش تموم مالیت مال چیزی که برای انسان ارزش مصرفی داشته باشه. بنابراین یک چاخه گل ارزش مصرفی داره. یک تابلوی زیبای نقاشی ارزش مصرفی داره حرف نیست. بگید کار یک معلم بهتره اینطور بگید به جای سخنرانی میگید کار یک معلم خدمت یک خدمات یک معلم کار یک پزشک کار گفتیم یک شی یا کار یک پزشک برای ما چی داره عرض مصرفی باید ببینیم بریم جلو ببینیم ببینید میشه یا نمیشه ار یک آرایشگر در صورتتونو اصلاح می‌کنه. کار یک رامشگر حالا حلال یا حرام یه بحث دیگهست بحث داره مصرفی کدومش حلاله کدومش حرامه ها بدونید بالا داریم جلو کار یک فروشنده دورهگر خدمات به طور کلی خب گاهی اینجا یک قید باید اضافه بشه و اون اینکه وقتی بهش مال میگن چیزی که برای انسان دارای ارزش مصرفی باشه مستقیم یا غیرمستقیم و فراوان در دسترس همه نباشد اگر فراوان در دستعه باشه آیا به او مال میگن یا نمیگن مثل هوا که در دستت هم هست آیا به او مال گفته میشه مثل آب که در هم هست آیا به این مال گفته میشه یک سؤاله

خلاصه سخنرانی

این بحث عمیق فقهی و اقتصادی به مفهوم «مال» و «ارزش مصرفی» می‌پردازد و ریشه‌های آن را در متون فقهی جستجو می‌کند. سخنران تاکید می‌کند که «مال» صرفاً به چیزی اطلاق می‌شود که دارای ارزش مصرفی حلال و مقصود عقلایی باشد، مفهومی که پیشینه‌ای طولانی در فقه شیعه دارد و توسط علمایی چون شیخ انصاری تبیین شده است. در ادامه، منشأ مالکیت الهی و انسانی مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ خالقیت مطلق خداوند را منشأ مالکیت بی‌حد و حصر او بر جهان می‌داند. در مقابل، کار خلاق و مولد انسان به عنوان منشأ مالکیت محدود انسان معرفی می‌شود، اما با این تذکر که این مالکیت به دلیل وابستگی به مواد اولیه طبیعی و عوامل اجتماعی، مطلق نیست و سهم فرد در آن، هرچند انکارناپذیر، اما محدود است، که این موضوع به نقد برداشت‌های افراطی سوسیالیستی از مالکیت می‌انجامد.

متن پیاده شده

آیا شرط فراوان نبودن هم شرط عدم فراوانی باید به این تعریف اضافه بشه یا نه؟ اموال عمومی پس همیشه که میگه دریاها از اموال عمومی باز ما اینجا خیلی در نمی‌کنیم چون بحث لفظی در این بحثی که ما داریم اونقدرا نقشی نداره همین قدر خواستیم یادآوری کنیم که مال به چیزی می‌گویند که لااقل دارای ارزش مصرفی باشد و ارزش مصرفی هم معنایی وسیع‌تر از اونچه اول به ذهن انسان میاد که مثلاً به درد خوردن و پوشیدن و اینا نه یه معنی از این خیلی وسیع‌تر ارزش مصرفی رو معنای با معنی وسیعش در بحث اقتصاد بشناسیم جالب این است که این مسئله رابطه مال با ا زش مصرفی تو همین کتاب‌های فقهی که خوندید اومده حالا کلمه ارزش نیومده اما این معنا اومده براتون یک چیزی رو از شرح لمعه می‌خونم و بعد یک قسمتی رو از مقاصد در شهر لمعه در همون کتاب مساجد در شرایط مبی شتر ک** المبیبل شرعا فلا بی و ما نفع فی غالبا کالحشرات ی‌بینید بحث میشه از چیزی که غالباً سودی ندارد. شیخ انصاری رحمت الله علیه که از نظر قدرت تحلیل و سلامت اندیشه فقاهتی یک چهره ممتاز هست در قرن پیش ایشون مطلب رو از این دقیق‌تر مطرح می‌کنه تو مکاسب القول فی شرایط العوزینشترط فی کل منهما کونه متمقولا ل البیعه لغتا مبادلت مال ب مال ودهتر از او به الشرطه اما لا ینتفع بهی منفعهه مقصوده للعقلا محلله ف شعر الاول یعنی مالاف به منفعه مقصوده لان الاول لیس به مال عرفا کخنافس و دیدان و نمل فانه یصه عرفم سلبصرف لها و نفیفاعدهه انه یس عرفا سلب مصرف لها و نهیفاعدهها اگر شما تو نوشته‌های امروز اقتصادی در مسئله در مسائل بنیادی اقتصاد مسئله سودمندی یوتیلیتی سودمندی ارزش مصرفی رو می‌بینید بدونید که این یک معنای مخلوق جدید نیست. این یک تصور عرفیست. یک تصور عمومی‌ست که حتی توی کتاب‌های فقه ما در بخش اقتصاد به ذهن فقها میاد و او رو مطرح می‌کنند. من نمی‌خوام بگم آهنگ بحث در اینجا و در نجا یکیست می‌خوام بگم اصل تصور و اصل اندیشه می‌بینید وجود داره انه عرفا سلب مصرف ل چیزی که مصرف ندارد مان نیست عرفان الاول لیس ب مال عرفن فصلب وثانی لیس به مال شرعاً کالخمر وخنیر این شرعاً مصرف نداره بعدم یک نسخه ظریفی رو شیخ مطرح می‌کنه و از فقهای قبل مطالبی در اینجا نقل می‌کنه با اونی که آیا ملک و مال عام و خاص مطلقم عام و خاص ملوتن اویانن یا متباینان؟ متباینان که نیستن آیا متساویانن یا عام و خاصن و اگر عام وخاصن مطلق یا من وجه و این بحثو دنبال می‌کنه که می‌خواد استنباط کنه عام و خاص منج هستن تو اون بحثم نکته‌های ظریفی هست که برید مطالعه کنید دیگه برای شماها لزومی نداره من الان این بحث کم رو بگیرم نکته نکات جالبی با در این زمینی داره الان می‌بینید که در اینجا مسئله فراوانی رو مطرح به عنوان قید در تعریف مال مطرح نمی‌کنیم دیگه میگیم هرچی دیگه که منفعت محلله مخصوص نغادر این مال هستش می‌خواد فراوان باشه می‌خواد نباشه در اینجا تعریف اینطوره خب این هم اجع به ملک و مال و مسئله ارزش مصرفی اگر من در طلیعه این بحث بلک و مال رو مطرح کردم به خاطر اینه که در آینده یک مختصری مورد نیاز قرار می‌گیره ولی بیشتر به اعتبار اینکه رابطه مال رو با اصطلاح ارزش مصرفی که در اقتصاد نوع براتون مطرح میشه بدونید مایش وقتی میگید ما یضل بهی شی به اعتبار همون مرقوبیته. یعنی میگید چون به درد آدم می‌خوره پس حاضره بابتش یه چیزی بده. یعنی این بیان دیگریست برای او بریم سراغ ادامه بحث. مالکیت خدا منشأ حدود اون منطق فطرت برای پدیدآورنده یک شی حق تصرف در اون را ‌پذیرد. بر این اساس خدا مالک جهان شناخته می‌شود زیرا او ه ی بخش جهان است. به تعبیر دیگر مالکیت خدا سراسر عالم امریست منطبق با منطق فکر قال اتق الله ولدا سبحانه هو الغنی له ما فی السماوات و ما فی الارض ان عندکم من سلطان بهاذا تقولون الله مالا تعلمون آیه ۶۸ سوره یونس قال تخله ولدا گفتن خدا خدا هم برا خودش یه کسی رو گفته این بچه من پاک و بالا باد خدا از میاز هوغنی اوست دارنده مطلق اوست بی‌نیاز کامل له ما ف السماوات و ما فی الارض هرچه در آسمان‌ها و هرچه در زمینه است مال اوست شما برای این شرطیاتتون مدرک و سند و دلیلی ندارید. درباره خدا چیزایی رو که نمی‌دونید میگید. در آیات قرآن از تعبیر لهو لله زیاد داریم. علت اینکه این آیه رو انتخاب کردن به اعتبار این قتلشه. خب الا سق الله ولدا مثل اینکه آدم یه چیزی رو نداره می‌خواد پیدا کنه وقت جواب میده غنی او همه چیزو داره برا بیان همه چیز داشتن میگه لهو ما ف السماوات و ما فی الارض یعنی آیه در زمینه همون مالکیت خداست بر جهان به همین معنی اجتماعی که ما تو ذهنمون این بود که من این آیه رو انتخاب کردم آیات زیادی اینجا هست که اینجا بعضیش رو هم چندشو نق زیاد از این آیات هست می‌تونید پیدا خب همون طوری که قبلاً به ذهن اون آقا رسیده بود وقتی میگیم خدا مالک آسمان‌ها و زمین است دیگه سند نمی‌خورد اگر آقا فرمودید که آقا بنده مالک این ابا هستم م خب به اعتبار قادعیت فعلاً من شما رو مالک می‌دونم شایدم اگه مدعی پیدا بشه و بیاد توی دادگاه اثبات کنه ازتون بگیرم بدم ب و اگر که خواستید تشریف ببرید به شهرداری جواز ساختمان بگیرید اول از شما سند مالکیت زمین رو می‌خوام کدوم مالک زمین هست ولی برا مالکیت خدا نه سند می‌خوا و نه بینه در محکمه اینی که شما به ذهنتون رسیده است که مالکیت خدا یک امر واقعیست به این معنا یعنی منشأ اعتبار مالکیت در او یک امر واقعیست نه یک امر قراردادی منشأ قراردادی دیگه نیست طریست. اگر کسی به خدا معتقد باشه و خدا را خالق آسمان و زمین بدونه دیگه بعداً در مالک دانستن او تردیدی نمی‌کنه. به یدم اختیارا همه به دست او از حق همهگن تصرفم داره شقی که در این نیست تو درواسی نکنید اگه انقل دارید بگید نمی‌خونید خب پس منشأ مالکیت خدا خلاقیت او و هستی‌بخشی اوست دیگه منشأ دیگری لازم نداره حدود مالکت ا مالکیت خدا بر جهان هیچ حد و مردی نداره از آنجا که همه موجودیت اشیا از خدا در چشمه می‌گیرد مالکیت او نسبت به همه جهان مالکیتیست مطلق بی هیچ‌گونه حد و معنی اینم که انپورت نداره. خب زود می‌گذریم از اینجا. این راجع به مالکیت خدا و منشأ و حدودا. اگه بقیه بحثم به این آسونی بود همین امروز تموم میشد. مالکیت انسان منشأ و حدود مثل که تازه رسیدیم به اول بحث ها همش تا حالا مقدمه بودیم. یت انسان ظاهراً دیگه بیان نمی‌خواد در اینکه در نظام‌های مختلف اجتماعی اعتبار مالکیت میان انسان و بعضی از اشیا هست حتی تو نظام‌های کشورهای مارکسیستی و این‌ها بحث نیست. در شوروی هم مردم رو الان مالک لباس و ماشین و حتی خونه و مسکنم حتی مالکیت خانه هم اونجا هست الان حتی یه باخچه برای سرزیکاری و محصولات کشاورزی خونگی من که نگفتم کمونیست منهم در نظام فعلی شوروی و لذا گفتم نظامهای موجود من گفتم در نظام‌های موجود م مارکسیستی اصلاً تو دنیا نداریم. اینایی که داریم اینا بدلیه مثل اینکه هرچی هست مارکسی بدنی. بنده گفتم تو نظام‌های موجود امروز جهان همه جا مسئله مالکیت انسان نسبت به بعضی چیزا اجمالاً مطرح هست. دیگه بحثم نخوریم. حالا همه جا هم نمی‌خوام. یه گوشه دنیا هم که باشه خیلی راحت مالکیت انسانو می‌فهم. مالکیت انسان در نظام‌های گوناگون امروز بشری هر کس به آسانی با نمونه یا نمونه‌هایی از مالکیت آشنایی دارد. در هر یکی از این نظام‌ها مالکیت فرد یا جامعه نسبت به اشیا مطرح است. بنابراین حتی در نظام مارکسیستی هم و در سوسیالیسم کامل هم اگر گفتیم اون موقع اصلاً مفهوم مالکیت زمینه پیدا می‌کنه باز میشه مالکیت حداقل جمع باز اصل معنی مالکیت مطرح هست ایناهم باز بحث نداره توصیه می‌کنم که همیشه توی بحثها از اون حواشی انقلط وغلط آوری که مورد نیاز نیست پرهیز کنیم الان یا ایطلاب ناشی علیکم بالمتون لابواشی خب این ناشه بدتون نیاد ناشه یعنی ناشه یعنی تازهکار یعنی جوان یعنی تازه توی این بحثا اومده یعنی متجه شد نه دیگه این رفتید شما عریف نکنید تعریف بکنید خب منشأ مالکیت انسان بنابراین اصل مالکیت انسان هم بحث می‌کن منشأ مالکیت انسان و بعد حدودش چه مالکیت فرق چه مالکیت جمع اصلاً به چه حساب مثلاً مالکه باید مشخصه تکلیفیک معین میشه منشأ مالکیت انسان یک کار خلاق و مولد کار الله و مولد همون طور که گفتیم منطق برای پدیدآورنده یک شی حق تصرف در اون را می‌پذیرد و او را مالک اون می‌شناسد. بنابراین وقتی انسان با کار خلاق و مولد خویش چیزی را پدید آورد خودبهخود حق تصرف در اون را دارد و مالک اون شناخته می‌شود حالا بحث سر حدود اینا تشو میگی او خلق مطلق می‌کنه مالکتش مطلقه این خلق نسبی می‌کنه مالکیتش نسبی این مال حدوده در اینکه انسان خالقیت و خلاقیت داره در اینم تردیدی نیست میگید نه وقتی می‌خواید لباس بپوشید لطفاً تشریف ببرید سر مزرعه پنبه و اونجا لباس بپوشید و لباس تهیه کنید. بله اون وسط کاره. بله
بله حالا من هم از وسط کار گرفت. تشریف بی سر مزرعه پنبه اونجا لباس بخرید و لباس بپوشید میشه؟ نمیشه. پنبه‌ها برای آدم لباس نمیشه. برای پاتی تنبون نمیشه. رای اینکه پنبه‌ها لباس بشه کار ریسنده بافنده دوز که هر کدام خلاقیت دارن یعنی چه خلاقیت دارن یعنی در اون حنبه چیزی می‌آفرینند، ارزش مصرفی جدیدی می‌آفرینند که قبلاً توی پنبه نبود. میرید در مغازه یه مقدار چیز می‌خری. ید بیارید با خودتون خونه د تا کتاب می‌خواید. د تا کاب می‌خ می‌خواید بیاید برا خود با خودتون تو حجوه مرزی یا توی خونه هی کتابا از دستتون در میره میفته زمین خراب میشه پاره میشه یهک مخ بابا تا این کتابا رو ببندمش نیفته اونوقت یه چند تا حنبه می‌ذارن جلوت میگن با اینا ببند هم بار می‌گیری دور کتابا بازم وا میشه هم توانایی اینکه کتابا رو بسته‌ بندی کنن ندارند. تنبه دارای این ارزش مصرفی نیست. کی این ارزش مصرفی را در پنبه می‌آفریند و خلق می‌کند تا ریسمانی محکم شود و به درد بسته‌ بند کتاب بخوره؟ ریسنده ریسنده در پنبه ارزش تازه‌ای آفرید. خب حالا یه کلا از همین نخا که به درد بسته‌بندی خوب می‌خوره بهتون میدم به درد بسته‌بندی می‌خوره ولی برای آقا امامه نمیشه. بدم نیست انگار آدم کلاف رو امامتونو درست ف خب اگرم امامه بشه قعوا نمیشه نمیشه مشک رنگش می‌کنم قبا نمیشه قبا نمیشه بنابراین با خنده باید بیاد یک ارزش مصرفی جدید در این بیافرین است حالا تازه میشه توپ پارک حالا شما تشریح ببرید همین الان توی این بازار مغازه‌های پارچه‌ فروشی بگید قوا قوا قوا میگه آقا ه این توپای پارچه خدمت کن ولی اینا قوا نمیشد برای اینکه قوا بشه دوز باید بیاد در یک ارزش مرفی سوم بیاد روشنه اینا دیگه در اینکه انسان با کار خلاق خود ارزش ارزش‌های مصرفی جدید می‌آفریند تردیدی نیست و اگر خلاقیت منشأ طبیعی برای اعتبار مالکیت است. هر کسی این خلاقیت رو داشته این مالکیت رو هم داره در همون حدی که خلاقیت داره در همون حدم مالکیت خره حالا این خلاقیت مال کیه؟ مال فرض یا جامعه؟ این بحث بری بحثیتی که خت باشه همه دارن
البته چی آقا
خلقیت سر کسبی و فطری چیز هرچی می‌خواد باشه بحث سر اینه که شما بعد از اینکه خلق کردید ارزشی را در یک چیزی بعد از او مالک او شناخته میشید می‌خواد فسی باشه می‌خواد کسبیه
خوا جان خلاقیت لازم ممکنه خلاقیت کسبی باشه ولی مالکیت میشه چی فطری وقتی میگیم فطری یعنی اونی که برای پذیرفتنش دیگه احتیاج به استد سال جدید نیست یعنی تقریباً بدیدی تقریبا خوب خب پس در اینکه کار خلاق و مولد منشأ اعتبار مالکیت میشه مثل اینکه تحمل درنگی وجود نداره البته اگر شکاکی داریم که بر او تم نباشه شکشو بگه
ببینید آقا اگه مواد اولیهشم مال خودش نباشه وقتی خلاقیت داشته باشه این شریک میشه اگر که شما پارچه رو بردید دادید به خیاط گیرن براتون بود عد نرفتید بگیرید حالا یا پول ندارید یا هرچی نمی‌خوایم خیاط و شما تو اون پیراهن چی میشید شریک هستن حتی ابزار فکری شریک شناخته میشه او میشه ملک مشترک میان شما و اون خیاط ما که ما نگفتیم هر گردی گردو ما فعلاً گفتیم هر گردویی گرد است البته گردوهای مدرن دراز ما میگیم آقا خلاقیت منشأ اعتبار مالکیته وقتی انسان ارزش مصرفی تازه‌ای می‌آفرینه در یک چیزی به همان اندازه هم مالک او شناخته میشه و در مالک شناختن او ردیدی نیست. الان داریم بحث عرفی می‌کنیم. گفتیم تا اینجا بحث نصوص مطرح نیست برامون. در عرفن میگن بلا خب این دوخت مال اینه. این کار اینه و مال اینه. منتهاش آیا حق داره الان بگیره نگیره؟ این یه بحث دیگهست. این از نظر تظاهم دو حقه. خب وقتی میگیم کار خلاق و مولث گفتیم منع مالکیت کار خلاق و مولد اول تعریف کنیم هر کاری منشأ مالکیت نیست اینکه میگیم کار منشع مالکیت است باید معنی کنیم کار خلاق و مولد منشأ مالکیت هست یعنی کاری که یک ارزش مصرفی تازه‌ای را به وجود آورد و الا هر کاری منشأ مالکیت نمی‌تونه باشه ملاحظه می‌فرمایید بنده الان کار کردم حالا چی این منشأ مالکیت شد چون کاغذو پاره کردن کار دیگه کاریست که روی یک ماده طبیعی انجام می‌گیره این که منش مالکیت اینجا کار خلاق و مولد بله اگر یه کسی الان اینجا خورده کاغذ لازم داره کاغذ بزرگ به دردش نمی‌خوره اگه خورده کاغذ‌ها و این کار من با باز آمد به این یک ارزش مصرفی تازه داد باز بابت همینم من میگم من برای من مالک اینم عجتم می‌خوام منظور از کار خلاق و مولد کاریست که منشأ پیدایش ارزش مصرفی جدیدی باشد وقتی شما مقداری خاک را ام تبدیل می‌کنید و خشت‌ها را با گل ملات روی هم می‌چینید و طاق پاک می‌زنید با اون‌ها و یک کلبه می‌تازید کار خلاق و مولد انجام داده‌اید زیرا ارزش مصرفی تازه‌ای به وجود آورده‌اید که قبلاً نبود. کلبه‌ای ساخته‌اید که به درد سکونت می‌خورد و یکی از نیازهای انسان را تأمین می‌کند. خراب می‌کنی خراب.
بله دو جور خراب کردنه. یعنی اگر این می‌خواد خراب کنه تا به جاش خونه بسازه حتیاج دارید که زمین رو خالی کنه از این از این نظر کارش به درد می‌خوره یعنی زمین این زمین به درد خانه‌سازی جدید نمی‌خورد با خراب کردن و بردن زمین یک ارزش تازه پیدا می‌کند به درد خونه نو می‌خوره و الا اگر این مطرح نباشه همینطور بیاد خراب کنه کسی بهش پول میده اصلاً بله به قول آقا میگن می‌گیرن متعرض میشن میگن چرا همچین دعوا نقره‌ها نهانم ما نگفتیم به اینکه هر الان خدمت آقا گفتم که ما گفتیم هر گردویی گرد هنوز که خدمت شما نگفتم هر گردی گردو صدم شد که اینا گردوهام دیگه حالا زدن و دراست ایجاد کننده ارزش مالک تمام ارزش میشه
چی آقاده
نه جانم ما نگفتیم ما ما نگفتیم حالا اجمالاً میگیم مالکه حالا می‌رسیم حدود ما فعلاً منشا میگیم حالا به حدودش می‌رسید فعلاً اجمالاً این جلسه عذر مثلاً آقای موافق وقتی این جلسه متعلق به همه هست آقای بایستی از کارهای زاوی ببرید با همه به عنوان یک درس خدا کنید بسیار خب الله اکبر که می‌گفتش حالا
الله اکبر الله اکبر الله اکبر
خب گاهی انسان کار می‌کند ولی کار او خلاق و مولد یعنی تولید کننده یک ارزش مصرفی تازه نیست اگر شما کلنگ بردارید و کلبه‌ای را که ساخته‌اید در هم بکوبید کار می‌کنید ری که در طبیعت تغییر شکلی به وجود آ می‌آورد ولی کار خلاق و مولد شماده نمی‌شود مگر آنکه بخواهید زمین را تبدیل به مگر اینکه بخواهید در زمین ساختمان نوعی بسازیم و منظور شما از خراب کردن و بردن کاها این باشد که زمین برای ساختمان بهتری آماده شود. این راجع به اصل مالکیت اصل منشیت کار خلاق برای مالکیت. خب من قبلاً سؤال کنم که وقت جلسه چهجوری؟
نیم ساعت یعنی تا هفته دود مالکیت نای مولد
می‌رسیم آقا گفتیم اینایی که هم نرسید می‌رسمه آقای من گفت می‌رسمه‌ها فعلاً میگه این کار خلاق و مولد چیه؟ منشأکته مالکیت ناشی از کار خلاق و مولد انسان مالکیتیست محدود نه مطلق زیرا انسان هر کار تولیدی از مواد موجود در طبیعت استفاده می‌کنن موادی که در خلق و تولید اون‌ها نقشی نداشتن. بدون استفاده از مواد طبیعی هیچ چیز رو نمیشه تولید کرد. حتی اون که می‌خواند خوانندگی می‌کنه باز باید از هوا استفاده بکنه تا این خوانندگیش به درد دیگری بخوره. در همان مثال کلبه خی کی کار شما این است که از خاک و آب موجود در طبیعت برای خشت زدن و کل ساختن استفاده کنید ولی شما خاک و آب را تولید نکرده‌اید. بلکه به خاک به کمک آب شکل کاسه داده‌ایم. شکلی که قبلاً نداشت و به این ترتیب خش ساخته. بنابراین شما در همین حد خشت‌زنی و شکلی که به خاک داده‌اید مالک خشت می‌شوید. برک خشت‌ها را ا ملا روی هم چید و دیوار ساختید و پاک زدید و کلبه به وجود آوردید مالک کلبه می‌شوید ولی اصل خاک موجود در خشت و کلبه نتیجه تولید شما نیست در نتیجه از این جهت ملک شما نیز نیست گفتم بحث برم بحث فطریست بحث منطق فطره‌ایست ما نرفتیم سراغ اینکه حالا از نظر اسلام این مالک میشه یا نمیشه این بحثو می‌رفتیم میگیم مالکیت ناشی از تولید و کار خلاق محدود است به حدود همان نقش تولید و خلاقیه شن این اون برادر ما گفتن حرفای غیرمربوط رو نزنیددا حرفای مربوطو بزنید که چسبه مرده نباشه اگر در رابطه‌ای با مطلب شکی شبه‌ای هست باید از بین بشه
برا تولید نکرده وقتی ما میگیم منشأ اعتبار مالکیت او تولید اوست بنابراین او چوب خاک رو اصل ماده خاک تولید نکرده پس این تولید او منشأ اعتبار مالکیت او بر اصل خاک نمیشه خلق ما
خیلی خوب ما که نگفتیم حالا این نتیجهش آی کجا تظهرمره فی الحلق فیمین عرض می‌شود که نتیجه اونجاست که اگر ما گفتیم این مالک که خاک نمیشه بارون آمد این کلبه این رو زد و خرابش کرد خاک شد خب آیا بازم هنوز این مالک خاکست از نظر اعتبار که تا اینجا داشتیم گفتم بحث فقهی و استحاب و اینا باشه مال بحث فعلاً داریم همینطور پله پله بریم جلو قتی که این خاک‌ها این خشت خاک معمولی شد و ریخت روی زمین مثل اول بازم بگید بالاش این خاکا دلیلش چیه اون حقش پریس ها بارون اومد از بین برد اون کارشو بنابراین ثمره در اینجا ظاهر میشه حالا هر محی همون جا رو از همون جا برداشت خاکی بوده از همونجا وقت قیادت میاد ما گفتیم مالکیت ناشی از کار مولد مالکیت ناشی از عوامل دیگر این باشه بعد ما میگیم اگر گفتیم کار تولیدی منشأ اعتبار مالکیته بنابراین این مالک خود ماده خام به این اعتبار مالک ماده خام نمیشه به اعتبار دیگر اجازه بدید اللهم بیر بیر ا که آها نگفتیم فقط اگر بنده چند بار تا حالا عرض کردم چند بار تا حالا عرض کردم که بنده نگفتم هر گردوست شما بازم می‌فرماید ما میگیم آقا یکی از منشأ گفتیم یک حتی کلمه کلمه یک رو هم عرض کرده نه جانم نرفتیم هنوز تو کار مولدین میگین م مالکیتی که منشکار مولده حدودش چیه میگید من به اعتبار این منش فقط تا اینجا مالکم خب اگه قرار شد که مالکیت من قبلاً یه سؤال بکنم حاضران در این جلسه بعد متعهدن که در لسه ۱۵ روز دیگه باشن یا نه؟ بله ها بله
چون این بحثا گاهی میشه که اگر اون بحث تکمیلیش رو نشنوید و حذف نکنید اونا یه برداشت بارونه‌ای در ذهن علمای اعلام پیدا میشه حالا بیا و درستش کن اونم این بحث ضریف خب حالا می‌فرماید که بالاخره این آقای خش زن و کلسا مالک اون ارزش مصرفی خشتی و کلبه‌ایش هست یا نه اونم نیست بله
هست سؤال هست اینجا چند تا علامت سؤال یک این آقا توی همین کار خشزنی و کلبه سازیش یه مقدار از طبیعت گرفته خورده تا نیروی کار پیدا کرده و تونسته خشک ب ه و کلبه بسازه و الا اگر غذاگیرش نمی‌آمد و قدرت کار نداشت و از گرسنگی بی‌حال افتاده بود بازم می‌تونه خش بزنه و کلی بسازه معلوم میشه همین خشزنی و کلسایشم یه کوشش به یه جای دیگه برمی یه مثال بزنیم که خوب روشن بشه. آ توی بیابون خدا میرید ده من گندم می‌پاشید. ۵، ۶ ماه دیگه این ده من میشه صد من گندم. این صد من گندم که شما تولید کردید ل کیه؟ مال زارعه دیگه از درول زارع و ان کان غاسبا اگه تو زمینه قصبی هم می‌کنه مال خودشه حالا راستی این سرمنگند مال خود شه اگر آب بارون نمی‌آمد اون دهگنش از بین رفته بود آب بارونم شریک تو این ۱۰ ماه اگه نور آفتاب نبود و گرمای آفتاب نبود و مواد گوناگونی که از هوا باید جذب شود تا یک دانه گندم ۱ دانه شود اگه نبود این آقا حالا ۱۰ من گندوم دست تو دستش بود از آفتاب اگه هوا نبود اگه کربن نبود تا جذب کند این گیاه و رشد کنه این آقا حالا منگندم جلوش بود با یه مقدار کا هرگز همون جا از بین رفته اگر و اگر و اگر ای بابا معلوم شد که این آقا یک سهم کوچکی داره اینم گندم ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارن تا این آقا با پاشیدن ده من گندم صد من گندم به دست بیاره اینا هم سهم دارن آقا اینا نمی‌تونه علت مالکیت مطلق بشه از اینکه نسبت به همه انسان‌ها مساوی همه می‌تونن اینا بشه.
خب بسیار خوب. ما که نگفتیم ببینید باز ما آقایون جلو میفتید این اللهم بیر برای همیشه باقی بمونه دیگه. می‌بینیدا بنده عرض می‌کنم مالکیت ناشی از کار خلاق و مولد شما بفرمایید که این مالکیت این آقا اون مالکیت ناشی از کار خلاق و مولدش یک صدم است. ۹۹ دیگهش دیگهست من می‌رسه. ما می‌خوایم بگیم فعلاً مال کار منشأ مالکیت است و مالکیت ناشی از کار است. ببینید این چقدر معنی داره. حد معنیشو به دست بیارید. حالا بعد بفرمایید که غیر از این یه چیز دیگه حیادتم منشأ مالکیته. پس معلومه یه چیز دیگه غیر از کار بازم منشأ مالکیت هست. ببینیم او حدش چیه. حالا هست یا نیست نمی‌دونم حالا ببینید. به هر حال ما میگیم که فعلاً در مبحث نقش کار خلاق مولد در مالکیت خوب تموم شد نه آقا بازم تموم نشد چطور می‌خوام ببینم اون انسان اولیه‌ای که از شکم مادرش به دنیا آمده بود و هنوز وارث تجربه کشت و کار نبود عقلش می‌رسید گندم به پارشو گفت من بکاشه ۱۰ من جرو کنه این آقا این تجربه رو از تاریخ و از جامعه آموخته اگر این تجربه‌ای را که از جامعه آموخته نبود باز هم نمی‌تونست این کارو بکنه پس یه سهمم میدیم به تجربه اجتماعی خب اگر مثل گنبد شد می‌ریزن برو از بین می‌برن. نیروهای انتظامی هستند که میان در اثناء کشت، وسط کشت، آخر کشت، موقع درو، امنیت اونجا به وجود میارن تا این آقا بتونه درو بکنه. اگه اونا نبودن گندما اونجا بود. نه ضد خلق آتش زده بود از بین برده بود. پس معلوم میشه عوامل دیگر اجتماعی هم در اینکه کار این آقا بتونه از از ۱ من گندم صد من به وجود بیاره مؤثره نکنه کمکم سم کار هیچی که نمیشه بالاخره هیچی نمیشه اما سهم کار انسان در اینکه بتونه منشأ اعتبار مالکیت او بشه یک سهم محدودیست پس ما اجمالاً فهمیدیم که کار خلاق و مولد منشأ اعت ار مالکیت هست تا یه حدودی این حدودشم خیلی کمتر از اون چیزیست که اول به ذهنمون می‌آمد تفکر سوسیالیستی در این محاسبه میره جلو بازم میگه آقا اصلاً کار خلاق و مولد هر انسان منشأ مالکیت او نیست منشأ مالکیت جامعهست میگهاما اون آب و خاک و هوا وارون مال جامعه زمین مال جامعه این کاری هم که این می‌کنه تجربه‌ش که مال جامعه بود امنیتشم که مال جامعه بود حالا یک بگو همش مال جامعه براین اونچه فرد تولید می‌کند در حقیقت میشه ملک جامعه. چرا؟ چون در حقیقت فرد نیست که تولید می‌کند. چیست که تولید می‌کنه؟ جامعه این یکی از زیرگناهای اندیشه سوسیالیسم مالکیت اشتراکی و جمعی مالکیت ناشی از کار الله و مولد باید به حساب کی وارز بشه فرد یا جامعه جامعه این برداشت سوسیالیسم بر اساس همین توضیحاتی که داده ولی تفکر سوسیالیستی تند میره تخیلی چرا؟ برای اینکه نقش فرد، نقش ویژه یک فرد انسان غیر قابل انکاره. ولو خیلی ضعیف ولو یک در هزار، یک در میلیون فرد انسان نقش دارد. چطور؟ اولاً اون اولین انسانی که این تجربه شتن و محصول به دست آوردن رو یافت مشاهده کرد و مشاهده خودش رو تفسیر کرد و معنی کرد و به تجربه تبدیل کرد این خلاقیت مال او هست یا نه یا بازم اینجا بگید آقا این خلاقیتم مال او نیست مال جامعهست خب جامعه که خودش خلاقیت نمی‌تونه داشته باشه جامعه می‌تونه امکانات و ابزار خلاقیتو به فرد میده اونی که خلاقیت معمولاً داره کیه فقده حالا یا یه دونه فرد یا گاهی با هم شریکن چار تا آدم ولی کل جامعه خلاقیت معمولاً نداره این دیگه شوخیه شعره خلاقیت‌ها معمولاً مربوط است به فرد یا یه فرد یا چند فردی با هم مشترکاً کاری رو انجام میدن چه میزان سهم داره بگید یک ر یک میلیارد اما میگیم فرد سهم داره ف داره سهم خاص داره سهم سهم ویژه داره نه اون سهم عمومی همه انسان‌ها خلاق نیستن مبتکر نیستن یا اگر مبتکر هستن حد ابتکارشون یک اندازه نیست این واضحه فرد تا حدودی اصالت داره هویت داره گم نیست تو جامعه همون چیزی که اجمالشو در اون بحث چند شب قبل شاید شنیدید یا دیدید اصالت آمیخته فرد و جامعه به عنوان برداشت‌های تکی از اسلام نفی برداشت‌های تکبری از پس اولاً فرد در این خلاقیت‌ها سهم خاص خودش رو ثانیاً حالا خلاقم نه در استفاده از امکانات و خلاقیت‌ها و تجربه‌های به اسم رسیده مگه همه انسان‌ها یه جور استفاده می‌کنن؟ یه آدم هست بی‌حال تنبند آمادهخور فوفذ زیر کار در همه امکانهاتم که در اختیارش بذاری دراز می‌کشه و میگه مامان غذا برام بیاد یه آدمم هستش که زمین و آسمان رو در می‌نودد برای تولید و فعالیت نسبت افراد با استفاده از مقدورات و امکانات و همونایی که گفتید در اختیار همه هست یکی نیست هر فردی ویژگی‌هایی داره ین گفتید که آقا این ویژگی‌ها هم مربوط به خود این نیست. یه عامل طبیعی داره، یه عامل اجتماعی داره بعد تربیتش کردن بعد بارش آوردن پروتئین کافی اون اول بچگی بهش درسوندن از این حرفا میگیم بسیار خوب بود. بالاخره می‌خواید بفرمایید که اگر همه شرایط طبیعی رو برای انسان‌های مختلف یکی کنم و همه شرایط اجتماعی کنن بالاخره انسان‌ها یه جور قالبی مثل ماشین پکان ازب در میان یا اینکه نه واقعاً اصولاً درش انسان این تفاوت‌ها وجود داشته نیست بالاخره اون روز اول اول که دوگانگی و چند دوگونگی و نهانگی دوگونگی و چندگونگی در انسان‌ها به وجود آمد منش چی بود اینا ئله رو حل نمی‌کنه. ما میگیم در اینکه انسان به عنوان فرد دارای یک هویت فردیست در این کسی تردیدی ندارد. نمیگیم این هویت کاملاً مستقل از طبیعت و اجتماعه ولی میگیم هر فردی یه مقدار هویت مستقل یک مقدار هویت ویژه کلمه مستقلم برمی‌داریم یک مقدار هویت ویژه و اختصاصی دارد. اینا دیگه جدال و جدله

خلاصه سخنرانی

این متن به بررسی عمیق مفهوم مالکیت و انواع آن می‌پردازد و تمایزهایی کلیدی را بین مالکیت خصوصی، عمومی و دولتی ترسیم می‌کند. سخنران تاکید می‌کند که مالکیت دولتی، به معنای مالکیت نهادی است که وظیفه مدیریت منابع عمومی را بر عهده دارد و نه مالکیت شخصی افراد در دولت. او همچنین به آثار مالکیت از جمله حق تصرف و مصرف اشاره کرده و در عین حال، محدودیت‌هایی مانند حرام بودن اسراف و اتلاف را مطرح می‌کند. بخش قابل توجهی از بحث به نقش سرمایه در اشکال مختلف آن اختصاص دارد، که شامل سرمایه مستقل (مانند اجاره ملک)، سرمایه تولیدی که توسط خود مالک اداره می‌شود و سرمایه تولیدی با مشارکت دیگران است. در نهایت، راهکاری برای حل مشکل نابرابری و استثمار، تحت عنوان تئوری فراوانی ابزار تولید و همچنین نقش اصول ۴۳ و ۴۹ قانون اساسی در رسیدگی به اموال نامشروع و تنظیم اقتصاد، پیشنهاد می‌شود.

متن پیاده شده

به هر حال مالکیت خصوصی یعنی مالکیت فردی یا چند نفری نسبت به افزارش مالکیت عمومی یعنی مثل زمین و کوه‌ها و معادن و آب‌ها که ملک عام مردم هست مالکیت دولتی مثل اراضی خراشی که این‌ها ملک عام مردم است ولی متصرف در او باید حتماً دولت باشه چون متصرف در او و متولی باید حتماً دولت باشه اصطلاحاً بهش میگیم مالکیت دولتی و یا اینکه بگیم نه ملک عامه مردم نیست اصلاً ملک جهت است ملک دولت است ملک شخصیت حقوقیست و او وظیفه دارد این رو بر عامه مردم مطرح کن بلا جهت نه هم این همون که بیان کردم امانت گناتی نداره که امانت داره نسبت به منافع دین برای مردم اما وقتی میخوان سند بنویسن سند رو به نام چی بنویسن به نام دولت منویسنلا تو ماشیناهم نوشته که در حقیقت مالک اصلی خداستی هماند چند روزی ن دوم این مصاحبه رم شنیدید که یه آقایی مسجدی ساخته بودن و هنوز کاشی محراب رو درست نکرده بودن و با این و اون مشورت می‌کرد که بالای این معراب کدوم یکی از آیات قرآن یا احادیث چه چیزی بنویسیم خیلی جالب‌تره یک رندی آمد گفت من پیشنهاد بکنم که بالای محراب بنویسید در حقیقت مالک اصلی خداست این امانت بهره روزی چند روزی نزد ماست عرض می‌شود که خب اشکالی نیست دیگه هیچ اشکالی نیست این به اعتبار اینم که این شخصیت حقوقی مالکه یعنی دولت مالکه و معنای مالکه دولت این است که این جهت مالک است دولت تجلی امته امام که مالکه به سمتش مالکه نه به شخص ا وقتی امام وقاف می‌کنه این اموال به برثه‌ش داده نمیشه. این اموال در دست امام بعد است. بنابراین مالک جهت استشکالی نداره. چیزی نیستش حالا می‌لجازه بدید داریم می‌رسم اگر اینجا نمونید من ناچار رفتم که امروز با سرعت برسم راجع به آثار مالکیت این همون جهت یا عنوان
به عنوان نه عنوان عرض کردم اصطلاحاً بگید جهت بله اشکال نداره همان جهت و همان شخصیت حقوقی که تحلیل شد آثار مالکیت یک حق مطرب کردن وقتی شما مالک چیزی هستید حق دارید اون رو مصرف کنید فکر رو مطرح کنید خوب مطرف تا چقدر چقدر از دلتون بخواد چهجور ازور دلتون بخواد از نظر مالکیت ممکنه است بگوییم که انسان از ظر مالکیت می‌توانه مصرف کنه هر قدر ولی از نظر یه نظر حکم وضعی از نظر حکم وضعی و حکم تکلیفی ناشی از حکم وضعی شما می‌تونید بگید که من هر وقت دارم می‌خواد مصرف می‌کنم ولی از نظر حکم تکلیفی که در غیر جهت اون حکم وطی باشه یعنی ناش از حکم وضی نباشه شما تا مرزی که اصراف نباشه حق مصرف داریم و چون برای مردم جدا کردن حکم وض حکم تکلیفی و جدا کردن حکم تکلیفی ناشی از حکم وضعی با حکم تکلیفی ابتدایی که ناشی از حکم وضعی نیست عرض میشه و خیلی قابل فهم نیست شما می‌تونید بگید که در جمع حق مصرف داره‌ایم تا مرز تا وقتی که به اصراف نیده ببینید ا همین طور که از مال خودتون نمی‌تونید اصراف بکنید از مال دیگرانم نمی‌تونید اصلا کنید. تحریم اصراف ارتباطی به مالکیت ندارد. اسراف یک حرمت تکلیفی داره. تصرف در مال غیر هم یک حرمت تکلیفی داره. ولی تصرف در مال غیر غیر حرمت تکدیفی دارد متعلق به یک حکم وضعی به اون است که این مال غیر است و مال شما نیست موضوع حکم تکلیفی یک حکم وضعیست ولی اصراف نه همین طور نیست یک حکم تکلیفی دارد بدون اونکه در رابطه با اون حکم وطی باشه اگر خیلی بخوایم با اون دقت طلبگی حرف بزنیم باید بگیم مالکیت مج تصرف هست الی غیرنهایت یعنی جواز ناشی از حکم و بعدی از اون نظر که مالکه ترک من نیست و تظهر در جا همیشه باید تظهرسمر رو بخی غیر النقل تظهر در اینجا که اگر شما ز دسترنج خودتون پر خوردید و در حد اصراف خوردید یک حرام اگر رفتید تو باغ مردم و گفتید به مال قطبی که رسیدی حلال کن خود را که این قضیه کمی و دیر دیر اتفاق می‌افتد و گفتید حالا که آمدم بخورم تا هرچه میشه د تا فرام مرتک شد یکی اینکه در مال مردم تصرف کرده که اترا کردی بنابراین اگر کسی انگور باغ مردم رو بدونه اینکه به او بخشیده باشن یا دعوتش کرده باشن تا حد اسراف خورد د تا حرام مرتکب شده یکی حرم تصرف در مال غیب یکی حرمت اسراف ولی اگر تو باغ خودش رفت و خورد یک حرام مرتکب شده یک حرام ثابت می‌کنه که غیرنهایی حق ندارد ق دارن اینکه اینکه بگیم یک حرف نه و اصلا محشمه این همانی که بگیم فرمه تکلیفیه عرض کردم برای اینکه حالا وقتی برای علمای اعلام جدا کردن این دو جنبه از همدیگه مدتی بحث بخواد پس برای مردم عادی به طریق اولا اینه که ما با مردم با همین زبونی که شما گفتید حرف می‌زنیم و اونی که میگیم یکی از آثار مالکیت اینه که انسان می‌تونه تصرف کنه در ما اما فکر نکن که این تصرف و ماهی مرز اصراف سر جای خودش محفوظه با این عبارت میگیم که هم خلاف به این نکته دقیق نگفته باشیم هم به اینور و اونور بحثو نکشونده باشیم خب این اس تصرف و مصرف کردن لااقل تا حد اصراف جایزه اصلاح چی اگر من مالک چیزی هستم ابزارم اون رو اطلان بیا ببرن اطلاق اتراف یعنی انسان که چیزی رو بیش از حد مورد استفاده قرار میده اما مورد استفاده اما استفاده بیش از حد هست ها از حد متعارف بیشتر مثلاً شما می‌تونید تو س۳ تا اتاق زندگی کنید ۸ تا اتاق درست بکنید اطلاق نکرده‌اید اما اصلاح اصلاحست که نه چهجوری از بین می‌برید یه قف کبرید دستتون گرفتید بازیتون گرفته هی روشن می‌کنی جور مونده معلومه حرامه بله معلومه حرامه در اینکه اطلاق و بیهوده هدف بردن حرام است در این تردیدی نیست ولی اصولاً آیا در همون حکم وضعی هم که ما گفتیم و حکم تکلیفی مربوط به اون حکم وضعی آ ا می‌شود گفت که مالکیت مجوز تصرف تا حد اتلافه؟ اینجا هم باز از همون نکته‌های دقیق اصولی فقهی فقهی اصولی پیش میاد اجازه بدید که معطل این نشیم توی این زمان این رو هم فعلاً مثل اون اولی کنیم بگیم مالکیت مجوز تصرف است اما مرز اصراف و مرز اطلا رعایت شود به این صورت میگیم و رد میشیم خب وقتی که نوبت می‌رسه به اینکه انسان از چیزی که مالک اوست استفاده کند حالا چه جور استفاده؟ آها تقریباً حالا تازه رسیدیم به اول بحث مادر چهجور استفاده مصرف کردن فهمیدیم اونم به شرط اینکه تا حد اصراف و اطلاق یعنی با رعایت اینکه به حد اصراف و اطلاق اطلاق که حتی مصرف کردن نیست انطلاق یعنی بی مصرف کردن ضد مصرف سیگارتون نمی‌کشید که حل سیگار نکشن آقا ش برای اینکه جداً بالاخره این سیگار چیه اطرافه این چیه یک مبارزه پیگیری شروع می‌کنید که طلبه‌ها هیچ دود نکشن اصلا هیچ دورم نمیشه ها وقت روبرو بشیم و بعضی ازدگانمون که سیگار بکشن بکشن شما نکشید
عوام نقدش بکنن ما نمیکشه
من که نگفتم نه هیچوقت عوام به شما نمیگن آقا چرا سیگار نمی‌کشی این از رو نداره
نه نکشیدنمونو سیگار کشیدن بزرگانمون رو با ن
خیلی خب حالا جناب عالی خواهش می‌کنم برای اینکه سیگار کشیدن بزرگان را توجیه کنید شما غیر بزرگان سیگار نکشید اونا جی به توجیه شلی عملی شما ندارم جداً توصیه می‌کنم مبارزه کنید با اینکه سیگار کسی نکشه خیلی بی‌معنیه چه سیگار کشیدن خیلی خیلی کار بی‌معنی عرض می‌شود که به طور کلی قدیون کشیدن سیگار کشیدن دیگه سریا کشیدن و پشیش کشیدن وروین کشیدن ورو که دیگه می‌ترسنن آقای خلق باتر همشون خوب مطرح کردن. من واقعاً وقتی می‌گیرم حتی یکی از این جوونا حالا غیرتالله یکی از این جوونای مبارعه سیگار می‌کشه خیلی مزم چطور نمی‌تونه با خودش مبارزه بکنه بنشگارا دیگه تصمیم بگیر جرمی دیگه طلب کردن یه چیزی اما اما چیزی را که انسان مالکش میشه این رو بخواد به صورت سرمایه وسیله استفاده قرار بده اون چی اینم از آثار مالکیت هست یا نه وقتی شما خودتون استفاده می‌کنید و یک وقت است که می‌دید دیگری استفاده کنه و بابت استفاده که می‌کنه یه چیزی به شما بده. یک کلوه می‌سازید خودتون توش می‌شینید و می‌خوابید یه روز فردا یک کلبه دیگه هم می‌سازید و بعد مسافرایی که میان یه شب دو شب می‌خوان اونجا بمونن میگید بفرمایید اینجا بمونید. ب می‌تونم ۵ بدی این چی هر گفتی حق داره واگذار کنه ها یه وقتی واگذار می‌کنه مجاناً یه وقتی که واگذار می‌کنه می‌خواد پول بگیره می‌خوایم ببینیم چی میشه اینو داریم بحث می‌کنیم خب اینکه انسان بگه چیزی را که مالک می‌شوم می‌توانم مورد استفاده و بهره‌برداری قرار دهم یک شکل استفاده خودم مصرف کردن اونام انسان مصرف می‌کنه چون این مصرف که میگیم الان مصور ما تا میگیم مصرف کردن بیشتر خوردن و موشیدن تو ذهن نه پوشیدن و سکونت کردن و اینا مصرف یک مصرف کردن د برای مصرف در اختیار دیگران نهادن و با چیزی به دست آوردن میشه سرمایه اینم میشه یا نمیشه سرمایه در چهار شکل ی‌تواند ظاهر شود. یک در شکل مستقلا دو در شکل مثل ابزار کار تولیدی ابزار تولید به وسیله خود این مالک افزار پس دو در شکل ابزار کار تولیدی در فردی که کار تولیدی از همین مالک باشه ه در شکل ابزار در شکل ابزار کار تولیدی اما کار دیگران در شکل تولید که همراه می‌شود با کار دیگران چهار در شکلی که نه مت نه کار تولیدی خود صاحب سرمایه است نه کار تولیدی دیگران است در شکل سرمایه داد و ست سرمایه کب سرمایه تجارت و بازرگانیست بهش میگیم سرمایه بازار پس سرمایه ۴ار شکل نمایان می‌شود. یک در شکل مستقلا د شکل سرمایه تولیدی کار تولیدی هم مال همون صاحب سرمایهست در شکل سرمایه تولیدی اما ضمیمه می‌شود به کار سیکران نه کارس سرمایه. ۴ در شکل سرمایه بازرگانی و تجارت بازار اما سرمایه در شکل مستقبلات یک آدمی یک خونه یک کلبه یه آدمی یک کلبه می‌سازه و توی این کلبه زندگی می‌کنه خودش دگی می‌کنه. منتها یه جوری این کلبه رو ساخته که اگه مسافرایی هم که از اونجا میان میرن غبور کنن می‌تونه یه شب دو شب به اونا جا بده بخوابن که چیزی هم از اونا بگیره. این از نظر منطق فطری هیچ اشکالی نداره. چه اشکالی گوش احتیاج دارد به این یک جا بخواب. این پل که مال اینه این اگر بیاد یک چیز محبوب چقدر بده بحث دیگر شب ۱۰۰ تومن نه شب یکم این یه بحثیست حدشو بحث نمی‌کنیم اصلشو بحث می‌کنیم اصل اینکه انسان چیزی را که از راه کار تولیدی کار خدماتی کار حیاضتی مالک شده تبدیل کند به یک سرمایه حالا در حیادتم ما حدودشو گفتیم میگیم هخصوص در مورد کار تولیدی و کار خدماتی حیاضت گفتیم ممکنه بگیم محدوده محدود به حد نیاز حیاضت این چی چیزی را که انسان لااقلیو نمیگیم میگیم لااقل چیزی را که انسان از طریق کار تولیدی یا کار خدماتی مالک شده اگر این بشود موقتاً در اختیار دیگران بگذاری بابتش یک کرایه‌ای بگیری از نظر منطق فکری کاملاً موک از نظر باش حالا از اینجا شروع میشه فاصله درآمدها یک کسی خیلی درآمد پیدا می‌کنه یک کسی کم درآمد پیدا می‌کنه تجهیزات تو جامعه پیش میاد این یه بحث دیگهست این به حدودش برمی‌گرده شما بیاید مالیات بگیرید بگید اگر کسی از طریق مستقل ماهی ۲۰۰۰ تومن بیشتر پیدا کرد ۹۹ یا ۹۹ در ۱۰۰شو ازش مالیات می‌گیریم بدیم به دیگران حث بیاد با تبعید باید مبارزه کرد یه بحثه اینکه بگیم منشأ فطری ندارد برای مالکیت منطقی نیست مالکیت او دزدی از دیگران چه دزدی از دیگرانه خب این واقعاً اومده امشب اینجا می‌خوابه که اگه یه چیزی به من بده چیزی ازو دزدیدهم من سرمایه مستقل به خودی خود منطقیست موجه است دسی از دسترنج دیگران نیست این دسترنج خود منه در اختیار او گذاشتم یه چیزی ازش بگیرم دزدیه دزدی از دسترنج دیگران نیست استثمار نیست چه استثماریه مگه من اون رو استث اومده اینجا خوابیده کار که نکرده آمده خوابیده و چون خوابیده و از اتاق من استفاده کرده حالا باید یک سهمی از اون کاری رو که کار کرده به من بده استثمار میشه خب پس لا اون کسی هم که بهش یه دونه نون بده بگه بخور پولشو بده اونم استثماره ها ن م که میره بهش می‌تونه مجانی بده برای اینکه تا نون میده باید یه مقدار از اون حجت کارش به نون بده این استثمار میشه نه نه استثماره نه خلاف منطق سرمایه مستقلاتی توجیه فطری منطقی دارد اسلامم او رو پذیرفته این باید منشأ سروتمندان پرثرو و فقیران ناتوان نشود اوی بحث دیگر اون بحث رو باید ما دنبال کنیم وقون در مالکیته مالکیت یه بخشی از اقتصاده باید اینجا برسیم چیکار باید کرد این مال سرمایه متقل مثل اینکه اشکالی هست سرمایه کار تولیدی که خود انسان کاراشو می‌کنه ۲ نفر آدم توی روستا نه ‌کنن. یکی از اینا می‌بینه تا کی بیاد با دستش هی این گورو تکون بده بچرخونه و ذره ذره پنبه بده نقش کنه. این فاصل کیه؟ خب آقا مگه قرار نبود اونا که ثبت نام نکردن نیاد لا یک روستایی دیگه میگه تا چی کنم مغزشو به کار می‌اندازه با سه چار تا تیکه چوب یک چرخ چوبی مخریزی درست می‌کنه و تولیدشو می‌بره بالا با اون گو و دست که نخریزی می‌کرد با اون چهارچوبا فلکی‌ای که چهارچوبهایی که تو هم بوده و نخریستی می‌کرد می‌چرخوند تا نهرشو بریسه یادتون نمیاد این حرفا رو نهزمن خیلی عرض می‌شود که اون اینجوری که نقلیسی می‌کرد می‌تونست روزی ۱ کیلو نفت نیم کیلو نفت بریزه حالا چرخ نفسی دوک درست کرده روزی ۵ کیلو نفت می‌ریزه حالا این شخص دوک براش سرماید کف خودش داخل این نفریسی که مغزش کار می‌کرده اتکار داشته خلاق بوده آمده با چند تا تیکه چوب یه چرخ نفرسی یه دوک به چرخ دستی نخریسی درست کرده تولید خودشو برده بالا خب این اشکالی داره هم مالک چرخشه هم مالک اون نخایی که می‌ریزه جای بحث این مالکیت ابزار مالکت خصوصی یعنی مالکیت ابزار تولید مالکیت شخصی ابزار تولید مالکت فردی ابزار تولید استفاده می‌کنه از این ابزار تولید استثارم از کسی نم اشکالی که ندارهها پس شکل دوم مالک سرمایه در شکل ابزار تولید سرمایه تولیدی که کارگرشم خود سرمایه است اینم ش نمیتونه با این آ این حالت سومه دیگه مانست حالت دومو گفتیم در حالت دوم اشکالیم س مالکیت ابزار تولید سرمایه تولیدی که باید به کار دیگران زمین شود حالت سوم اینکه سان ابزار تولید داشته باشه و بخواد بده به دیگران باید اونا باهاش کار بکنن. در اینجا دو حالت پیدا می‌کنه. یک حالت اینکه ابزار تولیدش رو به او اجاره بده نه زیر همون کل بده. یعنی بگه کارگر تو بگیر با این هرچی می‌خوای کار بکن روز ۵ من بده. اجاره من این چرخ دوکریسیمو این چرخ نریسیمو این دوک نخریسیمو به تو میدم اجاره رو ۲ تومن این که بشه مثل اون اولی البته منتها اینجا ابزار تولیده یکی اینکه نه عکسش کنه او رو اجیر بگیره به اون بگه تو خودت من اجاره بده بگه تو بیا با این شهر من کار بکن درت میدم هرچی نخسیدی مال منه دقت کنید آقای علی روزی ۸ ساعت جدی کار می‌کند و با دست نه می‌ریزد و مقادل ۱ کیلو معادل ارزش مصرفی یک نفت تولید می‌کند. بر خزانه ارزش‌های مصرفی جهان معادل ۱ کیلون می‌افزاید. آقای علی ۸ ساعت کا منهای چرخ مخلیسی می‌دهد ۱ کیلو همین آقای علی ا شرق نخریسی همسایه رو می‌گیره. هر ۸ ساعت کار می‌کنه ۱۰ کیلو نفیسه. در روز دوم همون آقای الف با همون ۸ تا اخبار به ارائه چرخ نفسی می‌دهد ۱۰ کیون. سؤال چه عاملی تغییر کرد؟ که با ۸ ساعت کار دیروز ۱ کیلو ارزش مصرفی تولید شد امروز ۱۰ کیلو ابزار این یه معادله چه عاملی تغییر کرد عامل بود و نبود ابزار تولید در اینکه ابزار تولید نقشی داشت است در الا رفتن میزان تولید احدی تیف ندارد. خب حالا این ۹ کیلوی اضافی به کی میدید شما؟ آها اینجاست که حرف کسانی که حسابا را می‌خوان سرنگشتی حل کنن میگن خب روشنه این نوع کیلو که دیروز قای بود ببینیم به به علت قایف بودن کی قایف بود؟ به علت قایف بودن ابزار تولید دیروز چرخ نفریسی غایب بود این ۹ کیلوهم غایب بود امروز چرخ نفریسی حاضر شد ۹ کیلوهم حاضر شد معلومه دیگه سؤال نداره آقا روشنه این نو کیلو مال ابفزار کلیده همه این سرمایه‌دارهای مکنده قوم مردم یه همچین محاسبه‌ای دارن که خیلی هم راحت می‌خوان به مردم دنیا بقبولونن حرف ظاهرم حرف منطقیه خب برای اینکه این آقا یه شوک بهش وارد بیاریم تا بفهمه که این منطقش منطقارانه یه معادله دیگه درست می‌کنیم ما چند نخلی نیستی شما اول گفتی آقای علی من می‌خوام این دفعه قرنون رو شروع کنم با شر نخلی شرق نخلیسی دیروز توی اتاق افتاده بود. شر نخریسی بود کار آقای علی پهلوش نبود نخریصی منهای کار آقای علی می‌دهد چند من هیچ من هیچ کیو مروز چخ میکسی به اضافه کار آقای الف ۱۰ کیلو خب این معادله چی میگه این معادله بگه هرچی مال کیه مال آقای الف اینم یه جور معادلهست بوغ رو از کدوم سرش بزنید از سر گش یا از سر تنگش صداش فرق می‌کنه مخادله رو چهجور تنظیم کنیم؟ تقریباً یکی از استدارهای سوسیالیست‌ها به اینجا منی میشه که اونچه منشأ واقعه تولید است کار ست کار مرده و سرمایه مرده دیگه مرده که بچه نمی‌ذاره اونی که بچه می‌ذاره چیه زندهست تولید آقا زنا شوهر مرده تولید می‌کنن مرغ مرده تخم می‌ذاره نه بره مرده ازش بچه به دنیایانی اگه تو وقتی که زنده بوده بچه تو شکمش بوده فلان به دادش برد که کاری دربیاریم ممکنه و الا گوسفند مرده بهره نمی‌ذا مرده که سرمایه کار مردهست کار مرده بچه نمی‌داد بهره نمیده همه تولیدها مال کار زندهست بنابراین به کار مرده هیچی نمی‌رسه اینا هم بیانشون به یه همچین عبارتی برمی‌گرده رو این نوع فرمول دوم ب مگه ما واقعاً اخیر قربولا هستیم؟ خب یه خورده عقلمونو بازتر کنیم فکرمونو دقیق‌تر کنیم بیشتر تحلیل بکنیم ببینیم بین چی میشه واقعاً مطلب ما میگیم هم معادله اول چشم بندونکه هم معادله دوم چشم بندونکه هر دو دلیل اینکه هر دوش چشمز نشه خود این هر دوش معادله اول دلیل بر آنم که معادله دوم توش گول و فریب هست و چشمنا مقایسه معادله دومم دلیل برست که معادله اول مخالف است حق مطلب اینه که بگوییم م ابزار تولید سهمی دارد هم کار سهمی دارد در اون اضافه یعنی در اون ۹ کیلو چرا برای اینکه بچه حلال‌زاده را نه میشه به تنهایی به پدرش نسبت بدی نه به تنهایی به مادرش باید گفت بچه پدر و مادر هر دوه آقای عیسی علیه السلام بچه مادرش عیسی بن مریمه این حساب هم این است که بگیم ده چون محصول ازدواج محصول ازدواج ار زنده آقای علی هست با کار مرده آقای ب کار مرده آقای ب یعنی لاشه کار چیه شرخ نفیسی در اقتصاد از ازدواج زنده و مرده تولد روی می‌دهد در طبیعت در طبیعت ازدواج آب و خاک مرده در طبیعت ازدواج آب که منشأ حیات است وجعلنا من المائ کل شی ح طبیعت ازدواج آب و خاک مرده و زمین مواد چی به دست میاد؟ گیاه. دانه‌های ریشه‌ها بقدر خاک آب اینا هیچ‌کدامشون به اون معنا زنده نیستن. دانه و خاک حالت انفعالی برا حیات دارن. آب حالت اعدادی شبه فائلی برای حیات داره و به هر حال خارج از این حرفا از ترکیب آب و خاک و دانه که هیچ‌کدامشون دانه گندم خودش مرده است تا رب شنوده زنده نیست. از تعجیب آب و گندم و خاک که حرفه مرد حساب میان ساقه زنده گندم برمی‌آید. حق این است که بگوییم کار آقای علی در روز اول بدون چرخ نخریسی می‌دهد. ۱ کیلو کار آقای الف در روز دوم که ترکیب شود با نقش چرخ نهریزی که کار مرده آقای به هست می‌دهد ۱۰ کیلو و این ۱۰ کیلو فرزند هر دو منتها چهجور سهمبندی کنیم آها عدل و ظلم اینجاست بحث در فرمول فرمول سرمایه‌دار تمعکار که فرمول اول رو تنظیم می‌کرد و دست ما می‌داد تا توجیه کنیم غارتگری و استثمارش رو مردوده این فرمول دومم که تولد از شیع زندهست هر شیع مرده تولی از آن متصور نیست اینم مربوط حق این است که بگوییم اینچیلو فرزند هر دوست سهم‌بندی و تقسیم‌بندی‌اش باید بر اساس نظام عادلانه‌ای باشد و این نظام عادلانه هم نظام مفسر کاملی که به تفسیر باید بر طبق موازین بیان شود ولی این ولی رم بگم ولی یک فرمول ما داریم که قطعاًهم اسلامیه مو دردش نمیره علاً این یک فرمول رو میگیم حالا تا بعد بقیه بند ۲ از اصل ۴۳ قانون اساسی بیانگر این فرموله و این فرمول بود که من شعاب کردم به دلیل اینکه در همون مطالعات تحلیلی اقتصادی همین اساسایی که می‌بینید به این نتیجه بودن که این راه حل قطعی اسلامیست که پیش گفت اینه برای اونکه ما به پیچ و خمون فرمول‌های پیچیده مفصل دچار نشویم می‌گوییم معه جامعه موظف است به هر انسانی که می‌تواند کار کند و می‌خواهد کار کند سرمایه تولیدی و ابزار تولیدی مورد نیازش را بدهد تا او مجبور به مزدوری نشود وقتی ما فرا من اسم گذاشتم از نظر اقتضاری فرمول یعنی تز فراوانی ابزار تولید وقتی ما ابزار تولید فراوان در جامعه داشتیم و به وجود آوردیم و در ار هر کس که می‌خواهد کار کند نمی‌خواد بهش ببخشیدن بگید بالا خودت میگید در اختیار تا کار می‌کنی در اختیار و این ابزار تولید را برای رایگان البته استحلاک چه که چه می‌دونید اون اشکال نداره به استحلاک اصلاً اجرت نیست که تو همه نظامها میزان استحلاکو باید بگیم یعنی دیگه چیزی که ازش که اضافه نگرفته وقتی برایگاه یعنی بدون هیچ چیزی مگر حد استعلال در اختیار همه صاحبان قدرت کار گذاشتیم چه کاری چه کار خدماتی دیگر زمینه استثمار از بین می‌رسه اصلاً آقای الف نیازی ندارد که سراغ چرخ نخری آقای برود را؟ چون جامعه این چرخ نفیسی را در اختیار خود او می‌نوی که
همه کار شده بود همه چیزا فرضیهست شما اگرم بگید که ما امروز بیایم و بگیم هیچکس مالک که هیچ ابزار تولیدی نیست اونم تا وقتی بیاید عمل بکنید کلی کار اینه حالا توجه کنید توجه کنید توجه بهت دارم میگم. پس این از نظر اقتصادی اسمشو گذاشتیم پز فراوانی یک نظریه فراوانی ابزار تولید و سرمایه تولید. تأمین کنندهش جامعه نتیجه‌ش اینکه هیچ صاحب کاری مجبور به مزدوری نشود. ور جامعه
نه آقا مزدور جامعه تو اونجاست که بگی مالکیت دولتیه من میگم در اختیار شما هر مقدار با نه اینکه چیزی ازش بگیره جام می‌رسیما به ارزش اضافی هم به ارزش اضافی ما می‌رسه اینی که من گفتم که حل کرد برای اینکه وقتی شما چرخ نفسی رو میرید میگید توقی کن هر کسی مال خودت عکس اضافی کن ن خیلی گفت پس نگید این حل نکرد این حذف می‌کنه بگید تا به اونجا برسین چیکار کنیم همه
بسیار خب پس بگید تا اونجا چیکار کنیم ولا خود این حل می‌کنه همون سؤالست که تا اون روز چیکار کنیم خ و اما اجرا و اما اینکه تا اونجا چکار بکنید اصل ۴۹ قانون اساسی اون هم در بحث اقتصاد ما به همین منظور درج شده که دولت جمهوری اسلامی موظف است. ما علم اجمالی داریم اونم از اون علمای اجمالی گردن کلفت پردامنه که علم اجمالیست وقتی ما م اجمالی داریم به اینکه روی این میز به اندازه ی سانتی‌مترش نجسه. یه وقتی علم اجمالی داریم به اینکه این میز این سانتی‌مترش پاکه. بقیه همه نجسه. برخورد با این فرق می‌کنه. ما علم اجمالی داریم به اینکه این‌هایی که در طول این ده‌ها سال بهخصوص در طول ده ۱ سال اخیر ازرق مختلف درط این گفتی به دست آوردن. این‌ها یک بسیاری از راه‌های حرام بوده. اعتبارات بانکی گرفتن با توصیه و پارتی‌بازی. اجازه بهره‌برداری گرفتن با توصیه و فرتیبازی. یه چشمه کوچیکش که اون هفته برادرمون آقای موسوی رفته بودن و خبر شدن و فورنم اقدام شد براتون میگم توی این ورامی ایشون رفته بودن برای سخنرانی همین جرم همین جرم بهتون گفتن آقا یه د هم هست اونجا که راه نداره بدی ندارن زیاد آقا اینجا چند تا یکی یا دو تا یکی آیک یه معدن هست ازش بهره‌برداری می‌کنن یک شاخه‌ای از اون نمی‌دونم نهای مزرالدین شاه ناصرین شاه کی اینجا اومده ثبت داده و اجاره داده وش خب چی این معدن به اینکه اینجا معدنی نیست زمینیه توش و ماسترست معدن ش ماستر خ شده معدن نه روزا به اینا نمی‌گفتن دیگه مرد حالا به اینا میگن مرد معدن چه نفر از بچه‌های جوون‌های اونجا در این زمان انقلاب در این هفت هشت ماه رفته بودن خلعیت کرده بودن از اینا خودشون از اینجا بهره برداری کرده بودن با دستک دوت ۶۰۰ هزار تومن نه ی میلیون خوبه ی میلیون خوبه ۲ هزار تومن درآمد مال یک ماه چند ماه به هر حال حالا اونش مهم نیست مهم نیست عرض میشود که اینا هم گرفته بودند و یک صندوق غرب درست کردن رو بام بدن به این افراد برای اجازه بدید آقا اجازه بدید آقا اون هفته براتون خوندیم که فمعادن الظاهره وتی لا ت لا یفتغر لا تفت اظهاره لا تمک بالحیا ولا یسب و فی جواز اقصاع سلطان المعادن ویا تردد و کذا اختصاص المقطع و من سبق الیها فله اخذ حاجته ولو تسابق فسابق اولا و من فقها من یخصن بالامام علیه السلام فده من الامثال این متن فقه متن شرایط خب معدن اتفاقاً گفتن حالا چند تا معدن اونجا هست همین‌طور میان قشنگ باز می‌کنن و می‌گیرن اونم آین قی حالا قوم برن بگیر آقا اینا چیه حکم قسیست که این قدر مسلم قدر مسلم این هست که این آقایی که اومده دست رو اینجا گذاشته میگه هر کی می‌خواد بیاد یه ماشین از اینجا ببره باید ۵۰ تومن من بده این درآمد درآمد حرامه این خرو البته تا قبل از اینکه حالا خدمتتون مطرح کنیم به ذهن خیلی نمیومد که این حرام باشه این درآمد درآمد حرامه این یکشمهست شما از این چشمه‌های حرام‌های بیناشان در این ثروت‌ها زیاد دارید معاولات روندی فروش زمین‌های مواد بسیاری از کوردارهای این ۱۰ سال از راه زمین‌های مواد بییاده شده خروش حرام بوده سال نمیشه این وهاذا البته یه مختصری هم ممکنه حلال باشه از همون چیزایی که جلوتر اصل ۴۹ میگه دولت باید به حساب اینا برسه یه کساتی بکنه ببینه اونش که واقعاً برسه ب کدوم مال مردمه کدوم مال اشخاصه کدوم مال دولته کدوم مشروع مالکه حساب رو روشن کنه اگه سی چیزی موند بده به این‌ها البته حالا اجازه بدید پس گفتم ب ناتوانی‌ها رو دولت می‌تونه الان بیاد برای اینکه اینا تاریخ این کارو می‌کنن دولت بیاد یک دستور من تصرف توقیف این آکنه دولت وقتی دید این کارو می‌کنن فوراً الان یک دستور توقیف میده می‌گوید هیچ‌کس جز به این اندازه محدود حق تصار نداره این الان دارن دادگاه انقلاب خیلی می اینا راه‌های اجرایی رو اجازه بدید جدا کنیم ما مسائلو بگیم اینجا مبانی فکری رو اول اینجا بگیم بعد راه‌های اجرایی باید افتکار کرد همش مبناش به محض اینکه دولتی حقوق عامه در مرز طبیعه فوراً حق رو داره عین وحی خب بنابراین قسمت م ز این اموال هم متعلق به دولت است و وقتی گرفت به صورت تعاونی‌های تولید میذاره در اختیار هم صاحبان کارورن به سلامتی این امت انقلابیمون امروز که در خدمتتون هستیم حدود ۸۳ از صنایع بزرگ و نیم بزرگ خورد یعنی جز این صنایه خیلی کوچک الان بر همین عطا آس گرفته شده الله اکبر الله اکبر الله اکبر
و من اون که
و من اونجا که می‌گفتن مصادره باسم میگفتم بابا مصادره تو ذهن میاره یعنی اینا مال اینا ازشون گرفتید به عنوان جریفه حالا اونم مبنا داره مبنای فقهی داره ولی ممکنه حالا توش حرف بزن آقا نگید مصادره بنویسید قانون استرداد اموال محسوبه از دست واسبین و در لوایع بعدی به همین صورتم نوشته شده به دادگاه انقلاب به همین صورت بعداً ابلاغ ما اگر قدرت تنظیم و اجرا و اداره پیدا کنیم قانونشو داریم شما لیاقت ارتو بسازید قانونش هست بنبست ما نداریم در اسلام اگر ما قدرت مدیریت برنامه‌ریزی اجرا رو بالا ببریم با همین اصل ۴۳ و اصل ۴۹ قانون اساسی در یه برنامه‌های ۱۰ ساله جامعه ایران توش تولید بالا نفی مزدوری برای اشخاص و برای دولت امروز در جامعه‌های سوسیالیستی عموماً مزدور دولت دارن اینجا که موضوع نیست نفی مزدوری برای اشخاص و برای دولت تا سطح گسترده این مقدار مزوی دولت هست تو مثل تصیحات اونجا دیگه نمیشه این کارو بکنی یا حتم کردن یا اینجا اینجا نگفتم من دیگه بود گفتم آ اینجا گفتم گفتم به اینکه خدماتها تو که مجبوری پیدا می‌کنه کارش نمیشه گفت به هر حال ولی در کارهای تولیدی جز آنچه تولید سراح و امثال ایناست که مال دولته نفی مزدوری در سطح وسیع با حفظ آزادی و با حس انگیزه‌ها و رغب‌های شخصی و ابتکارها این اجمالاً یک س هرگونه‌ای برای آقای الحا این هم نوع سوم سرمایه سرمایه در نوع چهارم سرمایه بازدرگانی سرمایه بازار این منفی جمله مربع بشن لایحه اراضی کشاورزی بر همین اساس تنظیم ده و تصویب شده و هیچ مانع شهری هم با رعایت موازین اعمال ولایت ندارد. دقیقاً اینجا مورد بحث قرار گرفت در خدمت آیتالله منتظری آیتالله مشکینی و دقیق دوستان دیگه هم شرکت داشتن و روی موازیم این لایه تن شده. مطالعه بفرماد هر جاش می‌برید بدونید که این لایه در یه مجمع فقاعهتی بررسی و تصویب شده. نخیر امام منهای امام منهای مال ولایت از منم بنویسید اون استفترو از منم بپرس همونجا جواب می‌داد تصرف در زمینی که ملک دیگران است که اون است بندهم بنویسم حرام است فر نمی‌کنه به آقای منتظرشونم جواب به همه فقها یکتون مذهب بیشتر ن به تمام فقها نیست یک جواب میگن مردم من باید رهم و شما هم که تشریف دارید و خوبه من به اون چهارمین دستمو برم این سؤلاتم نمی‌تونم جواب بدم بله جواب میدما میگن مرحوم عاشق محمد باقر نجفی که ویرزای بزرگشی رازان رسن تقریباً شاگرد او هم بوده معاصری بوده که پیش او دردم خونده ظاهراً پیش او در میده ولی به هر حال معاصر کوچک‌تری بوده و خیلی برا در اصفهان

خلاصه سخنرانی

این فایل صوتی به مبانی و انواع مالکیت در اسلام و اقتصاد می‌پردازد و ریشه‌های ابتدایی و انتقالی مالکیت را توضیح می‌دهد. سخنران بر این عقیده است که کار – شامل کار تولیدی، خدماتی، و احیا (مانند یافتن گنج یا تصاحب لقطه) – منشأ اصلی مالکیت اولیه است. در ادامه، راه‌های انتقال مالکیت از جمله مبادله، هبه (بخشیدن)، و ارث را بررسی می‌کند، و تأکید دارد که این‌ها صرفاً انتقال‌دهنده مالکیت هستند، نه پدیدآورنده آن. همچنین، به تمایز میان مالکیت فردی و جمعی اشاره کرده و تفاوت مالکیت شخصی (هر مال) و مالکیت خصوصی (ابزار تولید) را در نظام‌های اقتصادی مدرن بیان می‌کند، و جایگاه مالکیت دولتی را به عنوان تجلی مالکیت جمعی توضیح می‌دهد.

متن پیاده شده

با سلام فراوان برای همه شما دوستان اون روزها روزهای یاد و یادآورانه فردا هزدهمین سالگر ۱۵ خرداد هست. ۱۵ خرداد نقطه عطفیه در تاریخ جامعه ما مخصوصاً نقطه عطفیست. رای روحانیت ۱۵ خرداد کتاب اصول خیلی دقیق جالبیست خیلی هم مفصله چنید ربیف قوانین ولی مفصل‌تر هست وصول و قوانین این سه تا کتاب تقریباً با هم معاصرن برنامه شکل داریم گویا به دست منقی رفته باشه گویا گویا رفته باشه یا در زمانی که او مدرس ارزنده‌ای بوده او مسافرت کرده به اسلام میرزای شیرازی هم گویا به دست آش محمد باقر رفته بله تو ذهنم کسی به دست آوردم به دست آوردم شاق دیگه تا اصفهان من آشمن باقر یک مسجد خرابه متروکه‌ای بوده درش قابل استفاده نکن یه جای دیگه قرار میشه مسجدی را بسازن ایشون میگه برید آجرها و چیزهای لوازم ساختمانی اون مسجد خرابه متروکه رو بیارید و این مسجدو باسید معترضین دادشون بلند میشه که آقا تو این مسجد این مسجد نویز که الان در بازار سجد نو اعتراض می‌کنن که آقا این مسجدو نمیشه توش نماز بخونی برای اینکه فتوا این است که تثیر پوسیده را هم از مسجد نمیشه ببری بیرون مگر قابل مصرف نباشه و این آبجورها رو بازم تو می‌ذاشتن هیچ کاری نمیشد دستش نمیشد برمی‌دارن یک استفت می‌کنن این در موقعیست که میرزای شیرازی شده مقلب عامه استفتاح می‌کنن حالا اون موقع میرزا نجف بوده سامراه بوده نمی‌دونم هر حال شاید سامنرا بوده شاید نجف بوده دقیقاً یادم نیست می‌کنن از میرزا اوج میرزا مال سامرا میرزا هم جواب میده به اینکه نماز خوندن میم می‌نویسم حضرت آیتالله العظمی ملجالعنام و مهجالسلام ای شیرازی دامله العالی نماز خوندن در مسجدی که با آجرهای مسجد دیگر داخل شود چطور است؟ می‌نویسد باطل است. استفسار میارن پخش می‌کنن توی شهر خب دیگه مردم نمیرن نماز آشمان باز اونجا امام جماعت بود فقیه محقق یه بخشیه در عواسط کتاب هدایت یه بحثی هستش که مال آشمان باقر اصلاً اونو رشته تکبی رو این اثر شاگله من دیدم خاشم باقر بگه که در این عوام بردارید به میرزا بنویسید که شیخ محمد باقر گفته است آجرهای مسجدی را دیگه نمیخودم بنویسید مطروب و چه بنویسید شیخ محمد باقر گفته است آجرهای مسجدی را بیارن و باز مسجد دیگری بسازن نما دن در این مسجد چطور است؟ جواب میاد اونچه استاد بزرگ باقی چی؟ آقای ها شن حتماً مطالبه ما از این است البته اشکالی نداره آقا جون تا چهجور سؤال بکنی چی سؤال بکنید؟ از بنده سؤال کن بنویس تصرف در زمین مردم می‌خواد زمین شهر می‌خواد زمین خب خونه مردم چگونه منم این معلومین دیگه از استا نمی‌خواد از هر کسی جوابشه منهای اعمال ولایت و در مورد ولایت حرام است. با اعمال ولایت پیشکال است. اون روز من خواستم کتاب تحریراالوسیله رو اینجا بیارم. جلد دوم بود د تا مسئله بود براتون با هم بخونم نیاوردم. امروزم علی نمی‌دونم اینجا هست این کتاب یا نیست. برای آقا تو این کتابخانه مگه حالا زمان محمدرضای خاهن است که رساله کمیاب باشه دیگه حالاشون خیلی می‌خرن کمیابه هاونهاشون نمی‌ذاشتن چاپ کنن خب حالا در حدود صفحه ۷۲۴ یا ۷صد۱۲ ۱۴ جلد دوم نیست در حرود حالا وقت نشه در حروض صفحه نیست بانه منت کردم نبود حالا مخصوصاً در حدود صفحه ۷صد و ۱۲ ۷۲۴ هم چیزی اون حدودا توی این مسائل مستحدث می‌ذاریم در اونجا د تا مسئله هست پشت سر هم خیلی جالبه مسئله اول جایز نیست تعیین نهر جایز نیست تعیین نر اشخاص چیزی را که دارن می‌توانند بفروشن و جایز نیست انحصار اینا جایز نیست مسئله بعدی یجود لوال امام المسلمین همچین جایز است برای والی یا امام مسلمین اینکه تعیین نر کند انحصار کند چیزهایی را و هرچه راه می‌داند از آنچه در آن مصدرت عامه مسلمین باشد د تا مسئله بعد حالا اگر اون مسئله دومی تو اینجا نیومده بود فقط مسئله اولی بود باید که قطار بیاری و معرکه باز کنی عرض می‌شود که نه جانم اون چیزی که عرض کردم صحیحه است یعنی با اون قیود و ضوابطی که نوشته شده که در اون موازین و معیارهای مختلف رعایت شده هیچ چ اشکالی نداره. به هر حال این لایحه ارضی شروع اجرای اصل ۴۹ قانون اساسیست در بخش مهمی از ابزار تولید. انشاءالله در همه بخش‌های دیگههم عمل می‌کنیم. چهار سرمایه بازاری سرمایه بازرگانی سرمایه با درگانی به این معنا که این بقال محله ۵۰ هزار تومن سرمایه داره خودش یه شاگرد برق و کرایه و تلفن و مالیات و عوارض می‌خره کلی میاد اینجا وزن می‌کنه پاکست می‌کنه تصمیم می‌کنه می‌پوشه پول می‌گیره سختشون کارش این آقا بقال چهجور می‌خره و چهجور می‌فروشه مسلماً به اون قیمتی که خر یده نمی‌تونه بفروشه این مثلث یه ماه این کارو بکنه باید از ما بخوره در ماه دهم دیگه هیچی نداره اینقدر مسل که به قیمت خرید نمی‌تونه بفروشه باید یه چیزی رو قیمت خرید بکشیم چقدر بکشیم ف کنید که روزی ۱۰ هزار تومن فروش کرایه مغازه میده روز ۳۰ تو برا آب و برق و تلفون میده روزی ۱۰ تومن این چه یه شاگرد داره باید بهش بده روزی ۱۰۰ تومن این ۱۴۰ تومن ۱۶۰ تومنم خرج خودشه این ۳۰۰ تومن ۲۰۰ تومنهم استعلا داره کس باید بیاره اینم جزو استطلاح حساب میشه جنس که بض بالاتر میشه کمتر میشه ریخت داره پاش داره که از ترافشه تخمر خرابشه کر خرابشه شیوه خراب میشه به طور متوسط روز ۲۰۰ تومنم استعلاق ۵۰۰ تومن اینا رو اگر بخواد روی اینا حساب بکنه و با تومن ۱۰ شای ۵ سود یعنی ۵ سود این واقعاً نیست با ۵ اضافه اگه اینو بفروشه هیچ اشکالی نداره این همون الفاص حبیبالله این سود نبرده اصلاً نباید گفت این آقا جنس را با ۵ سود فروخته باید گفت این آقا جنسو خریده و اجرت خودشو کارگرش و استحلاک و کرایه محل و آورق و تلفن و اینا مالیات شهرداری و همه اینا رو حساب کرده با او فروخته و الا نه با سود فروخته نه با زیان واقعاً نباید گفت سود داره گفت چند آدمی اینجا کار می‌کنه اجرت داره حالا اگر ما که دعوای لفظی نداریم که می‌تونید بفرمایید که این آقا با ۵ سود فروه در حال گفتم واقعاً ۵ سود نیست حق وزمه خودشو و شاگردشو عوارض و استعلال و عاقب تلفن و کرایه مواضع سود نیستش در این حالت این ۵۰ هزار تومن سرمایه مطمئناً یک پول هم سود نداره اما اگر همین آقا گفت نفهمیدم شما تو این حساباتون همه رو به حساب آوردید سود ۵۰ هزار تومن چی میشه آمد با ۶ ۷ ۸ ۱۰ سود چی بود سؤال کرد ارزش اضافی این استون ارزش اضافی که واقعاً یست از خزانه ارزش‌های مرفی تولید شده اینه چرا اجازه بدید آقا چرا اجازه بدید چرا این دزدیه برای اینکه اونی که به کار خدماتی خودش و شاگردش می‌فرود خدمات هم ارزش مصرفی هست یعنی قابل مصرف خودش از با هر خدمتی بر مج و ح ارزش‌های مصرفی اضافه شده نه دزدی اونی که بابت مغازه بود همین طور اونی که بابت استحلاج بود همین طور اگر ۱ ریال بابت این ۵۰ هزار تومن اضافه کنه معادل این یک ریال این دستگاه ارزش مصرفی جدید تولید کرده دقت نیست معادل این یک ریال آیا این ۵۰ هزار تومن آیا در ایجاد یک واحد جدید ارزش مصرفی نقشی داشت ۵۰ هزار تومن باشه ۵۰۰۰ تومن باشه ۵۰۰ هزار تومن باشه با این سرمایه هیچ ارزش مصرفی جدیدی در خ زانه اجتماعی ارزش‌های خدماتی و تولیدی جامعه اضافه نشده است. واقعاً یه دقت کنید آقا اول بفهمید بعد حرف بزنید چون من مطمئنم که هنوز نفهمیدید لطفاً یه قدری دقت کنید بفهمید حرف میگید نه پاشید بیر ببینم چی گفته برای بفرما در افزایش بازده کار سبب است. سرما طلبه حرف بزنیم سرمایه تجارتی و بازرگانی برای کار خدماتی شرطه است نه سبب هیچ منشیتی ندارد ولی ابزار تولید واقعاً منشیت داره نداره
نه جانم اجازه بدید س همونو میگم دیگه فرقش اینه که اونجا کارخانه در این تولید مؤثر است سبباً انتصاب مسبب به سبب نشعاً که این بگیم ناشی از اوستم ری کاملاً من بد این معنا که ببینید خوب دقت کنید بدین معنا که اگر ما اگر ما نظام درست کنیم که در اون نظام اگر نظامی درست کنیم که در اون نظام به هر کاسبی خودم اون تولیدکننده اصلی بگه من این کارا رو بهت میدم نمی‌خواد سرمایه بهت میدم ببر بفروش وقتی فروختی بیا من بدی قجرتو بردار به من بد هیچ تغییری در وض وجود نمی‌آید حذف این سرمایه و بودش به کلی بی‌اثره در حالی که اونجا حد ابزار تبلیغ ت تولید ودش مؤثر بود بنابراین اصطلاح ارزش اضافی در اقتصاد اصطلاح ارزش اضافی در اقتصاد که گفته می‌شود منجر به استثمار و منجر به زدیدن از ثمره دست از ثمره و دسترنج کار دیگران میشه از نظر تحلیل اقتصادی دقیقاً مربوط است به اون سرمایه‌ای که در نقش ابزار و عوامل تولید ظاهر نشود. سرمایه در گردش در واحدای تولیدی و سرمایه در گردش در واحدهای خدماتی از جمله باز خب آیا از نظر اسلامی م مسئله مسئله این از نظر اقتصادی بود این بحث اول ما از نظر اقتصادی بود از نظر اسلامی مطلب چه از نظر اسلامی از دو دید وان به مطلب نگاه کرد. یکی از دید اینکه وقتی کاذب رفت برنج و نخوبیا و روغن رو خرید مالکون می‌شود و چون مالکون می‌شود وقتی می‌خواست بفروشه لا یه مال مسلم الا عنیب نفسه الا ان تکون تجارتا یه وقتی با این دید نگاه می‌کنید با این دید میگید آقا اگر قن رو خرید کیلوی ۳ تومن و گفت میخوام بدم کیلو ۳۰۰ تومن اشکال ن همینو دیگه چه می‌کنه چه بخرم بگه میدم کیلوی ۵ تومن چه بخرم بم کیلو ۳۰۰ تومن هم ی از این نظر از این نظر به مسئله نگاه کنید مشغول این عدله است ولی تمام عیب مسلمونی ما اینه که اینجاها مسلمونیمون دقیق میشه اینکه اجها حرامه است و انصاف لازمه اینا دیگه ما گوش ما از تتبع قسمت مهمی از روایاتی که از عصر پیغمبر اکرم صلوات الله و سلام علیهم صل علی محمد و آل محمد
و بعد ائمه سلام الله علیهم اجمعین در زمینه تجارت داریم ما فعلاً این گیم این رو به خوبی می‌فهمیم که یک دارای اخلاق اسلامی و ملتزم به مبادی اسلام سودی که در کس برای خود در نظر می‌گیرد معادل همون ۱۶۰ تومنه است به اضافه اون ۱۰۰ تومنه و اون ۴۰ تومنه و اون ۲۰۰ تومنه وگر چیزای دیگه هم از این قبیل میاد فش بیاد حالا ۱۶۰ که رقم قصی من نگفتم وسط یعنی در این حدود یعنی در حدودی که یک هفت و زحمه عادلانه‌ای داشته باشه قاسبی که بخواد بگه من علاوه بریم باید اصل سرمایه هم برام این سرمایه نازا و عقیم اقتصادی باید برا من معجزه کنه برکه داشته باشه این آدم غیرمنصحیست غیر منصب بودنش از نظر معیارهای اسلامی تردیدی نیست. ما فعلاً چون بحثمون رو باید دیگه خیلی گسترده کنیم و من می‌خواستم که شما در این دیدار یه مقداری تان با یه چیزهایی دقیقاً آشنایی دسته‌بندی شده. من که چیزی نداشتم خدمتتون عرضه کنم دستاوندی در زمینه مالکیت داشته باشید و هم یک یک فرصه تحلیلی از اون تحلیل‌های قبل خب ما تا اینجا رسیدیم که یکی از موجبات مالکیت است. یک مقدارم حدیث‌ها رو خوندیم براتونو شرح دادیم. سومین چیزی که منشأ مالکیته ی‌تونه یعنی از اون طریق آدم صاحب یه چیزی می‌تونه بشه خدماته. خدمات به کارهایی می‌گویند که تا وقتی کار زندهست با آدم رابطه داره و الا وقتی کار مرده میشه وقتی لاشه میشه دیگه با آدم ارتباط مالکیتی درس نداره. طبی آمد و یک کسی روبت کرد قرستدار اگه آمد آمپول زد اگر آمد پانسمان کرد بیمار رو حالا وقتی پانسمان کرد و تمام شد چی می‌مونه؟ می‌مونه اینکه زخم این پارسمان شده حالا میشه گفت که شما مالک یک چیزی هستید یک عینیت خارجی پیدا بشه که اون عینیت خارجی بشه ملک من باشه وقتی وقتی انسان کاری رو انجام میده که نتیجه و باز این کار عاید دیگران میشه اما کارش به یک عینیت خارجی تبدیل نمیشه که بشه بگی اون عینیت مال اینه به این نوکارا میگن صدما مثلاً معلم میاد به این شاگرد درس میده اونوقت خب حالا چی الا بحث به اینکه من معلومات شما شدم حقی یاد گرفتی مال منه گاهی معلمای خود از این حرفا هم می‌زنن اتفاقاً اتفاقاً اساتید خود به طلاب میگه ایمک نشناس تو هرچه داری از من داری خب هرچه داری از من داری باز یه عبارته هرچه داری مال منه یه عبارت دیگر قدر مسل اینه که ادعای مالکیت اون طلبه یا اون دانش‌آموز یا اون دانشجو رو و مالکیت ذهن او رو نمی‌تونه بکنه. وقتی کاری که انسان انجام میده سودمند برای دیگری. یکی از ارزش‌های مصرفی رو تأمین می‌کنه. یکی از نیازهای او رو تأمین می‌کنه. اما عینیت خارجی که بشوستگی اون مال من میشه داره به این نوع کارا میگیم خدمات خب در خدمات آدم صاحب یک عینیت خارجی که نتیجه کارش باشه نیست ولی در عین حال خدمات منشأ مالکیته یعنی چی منشع مالکیته یعنی چون انسان مالک خود اون کاره بنابراین می‌تونه از طریق مبادله این کار با یک عینیت قابل تملک چیزی را به دست بیاره طبیب اتفاقایی که اون وقتا تو ده می‌رفتن سوار الاغ می‌شدن و از این ده به اون ده با خورجین خالی می‌رفتن با خورجین پر برمی‌گشتن می‌رفت برای یک بیماری تو این خورجین همه چیز پیدا میشه تو یه خونه می‌رفت معالجه می‌کرد یه یه نون بهشون داده یه خونه دیگه می‌رفت چار تخممرغ بهش می‌دادن یه خونه دیگه می‌رفت یه سیب پنیر بهش می‌دادن به هر حال جه می‌کرد و برمی‌گشت و به ازای این معالجهش یه چیزایی گیرش می‌آمد. خدمات کارهای مفیدی هستند که انسان مالک خود اون کارها هست. این حتی از نظر فقهی هم ما اینجا اعتبار مالکیت می‌کنیم. انسان مالک کار خودش هست و چون مالک کار خودش هست و این کار سودمندیست از طریق مبادله که حالا بعداً ازش صحبت می‌کنیم می‌تونه مالک چیزای دیگه هم بشه. پس یکی از منشأهای مالکیت کار خدمایست. تا حالا س نوع کار ما گفتیم. کار تولیدی که خیلی نقش مهمی داره. کار حیاضتی که از نظر کار بودن اونقرا نمیشه روش حساب کنی. حیاضته. گفتیم یعنی چی؟ گفتیم مشو از طبیعت برمی‌داره و کار خدماتی این سه نوع کار رو که در مالکیت انسان مؤثره فهمیدیم و معلومم شد که مالکیت بدون هیچ کار نه تولید نه خدمات نه حیات عملاً مالکیت اینجوری ما نداریم چون در مورد حیاضت می‌رسیم به آقا چون در مورد حیاضت درسته که انسان گفته این مالک مشاع طبیعته ولی بالاخره تا سهمش جا برنداره این مشا براش قابل استفاده نیست. پس حالا می‌رسیم به آقا که اجازه بدید منشأ اصلی مالکیت یا کار تولیدیست یا کار خدماتیست یا کار حیاضتی کار حیاضتی یا منشأکیته یا لااقل اگرم ما بگیم مالکیت به عنوان مشارای همه هست منشأ ز هست یعنی منشأ تعین مالکیت در اون صحنی که برمی‌داره هست پس به هر حال بی تأثیر نیست در مالکیت البته قرآن که معمولاً نیادت رو منشأ مالکیت میده این سه منشأ مالکیتن حالا این‌ها ریشه‌ها و سرچشمه‌های اصلی مالکیت بودن. وقتی کسی چیزی را از طریق یکی از این سه نوع مالک شد اونوقت می‌تونه از سه طریق مالکیت او به دیگران منتقل شود. این سه‌ای که ما گفتیم منشأ پیدایش مالکیته. سه دیگر که بعداً میگیم اینا منشأ انتقال مالکیته. بنابراین مالکیت رو با انتقال مالکیت اشتباه نکن. انتقال مالکیت از یکی اضرا یک مبادله. شما ۴ تا نور دارید تنیر ندارید هم ب پنیر داره نون نداره یه دونه نون به اون میدید نیم سیب پنیر می‌گیرید هر دوتون نون پنیر پر میشید نه اون پنیر خالی سیرش می‌کنه نه شما خدایی نکرده نون خالی از کلاتون پایین میره اینا نون خالی هم از کله آدم پایین میره آدم اگه درست نش باشه درستنگی از همه قاشقاده‌تر می‌کنه غذا رو به هر حال با مبادله یک دونه نون دادن نیم سی پنیر گرفتن قبل از مبادله شما مالک این نان بودید او مالک اون پنیر بود با مبادله مالکیت جاش عوض میشه شما مالک پنیر میشید او مالک نون میشه میشه گفت مبادله هم از منشهای مالکیته ولی مالکیت انتقالی نه مالکیت ابتدایی وقتی ت مالکیت انتقادی می‌رسه می‌تونیم بگیم مبادله منشأ مالکیته اینه که منم اینجا به عنوان ۴ یادداشت کردم گفتن چهارمین منشأ مالکیت مبادله هم می‌تونید عدد ۴ ردیف ۴رو بذارید هم ردیف یک رو یعنی در نوع مالکیت انتقالی ی در کل مالکیت منشع مالکیت ۴ اینم خیلی روشنه مبادله این است که من که دارای یک اهچ مصرفی هستم که یا از طریق کار توحیدی یا از طریق کار حیاضتی یا از طریق کار خدماتی چیزی رو مالک هستم مبادله می‌کنم ملک خودم و مال خودم را با چیزی که شما هستید مالک او با یا از طریق کار تولیدی یا کار حیاضتی یا کارواتی این هم چهارمین انم خدماتو حالا بیان می‌کنم چی اجازه بدید بریم این هم چهارمی خب حالا مثل اینکه بعضیا خیلی اضرار دارن من این مطلبو همین جا بگم تو نوشتم همینجا نوشتم ولی تو اون جمع‌بندی می‌خواستم سریع‌تر بگذرم این ۶ تا رو گفته باشم حالا که ذهن شما اینجاست من همینجا میم دقت کنید گاهی مبادله خودش به صورت یکی از خدمات در میاد. مبادله‌ای که خود انسان می‌کنه و منشأ مالکیته نظیر اینکه شما میرید در مغازه ۲ تومن میدید ۱ کیلو نون می‌خرید شما مبادله می‌کنید او هم مبادله می‌کنه. شما ۲ تومن میدید او هم که نون میده هم شما مبادله کرده‌اید هم او مبادله کرده مبادله از نظر شما و از طرف شما یکی از کارای جاری زندگیتونه ولی مبادله از طرف ننوا چیز دیگریه مبادله از طرف نونوا به صورت یک خط خدمت درراومده اونجایی که شما تو حجره یه نون به رفیقتون هم حجره‌ای میدید نیم سیر پنیر می‌گیرید اوهم نیم سیرغ به شما پنیر میده یه دونه نون می‌گیره مبادله در طرف یکی از کارای جاری زندگیه اما وقتی شما میرید در دو کن نونید ۲ تومن پول میدید یه دونه نون می‌گیرید یا همون جا اگر برید نیم سیب پنیر بدید یک دونه نون بگیرید در اونجا از طرف شما یکی از کار روزمره زندگی ولی از طرف نونوا یک شغله چرا برای اینکه نونوا کسیست که یک خدمتی رو به جامعه ‌کنه و اون این است که کالایی را که در دسترس دیگران نیست میاره در دسترس اونا قرار میده البته حالا نونبا که ما گفتیم نونبایی کار تولیدیه میریم سراغ بقالی وقتی میرید درون بقالی و یک جمع بیستیک می‌گیرید به جای یک دونه نون چه دمن پول بدید یک جای بیسکویت بگیرید چه نیم سی پنیر بدید یک جای بیسکویت بگیرید این معامله از طرف شما یک کار جاری زندگی ولی از طرف او یک قد خدمته کار بقال چیه؟ بقال بیسکویتی را که در دسترس مردم تو محله نیست ماستی را که در دسترس مردم تو محله نیست پنیری را که نیست سیب‌زمینی و پیازی را که نیست میوه‌ای را که نیست چون بقا شهرا دیگه همه اینا رو دارن این‌ها رو از مراکز دیگر میاره نزدیک مصرف کننده که مصرف کننده نخواد اه دور و درازی بره برای تهیه او از طرف بقاد این یک خدمت است. مبادله‌ای که من در اینجا گفتم منظورم همون مبادله یعنی ناظر بودم به اون مبادله اول که یه کار جاریست که دیگه خدمات نیست توضیحهم نیست ولی این مبادله وقتی حرفه میشه شغل میشه خدمت میشه این جزو کار خدماتیه نوعی از کار خدماتیست پس توضیح یعنی توزیع کارا یعنی پخش کالا میاد جز کار خدماتی بنابراین اگر سقال هندگونه رو می‌خره کیلوی ۵۰۰ از تولید کننده و میاد به شما می‌فروشه کیلوی ۶۰۰ این یک قرونی که او می‌گیره بابت استحلاک و خراب شدن هندونه‌ها و کرایه و ونجا نگه داشتن و صبحشون موثر شدن و فروختن این بخشی از این یک قرانه اضافه مربوط به خدمتیست که صبح تاشون خودش به شما عرضه می‌کنه توصیه کالا جزو کارهای خدماتی دیگه ما پیش از اون سه نوع کار نوع چهارم نداریم تولید خدما دیگه نوع چهارمی نیست چی حق نیست کاره یعنی او یک کاری رو انجام میده و چون او مالک کارشه شما میگید نه جانم حق نیست ملکه اجاره یعنی یک کسی که اجیر میشه اجاره چیه مبادله حق یا مبادله ملک کسب ملک کنه می‌خواد صبح تا شب باشه می‌خواد یه آن باشه وقتی در اونجا پارسمان می‌کنه یه رب ساعت پس یک ربع به ساعت کار می‌کنه و اجرت شما میگید بهش اجرت میدن به طبیلم همینطور اجرت میدید اینا همش داخل در مقوله اجارت یعنی مع دادن و مع دادن تبدیل به کسب ملک کاری را که او ملک اوست عرض می‌شود تبدیل می‌کنه به شیکی که ملک شماست یا عیناً یاتاً
چی
نه نوع معامله از حالا این از نظر نوع معامله فرق می‌کنه از نظر محاسبه اقتصادی نه فرقی نمی‌کنه از نظر محاسبه اقتصادی حالا می‌رسیم آخه اجازه بدید به اون می‌رسیم که به این چیز فرق نمی‌کنه بنابراین نوع چهارم یعنی منشأ چهارم برای مالکیت مبادله است ولی این منشأ منشأ مالکیت انتقادی نه منشأ مالکیت ابتدایی انسان باید یک مالکیت ابتدایی داشته باشه تا بتونه از این طریق منشعه چهارم به مالکیت دیگری برد نجم بخشیدن در مبادله طرف چیزی میدن در بخشیدن یکطرفه است هبت آریه اگر گفتیم آریه منشأ مالکیت میشه حالا هبه هبه که قطعاً منشأ مالکیت میشه هبه که منشأکیت است یک طرفه است یعنی شما مالک یک چیزی هستید می‌بخشید به طرف و طرف با این بخشیدن مالک همون چیز میشه اما شما چیزی گیرتون نیومده اگرم بگید برا خدا کردم ثواب گیرم اومده اینو دیگه تو حساب مالکیت اقتصادی نیااربینش ثواب فوق اقتصاده بنابراین منشأ پنجم مالکیته ولی باز اینم مالک منشأ پنجم برای مالکیت بخشیدنه ولی این هم منشأ مالکیت ان قالی نه منشأ مالکیت ابتدایی ششم مال انتقال‌های قهری نظیر ارث ارث و هرچه از این قبیل باشد در اونجا هم وقتی پدری مرد مادری مرد برادری خواهری همسری مرد عمویی دایی کسی عمه‌ای خاله‌ای مردی کردی مرد بهرا وقتی کسی مرد اموال او خود بهخود منتقل می‌شود به دیگری اگر کسی از راه ارث مالک چیزی میشه اینم باز مالکیت ابتدایی نیست مالکیت انتقالی باید پدر باید مورث هرچه هست باید مورث قبلاً مالک چیزی از طریق کار تولیدی کار حیاضتی کار خدماتی باید از یکی از این سید مالک چیزی شده باشه اونوقت می‌تونه این چیزی که مالک شد از طریق عقرم به ورثه او منتقل بشه این هم ششم مالکیت از راه انتقال قهری گذاشت گفتیم ششم انتقال قهری منشهای مالکیتو یک بار ردیف می‌کنم کار تولیدی کار عیادتی کار خدماتی این سه منشأ مالکیت اقتداریست مبادله بخشیدن انتقال قهری این سه منشأ مالکیت انتقالیست پس اگر کسی گفت سرچشمه و ریشه مالکیت کار است کار مثل اینکه یک حرفی بده منطبق با اسلام اسلام هیچ حرف هیچ بدعتی نیست هیچ م با یکی از آقایون فقها که صحبت می‌کردیم اونوقت که ما می‌خواستیم اینو در قانون اساسی بگذاریم صحبت می‌کردیم ایشون فرمودن به اینکه اسم چی میشه همین حرفا که الان آقایون زدیم چی میشه چی گفتیم آقا اینا مالکیت انتقالیست ما وقتی میگیم منشأ نادر هستیم به مالکیت ابتدایی بعد ایشون فرمودن که نه حالا یک کسی لغته رو شما چی میگید یک کسی میره تو خیابون می‌بینه یه چیزی اونجا افتاده برمی‌داره مالک میشه گفتیم آقا اینم شبیه حیاته این از ملحقات به حیاته لغته نظیر وبهاته عیناًهم واقعاً اینطوره دیگه یعنی لغته یعنی یبا لکل احد انخذغته فیملکها فیمکها یجو اینم یک نوع حیاضته منتها اصطلاحاً در فقه بهش حیاضت نمیگم نوع کار با قیادت هیچ فرقی نداره از نظر اقتصادی اینم از ملحقا حالا برای اینکه خیلی دقیق حرف زده باشیم میگیم و یلحق بالهیازه الانتقاد نه انت التقاط مکتب نه انتقاد یعنی یک چیزی را از روی جایی که گم گمشده‌ای را برداشت عرض می‌شود که بعضیشون گفتن نه حالا یه مثال دیگه یک کسی داره چاه آب می‌کنه کلنگش می‌خوره به یک کوزه اشرفی سکه طلا می‌تونه برداره گنجم همین اینم بازیاته یعنی یحقوا بالحیا اینکه انسان دسترسی به گرمی پیدا و این زمین را باز اگر گفتیم کسی مالک زمین میشه تاوم الارض به این معنا که گفتیم اگر اینو ما گفتیم این زمین رو باید یا از راه کار تولیدی و احیایی وارد ده باشه یا از راه انتقال و ریشه انتقالم باز یک نوع احیا باشه. بنابراین این کاملاً دقیق و صیغ و جامع الاطراف است و تا این لحظه که خدمت شما هستم ماده نقضی برای او نیافته‌ام که منشأک در منطق فطری ی و در اسلام که دین فطرت است کار است و کار این کار یا کار تولیدیست یا کار عیادتیست یا کار خدماتیست و انتقال مالکیت به دیگران منشأ انتقالیشن یا انتقال دو طرفه است مبادله یا یک طرفهست هبه بخشیدن یا انتقال یک طرفه قهریست مثل ارث و نظائه رعون ها من که اینجا منبر میام که چیزی نمی‌گرفت. عرض میشه به حضورتون که بنابراین معلوم شد که در این جهت مبنای ما در اقتصاد و در اقتصاد اسلام روشنه. امیدوارم که بتونید این مسئله رو خوب هر هستید برای دیگران بیان کنید. خب بلایا
یا
اینا در دیه او باید او به شما دیه‌ای را بپردازد و شما بعد از اینکه او به شما پرداخت مالک وجودیده اونم مالکیت انتقالیه و او از طریق کار مالک شده و شما از طریق انصاف حقی دارید یعنی شما یک حق دارید و این حق منش یک تکلیف است برای او و با اون کشته شدن اگر گفتیم شما این بحث تحلیلی فقهی مفصلیست که آیا با کشته شدن شما مالک در ضمه او می‌شنوید یا نه یک واجبی بر او هست که او باید عمل بکند دقت کردید اگر گفتیم واجبیست بر که باید عمل بکند پس از عمل منتقل میشه به شما البته شما در این صورت چیزی را به دست آورده‌اید که شما برای او هیچ کاری نکرده‌اید نظیر اینکه وارث هم برای رو کاری برای این ارثی که به دستش می‌رفته کاری انجام نداده. کار را مبت انجام داده. می‌توان گفت که چیزی را که انسان از راه گرفتن دیه حالا بگید دیه به خود آدم که کسی میاد یک جرحی بر آدم وارد می‌کنه و بر او واجب میشه به خود آدم دیگه‌ای بده. این برمی‌گرده به مالکیت انسان نسبت به خودش. یعنی چون شما مالک خودتون هستید و او به شما آسی وارد آورده چون مالکیت انسان نسبت به خودش معلوم نه از کار تولیدیست نه از کار خدماتیست و نه از کاریادتیست این روشنه دیگه زیاد برمی‌گرده به یک نوع ریشهش برمی‌گرده به مالکیت انسان نسبت به خود و اگه یادمون باشه ما گفتیم که اصولاً منشأکیت کار تولیدی و حیاضتی و خدماتی مالکیت انسان نسبت به خودشه انسان تو مالک خودشه مالک کارشم هست بنابراین این هم خارجی از این متا مقسم بر این م
مق
اگر اون اولی شدق بالتیاز اگه این دوی شد چیز دیگه خ بریم سراغ انواع مالکیت کیا چی
دلالی
چرا دلالی خدماته و چیه دلا پس چیکار می‌کنه جنابالی یه خونه می‌خواید نمی‌تونید پیدا کنید اگه می‌تونستید که بخونید سراغ او هرگز نمی‌رفتید یا می‌خواد تونو بفروشید نمی‌تونید بفروشید اگه می‌تونستید هرگز دلال نمی‌رفتید انواع مالکیت مالکیت فردی خب ما جالو میده انسان خود انکار می‌کنه و مالکه اون محصول کارم هست مالکیت جمعی مالکیت جمع زمین دو جوره. یک وقت مالکیت کل انسان‌هاست نظیر اینکه می‌گوییم زمین‌ها آب‌ها چه ملک کل انسان‌ها هستن یا اگر ما اونا رو گفتیم ملک انسان‌ها نیستن نظیر اراضی خراج که اون‌ها ملک کل مسلمین است من مدا و من قبل همه مسلمون‌ها لک می‌شوند در اراضی قراجی حتی اونایی که بعداً میان و بعداً مسلمون میشن اصلاً حالا نه پدر و مادرشونم مسلمون نیستن اینا مالکیت عمومیست برای عموم انسان یه وقت مالکیت فرو خاصیه یه اعه شریک میشن با همدیگه با شرکت مالک میشن کاری انجام میدن این میشه مالکیت گروه میرن یه چیزی رو مشا می‌خرن میشه مالکیتونی مالکیت فردی و مالکیت جمعی هر دو در اسلام به رسمیت شناخته شده. اصل مالکیت فردی در سیستم‌های کنونی دنیا عموماً به رسمیت شناخته شده. در قانون اساسی شوروی، در قانون اساسی چین من اگر می‌دونستم که امروز آخرین جلسه‌ایست که خدمت شما هستم، لااقل اینا روزم می‌خوندم. خیلی لازم بود. حالا هم عرض می‌شود که ها رو از من مطالبه کنید. نمی‌خوادم از من مطالبه کنید. بگید یک نفر بره پیش آقای دعاو ایشون اینا رو یادداشت کنید بخواد که مواد قانون اساسی شوروی و چین رو مربوط به مالکیت شخصی و جمعی عیناً استخراج کنه با ذکر صفحه و بنویسه و بفرسته که در اختیار دوستان باشه. در بحث‌هایی که می‌کنن مورد نیازشون مفیده براشون. و حتی در این کشورهای مارکسیستی اصل مالکت فردی اجمالاً قبول شده منقول و غیرمقول حتی خانه رو هم اونا میگن انسان ما که اصل راهم همینطور هم در قانون اساسی شوروی که مست ۳ سال پیش ۱۹۷ هم در قانون چهارمین قانون اساسی شوروی ۴ سال قانون اساسی داشتن ۱۹۱۸ یکی ۱۹۲۴ یعنی ۶ سال بعد یکی ۱۰۰ ۹۳۶ ۱۲ سال بعد یکیست ۱۹۷ ۴۱ سال بعد از او هم یکی در طول این مدت اینا ۴ تا قانون اساسی داشتن و این در قانون اساسی سال ۱۹۷ این ۳ سال قبله و مالکیت شخصی خانه و بعد ارث فیگورات همه اینا هم به ارث می‌رسن ارث هم اونجا برس در چینم همونجا به رسمیتنا کیا
درباره چی
خوندیم ما اون موقع دیگه با اون شخص آیات که نه ولی در روایات چون اصولاً بیشتر عدله در روایت در این زمینه اون روز خوندیم احادیثی رو که از جمله حدیث اینکه من سبق ال ما لمبق الیه احد چی بود بعد دالش اینجا داریم یا میت فیل ایات اینجوری داریم که اهمینه که فرد این کارو بکنه یا جمع و حتی ظهور ابتداییست فردش آثار مالکیت آثار مالکیت یک حق مصرف انسان چیزی رو که مالکهست می‌تونه مصرف کنه می‌تونه ازش استفاده کنید دولتی مالکیت دولتی توی اون انواع علت اینکه من این رو جداگانه ذکر نکردم یه بار دیگههم اینجا اینو عرض کردم که اولا این است که ما مالکیت دولتی را تجلی همون مالکیت جمعی بدونیم یعنی دولت متولی مالکیت‌های جمعی هستش به عنوان نکبندی از مردم یا این ه اگر در اونجا خواستید شما مالکیت بگید جدا از شهر و عامه بگید مالکیت جهت این چیزی رو که ما در مبانی فقهیمون به عنوان مالکیت جهت اسم بردیم این چیز جالب‌تریه مالکیت جهت چیزیست تقریباً معادل شخصیت حقوقی در اصطلاحات امروز مال فرد میشه شخصیت شخص حقیقی جهت میشه شخص حقوقی دولت نیز یکی از اشخاص حقوقیست و از طرف مردم تصرف می‌کنه اینه که با اینکه معمولاً سه نوع گفته میشه فردی و جمعی یعنی عمومی فردی و عمومی و دولتی اونی که مصطلحه مالکیت شخصی عمومی دولتی بانک ین سه نوع گفته میشه اما فکر می‌کنم دولتی یک نوع یک تجلیست از همون مالکیت عمی حالا ما همون اصطلاح بله همون جمعی همون اصطلاح مح البته حالا که از من سؤال کردید قبل از اینکه ادامه بدم بحث آثار مالکیت رو لازمه یک اصطلاح رو براتون بیان بکنم در اصطلاح یک مال دو اصطلاح ما داریم مالکیت شخصی مالکیت خصوصی با این دو اصطلاح باش مالکیت خصوصی به مالکیت شخصی ابزار تولید گفته میشه در اصطلاح اصطلاحاً به مالکیت شخصی ابزار فوری گفته میشه مالکیت خصوصی مالکیت این رو هم بهش توجه اینه که می‌گویی مثلاً گفته می‌شود که در شوروی مالکیت شخصی هست مالکیت خود وصی نیست. یعنی ابزار تولید ملک کسی نمیشود. اون ملک عموم است. این وقتی گفته میشه در نظام‌های سوسیالیستی در خیال ما نه در همش مالکیت شخصی قبول شده، مالکیت خصوصی قبول نشده توضیحش اینه که اصطلاح مالکت خصوصی معمولاً به کار می‌رود برای مالکیت شخصی افزاره. از چرا اینا مثل خسه دیگه بله اینا به اون عرض شد که اینا چی میشه اینا برمی‌گرده به یکی از اون به چیزی که قبلاً ما گفته‌ایم خب این اصطلاح رم لازم بود عرض کنم بنابراین بد نیست که اینطور در حافظهتون بمونه که از نظر انواع مالکیت در یه بحث تحلیلی آزاد از اصطلاحات ما دو جور داریم مالکیت فردی مالکیت جمعی آزاد از این اصطلاحات روز که بخوایم بحث کنیم دو جوره فردی و جمی و اما اگر جمعیه و اما اگر ما بخواهیم توی قالب اصطلاحاتی که امروز متداوله بحث کنیم که باید شما با این اصطلاحات آشنا باشید میگیم مالکیت ۴ور داره مالکیت شخصی، مالکیت خصوصی، مالکیت عمومی، مالکیت دولتی. این ۴ار اصطلاح رو باید بدونید. مالکیت شخصی معلومه مالکیت یک فهم نسبت به غیر ابفزار تولید مالکیت خصوصی مالکیت یک فق نسبت به ابزار تولید. ببینید حتی مالکیت یک گروه هم نسبت به ابزار تولید اینا از شقوق مالکیت شخصی میشه

خلاصه سخنرانی

این گفتار به بررسی مفهوم مالکیت و منشأ آن در اسلام می‌پردازد و آن را از دیدگاه فطرت و وجدان انسانی تبیین می‌کند. سخنران با ذکر تجربه‌ای شخصی از دیدار با نیروهای سپاه پاسداران و تأکید بر نقش روحانیت در جامعه، به اهمیت حضور عملی و تواضع در کنار مردم اشاره می‌کند. سپس، با ورود به بحث مالکیت، توضیح می‌دهد که در کنار کار تولیدی، برداشت از طبیعت برای رفع نیاز نیز منشأ مالکیت محسوب می‌شود؛ به این معنا که وقتی فردی از منابع آماده و فراوان طبیعت به اندازه نیاز خود برداشت کند، مالک آن شناخته می‌شود و دیگران حق ممانعت ندارند. در نهایت، این دیدگاه مطرح می‌شود که انسان‌ها به صورت مشاع مالک کل طبیعت هستند و برداشت فردی، سهم او را از این مالکیت مشاع مشخص می‌کند.

متن پیاده شده

پیش از اینکه بحث رو شروع کنم موافق هستید که یه چند دقیقه‌ای هم حرفای خودمونو بزنیم؟ وز این دوشنبه توفیق این رو داشتم که بعد از مدت‌ها دعوت یکی از واحدهای سپاه پاسداران را بپذیرم و به بخش سپاه و اون‌ها برم برای گفتگو و پرسش و پاسخ این مقدار توجیه و توضیح و یک مقدارم پاسخ به سؤالات یکی از سؤال ا رو که دادم بخونم به راستی من رو دچار هیجان کرد هیجانی که اشک از دیدند سرازیر می‌کرد توی این اوضاع که پاسداران عزیز و جنبازان عزیز رو به انواع و اقدام تحت فشار اجتماعی قرار میدن و هر روز اخبار شهیدان تازه‌ای از صحنه بعد و صحنه‌هایی دیگه میاد. یک سؤال بود یه ورقه سؤال که ۳۶ نفر از این افراد ستاد اده بودن نوشته بودن این سؤالاتیست که ما ۳۶ نفر تهیه کردیم ولی در مقدمه سؤال یک جمله کوتاه از دل برخواسته بود که برادر بهشتید چرا به میان ما نمی‌آیید ما شماها رو دوست داریم امیدمون به شماهاست چرا نمیایید در میان ما قدر ساده و فطری و از دل برخواسته این ج*** رو نوشته بودم که من همون جا گریستم گریستم اینکه چرا روحانیت به این پیوند اصیل ور میان خودش و جامعه کم توجه باشه. این‌ها می‌خوان با شما باشن. البته با شما به شرط اینکه شما وقتی میرید اونجا اون‌ها رو گرم‌تر کنید. نه اینکه خدای نکرده اونجا برید اون‌ها ببینن. که شما از اونا عقبید اونا حجت الاسلام شما هستن اونا آیت خدا هستن و آیتالله هستن کی بود زلزله پیش اومد ۲ سال بود یا ۳ سال پیش بود ۲ سال پیش فکر می‌کنم ۳ سال پیش بود به هر حال در این کی از این دانشجوها از اونجا از این دارایی که بودن خودشون یک گروهی بودن با من از اونجا تلفن کرد که اینجا اوضاع و احوال ناجور گروه‌های منحرف وهام اومدن و به ما کمک بدین بگید چند وقت طلبای مدرسه افغانی بیا پیش تلفن کردم به قم که با همه تییدی که ما بر ادامه درس خوندن این طلبه‌ها برای این چنین روزی و برای همون روز حتی داریم بگید اینا گروه گروه هرگروه یه هفته برن با اینا برگردن این یه هفته رو دستاشونو بعد بیان از دیگران بشن روه اول که رفته بود اگر عیب نداشت اسم اون طلبه عزیز سختکوف را هم می‌بردن چند اما دوست ندارم حالا حسن گروه اول که بود اونجا همون روز اول دوم جای خودش رو باز کرد این دانشجوها آمدن پیش من بعد گفتن که خیلی کار خوبی کردی گفتی اینا بیان اونجا اینا اومدن میدونو از دست دیگران گرفت با چی این باها رو می‌خوام بگم که اگه جهاد می‌خواید برید این باها رو رعایت اگه سپاه می‌خواید برید این باها رو رعایت یک نکه گفت اینا تا اومدن مثلاً اسم اون آقا نمی‌دونستیا گفتم گفت یکی از جناب گفت خب فلان خصوصیت این تار رسیدمون اول تا لباسا رو درآورده بی دست گرفت و باهم رفتیم جنازه رو از دل پاش بیم با ما تو صحنه بود با ما کار می‌کرد مثل ما یه کمی هم از جلو بعد صحبتش کردیم یک بارادم هست چیست فرمودیم زبان انگلیسی هم می‌دونه نسبتاًهم بد نمی‌دونه از ما می‌دونه سرخ و اینام دیدیم یه یک برادر خاکی درجه درج که میگم نف یعنی حقوقش یعنی تواضع فروتر دیگه این واژه‌ها رو باید خواهش بکنیم فروتر و متواضع خودمونی و این همون روزای اول با همین عمل و حضور شستشو داد مقدار زیادی از کارهای انحرافی محافظه بایا هم یک با ایمان رو با حضور در میدان عمل با دینش اینا دیگه عوار مستوم بحث تغییر گفتنم گفتن بحث تیری منزله چهار با تواضع و فروتنی و معنشی که اون عملشو گفتم منظور همون عمل با عمل فیزیکیتی بود اینکه بگم عمل اخلاقی یعنی با من و رفتاری که این رفتار جاذبه داره اونم نه ریاستکارانه سم نمی‌رزه از روی سه قم خود این آقا اون هفته آمده بودن اینجا جلوده بود تهران که من همین آقا گفت من می‌خوام تابستونی برم جع می‌خوام برم کردستان همین ما باید اینجوری باشیم فکر می‌کنم همتون دلتون میخواد اینجوری باشه ها اما حالا چقدر اینجوری بشید امنا وهم لاون می‌گونم من میدان فتنه و آزمایش زیزان شوم همون دوشنبه شروع پیک من رفتم بیمارستان دو سپاه این مصدومین و زیم‌های سپاه با اونجا حدود ۴ ساعت اونجا اتاق او رفتم با اها بایستم صحبت کنم ببینم چه میشه برای همشون رو اهل ایمان و سعا ظاهراً بدونه دستش بود شکمش که بودار پا تیر خورده بود بعضی دو جا بعضی سه جا یکی از این یک مردی بود حدود ۴۳ سال ۴۴ ۵ سال همسر تو بدر همسرشم اینجا بودن سیکر اینجا بود زیر در شکمش گفته بودی بود مثل اینکه حال نبود برای این حال رفتم باشه که صحبت کردش تسلیم و عظیمت و این مشرو و همسر که داشت رو با آب می‌فرستهش پایین آیست پرست مادرای ما اونجا بودن از هیچ گره هیچ شکوه‌ای ند. حالا چهجوری می‌خوایم بریم توی این جمع؟ اینکه گفتم اون روزش روز دوشنبه تصالفی شد اون روز این برنامه به هم درآمیز. اینکه گفتم اونجا گریستم به این خاطر بود که بهتون گفتم برادر نمی‌دونم تا چه حد لیاقت دارم که ین جمله رو برام نوشتید به قول عواما میگن خدا ازون شما باشه دعای می‌خونید یا نه یا دعا انقلابه ها دعاستنده رو به انقلاب دعای من چی راه‌های صحیفه چی بله سیاست هست ولی سیاست انسان با تقی اهل یار به الا میشیم سیاسی کارهای سیاست که بلدن یکی خورده اریم ازونم حسد دنیا و خوبآخره ذک هو الحیوان العجیم جسارت به قرآن نبین تو عذر می‌خوام از قرآن تو عذر می‌خوام سیاست و همچیز از انسان ذاکر انسان بهوش انسان حاضر در برابر خویشتن و خدای خویشتن و نه انسان غای از خویشتن خویش و انسانیت خویش و خدایش ید باید هم برید اما به شرط اینکه اینجوری باشید و برید اونجا سایهشی می‌کنید و همان سفر در تبس دو سه تا از آقایان اهل علم دیگه رفته بودن اونجا از فرمانده‌ای توی خیمه شروع کرده بودن کار به همون هم خ کرده بودن کارو پرند بچه‌ها در مورد که اینا چی میگن اینجا راستن اگر اینجوری می‌تونید باشید ببینید صحبت کار فرهنگی شد می‌خواستم یک جمله معترض باز بگم که وقتی میگید کار فرهنگی یعنی دین نه کلنگ نه تطر نه به این معناست نمی‌دونم چقدر از ولی اگر کار فرهنگی و کار دی با هم باشه چرا یه آقای محمد گفتیم که اون دفعهم گفتم بتون اینو براتون بگم دفعه آینده‌ها چیزی یادم میاد اینجا نبود نه اون روز نه بود اون روز گفتم که اگر فرصت بدی می‌گفت به نظرم اینجا بود به هر حال یه آقای آس محمد داشتیم در قصبه و بزرگ درچه در اطراف اسلام حدود ۱۰ ایشون به اصطلاح بهش می‌گفتن آس محمد اخباری ولی نه اون اخباری منحرف یعنی خیلی مقید بود از جمله مخیر بود به نماز نمازون ایشون از یک خانواده معروف روحانی بود د تا از امواه از مراکب بزرگ بودن عموی یکی از معاها استاد فرزندی بود در اصفهان که مقایجی هم آخرین درسی که در اصفهان درس خارج خونده بودن پیش او خون بعد نجف و در دست از او با تکلیف یاد بود مرگ وارسته مرجع با تقوایی من بوده رک و سریع هم بوده سریع و لجه یک طلبه‌ای از یه خانواده‌ای میاد شهر تا شهری و اینا می‌خونه یه مقدار از کافی و این‌ها می‌خونه میگه من برای هم اینا برمی‌گردم می‌رسه اونجا میره مثل سایر کشاورزا یه مقدار زمین می‌گیره اون موقع اجاره می‌کرد اجاره می‌کنه یه مقدار زمین مشغول زراعت میشه و مشغول هدایت میشه پسر عمویی داشت هم مباحثه من بود خدایش رحمت کنه مرحوم آمد حسین شریعت هم در اصفهان هم اینجا با من هم بحث شون برای من نرم کرد می‌گفت آسم مازون توستون اینا رو یکی یکی میدن که این سوراف داشته باشن ما رمضان توی تابستون در عم چند جور کار هست با هم وصل خرمنی که میشه هم باید هم خرمنی اونجا برنجم می‌کار هم باید ش بدن فصل سیفیکاری یا برداشتی هم هست هم باید به سیفی برس خیلی کارا نم در اون موقع این روستایی‌ها با خانواده‌هاشون اصلاً تو بیابون ضد نمیان توش تو مهره خونه نمیان خونه خونم روز سه چ ساعت شبا روز ۴ ساعت ۵ ساعت ۲ سالم بقیه رو خواهیم من اون موقع توی پابتون بم اً فصل اواخر اوایل باخ محمد میره سر با رعیتها بافانا میره س ظهر که میشه با هم بیان مسجد نماز می‌خونن یک حدیثم براتون می‌خونه بین الصراطین و نماز دومو برمی‌گرد از حروف میشه میان تو مسجد نماز مرو می‌خونه اونوقت هر کدام توی این سفره‌ای که با خودشون آوردن یه نون پیازی آوردم جلوترم تو مسجد کنار مسجد سر کوزه آب افطارشون رو بین الصلاه می‌کنن نوم وجا و آب نماز اشارم می‌خونه برمی‌گرده چای اونجا مشغول کار میشن اعضا میاد مسجد نمازو می‌خونه باقی سحرا ایشون می‌گفت که آمد آدم قوی در جوانیش بود اون موقع که نقل می‌کردشون خی شد ولی هنوز کار می‌کرد اینکه میگم این نقد و نربط به ۲۷ سال قبل بیشتر مربوط به اشتباه کردم مربوط به ۳۱ سال گفت آدم قوی بود در جوان معمولاً به اندازه د تا دیگه هم زمین اجازه می‌کرده و کار می‌کرد. ین آقای محمد نه تنها درچه که یه جای بزرگ بود بلکه در تمام منطقه اطراف نفوذ ظاهری داشت. مردم او رو قلباً دوست می‌داشتن از اون چی دیده بودن؟ لقوا چی؟
ایمان صرف عمل میرید تو روستا، میرید توی کارگرا، می‌رویم توی روستا، می‌رویم توی پاجرا، می‌رویم توی سپاه، می‌رویم توی جهاد، انتظار قلبی مردم بهخصوص که ما همیشه سیره پیغمبر و علی داستان امام باقاعر علیه السلام مرد. انتظار دارم که دعوت آقای رو بپذیریم اما با این آمادگی انشاالله اسوه حسنین باشید برای همزمانتون در جهاد سازندگی و جهاد ف خوب این قسمت در چی بود آفرین بود ود جایی بودم گفتن یک مقاله‌ای توی انقلاب اسلامی چاخ شده خوشی کرده بودن و آورده بودن من بخونم در حوزه نیوپور چه میده است مقارب خوندی بله خب این مواله تو خارج یا مط راست یا دروغه یا طب معمول آمیزه است من وص و من ذاکر زه باشه جوابش چیه البته باید جواب برا روشن کردن مردم بنویسین و بین باید ولی جواب بالاترش حضور بود ماه قبل آقای افایی رفتن اینجا یه ماه قبل که من اینجا بودم بچه‌های جوان قم گفتن که آقا ما اینجا ما همین بچه جوهای قم بچه‌های مدرسه گفتن ما اینجا بیآوریم و بی‌فنام چی میگه چون یکالمثل میگیم کوزهگر م متاره آب می‌خوره متابع چی بودن ها نهار ها عی
مخار ازره یعنی باران قبل از اینکه کوزه اختراع بشه یک مشک کوچیک درست می‌کردن یک سپاهی طول برا ‌کردم یه همچین دیگه خوب از این بزرگتر من اینا رو دیده بودم که قبل از توی عالی بود درست می‌کردم بعدم دروغم کهده بودم یکی از عادا میده بود درست می‌گردم و یک سپایم داشت این رو مخصوصاً شهاب می‌ذاشتن بیرون که آبش خنک بشه و از این آب می‌چکید چون ازش آب مثل بارون قهره قهره می‌چکید بهش می‌گفتن مفارق خب روز که یعنی نشان‌دهنده یک مرحله رشد هست در وسیله آبن این باید از کو آب بخوره اما دلش نمی‌دونه از کجا آب بخوره میگه این یکو دارن بفروشن بنابراین چیکار می‌کنه خودش از مساره آب می‌خوره حالا بچه‌های عزیز قم ما جنگجوری شدن این‌ها با قهرمانی‌هاشون در بهرس خوندن این انقلاب چه نقش زیر ن حالا بچه‌ها آمدن میگن ما اینجا بی‌برنامه‌ایم خواهشم تو این تحسیماتی که به برنامه چار تا هم برا عق منظور کنیم چار تا از دوستان بمونن ۱۰ تا بمونن قم با این بچه‌های قم باید برنامه داشته باشن برنامه جهاز سازندگی همراه با سازندگی بینشی و ملکی قبوله ها کی نمیره لا جاذبه نداره باید بیم چرا جاذبه چرا جای دیگه میرن نمیان ببین اولین چیزی که باید در خودمون اصلاح کنیم اینه که نگیم چرا نمیان یم چطورین که نمیان میریم دنبالتون من اون هفته بهتون گفتم توی این آیتالله منتظری در سال ۱۳۲۶ برنامه‌ای گذاشته بودیم قطعه‌ای در ۱۷ بریم تو اون روزاهایی که هیچ آخوند ملا نمیره ایشون رفته نزیکی از جهاز فرید که بهایی هم اونجا بود قرار بر این بود که قبل سفر همه اونجا بریم نفر ۱۰۰ ما هم برای یه محترم از اون سفر همراهون برده بودیم برای کرایه ورک خوراک و اینا که هیچکس مقدونم نکرد هوا خوب بود باز اون سال تابستون بود اگه هوا هوا خوب بود اگه هیچکم از ما پذیرایی نکرد بالاخره یه جایی می‌گفتیم و خامشون کرد وتون رفته بودن جذاب فعلاً اینا مثل این نه حسینیه دارن نه دارن یا نمیان حالا اشتن این میان به همون فصل قرم و قهرمنی هم بود و قرمنی ایشون چار خفت می‌گرفتن هم چا می‌رفتن اونجا و اونجایی که برنامه رو هم جمع می‌کردن و می‌شستن براش اون کسی که می‌گفتن ودار هدایت می‌کردن
بلا آزوی نمی‌دونم باز شد حالا اینکه میگید جاذب نداره نمیاد بریم دنبال ۵ درست کنیم بگیم بیا این وقت می‌خوایم ما بحثهای خوب داشته باشیم اگه بحث جده داشت بدونید خبر بنابراین سؤال می‌تونم یک سهمم برا قم منظور کنید بنده که این نفتح گفته بودم میام ۵ نیمو شروع می‌کنم که بعد یه جایی با ما داشته باشن ولی برخورد کردیم به این سمینار دوستان برنامه خ اینه که خواهش می‌کنم جواب این رو با دو زبان برید. یکی با زبان قلم، یکی با زبان عمل. من از این طلبه‌ها در اینجا میگم که این پیام انشاالله به گوش اینا برسه. من از اون کسی که این رو به عنوان اندیشه خودش نوشته و از کسان دیگری که احیاناً همین گرایه‌ها رو دارن دعوت می‌کنم که یک بار یک جلسه عمومی تشکیل بدهاشتن و بیان این انتقاد‌ها رو مطرح کنن می‌خوان جلسه خصوصی اشکالی نداره خب این هم مسئله بعدی من کدوم از دوستان ۱۵ روز قبل اینجا خدمتشون بودیم
همه خدمتشون بودن خدمتتون
خیلی خب پس آقا شما می‌تونید بفرماید که ما ۱۵ قبل اینجا چی گفته‌ایم یکی از دوستان رو یکی یکی از دوستان ما وقسمون اینه که جلسه بعد رو اینجوری آغاز می‌کنیم کی از دوستان آماده است که بگه ۱۵ روز بعد ما چی گفتیم از کجا شروع کردیم به کجا قط کردیم تو جانم گفتم این بلندگو باز در جلسه قبل صحبت از مالکیت بود و تعریف مالکیت و مالکیت خدا و انسان غبور مالکیت خدا حضور مالکیت انسان و منشأ مالکیت صحبت در منشأ مالکیت حق شد که همون کار محدود درش مطی داشته باشه
حیاضت رو نگفتیم حیاضت رو نگفتیم خیر بسم الله الرحمن الرحیم کار مولد به چه کاری می‌گفتیما؟ به کاری که ارزش مصرفی تازه‌ای به وجود آد مثال زدیم نفس ارزش مصرفی داره برا خیلی کارا میشه با پاساده هوا کنی میشه بحب بندی کنید میشه به این ستونهای بندی رشید می‌کنیم خیلی کارای دیگه اما به درد پوشیدن نمی‌خوره. یعنی دارای ارزش مصرفی پوشیدن نیست. وقتی پاکش کردیم و دوختیمش دارای ارزش مصرفی کویدن میشه. بنابراین ریزندگی بنابراین باخندگی وزندگی بشه یک کار مولد که باندگی ریسندگی سازندگی ساختن ساختن این حسینیه آهنگ‌گری و فلستایی نرجاری اینا عموماً چی هستن؟ کار تولیدی هستن قبول کردیم که کار تولیدی اجمالاً منشأکیت هست برای جمع و برای فرد تا اینجا اومدیم. پس منشأیت یک کار مولد کار تولیدی د مقداری از اینجوری ننویسید. قرار شد که شما حالا گوش کنید و همچین قشنگ یاد بگیرید و اونوقت بعد که اینا رو تکسیر می‌کنن بهتون میدن. اگه یه جایی جمله نوشتنی بود من خدمتتون میگم. مقداری از ارزش‌های مصرفی مورد نیاز انسان به صورت آماده در طبیعت وجود داره. چون ما نمک می‌خوایم همین جا قم جایی هست که نمک آماده از پیشرفت بردار شد نمک مورد نیاز شما به صورت آماده در طبیعت وجود داره توی جنگل‌ها میوه‌های جنگلی فراوان که به درد خوردنم می‌خوره وجود داره درخت‌های بلوت میوه‌هاش بسیار خوشمزه است و اگر انسان تازه ۱۰ ۱۵ تاش رو بخوره مثل که اینهار سیری خورده در این بخش درود و اون طرف‌ها تا برید به سمت بودستان یه قسمت مهمی از درخت‌هاش درخت بلوته توی کوهستون‌هاش برای اون تا بعضیاشم درشت و خیلی خوشمزهست تازهش خیلی خوشمزهست. بنابراین آماده است. انسان مطلب می‌کنه. بعد بتای وحشی هست. ناجیر توی جنگل‌ها هست. از این میوه‌ها از همونایی که میمونا می‌خورن انسانم می‌تونه بخوره و سیر باشه. البته این معناش این نیستش که انسان به میمون می‌رسه. به هر حال مقداری از ارزش‌های مصرفی مورد نیاز انسان به صورت آماده در طبیعت یافته می‌شود. بلوچ یعنی فقط باید پوچو بشکنم. کارم که من میگم این
بله وقتی که من که گفتم انواع داره برای همین گفتم نیست
گفتم انواع داره برای همین گفتم بعضی از انواعهاش رو میشه خشک بهش مثل کار گندوم ازش میاد پاک می‌کنن باهاش گون برو می‌زدن اینکه من گفتم گفتم تازه کن اونم بعضی از انواعش بنابراین قداری از مواد لازم و مورد نیاز انسان به صورت آماده در طبیعت یافت می‌شود. مگوهایی که در ساحر اونجا در فصل مگو روی زمین همین طور هستن و میشه برداری و مطرح کنی خوش سلیقه باشه سرخش می‌کنه می‌خوره. آدمی باشه خیلی گرسنه وسیله سرخ کردن نداشته باشه چیکار می‌کنه؟ بله همون جور مصرف می‌کنه دیگه. مقداری از ارزش‌های مصرفی مورد نیاز بشر به صورت آماده در طبیعت هست. رابطه انسان با اینا چیه؟ رابطه‌ای ما می‌بینیم ما این است که آقای الف و آقای ب میرن به کوه برای اینکه یه چیزی اونجا پیدا کنن بخورن میرن به جنگل یه چیزی اونجا پیدا کنن بخورن تو جنگل قارچ‌های فراوان هست غیرسمی که باز غذای آماده‌ایست میشه حتی قام مصرف کرد میشه پختو مصرف کرد هر دو میرن نفر اولی می‌رفته به یک درخت سیب جنگلی پج ش تا سیب داشته ریخته روی زمین آن اونجا زیر درخت آماده برمی‌داره نفر دومی میاد ه به اینکه این نفر اول اومده سیبا رو برداشته. آیا آقای الف که اول وارد شد این ۵ ۶ تا سیب رو برداشت بعد آقای ب رسید آقای الف رابطه‌ای با این سیب‌ها داره؟ ب می‌تونه بگه بده من یا نمی‌تونه بگه؟ حالا برای اینکه دچار این قده‌ها ش ۵ متر اون طرفترم یه درخت سیب دیگه هست آقای ب فقط باید ۵۰ متر حرکت کنه بره اونجا برسه به اون یه درخت اونجا هم سیب هست بنابراین فرض رو اینور می‌گیریم الف و ب میرن بجنگن شکم سیر کنن الف زودتر میاد چندقدرم می‌رسه به درخت سیبی که چند تا درخت چند تا سیبم داشته زیر درخت افتاده پایین برمی‌داره ینا رو بیرسه میگه با بده من اینا رو میگه آ برو اونجام درخت سیپ آیا به حرف داره بهش بگه نفر آقا بدم یا بگه سر منو بده بیا با هم رسم کنیم چه رابطه‌ای اینجا هست حالا در این فرضی که ما گفتیم که الف ۶ تا سیب رو احتیاج داره بخوره تا سی برای آدمی که ناهارش سیب باشه ۶ تا سیب زیادی نیست ۵۰ میلیون طرفترم درخت سیب هست کی می‌تونه بره اونجا سیب برداره آیا به حق داره به این بگه نصفشو بده من همشو بده من یه دونشو بده من بازم یا حق نداره آها باز داریم ما با همون منطق فطرت پیش میریم یعنی یه چیزی که وجدان انسان به آسانی او رو می‌یابد و می‌پذیرد ه نظر شما حق داره ب به الف الزام کنه بگه نصفی ثلثی ربعی یک ششمی یک دهمی از این سیبایی رو که برداشتی باید به من بدی یا حق نداره به نداره
همتون اینطور فکر می‌کنید آقا
اخلاق نه آهات کردتی که هست برای آقای
منم در همین فرض بگم پس در این فرض مثل اینکه همچین راحت همه می‌پذیرید که حرف نداره
خیلی خوب اگه حرف نداره سؤال اینه چه رابطه‌ای میان آقای الف و این ۶ تا سی به وجود آمدیا
مالکیت
رابطه مالکیت اگه این آقای علی دستا نگذاشته بودی بالاتر سیبا اول وایساده بود و تماشا می‌کرد که به به چه سیبی از آقای به اونوقت چی اون آقای به دست می‌برد د تاشو برمی‌داشت آقای علی حق داشتو بگیره؟
خب چه چیز رو اول آقای می‌تونه این شیشرسیو برای خودش نگه داره و آقای نمی‌تونه الزام کنه بگه این نصفشم به من بده مالکیت پیدا شده من او چیه کار تولیدیه آیا ارزش مصرفی جدیدی رو آقای علی به وجود آورده است با جمع کردن این زیبا نخیر
کاری که آقای الف کار تولیدی نیست چه کاریه کار برداشتیه برداشت کرده از طبیعت به اندازه نیاز خودش در حالت فراوانی یعنی ما حالا این یعنی خود این برداشتن یعنی این برداشتن آمده یک ارزش مصرفی جدید به سیب داده یعنی سیبی که برنداشت با سیبی که رو زمین بود از نظر شکم سیر کردن من فرقی داره ریدا گفتیم ارزش مصرفی عبارت است از یک جنبه‌ای که در یک شی باشه و به درد آدم بخوره این سیب رو زمین بود به درد این می‌خورد حارام که برداشته به درد می‌خوره از نظر درد خوردن درجهش بالا رفته با برداشتن نظیر پیر کردن پارچه می‌مونه. نظیر پارچه کردن ریسبون می‌مونه. نظیر ریسپون کردن می‌مونه. نظیر کاشتن پنبدونه می‌مونه. نظیر اونا؟ نه. ببینید این آقا کاری انجام داده. یک کار ساده البته ولی کاری انجام داده با اونه که این چیز رو برداشت کرده از خزان. بیعت فرض را اینجا می‌ذاریم که به اندازه نیازش و باودن مقدار لازم برای دیگران یعنی در حالت فراوانی در حال فراوانی الفدازه نیازش از طبیعت برداشت کرده این برداشت رابطه مالکیت میان او و این شی به وجود آورد است. ببینید این مورد قبول منطق فطری و فطرت هست یا اینکه یه جاییش عیب داره؟ بازم تکرار می‌کنم در این فرض می‌گویم وقتی انسانی از خزانه ارزش‌های مصرفی آماده موجود در طبیعت در حال فراوانی به اندازه نیازش برداشت کند ا همون برداشت مالک اون مقدار شناخته می‌شود. اگر کسی از راه رسیدو از دستشاف بهش اعتراض میشه چرا هم کردی؟ برو اونجا سیپس خودت بردار همین طوره فرض کردیم که سیب اونجا هست اینم ۶ تا بقش یهکم سیر کردنش لازم داره یعنی به اندازه نیازش برداشته به اندازه نیازش برداشته برای آقای ب و تیم و چ تا آقای یه هست هنوز
حالا ما فعلاً اینجا رو میگیم این من به شما امروز عرض کردم فن یادگیری رو مطرح کردم گفتم در یاد گرفتن و فهمیدن از متیقم به متق ند برید از روشن منتقل بشید به نتیجه روشن از مقدمه روشن به نتایج روشن از روشن زود سراغ مشکوک نرید از مشکوکم سراغ مشکوک نرید من الان می‌خوام از روشن برم سراغ روشن یعنی مقدمات روشن و استنتاج روشن بنابراین مثال فرضی که دارم اینه که با هم ملحق کن تعهد اینا داشتن گفتن بریم با هم جنگه سیر کنیم چی با هم
آقا حالت با همم نرفته اصلاً قرار اینم برش می‌داریم آقای الف از خونهش تنیی راه افتاد آقای ب هم آفرین این شکم برش می‌داریم خوب بگو اگه بازم جاش عیب داره می‌گیرید حذفش می‌کنیم آقای الف از خونهش راه افتاده به سمت جنگل آقای ب هم از خونش راه افتاده به سمت جنگل الف زودتر وارد میشه به اولین درخت سیب که برخورد می‌کنه زیر درخت ۶ تا سیب آماده است برمی‌داره اینا رو نیازم داره که سیر شه با این ۶ تا آقای ب از راه می‌رسه میگه هاان الف جون بگو ببینم سیب اینجا پیدا میشه میگه بله ایناها میگه سی منو بده میگه اونها ۵۰ متر طرف برو بون می‌خوام اونم اگه گفت نه بنده نمی‌خوام اون ۵۰ متر بدم یا الله منو بده حق داره یا نداره بلا نداره
همین طور که میگم فراوانی به همین شکل که میگم ببینید آقا این پیش میاد شما کاری نداره با بچه‌ها تجربه کنید پیش میاد با هم میرید یه جایی می‌بینید بین که اینجا دم دست بوده اونجا پنجم اون طرف در فراوانی به این شکله این به خاطر اینکه این ۵۰ مترا نره میگه یادو بده من پس فراوانی اینجوری یعنی در دستس او هست ولا اجازه ما به آقای اجازه دربار آقای علی به خاطر اینکه آقای علی حاصل متشه برای حاضر زحمت
باشه من که نگفتم بگید زحمت ولی زحمتش زحمت تولیدی نیست زحمتش یه زحمت کوچولو بوده و اونه که این ۶ تا سیب رو از روی زمین برداشته دست روش گذاشته یا برم نداشته خودش نشسته رو زمین دست روش گش گفته این مال من بنابراین زحمتش به این اندازه بوده حرفی نیست می‌خوایم ببینیم ما که درباره منشأ مالکیت صحبت می‌کنیم گفتیم یک کار تو تولیدی این قطعاً کار تولیدی نیست چون ارزش مصرفی تازه‌ای به وجود نیاورده است کار هست اما کار حیاضتی یه کار ساده برداشت کردنه از خزانه سرشار طبیعت برای اینکه
بگذارید آقا حرفا میخوایم ساخت بشه ها لبته خیلی من کش نمیدما چون رو دوستان گفتن سؤالات به جا رو من جواب بدم درسته برای مقدار جمع بکنه میشه اگر درست بشه کار تولید بکنه مجبوره که این درستیشو تعییر بکنه بهخاطر این بره چیکار کنه تولید بکنه کنه سالوی
نه آقا به خاطر یعنی اگر همون وقت که مثل آدم اگه این کارگری که کار می‌کنه که نتیجه کار تو تولیدیشو زر داره پول بگیره بخوره اون با این عین این یه وقتی یه کسی میره جنگل از جنگل برداشت کنه یه وقتی کار تولیدی می‌کنه فرقی نداره از این نظر بنابراین معلوم شد که دوت حیات یعنی برداشت از برداشت از خزانه طبیعت از ارزش‌های صرفی آماده موجود در طبیعت این هم منشأ مالکیت است.
گفتم آقا اون فرضا را مطرح نفرمایید. قرار شد که سؤالات نابهجا نباشه. گفتم برای اینکه ما برسیم بفهمیم مطلب رو میریم سراغ اون مثال‌های قطعی همون یه مثال برای بحث ما برای اصل بحث ما کافیه وقتی میگید حدودش چیه به حدودش که رسیدید این سؤالات مطرحه که آیا فراوانی شرطشه اگه یه درخت تنها باشه چی میشه اینا مال حدوده ولی ملاحظه می‌کنید که سؤال شما به اصل مطلب ارتباطی ندارد فریا باش تا مثال د تا مثال پیدا مثال دیگه
ببینید آقا جون ما هم همون مثالی می‌زنیم که روشنه شما بگید آقا اون مثالی که شما میگی به بحث من ارتباطی ندارد می ویم در حال فراوانی آقای الف زودتر رفته به اندازه نیازش برداشت کرده از طبیعت. آقای ب می‌رفته می‌تونه بگه بده من در حالی که خودشم می‌تونه دمت اون طرف در بره برداشت کنه یا نه؟ اینو سؤال کنید. همین اینو میگیم خب شما هم زرنگ دقیق و روشن و حاضر جواب باشید. بنابراین معلوم شد که یکی از اسباب مالکیت است و این رو منفط می‌پذیرد. سؤال سؤال مثل اینکه مطلب روشن سؤال برای اینکه من بدونم سؤال بعدی که آقا می‌فرمایید وارده یا نه می‌تونید مرحوم بفرمایید بدید بیارم. اون وقت من ببینم اگر وارد بود و تکراری نبود جواب. چون دوستان من اون هفته خواستن بالحق که حالا که وقت همه خیلی معطله بعضی چیزها که نباید بشیم من حرفی ندارم من اتفاقاً خوشم میاد ادامه بدم بحث بپرس باز سؤال آیا با این برداشت انسان مالک میشه یا نه مطلب مطلب دیگریست یه مثال بزنم میوه تو میدون از در مغازه ارزونتر در مغازه کیلوی ۴ تومنه اگه برید یه سندور تو میدون بخرید کیلوی ۲۵۰ در خب یه صندوق رو نه من احتیاج بهش دارم و نه پولشو دارم میام با ۵ ش تا از دوستان میگن بیایید بریم پنج ش تایی پول رو هم می‌ذاریم یه صندوق میوه یه صندوق خیار می‌خریم میاریم قس نفر ۲۵ تا رویه هم می‌ذاریم ۱۵ تومن میریم میریم یه صندوق ۶ کیلویی خیار می‌خریم صندوق ۶ رو میاریم می‌ذاریم اونجا هر کسی به اندازه یکی رو ازش برداشت می‌کنه میگیم هر کسی سهم خودشو برداره شما رفتی قرارم با هم می‌ذاریم که از سم خودش بردار آقای الف رفت یکیلوشو برداشت با این برداشتن مالک یکیلو خیار شده این آقا یا جلوتر با اون پول رو هم گذاشتن و دن با هم فرق می‌کنه همین مثال من بعد دارم این مثالو میگم نگفتم فرق نمی‌کنه من دارم درباره این مثال از شما سؤال می‌کنم شماهم درباره همین مثال جواب بدید با خریدن و پول دادن قبلی مالک این یک رو خیار شد یا با این برداشتن این برداشتن کارش اینه که سهم مش این رو تبدیل کرد به سهم مفروض و معین و الا اصل مالکیت به صورت مشا قبلاً وجود داشت. بنابراین رابطه مالکیت میان آقای الف آقای ب آقای پ آقای ت، آقای س و آقای جیم این ۶ نفری که رفتن نفر ۲۵۰ رو هم گذاشتن یک صندوق ۶ کیلویی خیار از میدون گرفتن آوردن اینا با اون عمل قبلیشون هر کدوم مالک یک کیلو خیار مشا حالا وقتی آوردن این مشا رو را میان خودشون تقسیم کردن با تقسیم و برداشت الکیت به وجود نیامده. مالکیت قبلاً به وجود اومده با این برداشت سهم مشا معین شده. سهم نامعین تبدیل شد به سهم معین یا سهم مشا تبدیل شد به سهم مفروض. مفروض با چی می‌نویسم؟
با ز این مخروض رو با ز این مفروض رو با افراز یعنی مفروض کردن جدا کردن این رو با ذهن می‌رسیم. خب بنابراین جای این سؤال هست که آیا اینجا نکته ضعیفیست؟ وب بهش توجه کنید. جای این سؤال هست که آیا رابطه مالکیت آقای الف و آقای ب و آقاها و خانم‌های موجود در عالم در بستر تاریخ با این طبیعت آماده سابقه دیگری قبل از ۱ و برداشت ندارد. آیا میان انسان‌ها و مواد موجود در طبیعت قبل ازیا رابطه مالکیت مشاعی وجود ندارد. گاهی به این سؤال اینطور پاسخ داده میشه که چرا وجود دارد نیاز انسان برای ادا امه زندگی به این مواد موجود در طبیعت منشأ اون شده است که انسان سالمندیش اعتبار مالکیت کند میان انسانیت در کل و طبیعت در کل انسان‌ها مال که کل طبیعت هر انسانی سهمی مشاع در این طبیعت دارد. حیات و برداشت سهم مشاع او را محروض می‌کند و لذا اگه به اندازه نیازش برداره منطق فطرت قبول می‌کنه که مالک میشه. اگه راوان باشه دیگرانم بتونن بردارن. منطق فطرت قبول می‌کنه که مالک باشه.

خلاصه سخنرانی

این بحث به بررسی مفهوم مالکیت و چگونگی ایجاد آن در منطق فطرت و دین می‌پردازد. نیازهای انسان به منابع طبیعی، اساس مالکیت عمومی بر این منابع را شکل می‌دهد؛ به این معنا که همه انسان‌ها در ثروت‌های عمومی طبیعت سهم دارند و این سهم متناسب با نیاز و فراوانی یا کمیابی آن منبع است. این دیدگاه، نه یک ابتکار مارکسیستی، بلکه ریشه‌های عمیقی در روایات اسلامی دارد که مردم را در سه چیز شریک می‌داند: آتش (سوخت)، آب و مرتع. افزون بر این، در شرایط تنگنا و کمبود، حق تصرف و مالکیت فردی بر منابع محدود می‌شود و منطق فطرت حکم می‌کند که فرد حتی اگر زودتر به منبعی رسیده باشد، نمی‌تواند بیش از نیازش بردارد و باید سهم دیگران را نیز رعایت کند. “حیازت” (برداشت و تصرف اولیه) به عنوان منشأ مالکیت پذیرفته شده است، اما این مالکیت محدود و مشروط به عدم وجود تنگنا و فراوانی است.

متن پیاده شده

بود و این آقا رسید اطراف گفت این‌ور اونور کسی نیست یا به اندازه سیرین برمی‌دار بعدی میاد هیچی نیست شاید اونجا به بعدی حق بدن بگه آقا آخنه منو بده شاید بتونیم بگیم منطق فطرت در اینجا به آقای ب اجازه میده اگه تعیینا باشه همین ۶ تا سیبه بگیم اینجا شاید به آقای ب اجازه بده که بگه آها آقای چی شد اینجا چیکار کردی هیچی من گرستمه ۶ تا سیرم اینجا بود برداشتم با همینام سیر میشم اضافههم نیستش خب بدر منم آدمم حالا اگه اونور درخت سیب باشه ۱۰ متری ۵۰ متری بگی برو بکن حق می اگه هیچی دیگه سیب و هیچ غیر سیبم اصلاً نقاش هیچی تو جنگل نیست همین ۶ تا سیبه بازم منزل بهتر یگه به اینکه آقای ب حق نداره به آقای الف بگه باید یه مقدار شما بدی مثل اینکه اونجا سر نمی‌تونیم بگیم نه بلکه وجدان انسانیمون میگه بله حق دارد خوب آیا این نشانه اون نیست که زیربنای فطره این اندیشه آن است که الف و ب و جیم و دال همه در کل این طبیعت سیمندن شریکند و چون سیمندن و شریکن بنابراین باید حساب شریک‌های دیگر را بکنند. مثال اگر آقای الف و ب و ت و سه و س و جیم این آقایون رفتن یک کارتن ۲ کیلویی خیار خریدن رسته که به هر کدام د تا دونه بیشتر نمی‌رسه و د تا دونه خیار هم ممکنه برا خودشون و خانوادهشون خیلی کم باشه اما بالاخره وقتی بخوان تقسیم کنن بیش از این حق برداشت ندارن مشروطه ولی میگم مشروط نیست مشروطه
نه من نخواستم قیاس کنم من خواستم بگم شما نرید سراغ عدله فقهیه فعلاً اینجا ما فعلاً داریم قبل از فق حرف می‌زنیم. داریم میگیم به اینکه اگر خودمون می‌خواستیم کلاهمونو قاضی کنیم و روی منطق انسان فطرت حرف بزنیم چی می‌گفتیم؟ اینطور به نظر می‌رسد که اگر الف و ب ت و سی و جیم ۶ نفری میرن سراغ جنگل شکم سیر کنن ه یک درخت می‌رسن زیرش ۶ تا سیب افتاده اگرم الف زودتر رفته هر ۶ تا سیبو برداشته بعد اونا رسیدن دیدن تو کل جنگلم هیچی نیست تو دشتم هیچی نیست باید از همین سیبا سیر بشن دیگه منطق فطرت نمیگه این ۶ تا سیب مال آقای
مسئله اضطراریه استاد اون مسئله
من خالی به اضطراع ندارم من بحثم سر اعتبار یک سیب شیب دیگری نیست خی میشه اضطراب
نه اینکه اضطرار نگه نه به دلیل اضطراب بنابراین میشه همون برداشت از طبیعت همون ششید اگه بخواد یک نفر بردارش سهم دیگر نیست رو همین حق دارد به بگه منم می‌خوام
متوجهم من سؤالم اینه که یعنی منطق فطرت در اینجا منطق فطری در اینجا میگه ۶ تا سیب مال آقای الفه ولی حالا چون اینا نیاز اضطراری دارن از مال خودش یکی یه سیپ به اینا میده نه
از مال خودش نیست از مال عت چون نیست باید بدهد
می‌دونم می‌خوام ببینم حالا پس قیادتش
درست نیست اینجا
آ همین دیگه
همین اضطراری که درست اضرار بید قصه بگید تعینات ببینید پس قصه اضطراب نه بحثی نا
حضرت میخوام عبارتو عوض کنیم تنگنا با اضطرار چه فرقی می‌کنه
نه جانم توجه کن بحث سر اینه که پس حیات و برداشت منشأ مالکیت از نظر منطق فطری هست اما محدود و مشروط محدود و
مشروط
محدود یعنی اگر فراوانی باشد و در حد نیازم باشه حالا مثال اون یکی هم مثال می‌زنم که روشن باشه اگر فراوانی باشد و در حد نیاز برداره با برداشت مالک شناخته میشه به طوری که همون مالکیت گفتیم مالکیت یک رابطه اجتماعیست که یک چیزی را من در او حق تصرف دارم و دیگران حق تصرف ار به مالک حق تصرف می‌دهد و حق جلوگیری از دیگران میگیم در حالتی که تعینا باشه فراوانی نباشه حیاضت منش اثری نیست چون میگه آقا دو اعتباره دو حیثیته اینجا باید دیگه همون دقت خوب فقاهتی طلگی رو به کار ببریم که این همون دقت علمی این دقت‌های فقهی و اصولی که شماها گاهی تو درسان دق می‌زنید که آقا اینکشیا کیه؟ این دقت‌ها چیه؟ شما کتاب‌های علما و متفکران معروف اقتصاد جهان را در نظام سرمایه‌داری یا در نظام مارکسیستی حتی خود کتاب سرمایه مارکس رو وقتی بخونید از همین دقت همچین دقیق‌ترشم توش هست. بنابراین با عد حوصله داشته باشیم با دقتم با همون دقت طلبه میگیم یک وقت ما میگیم در حالت تنگنا آقای علی با برداشت ۶ تا سیب مالک ۶ تا سیب میشه ولی وقتی ب و جیم و اینا رسیدن که ب و پ و ت و س و جیم رسیدن باید به اون‌ها از مال خودش بده در این حالت میگیم یات حتی در عینا منع مالکیت هست ولیجالک اینکه از مال خودش بده این یه حالته این یه فرضه این یه تصور و تفکره یه وقتی میگیم آقا اصلاً در حالتنا او بیش از یک سیب را مالک نمیارد اتفا ما اینطور میگیم ما میگیم لااقل منطق فطری مالکیت او را نسبت به هر ۶ش تا سیب تو تعیینات تعیین نمی‌کند مطلب دیگه اونجا روشن ست اگر نگوییم که روشن است که مالک نمی‌شود لااقل مالک شدنش دیگه روشن و موجه روشن خیر خب در صورت مذ می‌خوام درس ب
بنابراین نتیجه این میشه که اجازه بدیم بنابراین مرحوم بفرمایید بنابراین نتیجه این میشه که این فکر که نیاز این جمله مورد توجهتون قرار بگیره نیاز انسان‌ها به مواد موجوده در طبیعت منشأ اعتبار مالکی عمومی انسان‌ها نسبت به انفال و ثروت‌های عمومی موجود در طبیعت می‌گردد و هر انسانی در این مالکیت عام سهمی دارد متناسب با ضریب نیازش و ضریب فراوانی یا کمیابی اون واقع در طبیعت این فعل هم چند نابراه نیست بلکه رو گفت حالا ببینیم توی نصوص اسلامی در اینباره چه اشاره‌هایی اگر نگیم که وصی چه اشاره‌هایی می‌آید به این روایت که هم از پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه روایت شده هم با یک تعبیر دیگر از امام کاظم علیه السلام از نبی اکرم با این عبارت نقل خود عامه و خاصه نقل کردن الناس شرکا فی ثلاث النار والماء وکلف کلام حرف موم در سه چیز شریکند مواد سوختی خود آتش که معنی منظی یعنی اون که با او میشه آتش درست مواد سوختی آب و مرتب گیاه‌های سبز موجود که به درد چرا می‌خوره یا به درد خود انسان می‌خوره مردم در این سه شریکنند. در روایت از امام کاظم علیه السلام میگه مسلمون‌ها شریکن. احمد بن در تحریف هست احمد بن محمد بن سنا ابالحسن علیه السلام ان المسلمین شرفا فی الماء ونار مون‌ها در آب و سوخت مواد سوختی و مرتب و گیاه‌هایی که به درد مرتب یا خود انسان می‌خوره شریکن تهذیب بودیم تهذیب بودیم خوب جلد ۷ از این چاپ ج خ بچه‌ها بنابراین دقت کنید اگر در قانون اساسی شوروی در اقتصاد در اصلی که الان همون اوائل که شمارهش یادداشت نکردم با متنشم یادداشت نکردم به موقع می‌رسیم براتون می‌دونم اونا رو اینجا تو این قسمت فعلاً یادداشتون کردم می‌گوید معادن و آب‌ها و جنگل‌ها و مراع و این‌ها اموال عمومی هستند و مالکیت نسبت به این‌ها مالکیت عمویست. این ابتکار و اختراع مارکسیست نیست. در روایات ما به صور مختلف از این مالکیت عمومی یاد شده. در همون جا در همون نون اساسی می‌گوید مالکیت این‌ها عمومی و دولتیست. ببینید در روایات ما چی میگه وسائل جلد ۴ روایت ۲۷۳ ابی بصیر ابی جعفر علیه السلام قال لنفار قلت من انفار قال من هم معادنجام و کل ربها و کل بعد اهلها فول لنا در روایت ۲۶۴ داره او بتونیه وایت ۲۶۵ داره رؤوس الجبان و بطونیه وعجان لیدارها و جنگل‌ها و بیشه‌ها زمین‌هایی که هنوز صاحب ندارد و زمین‌هایی که صاحب داشته و نابود شده دره‌ها و قله‌ها بتونالیه بخواید فارسی روان ترجمه کنید دره‌ها و رئوال الجبار قله‌ها دره‌ها و قله‌ها این‌ها از امام یعنی از چی؟ از دولت یعنی از کی یعنی از از امت یعنی مالکیتش عمومیست و مردم وقتی مالکیتش عمومیست مردم در آن شریکن سیمند یک من اینجا ۴ار یادداشت کردم ه اشتباه یادداشت کرده باشن درسته قادر نمی‌تونه هر ماه شما باید ۱۴ باشه درسته نمی‌تونه ۴ باشه باید ۱۴ باشه صحیح در من حالا باز نگاه می‌کنم می‌بینم ممکنه در یادداشت اشتباه یادداشت کرده باشه پیدا کردنش کارتون مشکل نیست در کتاب هست روایاتی هم در کتاب جهاد هست فی اونجا مراجعه می‌رسیم آقا حالا این رو می‌رسیم که مالکیت دولتی و عمومی نسبتش چیه می‌رسید ا اصطلاح مهمیست ب اینه که چه اصطلاح نه از نظر اصطلاح این جامعه‌ها نه یک ولی احیاناً گاهی فکر میشه که فرق هست بین مالکیت عمومی و دولتی مالکیت عمومی رو اختصاص میدم به اونجایی که اصولاً دولتم نمی‌تونه بگه من مالکم یعنی تصرفات مالکانه نمی‌تونه مثل وقفی باید باهاش عمل کنه که فقط متبندیشه ولی مالکش نیست مالک دیگران شناخته میشن یا اصلاً تا وقت رو چی بدونیم ما اگر وقت رو تعمیم مالکیت بدونیم در وقت عام من علیه بارک اگر سلب مالکیت بدونیم و توقف که متوقف کردن مالکیت بدونیم در این صورت اصلاً مالک نداره ولی متولی داره این بحث رو بدید ضرایفشه بعد که رفتیم الان می‌خوام ذهنم متمرکز باشه روی اون نکته‌ای که در این نقطه مرکزی بحثمون در اینجا دقت کنید حتی در مرات مصرفی موجود در طبیعت که به صورت آماده موجود معادن ظاهره به اصطلاح فقهی ما در فصل احیا شما برخورد کنید به بحث المعادن الظاهره و المعادن الباطنه معادن ظاهر معدن‌هاییست که فقط برداشت می‌خواد دیگه کار بیشتری نمی‌خواد مثل غیر از این معدن‌های توای که براتون نقل می‌کنم المعادن الظاهره ویتی لا تستقر الی اظهاره کملله وفقا لا تمک بالاحیا ولا یختص و یختص حریه به حجر و فی جواز اقاع سلطان المعادن برمیا تردد و کذا اختصاص المتحتبها و من سبق الیها فله و عقد و حاجته بحث در معادن آشکار معادن روح معادن آشکار آنهاییست که احتیاج به اینکه روش کار بکنن تا عمل بیارن نداره مثل معدن نمک معدن نفت معدن خیر این‌ها قابل تمل با احیا نیست چون احیا داره خودش هست و نمی‌تونه با تهجیر بگه حالا محصوص من حق تهجیر دارم حق تهجیر به عنوان مقدمه احیا اولویت میاره چیزی که احیا برندارد تحجیر هم بر نمی‌دارد آیا دولت ونه این‌ها رو واگذار کنه. شاید درش تردیده. در اینکه دولت بتواند این‌ها رو واگذار کند تردید است و در اینکه اگر واگذار کرد مخصوص اون شخص می‌شوند هم تردید و وقت است. هر کس زودتر رفت بالای سر این معادن حق دارد به اندازه نیازش بردارد. اینکه در این بدوا و عبارت که ظاهراً از شرایط اینجا منبع رو یادداشت نکردم ولی ظاهراً از شرایه در این فوابا می‌گوید به اندازه حاجتش می‌تونه برداره به چه اعتباره؟ به اعتبار اینکه داعی برای برداشتن بیش از مقدار حاجت نیست یا نه از این بالاتره می‌خواد بگوید اصلاً حق داره به انداز این نیاز برداره بیش از نیاز وداعایی هم داشته باشه حق نداره برداره فیه بحث خب اینا زمینه من اینا رو فقط فعلاً به عنوان مقارنه میگم تا یه مقداری مطالب با هم جوش بخوره ولی وقتی بخواد بحث فقهی بشه در جای خودش به تفسیر و مستوفا باید بحث کنه ملاحظه کنید که این رو هم بگم دلیل مالکی دلیل فقهی اینکه حیا شأ مالکیت اولاً شما توی متون فقهی به صورت ارسال مسلم فقها می‌بینید من اجازه دارم اینجا یه مقدار با اصطلاح طلایی حرف بزنم انگار حرف باید یک دبون حرف بزنم اینجا یه مقدار این اصطلاحا ملوخی به حز حرف بزن عرض می‌شود که بنابراین این حدیث نبوی هست که من سبق الی ما لم یسبق علیه مسلمون فهو له اگر کسی زودتر رفت چیزی رو برداشت که قبل از او مسلمانی نرفته او رو برداره این چیز مال اوست این میشه روایتی در زمینه یادت خوب پس اجمالاً مثلاً اینجا مبحثشو نقل نکردم من فرصت اینکه حتی به یادداشتی خودم الان مراجعه کنم یادداشتو بردارم ضعیمه اینا بکنم گیرم نمیاد و فعلاً اینم دتون داره ما فکر کردید پیدا کنید ازم یادداشت رو که گفتم تنظیم کردن اینجا گذاشتن این‌ها رو ازش استفاده می‌کنن اونایی که حافظه نخواست تحلیل بخواد خوب یادداشتم خیلی مورد نیاز نیست ولی اونایی که حافظه بخواد و کتابت بخواد همش رو نتونستن تیح کنن فرصت پیدا کنیم یه قد بیایم در خدمتتون من با یادداشت‌های تنظیم تر ولی در بحث فقهی یادداشت‌ها منظم خواهم کرد و اونجا خدمتتون مطرح می‌کنیم انشاءالله. عرض می‌کنم در زمینه همین محافظ و منابع روایتی که تاریخیت در اسلام آقای مرحوم طارقانی این روایات رو با تمر کرد.
بسیار خوب. به اونجا هم می‌تونید مراجعه بفرمایید. بنابراین احظه می‌کنید که مسئله مسئله دوستان شنیدید یا نه سخن برادر من تکرار کنم بنابراین سیات به عنوان سبب و منشأ دوم برای مالکیت هم منطق می‌پذیره هم دین درباره آن تعلیم دارد. من به این سؤالاتی که گویا در این زمینه رسیده به همین مقدار دیگه سؤالم نفرسید که بیش از این شاید نکنیم جواب بدم. قرار شد مفهوم بفرما که من بتونم به سؤالات کسری جواب بدهم. گر این سؤلاات جواب داده شد فرصت شد اینا لطفاً جمعش کنید من برید که وقت نگیره سؤال در صورت پنگنای حق در تولید مصرف هم همین جاری می‌شود و مسئله احتکار را شر مقدس در رابطه با همین موضوع حرام قرار بوده است ببینید در مسئله احتکار یک وقت میگید مالک نیست یک وقتی میگید مالک میشه و مجبور به فروشه و اون در تولید نیست اون احتکار که شما میگید در غیر تولیده گفتیم تولید اونیست که ارزش مصرفی جدید به وجود میاره اونجایی هم احتکار اگر یک کسی داره دائماً ارزش مصرفی جدید جود میاره و انبار می‌کنه این مالک میشه ولی چون مورد نیاز مردم هست میگید باید به مردم بفروشد در اونجا در اینکه وقتی تولید می‌کنه مالک میشه تردیدی نیست مثال می‌زنم حنبه به مقدار فراوان چون روی ماده خامش بحث نمی‌کنیم حبه به مقدار فراوان توی ده هست یه آدم اونجا این بلده که این پنبه‌ها رو بریسه و ببافه و ببوشه هم ترسید همین طورم بود دیگه سابقاً نمی‌کنه هم می‌رییدن هم می‌باختن هم می‌گفتن حالا این آمده تونسته ۲۰ متر پارچه ببافه بریزه و ببافه خودشم ۲ متر بیشتر نمی‌خواد شما میگین این ما ک اون هیچ متر اسم نیست با اینکه زو خودش کشیده یا میگید مالک هست ولی واژه فروش کدوم یکی اما در این بحث ما گفتیم اصلاً مالک تردید کردیم در اینکه مالک می‌شود یا مالک نمی‌شود گفتیم منطق فطرت به اینجا به ما نمیگه که این مالک میشه یعنی تأیید نمی‌کنه ضناً ۲ نفر از برادرا نوشتن در صورت تنگنا حتی در تولید مذهب تولید کل مسک عبارت ما نداشتیم قرار شد عوام دیگه چیز ننویسی تولید ارزش‌های مصرفی جدید یا بگید همینطور تولید دیگه تولید مصرف همچین خوشاینده و از من

خلاصه سخنرانی

این گفتگو به مفهوم مالکیت در اسلام می‌پردازد و آن را از زوایای مختلفی بررسی می‌کند. ابتدا تفاوت بین معادن “ظاهره” (آماده مصرف بدون تصفیه) مانند طلا و معادن “باطنه” (نیازمند استخراج و تصفیه) مانند مس یا نفت را توضیح می‌دهد، که این تمایز بر نحوه مالکیت آنها تأثیرگذار است. سپس به مبنای مالکیت می‌پردازد و ضمن اشاره به کار تولیدی و حیازت به عنوان منشأ، سؤالاتی پیرامون مالکیت اموال خریداری شده و همچنین مالکیت منابع طبیعی مشترک برای همه مطرح می‌کند. در ادامه، این بحث را به ریشه‌های غریزی مالکیت در حیوانات گسترش می‌دهد، اما تأکید می‌کند که تمرکز اصلی بر منطق و استنتاج عقلانی مالکیت در اسلام است. نهایتاً، بر مالکیت منطقی و معقول در اسلام تاکید می‌شود، که در آن مالکیت شخصی، خصوصی، جمعی و ابزار تولید به رسمیت شناخته شده و در عین حال استثمار به شدت رد می‌شود، و این مباحث با استناد به نصوص اسلامی و احادیث تبیین می‌گردد.

متن پیاده شده

یعنی اینا دم دسته نمک اینا دم دسته یک وقت از معادل ظاهری اینطور می‌فهمید اونوقت معمولاً دیگه نفت و فقیر مخصوصاً نفت این معمولاً از معادن ظاهرا نیست ممکنه یه وقت یه جایی هم واقعاً یک گودی به وجود بیاد که توی اون مقداری نف زده باشه بیرون ولی این خیلی خیلی کمه معنی دیگر معادن ظاهره نی معادنی که به صورت آماده برای مصرف وجود دارد و تصفیه نمی‌خواد. چیزهایی که نمی‌خواد برای استفاده لازم نیست گو رو بار بیارن و تسیه کنند و مثل طلا. طلا معمولاً جزء معادن ظاهره. معمولاً نیست. تو خاکه تو سنگه. باید این خاک رو ببرن آب کنن خاکشو جدا کنن موادگشو جدا کنن تراش جدا کنن مثل سنگ مصر سنگ‌های سبزرنگ که ازش توی او یه مقدار قابل ملاحظه‌ای مثل هست این رو باید بیان سرور مصر هست این رو باید بیان ذوق کنن آ کنن گردشو جدا کنن خاکو جدا کنن و از او چی در بیارن مثل دربیارن یا اگه اکسید متر هست همین طور بنابراین معادن باکنه یعنی اونایی که آماده برای مصرف در طبیعت وجود ندارد ورو زیر که استخراج احتیاج دارد ولی تصفیه احتیاج ندارد نه به همین صورتی هم که در میاد قابل استفاده البته اگر تو را ازش مشتقاد گونا بیارن حالا اشگاه که هست نه برای این است که این به همین صورت قابل استفاده نیست این برای این است که می‌خوان از او مشتقات گوناگون دربیارن پالایششان این معنی از معین ظاهر مورد نظره شما در منشأکیت فرمودید دو چیز منشأ مالکیت می‌شود کار تولیدی حیانت معلوم میشه هیانتم باید عرض کنم که با نوشته میشه در منشأ اول این ایراد وارد می‌شود یا به نظر می‌رسد که اگر شخصی از شخص دیگری چیزی بخرد در اینجا چه نوع منشأ می‌توان فرض کرد هنوز که بنده عرض نکردم که دیگه منشأ دیگر نیست یه کمی تنها بفرما این قرار اللهم بیر بیر بین محبوط به تصویر از این‌ها ما چهار منشه دیگه اینجا نوشتیم یزیه که از برادارا نوشتن در رابطه با مطلب دیگر که من این رو با دوستان باید مطرح کنم متشکرم از این نویسنده در اینجا سؤال می‌شود که چطور این حقی که برای همه است و همه در او شریک من اختصاص پیدا کند به من به صرف به یک برسا گفتد اگه همه درش شریکن برا کی شریکن برا تمرین نیاز شون حالا که من رفتم به اندازه نیازم برداشت کردن چرا اختصاص پیدا نکنه خب دیگری هم داره به اندازه سهمش برداره فرضم کردیم که به اندازه سهمم با حساب فراوانی یا تعیینا برداشت کردن اگه فراوانه است به اندازه نیازم است اگه تعیناست کمتر از نیاز چرا چرا من مال من نشه کی این سؤال مطرحه می‌تونه سؤال کننده اگه قانع نشد تکرار کنه مطلبش رو امروز در دست این امروز در دست این نفت برداشت نمودیم که مدرس مالکیت را غریضی می‌داند آیا چنین است اگر تو به این مسئله غریضه بحث دیگریه چون غریضه در حیواناتم هست حقیقت این است که در تولید یا حتی در یک نوعت در حیوانات هم یک نوع برخ برد مالک معابانه می‌بینیم هست گنجشکه وقتی برای خودش لامه می‌سازه با چوب اگر برگشتید یه گنجش دیگه فته نمی‌دونم چیکار می‌کنه بیرونش می‌کنه یا نه عرض می‌شود که زنبورهای وقتی دست جمعی اونجا هست جمعی حالا اینو ما می‌رسیم به آیه وقتی اونجا جمعی لا یک لا زنبور و کندو می‌ذارن در اونجا اگر یه زهور بیگانه وارد بشه چیکارش می‌کنن؟ یه همچین چیزایی توی حیوانات هست ولی ما فعلاً بحثمون سر غریضه با عدم غریضه نیست این بحثها ممکنه توش خیلی امز پیدا باشه ما ممکنه میگیم این است که منطق روشن با استنتاج روشن مالکیت رو اینجا قبول می‌کند. این کلمه منطق فطرو که به آوردیم این برای این است که مسائل خیلی دیگه قاطیبای نشد. اگر آقای ل آمد و سیب زیر درخت را برداشت. این رو هم بگم از همین اول بحث بگم که ما بحث مالکیت رو انشاءالله اگر توفیق کردیم و به آخر رسوندیم من اون آخرش رو همین حالا بگویم که معلوم باشه که هندرهای نابهجا و برداشت‌های نابهجا به وجود نداره. مالکیت اونطوری که حالا ما دنبال می‌کنیم یک مالکیت منطقی معقول هست. نصوص اسلامی را هم ما هماهنگ با او خواهیم یافت و به هر حال و به هر حال خواهید دید چی مالکیت که مالکیت بله ولی استثمار نه نابراین لطف می‌فرمایید و مطلب عوضی نشه. مالکیت بله ولی استثمار نه. برادر عزیزمون زحمت کشیدن کتاب وسائل رو آوردن که اینجا در پشتش داره المجلد الرابع یعنی جلد چند؟
جلد چهارم احادیث زیادی هست اینم که من گفتم معلومه که اینا صفحه هست نه حدیث این شماره‌ها که گفتم فیکار کردم شماره حدیثه حالا این اقداً اصلاح شد شماره صفحه هستش البته این معلوم باشه که اون موقع این‌ها رو منظم شاید چاخ نکردن یا جلد چهارم از کتاب خمس ممکنه نی سری اینکه برای اون موقع چاپ شده ولا طبیعیست که توی ردیف کامل نمی‌تونه جلد چهار باشه نمیشه حالا دقیقاً یادم نیست حالا به هم مهم نیست که عرض می‌شود که عن داوود بن فرق و عن ابی عبدالله علیه السلام فی حبیث قال قلت و من انفال قالون الاولیه و رؤوس الجبال وجاان والمام و کل لم یوج علیها خی ولا رکا و کل میت قد جلا اهلها که این موم باطره وطملوک احادیث متعددی در اینجا هست که می‌توانید به این‌ها مراجعه کنید ر همون کتاب خمس اقبال الانفال وما یهس بالامام روایات اینجا فراوان هست اینی که انتخاب کرده بودیم سابقاً این مناسب‌ترین روایت تقریباً هست و بعدیش را هم بخشی از روایات دیگر بوده که باز اینجا تو این یادداشت‌ها نقل کرده بودیم و آوردن خب خیلی متچکرم ایناشو عرض کردم قبلاً روایت همونا صفحه بود نه حدیث صفحه ۶۰ بله این رو می‌خواستم عرض کنم که بحث مالکیت رو ما تا آخر که می‌بریم می‌بینید که یت مالکیت شخصی مالکیت خصوصی مالکیت جمعی مالکیت ابزار تولید همه این‌ها رو می‌بینیم که در اسلام صحیحه اگر انشاءالله فرصت کنیم حتی رو روشن می‌کنیم که نه مضارعه نه مضاربه نه مساخات اینا هیچ‌کدامشم مستلزم استثمار نیست و زمینه فقهی دار استثمار از همه اینا سر جای خودش محفوظ مبارزه قاطع با استثما هم سر جای خودش محبوط این اجمال چنانچه در قانون اساسی مرا کردید که توی اصول قانونی تقید کرد اگر آقای علی اول آمد سیب زیر درخت را برداشت آقای به مسیدو می‌خواست بدر ۵۰ متر وزاره اتفاق گفتار نتونه آیا آقای بهالرحم الزاماً بگیره یا نگیره نو من گفتم گفتم موارد مشکوک رو نمی‌خوایم مطرح کنیم موارد قطعی رو برای به این تفصیلی که شما بحث رو ادامه میده با اون هم تفسیرات مثالهای قانون به نظر می‌رسد با اون وقت کمی کتاب است به جایی برسید و پرده‌ای از مشکلات اقتصادی موجود در رابطه با اقتصاد اسلامی برداشت طلیقه دیگری در پیش گرفتیم تا بحث‌ها با توجه به کمی وقت نتیجه‌ای داشته باشد بسیار ما سعی می‌کنیم که فشرده‌تر بحث کنیم. این هم مربوط به این بحث نیست که نه می‌گذاریم. این هم می‌گذاریم فرق مالکیت فردی محدود در اسلام با مالکیت در مسیر سوسیالیسم چیست؟ آیا مسیر سوسیالیست با اسلام مخالفت دارد؟ اگر دارد توضیح بده. این رو انشاءالله به موقع می‌رسیم که چیه و توضیح هم میدیم. نمایی فرمود ایناالله که آماده مسافرت رفتن دارند مرب نیستند به نظر شما به صورت عالی بروند یا فرقی نمی‌کنند فرق نکن اگر در اسلام حد معینی داشت آیا حیاضت در اسلام حد معینی دارد یا نه و اگر دارد تا چه حد پایین درست است که اگر نظام اسلامی در جامعه شود سرمایه‌های ذگ خود بهخود بسته می‌شود چگونه ترد رو بیان کردیم ضمن وقت هم اولی رو هم دوم بعد اگر نظام اسلامی اجرا کنیم سرمایه جاری از این

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *