پیش از اینکه بحث رو شروع کنم موافق هستید که یه چند دقیقهای هم حرفای خودمونو بزنیم؟ وز این دوشنبه توفیق این رو داشتم که بعد از مدتها دعوت یکی از واحدهای سپاه پاسداران را بپذیرم و به بخش سپاه و اونها برم برای گفتگو و پرسش و پاسخ این مقدار توجیه و توضیح و یک مقدارم پاسخ به سؤالات یکی از سؤال ا رو که دادم بخونم به راستی من رو دچار هیجان کرد هیجانی که اشک از دیدند سرازیر میکرد توی این اوضاع که پاسداران عزیز و جنبازان عزیز رو به انواع و اقدام تحت فشار اجتماعی قرار میدن و هر روز اخبار شهیدان تازهای از صحنه بعد و صحنههایی دیگه میاد. یک سؤال بود یه ورقه سؤال که ۳۶ نفر از این افراد ستاد اده بودن نوشته بودن این سؤالاتیست که ما ۳۶ نفر تهیه کردیم ولی در مقدمه سؤال یک جمله کوتاه از دل برخواسته بود که برادر بهشتید چرا به میان ما نمیآیید ما شماها رو دوست داریم امیدمون به شماهاست چرا نمیایید در میان ما قدر ساده و فطری و از دل برخواسته این ج*** رو نوشته بودم که من همون جا گریستم گریستم اینکه چرا روحانیت به این پیوند اصیل ور میان خودش و جامعه کم توجه باشه. اینها میخوان با شما باشن. البته با شما به شرط اینکه شما وقتی میرید اونجا اونها رو گرمتر کنید. نه اینکه خدای نکرده اونجا برید اونها ببینن. که شما از اونا عقبید اونا حجت الاسلام شما هستن اونا آیت خدا هستن و آیتالله هستن کی بود زلزله پیش اومد ۲ سال بود یا ۳ سال پیش بود ۲ سال پیش فکر میکنم ۳ سال پیش بود به هر حال در این کی از این دانشجوها از اونجا از این دارایی که بودن خودشون یک گروهی بودن با من از اونجا تلفن کرد که اینجا اوضاع و احوال ناجور گروههای منحرف وهام اومدن و به ما کمک بدین بگید چند وقت طلبای مدرسه افغانی بیا پیش تلفن کردم به قم که با همه تییدی که ما بر ادامه درس خوندن این طلبهها برای این چنین روزی و برای همون روز حتی داریم بگید اینا گروه گروه هرگروه یه هفته برن با اینا برگردن این یه هفته رو دستاشونو بعد بیان از دیگران بشن روه اول که رفته بود اگر عیب نداشت اسم اون طلبه عزیز سختکوف را هم میبردن چند اما دوست ندارم حالا حسن گروه اول که بود اونجا همون روز اول دوم جای خودش رو باز کرد این دانشجوها آمدن پیش من بعد گفتن که خیلی کار خوبی کردی گفتی اینا بیان اونجا اینا اومدن میدونو از دست دیگران گرفت با چی این باها رو میخوام بگم که اگه جهاد میخواید برید این باها رو رعایت اگه سپاه میخواید برید این باها رو رعایت یک نکه گفت اینا تا اومدن مثلاً اسم اون آقا نمیدونستیا گفتم گفت یکی از جناب گفت خب فلان خصوصیت این تار رسیدمون اول تا لباسا رو درآورده بی دست گرفت و باهم رفتیم جنازه رو از دل پاش بیم با ما تو صحنه بود با ما کار میکرد مثل ما یه کمی هم از جلو بعد صحبتش کردیم یک بارادم هست چیست فرمودیم زبان انگلیسی هم میدونه نسبتاًهم بد نمیدونه از ما میدونه سرخ و اینام دیدیم یه یک برادر خاکی درجه درج که میگم نف یعنی حقوقش یعنی تواضع فروتر دیگه این واژهها رو باید خواهش بکنیم فروتر و متواضع خودمونی و این همون روزای اول با همین عمل و حضور شستشو داد مقدار زیادی از کارهای انحرافی محافظه بایا هم یک با ایمان رو با حضور در میدان عمل با دینش اینا دیگه عوار مستوم بحث تغییر گفتنم گفتن بحث تیری منزله چهار با تواضع و فروتنی و معنشی که اون عملشو گفتم منظور همون عمل با عمل فیزیکیتی بود اینکه بگم عمل اخلاقی یعنی با من و رفتاری که این رفتار جاذبه داره اونم نه ریاستکارانه سم نمیرزه از روی سه قم خود این آقا اون هفته آمده بودن اینجا جلوده بود تهران که من همین آقا گفت من میخوام تابستونی برم جع میخوام برم کردستان همین ما باید اینجوری باشیم فکر میکنم همتون دلتون میخواد اینجوری باشه ها اما حالا چقدر اینجوری بشید امنا وهم لاون میگونم من میدان فتنه و آزمایش زیزان شوم همون دوشنبه شروع پیک من رفتم بیمارستان دو سپاه این مصدومین و زیمهای سپاه با اونجا حدود ۴ ساعت اونجا اتاق او رفتم با اها بایستم صحبت کنم ببینم چه میشه برای همشون رو اهل ایمان و سعا ظاهراً بدونه دستش بود شکمش که بودار پا تیر خورده بود بعضی دو جا بعضی سه جا یکی از این یک مردی بود حدود ۴۳ سال ۴۴ ۵ سال همسر تو بدر همسرشم اینجا بودن سیکر اینجا بود زیر در شکمش گفته بودی بود مثل اینکه حال نبود برای این حال رفتم باشه که صحبت کردش تسلیم و عظیمت و این مشرو و همسر که داشت رو با آب میفرستهش پایین آیست پرست مادرای ما اونجا بودن از هیچ گره هیچ شکوهای ند. حالا چهجوری میخوایم بریم توی این جمع؟ اینکه گفتم اون روزش روز دوشنبه تصالفی شد اون روز این برنامه به هم درآمیز. اینکه گفتم اونجا گریستم به این خاطر بود که بهتون گفتم برادر نمیدونم تا چه حد لیاقت دارم که ین جمله رو برام نوشتید به قول عواما میگن خدا ازون شما باشه دعای میخونید یا نه یا دعا انقلابه ها دعاستنده رو به انقلاب دعای من چی راههای صحیفه چی بله سیاست هست ولی سیاست انسان با تقی اهل یار به الا میشیم سیاسی کارهای سیاست که بلدن یکی خورده اریم ازونم حسد دنیا و خوبآخره ذک هو الحیوان العجیم جسارت به قرآن نبین تو عذر میخوام از قرآن تو عذر میخوام سیاست و همچیز از انسان ذاکر انسان بهوش انسان حاضر در برابر خویشتن و خدای خویشتن و نه انسان غای از خویشتن خویش و انسانیت خویش و خدایش ید باید هم برید اما به شرط اینکه اینجوری باشید و برید اونجا سایهشی میکنید و همان سفر در تبس دو سه تا از آقایان اهل علم دیگه رفته بودن اونجا از فرماندهای توی خیمه شروع کرده بودن کار به همون هم خ کرده بودن کارو پرند بچهها در مورد که اینا چی میگن اینجا راستن اگر اینجوری میتونید باشید ببینید صحبت کار فرهنگی شد میخواستم یک جمله معترض باز بگم که وقتی میگید کار فرهنگی یعنی دین نه کلنگ نه تطر نه به این معناست نمیدونم چقدر از ولی اگر کار فرهنگی و کار دی با هم باشه چرا یه آقای محمد گفتیم که اون دفعهم گفتم بتون اینو براتون بگم دفعه آیندهها چیزی یادم میاد اینجا نبود نه اون روز نه بود اون روز گفتم که اگر فرصت بدی میگفت به نظرم اینجا بود به هر حال یه آقای آس محمد داشتیم در قصبه و بزرگ درچه در اطراف اسلام حدود ۱۰ ایشون به اصطلاح بهش میگفتن آس محمد اخباری ولی نه اون اخباری منحرف یعنی خیلی مقید بود از جمله مخیر بود به نماز نمازون ایشون از یک خانواده معروف روحانی بود د تا از امواه از مراکب بزرگ بودن عموی یکی از معاها استاد فرزندی بود در اصفهان که مقایجی هم آخرین درسی که در اصفهان درس خارج خونده بودن پیش او خون بعد نجف و در دست از او با تکلیف یاد بود مرگ وارسته مرجع با تقوایی من بوده رک و سریع هم بوده سریع و لجه یک طلبهای از یه خانوادهای میاد شهر تا شهری و اینا میخونه یه مقدار از کافی و اینها میخونه میگه من برای هم اینا برمیگردم میرسه اونجا میره مثل سایر کشاورزا یه مقدار زمین میگیره اون موقع اجاره میکرد اجاره میکنه یه مقدار زمین مشغول زراعت میشه و مشغول هدایت میشه پسر عمویی داشت هم مباحثه من بود خدایش رحمت کنه مرحوم آمد حسین شریعت هم در اصفهان هم اینجا با من هم بحث شون برای من نرم کرد میگفت آسم مازون توستون اینا رو یکی یکی میدن که این سوراف داشته باشن ما رمضان توی تابستون در عم چند جور کار هست با هم وصل خرمنی که میشه هم باید هم خرمنی اونجا برنجم میکار هم باید ش بدن فصل سیفیکاری یا برداشتی هم هست هم باید به سیفی برس خیلی کارا نم در اون موقع این روستاییها با خانوادههاشون اصلاً تو بیابون ضد نمیان توش تو مهره خونه نمیان خونه خونم روز سه چ ساعت شبا روز ۴ ساعت ۵ ساعت ۲ سالم بقیه رو خواهیم من اون موقع توی پابتون بم اً فصل اواخر اوایل باخ محمد میره سر با رعیتها بافانا میره س ظهر که میشه با هم بیان مسجد نماز میخونن یک حدیثم براتون میخونه بین الصراطین و نماز دومو برمیگرد از حروف میشه میان تو مسجد نماز مرو میخونه اونوقت هر کدام توی این سفرهای که با خودشون آوردن یه نون پیازی آوردم جلوترم تو مسجد کنار مسجد سر کوزه آب افطارشون رو بین الصلاه میکنن نوم وجا و آب نماز اشارم میخونه برمیگرده چای اونجا مشغول کار میشن اعضا میاد مسجد نمازو میخونه باقی سحرا ایشون میگفت که آمد آدم قوی در جوانیش بود اون موقع که نقل میکردشون خی شد ولی هنوز کار میکرد اینکه میگم این نقد و نربط به ۲۷ سال قبل بیشتر مربوط به اشتباه کردم مربوط به ۳۱ سال گفت آدم قوی بود در جوان معمولاً به اندازه د تا دیگه هم زمین اجازه میکرده و کار میکرد. ین آقای محمد نه تنها درچه که یه جای بزرگ بود بلکه در تمام منطقه اطراف نفوذ ظاهری داشت. مردم او رو قلباً دوست میداشتن از اون چی دیده بودن؟ لقوا چی؟
ایمان صرف عمل میرید تو روستا، میرید توی کارگرا، میرویم توی روستا، میرویم توی پاجرا، میرویم توی سپاه، میرویم توی جهاد، انتظار قلبی مردم بهخصوص که ما همیشه سیره پیغمبر و علی داستان امام باقاعر علیه السلام مرد. انتظار دارم که دعوت آقای رو بپذیریم اما با این آمادگی انشاالله اسوه حسنین باشید برای همزمانتون در جهاد سازندگی و جهاد ف خوب این قسمت در چی بود آفرین بود ود جایی بودم گفتن یک مقالهای توی انقلاب اسلامی چاخ شده خوشی کرده بودن و آورده بودن من بخونم در حوزه نیوپور چه میده است مقارب خوندی بله خب این مواله تو خارج یا مط راست یا دروغه یا طب معمول آمیزه است من وص و من ذاکر زه باشه جوابش چیه البته باید جواب برا روشن کردن مردم بنویسین و بین باید ولی جواب بالاترش حضور بود ماه قبل آقای افایی رفتن اینجا یه ماه قبل که من اینجا بودم بچههای جوان قم گفتن که آقا ما اینجا ما همین بچه جوهای قم بچههای مدرسه گفتن ما اینجا بیآوریم و بیفنام چی میگه چون یکالمثل میگیم کوزهگر م متاره آب میخوره متابع چی بودن ها نهار ها عی
مخار ازره یعنی باران قبل از اینکه کوزه اختراع بشه یک مشک کوچیک درست میکردن یک سپاهی طول برا کردم یه همچین دیگه خوب از این بزرگتر من اینا رو دیده بودم که قبل از توی عالی بود درست میکردم بعدم دروغم کهده بودم یکی از عادا میده بود درست میگردم و یک سپایم داشت این رو مخصوصاً شهاب میذاشتن بیرون که آبش خنک بشه و از این آب میچکید چون ازش آب مثل بارون قهره قهره میچکید بهش میگفتن مفارق خب روز که یعنی نشاندهنده یک مرحله رشد هست در وسیله آبن این باید از کو آب بخوره اما دلش نمیدونه از کجا آب بخوره میگه این یکو دارن بفروشن بنابراین چیکار میکنه خودش از مساره آب میخوره حالا بچههای عزیز قم ما جنگجوری شدن اینها با قهرمانیهاشون در بهرس خوندن این انقلاب چه نقش زیر ن حالا بچهها آمدن میگن ما اینجا بیبرنامهایم خواهشم تو این تحسیماتی که به برنامه چار تا هم برا عق منظور کنیم چار تا از دوستان بمونن ۱۰ تا بمونن قم با این بچههای قم باید برنامه داشته باشن برنامه جهاز سازندگی همراه با سازندگی بینشی و ملکی قبوله ها کی نمیره لا جاذبه نداره باید بیم چرا جاذبه چرا جای دیگه میرن نمیان ببین اولین چیزی که باید در خودمون اصلاح کنیم اینه که نگیم چرا نمیان یم چطورین که نمیان میریم دنبالتون من اون هفته بهتون گفتم توی این آیتالله منتظری در سال ۱۳۲۶ برنامهای گذاشته بودیم قطعهای در ۱۷ بریم تو اون روزاهایی که هیچ آخوند ملا نمیره ایشون رفته نزیکی از جهاز فرید که بهایی هم اونجا بود قرار بر این بود که قبل سفر همه اونجا بریم نفر ۱۰۰ ما هم برای یه محترم از اون سفر همراهون برده بودیم برای کرایه ورک خوراک و اینا که هیچکس مقدونم نکرد هوا خوب بود باز اون سال تابستون بود اگه هوا هوا خوب بود اگه هیچکم از ما پذیرایی نکرد بالاخره یه جایی میگفتیم و خامشون کرد وتون رفته بودن جذاب فعلاً اینا مثل این نه حسینیه دارن نه دارن یا نمیان حالا اشتن این میان به همون فصل قرم و قهرمنی هم بود و قرمنی ایشون چار خفت میگرفتن هم چا میرفتن اونجا و اونجایی که برنامه رو هم جمع میکردن و میشستن براش اون کسی که میگفتن ودار هدایت میکردن
بلا آزوی نمیدونم باز شد حالا اینکه میگید جاذب نداره نمیاد بریم دنبال ۵ درست کنیم بگیم بیا این وقت میخوایم ما بحثهای خوب داشته باشیم اگه بحث جده داشت بدونید خبر بنابراین سؤال میتونم یک سهمم برا قم منظور کنید بنده که این نفتح گفته بودم میام ۵ نیمو شروع میکنم که بعد یه جایی با ما داشته باشن ولی برخورد کردیم به این سمینار دوستان برنامه خ اینه که خواهش میکنم جواب این رو با دو زبان برید. یکی با زبان قلم، یکی با زبان عمل. من از این طلبهها در اینجا میگم که این پیام انشاالله به گوش اینا برسه. من از اون کسی که این رو به عنوان اندیشه خودش نوشته و از کسان دیگری که احیاناً همین گرایهها رو دارن دعوت میکنم که یک بار یک جلسه عمومی تشکیل بدهاشتن و بیان این انتقادها رو مطرح کنن میخوان جلسه خصوصی اشکالی نداره خب این هم مسئله بعدی من کدوم از دوستان ۱۵ روز قبل اینجا خدمتشون بودیم
همه خدمتشون بودن خدمتتون
خیلی خب پس آقا شما میتونید بفرماید که ما ۱۵ قبل اینجا چی گفتهایم یکی از دوستان رو یکی یکی از دوستان ما وقسمون اینه که جلسه بعد رو اینجوری آغاز میکنیم کی از دوستان آماده است که بگه ۱۵ روز بعد ما چی گفتیم از کجا شروع کردیم به کجا قط کردیم تو جانم گفتم این بلندگو باز در جلسه قبل صحبت از مالکیت بود و تعریف مالکیت و مالکیت خدا و انسان غبور مالکیت خدا حضور مالکیت انسان و منشأ مالکیت صحبت در منشأ مالکیت حق شد که همون کار محدود درش مطی داشته باشه
حیاضت رو نگفتیم حیاضت رو نگفتیم خیر بسم الله الرحمن الرحیم کار مولد به چه کاری میگفتیما؟ به کاری که ارزش مصرفی تازهای به وجود آد مثال زدیم نفس ارزش مصرفی داره برا خیلی کارا میشه با پاساده هوا کنی میشه بحب بندی کنید میشه به این ستونهای بندی رشید میکنیم خیلی کارای دیگه اما به درد پوشیدن نمیخوره. یعنی دارای ارزش مصرفی پوشیدن نیست. وقتی پاکش کردیم و دوختیمش دارای ارزش مصرفی کویدن میشه. بنابراین ریزندگی بنابراین باخندگی وزندگی بشه یک کار مولد که باندگی ریسندگی سازندگی ساختن ساختن این حسینیه آهنگگری و فلستایی نرجاری اینا عموماً چی هستن؟ کار تولیدی هستن قبول کردیم که کار تولیدی اجمالاً منشأکیت هست برای جمع و برای فرد تا اینجا اومدیم. پس منشأیت یک کار مولد کار تولیدی د مقداری از اینجوری ننویسید. قرار شد که شما حالا گوش کنید و همچین قشنگ یاد بگیرید و اونوقت بعد که اینا رو تکسیر میکنن بهتون میدن. اگه یه جایی جمله نوشتنی بود من خدمتتون میگم. مقداری از ارزشهای مصرفی مورد نیاز انسان به صورت آماده در طبیعت وجود داره. چون ما نمک میخوایم همین جا قم جایی هست که نمک آماده از پیشرفت بردار شد نمک مورد نیاز شما به صورت آماده در طبیعت وجود داره توی جنگلها میوههای جنگلی فراوان که به درد خوردنم میخوره وجود داره درختهای بلوت میوههاش بسیار خوشمزه است و اگر انسان تازه ۱۰ ۱۵ تاش رو بخوره مثل که اینهار سیری خورده در این بخش درود و اون طرفها تا برید به سمت بودستان یه قسمت مهمی از درختهاش درخت بلوته توی کوهستونهاش برای اون تا بعضیاشم درشت و خیلی خوشمزهست تازهش خیلی خوشمزهست. بنابراین آماده است. انسان مطلب میکنه. بعد بتای وحشی هست. ناجیر توی جنگلها هست. از این میوهها از همونایی که میمونا میخورن انسانم میتونه بخوره و سیر باشه. البته این معناش این نیستش که انسان به میمون میرسه. به هر حال مقداری از ارزشهای مصرفی مورد نیاز انسان به صورت آماده در طبیعت یافته میشود. بلوچ یعنی فقط باید پوچو بشکنم. کارم که من میگم این
بله وقتی که من که گفتم انواع داره برای همین گفتم نیست
گفتم انواع داره برای همین گفتم بعضی از انواعهاش رو میشه خشک بهش مثل کار گندوم ازش میاد پاک میکنن باهاش گون برو میزدن اینکه من گفتم گفتم تازه کن اونم بعضی از انواعش بنابراین قداری از مواد لازم و مورد نیاز انسان به صورت آماده در طبیعت یافت میشود. مگوهایی که در ساحر اونجا در فصل مگو روی زمین همین طور هستن و میشه برداری و مطرح کنی خوش سلیقه باشه سرخش میکنه میخوره. آدمی باشه خیلی گرسنه وسیله سرخ کردن نداشته باشه چیکار میکنه؟ بله همون جور مصرف میکنه دیگه. مقداری از ارزشهای مصرفی مورد نیاز بشر به صورت آماده در طبیعت هست. رابطه انسان با اینا چیه؟ رابطهای ما میبینیم ما این است که آقای الف و آقای ب میرن به کوه برای اینکه یه چیزی اونجا پیدا کنن بخورن میرن به جنگل یه چیزی اونجا پیدا کنن بخورن تو جنگل قارچهای فراوان هست غیرسمی که باز غذای آمادهایست میشه حتی قام مصرف کرد میشه پختو مصرف کرد هر دو میرن نفر اولی میرفته به یک درخت سیب جنگلی پج ش تا سیب داشته ریخته روی زمین آن اونجا زیر درخت آماده برمیداره نفر دومی میاد ه به اینکه این نفر اول اومده سیبا رو برداشته. آیا آقای الف که اول وارد شد این ۵ ۶ تا سیب رو برداشت بعد آقای ب رسید آقای الف رابطهای با این سیبها داره؟ ب میتونه بگه بده من یا نمیتونه بگه؟ حالا برای اینکه دچار این قدهها ش ۵ متر اون طرفترم یه درخت سیب دیگه هست آقای ب فقط باید ۵۰ متر حرکت کنه بره اونجا برسه به اون یه درخت اونجا هم سیب هست بنابراین فرض رو اینور میگیریم الف و ب میرن بجنگن شکم سیر کنن الف زودتر میاد چندقدرم میرسه به درخت سیبی که چند تا درخت چند تا سیبم داشته زیر درخت افتاده پایین برمیداره ینا رو بیرسه میگه با بده من اینا رو میگه آ برو اونجام درخت سیپ آیا به حرف داره بهش بگه نفر آقا بدم یا بگه سر منو بده بیا با هم رسم کنیم چه رابطهای اینجا هست حالا در این فرضی که ما گفتیم که الف ۶ تا سیب رو احتیاج داره بخوره تا سی برای آدمی که ناهارش سیب باشه ۶ تا سیب زیادی نیست ۵۰ میلیون طرفترم درخت سیب هست کی میتونه بره اونجا سیب برداره آیا به حق داره به این بگه نصفشو بده من همشو بده من یه دونشو بده من بازم یا حق نداره آها باز داریم ما با همون منطق فطرت پیش میریم یعنی یه چیزی که وجدان انسان به آسانی او رو مییابد و میپذیرد ه نظر شما حق داره ب به الف الزام کنه بگه نصفی ثلثی ربعی یک ششمی یک دهمی از این سیبایی رو که برداشتی باید به من بدی یا حق نداره به نداره
همتون اینطور فکر میکنید آقا
اخلاق نه آهات کردتی که هست برای آقای
منم در همین فرض بگم پس در این فرض مثل اینکه همچین راحت همه میپذیرید که حرف نداره
خیلی خوب اگه حرف نداره سؤال اینه چه رابطهای میان آقای الف و این ۶ تا سی به وجود آمدیا
مالکیت
رابطه مالکیت اگه این آقای علی دستا نگذاشته بودی بالاتر سیبا اول وایساده بود و تماشا میکرد که به به چه سیبی از آقای به اونوقت چی اون آقای به دست میبرد د تاشو برمیداشت آقای علی حق داشتو بگیره؟
خب چه چیز رو اول آقای میتونه این شیشرسیو برای خودش نگه داره و آقای نمیتونه الزام کنه بگه این نصفشم به من بده مالکیت پیدا شده من او چیه کار تولیدیه آیا ارزش مصرفی جدیدی رو آقای علی به وجود آورده است با جمع کردن این زیبا نخیر
کاری که آقای الف کار تولیدی نیست چه کاریه کار برداشتیه برداشت کرده از طبیعت به اندازه نیاز خودش در حالت فراوانی یعنی ما حالا این یعنی خود این برداشتن یعنی این برداشتن آمده یک ارزش مصرفی جدید به سیب داده یعنی سیبی که برنداشت با سیبی که رو زمین بود از نظر شکم سیر کردن من فرقی داره ریدا گفتیم ارزش مصرفی عبارت است از یک جنبهای که در یک شی باشه و به درد آدم بخوره این سیب رو زمین بود به درد این میخورد حارام که برداشته به درد میخوره از نظر درد خوردن درجهش بالا رفته با برداشتن نظیر پیر کردن پارچه میمونه. نظیر پارچه کردن ریسبون میمونه. نظیر ریسپون کردن میمونه. نظیر کاشتن پنبدونه میمونه. نظیر اونا؟ نه. ببینید این آقا کاری انجام داده. یک کار ساده البته ولی کاری انجام داده با اونه که این چیز رو برداشت کرده از خزان. بیعت فرض را اینجا میذاریم که به اندازه نیازش و باودن مقدار لازم برای دیگران یعنی در حالت فراوانی در حال فراوانی الفدازه نیازش از طبیعت برداشت کرده این برداشت رابطه مالکیت میان او و این شی به وجود آورد است. ببینید این مورد قبول منطق فطری و فطرت هست یا اینکه یه جاییش عیب داره؟ بازم تکرار میکنم در این فرض میگویم وقتی انسانی از خزانه ارزشهای مصرفی آماده موجود در طبیعت در حال فراوانی به اندازه نیازش برداشت کند ا همون برداشت مالک اون مقدار شناخته میشود. اگر کسی از راه رسیدو از دستشاف بهش اعتراض میشه چرا هم کردی؟ برو اونجا سیپس خودت بردار همین طوره فرض کردیم که سیب اونجا هست اینم ۶ تا بقش یهکم سیر کردنش لازم داره یعنی به اندازه نیازش برداشته به اندازه نیازش برداشته برای آقای ب و تیم و چ تا آقای یه هست هنوز
حالا ما فعلاً اینجا رو میگیم این من به شما امروز عرض کردم فن یادگیری رو مطرح کردم گفتم در یاد گرفتن و فهمیدن از متیقم به متق ند برید از روشن منتقل بشید به نتیجه روشن از مقدمه روشن به نتایج روشن از روشن زود سراغ مشکوک نرید از مشکوکم سراغ مشکوک نرید من الان میخوام از روشن برم سراغ روشن یعنی مقدمات روشن و استنتاج روشن بنابراین مثال فرضی که دارم اینه که با هم ملحق کن تعهد اینا داشتن گفتن بریم با هم جنگه سیر کنیم چی با هم
آقا حالت با همم نرفته اصلاً قرار اینم برش میداریم آقای الف از خونهش تنیی راه افتاد آقای ب هم آفرین این شکم برش میداریم خوب بگو اگه بازم جاش عیب داره میگیرید حذفش میکنیم آقای الف از خونهش راه افتاده به سمت جنگل آقای ب هم از خونش راه افتاده به سمت جنگل الف زودتر وارد میشه به اولین درخت سیب که برخورد میکنه زیر درخت ۶ تا سیب آماده است برمیداره اینا رو نیازم داره که سیر شه با این ۶ تا آقای ب از راه میرسه میگه هاان الف جون بگو ببینم سیب اینجا پیدا میشه میگه بله ایناها میگه سی منو بده میگه اونها ۵۰ متر طرف برو بون میخوام اونم اگه گفت نه بنده نمیخوام اون ۵۰ متر بدم یا الله منو بده حق داره یا نداره بلا نداره
همین طور که میگم فراوانی به همین شکل که میگم ببینید آقا این پیش میاد شما کاری نداره با بچهها تجربه کنید پیش میاد با هم میرید یه جایی میبینید بین که اینجا دم دست بوده اونجا پنجم اون طرف در فراوانی به این شکله این به خاطر اینکه این ۵۰ مترا نره میگه یادو بده من پس فراوانی اینجوری یعنی در دستس او هست ولا اجازه ما به آقای اجازه دربار آقای علی به خاطر اینکه آقای علی حاصل متشه برای حاضر زحمت
باشه من که نگفتم بگید زحمت ولی زحمتش زحمت تولیدی نیست زحمتش یه زحمت کوچولو بوده و اونه که این ۶ تا سیب رو از روی زمین برداشته دست روش گذاشته یا برم نداشته خودش نشسته رو زمین دست روش گش گفته این مال من بنابراین زحمتش به این اندازه بوده حرفی نیست میخوایم ببینیم ما که درباره منشأ مالکیت صحبت میکنیم گفتیم یک کار تو تولیدی این قطعاً کار تولیدی نیست چون ارزش مصرفی تازهای به وجود نیاورده است کار هست اما کار حیاضتی یه کار ساده برداشت کردنه از خزانه سرشار طبیعت برای اینکه
بگذارید آقا حرفا میخوایم ساخت بشه ها لبته خیلی من کش نمیدما چون رو دوستان گفتن سؤالات به جا رو من جواب بدم درسته برای مقدار جمع بکنه میشه اگر درست بشه کار تولید بکنه مجبوره که این درستیشو تعییر بکنه بهخاطر این بره چیکار کنه تولید بکنه کنه سالوی
نه آقا به خاطر یعنی اگر همون وقت که مثل آدم اگه این کارگری که کار میکنه که نتیجه کار تو تولیدیشو زر داره پول بگیره بخوره اون با این عین این یه وقتی یه کسی میره جنگل از جنگل برداشت کنه یه وقتی کار تولیدی میکنه فرقی نداره از این نظر بنابراین معلوم شد که دوت حیات یعنی برداشت از برداشت از خزانه طبیعت از ارزشهای صرفی آماده موجود در طبیعت این هم منشأ مالکیت است.
گفتم آقا اون فرضا را مطرح نفرمایید. قرار شد که سؤالات نابهجا نباشه. گفتم برای اینکه ما برسیم بفهمیم مطلب رو میریم سراغ اون مثالهای قطعی همون یه مثال برای بحث ما برای اصل بحث ما کافیه وقتی میگید حدودش چیه به حدودش که رسیدید این سؤالات مطرحه که آیا فراوانی شرطشه اگه یه درخت تنها باشه چی میشه اینا مال حدوده ولی ملاحظه میکنید که سؤال شما به اصل مطلب ارتباطی ندارد فریا باش تا مثال د تا مثال پیدا مثال دیگه
ببینید آقا جون ما هم همون مثالی میزنیم که روشنه شما بگید آقا اون مثالی که شما میگی به بحث من ارتباطی ندارد می ویم در حال فراوانی آقای الف زودتر رفته به اندازه نیازش برداشت کرده از طبیعت. آقای ب میرفته میتونه بگه بده من در حالی که خودشم میتونه دمت اون طرف در بره برداشت کنه یا نه؟ اینو سؤال کنید. همین اینو میگیم خب شما هم زرنگ دقیق و روشن و حاضر جواب باشید. بنابراین معلوم شد که یکی از اسباب مالکیت است و این رو منفط میپذیرد. سؤال سؤال مثل اینکه مطلب روشن سؤال برای اینکه من بدونم سؤال بعدی که آقا میفرمایید وارده یا نه میتونید مرحوم بفرمایید بدید بیارم. اون وقت من ببینم اگر وارد بود و تکراری نبود جواب. چون دوستان من اون هفته خواستن بالحق که حالا که وقت همه خیلی معطله بعضی چیزها که نباید بشیم من حرفی ندارم من اتفاقاً خوشم میاد ادامه بدم بحث بپرس باز سؤال آیا با این برداشت انسان مالک میشه یا نه مطلب مطلب دیگریست یه مثال بزنم میوه تو میدون از در مغازه ارزونتر در مغازه کیلوی ۴ تومنه اگه برید یه سندور تو میدون بخرید کیلوی ۲۵۰ در خب یه صندوق رو نه من احتیاج بهش دارم و نه پولشو دارم میام با ۵ ش تا از دوستان میگن بیایید بریم پنج ش تایی پول رو هم میذاریم یه صندوق میوه یه صندوق خیار میخریم میاریم قس نفر ۲۵ تا رویه هم میذاریم ۱۵ تومن میریم میریم یه صندوق ۶ کیلویی خیار میخریم صندوق ۶ رو میاریم میذاریم اونجا هر کسی به اندازه یکی رو ازش برداشت میکنه میگیم هر کسی سهم خودشو برداره شما رفتی قرارم با هم میذاریم که از سم خودش بردار آقای الف رفت یکیلوشو برداشت با این برداشتن مالک یکیلو خیار شده این آقا یا جلوتر با اون پول رو هم گذاشتن و دن با هم فرق میکنه همین مثال من بعد دارم این مثالو میگم نگفتم فرق نمیکنه من دارم درباره این مثال از شما سؤال میکنم شماهم درباره همین مثال جواب بدید با خریدن و پول دادن قبلی مالک این یک رو خیار شد یا با این برداشتن این برداشتن کارش اینه که سهم مش این رو تبدیل کرد به سهم مفروض و معین و الا اصل مالکیت به صورت مشا قبلاً وجود داشت. بنابراین رابطه مالکیت میان آقای الف آقای ب آقای پ آقای ت، آقای س و آقای جیم این ۶ نفری که رفتن نفر ۲۵۰ رو هم گذاشتن یک صندوق ۶ کیلویی خیار از میدون گرفتن آوردن اینا با اون عمل قبلیشون هر کدوم مالک یک کیلو خیار مشا حالا وقتی آوردن این مشا رو را میان خودشون تقسیم کردن با تقسیم و برداشت الکیت به وجود نیامده. مالکیت قبلاً به وجود اومده با این برداشت سهم مشا معین شده. سهم نامعین تبدیل شد به سهم معین یا سهم مشا تبدیل شد به سهم مفروض. مفروض با چی مینویسم؟
با ز این مخروض رو با ز این مفروض رو با افراز یعنی مفروض کردن جدا کردن این رو با ذهن میرسیم. خب بنابراین جای این سؤال هست که آیا اینجا نکته ضعیفیست؟ وب بهش توجه کنید. جای این سؤال هست که آیا رابطه مالکیت آقای الف و آقای ب و آقاها و خانمهای موجود در عالم در بستر تاریخ با این طبیعت آماده سابقه دیگری قبل از ۱ و برداشت ندارد. آیا میان انسانها و مواد موجود در طبیعت قبل ازیا رابطه مالکیت مشاعی وجود ندارد. گاهی به این سؤال اینطور پاسخ داده میشه که چرا وجود دارد نیاز انسان برای ادا امه زندگی به این مواد موجود در طبیعت منشأ اون شده است که انسان سالمندیش اعتبار مالکیت کند میان انسانیت در کل و طبیعت در کل انسانها مال که کل طبیعت هر انسانی سهمی مشاع در این طبیعت دارد. حیات و برداشت سهم مشاع او را محروض میکند و لذا اگه به اندازه نیازش برداره منطق فطرت قبول میکنه که مالک میشه. اگه راوان باشه دیگرانم بتونن بردارن. منطق فطرت قبول میکنه که مالک باشه.