شناخت فارغ از مباحث فلسفی

این منبع به بررسی روش دیالکتیک و روش تجربی در شناخت می‌پردازد و آن‌ها را به زبان ساده تشریح می‌کند. دیالکتیک به عنوان یک فرآیند مکالمه‌ای توضیح داده می‌شود که در آن یک “نهاد” (مطلب اولیه) و یک “برابر نهاد” (مطلب مقابل) به یک “هم‌نهاد” (جمع‌بندی جدید) می‌رسند و این فرآیند می‌تواند بارها تکرار شود. منبع تأکید می‌کند که دیالکتیک یک مفهوم جهانی و آشنا در فرهنگ‌های مختلف است و محدود به مکاتب خاصی مانند ماتریالیسم دیالکتیکی نیست، بلکه در مباحثات روزمره نیز کاربرد دارد. در ادامه، روش تجربی با سه گام اصلی شامل مشاهده، استنتاج و تصدیق نتیجه در عمل توضیح داده می‌شود. نویسنده ضمن تأیید ارزش روش تجربی، محدودیت‌های آن را نیز بیان می‌کند و یادآور می‌شود که این روش تنها بخشی از شناخت را پوشش می‌دهد، قطعیت صددرصد ندارد و نتایج آن معمولاً کلیّت و فراگیری جهانی مطلق ندارند و به قلمرو خاص خود محدود می‌مانند.

سخنرانی شهید بهشتی

خلاصه سخنرانی

این منبع به بررسی روش دیالکتیک و روش تجربی در شناخت می‌پردازد و آن‌ها را به زبان ساده تشریح می‌کند. دیالکتیک به عنوان یک فرآیند مکالمه‌ای توضیح داده می‌شود که در آن یک “نهاد” (مطلب اولیه) و یک “برابر نهاد” (مطلب مقابل) به یک “هم‌نهاد” (جمع‌بندی جدید) می‌رسند و این فرآیند می‌تواند بارها تکرار شود. منبع تأکید می‌کند که دیالکتیک یک مفهوم جهانی و آشنا در فرهنگ‌های مختلف است و محدود به مکاتب خاصی مانند ماتریالیسم دیالکتیکی نیست، بلکه در مباحثات روزمره نیز کاربرد دارد. در ادامه، روش تجربی با سه گام اصلی شامل مشاهده، استنتاج و تصدیق نتیجه در عمل توضیح داده می‌شود. نویسنده ضمن تأیید ارزش روش تجربی، محدودیت‌های آن را نیز بیان می‌کند و یادآور می‌شود که این روش تنها بخشی از شناخت را پوشش می‌دهد، قطعیت صددرصد ندارد و نتایج آن معمولاً کلیّت و فراگیری جهانی مطلق ندارند و به قلمرو خاص خود محدود می‌مانند.

متن پیاده شده

خب آقای الف در واحثه مطلبی رو میگه آقای در برابر او مطلب خودشو میگه هر دو به یک جمع‌بندی جدید می‌رسن یه وقته که مطلب با هم اینجا تموم میشه ولی معمولاً اینجور نیست وقتی رفتیم به اینجا حالا دو مرتبه آقای الف شروع می‌کنه م این جمع‌بندی جدید رو یا آقای بین با شروع می‌کنه یا اگرم آقانه باشن خانم باشن لاخره الف و ب شروع می‌کنه و از این نقطه جمع‌بندی میره باز جلو. این نقطه جمع‌بندی را آغاز قرار میده برای ادامه بحث جمع‌بندی را مطرح می‌کنه و جیگری دو مرتبه یه مسئله تازه‌ای رو میگه و همینطور این جریان ادامه پیدا می‌کنه تا گاهی در یه بحث و گفتگوی یه ساعته، ۲ ساعته می‌بینید که چندین بارند از یک جمع‌بندی دو مرتبه به یک طرح یک مطلب و طرح مطلب مقابل و جمع‌بندی شماره د من طرح جمع‌بندی شماره ۲ طرح مقابل او جمع‌بندی شماره ه جمع‌بندی شماره سه دو مفه مطرح میشه مقابل چی حرف می‌زنه جمع‌بندی شماره ۴ و اینا دائماً مشغول چی هستن اینا مشغول دیالکتیک هستن یعنی آقای الف و ب دارن الکتیک بازی می‌کنن. خب برای این مسئله به این سادگی در زبان‌های فرنگی هم اصطلاحاتی هست که برا اونا هم ساده است مثل اینکه چیزی که ما الان گفتیم برای اونا ساده هستش و ما حالا اون اصطلاحات اونا رو اینجا میاریم تا معنی ساده و روشن اونا به دست بیاد به اصطلاح بیرونی خودمون رو هم اصطلاح فارسی خودمون رو هم میگیم. خب آقای علی مطلبی را می‌گوید این مطلب می‌شون چی؟ میشد فیشم داریم نهاد. یعنی یه مطلبی رو وسط می‌ذاره می‌نهد. مطلبی را در میان می‌نهد. در میان می‌گذارد ای سه مطلبی در مقابلش میگه شما یه مطلبی رو با او در میان می‌نهید او هم در برابر میاد مطلب دیگری را در میان می‌نهد آنچه که برابر نهاد و بعد خود بهخود به دنبال این ما خود می‌رسیم به سمت یعنی هم نهاد و این هم نهاد شماره یک نهاد نهاد شماره پ یک برابر نهاد پیدا می‌کنه و یک همن ۲ به میون میاد و هم نهاد شماره د می‌تونه در ادامه بحث بشه نهاد شماره ه تا چقدر داشته باشیم و تا چقدر بحث چک بدیم که نظر ما اگر به جای اثبات و نفی و نفی در نفیه که در بیان دیالکتیک متعارف و معمول شده اگر بخوایم دقیق‌تر عمل کنیم و بگوییم اثبات و اثبات متقابل و بعد بگیم جمع‌بندی دو اثبات دقیق‌تر عمل کرده‌ایم. تر عمل کرده‌ایم و حتی از نظر اصطلاح غربی دقیق‌تر کرده‌ایم. به همین دلیل ترجمه تزن نهاد دقیق‌تر است تاج تز به اثبات. اگر تز را اثبات معنا کنیم درسته اما دقیق نیست کاملاً دقیق‌ترش همون نهاده چیزی رو که در میون اینه شما می‌دونید که ما الان رو به فریدن میگیم تز نمیگیم یعنی مطلبی که در میون میدم و همچنین اگر آنتیکز رو به نفض معنا کنیم دقیق عمل نکرده‌ایم دقیق این است که همون بگیم آنتی که برابر این نهاد چون آنچی به معنی مقابل است دقیقش نه به معنی نفیه و سمت که دقیقاً معناش هم نهاد است چون سام پیشوند به معنی همه سان و سام آسی یعنی چهولوژی یعنی که آسیناسی آسی یعنی درد آسی درد سمت آسی یعنی که همدردی بنابراین تن وام که هر دو یکی درجه بعدی چیه؟ وقتی پ و ب اینا هست میشه سمت و الا در سایر اکثر حروف الف با میشه سمت بنابراین دقیقاً سمت یعنی هم نهاد یعنی اون نهاد اول و نهاد دوم جمع‌بندی می‌شوند در هم نهاد خب چی به نظرتون میاد فهم دیالستیک و اصول سپاهی دیالکتیک و این حرفا پیچیده است یا خیلی ساده است خودمونیه یا غریبهست فقط چیزی که توش غریبهست این سواجهست اگه این سوا واژه نبود همش خودمونی بود دیالکتیکم خودمونیه دیالکتیک یعنی مباحسه و در هر مباحثه‌ای به طور معمول نهادی هست و برابر نهادی هست و همنهادی یا اگر بخوایم حالا خیلی مدرن حرف نزنیم بگیم مباحثه‌ای یه آدم یه حرفی می‌زنه یکی دیگه هم مقابلش یه حرف دیگه می‌زنه و بعدم جمع‌بندی می‌کنن. اینجا جا داریم جا داریم حالا که جا داریم من این تعبیر خودمونی رو هم بیارم که من خود پی دادم نهاد حرف اول حرف اولیه برابر نهاد حرف طرف مقابل حرف مقابل از نهاد جمع‌بندی جمع‌بندی اون د خوباج کنید که مسئله خیلی ساده است اینم که میگن اس نفس و نفس برای آدما یه خورده تند و تیز همین جورا از آب در میاد اولی یه حرفی می‌زنه دوی میگه نه آقا این نیست حرفی که من میگم خب پس نفی کرده وقتی دومی حرفشو زد و مخره یا سومی یا همون اولی میگه آ پس نشد نه اون و نه این نفی در نس یه چیز دیگه ولی قبول کنیم که این لباس واقعی و چهره واقعی کار ما نیست. چهره واقعی کار ما اون اولیه ولی خب این دنیای هم پربیرا نیست نیست از مطلب آقای حرف می‌زنه آقای ب نه آقا این نیستش که حد این نیستش هیچ دیگهست گوش کن حرف پس نص می‌کنه حرف اولی رو وقتی حرفشو زد آقای سومی یا همون آقای اولی د خ پس نه این و نه اون عرض می‌شود مطلب مطلب سومی میشه اینطورم تعیر کرد میشه اینطورم بیان کرد ولی انصاف اینه که این تعبیر جالبی نیست تعبیر جالب و صحیح همان بیان اول گفتیم آقای الف یه حرفی می‌زنه آقای که منم یه حرفی دارم حرف خودشو می‌زنه بعد می‌بینن انگار در حدش از این دو حرف چیزی نهفتاد به یک جمع‌بندی می‌رسن میگن خب حالا که مطلب این‌جوریه باز حرکتشونو ادامه میدن میرن جلو بنابراین اگر دقت کرده باشید در هر مباح و گفتگوی متقابل و در هر کاوش و تحقیقی انسان سرگرم چیست؟ سرگرم دیالکتیک داره دیالکتیک می‌کنه یالکتیک داره دیالکتیک رواقیون دیالکتیک کان دیالکتیک قبلاً دیالکتیک فرانسیس بیتون دیالکتیک دکار دیالکتیک کانت دیالکتیک هگ دیالکتیک فلربخت دیالکتیک مارس دیالکتیک‌های بعد از ماس انواع دیالکتیک بنابراین دیالکتیک نام یک مکتب خاص نیست. بله ماتریالیسم دیالکتیک عبارت است از دیالکستیکی که معتقد است به ماتریالیسم معتقد است به اصالت ماده و غیر ماده رو نقل می‌کنه. تازه اینم انواع و اقسام داره. همه مادیون دنیا چی داشتن؟ ماتریالیست. لکتیک داشتن با اینم مخصوص مایگری فویرباخ و مارکس و امثال این‌ها نیست و هگل که یک دیالکتیکینه و در حقیقت دیالکتیک رو به صورت وسیعی در بیان آرا و اندیشه‌هاش به کار می‌بره و به عنوان پدر دیالستیک قرن حاضر شناخته میشه هگل یک ماتریالیست نیست و یک ضد خدا نیست پس کلمه پیادهم اونقدرا وحشت ندارد اونقدرا بیگانه نیست اونقدرا غریبه نیست و اصولاً ما خودمون در فرهنگمون مدت‌ها اهل دیالستیک هستیم و نمی‌دونستیم برای اینکه لبه‌ها بهخصوص در حوزه‌ها عادت داشتیم به چی؟ درس و مباحثه. یعنی اصلاً زیاد از ما جدا نمی‌شده و اینم مال امروز و دیروز نیست. پس دیالتیک معناش روشن شد. چیه؟ این واژه‌های تز و آن تزو سانتزم روشن شد چیه معادله پاس گفتیم چیه بریم سراغ بحث اصلیمون بحث اصلی ما این است که مباحثه ما بحث ما یعنی کاوش ما و مباحثه ما یعنی کاوش مشترک ما باید از روش‌های صحیح پیرو کند. باید در این کاوش و در این کاوش مشترک و در این تحقیق و در این حقخواهی و حقجویی ما از روش‌های صحیح پیروی کنیم. این روش صحیح چیه؟ اینجاست که مکتب‌ها دربارهش خیلی اختلاف نظر دارن. تجربی جون گویند روش صحیح این است که ما همواره از تجربه استفاده کنیم. تجربه معنی کاملش اینه یک مشاهده یعنی روش تجربی معنی کاملش اینه روش تجربی معنی کاملش اینه یک مشاهده یعنی ما با انداختن حواسمون واقعیت‌ها را ببینیم. یک د اونچه از راه هوا می‌بینیم و می‌یابیم این را مورد تجزیه و تحلیل و ترکیب و جمع‌بندی قرار بدیم و از این مشاهدات چیز تازه‌ای به دست بیاریم، استنتاج کنیم پس دو استنتاج از مشاهده تفسیر مشاهدات سه اینکه برای اینکه بدونید این تفسیر این استنداد این جمع‌بندی درست بوده یا نه بار دیگر این نتیجه‌ای را گرفتیم در عالم خارج در عالم عین منطبق کنیم تصدیق بدیم تصدیق نتیجه‌ها بار دیگر برین تجربه کنیم یعنی این نتیجه رو در یه مورد دیگه دو مورد دیگه عمل کنیم ببینیم آیا جواب مثبت میده یا جواب مثبت نمیره بین تجربه ما معمولاً این کار آخری رو بهش میگیم تجربه و رو کل این کار میگیم روش تجربی. پس روش تجربی سه کار اصلی داره. اول مشاهده دقیق مشاهده درست ببینید دسیر این مشاهده و استنتاج از اون سه تصدیق اون تفسیر و اون نتیجه گرفته شده بر عالم خارج در موارد ه تجربه کردن او آزمودن او به این میگه روش تجربی اگه جواب مثبت بود تأیید می‌شود استنتاج ما اگه جواب منفی بود می‌فهمیم که استنتاج ما درست نبوده یا حتی با این مشاهده اولیه‌مون درش خطا بوده به این روش تجربه خب لیونه ما با روش تجربه چگونهست در سرده گرمه چیه آیا ما روش تجربی رو رد می‌کنیم یا می‌پذیریم؟ خب ما به عنوان کسانی که آزاد می‌اندیشیم و این آزاداندیشی رو با تربیت اسلام به دست آوردیم روش تجربی را ۱۰۰ توصیه می‌کنیم و مورد استفاده قرار میدیم. برای روش تجربی ارزش و اعتبار قائلیم ولی اولاً روش شناخت را منحصر به روش تجربی نمی‌دانیم. روش تجربی را برای قلمرو خود تجربه مفید می‌دانیم. ولی بخشی از ادراکات هستند که اون‌ها اصلاً در قلمرب تجربه نیستند. اونا صرفاً در قلمرو تجزیه و تحلیلن. اون روز مثال زدیم گفتیم علوم ریاضی عموماً چیه؟ در قلمرو تجزیه و تحلیله. علوم فی و تجع و تحلیل‌های منطقی فلسفی اینا عموماً در قلمرو تجیدن و حتی گفتیم که شما بسیاری از آبایی‌هاتون قابل تجربه کردن نیست. شما اگر این تابلو رو سبز می‌بینید برای اثبات اینکه این تابلو سبز است در دید شما هیچ راهی جز همون دیدن را باز به کاری ندارید در موارد جز اونجا صرفاً دقت در مشاهده البته گاهی ممکنه آدم فکر کنه که چون عینک سبز زده تا دور سبز می‌بینه عینکشو برمی‌داره ببینه نباید عینک سبز باشه اینجا میشه تجربه عیبی نداره به اینم میشه گفت تجربه ولی به هر حال روش تجربو است به قلمرو تجربه ثانیاً اگر ما با تجربه تأییدی برای درستی تفسیر و استنتاج از مشاهده خودمون به دست آوردیم لازم نیست. اً فکر کنیم که مطلب قطعیست ممکن است ۱۰۰ تجربه مثبت هم داشته باشیم ولی باز مطلب قطعی نباشد قطعیت علوم تجربی معمولاً به ۱۰ نمی‌رسد وضعیت نتیجه‌گیری‌ها از تجربه معمولاً به ۱۰ نمی‌رسه. این د تا رو بدونیم. پس اولاً روش تجربهی برای خودش قلمرو و میدان خاصی داره. همه جا نمی‌تونه برو به کار ببریم. و ثانیاً قطعیت ۱۰۰ ندارد. این همون مطلبیست که قوم کسانی که متدولوژی و روشناسی رو دارن بهشم معتقدن مسئله مهمی نیست. در علوم ریاضی قطعیت ۱۰ می‌رسه در علوم فجاهی معمولاً نمی‌رسه خیلی به نوع سالم یک مسئله بسیار مهم در علوم تجربی باید مورد توجه قرار بگیره و آن اینه که نتایج علوم تجربی اگر هم قطعی شوند و به قطعیت برسند کلیت و فراجیری جهانی به جای یه کلمه لازم نیست بید لازم نیست کلیت و فراگیری جهانی داشته باشد بلکه در میدان خودشون احیاناً کلیت دارن ببینید شما تجارب فیزیکی را که الان توی جو انجام میدید برای کلین الان شما در جمع یک تجربه فیزیکی در حرکت انجام میدید شما و از اون یه قانون از حرکت قانونی از مکانیک استنتاج بکنید چون هرچه شما تجربه را تکرار کنید باز در کجا تکرار شده تو همین جبرین تکرار شده دلیل آن نیستش که این تجربه در بیرون جو صدق بکنه کلیتم اگر داشته باشه و قطعیتم اگر داشته باشه فقط در کدام میدانه در ر میدان شب بده که بس همین مسئله در جای دیگر نتیجه دیگر بشه یعنی همین فجر برا اگر شما در روی کره ما انجام بدید ممک نتیجه دیگری بدید به این میگیم نسبیت درست اون مسئله‌ای که اساس اساس نسبیت و فلسفه نسبیت در فیزیک و فلسفه برواست از فیزیک قرار گرفته اساس اینیست البته این اساس خیلی مطلب دیگه توش هستن اساس این است که تجاربی که ما در علوم طبیعی انجام میدیم علی کل کجا انجام میدیم کوچک بشیم البته مال اون وقتایی بود که هنوز بر فضا بشر درد پیدا نکرده بود حالا می‌تونه تجربه‌هاش را ببره تو فضا ببینه اونور جنبم آیا این تجربه درسته یا درست نیست آیا اون استنداد و اون فرز در بیرون جوم نتیجه مثبت میده یا نمیده ولی تازه بیرون جوان مخ کجا می‌بره بیرون جره فرق کنید می‌برن در منظومه شمسی ما که هنوز از منظومه شمسی‌ها بیرون نرفته که باز دلیل اون نیست که اگر همین تجربه را در یک منظومه دیگر از منظومه‌های شمسی جهان بکنه همین نتیجه رو بده همواره درستی نتیجه تجاره به ما محدود به قلمرو اون تجارب اگر به قطعیت و کلیت برسند تازه قطعیت و کلیتیست نفبی نه قطعیت و کلیت مطلق با رعایت این نکته‌ها ما روش تجربی را همواره تأکید می‌کنیم

خلاصه سخنرانی

این منبع به بررسی مشاهده و تجربه در اسلام می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه قرآن کریم به این مفاهیم اهمیت می‌دهد. از ماجرای حضرت ابراهیم علیه‌السلام نقل می‌شود که چگونه برای اطمینان قلبی در مورد معاد و رستاخیز، از خداوند درخواست تجربه‌ای عینی و معجزه‌آسا کرد تا وسواس از دلش زدوده شود. متن همچنین تأکید می‌کند که جهان طبیعت همواره در حال تغییر و دگرگونی است و این دگرگونی‌ها از دل یک چیز، چیز دیگری را به وجود می‌آورند، درست مانند تبدیل دانه به ساقه و خوشه. علاوه بر این، اشاره می‌شود که در این جهان متغیر، قوانین ثابتی حاکم است و کل طبیعت یکپارچه و هماهنگ عمل می‌کند؛ این اصول تجربی، مطابق با تعالیم قرآنی هستند.

متن پیاده شده

از نظر اسلامی هم قرآن ما رو دعوت کرده است به مشاهده. قرآن بالاتر از این حتی از ابراهیم پیامبر یک چیز جالب نقل می‌کنه و اون اینکه ابراهیم پیامبر در یه مسئله اعتقادی از خدا خواست اعتقادش رو از طریق یک تجربه عینی محکم کنه و قال ابراهیم رب ارنی کیف تحی الموتا قال اولم تؤمن قال بکنم قلبی قال فخ منی فجعل جبل منه جزا الیکون سعیم ق نمی‌دونم آیه رو از درست خوندم کامل یا نهم خیلی احتمال ندارم درس خوندن آیا به صورت دقیق کامل کاه افاهیم ولی ظاهراً آیه همینه افاهیم که خدا گفت خدایا به من نشون بده مرده‌ها رو چهجور زنده می‌کنی روز قیامت آدم دو مرتبه هیکلی پیدا کنه و جسم پیدا بکنه و زنده بشه اگه همون هیکل پیشیشه که او هر ذره‌ایشو باز یک جای اینه و چیه فرض خدا گفت آراه به معاد و رستاخیز و زنده شدن انسان به صورت یک انسانی که دارای کالبد جان باشه ایمان پیو نکرده‌ای هنوز ایمان نیاورده‌ای گفت چرا خدایا یه وسوسه‌ای دار می‌خوام این وسوسه از دلم داره قلبم مطمئن بشه چیکار کنی تجربه ببین ابراهیم ۴ تا مرغ بگیر چار تا فن این‌ها رو بکش هر تیکه‌شونو بده سر یه کوهی ۴ تا کوه بیش از ۴ تا کوه بره سر یه کوهی بعد این‌ها را صداشون کن دوان زمان پیش تو می‌آیند یک تجربه معجزه آثار معجزهست عادی نیست و با این تجربه معجزه آثار می‌فهمی که برا خدا کاری نداره که کل این خلائق رو هم زنده کنی یعنی ابراهیم خواست اعتقادشو به معاد با یک تجربه از هرگونه وسواس و دغدغ‌ای پاک کن مسخله نیست مشاهده در طبیعت مشاهده در تاریخ اینا در اسلام هست چیزی نیست این اصولی هم که برای روش تجربی در نظر گرفتید این اصول هم مورد اعتقاد قرآنه یک ان طبیعت و جهان ما و عالم ما در حال تغیر و تودل و دگرگونیست. خب قرآن همش فکیهش رو همینه. می‌گوید طبیعت دائماً در حال چیه؟ تغییره. مثال می‌زنه حتی قرآن. حتی قرآن به انسان میگه به این طبیعت متغیر زاینده نگاه کن. نگاه کن که یک دونه گندم میره زیر خاک بارون میاد وقتی بارون آمد جوانه می‌زنه ساخه میشه گندم‌های بیشتر میده حتی میگه تو عملت را ای انسان عملت را در صحنه زندگی شبیه گندم و خاک حساب کنیز در مسیر یک چنین تحول و دگرگونی مسخره آنم همین‌طور این حرفایی نیست که بشر که امروز فهمیده باشه از پیشم می‌دونست از اونلا انسان‌ها می‌دونستن به اینکه وقتی مرغ داره روستایی و می‌خواد مرغشو زیاد کنه هیر چند تا تخممرغ پیدا می‌کنه و موقعی که مرغه کفت میاد یعنی دچار یک حالت بیمارگونه‌ای میشه که دیگه حوصله حرکت کردن نداره می‌خواد همش بشینه می‌ذاره زیر پاس و درست به اندازه روزهایی هم که لازم است این مرغ‌ها رو حرارت بده این بیماری رو داره تا این‌ها جوجه بشه وقتی که این‌ها جوجه شدن تا از اونچه داخل تخممرغ بود خوردن و پوشکستن و آمدن آن وقت تخم مرغ تبدیل به مرغ شده و مرغم دو مسئله دون می‌خوره و تخممرغ درست می‌کنه چی تابع نیستش که تبدل تخ به مو تبدل غذای مرغ و تخممرغ اینا مسئله‌ای نیست مسئله تازه نیست بنابراین این مسئله که عالم طبیعت عالمیست دائماً در حرکت و حرکتی زاینده که از دل یک چیز دیگر برون می‌آید از دل گندم سبز بیرون میاد. ما معمولاً عادت داریم ساقه رو در مقابل دانه حساب می‌کنیم و ساقه که در مقابل دانهست از شکم دانه درست و دو مرتبه از شکم این جوانه چی به اون میاد؟ خوشه گندم دو مرتبه دانه از شکم سایست نیست اینا روشن عادیه همه انسان‌ها رو می‌دیدن قرآنم اینا رو برا ما بیان می‌کنه همین مثالای عاجی رو بیان می‌کنه اینکه عالم شریعت عالمیست از عالمی پرتصور پرحرکت حرکتیزاینده که از دل یک چیز تازه‌ای به وجود میاد می‌بینیم مسئله ساده است مسئله پیشباف شده است قرآنم برا ما میگه د اینکه در این تصبر و تغیر قوانین ثابتی حکومت می‌کند. اینم که قرآن میگه. آ انسانم از اول می‌دونستن که صبح که میشه آفتاب می‌زنه از سمت مشرق. شوم که میشه آفتاب غروب می‌کنه سوی مشرق و شب که میشد مردم منتظر چی بودن؟ منتظر که دو مرتبه فردا میشه. یعنی قانون ثابتی طلوع و قروب را مردم می‌دیدن و قرآن استناد می‌کنه این قانون ثابت باز در داستان ابراهیم که ابراهیم گفت خدا کسیست که خورشید را از مشرق برمی‌آورد تو اگه راست میگی خورشید را از مغرب برآورد از این سو برآورد یعنی که اینکه یک قانون ثابتی هست تجلی اراده خداوند استناد می‌کنه در خدا مسئله و سه اینکه جهان طبیعت یک مجموعه یکپارچه هماهنگ است. جهان طبیعت مجموعه‌ای یکپارچه و هماهنگ وحدت داره توحید و وحدت عالم طبیعت. اینم که می‌دونید قرآن سراپاش اینه بیان این است که ل جهان یک مجموعه هماهنگ به هم پیوستن. این قوانین دیگری که برای استفاده از علوم تجربی اون هم با روش دیالتیکی گفته میشه. این هم قوانین خیلی ساده برای ما. چیزی نیست که ما نفیش کنیم. ملاحظه می‌کنید که روش تجربی و حتی روش تجربی دیالکتیکی در زمینه و قلمرو عالم طبیعت و مسائل مادی برای ما امریست خیلی ساده و روشن قابل فهم و قابل قبول اونچه ما نقیم این است که کسی فکر کند برای شناخت و آگاهی به طور کلی در همه زمینه‌ها و قلمروها یک روش وجود داره اونم روش تجربی روش تجربی دویتی نه یک روش نیست بیش از یک روش هست. روش‌های متجب هست هر روشی در جای خودش و متناسب با قلمرو خودش. ما این روش‌ها رو همچنان دنبال خواهیم کرد. منتها برای اینکه بحث زیاد رو در حد مورد نیاز شما سامانی بهش داده باشیم در جلسه آینده درباره ضد و تضاد به صورت مستقل بحث می‌کنیم. می‌بینید که تضادم قول پیشایست نیست و یک معمایی که نشه بفهمید نیست. این عرایض امروز من حالا رسیدیم به سؤالات شما البته باید عرض کنم من کلاً ۱۰ دقیقه وقت دارم خوشبختانه دیگه حالا نمی‌تونین برام معکلم کنین چون بعد از ۱۰ دقیقه آقای هاشمی میان و آقای سارا میاد میگه آقای هاشمی اومدن البته امروز من کار دارم کردن شما رو استقبال می‌کنم ازش ذره نظم کار عرض کردم نه دیگه نیارین برای اینکه دیگه وقتش نیست می‌خواید بیارید من بعد ببرم بخونم حدی نداره حالا تازه ببینیم به اینکه این‌ها چقدرش به بحث مربوطه و چقدرش به خارجه بحث ببینم کدامون سؤلات می‌خواین جواب بدم معلومه که اصلا من بحث براتون اونقدر مطرح نیستا. آیا ما نسبت به جای بیرون می‌توانیم علم حضوری داشته باشیم و آیا درست است که می‌گوین خداوند نسبت ما علم حضوری دارد و ما نسبت به خدا همانند زیادی هستیم؟ اون تیکهست که خدا ما حضوری داره درسته اون د تای دیگهشم خوش او خواستند که من با توجه به توضیحی در مورد دیالکتیک دادم تضاد دیالکتیک رو هم توضیح بدم خب من قبلاً ردشو دادم دیگه چ درباره اشخاص سؤال کردید که من معمولاً هیچوقت جواب نمیدم اشخاص رو از اعمالشون بشناسید نه از زبان این خب یه تذکراتی راجع به آنتیت دقیقاً به معنا د نهاد است و این با برابر نهاد فرق می‌کند. ممکن است برابر نهاد ضد نهاد نباشد پس آنتی‌ترز به معنی دیالکتیکی نمی‌تواند باشد. اینطور نیست که آخانسی یعنی اصلاً مقابل ضد هم اگر گفته میشه چون ضد مقابل ضد دیگر است. الاتی معنی اصلیش یعنی مقابل روبهرو روبهروی اونچه در برابر او میرن معنی دقیقش اینست ما الان آن رو به معنی مخالف به کار می‌بریم. البته معمولاً آنترو به معنی مخالف به کار می‌بریم. اشکالی ندارم توی گفتم می‌کشه به اونجا. اما اصل کلمه معنی مقابله. تقابل. خب اینم آخرین مطلب.

خلاصه سخنرانی

این متن به روش دیالکتیک می‌پردازد که فرآیندی فکری و کاوشگرانه شامل طرح یک نظر (تز)، نفی آن (آنتی‌تز)، و سپس رسیدن به یک ترکیب جدید (سنتز) است که خود می‌تواند مبنای چرخه‌های بعدی قرار گیرد. سخنران تاکید می‌کند که این شیوه فکری چیز جدیدی نیست و نمونه‌های آن در مباحثات علمی و حتی فقهی از دیرباز وجود داشته است. سپس به ماتریالیسم دیالکتیک اشاره می‌کند که این فرآیند ذهنی را به جهان مادی منتقل کرده و معتقد است که تضاد درونی اشیاء مادی، نیروی محرکه تغییر و تحول آن‌هاست. در نهایت، با طرح مراحل تکامل اجتماعی از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک، نقش اراده آزاد انسان را در این فرآیند مورد انتقاد قرار می‌دهد و آن را نادیده گرفتن ماهیت انسان به‌عنوان خالق سرنوشت خود می‌داند.

متن پیاده شده

بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که اصل مسئله زیارستیک و مسئله تز و آنتز و سنتز چیزی نیست که اصولاً با اون که شماها می‌شناسید و ازش آگاهی دارید بیگانه باشه. و خیلی تازه باشه. یعنی یک جریان فکری دو طرفه، کاوشگرانه و زاینده که با طرح یک نظر با یک شروع میشه. عد منتقل میشه به نفی این نظر نفی این و از اونجا منتقل میشه به نفی این نفی که از او یک اثبات برمی‌خیزد و این اثبات جدید برآیند اون اثباتن قبلیست و این اثبات جدید که اثبات دومه باز می‌تونه به دنبالش نفی دوم و نفی نفی دوم و اثبات سوم بیاد و همینطور به این پروسه به این جریان به این جریان ذهنی جریان فکری گفته این شکل دیالتیک و گفتیم که ما براش کلمه مباحثه رو داریم این مباحثه می‌تونه مباحثه واقعی باشه، می‌تونه مباحثه فرزی باشه. یعنی یه نفر با خودش این بحث دو جانبه رو به وجود بیاره. توی کتاب‌های خصوص به خصوص اصولفقه و همچنین فقه و فلسفه و کتاب‌های تحلیلی دیگر ما ما عین این وضع می‌دونید خیلی جالب توی کتاب‌های این شاخه‌های علمی کتاب‌های مفصل کتاب‌های تحلیلی می‌بینید که نویسنده کتاب رسماً یک دیالستیک رو در متن کتاب آورده به این صورت می‌گوید یک مسئله‌ای رو میگه مثلاً میگه حق این است که خلع وجود ندارد میگه ان قیل یا ان قلت اگر بگویی یا اگر گفته شود که چرا خلع وجود ندارد یقال یا قل گفته می‌شود یا می‌گویند به این دلیل به این دلیل دو مسئله میگه انقل یا انقض دوله میگه قلت یعنی می‌دونید اصلاً رسماً در شکل یک گفتوگو و مباحثه فرضی نویسنده یک جریان فکری رو که مرتب با اثبات و نفی و نفی نفی و یعنی اثبات بعدی همراه دنبال می‌کنه. بنابراین این هیچ تازگی‌ای نداره. مسئله تازای نیست. مسئله‌ایست که ما با اون آشنایی داریم. این راجع به دیالتیک. حالا ماتریالیسمیالتیک آمده اینالستیک رو ش مادی‌گری و نفی واقعیت غیرماده همراه کرده با اعتقاد به اصالت ماده این جریان ذهنی رو منتقل کرده به عین یعنی می‌گوید در خود عالم عین هست. ما یک چنین جریانی مشابه جریان ذهن داریم. آن چیزی که در عالم عین دیالکتیک مطرح می‌کنه عبارت است از اینکه چطور یک پدیده مادی در درونش بذر از هم پاشیدن خودش و پیدایش پدیده مادی جدیدی را دارد. بنابراین یک فق یک اثبات یک واقعیت اثباتی درونش عوامل و زمینه نفی خودش را داره. این درون وقتی به حرکت میفته تا این واقعیت اول از هم بپاشه حالت آنتز به دنبالش یک واقعیت اثباتی جدید میاد سانتز که این سانتز در حقیقت ارزش‌های تز و آنتز رو با هم در خودش به شکلی جمع کردن یک هسته زردو این استعداد را در درونش داره که اگر در زیر خاک برود آب به او بدهند حرارت و نور به او برسد بشکافتد از هم و از درونش جوانه درخت زردآالو بیرون بیاد از و چیه؟ جماده یه دونه زردو به خودی خود جماده یعنی اگه به حال خودش بگذارید نه تغذیه می‌کنه نه رشد می‌کنه و از ویژگی‌های و نگاه چیه؟ اینه که تغذیه کنه و رشد بکنه پسردارو یک پدر در شکل جماد مثل جماد چیه؟ گیاهه درون هسته زردالو استعداد گیاه شدن هست اگر او در یک جریان قرار گرفت یعنی رو طوبت و درمایه و نور کافی بهش رسید این می‌شکفت و تبدیل میشه به جوانه که اون جوانه گیاه است. هم تغذیه می‌کنه و هم رشد می‌کنه و در این شکفتن هسته زردارو تباه می‌شود. ازه زردارو دیگه چیزی نمونه. اون پسته چوبیش میره شکفته میشه میره اون هسته‌ش همینطور. بنابراین تباه می‌شود. ز درون او درخت به وجود میاد که کیا گیاه هست؟ نفی‌کننده هسته زردارو و دارنده گیاه و خصلت گیاهی و این گیاه خصلت ازدالو و اون حالت از جمادی رفتن و به سوی درآو دادن جلو رفتن رو با خودش داره این‌ها رو به عنوان انصال‌های تقریبی برای و و سمتز در جریان حرکت مادی مطرح می‌کنه. یک دانه گندم جامد است. اگر همین طوری بگذاری تکسیر نمی‌کنه خودش رو رشد نمی‌کنه همه س اگه جای خشکو خوب بگذاری او رو ولی اگر او رو جایی گذاشتی که رطوبت و گرما و نور بهش برسه از هم شکفته میشه. جوانه می‌زنه میشه ساحه و گیاه و بعد این گیاه میره جلو خوشه میده ۲۰ تا ۳۰ تا ۱۰ تا ۷۰ داره و اون حالت تکاملی گندم رو با یک افزایشی برای خودش داره. پس منتقل می‌کند معین سیلتیک این جریان تز و آنتی‌تز و سمتز ذهن را به عالم به واقعیت عین و می‌گوید. این کار اولشه و کار دومش اینکه و می‌گوید منشأ پیدایش همه پدیده‌های جدید در عالم عین همین جریان هستش. یعنی خود اینکه در دل گندم استعداد گیاه شدن و ساق شدن وجود داره خود این استعداد انگیزه حرکت گندم از حالت جمادی به حالت گیاهی بنابراین عالم ماده با داشتن یک چنین عامل محرک درون خودش دائماً این حرکت رو داره و این حرکتم خلاقیت داره و تمام خلقت‌ها و آخرین‌ها از این از این طریقه پس مادرسییک منتقل کردن این جریان دیالستیکی و تعور ساینده ذهنی به عالم واسه و عالم عین و پیدایش تصور زاینده عینی در خطاست. در اینجا لازم است که ما ببینیم این تضادی که ما سخی مطرح می‌کنه چیه؟ چی می‌خواد بگه؟ منظور از تضاد چیه؟ ببینید ما در اصطلاحات خودمون چند تا کلمه داریم تقابل، تضاد تناقض یه وقتی میگیم دو چیز با هم متناقضن یه وقتی میگیم دو چیز با هم متضادن یه وقتی میگیم دو چیز نسبت به یکدیگر متقابلن مقابل یکدیگر قرار دارن اینا رو خوب باید بفهم مقابل یکدیگر بودن اصلاً توش تضاد نیست ممکن است دو چیز مقابل یکدیگر باشن ولی با همدیگر متضاد نباشن شما د تا شیشه رو مقابل هم قرار دادید یا د تا آیینه رو مقابل هم قرار دادید برای اینکه یک تصویری که توی این آینه‌ها میفته تا بی‌نهایت خودشو نشون بده این دو آینه مقابل یکدیگرن ولی بز و تدا یکدیگرم هستن ما از او تداد نمی‌فهمیم تقابل اصلاً ازش تداد میده نمیشه برای همین اصطلاح مردمی و اصطلاح قرین رو میگن قناقد دو چیز نقیض یکدیگرن معمولاً وقتی میگیم نقیض یکدیگر که یکی نس دیگری باشه ولی گاهیهم ما ضد نقیز رو به یه معنی به کار می‌بریم میگیم با هم جد نخیضنا یعنی ضد نخیز رو به یه معنا به کار می‌بریم در اصطلاح فلسفی تناقض به مقابله نفی و اثبات گفته میشه ح هستی و نیستی با هم چی هستند متدان یا متناقض؟ متناقض یعنی وقتی سلب و ایجاب است نفس و اثبات است میگن چی؟ تناقض چون حد اعلای مقابله است اما اگر دو چیز هر دو هستین اما دو تا هستی هستند که در طرف مقابل یک دیگر قرار دارن سیاهی و سفیدی ما سیاهی سفیدی رو میگیم دو رنگ و میگیم این دو رنگ چی هستند با هم دارن و در تقابل از اینم کمتر همین قدر که دو چیز در یه مکانی مقابل یکدیگر قرار بگیرن باز میگیم چی؟ تقابل البته در اصطلاح فلسفی تقابل یک معنی محود‌تری داره تناقض که از اقسامشه اعدادی که از اقسامشه د تا قصف دیگه هم داره عدم و ملکه و تضایق که فعلاً از اونا ما صرف نظر می‌کنیم. حالا آیا هر دیالستیکی توش تناقض یا تزداد هست؟ اولاً تضاد تناز رو اصطلاحاً این دلکتیسین‌های معاصر به یه معنا به کار برن نه به دو معنا. منتها توجه شته باشید که تناقض صرفاً در عالم مفاهیم است در عالم خارج تناقض معنی نداره چرا چرا برای اینکه تناقض گفت که هست از مقابله هستی با نیستی و شما می‌دونید که در عالم خارج نیستی معنی ن بگیم ب میگیم نیستی هست نیستی نمی‌تون بگیم هست نیستی مفهوم ذهنی در مقابل مفهوم حسی همچنین آب بودن و آب نبودن اینا همه در مفاهیم ذهنیه احمد آمد احمد نیامد اینا میگه متناقضانن اینا در عالم ذهنه پس تناقض رابطه دو مفهوم است در ذهن اما تعداد اب می‌تواند میان دو واقعیت عینی باشه. سفیدی این سفیده سیاهی اینم سیاهه ما می‌تونیم بگیم این سیاهی که یک واقعیت عینیست نسبت به اون سفیدی که یک واقعیت عینیست ضد یکدیگرن هر دو هم در چین؟ در خارجن البته هیچوقت دو واقعیتی که رابطه تضاد دارن با هم نیستن. چون ما میگیم د تا ضد عبارت است از دو واقعیتی که با هم جمع نمی‌شوند. پس د تا ضد با هم نیستن. یعنی صفحه این میز نمی‌شود. صفحه این میز همین الان هم سیاه باشه و هم سفید. ولی صفحه نیست و این صفحه روبهرو این‌ها این می‌تونه یا باشه و او چی باشه؟ باشد. ازاد می‌تواند بگوییم ازاد رابطه‌ایست میان نسبتیست میان دو واقعیت عینی که با یکدیگر جمع نشده‌اند در یک زمان و مکان معین. یک یا زمانشون داره یا مکانشون. پس می‌تونه مکانش داشته باشه باشه چنان کهه صفحه این میز سیاهه. صفحه این تخفی یده در یک زمان الان اینجا سیاهه اونجا سفیده ولی مکان اینا با همدیگه فرق داره سیاه چیه سطح نیست سفید چیه سخته می‌تونه عکس باشه مکانشون چی باشه زمانشون فرق بکنه سیاه الان میزه اگر بعد این میز را سفید کنن لحظه بعد میشه چی سفید هر دو سطحه میزه اما زمانش فرق می‌کنه در این زبان سیاه در زبان دیگر ابراین تضاد می‌تواند رابطه میان دو حالت متواری بر یک موضوع باشد حالا سیب را نگیم ما بگیم به اینکه یعنی صفحه میز رو نگیم بگیم به اینکه سیب سبزرنگ است رشد می‌کنه میشه چی؟ میشه ظرفرنگ یا قرمگ سیب اون اول تلخ است رشد می‌کنه میشه شیرین یا گاهی ترش هستوره چیه؟ ترشه رشد می‌کنه میشه چی؟ شیرین ترشی و شیرینی دو حالت اثباتی هستند که در یک شی به صورت متوالی می‌تونه وجود داشته باشه قوره الانتر ۲ ماه دیگه شیخینه با اختلاف زمان ن هم مسئله تضاد حالا اونچه مهم است این از بحث تناقض و تضاد اینجاش مهم نیست اونچه مهمه اینه که ماتریالیست می‌گوید خود این تضاد موجود در اشیا اولاً این تضاد را در این می‌داند که دانه گندم الان جماال است ولی در درون ش استداد چی داره؟ گیاه شدن داره این گیاه شدن را که الان درون گندم به صورت بالقوه وجود داره این رو میگه ضد حالت فعلی گندمه در حالی که واقع او ضد نیست استعداد گیاه شدن با گندم شن تدافی داره نداره باید بگیم اون ضد گندم بودن که جماده ضد حالت جمادی گندم یعنی حالت گیاهی بالقوه در او وجود دارد پس اون که وجود داره ضد بالقفهست ضد بالفعل وجود نداره گندم بالفعل جماد است بالقوه چی گیاهه بالقوه که یعنی این استعداد را در درونش داره این توان را این قوه رو این توان را در درونش داره که بعداً چی بشه ه این می‌شود اون دیالستیک عینی که ماترول دیالستیک روی او تکیه داره و میگه چی و می‌گوید که همین توان و قوه گیاه بودن که در ضد گندم هست موضوع محرک اوست برای این حرکت یعنی اینکه احتیاج به محرک دیگری این میشه مسئله ماتریال دیالکتیک و مسئله تضاد تناقض در رابطه با این خاص این جهانبینی بنابراین ملاحظه می‌کنید که در کار ما تلویزیالیستیک مسئله‌ای که مطرح میشه عبارت مسئله قوه و فعل بعد ما ارت دیگه هم می‌کنه و اون کارش اینه اولاً این جریان را تأمین میده به انسان و به زندگی انسان و به شکل اجتماعی زندگی انسان می‌گوید انسان در آغاز شکل زندگی اجتماعی‌اشراکی اولیه بود. البته نه همه شاه‌های ماتریسیک یکی از شاهش این کارو می‌کنه. می‌گوید انسان در اول در سه جمعی زندگی می‌کرد به صورت ک** اولیه و اشتراکی اولیه که در او مالکیت نبود. من و تویی نبود و امثال این‌ها استثمار نبود. به همکار این‌ها خب بری می‌گوید بریم این کمون اولیه در ضمن تفکرات کوناگون تبدیل شد به اینکه انسان یک جا بنشینه و کشت و زراعت و کشت و زراعت بکنه و با زراعت زندگی کنه تبدیل شد زندگی انسان از اون حالت اینور و اونور گشتن به حالت زراعت کردن البته برای بسیاری از انسان‌ها در این وسط یک دوره وجود دوره شبانیه یعنی از زندگی عالی به زندگی شبانه از زندگی شبانی به زندگی زراعتی و از زندگی زراعتی خودبه خود برخواست مسئله برده‌داری برای اینکه وقتی انسان در یه جا و خواست ۱۰۰ هکتار زمین رو آباد بکنه درنا نمی‌تونه برای آباد کردن ۱۰۰ هکتار زمین به چی احتیاج داره به نیروی انسانی و برای اینکه این نیروی انسانی رو ارزان و مف به دست بره چیکار بکنه فرده‌داری کنه بنابراین مسئله فرده‌داری از اینجا پیدا میشه اشتراکی هم دیگه طوپانی کشاورزی داری اینا میشه یک مقطع مقطع دوم مقطع بعدداری بعداری کار را به اینجا برسونه که تولید بره بالا شهر به وجود بیاد داز و ستم به وجود بیاد بورژوا یعنی شهرنشین پیدا بشه شهرنشینی که باید کالاهاش را با روستایی مبادله کنه و مسئله خورده برژواتی و ساده به وجود میاد. خورده بژباتی این خورده بروژوادی از دل چی برمی‌خیزه؟ از دل تئودالیسم و برده‌داری. زمین داش بزرگ و برده‌داری. بعد فئودیسم بعدی برای اینکهسمو به زانو دربیاره حمایت از بندرگان و آزادی بندگان رو آغاز می‌کنه. مبارزه بادگی شروع میشه. رشد می‌کنه حکومت را به دست می‌گیره. صنعت رشد می‌کنه. صنایه بزرگ به وجود میاد. بازرگانه به وجود میاد و در نتیجه سرمایه بزرگ حاکم میشه بر زندگی انسان که جای زمین بزرگ قسالیسم و سرمایه‌داری و قفتریسم از دل بورژوازی و بژوازی از دل فوتالیسم و زمین‌داری بزرگ متولد شده و بعد این سرمایه‌داری رشد می‌کنه رشد می‌کنه و می‌گوید من کافی نیست که سرمایه‌دار شم باید قدرت‌های ارتشی بزرگ را هم در اختیار داشته باشم باید دولت‌های مقتدر هم در اختیار من باشن بنابراین سیاست و قدرت ارتش رو هم در اختیار می‌گیره میشه امپریالیسم و حکومت‌های مقتدر بزرگ جهانی و بعد از درون این فاصله‌های طبقاتی نارضایتی محرومان می‌توشد و می‌خروشد و این حاکمیت متعان و متنعمان و مطرفان را تهدید می‌کند تا اون رو از پا دربیاره و دیکتاتوری پرتایا یعنی حاکمیت خشن محرومان و زحمتکشان جهان این روی کار بیاد پس دیکتاتوری پورتاریا از دل کپیتالیسم و امپریالیسم برمی‌خیز کرد و بعد این دیکتاتوری پروتاریا محیط و عرصه زندگی رو به محیط پرخفان تبدیل می‌کنه و مردم تلاش می‌کنن ازدل این یک سوسیالیسم آزاد و یک زندگی اشتراکی پیشرفته صنعتی و اقتصادی و اجتماعی و جهانی همراه با آزادی به وجود میاره و این می‌شود سوسیالیسم نهایی و اون بهشتیره و بهشتار بشر این تحر ماتریالیستیک هست در رابطه با مراحل مختلف زندگی حساب خب این تخیل تا چند دقیقه صحیح؟ فقط من یک جمله کوتاه می‌تواند میشم و اون این است که از نظر ما این تخیل این طرح این طرح این کیفیت تبیین جهان این تئوری و فرضیه مورد قبول نیست چرا؟ برای اینکه در مورد جامعه بشری مسئله نقش اراده و انتخاب آزاد انسان را نادیده گرفته و او را در یک مکانیسم قرار داده در حالی که انسان از نظر‌ها جانوریست سازنده آینده و سرنوشت خویش انسان که سازنده آینده و سرنوشت خویش است این نمی‌تواند یک موجود ناتوان باشد در دست یک جبر توانای ماسی اجتماعی فردا جامعه انسان چگونه می‌شود خیلی خوب قابل پیش‌بینی نیست تا انسان‌ها چه کنن چون قرآن تغییراتی را که برای انسان پیش میاد و انسانیت دچار این تغییرات میشه این رو ناخی از تغییرات درونی خود ما می‌دونه لم یک نعم اگر وضع ما عوض شد به دلیل این است که ما خودمون خودمونو عوض کردیم معلوم میشه نقش انسان آزاد ر در ساختن یا نساختن خودش قابل مؤثریست برای ساختن محیط و جامعه به طوری که اگزیستانسیالیسم در مقایسه با ماتریالیست دیالکستیک به مرافق از این نظر قوی‌تر و پیشرفته‌تر می‌اندیشد. شما می‌دونید که جمله معروف سارس رو شنیده‌اید براتون نق شده که او می‌گوید اگر یک بچه‌ای بل مادر زاد به دنیا بیاد و قهرمان دو نشه میگن تقصیر خودشه آیا چطور باید این سلج ما در قهرمان دو بشه این به عنوان یک مبالغه شاعرانه برای نشون دادن اینکه انسان تسلیم دفرمینیسم و جبر طبیعت نیست و همچنین تسلیم دفرمینیسم و جبر جامعه نیست بلکه خود بازنده طبیعت و اجتماعاً ار تعبیر شاعرانه خوبیه و اگر دقت دقت دقت بکنیم می‌بینید یه معنی همچین عاقلانههم توش هست و آن است که راستی انسان می‌تواند اونقدر هوش کساوتش رو و توان‌های نهست درونش رو به کاردازه که بیماری فرجش رو دوا بکنه تلاش بکنه و بعدم بشه قهرمان چه اشکالی داره مگر این است که الان ما برای انسان های فل پاهای مصنوعی درست کردیم. چرخ‌های مصنوعی درست کردیم. دیگر انسان‌های انسان‌های زمین‌گیری که هیچ جا نتونن برن نیستن. اگه یه دستم کار می‌کنه یک چرخ روان خوب براش درست می‌کنی تو چرخش می‌شینه بدو بدو میره از اون‌ور خیابون به اون‌ور خیابون از من و شما پرتر میره به شرط اینکه مواضب باشه زیر ماشین نره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *