خاتمیت و امامت

این گفتار درباره مفهوم خاتمیت پیامبر اسلام (ص) به تفصیل سخن می‌گوید و آن را از دو منظر قرآن و حدیث تبیین می‌کند. سخنران ابتدا بر باور عمومی مسلمانان به خاتمیت تأکید کرده و این اعتقاد را ناشی از برتری‌جویی نمی‌داند، بلکه آن را تسلیم در برابر نص صریح قرآن و سنت معرفی می‌کند. سپس با استناد به آیه ۴۰ سوره احزاب (“ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین”) و تشریح شأن نزول آن در داستان ازدواج پیامبر با زینب، نشان می‌دهد که چگونه این آیه به زیبایی و بلاغت پایان یافتن نبوت را اعلام می‌کند. در ادامه، با رد شبهات اخیر در مورد معنای “خاتم”، تصریح می‌شود که این کلمه در ترکیب “خاتم‌النبیین” همواره به معنای “آخرین پیامبران” بوده است. در بخش حدیث، سخنران به حدیث منزلت (تعبیر پیامبر به حضرت علی در مورد جایگاهش نسبت به پیامبر، همانند هارون به موسی، با قید “إلا أنه لا نبی بعدی”) و حدیث آجر ناقص (تشبیه پیامبر به آجر نهایی در ساخت بنای نبوت) اشاره می‌کند تا باور به خاتمیت را در منابع معتبر حدیثی شیعه و سنی اثبات کند. در نهایت، موضوع خاتمیت، پیش‌زمینه‌ای برای بحث آینده درباره نقش امامت در تکمیل مسیر هدایت الهی پس از ختم نبوت تلقی می‌شود.

سخنرانی خاتمیت و امامت شهید بهشتی

خلاصه سخنرانی

این گفتار درباره مفهوم خاتمیت پیامبر اسلام (ص) به تفصیل سخن می‌گوید و آن را از دو منظر قرآن و حدیث تبیین می‌کند. سخنران ابتدا بر باور عمومی مسلمانان به خاتمیت تأکید کرده و این اعتقاد را ناشی از برتری‌جویی نمی‌داند، بلکه آن را تسلیم در برابر نص صریح قرآن و سنت معرفی می‌کند. سپس با استناد به آیه ۴۰ سوره احزاب (“ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین”) و تشریح شأن نزول آن در داستان ازدواج پیامبر با زینب، نشان می‌دهد که چگونه این آیه به زیبایی و بلاغت پایان یافتن نبوت را اعلام می‌کند. در ادامه، با رد شبهات اخیر در مورد معنای “خاتم”، تصریح می‌شود که این کلمه در ترکیب “خاتم‌النبیین” همواره به معنای “آخرین پیامبران” بوده است. در بخش حدیث، سخنران به حدیث منزلت (تعبیر پیامبر به حضرت علی در مورد جایگاهش نسبت به پیامبر، همانند هارون به موسی، با قید “إلا أنه لا نبی بعدی”) و حدیث آجر ناقص (تشبیه پیامبر به آجر نهایی در ساخت بنای نبوت) اشاره می‌کند تا باور به خاتمیت را در منابع معتبر حدیثی شیعه و سنی اثبات کند. در نهایت، موضوع خاتمیت، پیش‌زمینه‌ای برای بحث آینده درباره نقش امامت در تکمیل مسیر هدایت الهی پس از ختم نبوت تلقی می‌شود.

متن پیاده شده

الحمد لله رب العالمین وصلاه وسلام علی جمیع انبیائه و رسله و علی سیدنا خاتم النبیین و علی الائمهه الهدات من اهل بیته وخیره من آله و صحبه وسلام علینا و علی عباد الله الصالحین قوله تعالی ما کان محمد ابا احد ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله ب کل شی علیما با محبت دوستان فرصتیست که در سه جلسه پیرامون یکی از مباحث اسلامی که تا حدود زیادی برای امت ما مسئله روز هم هست بحثی داشته باشم امیدوارم در این سه جلسه خدا من توفیق د بتونم این بحث رو در عین فشرگی به صورتی تمام کنم که یادبودی از این جلسات برای دوستان عزیز باشی از اعتقادات عمومی مسلمان این است که یغمبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه آخرین پیامبر خداست و لقب خاتمانبیین خاتم انبیا پایان پیامبران خدا همواره در میان مسلمون‌ها به عنوان یکی از القاب و اوصاف پیغمبر اکرم گفته میشد برای کسانی که با تاریخ اسلام و با عقاید ملل و نحل مختلف اسلامی آشنایی علمی دارن این مطلب روشنه که این عقیده عقیده اختصاصی برای یک گروه یا دو گروه یا سه گروه نیست یکی از عقاید عمومی مسلمون‌ها بوده و در طول اعثار و قرون گذشته همواره اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اکرم در تعلیم و تربیت اسلامی و تحقیق و گفتن و نوشتن جامعه اسلامی به چشم می‌خوره. ما از کجا فهمیدیم که پیغمبر اسلام آخرین پیامبر خداست؟ بنده و شما که امروز اینجا دور هم نشسته‌ایم و قبل از این جلسه هم باز معتقد بودیم به اینکه پیغمبر اکرم خاتم پیامبرانه است از کجا پیدا کردید سند ما در این عقیده عبارت است از آن و حدیث مسلمانان اگر معتقد شده‌اند که پیغمبر اسلام آخرین پیامبر خداست این عقیده اون‌ها جنبه خودپسندی جنبه قلوب درباره پیغمبر اکرم جنبه به رخ کشیدن پیغمبر اسلام در برابر پیامبران دیگر هرگز نداشته. این یک نکته‌ایست. یک وقتی هست یک گروهی میان برای پیشوایشون یک سلسله مزایا و خصلت‌های انحصاری قائل میشند برای اینکه بگویند پیشوای ما فوق پیشوایان دیگر است. گو این راه می‌خوان بگن خودمونم فوق دیگران هستیم. نوعی خودخواهی خودپسندی و خودستایی در اون مزایایی که برای پیشوایشون قائل میشن به چس می‌خوره. اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اکرم هیچ‌ چنین آهنگی رو در میان مسلمان‌ها نداشته و نه باید داشته باشه. چون اسلام و قرآن کریم یکی از مزایای برجستهش این است که پیغمبران خدا را یک کاسه و یک صف قرار میده. میگه مسلمان کسیست که نه فقط به پیغمبر بزرگوار اسلام بلکه به همه پیام‌آوران خدا مؤمن باشد. به همه اون‌ها احترام بگارد. همه اون‌ها را آورنده تعالیم خدا بداند. از هم ه اون‌ها با احترام و نیکیا کند. ما اگر میگیم مثلاً وقتی می‌خوایم نام مبارک پیغمبر اکرم رو ببریم بگیم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم
ما وقتی بخوایم نام حضرت موسی علیه السلام نام حضرت عیسی علیه السلام نام حضرت ابراهیم علیه السلام نام حضرت نوح علیه السلام رو هم ببریم با همین تعبیرها با احترام با تقدیس نام می‌بریم. ما اگر در برابر پیغمبر اکرم حالت تسلیم و خضوع داریم، حالت پیروی داریم، در برابر سایر پیامبران هم همین‌طور. اگر در میان امت اسلامی ۱گاه افرادی تربیت ناشده، ناآگاه، کمآگاهی پیدا می‌شوند که این عصر رو رعایت نمی‌کنند، این نباید به سلام گذاشته بشه از نظر اسلام اگر یک نفر نسبت به ساحت مقدس پیامبران دیگر خدا سلام الله علیهم اجمعین کمترین توهینی بکند همون حکم را دارد که نسبت به ساحت مقدس پیامبر اسلام اهانتی داشته باشد هیچ تفاوتی نمی‌کنه بنابراین این قصه اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اسلام از این قصه‌های معمولی که ما بیایم برا پیشوای خودمون یک امتیازی قائل بشیم اون رو به صورتی دربیاریم که در پرتو عظمت انحصاری او یک نوع عظمت خودخواهانه هم برا خودمون نسبت به سایرین درست بکنیم نیست. ما اصلاً گفتارمون با مسیحیان، با یهود با سایر فرقه‌های دینی که به پیامبران خدا ارتباط دارن اینه. ما به مسیحی میگیم ای مسیحی مسیح علیه‌ السلام را به پیشبایی قبول داری. ما مسیح علیه‌ السلام را به پیشبایی قبول داریم و هر کس دیگر را که چون مسیح حجتی و آیتی از جانب خدا داشته باشد که من هم پیامبر خدا هستم. ما به او نمیگیم که تو مسیح رو قبول داری. ما دیگری رو قبول داریم و در برابر هم سفارایی این‌چنینی اصلاً نداریم. با هیچ یک از پدر ان پیامبران الهی ما اینگونه موضع‌گیری و مقابله نداریم. ما به همه اون‌ها با سربلندی و روشن‌دلی و روشن‌بینی میگیم. شما عیبتون اینه که وقتی رسیدید به حضرت موسی علیه السلام دیدید او با آیات بینات الهی باید مقام پیامبری داشته باشد و بعد از بعد موسی علیه‌ السلام رسیدید به عیسی علیه‌ السلام می‌دید او همون آیات بینات الهی را دارد اینجا خودخواهی شما را برانگیخت که چشم روی هم بگذارید چشم فروندید و بگویید همون آیات بیناتی که عیسی علیه السلام آورد و در ردیف آیات بینات موسی علیه السلام دیدیم اما پیامبری او را نپذیرفتیم. این انتقادیست که ما بر اون‌ها می‌کنیم. میگیم این خودخواهیست. ما میگیم نه ما یک گام و دو هوا و سه هوا و چند هوایی نیستیم. میگه ما هر کس هر انسان و هر بشری که از جانب خدا به پیامبری برگزیده شد و با نشانه آیات بینات پیامبری از جانب خدا به سوی ما آمد و اون آیات بینات را ما دیدیم بدون تعسب همین قدر که قلب ما مطمئن شد ایمان آورد که این انسان انسانیست فرستاده از جانب خدا او را به پیامبری می‌پذیریم حتی قبل از آنکه مسئله ختم نبوت از جانب قرآن و از جانب آورنده قرآن اعلام شود مسلمان اینطور تربیت شده بود که اگر ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال پس از پیغمبر اسلام پیغمبر دیگری می‌آمد با همون آیات بینات الهی و نشانه‌های نبوت و حجت‌های الهی او را هم به ری می‌پذیرفت. هیچ مقاومتی نشون نمی‌داد. پس اعتقاد مسلمان به خاتمیت پیغمبر اسلام از نوعی خودخواهی وسب و جهود در برابر حق و انکار حق سرچشمه نمی‌گیرن. از کجاشو می‌گیره؟ از اینجاشون می‌گیره. میگه آقا من که مسلمانم یعنی که مسلمانم. یعنی همه پیامبران خدا را قبول دارن از جمله پیغمبر بزرگوار اسلام را هم به پیغمبری قبول دارسته خب حالا من که پیغمبر اسلام را به پیامبری قبول دارم و میگم او اونچه می‌آورد تعلیم الهیست اگر من از زبان خود این پیغمبر با صراحت شنیدم که گفتی پیرو حق نگفت ای پیرو من ای پیروان حق خدای شما اعلام می‌کند رشته نبوت به اینجا پایان یافت حالا از شما می‌پرسم من قبول کنم حرف این پیامبر اسلام رو یا قبول نکنم آیا اینجا هم شما از منافق دارید که بگید فلانی تعصبو کنار بگذار خودخواهی رو کنار بگذار خودپسندی رو کنار بگذار اگه پیغمبری بعد از این آمد قبول کن چطور دیگه می‌تونم قبول بکنم یا باید این پیغمبر دیگه باشه یا او پیغمبر باشه وقتی این رو من به مقام پیامآوری خدا پذیرفتم و با صراحت کامل می‌گوید پس از من پیامبر این نیست میگه اصلاً چگونه جای اون می‌ماند که من بگویم آقا اون یکی هم آیات بیناتی مشابه این دارد چون وقتی بگم اون آیات بیناتی مشابه این دارد معناش اینه که این هم پیامبر خدا وقتی این رو به عنوان پیامبر خدا قبول کردم و گفت لا نبی بعدی بعد از من پیامبری نیست دیگه جایی نمی‌ماند برای مسلمان که هستن در این اندیشه فرو رود که آیا آن بعدی پیامبر هست یا پیامبر نیست پس اعتقاد به خاتمیت در حقیقت فرعی از اعتقاد به پیامبری پیغمبر اسلام نمی‌شود انسان به پیامبری پیغمبر اسلام معتقد بشود و از زبان او از قرآن که کلام خداست و از سنت که کلام پیامبر خداست با صراحت بشنود که این پیامبر خاتم پیامبران است اونوقت بعد بگوید نکن من تصروو واقعاً کنار می‌گذارم اگه یکی دیگههم آمد بعداً آمد دقت و مطالعه می‌کنم اگه دیدم او هم شایست پیامبریست می‌پذیرم علمونه برای این مسئله. بنابراین اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام ناشی از این است که خود پیامبر این مطلب رو اعلام فرمود. در این زمینه ما از قرآن کریم یک آیه داریم که در این مورد دلالت کافی دارد و از سنت و حدیث فراوان. اما ه‌ای که در قرآن کریم است این آیه هست که تلاوت کردم این آیه ترجمه ساده‌اش این است محمد پیم محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده بلکه پیامآور خدا و خاتمانبیین بوده است و خدا بر همه چیز آگاه بوده قدر اول صحبت کنیم در ترکیب این آیه محمد پدر هیچی که از مردان شما نبوده بلکه پیامآور خدا و خاتم انبیا بوده است و خدا همه چیزو می‌گذاشته این ترکیب آیه با یه دونه آیه خوندن یه قدری به نظر نامعنوس میاد با تلاوت آیات قبل این آیه آیه چهلم سوره احزاب سوره سوم قرآن با تلاوت آیات قبل بل و بررسی قبل مطلب روشن میشه آیات قبل در زمینه داستان زینب است. پیغمبر اسلام دختر همه‌ای دارد به نام زینب بنت جهر. این زینب که نوه عبدالمطلب است نوه دختری عبدالمطلب است از نظر نسب و شرافت خانوادگی از خانواده‌ای پراارزش، شرافتمند و اسید. پدربزرگش مدت‌ها بزرگ و سالار خاندان بنی‌هاشم، بلکه سالار قریش بوده. پدرش هم باز مردیست معتبر از خانواده. این دختر خانم ان میشه وقتی مسلمان میشه پیغمبر او را از خانواده‌اش خواستگاری می‌کنه. برای چی خواستگاری می‌کنه؟ خواستگاری می‌کند برای زید. زید یک جوان باهوش جوان فعالیست که سابقاً برده بوده و خدیجه اون رو خریده بوده. خیلی از این برده خوشش می‌آمده. او را به پیغمبر اکرم می‌بخشد. پس از ازدواج با پیغمبر. پیغمبر که از این جوان زید این رو عرض کنم جزو نخست ین کسانیست که به پیغمبر ایمان آورده اون چند نفر اول که به پیغمبر اسلام ایمان آوردن یکیشونم زده پیغمبر از این جوان بسیار خوششون می‌آمده جوانی بوده فعال باهوش با لیاقت و در دیدگاه اسلام و پیامبر اسلام که برده بودن هیچ پرده وجه برای فضیلت داشتن نمی‌تونسته باشه. خیلی پیغمبر او رو گرامی می‌داشته. پیغمبر تصمیم می‌گیرد بیت رو آزاد کنه. از بردگی درآوره و آزاد کنه. چون یکی از کوشش‌های ارزنده اسلام این است که از راه‌های گوناگون با بردگی مبارزه کرده که خود داستان مفصل داره. د وقتی آزاد میشه به صورت یک انسان تک در میاد این رو باید من کمی توضیح بدم برای توضیح باید یک مثالی از زمان خودمون یا زمان نزدیک به خودمون بیارم نمی‌دونم آیا دوستان هیچ به این صحنه‌ها برخورد کردید یا نه؟ من خودم برخورد کردم مردی در یک خانواده نوکر بود. سال‌ها در این خانواده نوکر بود. وضع این خانواده به هم خورد. از نظر مالی نمی‌تونستن دید او رو خوب اداره کنن. خواستن زندگیشونو کمی جمع وجور کنن. برای اینکه این نوکر سال‌ها در خانه اونا زندگی کرده بود تصمیم گرفتم که او دیگه در خانهش ه اما در عین حال یک مقرره‌ای که قبلاً بهش می‌دادم بهش بدن منتها زندگی بتونن با این کار جمع و جورترش کنن زندگی رو به او پیشنهاد کردن که فلانی تو تا حالا در خانه ما بودی زحمت می‌کشیدی محبت کردی خیلی ازت ممنون هستیم حالا می‌خواهیم تو رو باز کنیم ب ولی به پاداش و به سپاس و شکرانه محبت‌ها و خدمات قبلی آماده هستیم که اون ماهانه که بهت دادیم بعد از اینم که رفتی هر کاری کردی هر جایی بودی بهت بدیم این مرد ناراحت بود از اینکه آزاد بشه از این نوکری و از این خانه بره بیرون چرا چون یک مردی بود تک و تنها قوم و خویش‌ها و خانواده و برادر و خواهر و کسی را که الان به خانه او بره نداشت اگر از این خان که برای او به صورت یک کانون مشترک زندگی درآمده بود بیرون می‌رفت در جامعه پول داشت برا زندگی کردن چی نداشت کانون گرمی برای زندگی کردن نداشت اینجا با مرد خانواده با زن خانواده با بچه‌های خانواده با کسانی که به اینجا آمده شد می‌کنن انسی پیدا کرده بود همه او را می‌شناختن اون‌ها رو می‌شناخت. به هم می‌رسیدن. انسان که آشنایی می‌کردن. لذت انسانی در خود می‌یافتند. حالا میره از اینجا بیرون به یک کلبه‌ای باید بره به اصطلاح معروف سوت و کو. شب که اونجا می‌رسه نفسکشی نیست که این با او حرف بزنه. انسی بیابه. به این جهت ناراحت بود. می‌گفتاگر ۱۰ برابر حقوق قبلی من را به من بدید با اینکه من رو خلاص می‌کنید میرم. کاری ندارم انجام بدم. دستوری نباید اجرا بم. ه‌ای بر عهدم نیست ولی نمیرم همین جا می‌مانم خواهش می‌کنم حقوقه رو به من ندید من از حقوق صرف نظر می‌کنم همین جا می‌مانم زندگی می‌کنم من پول برای چی می‌خوام اصلاً این حالتیست در انسان در این شرایط زندگی خیلی هم تعجب نکنید که در یعنی خیال نکنید که این مربوط به شرایط زندگی اقتصادی عقبمبونده جامعه‌هاییست که تأمین اقتصادی برای افراد اون وجود ندارد عرض می‌کنم به او می‌گفتن پولتو میدیم تأمین اقتصادی بود اون چیزی که این نداشت عبارت بود از بهرمندی‌های انسانی اجتماعی انسی و اتفاقاً این مطلب الان در جامعه‌های پیشرفت اقتصادی غرب دائماً به چشم می‌خوره من مکرر با افرادی برخورد کردم که این‌ها در زندگی نشاط روحی نداشتند. چرا پول نداشتن چرا؟ اشت. این‌ها ۵۰ سال، ۴۰ سال، ۳۰ سال حداقل کار کرده بودن، زحمت کشیده بودن حالا هم دوران بازنشستگی و تقاعدتشون بود و بیمه‌های اجتماعی اونجا حقوق تقاعد اون‌ها را به اندازه کافی می‌پرداخت. آیا از نظر بیماری و پرستاری نگرانی داشتند که اگر بیمار بشن کجا برن؟ این هم نبود. این‌ها بر حسب مقررات جا قالب بیمه‌های بهداشتی اونجا هر وقت مریض می‌شدن می‌توانستند به بیمارستان‌های مجهز بروند و اونجا از اون‌ها پرستاری هم می‌شد. پس چه کمبودی داشتن؟ کمبود بزرگ و این‌ها این بود. پسری داشتن، دختری داشتن. پسر در اسپانیا زندگی می‌کرد، دختر در آمریکا زندگی می‌کرد. برای این‌ها حداکثر سالانه در شب میلاد مسیح یک کارت تبریک و اگر خیلی با ادوی کوچک هم با پست می‌فرستاد و سلام. بعد از این‌ها با هیچ انسانی ارتباط خصوصی نداشتن. این‌ها پناهشون پارک‌ها و گردش‌های عمومی بود. اما پارک‌ها و گردش‌های عمومی به این صورت براتون پناهگاه بود که باید بیان روی یک صندلی بنشینن تک و تنها. یکی دیگه هم بیاد پهلوی اون‌ها بنشینه. اگه او هم تک و تنها بود و حوصله حرف زدن داشت اونوقت سر صحبت رو به او باز کنن و الا باید اونجا بنشان ببینن زن‌ها و شوهرها و خانواده‌های دیگه دست در دستن دارن از توی این گردشگاه عبور می‌کنن اون‌ها جمعند و این تک حالا تازه این ساعت روز رو هم اینطور می‌گذران این مهم نبود شب هنگام باید بیاد در یک اتاق خودش یه دونه اتاقم داشت مسکنم داره تلفنم داد همه چیز داشت باید بیاد توی اون اتاق تک و تنها بماند اس تنهایی نمی‌دونم دوستان این نوشته‌های اگزیستانسیالیسم رو تا چه که به فارسی منتشر شده مطالعه کردید یکی از زیر بناهای این مکتب فلسفی اصلاً مسئله احساس غربت وحدت و تنهاییست که در جامعه‌های غربی در زمان ما یعنی در این قرن اخیر به وجود آمده لذا از پایه او انسان‌های دیگر خواستند بکوشند به شکلی توجیه کنند وابستگی انسان را در زندگی فعال اجتماعی‌اش در پایه احساس وحدت و حربت و اینکه انسان هر کوششی می‌کند برای این است که خود را از اون تنهایی نجات دهد. حالا وارد اون بحث نشم. این رو برای این اشاره کردم که دوستانی که مطالعه کردن توجه کنن. احساس تنهایی تک بودن جامعه‌های پیشرفته اقتصادی و اجتماعی هم به شدت همین امروز وجود دارد. زید وقتی آزاد شد باید چه کنه؟ باید فکر کنه روی یک انسان مستقلی که کسی در برابر او تعهدی ندارد. اما این جوان تک و تنهاست. این تک و تنهایی در جامعه‌های اون مو اصلاً مفهوم دیگری داشت که باز بحثی داره او در بحث تولی و ولایت اجتماعی با احساس این ناراحتی خوشش نمیاد این لطف پیغمبر را بپذیرد که او را آزاد کند. گویی این محبت پیغمبر روی هری نسبت به خودش میاده یا رسول الله من کجا برم حالا اون موقع اصلاً هنوز مسلمان هم نیست من کجا برم پیغمبر می‌پذیرد که زید فرزندخنده او باشد پسرخونده او باشد همونطور تو حالا ملاحظه می‌کنید بعضی از خانواده‌ها که بچه ندارد یا بچه کمی دارند و جا دارند که یه بچه تازه به خانوادهشون بیاد یه بچه‌ای را که یا پدر و مادرش مردند و می‌پناهه یا پدر و مادرش که داره این رو به خانواده خودشون میارن و با او رفتار فرزندی می‌کنن. این در جامعه‌های اون روز معمول بوده. در جامعه‌های اون روز اگر کسی می‌آمد و بچه‌ای را شناسنامه می‌گرفت که این بچه منه از نظر مقررات اون روز بود این بچه مشور همه قوانین مربوطه پدر و فرزند می‌شد حتی از پدرش حفظ می‌برد تمام مقررات حقوقی خانوادگی مربوط به پدر و فرزندی میان این‌ها اجرا میشد وقتی زید پسرخبه پیغمبر شد اون وقت مثل این است که پسر پیغمبر باشد. خب زید خیلی خوشحال شد. قبلاً غلام این خانواده بود حالا فرزند این خانواده است. استقبال کرد خیلی هم خوشحال شد. این داستان گذشت. این داستان گذشت و اسلام آمد و پیغمبر از خانواده یعنی حتی ه مدینه آمدن احتمال مدینه پیغمبر از خانواده دختر عبه خودش زینب خواستگاری کرد دخترشون را برای این ضیل که پسرخنده خودش گذاشت طبق آنچه که در سیره‌های مختلف آمده سیستم خواستگاری پیغمبر اینجوری بود سیستمی که الانم خواستگارهای متین عمل می‌کنن. خواستکارهای متین پخته جا افتاده وقتی می‌خوان یه دختریو از یه خانواده خاص کاری کنن اول میرن سراغ پدر و مادر میگن خب شما دختر خانمتون رو به سلامتی می‌خواید شوهر بدید چرا میگن برا کی؟ هیچ سؤالی اینجوری می‌کنم خب دخترخانم ش ماشاالله به سن ازدواج رفتید خانمی شده دیگه موقعتو دستی به خانه بخت بره می‌خواید شوهر بدید او رو اگر گفتم بله می‌خوایم شوهر بدیم اون وقت ید بسیار خوب اگه یه آپسری باشه اینطوری باشه اینطوری باشه این‌طوری باشه او رو بهالدی قبول می‌کنیم اگه با کلیات موافقت کردن گفتن بله اونوقت میگه بله فلان آقا پسر رو من می‌شناسم آپسری بالا خودسیا پدر و مادرش میاد به خواستکاری منزل شما روش خواستگاری خواستکورهای ورزیده جا افتاده عاقل متین اینجوریه پیغمبر اکرم صلوات الله و سلام علیه وقتی می‌خواستند از این دختر همه خودشون خواستکاری کنن طبق معمول با روشی متین اول از اون‌ها سؤال کردن که این زینب رو می‌خواید شما شوهر بدید؟ می‌خواهیم برای یک نفر او رو بگیریم؟ اونا گفتن بله. وقتی بله گفتن پیغمبر فرمود بسیار خوب حالا زید جوانیست مسلمان با ایمان باش با استعداد شایسته می‌خواهیم که زینب را برای زید بگیریم و خب زیدم که پسرخنده پیغمبر بود این سابقه رو از از اسلام داشت. وقتی پیغمبر فرمود برا زید می‌خوایم بگیریم این‌ها همچین ناراحت شدن که چطور پیغمبر ملاحظه نفرمود که زید یک برده بوده سابقه بردگی داشته حالا آزاد شده و این‌ها بسیار گفت ولی بالاخره سابقه بردگیش که از بین نرفته اونوقت زینب نبه عبدالمطلب رو بخوایم بدیم به زید غلام آزاد شده خب این با سنت‌های خانوادگی ما جو درنمیاد از طرفی هم اگر تخلف کنند سخن پیغمبر و خواستگاری پیغمبر را نپذیرن این هم جور درنمیاد هر صورت بود دیگه گفتم نمیشه حرفی ح پیغمبر گذاشت تن در دادن به اینکه زینب به زینب داده شود اما اینور اونور گفتن که اون وقتی که پیغمبر از زینب خواستگاری کرد ما خیال پیغمبر جنابو برا خودش خواستکاری می‌کنه. اولین بله‌ای را که ما گفتیم به کی گفتیم؟ به خود پیغمبر گفتیم. ولی حالا معلوم شد که خیر پیغمبر برا خودش خواستکاری نمی‌کرده بلکه برای زین خواستکاری می‌کرده. ممتاز دیگه نمیشه حرف از پیغمبر گذاشت. زین زینب را به خانه زینب فرستاد. از نظر قوانین جاهلیت و اون قوانین خانوادگی زینب میشد حالا چی؟ میشد عرو. عروس پیغمبر چون زید پسرخنده پیغمبر بود پس زن او میشد عروس پیغمبر بین زیت و بین زینب هماهنگی کافی به وجود نیامد گویی زینب تحت تأثیر همون غرور خانوادگی حاضر نبود با زید زندگی کند. با هم اختلافاتی پیدا می‌کردن. کار به جایی رفت که زید آمد خدمت پیغمبر عرض کرد یا رسول الله اگه اجازه مید من زینب را طلاق بدهم برای اینکه ما زندگیمون با هم سر نمی‌گیره. پیغمبر فرمود پیغمبر واسطه این ازدواج بوده فرمود نه باید زینب را نگه داری. خب زیدم باز کمبایی کرد ولی با زید نمی‌تون که با او زندگی کنه. بالاخره آمد از پیغمبر خواهش کرد اجازه دهد که زینب رو طلاق. زید زینب رو طلاق داد. حالا یک مسئله جدید پیش آمد برای پیغمبر اکرم به اون اینکه زینب دختر عمه‌ش را که دختری شایسته و ارزنده بود منتا غرور خانوادگی داشت و این عیب او بود به زید داد. لا زید او رو طلاق داده. این دختر شد یک زن بیضه بی‌همسر با اون سابقه ذهنی که در موقع خواستاری خیال می‌کردند پدر و مادر او که پیغمبر رو برای خودش خواستکاری می‌کنه. در حقیقت یک فکر قلبی نهانی در اون‌ها یک تصمیم اسلامی عادلانه در پیغمبر منجر به یک ازدواجی شده بود که دوام نیابد و نتیجه اون بیوه شدن و بی‌همسر شدن زینب شد. حالا پیغمبر زینب را می‌خواهد به همسری خودش درآورد تا جبران این حادثه از نظر انسانی و اجتماعی بشود. اما با یک مطلق روبهروست و اون این است که این مردمی که پیرامون پیغمبرن این‌ها تحت تأثیر قوانین خانوادگی جاهلیت حرام می‌دانند بر پیغمبر ازدواج با زینب را در حالی که اسلام این قانون رو نپذیرفته اسلام می‌گوید پسرخگی یک جنبه عاطفی داره و الا پسرخندگی غیر پسر را برای شما پسر نمی‌کند میان شما و او قوم و خویشی خونی به وجود نمی‌آورد پیوند رحمی به وجود نمی‌آورد. بنابراین از نظر اسلام زینب برای پیغمبر حلال است. از نظر جاهلیت زینب بر پیغمبر حرام است. شرایط ایجاد می‌کند که زینب بر طبق قانون اسلام بتواند همسر پیغمبر شود و در برابر اون شکست روحی که از ازدواج با ید بر او وارد آمد افتخار همسری پیغمبر به او نشاطا در زندگی ببخشد پیغمبر در این مواقع به همواره نگران بود نگران از چی نگران از اینکه این تاز مسلمون‌ها در برابر قوانین جدیدی که در سیستم قانونی و نظام قانونی جدید مقرر می‌شدم نیارند مقاومت نکنند و یک نوع تدلزل در سطح مسلمون‌ها به وجود بیاد در این سال‌ها که از طرف دشمنان نیرومند گوناگون احاطه شده بود گران تمام میشد این مواق پیغمبر نگران بود. نگران عکس‌العمل سیاسی مطلب. وحی آمد بر پیغمبر. ای پیغمبر تو بیم داری از مردم نگران هستی از واکنش این مسلح اما نگران نباش. با قاطعیت رسالت پروردگار را اصلاح کن. به اون‌ها اعلام کن که از نظر اسلام پسر خونده پسر کسی نمی‌شود و محمد هم پدر هیچ یک از مردان شما نیست. محمد پسری نداره. قرآن خیلی لطیف اینجا مطلبو بیان می‌کنه. می‌گوید ما کان محمد ابا احد من رجال. اینجا لطافت رو خوب دقت کنید. کسانی که می‌خوان امعیت عجیبی را که در قرآن وجود داره اون بلاغتی را که در قرآن هست درک بکنن جا داره که این چیزای خورده قرآن رو هم مطالعه کنن به بیابن با این توضیحی که دادم ملاحظه کنید پیغمبر می‌خواهد ازدواجی کند و با این ازدواج شکست روحی زینب را جبران کند. مانعی که سر راه این ازدواج وجود دارد تفکر جاهلی مسلمانان مسلمان است که هنوز پایبند نظام‌های پوسیده جاهلیت هستند و پیغمبر نگران واکنش سیاسی این اجتماع است. این ازدواج است در این جامعه می‌خواهد این حکم رو اعلام کند که ازدواج با زن پسرخونده برای یک پدری که کسی را به عنوان پسری خود پذیرفته اشکالی نداره برای این مطلب باید چی اعلام کنه باید اعلام کنه آی خلالله من پدر زید که نیستم زید که پسر من نیست من زید را به عنوان پسری پذیرفتم ولی واقعاً زید پسر من نیست ما اگر بیاد مطلبو اینجوری اعلام کنه یک دل شکسته را به دست آورده و یک دل رنجیده دیگر را شکسته زیدم در این حادثه آسیب دیده زید هم همسری می‌خواسته داشته باشه مطلوب و حالا همسرتشو از دست داده حالا دلخوشیت این است که اگر همسرو از دست داده لااقل پسرخونده پیغمبر هست همون دلخوشی قبلی حالا پیغمبر بیاد نسبت به ضد بگوید اعلام عمومی هم بکنه آقای مردم ضد من هیچ ارتباطی نداره من که پدر زید نیستم این هم اثر روانی نامطلوب داره اونوقت قرآن میاد با لطافتی مطلب رو جور دیگه عنوان می‌کنه فقط نمیاد کاسه کوزه‌ها را سر زیل دلشکسته بشکنه می‌گوید ما کان محمد ابا احد من رجالکم پیغمبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست. با این تعبیر میاد زید و دیگران را در یک صف قرار میده که زید احساس شکسته روحی نکنه. ولکن رسول الله و خاتم النبیین بلکه پیامبر خداست و خاتم پیامبران پیامآور خداست و خاتم پیامبران هم هست. با این ترتیب داستان خیالی خ ازدواج پیغمبر تا زینب را تنس موهوم حرمت ازدواج کسی را با زن پسر خونده است قرآن می‌شکند و از بین می‌برد و پیغمبر هم با زینب ازدواج می‌کند. چون به دنبال آیات مربوط به این داستان این آیه آمده می‌گوید ما کان محمد ابا احد من رجال رسول الله و خاتم النبیین مسئله خاتمیت پیغمبر اگر به دنبال این جمله آمده بدین جهت است که این آیه در زمینه این داستان نازل شده است حالا باز یک نکته دیگر اینجا خوب باز دوستان دقت بفرمایید که چطور آفریدگار جهان برای اعلام خاتمیت پیغمبر ام چنین موضع و موقف و شأن نزولی را انتخاب فرمود. عرض کردم که اگر پیغمبر می‌خواست با زینب که همسر زید پسرخونده‌اش بود ازدواج کند، ممکن بود یک اوقای داخلی در سطح مسلمون‌ها به وجود بیاد که به اینم کسی که ما اون رو به عنوان پیغمبری قبول کرده بودیم. میگه حالا آمده با عروس خودشم ازدواج می‌کنه. یعنی زمینه زمینه تزلزل عده‌ای از نوع مسلمانان در اعتقاد به پیامبری پیغمبر اسلام است. زمینی هم زمینه. حالا قرآن میاد در این زمینه اعلام می‌ک که این محمد نه تنها رسول خداست بلکه آخرین رسول خداست یعنی چیزی را که به مناسبت یک ازدواج مقرر شک و مورد شک و شبهه عده‌ای از نوع مسلمون‌ها قرار گرفته میاد شمیخه می‌کنه به اصطلاح ما می‌گوید نه تنها رسول الله است بلکه خاتم انبیا این است که این جمله ولاکن رسول الله و خاتم النبیین در چنین موقفی و داخل یک چنین داستانی به صورت یک جمله داخل پرانتز به مردم اعلام شده این توضیحیستی درباره ترکیب آیه اینکه من این توضیحو به این تفصیل در بحث امروز دادم چون از خود من م رور کسانی که با قرآن سرکار دارند چه از اهل علم چه از مردم عادی به عنوان یک مشکل سؤال کردن که فلانی ما ترکیب این آیه به نظرمون خیلی جور درنیامد که اول آیه می‌گوید ای مردم محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده است لا رسول خدا و خاتم پیامبران است چه مناسبت و ارتباطی بین مسئله پلری و بین مسئله رسول الله و بعدم خاتمانین بودنه و چطور قرآن اینجا اعلام کرد خاتمیت پیغمبر را لازم بود این توضیح رو به تفصیل عرض کنم تا موقف آیه و شأن نزول آیه و زمینه فکری ترکیب این جمله‌ها که چگونه هر جمله‌ای ناظر به یک مطلب مربوط به عصر نزول آیت برای دوستان سخن بشه حالا از این موقع بعدست که م میدند پس از پیامبر اسلام پیامبری نمیاد چون قرآن که کلام خدا با صراحت می‌گوید او رسولال و خاتمانبیین است. در زمینه فهم این آیه فقط یک مسئله اوم این و الا من سابقاً هنوز هیچ جا ندیدم این رو نمیگم هیچ‌جا نیست میگم در دایره مطالعات خودم تاکنون بهش نخوردم که قبل از این اوا آخه یه کسی بیاد شک و شبهه کنه که آقا این آیه خاتم النبیین است یا خاتم النبیین است؟ خاتم النبیین هم یعنی ختم کننده خاتم اسم فاعل است از ختم یختم ختم یعنی پایان داد خاتم یعنی پایان دهنده خاتم نبیین پایان دهنده پیامبرانست ولی خاتم خاتم چیه میگن آقا خاتم یعنی انگشتر ر خاتم النبیین یعنی زیور پیامبران این بحث و جر و بحث و جدل تازهست مال همین ۱۰ سال اخی ۱۰۰ سالم نمیشه مال همین صفا سال اخیره و الا این مطلب بله خدمت که ۱۰۰ سال هست که دوستان ۱۰۰ سال اخیره و الا این مطلب اصلاً قبلاً تا اونجایی که من در دایره مطالعاتم کار می‌کرد دنباله این نمی‌شتما هم در این زمینه مطالعه می‌داشتم ترکس برنخوردن که یه کسی قبلاً بیاد این شک و شده‌ها رو ایجاد کنه. اتفاقاً به عکس اونکه رهبران و پیران این فرض می‌شود که مذهب پوشالی موهوم پیرامون این آیه بافته‌اند چه خاتم نبیین باشد و چه خاتم نبیین باشد؟ خاتمم که باشد باز همون مری انگشتره اینا اشتباه کردن اصلاً این طلعه در این آیه به معنای به یک معنی آمده چه قرائت خاتم و چه قرائت خاتم چون هر دو قرائت شده هم خاتم النبیین خاتم النبیین قرائت شده و هم خاتم النبیین قرائت شده و دو قرائتم برای همینه که معنی فرق نمی‌کنه هم خواستم به معنی انگشتر آمده هم خاتم به معنی انگشتر آمده این عبارت فیروزآبادی در آموس که من اینجا آورده‌ام نفس او را می‌گویدختام کتاباتم ماینه خاتم خاتم و خاتم هر دو اسم است و به یک معنی هم هست به معنای مهر و به معنی انگشتر به این دو معنی هست معنی دیگه هم داره پس به عکس اون که خیال می‌کنن قرائت خاتم به خاتم هیچ نقشی در فهم معنی آیه ارن مطلب اینه که آیا خاتم و خاتم رو وقتی گفته میشه خاتمبیین با این ترکیب و خوایا گفته میشه خاتم نبیین یا خاتم نبیین فرق نمی‌کنه وقتی با این ترکیب گفته میشه اعراب ازش می‌فهمن انگشتر پیغمبران یا زیور پیغمبران به صورت مجازی یا مسئله دیگریست باز باید به کی مراجعه کنید؟ به خود عرب‌ها دیگه. حالا به عرب‌های مسلمان مراجعه نمی‌کنیم به عرب‌های غیرمسلمون مراجعه می‌کنیم. چطوره؟ تورای مسلمان اگه مراجعه کنید میگن آقا اینا تحت تأثیر تلقیم اسلام قرار گرفتن. ولی ما هنوزم عرب غیرمسلمان داریم که اعراب غیرمسلمان در طول تاریخ مراجعه می‌کنیم اونم نه فقط حالا به کتاب‌هاتون مراجعه می‌کنیم. ببینیم اگر همون من مثلاً کلمه خاتم اصلاً می‌ذارم کنام خاتمو میگم اگه گفتیم خاتمقول خاتمشعرا خاتم اگه اینطور گفتید آیا می‌فهمن زیور علما یا می‌فهمن پایان خاتمالمحققین نویسی می‌فهمن آخرین محقق و پایان محققان یا می‌فهمن زیور محققون خاتمث اگه گفتی میشه انگشتر دست اونم قصهش اینه که بعضی‌ها مهری را که داشتند این رو به صورت نگین یک انگشتر در می‌آوردن یا فلزی بوده اصلاً مهرشونو به صورت یه انگشت دروردن تو دستشون می‌کردن که گم نشه هر جای خواستن مهر بزنن مهر بزنن باز ریشه اینکه خاتم به انگشتر اطلاق شده این است که انگشتر خاتم بوده یعنی چیزی بوده که نامه را سند را با او ختم می‌کردن مهر می‌زدن اونم قصهش اینه که اصلاً این مهرنی هم که هست من باید در اینجا توضیحی بدم که اصلاً مهر معمولاً اون موقع‌ها کجا به کار می‌رفته معمولاً مهر در دوره‌های قدیم در عصر نزول قرآن در میان اعراب مورد استعمالش این بوده که اگر کسی برای کسی می‌خواسته نامه بنویسه وقتی نامه رو می‌نوشته اون رو آخر کار اون وقتی نامه رو می‌پیچوندن اونا لوله می‌کردن وقتی این نامه تمام می‌شده و لوله می‌کردن برای اینکه این رو کسی باز نکنه لاک و مهرش می‌کردن منتف موقع لاک نبوده دل سبنده تهیه می‌کردن و این سر کاغذ رو به اون بدنه کاغذ با گل چند می‌چسبوندن و برای اینکه این گل باز نشه بعد با مهر خودشون روی این گل رو مهر می‌کردن مهر و موم می‌کردن بید ببینید ما میگیم لاک و مهر مهر و موم چون ما درصری هستیم که قبلاً موم برای این کار به کار میاد یعنی موم را نرم می‌کردن می‌زدن روی هر جایی که می‌خواستن درشو برند دند و مهر می‌زدن روش می‌گفتیم مهر و موم بعداً آمد شد لاک و مهر یعنی جانشین م جانشین موم شد لاک شد لاک و اون موقع مومی در کار بود در عربستان برای این منظور چون اینقدر زنبور عسل اونجا نبود و نه لاتی در کار بود هنوز ادی صنعتیست چی بود؟ گل و مهر بود. مهری که روی گل می‌زدن. لذا ملاحظه نیست حتی در عصر آبادی میاد مطلب رو صاحب قاموس از همون ریشه عربیش میگه. می‌گوید وخاتم مایوزینه. خاتم اونیست که رو گل می‌زنند. رو گل می‌زنند. این مصرف خاتم مهر بوده حالا بنابراین اصل کلمه خاتم که حتی در مورد انگشت هم به کار میره عبارت است از چیزی که مورد مصرفش کجاست؟ وقتی که همه کار تمام شد می‌خوان دیگه تمام کنن مطلب رو که مولا درد مطلب نره حتی نگاه بیدانه به محتوا و مندرجات نامه نیفته اونوقت جلمی ن دو خاتم می‌زنن روش. این این معنی اصلی کلمه خاتم که خاتم یعنی مهر. حالا می‌خواد مهری باشد که به صورت انگشتر باشه، می‌خواست مهری باشه به صورت انگشتر نباشه و اون موقع‌ها معمولاً مهر به صورت انگشتر بوده. بعد کلمه خاتم آرام آرام برای انگشترهای دیگر هم که به صورت دیگر بود به کار. ولی وقتی گفته میشه خاتمقوم اونوقت چه معنی داره؟ یه معنی دیگهست. خاتم قوم این نفر آخریست اینکه تمام عبارات لغویین ما اینو داره و خاتم القوم ای آخرهم به معنی خیلی روشن خاتم قوم خاتم این دسته یعنی نفر آخر اومد جا القوم بعد میگفت و جا خاتم همون خاتم اینه نفر آخر اوست پس خاتم وقتی اضافه می‌شود به کلمه معنی گروه داره اصلاً معناش میشه آخریه دیگه این تفسیرا نمی‌خواد بنابراین اگر کسی می‌خواد درباره آیه سخنی بگه رو کلمه خاتم به تنهایی سخن نگه رو ترکیب خاتمانبیین بگه چون اینی که ما در قرآن داریم که خاتم پناه نیست چی داریم خاتمانبیین ببینه آقا در سراسر جهان بگردد از عرب مسلمان و غیر مسلمان در زمان ما و در زمان‌های بپرسد وقتی گفته می‌شود خاتمانبیین آیا معناش چی میشه ببین فکر عربی سراغ مهر میره فکرش سراغ مهرم دیگه نمیره میگه آقا این ترکیب خاتمگی یعنی آخری پس قرائت خاتم و خاتم هیچ تأثیری در این معنی نداره و جالب همینیست که عرض کردم که از نظر قرآنشناسان حتی وقتی گفته شود خاتم نبی عنی خواتم گفته بشه باز اسم فاعلیم قطعم کننده نیست چون ملاحظه کردید خاتم و خاتم هر دو اسم است به همون معناست وقتی گفته میشه خاتم القم یا خاتم القم نفر آخریشون و اگه گفته شد خاتمکتاب و خاتمکتاب که یعنی م این است که این کسانی که می‌خواهند با شبهه در قرائت آیه که آیا این آیه خاتم قرائت شده یا خاتم قرائت شده مسئله رو لطف کنم باید بهشون گفت که خیلی از ادبیات عرب به دور هستن پس ملاحظه فرمودید این تعبیر خاتم نبینیم یا خاتمان نبگیم با صراحت بدون هیچ‌گونه تزلزل برای اعرابی که در عصر نزول قرآن بودن اعراب پس از عصر نزول قرآن یک معنا داشت و از این آیه می‌فهمید ای مسلمانان محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده است بلکه پیام آور خدا و پایان آخرین پیامبران است و خدا به همه چیز آگاه بوده است در فهم این معنا از این آیه کمترین شائبه ابهام و تردید برای هیچ یک از مردمی که این آیه را شنیدن وجود نداشت. لذاست که عرض کردم اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اسلام اصلاً یه مسئله روشن بوده بعد از نزول آیه دیگه جای بحثی نبود از نظر قرآن این آیه دلالتش تمام است و جای کمترین بحثی نیست و اما ز نظر حدیث از نظر حدیث در این زمینه احادیث زیادی هست. من یک حدیث رو دو حدیث رو می‌خونم. یکی حدیث معروفی را که شیعیان مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام مکرر شنیدند که پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه. در جنگ تبوک مال بعد از این قصت در جنگ تبوک خواست از مدینه خارج شود قبلاً اعلام بسیج عمومی کرده بود که هر کس به خدا ایمان دارد باید سلاح به دست و به این سپاهی که ظم است با یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های اون زمان یعنی روم بجنگد کنند. بعد به علی علیه‌ السلام فرمود یا علی در این جنگ تو باید در مدینه بمانی و کارها را اداره کنی. این مطلب بر علی علیه‌ السلام سخت آمد که چه شده است؟ جنگی را که پیغمبر و قرآن با این شدت همه رو تشویق می‌کنن که درش شرکت کنن. من را که یک سردار جنگآور در جنگ‌های اسلامی بودم. پیغمبر از این موهبه محروم می‌کنه بر علی سخت آمد شرکت نکردن در این پیار پیغمبر احساس فرمود این تلخ آمدن مطلب را بر علی فرمود یا علی نگران مباش این نه به خاطر این است که خواسته باشم تو رو از یک فضیلت بازم نه انتمنی به منزلت هارون موسی انه لا نبی قصه این است که تو برای من نظیر هارون هستی نسبت به موسی ببین وقتی موسی علیه السلام می‌خواست به میقث پروردگار رود و عده‌ای ازدگان بنی‌رائیل را با خود برداشت که به میقات برود هارون رو در میان بنی‌اسرائیل گذاشت اونجا هم مسئله مهم مهم بود. قرار است موسی به میقات پروردگار رود. قرار است قوانین کلی و اصول کلی حرکت موسی در اون موقع مقرر شود و ابلاغ شود. خیلی مهم بود. اما هارون باید با موسی؟ نه. هارون باید بماند تا بنی‌ارائیل را در غیاب موسی اداره کند. با این تشبیه که برای مولا علیه‌ السلام که با قرآن منوسه است به قرآن آشنا افر قرآن است و عالم به قرآن است بسیار دلپذیره علی علیه‌ السلام رو قانع کرد منتهاش به دنبالهش فرمود یک تفاوت داره و اون این است که پس از من دیگر پیامبری نیست یعنی تو مقام پیامبری هارون را نداری چون هارون و موسی با یکدیگر پیامبر بودند هم هارون پیامبر بود هم موسی پیامبر بود ولی هارون پیامبری بود در اختیار و فهد رهبری موسی. موسی پیشوای او بود ولی او پیامبر بود. قرآن تصریح می‌کنه دیگه که خطاب خداوند این است که ای موسی و ای هارون د تاییتون برید پیش فرعون و به او چنین و چنان بگورید. بنابراین این حدیث که در اواخر زمان حیات پیغمبر صلوات الله و سلام علیه هست و این رو شیعه و سنی نقل کرده‌اند و از فضائل و مناقب مولا علی علیه‌ السلام هم هست. می‌گوید پس از من پیامبر نیست. حدیث دیگری رو نقل می‌کنم. این حدیث را هم هم شیعه و هم سنی هر دو نقل کرده است. از علمای شیعه مفسر بزرگ مذهب ما تبرسی رحمت الله علیه در تفسیر مجمعالبیان در زیل همین آیه می‌گوید: و صح الحدیث عن جابر بن عبدالله عن النبی صلی الله علیه و آله قال انما مثلی ف الانبیا ک مثل رجل بنارا فکملها و حسنها الا موضع لبنه ف منفیها فنظر الیها قال ما احسنها الا وضع لبنه قال موضعبنه ختم بیانبیا اورده البخاری و مسلم فی صحیحهیهما این عبارت مجموع بیان است می‌گوید حدیث صحیح است از جابر بن عبدالله از پیغمبر که فرمود قصه من در میانبیا قصه مردیست که خانه‌ای را ساخته باشد یک جای یک دونه آجر خالی گذاشته باشه فقط یک هر کس تو این خونه میاد میگه به به چه خانه قشنگی چشمش به اون جای آجر خالی میفته میگه حیو ای کاش این یه دونه آجرم گذاشته بود که دیگه خانه هیچ ناقصی نداشت فرمودخدا که خانه نبوت را ساخت و انبیا را یکی پس از دیگری با نظام معین فرستاد خانه نوت ساخته شد و آراسته شد فقط جایی یه دونه خشت یک دونه آجر باقی موند این جای آمدن من بود من هستم اون آجر آخری که در این خانه کار گذاشته شد ا من پیامبران پایان یافتند این حدیث رو اما اکذر شیعه تبرسی و دیگران به عنوان حدیث صحیح از جابر از پیغمبر تأیید می‌کند و حتی خودسی هم می‌گوید که از نظر عامه و برادران اهل سنت صحیح بخاری و صحیح مسلم اون را نقل کرده‌اند و برای دوستانی که اهل مراجعه با من جای حدیث را در این دو صحیح هم معرفی می‌کنم. اما بخاری در حدیث هجدهم از کتاب مناقب از کتاب صحیح بخاری و اما مسلم در حدیث بیست و دوم از کتاب فضائل از کتاب خودش صحیح مسلم و علاوه بر این احمد بن حنبل هم در مسند در باب دوم ۷ ۳۹۸ و ۴۱۲ این مضمونو نقل کرده و خود حدیث حدیث ۴۱۲ هست در این زمینه سخن باید پایان پیدا کنه من همون برای ۱ ساعت فکر کرده بودم با دوستان منوس باشم بقیه مطلب اعلام می‌کنم چیست برای هفت آینده انشاءالله در این زمینه اشاره می‌کنم به احادیث دیگری که ابداوود ترمذی دارمی و باز احمد بن حنبل در کتاب‌های حدیث معتبر اهل سنت در ابواب فتن و در مقدمه نقل کرده‌اند. شماره‌های متعددی دارد که برای دوستان خسته‌ کننده است برای کسانی جالب است که بخوان در این زمینه تحقیقی بنویسن. ملاحظه فرمودید که چه از زبان قرآن کریم و چه از زبان سنت و حدیث معتبر مسئله برای مسلمان‌ها روشن بوده است که پیغمبر اسلام خود را به عنوان خاطر پیغمبران اعلام فرموده. اگر کسی بخواد ما نمیگیم حسن کسی بیاد این کارو بکنه اگر کسی گفت من محمد بن عبدالله صلوات الله و سلام علیه را به عنوان پیامبری خدا قبول دارم خودبهخود باید با این آیه و حدیث او به عنوان آخرین پیامبران هم قبول بکنه. اگر خواست او را به عنوان رین پیامبر قبول نکنه باید اصلاً او رو به عنوان پیامبر قبول نکنه به بعد و نکفر به بعد که نمیشه این از نظر مبنای این عقیده در میان مسلمون‌ها دنباله بحث بحث جلسه آینده انشاءالله این است خیلی خوب ما سند مطلبو فهمیدیم چیه اما رمز مطلبم می‌خوایم بفهمید بسیار سند اینه ولی بالاخره می‌خوایم بفهمیم آقا چطور شد یک سؤالی برا ما پیش میاد خب چطور شد که خداوند رشته نبوت رو شروع کرد و ادامه داد و داد و داد و داد تا رسید به پیغمبر اسلام اونجا قطع شد رشته پایان یاد این برا ما ایجاد یک سؤال می‌کنه می‌خوام این سؤال رو هم پاسخ بدیم بحث جلسه آینده به خواست خداوند پاسخ به این سؤال است و به دو نبال او بحث ما خود بهخود می‌کشد به نقش امامت از نظر شیعه و مخصوصاً این از جهت فهم موقف امام و ائمه علیهم السلام از نظر شیعه بحث جالبی به خواست خداوند خواهد بود و در عین حال متمم بحث خاتمیت پیغمبر نیز هست این است که عنوان سخن رو به دوستان عرض شده بود اعلام کنن خاتمیت و امامت چون در اینجا به هم مربوط می‌شود از نظر شیعه امامت و خاتمیت و الحمدالله و صلیال علی سیدنا محمد و آله الطاهرین صل style=”color: #333333;”>اللهم انا نسک و ندعوک بسم العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله پروردگارا به ما توفیقی عنایت کن که ایمانی محکم در قلب خود داشته باشیم آمین style=”color: #333333;”>و به ما توفیق عنایت کن که ایمانمون با عمل صالح همراه باشدین style=”color: #333333;”>بالرا در این دوران ظلمت و تاریکی زندگی بشر چراغ فروزان اسلام را همواره روشن نگه دارین style=”color: #333333;”>بارلاها به ما مسلمانان این توفیق رو عنایت کن که طبق فرمان تو یار و یاور و برادر یکدیگر باشیم style=”color: #333333;”>به ما این توفیق رو عنایت کن که از کیان اسلام و امت اسلام با اونچه در خر استطاعت ماست دفاع کنیم style=”color: #333333;”>دشمنان اسلام و جامعه اسلامی را با توفیق تو و همت خود نابود سازیم style=”color: #333333;”>به وظایفی که بر عهده یک ما در ادامه راه اسلام مقرر داشتی عمل کنیم style=”color: #333333;”>باراللهها پیوند ما را با خودت و با پیامبرت و قرآن است و خاندان پاک پیامبرت همواره استوار بدارین style=”color: #333333;”>ما را از پیروان راستین پیامبر و علی علیه السلام به ائمه پاک شیعه قرار ده style=”color: #333333;”>ما و پدر و مادر و بستگان و مسلمانان جهان را عموماً مشغول رحمت و مغفرت خودت قرار بمین style=”color: #333333;”>و صل علی سیدنا محمد الطاهرین

خلاصه جلسه دوم

این گفتار بر این تاکید دارد که نبوت پیامبر اسلام (ص) آخرین رسالت الهی است و این حقیقت توسط  قرآن کریم و سنت پیامبر به وضوح بیان شده است. style=”color: #555555;”> نویسنده اشاره می‌کند که  باور به خاتمیت style=”color: #555555;”> آنقدر ریشه‌دار است که حتی فرقه‌هایی مانند قادیانی‌ها که ادعای وحی برای بنیان‌گذار خود دارند، نیز ختم شریعت و کتاب را با پیامبر اسلام می‌پذیرند. نکته مهم این است که  اثبات خاتمیت را نباید با دلایل عقلی جستجو کرد style=”color: #555555;”>؛ زیرا برخی حقایق مانند ماهیت فرشتگان یا معاد، فراتر از قلمرو درک عقل بشری بوده و  تنها از طریق وحی قابل شناخت هستند. style=”color: #555555;”> در ادامه، این منبع به  چگونگی برخورد با سوالات دینی style=”color: #555555;”> می‌پردازد و بر اهمیت صبر، گشاده‌رویی و پرهیز از جدل تاکید می‌کند، با اشاره به سیره قرآن و ائمه اطهار (ع) که همواره با سوالات به شیوه‌ای محترمانه و آموزنده برخورد کرده‌اند. در پایان، نویسنده  دلایل منطقی ختم نبوت را در تحول تمدن بشری و پیشرفت وسایل ارتباط جمعی style=”color: #555555;”> می‌داند که دیگر نیازی به ارسال پیامبران متعدد نیست، چرا که کتاب و بینات پیامبر اسلام به صورت تاریخی و جهانی در دسترس همگان قرار گرفته است.

متن پیاده شده

جلسه گذشته به این نتیجه رسیدیم که با توجه به کتاب و قرآن کریم و توجه به سنت و روایاتی که از خود پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه از طرق عامه و خواسته در دست هست شک نیست در اینکه پیغمبر اسلام به عنوان آخرین ام آور خدا به ما انسان‌ها معرفی شده است به طوری که اگر کسی پذیرفت اون حضرت رسول خدا به دنباله اون خودبهخود این عقیده می‌آید که آخرین پیام آور و اگر کسی پس از آشنایی به این نتیجه تحقیقی در قرآن و حدیث کتاب و سنت با نخواست بپذیره که اون حضرت آخرین پیامبر خداست این باید از اول نپذیره گفته که اصلاً او پیامبر نبوده پیامبر بوده ولی آخرین پیامبر نبوده این برای سرد قرآنشناس و حدیثشناس مفهوم نداره اصلاً همون طور که در جلسه قبل باز اشاره کردم و این اشاره نیازمند به تفصیل یخیست که ازش می‌گذرم چون بحث رو در سه جلسه تکرار می‌کردم. مسئله اعتقاد به خایت و آخرین پیامبر بودن پیغمبر اسلام مسئله‌ای نبوده که تا ۱۰ سال ۵۰ سال پیش دربارهش تردیدی وجود داشته باش. حتی یک گروه مذهبی رفرمیست به نام قادیانی‌ها که در هندوستان به وجود آمده است و در حدود ۸د و چند سال قبل نهضتی به عنوان نهضت قادیانی در اونجا شروع شده و اون‌ها مؤسس این نهضت رو پیغمبر می‌دونن و در مفهوم این خاتمانبیینی که در این آیه کریمه قرآن هست که ما کان محمد ابا احد من رجالکم بلا رسول الله و خاتم النبیین در اینباره نظر دیگری ابراز می‌کنن اون‌ها جزو اصول اولیهشونو اعلام می‌کنن که پیغمبر اسلام آخرین آورنده کتاب و شریعت از جانب خدا یعنی قادیانی‌ها غلام احمد قادیانی را آورنده کتاب و شرع جدید هیچ نمی‌دونن اون‌ها می‌گویند آخرین دین دین اسلام است و آخرین کتاب الهی قرآن است ولی بیان قرآن تفسیر قرآن توضیح قرآن شناخت و شناسوندن حقایق بیده قرآن این اح یاج دارد به الهام گرفتن از علم الهی و این الهام گرفتن از علم الهی رو اسمشو می‌ذارن وحی و کسی که می‌تواند از این الهام الهی در فهم قرآن برخوردار باشد میگم اینم نبی است نظیر انبیای بنی‌اسرائیل که پس از موسی علیه علیه السلام آمدن بدون اینکه شرع جدید داشته باشن و می‌گوین غلام احمد یکی از این‌هاست و بعد درباره او بالاترم میرن میگن او مهدی موعود است و مسیح موعود است و این حرفا اما او رو آورنده شرع جدید و کتاب جدید نمی‌دونن و حتی اون‌ها می‌گویند که پیغمبر اسلام آخرین آورنده کتاب اب و شریعت است و پس از او دیگر کتاب و شریعتی نخواهد آمد و بیشتر در این زمینه استناد می‌کنند به آیه کریمه الیوم اکملت دینکم به این آیه استناد میکنن ولمت علیکم نعمتیلام این رو از این نظر عرض می‌کنم که مسئله اونقدر از نظر اسلامی و معارف اسلامی شش میخه بوده که حتی این گروه که حالا آیا ریشه‌های سیاسی پیدایش اون‌ها مشابه ریشه‌های سیاسی پیدایش گروهی در ایران و گروهی در آفریقا و جالب اینه که حتی گروهی در میان مسیحیان در آمریکا بوده است که اون اسبش به این سه گروه از نظر بر اجتماعی یک نکته بسیار جالبی ممکنه به دست بده آیا این یک ریشه داشته یا نه از نظر سیاسی این جای یک بررسی محققانه منصفانه دور از هر نوع زن و زمان و تعصبه ولی به هر حال این گروه وقتی میاد می‌پذیرد و این رو به عنوان یک مبنا قرار می‌دهد که ما شرع جدیدی نمیاریم یم و کتاب جدیدی هم نمیاریم چون آوردن شریعت و کتاب ختم شد به پیغمبر اسلام چیز مقامی که اونا برای غلام احمد قائلن چیزیست در ردیف یا حتی کمی کمتر از مقامی که شیعه برای ائمه بعد از پیغمبر اکرم قائل هستن حتی شاید چیزی کمتر از این هستش و لذا من توصیه کردم که گاهی دیدم دوستانی که در بخش مبارزه با این فرقه زاله وطنی عرض میشه فعالیت دارند و کار می‌کنن می‌بینم این‌ها فرقه قاضیانی و دیگران را با اینا در یک ردیف قرار میدن توصیه کردن که این رو نکنید این کارو نکنید این اصلاً خلاف واقعه و بعد هم اثر کار شما رو ضعیف می‌کنه کم می کنه در نظر مرحوم باصطلاح چون قادیانی‌ها این‌طوری هستن که منحرف هستند در اعتقاد به وحی گرفتن غلام احمد منحرفند در اعتقاد به مهدی موعود بودن او منحرفن در اعتقاد به مسیح نجات‌بخش بودن او منحرفن از این انحرافات دارن اما کتاب دینی را که اونا در دنیا ترویج می‌کنن چیه؟ آنه عبادتگاه‌هاشون چیه؟ مسجده نمازشون چیه؟ همین نماز ما رو به کجا به نماز می‌ایستن؟ رو به قبله رو به کعبه ما روزهشون چیه؟ همون روزه رمضان ما فطرشون زکات فطرشون و زکات مالشون چیه؟ همان زکات فطر و زکات مال ماست حجشون چیه؟ همان حج خانه خداست به همون سره می‌رون اونا رو نمیشه با این الدنگ‌هایی که اصلاً یه چیز مسخره‌ای رو درست کردن برای خودشون همه چیز جدید درست کرده‌اند در یک ردیف قرارداد و این به کلی اشتباهه منظورم از ذکر این نکته این است که ما می‌بینیم در همین یک تقریباً یک قرن پیش وقتی در میان اهل سنت این‌هاهم در میان اهل سنت برود کرده‌اند وقتی در میان اهل سنت ظاهر می‌شود که می‌خواهد بگوید رهبر ما پیامبر است و پیغام خدا آورده و از وحی برخورداره اینو در حد آوردن شریعت و کتاب نمیاره آوردن شریعت و کتاب را با پیغمبر اسلام خاتمه یافته و پایان‌یافته می‌پذیره معلوم می‌شود که یک اصل اصلیست که این فرقه نوح هم جز اینکه اون را به عنوان یک مبنا برای حرکت خودش بپذیرد چاره ندیده و نمی‌بیند. به هر حال از نظر مبانی اسلامشناسی اعتقاد به خاتمیت پیغمبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه مسئله‌ایست روشن. لیل ما، حجت ما، سند ما بر این عقیده کلام خدا و کلام رسول خدا. سند دیگری نداریم. اگر کسی از ما بخواد دلیل عقلی بر خاطمیت پیغمبر اسلام اقامه کنیم، بی‌راهه رفتیم. چون برخی از مسائل هست که از قلمرو بررسی‌های فکری و علمی بشری بیرونه. مربوط به غیب این جهان است. خداوند به ما انسان‌ها نیرویی روشنگر در راک دریابند حقایق هستی عنایت کرده به نام فکر و اندیشه این نیروی اندیشه بسیار قویست بسیار پربرده تا خیلی جاها میره قلمرومش خیلی وسیعه اما غیب این جهان از قلمرو به این نیرو بیرون نیرو نیروی اندیشه فقط به ما این اندازه کمک می‌کند که می‌فهمیم غیر از این جهان حسی واقعیت‌های غیبی نیز وجود دارد که تکیهگاه این شهادت و عالم حس و عالم ایان این جهانه اما از این فراتر دیگه نمیشه نشانه‌هایی از اون غیب رو در جهان شهادت و حسی می‌یابد نظام این عالم حس و عالم شهادت به او می‌تواند بفهماند که اون پشتوانه غیبی حکیم است و قادر است و علیم است و رحمان است و رحیم اینا روم می‌تونه بفرمایید اما این غیر از این است که بتواند به کمک این اندیشه در بخش غیب این جهان بخش نهان این جهان به سیر و سیاه بپردازه این کار ازش ساخته نیست و اصولاً این نیرو رو خدا به ما نداده برای این کار این نیرو رو برای اون داده است که در همین بخش شهادت بخش ایان و بخش حسی این جهان به کار باندازیم و از این کارآیی نتایجی دو جهانی به دست آوریم این حالا یک بحث گراگانهست من از کنار می‌کنم ولی به کمک اندیشه و عقل نمیشه از مسائل غیبی این جهان آگاه شد. یه نمونه یک مثال برای دوستان میگم. آیا کسی می‌تواند با کمک اندیشه و عقل بفهمد فرشتگان کیستن و چیستن؟ کسی می‌تونه این کارو بکنه؟ یک بررسی علمی تجربی آزمایشگاهی یک بررسی مشاهده‌ای طبیعی در این جهان یک بررسی عقلانی فلسفی فکری رو آغاز بکنه و بعد از مدتی تلاش و کوشش بگوید من فهمیدم که ملائکه و فرشتگان چگونه موجوداتی هستند از چه نیروهایی برخوردار هستن قلمرو کارشون چیه انواعشون چیه کسی می‌تونه این کارو بکنه و اصلاً کسی ادعای این مطلبو تا در دنیا کرده که با کمک اندیشه درباره فرشتگان اصطلاح ه دست بیاره این اصلاً آهن سرد کوبیدن و آب درهاون ساعیدنه بی‌مصرفه به جایی نمی‌رسه انسانی انسان‌هایی گروه‌های علمی و فکری دست به کار بشن از اول عمر تا آخر عمر بیاندیشن ما می‌خوایم با کمک اندیشه خودمون درباره کیفیت و موجودیت فرشتگان مسئل بره محاله اصلاً نمیشد بی‌خوبی کار بیودن آگاهی بر فرشتگان که از غیب این جهان هستند یک راه بیشتر نداره ما تنها از یک منبع است که می‌توانیم این نوع آگاهی رو کسب کنیم اونم منبع وحیه درباره کیفیت جهان دیگر حتی از نظر من درباره اصل معاد اصل جهان دیگر سند ما وحی است. اگر وحی نبود ما می‌خواستیم با کمک نیروی عقل و اندیشه یا علم و تجربه درباره معاد اطلاعی کسب کنیم. نمیشه. کسانی که می‌خوان بکوشن حتی معاد جسمانی را با دلیل عقلی اثبات کنن زحمت به خودشون و دیگران میدن. نکنن این کارو. سند ما در معاد و زندگی جاوید و دنیای دیگر و کیفیت او چیه؟ وح ما این آگاهی را تنها از سرچشمه زهر می‌تونیم به دست بیاریم درباره خاتمیت پیغمبر اسلام و اینکه خدا بعد از اون حضرت پیامبری نمی‌فرستد اگر کسی بیاد بهش میگه فلان این دلیل عقلی هم برای این مسئل اقامه کن من چاره‌ای ندارم به او بگم برادر تو از من چیزی را می‌خوای که جاش نیست. این آگاهی رو اصلاً از راه عقل و اندیشه و علم و تجربه نمیشه کسب کرد. این آگاهی رو از راه وحی میشه کرد. یک سلسله آگاهی‌هاست که ما وقتی می‌تونیم کسب کنیم که اول بار سرچکشمه وحی دست یافته باشه. عیناً مثل کسی که عقل ن داشته باشه و بخواد آگاهی‌های عقلانی کسب کنه. میشه یک آدم دیوانه‌ای که از خرد محرومه شما بخواید برای اون مطالب عقلی اثبات کنید میشه؟ بخواید به او بگید تو به کمک عقل این مطلبو دریاب. او عقلی ندارد تا مطلبی دریا. یه آدم کوه که چشمش نمی‌بینه. شما بخواهید معلومات حسی بصری را از او بخواهید بگید کن در زمینه معلومات مربوط به رنگ‌ها مطلبی به نفس قم نمی‌تونه او اصلاً این چه تحویلیست به او می‌کنی قبل از اینکه انسان بفهمد سرچشمه جدیدی برای آگاهی به نام وحی وجود داره و این سرچشمه رو بشناسه اصلاً حول و حوش کس این آگاهی‌ها نره بی‌خوده زحمت بی‌خودی می‌کشه آگاه ما بر اینکه پیامبر اسلام آخرین پیامآور خداست یک راه بیشتر ندارد اونم وحی و لذا عرض کردم کسی که پیامبری پیغمبر اسلام را شناخت و بر این سرچشمه آگاهی دست یافت اون وقتی به راحتی می‌فهمد که او آخرین پیامبر خداست دلیل دیگری هم از ما نطلبد نه از ما از هیچ‌کس نطلبد چون دلیلی این نمی‌تواند داشته. این مسئله اثبات خاتمیت اون که موضوع بحث امروز ماست این است که به یک سؤالی که خودبهخود برای همه پیش میاد می‌خوایم پاسخ بدیم و اون سؤال اینه. میگن خیلی خوب ما قبول کردیم که پیغمبر اسلام آخرین پیامبر خداست ولی این سؤال طبیعتاً برامون پیش میاد و اون سؤال طبیعی این است که شطوف شد خدا سلسله پیامبری را از آغاز آفرینش بشر کرد و بشر رو نیازمند به پیامبر یافت و این نیاز همچنون ادامه یافت و یافت و یافت تا زمان پیغمبر اسلام و بعد از اون به بعد این نیاز قطع شد و دیگر زمینه‌ای که ایجاد خدا پیغمبری بفرستدین نموند این رو می‌خوایم بفهمیم به عنوان یک سؤال این سؤال به جا ما از اون‌هایی نیستیم که در برابر این سؤال‌ها بگیم آقا حرف نزن دیگه وقتی که چیزی رو وحی گفته دیگه بپذیر هیچی هم نگو بپذیر اما حرفتم بزن این د تا با هم خیلی فرق داره نمی‌پذیرم این سخته اگه کسی پذیرفت پیغمبر اسلام پیغمبر خداست دیگه نمی‌پذیرم نداره می‌پذیره پس بپذیر اما بپذیر هیچی هم نگو نه اینم دعوه روش ما نیست بپذیر حرفتم بزن سؤالتم بکن پذیرفتی به استناد وحی بسیار خوب اما این سؤال در مغضت پیدا شد بهت بگی جیت نزنی‌ها و الا دین بیرون میری نه اصلاً این روش سؤالی اگر داری برادر مطرح کن سؤال الی که به صورت یک عقده در فکر مسلمان بماند مثل موریانه ایمان او را می‌خوره. هر سؤالی داری مطرح کن و اون کسانی که این سؤالات براشون عرضه میشه باید بهشون گفت در برابر سؤالات بردبار باشید از جا درن اینقدر معلومات داری به سؤال این آقا جواب بدی جواب روشن‌کننده دلچسب بهش بود. اینقدر معلومات نداری بهش جواب بدی. تکبر و خودپسندی رو کنار بگذار. بگو منم مثل تو نمی‌دونم. منم مثل تو در جستجوی کسی هستم که بتونه این مطلبو پاسخ بده. اما باوعی و تشدد و با سماغ به جنگ سؤالات عقدها رفتن این اصلاً شیوه اسلام بود. خب برداریم د سیره‌ای را سیره‌ای را که از خود قرآن میشه استنباط کرد شیوه‌ای را که از خود این قرآن میشه اونجا که میان از پیغمبر سؤالی می‌کنند که مصلحت سیاسیونم یعنی سؤال بر زمینه یک مسئله سیاسیست مصلحت سیاسی ایجاب می‌کند دربارهش سخنی گفته نطلد اونوقت پاسخی که پیغمبر از کلام خدا میاره اینقدر لطیفه سؤالاتی نکنید که اگه جوابشو گفتیم ناراحتی براتون ایجاد کنه ببینید چقدر آهنگ مربیانه دلپذیر سازنده‌ایست یا اونجا که مسئله‌ای را سؤال می‌کنند که اصلاً از حدود شناخت و معرفت انسان است و در پاسخ او توضیحی بیش از اون که انسان‌ها می‌یابند نمیشه گفت. اونجا می‌گوید وسالونک الروح قل من امر ربی و ما او من الا از می‌پرسن که روح چیه؟ بازو روح از اون چیزاییست که ذات ونهش رو خدا می‌شناسه و به طور کلی شما انسان‌ها همچین نیستش که همه چیز رو بدونید. بالاخره یه چیزایی رو نمی‌دونید. اینم از اون‌هاست. ملاحظه می‌کنید؟ اونم چیزی که به جای لتمه‌ای نمی‌زنه. سؤالی نیستش که به جای لمه بزنه. آگاهی بر ماهیت روح یک آگاهی نیستش که اصلاً با ایمان به اسلام و مبدع و معاد ارتباط نزدیک داشته باشه. در عین حال وقتی پاسخی قرآن میده پاسخیست مربیانه. ملان علوم قرآن باید به این روش توجه کنن بیان در سیره پیغمبر و سنتی که از پیغمبر اکرم روایت شده و بیان در سیره ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و روایاتی که از اونا به دست رسیده ببینن برخورد این‌ها با سؤالکننده‌ها چگونه است لذا همه دوستان اهم از معمم و غیرمم که ممکن در معرض این سؤالات دینی قرار بگیرن عادت داشته باشیم همه عادت داشته باشیم که اگه از اون سؤالی شد پاسخی که به سؤال کننده میگیم یا روشنگر و دلچسب و قانع کننده و اطمینان آور باشه یا اگر چنین پاسخی نداریم اعتراف به جهل عیبی نداره بگیم آقا بندهم مثل شما نمی‌دونم هر دو باید کوشش کنیم یا بدونیم یا دانایی به دست آوریم که این عقده را برای ما بگوشاید این خیلی حسن اثب من یه داستانی کمکم در بحث باز بکنم یک داستان کوچولویی در زندگی خودم پیش اومده براتون نقل می‌کنم اوائلی بود من مدت‌ها بود شاید جمعان حدود ۷ سال بود در دوران تحصیلم منطق و کلام و فلسفه شروع کرده بودم پیش اساتید مختلف می‌گفت در تمام این دوره مرتب به این اساتید من اشکال می‌کردم در بحثایی که داشتم علت این است که شیوه کتاب‌نویسی و شیوه تقریر مباحث منطقی و فلسفی در این کتاب‌ها شیوه‌ای بود که صحیح نبود. حالا صحیح نبود خود داستان مخصون چیزی که خلاصه جدید رو اصلاً انگیخته از بیخ وخب فلسفه قدیم به جنگ در آینده مبارزه کن. با اساتید گوناگونی برخورد کرده بودم و این اساتیدم مثل خود بنده که اون موقع طلبه‌ای بودم جدلی بودن. من جدلی استاد هم جدلی من داد به زن داد استاد از داد فریاد من بلندتر به جون می‌گفتی به تبریک من از اینکه اصلاً خزانه پارزش فلسفی خودمون را تا آخرش جگو کنند بگردند شاید آگاهی ارزنده‌ای کسب کنم دلخت چند تا کتاب که خونده بودم به یه تصمیم گرفته بودم سراغ کتاب‌های فلسفی خودمو نرم و تصاد اون موقع من چون علاقه مخبط ه مطالعات فلسفی داشتم لازم بودن برای یک دور مطالعات فلسفی خارج کنم حتی رفتم شروعهم کردم مقدمات مسافرتمو فراهم کردم در سال ۱۳۰ در این موقع یکی از اساتید بزرگ در قم تازه کوششی را برای بحث‌های فلسفی آغاز کرده بودم من روی اون دلسردی که داشتم حتی دیگه اینقدرم انگیزه قوی نبود که حالا با ایشونم تماس بگیرم شاید این استاد جدید بتواند دردی از ما د بکنه چون اساتیدی بس معروف‌تر با عناوینی پرتمراتر آمده بودند و من به دست اون‌ها رفته بودم و باز چیزی که دل را به به دست نمیاد. یکی از دوستان اصرار کرد که فلانی بد نیستش که تو یکی دو جلسه با این استاد در تماس. من همون موقع بحث‌هایی رو که مخصوصاً مربوط به بحث‌های فلسفی میان غرق و شرق بود در حدود کتاب‌هایی که به زبان‌های فارسی و عربی و احلاً انگلیسی در اینجا به دست می‌آمد برا خودم به صورت مطالعه آغاز کرده بودم مخصوصاً بخش مربوط به ماتالیستیک و بحث‌هایی که در این گفت اتفاقاً بحث اینجوری آغاز کردم و تو بد نیستش تمام یک جلسه من رفتم به یک درس غیر فلسفی ایشون ایشون درس دیگری داشتن که فلسفه نداشت به صورت مستق آزاد نشستم کناری و گوش کردم در اون در آن بحثی که ایشون اون روز داشتن دو اشکال به نظر من میاد. سنتی من داشت‌ام و دارم با اون است که اگر در یک جلسه‌ای درسی بحثی هست که من عضو او نیستم شرک دخالت نمی‌کنم در کار اون رو. یعنی به خودم اجازه نمیدم که همون موقع وقت اون‌ها رو بگیرم سؤالی طرح بکنم. لذا با اینکه بعداً عده‌ای از دوستان سؤالاتی کردن من سؤالو مطرح نکردم. بعد که جلسه تمام شد و نسبت به من لطف شخصی داشتن قرار بود با هم بریم به یک جایی که استاد حاضر بودن برن گفتن منم تو راه که می‌رفتیم گفتم به نظر من این اشکال نسبت به فلان مطلبی که فرمودید رسید حالا خد من اشکال توضیح دادم اشکال را وقتی من بیان می‌کردم این استاد چنان گوش می‌داد که گویی اصلاً این مطلبو پانه نشد این دوست هر سبیشون تا حرف من تمام م چند لحظه‌ای درنگ کرد گویی درباره سخن من می‌کنی شد. اونوقت بعد خیلی آرام وسیع در پاسخ. باز به پاسخ ایشون به نظر من اشکال. روی این پاسخ ایشون اشکال خودمو طرح کردم. باز مجدداً ایشون با چن آرامش وحیله‌ای اشکال من رو گوش کرد. و چند لحظه هم درنگ کردن اونوقت پاسخ باز به این پاسخ ایشون من اشکالی به نظرم اشکالم رو کردم باز هم ایشون با همون روش بدون اینکه هیچ تندی عرض می‌شود که تعصبی تشسدی خودخواهی بروز بکنه تا رفتیم به مقصد دیگه اصلاً مطلق به دلیل به مقصد رسیدن قطع شد ولا مطلب به جایی نرسید بحثمون ولی این برخورد برای من یک بود ون اثر این بود که با این استاد میشه کار کرد چون بر خلاف دیگرانی که تا حالا باهاشون برخورد کرده بودیم که اگر من مطلبی را حتی به دلیل خامی با خشونت و صدای بلند مطرح می‌کردم او خام‌تر از من چند برابرش بلندتر از من می‌کرد با اینکه او استاد مربی بود باید من رو از این راه دربیاره به راه صحیح بحث کاش وارد بکنه ایشون هرگز این کارو نکرد چنان با حوصله طمعنینه و متانت فکری و اخلاقی به علمی برخورد کرد این متانت در آن اثر بود و سبب شد که عظیمت رفتن به خارج را فخر کنم و چندین سال با این استاد سر کله بزنم و از او استفاده‌ها کنم این روش صحیح کسیست که شایستگی دارد سؤالات با او طرح شما به عنوان یک پدر به عنوان یک م مسلمان دارای معلومات و آگاهی به عنوان یک عالم دی به عنوان یک معلم اگر بخواهید دیگران راستی هدایت کنید به راه روشنی بیایید باید این ق ین استشی که قرآن به کار برده و آورنده قرآن و حاملان علوم قرآن در سراسر زندگی به کار بردن. امام صادق علیه السلام در چندین مورد از عده‌ای از صحابه نزدیکش با شدت انتقاد و گله می‌کند که چرا شما جدل می‌کنید؟ جدل رو کنار بگذارید. بحث‌های ستیجویانه فکری را به جایی رهبری و رسممود نمی‌کنم. بنابراین باید روش ما این باشد که اگر با سؤال کننده‌ای برخورد کردیم که عقده‌ای دارد، سؤالی دارد که واقعاً فکر او رو ناراحت می‌کنه، میدان بهش بدیم سؤالشو طر کنه. اگر خودمون می‌تونیم حلم کل ازش بکنیم بیان بکنیم هیچم انتظار نداشته باشید که اگر بیانی برای شما حل مشکل کرده این بیان برای این رفیقتونم همون اثرو داشته باشه چه بسا مطلبی را شما با سوابق علمی و ذهنی فراوان برای خودتون حل کرده‌اید و حالا می‌خواید در ۱۰۰ جمله یا ۱۰۰ جمله برای این بیان کنید بدون اون که اون سوابق علمی و ذهنی برای این موجود باشه انتظار اینکه این توضیحات شما برای او همون روشنگری و گره‌گشایی رو داشته باشه که برای شما دارد این انتظاری بس ما بهجاست این چه حالتیه در میان ماها در بحث‌های دینی اجتماعی مخصوصاً این آفت بزرگیست نسبت به بحثهای اجتماعی ما یک عامل اینکه هیچ‌وقت ۱۰ نفر از ما نمی‌تونیم دور هم جمع بشیم یک گروه متشکل فعال به وجود داریم همینه توی این ۱۰ تا هر کدام می‌خواد دریافت خودش را حتماً ۹ تای دیگه قبول کنه. اگر خیلی آدم منصفی باشه میگه آخه آقا این مطلب که برای من روشنه مثل آفتاب چرا این نتو نمی‌فهمم؟ آخه آقا اون مطلبی که براتون مثل آفتاب روشنه اون آفتاب متأسفانه مثل این آفتاب آسمان نیستش که به همه جات طلوع کنه فقط بر دل شما تابید چیکار کنم من که این آستاب کوچولوئه و شعایش اینقدر وسیع نیست که بر مغز و دل اون تا هم بتابد و همون طور کنه اون‌ها رو. آ این چه توقع خودخواهانه آقا حرفو بزن دلیلتم بیار اگه طرف قانع شد خود به خود می‌پذیره. چرا اینقدر زود ما دچار سوء زن و بدآوری میشیم؟ نسبت به رفیق خودمون که تا امروز دوست صمیمی ما و اعتماد ما بود یه پیشنهادی می‌کنیم یه حرف می‌زنیم. خب اون نمی‌پذیره. ه گفتن اینم ولش کن اینم بهتر پس چیو بگیر این کسی را که تو ۲۰ سال ۳۰ سال است با او دوستی و از نزدیک رو می‌شناسی و به همه چیز او اعتماد داری اول بار که یک حرف تو رو نپذیرفت اینم ولش کن پس کیو می‌خوای بگیری پس کدام چند تا می‌خوان تو اجتماع ما دور هم جمع بشن که از این بیماری خطرناک تکروی نجات پیدا کنیم و به صورت گروه و اصابه و عبه دربیام چگونه محاله با این خصلت با این روحیه هرگز ممکن نیست و این نیست تربیت اسلامی این نیست تربیت شیعی این نیست تربیت امام صادق علیه‌ السلام عرض می‌کنم چند تن از صحابه به نام را امام ملامت می‌کنه هم حضور هم غیابن حتی قیاب می‌خواد به گوش اونا برسه که امام نه تن به اونا میگه پشت سرش نمونده بلکه متنبه بشن که جامعه‌ای رو به جایی نمی‌رسونه سفیزجویی و جدل جدل فقط یک مطلب رو بیشتر احساس نمی‌کنه اونم خودخواهی جدلکننده فقط همینو احساس می‌کنه دیگه هیچ چیز دیگه به دست کسی نمیده و اگه قرار شد که طرف بفرمایید آقا خودخالید چه انتظار دارید که اون آقا اون طرف اصلاً با شما دست برادری و برابری به همکاری بید بنابراین شی که ما داریم رفقا در مسائل اسلامی با الهام گرفتن از قرآن و سنت و شیوه آورنده قرآن به حاملان علوم قرآن این است که میگه ما به اتکای ایمان به خدا و ایمان به پیامبر خدا وحی خدا فلان مطلب را پذیرفتید بسیار خوب احسن آخرین بر تو همین است راه مؤمنان به غیب الذین یمنون بالغیب همینه راه میشه اما اگر یک در فکرت خلیده به این مناسبت و تو رو آزار میده این رو حتی پنهان نگه ندار بگو مطرح کن روش کار می‌کنیم سرانگشت ما توانست این خار را از فکر تو بیرون بکشد چه بهتر نتوانست اقلاً جامعه ما را به فکر می‌اندازد در این راه تلاش کنه و الا کسمان کردن سؤال‌ها تکاملی در جامعه ما ایجاد نمی‌کنه داره این سؤال طبیعی برای هر مسلمانی پیش میاد که آقا من به استناد وحی خاتمیت پیامبری پیغمبر شما قبول کردم اما این سؤال دارم هست که آخه چطور شد داستان پیغمبری باید از آغاز تا ۱۴۰۰ سال قبل دوام پیدا کنه و بعد اینجا بریده بشه مگه چه فرقی هست مگه تفاوتی هست. این استون بخش دوم از بحث که می‌خوایم دار و فقط در مورد. به طور خلاصه ببینیم اگر خداوند قبل از پیغمبر اسلام پیامبرانی حتی گاهی همزمان می‌فرستاده است برا چی می‌فرسته؟ خود قرآن میگه لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمتابان الناس بالق با اینکه اون دنباله آیه یه نکته دیگه رم میخواد بگه اما چون آخرش باز یک نکته‌ای مربوط به این همه آیه رو می‌خونم و انزلنا الحدیث فیه بحث شد منافع الناس منصره و رسله بالغی ان الله عظیم آیه رو ترجمه کنم ما پیامبرانمون را فرستادیم با بینات یک تکیه‌گاه بحث من بیناته با دلایل روشنگر بین فارسیش میشه روشنگر با نشانه‌های بینآور این معنی بین و انزلنا معهمتابان با این‌ها کتاب فرستادیم و قانون و میزان فرستادیم چیزی که زندگی مردم را نظامی هماهنگ بخشد لیقوم الناس بالق این کارو کرد ا مردم در راه قسط و اصل و داد و زندگی عادلانه و معتدل به پاخ پ خیزند و قص و عدل و داد را سر آ نگه دارند. این کارو مردم بکنن‌ها ضناً در راه بپا داشتن من وقتی وارد بحثهای قرآن میشم گاهی دیگه اصلاً میدون بحثم بلت میشه چون در بحث قرآن من اونقدر به این لطا قرآن اهتمام دارم و خودم لذت می‌برم که گاهی فکر می‌کنم باید در یه آیه چار جلسه آدم صحبت کنه تا لطائفش هم برا خودشم ب دیگر ما روشن بشه حالا به هر حال من با اشاره باز رد میشم بخوام بحثمون یه جایی خاتمی پیدا کنه در این جلسه و بعدم جلسه بعد می‌تونیم ربط امامت رو با خاتمیت بررسی کنیم منم باشارت میشم خوشبختانه دوستان همه اهل فن هستیم باله اینکه می‌گوید مردم قص و عدل و داد را به دنباله بعثت انبیا و آمدن کتاب و میزان به پا دارند و سر پا نگه دارند و اصلاً زندگیشون زندگی عادلانه باشه میگه تا اونجا مسئولیت مردم بالاست که آهن و اسلحه هم فرستادیم آهنی که در عین اونکه منافعی دارد در عین اون پرده‌ایست پرزحمت و زحمت و جنگآفرین. خب معلومه اگه واقعاً آهن بر دست بشر نبود جنگ‌ها اینقدر اذیت نمی‌کرد یک گل سنگ پرتاب کنن به یک سمتی بالاخره یکی دو تا رو بیشتر نمی‌تونه بکشه. این سراغ‌های آهنیست که اینقدر بعث و شدت در زندگی انسان به وجود آورده و می‌گوید ما همه این کارو کردیم و مسئولیت انسان‌ها را در حمایت از حق و عدل تا ز به کار بردن سلاح و آهن بالا بردیم تا از مجموعه این د تا پیامبر بینات کتاب میزان حدیث از مجموعه این‌ها به دست بیاریم کیا هستند که با ایمان به غیب خدا و پیامبرانش را یاری می‌کنند به استناد ایمان به غیب و آخرشم یک جمله باز جالب داره من مرضر گفتم کسانی که می‌خوان قرآن را درس کنن چهجور اعجاز سخنیست معجزه این‌ها باید واقعاً بتونن این لطا زبانی قرآن را یا مستقیماً یا به وسیله کسانی که مستقیماً دریافت ببینید آخر چی میگه میگه اما یادتون نره تمام این حرفا به خاطر شماست ولا خدا ان الله ف ز او احتیاجی به این حرف نداره خدا نیرومندیست توانا و بلند مرتبه تازه همه اینا مال کیه مال خود اینقدر جمله‌بندی‌های این آیه لطیفه ظریفه پرنسخهست که برای کسانی که در این سم سن نوشتن و سخن گفتن ورزیده هستند خوب نشان می‌دهد از کجا اومده و آیات دیگر قرآن اغلب در در همین حد است و برخیش حتی از این حد هم بالاتر و فراتر جذب آفرینهش من گاهی در بحثهای تفسیری خودم هیجان پیدا می‌کنم و به رفقا میگم که اینکه می‌بینید این دسته اول نیستش که این صحبتو می‌کنم شاید دفعه دهم دار همون صحبتو می‌کنم و باز هیجان بر انسان به وجود میاد چون واقعاً ترکیب‌ها گاهی عجیب جذب آفرین این آیه ملاحظه می‌کنه چقدر به هم پیوسته چه عالی چیدن تکتک جمله‌ها بغل همدیگه شده یک آیه دوی با این همه الهام بخشید خب حالا می‌گوید لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمتابزانق اون هم به کمک حدیث عندو بسیار خب پس اگه خدا پیامبری می‌پرسته برای این است که اولاً آیات بیناتی بیارد که ایمان به قید به وجود بیار یعن الله من ینصره ورسوله بالخیر باید ایمان به قیس به دنباله پیامبر وجود دوم اینکه کتابی را که خدا می‌فرسته در دسترس مردم باشه سوم اینکه قانونی را که می‌فرستد در دسترس مردم باشه اونم در دسترس همه من نا امور من کب معروف این آیه روشن حالا برمی‌گردیم دیگه از قرآن و حدیث و دین میایم کنار این تیکه رو از دین می‌گیریم و میایم کنار میشیم یه عالم مورخ محقق جامعه‌شناسی که وضع زندگی انسان‌ها را از اول تا حالا بررسی عالم کنیم اصلاً انگار و انگار بفرمونیم از اینکه بعد رفقا می‌خوایم منهای اعتقاد به اسلام برسیده ا بدی عیناً مثل یک طرف که اصلاً به خدای معتقد نیست. این‌جوری میایم میریم سراغ زندگی انسان از آغازی که تاریخ بشریت پیامبر ایرانه می‌برد و میایم جلو. در دوره‌های طولانی از تاریخ می‌بینیم پیامبری وقتی از جانب خدا می‌آید وسائل ارتباط معی و ارتباط اجتماعی اون اندازه نیست که پیام این پیامبر به گوش عده زیاد وسیعی برسد. پیام او رسالت او از حد محلش اصلاً نمی‌تونه تجاوز کنه. چون پیشرفت تمدن و فرهنگ بشری این اندازه نیست که وسائلی به وجود آورد که رسالت این پیامبر را به جهانیان اصلاح کنه. در این تبری دارید شما؟ خیلی رفقا جالب این مطلبست که ما در بسیاری از آثار و نوشته‌های یونان باستان کانون فرهنگ و تمدن غرب و دنیا در ۲۵۰۶۰ سال پیش اصلاً نامی از مهدت یهود نمی‌بینیم. یعنی مفاصله این قدر کم ناآگاهی اجتماع اینقدر زیاد یا آگاه نیست یا آگاهه از جذر و مدش لااقل آگاه نیست در اینکه بالاخره موسی بوده و نهتی بوده و حرکتی بوده شکی نیست در تاریخ این شکی نداره برای اینکه یه قومی بودن اینجا و اونجا رفتن که تیدبی از تاریخی وجود نداره اما ما اصلاً بررسی این مطلقو در نوشته‌هایی که از ایران باستان به دستمون هسته هنوز حتی رد پاشون نتونستن پیدا کنن با اینکه من با چند تا از کارشناسان این صحبت کردم یه چیزای خیلی مبهم در بعضی از تیکه‌ها هستش که هنوزم برای ما روشن نیست ببینید چقدر وسائل ارتباط جنبی ضعیفه اونوقت حالا امروز در فلن گوشه دنیای خبر اتفاق میفته خبر خیلی جزئی همه خبر میشه چقدر میان این د تا وضع تفاوت زیاده ازا بنابراین در دوران ممتدی از تاریخ اصلاً وضع زندگی بشرط طوری بوده است که یک پیغمبر حتی در زمان خودش یا زمان بعد از خودش پیغمبر جهانی نمی‌تونسته بشه خود به خود ایجاد می‌کند که اینجا یه پیغمبر بیاد اگه اونجام لازمه اونجام یه پیغمبر بیاد اگه اونجام لازمه اونجا یه پیغمبر بیاد و در یک زمان با این طرف اون طرف ز سال‌هایی شابش این طرف اون طرف پیغمبران متعددی که از جانب خدا برنخ شد خود اینطور حالا اگر بخواهد میراث این پیغمبر اگر بخواهد میراث این پیغمبر از طریق تاریخ به زمان‌های بعد و به جاهای وسیع‌تر منتقل شود باید ارتباط میان این پیغمبر از نظر بینات از نظر کتاب و میزان با اعصار بعدی م الم به صورتی اطمینالآور دست نخورده بمانه تا تاریخ نقش خودش را ایفا کند و رسالت این پیغمبر را به ادوار بعدی و به نقاط دور دست منتقل کند و با زمینه‌ای برای بعثت پیغمبر جدید نماند. ببینیم آیا این نوع پیوند تاریخی میان آیات بینات پ بران و میان کتاب و میزانی که اینا آوردن با ادوار دیگر ادوار پس از اون‌ها محفوظ مونده یا نه؟ آیا رشته تاریخ آیا ربط تاریخی تا زمان حضرت ابراهیم ها یک عالم گفتن هیچ دین اینجا مطرح نیست یک محقق تاریخ به ما بگوید آیا ارتباط تاریخی میان زمان ما میان زمان حضرت ابراهیم علیه‌سلام به طوری که بتواند بینات ابراهیم را به ما نشون بده کتاب ابراهیم را در اختیار ما بگذاره آیا چنین ارتباطی وجود دارد یا نه چیه نتیجه تحقیق تاریخ چیه تحقیق تاریخی می‌گوید ارتباط تاریخی میان ما و میان زمان ابراهیم در چندین اینجا بریدگی دارد نه در یه جا فقط در چندین جا نه بریدگی یک وجب گاهی بریدگی کیلومترها چندین کیلومتر بریدگی داره بنابراین اگر یک انسانی امروز بخواهد با آیات بینات ابراهیم ایمان به غیث بیاورد و با کتاب و میزانی که او آورده است مه به قسط کند عملیست نه چون در دستت با کتاب و میزان آیات بینات موسی علیه‌ السلام چطور اون هم نیست بردارید شما تاریخ عهدین رو تاریخ عهدینی را که محققان اروپا نوشته‌اند نه محققان اسلامی مطالعه کنید ببینید چقدر بریدگی برید خود اهدینو مطالعه کنید تا نشانه‌های این بریدگی به دستتون بیاد حالا خود عهدین میگید ممکنه چنین و چنون باشه تاریخ عهدین را به زبان‌های مختلف حتی یک چیزی به نام باستانشناسی اهدین هم به زبان فاسیت هرچند این نوشته تبلیغاتیست ولی همونم مطالعهش مفیده ولی در این زمینه کتابهای به زبان‌های اروپایی هست بسیار محققانه‌تر و بی‌طرفانه‌تر نوشته شده ببینید آیا ارتباط میان ما و بینات موسی علیه السلام یک کتاب و زان موسی علیه‌ السلام دو وجود داره. هر دو باید باشه هم بینات تا ایمان بیاریم بهش هم کتاب و میزان تا به کار بندیم. نیست. عیسی علیه‌ السلام چطور؟ نیست. پیغمبر اسلام چطور؟ پاسخ تاریخ رو میگما. نه پاسخ یک انسان مؤمن. پاسخ محقق تاریخ. آیا ارتباط میان ما و بینات پیغمبر و کتاب و میزانی که پیغمبر اسلام آورده است محفوظ مانده از نظر تاریخیست تاریخ این است که بله در این زمینه من یک بحث مفصلی که یک بارم در جنب در یک کنفرانس ایران کردم بحث خیلی تحقیلی در سطح بالا اونجا بوده ایراد شده در یک محفلی که مسلمان و غیرمسلمان شرکت داشتن دارم و در اینجا هم ساعت انشاالله یه وقتی بتونم یک فرصتی پیش بیاد که د جلسه این بحث درجه عمومی مخصوصاً ایراد کنم. مسئله اینکه قرآنی که امروز در دست ماست همش آورده پیغمبر خداست. مسئله‌ایست از نظر تاریخی تردید ناپذیر از نظر تاریخی‌ها تردید ناپذیر مسئله و این قرآن اولاً کتاب و میزانیست که پیغمبر اسلام آورده است پس در دست ماست می‌تونید حالا تلاش کنیم نهضتی داشته باشیم جنبشی داشته باشیم و یقوم الناس بالقسط را عمل کنیم ثانیاً جالب اینه که این کتاب و میزان خودش هم بینه پیغمبر است معجزه پیغمبر اسلام چی بوده اون معجزه‌ای که قرآن روش تکیه کرده چی بوده پیغمبر اسلام اگر معجزات دیگری هم داشته است روش تکیه نبوده مسلط رض بکنم آیا پیغمبر غیر از قرآن معجزه‌ای داشته یا نه؟ این از نظر تاریخی مسئله‌ایست مورد تحقیق و بررسی ولی می‌خواست پاسخ مثبت باشه می‌خواست منفی ربطی به کار ما نداره چون اگر پیغمبر اسلام معجزات دیگری متعدد داشته تکیهگاه رسالت اون حضرت نبوده قرآن این مطلبو با صراحت میگه هر وقت از پیغمبر معجزه و آیه و بینه‌ای می‌خوان پیغمبر اون‌ها رو حواله کجا می‌کنه؟ حواله خود قرآن می‌گویدین معجزه برای دل‌های حق‌پذیر اگه معجزه به درد می‌خوره این معجزه اگ برای افراد بهانگیست که اگه ۱۰۰ تا معجزه چشمی حسی عینی هم بیاریم این ۱۰۰ معجزه باز مورد اعتراض قرار می‌گیره میگن عجب جادوگر زبردستیه این خود قرآن میگه ها میگهگر من ۱۰ چیز از اینایی که شما می‌خواین میگی ما یک خانه طلا اینجا ازائه بیافر برای ما چند تا باغ با یک ترتعین احداث کن تو این بیابون اگه من این کارو بکنم میگید چی میگن راستی راستی بی‌خود نیستش که میگن محمد جادوگره و عجب جادوگر بردستیه خوب چشمندونکشک می‌کنه برا اونایی که هوشیار نیستند و بهانه‌گیرن اون معجزات کاری صورت نمیده برای هوشیاران کاوشگر قرآن کافیست این دیگه صریح قرآنه. حالا آیا پیغمبر در مقام واقع و تاریخی معجزات دیگر داشته یا نداشته؟ ریک درست ال وله بوده یا نبوده؟ این بحث اصلاً به نظر من زیادیه آقا چرا خودت ما سرگرم با این بحثا می‌کنی؟ بوده هیچ اشکال نداره که بوده چون وقتی میگیم ما خداوند به پیغمبرانش معجزه میده خب ایناهم می‌تونه معجزه باشه. هیچ اشکال نداره. هیچ استبعادی نداره. استبعاد برای کسی که معنی اجازه بفرماد سلطه. اما و نبودش در ایمان پیغمبر نقشی دارد هیچ نقشی نداره برای اینکه اونا به هر حال تاریخ است اونی که الان می‌تواند امروز برای یک انسان کاوشگر آیات بینات رسالت پیغمبر اسلام باشه به هر حال چیه؟ این معجزه جاده است یعنی بنابراین با یک تیر دو نشان آیه بینه‌ای که پیغمبر اسلام می‌آورد همون کتاب و میزان است. تکرار می‌کنم میزان هم آیه بینه است. همان کتاب و نظام است. نظامی هم که پیغمبر اسلام آورده معجزه است و این کتاب و میزان را در عصری از تاریخ زندگی بشر آورده که پیوند تاریخی لیان اون و اثار بعدی به صورت ی‌ها این دیگه اعجاز نبوده محفوظ مونده یعنی کانون ظهور اسلام که مدینه و عربستان و حجاز است از زمان پیغمبر تا امروز همواره در دست کی بوده؟ در دست مسلمان. این جای شکه. هیچ‌وقت شده است شما هیچ هیچ تاریخی می‌گوید که یک بار یه روز دشمنان اسلام دشمنان خارجی اسلام رو میگن توانسته باشند جا تصرف کنم و آثار شما از ببرن. نه. اما بعد برید تاریخ ببینید چندین بار کانون مسیحیت و کانون یهودیت و کانون ابراهیم و کانون نوح به دست حوادث و انقلابات تاریخی شده. هم چیزی برای اسلام پیش اومد؟ پیش اومد. جامعه اسلامی که به وسیله خود مسلمون‌ها و حکومت‌هایی که هرچند این حکومت‌ها م از اسلام بودن اما ناکار بودن تظاهر کنن به اینکه مسلمانی جامعه اسلامی در طول این ۱۴ قرن جامعه مرکزی اسلامی به وسیله کیا اداره میشد؟ به وسیله قدرت‌هایی که جرأت نمی‌کردند به قرآن تجاوز کنن و الا با انقلاب‌های داخلی سرنگون می‌کنن. اگرم می‌خواستن به حقوق مردم، به روح قرآن، به اجرا قرآن تجاوز کنن بازم باید قرآن سر نیزه کنن. ملاحظه کنید؟ معلوم می‌شود نظام اجتماعی تاریخی به کم این یک مهبت تاریخیست که هیچی گفتم به مسئله دین نداره اونقدر قدرت دارد که بتواند اصل قرآن را برای اعصار و قرون بعدی حفظ کند و بعد هم قدرت جهش آورنده نهضت قرآن و نهضت نهضت اسلام و پیروان او به صورتیست که با سرعتی بی‌سابقه در تاریخ ندای قرآن را به اقسام فاسگه می‌برند و بعد هم این مسئله ادامه پیدا می‌کند و می‌کند تا موقعی که تمدن بشری به مرز توسعه وسائل ارتباط جمعی می‌رسد اون مرزی که دیگر مارا او نیازی باقی نماند. مرز کا از نظر انتشارات مرز رادیو و تلویزیون از نظر نشر صدا. ببینید این ارتباط تاریخی میان این آورنده کتاب و میزان و بینات و جامعه بشریت واقعیت عینیست نه دینی یک واقعیت عینی تاریخیست و این واقعیت عینی کمک می‌کند به اینکه مسئله خاتمیت پیغمبر اسلام به صورت یک امر وجدان پذیر و منطق‌پذیر درآید. خب دیگه پیغمبر برای چی؟ اگر دلی آگاه هست و می‌تواند درت یک بینه به غیث ایمان پیدا کند. این اگر انسانی احساس تعهد و مسئولیت می‌کند و می‌خواهد در پرت کتاب و میزان الهی قیامت و فکر کند، این کتاب. این گو و این حالا پیغمبر بیاد دیگه چیکار بکنه؟ نقش‌های دین ر پیغمبران به حکم این آیه و آیات دیگر قرآن نقش‌های موسمی و فرعیست. نقش اصیل پیغمبر اینه. بینه کتاب و برای اون نقض‌های فردی که بر عهده پیغمبران بوده و بعد از پیغمبر اسلام جامعه انسان‌ها از محروم می‌شوند. برای این نقش‌ها هم بهخصوص بر حسب اعتقاد شیعه فکری شده است و اون مسئله امامت در عصر ظهور و نواب امام در عصر غیبت است که این بحث جلسه آینده ماست. خلاصه کنم بحثو بر حسب اونکه ما به صورت یک انسان اندیشمند می‌تونیم خودمون بفهمیم و قرآن کریم به عنوان کلام خدا برای ما بیان می‌کند نقش اساسی ارسال پیغمبران و فرستادن پیغمبران این است که بینات و کتاب و میزان را در اختیار مردم قرار تا مردم تک بخور تا موقعی که شرایط تمدن بشری طوری بود که بینات و کتاب و میزانی که یک پیغمبر می‌آورد ممکن بود به دست عموم نرسد جا داشت که پیغمبری تسوف بیاید و این نقش رو از نوعی پا کند. همین قدر که تمدن بصری از نظر ارتباط و پیوند پیگیر تاریخ از یک نظر و از نظر گسترش وسائل جمعی از نظر دیگر به مرزی رسید که می واند آیات بینات و کتاب و میزان یک پیغمبر را در اختیار اعصار و قرون و جامعه‌های بشری گوناگون بگذارد، دیگر خودخود زمینه برای آمدن پیغمبر جدید منتفی و این است به منطقه خاتمیت به صورتی بسیار خلاصه. امیدوارم با این بحث موفق شده باشیم. یکی از مسائلی رو که عرض کردم ح این مسئله روز است در ما وربر از طرف دوستان مطرح شده به صورتی که ضدان و منطق هم بپسندد و بپذیرد روشن کرده باشیم در عین حال باز می‌گردم به اون مسئلی که عرض کردم اگر فکری هست که با این بیان و توضیح باز سؤال براش هنوز کاملاً حل نشده هیچ ملامت نمی‌د آمادگی دارم این رو قبلاًهم در اون جلسه هیچ اعلام کردم آمادگی دارم که این گونه رفقاید بیارن بتونیم با هم مفکر صحبت کنیم. جلسه پی آینده ما بحث سوم این بحث است امامت از نظر شیعه و نقش امامت از نظر ارتباطش با مسئله خاطیت نه از نظرهای دیگه که خب به خود امامت بحث خیلی مفصلی هست در نظر ارتباط با این بحث انشاءالله با توفیق عی برای بحث خواهیم کرد و الحمدالله و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الصابرین

خلاصه سخنرانی

این منبع به بررسی خاتمیت پیامبر اسلام و ضرورت امامت از دیدگاه شیعه می‌پردازد. ابتدا تاکید می‌شود که پذیرش پیامبری و وحی، مستلزم پذیرش قاطع تعالیم اوست و خاتمیت پیامبر به معنای آخرین آورنده وحی، یک حقیقت مسلم تاریخی است. سپس، این سوال اساسی مطرح می‌شود که چرا پس از سلسله طولانی پیامبران، این رشته به پایان رسید. پاسخ در تکامل تمدن بشری و نقش جامع پیامبر اسلام نهفته است؛ زیرا برخلاف پیامبران پیشین که تعالیمشان به دلیل محدودیت‌های زمان و مکان دستخوش فراموشی و تحریف شد، قرآن کریم و سنت پیامبر اسلام به واسطه پیشرفت‌های ارتباطی و تاریخی، به صورت دست‌نخورده و پیوسته به ما رسیده است.
در ادامه، منبع به دو ویژگی اصلی امامت می‌پردازد که نیاز دائمی بشر پس از پیامبر است: نخست، آگاهی عمیق و باطنی به تعالیم اسلام و قرآن که تنها از سرچشمه وحی سرچشمه می‌گیرد و دوم، نمونه کامل و مجسم اسلام بودن در تمام ابعاد زندگی. این دو ویژگی، رهبران دینی را قادر می‌سازد تا ایمان را در دل‌ها بنشانند و مردم را هدایت کنند. بنابراین، امامت شیعه مولود منطقی خاتمیت است، زیرا با پایان نبوت، نیاز به رهبرانی با این خصوصیات برجسته، که از نظر شیعه ائمه اطهار هستند، همچنان باقی می‌ماند. منبع در انتها به ضرورت دقت در انتخاب مرجعیت دینی در عصر غیبت تاکید می‌کند و معیارهایی چون علم، تقوا، عدالت و توانایی مجسم کردن اسلام را برای انتخاب رهبران و مراجع دینی شایسته، لازم می‌داند تا جامعه از آسیب‌ها مصون بماند.

متن پیاده شده

وقتی که با دوستان آغاز شده بود عنوانش خاتمیت و امامت بود. در دو جلسه گذشته این بخش از مطلب را تا حدودی روشن کردیم که اعتقاد به پیام آوری پیغمبر بر بزرگوار اسلام صلوات الله و سلامه علیه و اینکه او آورنده وحی خدا ایجاب می‌کند که اونچه پیغمبر به صورت وحی الهی به ما ابلاغ کند اونچه او به عنوان تعلیم خدا برای ما آورد با یقین و اعتقادی قاطع خالی از هر نوع شک و شبهه قلب ما اون را می‌پذیرد مگر میشه انسان کسی را که ماور خدا بگاند و در مقام پیامبری او و نسبت به این سمت او کمترین تردید قلبی نداشته باشد بعد بیاد در مورد یکی از تعالیمی که او به عنوان تعلیم خدا میاره شک و شبهه آغاز بکنه اینا خون جور درنمیاد اگر شبهی هست در هم صل مطلب است که آیا او آورنده وحی هست یا نیست اما اگر اونجا مطلب صافه روشنه دنبالهش دیگه ابهام و تاریکی معنی نداره و چون قرآن کریم و روایات متعدد از طریق عامه و خاصه به دست ما رسیده که با صراحت می‌گویم از پیغمبر اسلام آخرین پیامآورد خداست. اعتقاد به پیامبری پیغمبر اسلام همراه است با اعتقاد به خاتمیت. این بخش اول از بحث. در بخش دوم گفتیم پس از اون که قلب ما با اطمینان پذیرفت پیغمبر اسلام آخرین پیام‌آور خدا ک سؤال برا ما پیش میاد و اون اینه پذیرفتیم او آخرین پیامبر خدا اما این نکته برامون روشن نشد که چطور شد پیامبری از آغاز تا ۱۴ قرن قبل رشته‌اش همچنون ادامه پیدا کرد و بعد در این موقف از تاریخ این رشته به پایان رسید. توجیه منطقه این مطلب کشف زیر بنای منطقی این خاتمیت به صورت یک سؤال برای هر کسی پیش میاد برای هر اندیشمندی عیناً نظیر اینکه من یقین می‌دانم در موقعی که خورشید کسود می‌کنه و می‌گیره من با چشمم می‌بینم خورشید گرفته تاریک شده قرص شید شکی هم ندارم هیچ تأیدی ندارن اما جا دارن این سؤال برای من پیش بیاد چطور شد خورشید که قرص بخشنده‌ای داشت روشن بود روشنایی می‌بخشید چطور شد یه مرتبه تاریک شد سؤال چطور شد منافاتی با ایمان قاطع ندارد به همین دلیلم هست که در اون جلسه به تفصیل عرض کردم که با این سؤال‌ها باید با گشادرویی روبهرو شد و تا اونجا که میسر است عقده‌گشایی کرد. این گره‌های فکر رو باز کرد و حتی این‌ها رو نشانه ضعف ایمان هم نشمرد. مگر کسی که می‌بینه قرص خورشید گرفته و تاریکه شک داره در تاریکی او؟ شکی نداره. و اگر سؤال کرد که آقا خب چطور که قرس خورشید گرفت مگه این رو باید بر او خورده گرفت که چرا چنین سؤالی کردی؟ یا گفت فلانی معلوم میشه که ایمانش همچین کامل نیست. این سؤال هیچ منافی با ایمان کامل نداره. در بیان این در توضیح این سؤال و بیان این مطلب در جلسه دوم توضیح کافی دادیم و خلاصه اون مطلب این شد که قرآن کریم و بررسی تاریخ هر دو نقش اساسی یغمبر را با دو جمله بیان می‌کند. فراد اول اینکه پیغمبر با آیات و بینات با دلایلی روشنگر و اطمینانخش از جانب خدا به سوی ما آدمیون می‌آید و اون آیات و بیناتی که همراه می‌آورد باید چنون روشنگر باشد که در قلب ما ایمان به غیب به وجود آورد. پایه دین بر ایمان به غیب است. و لذا در آغاز سوره بقره می‌بینید بحثی قرآن بیان می‌کند این کلام ساخته شده از الف و لام وم و الفبای بشری بدون شک راهنمای متقیان و مردمان باپرواز اونوقت وقتی می‌خواد توضیح بده صفات اصلی و بنیادی مردمی را که از راهنمایی قرآن استفاده می‌کنن اول میگه الذین یون بالغیب الاسلامی ذکتاب لایقین الذینون بالغیب این پایه دینه و ایمان به غیب از کجا پیدا میشه به برکت آیات بیناتی که پیغمبر می‌آورد نشانه‌ای که او و ارتباط او را به غیب برای ما روشن می‌کند. پس نقش اول پیغمبر ق سمت اول رسالت پیغمبر این است که در مردم ایمان به غیب به وجود آورد به کمک آیات بینات است و بعد به دنباله اون کتاب و میزان کتاب خدا مشتمل بر تعالیم خدا و میزان و نظام خدا پسندانه زندگی را به اون‌ها بشناساند لقد ارسلنا رسلنا بالبینات اول بینات و انزلنا معهمتابان خب نتیجه چی نتیجه اون که یقوم الناس بالق ایمان به غیب آوردند و کتاب و میزان خدا را هم در دسترس داشتند دیگه بر اونا مطلب تمام حجت تمام دیگه نوبت اون‌هاست که قیام کنن نچینند قیام کنند به خیر تا مرحله انزلنا الحدیث فیه بعث شدید و منافعل الناس حتی تا اون مرحله این بیان قرآن است در رسالت پیامبر خیلی خوب حالا برمی‌گردیم تاریخو ورق می‌زنیم محققانه می‌بینیم آیات بینات پیغمبران قبل از پیامبر اسلام و کتاب و میزان پیامبران قبل از پیامبر اسلام در شرایطی از تمدن بشری قرار می‌گرفت که قابلیت گسترش بی‌حد و مرد در زمان و مکان نداشت. یعنی وسائل ارتباط جمعی در اصل خود اون پیغمبران اون اندازه نبود که وقتی پیغمبری آیات بیناتی می‌آورد این آیات بینات او تا دورترین نقاط زمین یا در عصر خودش یا در ل به عصر خودش در دسترس قرار گیرد و قابل شناسایی باشد. این یه واقعیت عیدی تاریخیست و حتی شرایط تمدنی و شرایط سیاسی و اجتماعی نهضتی که اون پیغمبران به وجود آوردند چنون بود که پس از اون‌ها فاصله‌های تاریخی تاریک‌کننده و تاریکیزا به وجود آمد. به طوری که اگر شما امروز از محققان تاریخ بپرسید به ما بگید آیا ما می‌توانیم با اونچه ابراهیم علیه السلام به عنوان آیات بینات خدا و به عنوان کتاب و میزان خدا عالم ارتباط تاریخی قطعی روشن تردید ناپذیر پیدا کنیم محقق تاریخ می‌گوید نه باط میان ما و میان ابراهیم علیه‌ السلام از نظر تاریخی بریدگی‌هایی دارد نه یه جا نهجا ن و اگر بپرسید که آیا ارتباط تاریخی میان ما و آیات بینات موسی علیه‌ السلام و کتاب به میزان او پیوسته است؟ پاسخ این است که نه این ارتباط در جاهای متعدد بریدگی دارد اونقدر بریدگی که اصلاً جامعه نوساخته موسی و یوشع علیهم السلام با قدرت‌های داخلی و اختلافات با قدرت‌های خارجی و اختلافات داخلی در فاصله کوتاهی ازمون داغون میشه حتی کانون کانون بروز آیین یهود به دست دشمنان این آیین میفته و چار مار میشن این‌ها این فاصله‌های تاریخی یک بار و دو بار میان ما و اون‌ها نیست اگر ما خط تاریخ رو از عصر خودمون تا عصر موسی ادامه بدیم می‌بینید در جاهای زیاد کیلومترهای تاریخی تاریخ است مبهم با عصر عیسی علیه السلام همینطور با عصر پیغمبر اسلام عرض کردم اینو از محقق تاریخ بپرسید حتی نه از مسلمان از غیرمسلمون بگید آیا ارتباط تاریخی میان ما و میان عصر پیغمبر اسلام در حد در دست داشتن آیات بینات و کتاب مییزان در این حد روشنه یا نه پاسخ حقق تاریخ این است که ارتباط ما با بزرگترین آیه و بینه پیغمبر یعنی قرآن ارتباط تاریخی قطعی و روشنی و همین قرآن هم که کتاب و میزان خداست پس کتاب و میزان و آیه بینه پیغمبر اسلام را در عصری در عصری از تاریخ می‌یابیم که پیوستگی میان مردم جهان چه از نظر زمان و چه از نظر مکان با این آیه بینه و با این کتاب و میزان محفوظ مونده این به برکت تاریخه به برکت تکامل تمدن بشریست این موقف خاص نهضت اسلام در تاریخ بشریست که این امتیازو به او داده نمیشه باش جنگید که نمیشه چرا گفت این هست این یه واقعیتی هست بنابراین وقتی آیه بینه و کتاب و میزان را تاریخ برای ما حفظ کرده ان ما در عصر خودمون نگاه می‌کنیم اونقدر نسخ قرآن به برکت چاپ در دنیا تکسیر شده که اصلاً احتمال اینکه یک روزی نسل قرآن از دنیا ور بیفته و فرصتی به دست محرفان بیفته که قرآن تحریفی در اختیار وشر بگذارن به نظر یکمی محال می‌رفت بر حسب محاسبات عادی محاله دیگه که یک روزی نسخه‌ای از نسخه‌های اصیل قرآن در دست بشر نماند و فرصتطلبان انحراف آور و تحریف کننده بتوانند یک قرآن تحریفی در اختیار باطن ب چیزی محال به نظر می‌رسه این تساوت بین عینی میان نهضت اسلام و کار و رسالت پیغمبر اسلام و آیه بینه او و کتاب و میزان او با اونچه ما تحت عنوان آیه بینه و کتاب بنیزان در تاریخ می‌شناسیم یک واقعیت انکار ناپذیره. ه این دلیل است که اگر پیغمبر خاتم پیغمبران باشه امر خیلی منطقیه اگه بعد از پیغمبر پیغمبری بیاد باید گفت چرا اومد دیگه خب اگه کتاب قراره بیاره که هست اگه آیه بله می‌خواد که هست چی میاد اون جای سؤاله این بخش دوم از بحث ما بود که توجیه منطقی این خاتمیت و پاسخ به این سؤال به جایی که عرضه میشه بخش سوم که بحث امروز ماست این است که پیغمبر از نظر پیغمبری رسالتش همینه می‌آید تا با نشانه‌ای روشنگر و اطمینان آور ارتباط خودش را با غیب مشخص کند. عد بگوید من این تعلیم را از عالم غیب آوردم. دل‌های غیب پذیر می‌توانند از این راهنمای الهی برای رسیدن به زندگی سعادت بخش استفاده کنن. تا اینجا مقام پیغمبریست و این مقام بر حسب تاریخ با پیغمبر اسلامم تمام شد. ولی پیغمبر اسلام علاوه‌بری این رهبر امت بود یعنی پیغمبر امام بود شاید تعجب کنید که چرا پیغمبر امام بود بله پیغمبر امام یعنی پیشما بود پیغمبر اسلام زمامدار بود زماماری که از دو خصلت برجسته برخوردار بود به این دو خصلت توجه کامل بفرمایید است‌مدار بود، آگاه به فلون اداره بود. اینا عمومی اما از دوصل برجسته ممتاز برخوردار بود. یک از نظر آگاهی بر تعالیم اسلام. اگر ما می‌خواستیم اگر من و شما در سال پنجم هجرت زندگی می‌کردیم و درباره و تفسیر یکی از فرازهای این کتاب و میزان الهی برامون سؤالی پیش می‌آمد. به کی مراجعه می‌کردیم؟ چه کسی را می‌فتیم که بر باطن بر روح بر عمق این کتاب و اه باشن چون ما قانون داریم در روح قانون نص قانون داریم و تفسیر قانون داریم و روح قانون داریم اینم مخصوص اسلام نیست شما می‌دونید که منتسکیو کتاب می‌داره به عنوانالقوانین روحالقوانین این رو برای قانون دین ننوشته اصلاً اوو برای قوانین بشری نوشته یعنی خود قانون بشری هم قوانین بشری هم روحی دارد و شکلی دارد قانون اصلاً اینطوری خب حالا اگر در زمان پیغمبر سؤال کننده‌ای می‌خواست بداند روح فلان فراز از قانون اسلام کیست به کی مراجعه می‌کرد؟ به پیغمبر مرجع صلاحیت دار برای شناخت روح قوانین اسلام تفسیر آیات بینات قرآن عمق و باطن این آیات قرآنی چی بود؟ بر آیا با وجود پیغمبر کسی به خودش اجازه می‌داد که به فردی غیر از پیغمبر اصلاً به این منظور مراجعه کنن؟ هر و مجموعه تعالیم اسلام می‌گوید قرآن فهمیدن و اسلامشناسی چند درجه دارد. یک درجه‌ش عمومی‌ست. همه کسانی که زبان عربی رو خوب بفهمن می‌تونن تا یک درجه قرآنو بفهمن و تا یک درجه هم اسلامی را که از طریق قرآن و از طریق سنت پیغمبر و اهل بیت به دست میاد بشناس. یک درجه بالاتر کار افراد زتر یعنی کار اون‌هایی هستش که در مطالعه بحث قویی داشته باشن. ولی یک درجه بالاترش اصلاً دیگه کار اونا هم نیست. کار کسانیست که با ع وحی ارتباط داشته باشن. این یه مرحله خاصی از تفسیره. تفسیر یه معنی نداره. اونجا که می‌رسیم به اون باطن قرآن و باطن قانون و اون باطنی را که در قانون کتاب نهفته است بشناسیم. اونجا ما فقط از یک سرچشمه می‌تونیم استفاده کنیم. اون هم آورنده وحی است که خود می‌داند و خدای به او دینده است و یاد داده است که اونچه به نام وحی آورده چه باطن‌ها دارد. این یک امتیاز برای پیغمبر این امتیاز مربوط است به امامت و پیشوایی پیغمبر. یعنی پیغمبر که می‌خواد به عنوان پیشوای مردم و مرجع مردم ون‌ها را رهبری کنه با سؤالاتی در زمینه روح قرآن، روح اسلام، عمق اسلام، روح قانون و باطن قانون روبهرو میشه. یک مسئله و یک خصلت برجسته دیگه هم در پیغمبر هست. به این توجه بفرمایید و اون اینه. پیغمبر مثل اعلی قرآن کریم استثم کننده قرآن کریم است اگر کسی بخواهد نظام زندگی قرآنی را مجسم در یک فرد ببیند مثل اعلیش کیست پیغمبره و این رهقا خیلی مهمه خیلی مهمه خیلی فرق است بین اینکه انسان بنشیند و درباره ارزش عالی تعالیم اسلام فکر کند، بحث کند، گفتگو کند تا بر دلش بنشیند و بین اونکه قرآن را از زبان بشنود که اون کس مجسمه زنده قرآن است. اونجا خیلی راحت‌تر بر دل می‌شینه. شما سخن حق را از زبان عمل کننده به حق بشنوید. یک اثر دارد. از زبان یک کسی که به حق عمل نمی‌کنه فقط ارزشش بن اندازه یک نوار ضفت صوته می‌تونه از یه جا بگیره به یه جا بده بشنوید اون یک اثر دیگه‌ای داره اونلی خیلی تأثیرش زنده است پیشوای حق که زندگی شخصیش زندگی خانوادگیش زندگی اجتماعیش در تمام نشیب و فرازاها مجسم کننده حق د او در دل‌ها نهال حق را می‌نشاند. پیشوایی که فقط زبانش حق بگوید اما هرچه به زندگیش نزدیک‌تر میشی در اصالت او بیشتر شک پیدا کنی پناه بر خدا اصلاً میشه به او گفت پیشوا باید رفقا مطمئن باشید هیچ نهضتی با رهبری رهبرانی که بیش از همه مردم دیگر به موازین اون نهضت عملاً پایبند نباشند به ثمر نخواهد. مطمئن باشید. هر در دنیا نهضت پیروزی می‌بینید بدونید این نهت به وسیله کسانی به وجود آمده است خود اون‌ها، زندگی اون‌ها باطن و ظاهر زندگیشان ایمانزا بوده است در مردم دیگر نه ایمانفر رهبری که رفتارش تازه ایجاد شک بکند در صحت گفتارش کجا می‌تونه رهبر باشه و پیغمبر اکرم در مقام پیشوایی و ومامداری و امامت و رهبری امت از این خصلت در حد اعلی در حد مثل اعلی برخوردار حالا این دو نیاز مستمره این دیگه نمیشه گفت با زمان پیغمبر سپری شد بعد از پیغمبرم باز چشم‌ها می‌خواهد رهبری را در مقام رهبری ببیند که اولاً رفتارش شخصیش، رهبری اجتماعیش، نشون دهنده و مجسم کننده اون نظام و اون قانون و اون شیوه حقی باشد که زبانش، بیانش، گفتارش، اعلامیه‌هایش، بخشنامه‌هایش، قوانینش، فرامینش اون‌ها را بر مردم عرضه می‌کند. این احتیاج احتیاج دائمی‌ست. این دیگه نمیشه بگیم با زمان پیغمبر تمام شد این امروزم هست این فردا هم هست این دیروزم بوده همین امروز همین امروز مردم ما احتیاج دارند با کسانی روبهرو شوند که عمل اون‌ها مجسمه اسلام باشد. احتیاج دارند. این‌گونه افراد می‌توانند مربی و خلاق و سازنده باشند. ن‌گونه افراد می‌تونن در دیگران در اعماق روح دیگران اثر بگذارند و الا یک کسی از نظر علم عالمی باشد برجسته از نظر سخن سخن باشد ماهر جذابنده افزون قلمش قلمی باشد سحار اما این برا چی خوبه این برای این خوبه که ۱۰۰ کیلومتر از مردم دور بمشینه و مردم تبلیغ اسلام می‌کنه. وای با اون وقتی که مردم به او نزدیک بشن، هرچه به او نزدیک‌تر می‌کنن از اسلام دورتر میشن. برای اینکه میگن اگه اینایی که این میگه حق چرا خودش عمل نمی‌کنه؟ این سؤالیه. سؤال به جای ما اگر این دلایلی که این برا حقانیت اسلام میاره واقعاً کافیست چرا دل خود او رو قانع نکرده استط حقانیت اسلام؟ رفتارش شبه آور است. شکار بر اجتماعی که مردم می‌خوان با او در تماس باشن. حالا یا تماس به نزدیک همه مردم با او دارن یا لااقل دوروبریاش با او تماس دارن. رهبر اجتماعی که رفتارش طوری باشد که اولین گریزندگان از اسلام زن و فرزند خودش باشن. این چگونه می‌تونه در مردم اثر معنوی ایجاد کنه؟ بعد دوربریاش به اطرافیاش که نگاه می‌کنه می‌بینه عجب شیطون‌هایی اطرافش جمع شدن. این کجا می‌تونه در مردم خودش کلامش رفتارش ایمان به وجود بیاره؟ کجا می‌تونه اصلاً یک نظام پاکی به وجود آورد که مرب پاکی باشد؟ محال هم چیزی دوستا؟ مگه میشه من از شما می‌پرسم میشه همچین عملیه این؟ بله اینا برای این خوبن. کن است کسانی با تمام این عیوب بتوانند اثری معنوی در مردم بگذارن اما به شرطی که مردم از اونا دور باشن فقط حرفشونو بشنون فقط آوازهشونو بشنون فقط سلام و صلواتشونو بشنون و الا به محض اینکه با اون‌ها نزدیک میشن دچار تاریکی میشن روشنایی اگه در چیزی هم از روشنایی ایمان در دلشون هست می‌تره مردم در هر عصری احتیاج دارند به امام و پیشوا و رهبری که زندگی‌ش، زندگی شخصی‌ش، زندگی اجتماعی‌اش زندگی خانوادگیش مجسمکننده اسلام باشه. این احتیاج همیشه و مردم همیشه احتیاج دارند به یک مقامی که بتوانند سؤالاتی را که درباره تفسیر تفسیر قانون اسلام تفسیر قرآن و شناخت باطن قرآن دارند بر او عرضه بدارم اینم یک احتیاج دائمی این دیگه احتیاجی نیستش که بگیم با زمان پیغمبر تمام و این د تا رفقا مبنای امامته اینکه خاتمیت و امامت رو در این بحث به هم مربوط کردم این مبنای امامته به این معناست که وقتی ما گفتیم با آمدن پیغمبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه بساط پیغمبری تمام شد و دیگر نیازی به پیغمبر جدید آمدن نیست از نظر بررسی واقعیت تاریخ زندگی بشر بسیار خوب به پیغمبری و مقام پیغمبری و پیغمبر و کتاب و میزان و آیات و بینات احتیاج جدیدی نیست اما به پیغمبر به عنوان امام به عنوان رهبر با این دو خصلت برجسته یکی آگاهی عمیق نسبت به اسلام و یکی اونکه زندگیش مجسم کننده اسلام واقعی باشد این احتیاج همواره هست تأمین کنندگان این احتیاج به اعتقاد شیعه بعد از پیغمبر کیا هستن امامانی که پیغمبر نیستند وحی نمی یرند کتاب نمی‌آورند اما از نظر علم به عمق اسلام در ارتباط با سرچشمه وحی علم حضرت علیه‌ السلام علم امام صادق علیه السلام نسبت به اسلام با علم عالمان دیگر فرق داره او هم عالم است. شما در روایاتی که صحابه ائمه دارن می‌بینید مثلاً میگه سلتعالم یعنی از امام تعبیر می‌کنه به عالم. به عنوان کنایه تعبیر می‌کنه. اون عالمه. اونم عالم به دینه. اما علمش را از پیغمبر گرفته. میگهما وارثان علم پیغمبریم. امام و رهبر امت. پس از پیغمبر از نظر شناخت تفسیر قرآن و قانون ارتباطش با پیغمبر مستقیم است. هر امامی علمش را به امام بحث به همین ترتیب منتقل می‌کند. بنابراین با توجه به اینکه پس از عصر پیغمبر مردم برای گرفتن پاسخ سؤالاتی که در زمینه عمق قرآن و عمق قانون اسلام و روح قانون دارند احتیاجشون تماکان باقیست نظام الهی مقام امامت را با اون دید شیعه پس از پیغمبر همچنان محفوظ نگه می‌دارد. دوم امام و پیشوای مردم باید از این خصلت برجسته برخوردار باشد که مثل اعلی اسلام باشد برراپای او نقطه تاریک و کمترین لکه‌ای دیده نشود که میگیم سم پاکی پاکیه از هر نوع انحراف از اسلام این هم از نظر شیعه در امامان اهل بیت یکی پس از دیگری رعایت میشه امام علمش علمیست مرتبط به آورنده وحی تقوایش تقواییست در حد عصمت و پاکی از هر نوع آلودگی و ملاحظه می‌کنید به این ترتیب امامت شیعه خودبهخود مولود خاتمیت پیغمبر اسلام است. وقتی قرار شد دیگه پیغمبری نیاید با آیات بینات که خود اون پیغمبر رهبر امت باشد وقتی خود او رهبر امته دیگه مسئله تمامه اما وقتی دیگه پیغمبر رهبر امت نیست خیلی خوب قسمت پیغمبری و کتاب‌آوری‌ش محفوظ نیازی نیست نیاز جدیدی نیست اما در شأن امامت هبری است نیاز مستمره ما همچنان به چنون امام و پیشگاهی نیازمندیم و این نیاز ادامه پیدا می‌کند تا عصری که تا زمانی که بهره‌گیری از چنین رهبری از نظر خصلت‌های خاص اجتماعی ممتنع و محال می‌شود. این برمی‌گرده مسئله خاتم خاتمالائمه بودن و اینکه چطور امامت با زمان امام عکری امامت در اختیار مردم پایان می‌یابد و تبدیل می‌شود به امام قا منتظر. این به اون بحث تمام میشد. حالا این بحثو باید جداگانه مطرح کرد. حیث من می‌خوام در چند دقیقه او رو سر تهش رو جمع و جور کنم. ی از نظر شیعه پس از اونکه شرایط اجتماعی برای استفاده از رهبری با این دو خصلت شرایطی نامساعد می‌شود یک مسئله جالب پیش می‌آید و اون مسئله نای امام است. من چون این برا شما الان زندهست این چند دقیقه به روی این تکیه می‌کنم. از نظر شیعه در عصر غیبت امام علیه السلام به مسلمان متعهد به لمانی که به راستی می‌خواهد مسلمان باشد گفته میشه ای مسلمان ای مسلمانی که برای خودت تعهد و مسئولیتی احساس می‌کنی توجه داشته باش در مقام شناخت حکم دین و احکام اسلام اگر دسترسی به امام معصوم مرتبط به وحی و آورنده وحی نداری به کسی مراجعه کن که لیاقت اون رو داشته باشد که بگوید من به جای او درجه‌ای پایین‌تر این وظیفه را برای عهده می‌گیرم. من معصوم نیستم اما می‌کوشم عادل باشم و من علم را از سرچشمه وحی نمی‌تونم بگیرم. اما اونچه از قرآن و از روایات معتبر مربوط به آورنده وحی و امامانی که به آورنده وحی ارتباط مستقیم داشتن به دست م رسیده اونو برات بیان می‌کنم. اون هم با آگاهی بر نیازهای زمان چون وقتی می‌خواد یک رهبر روح قانونو بیان بکنه معناش چیه؟ روح مجروح مجرد قانون که قابل بیان نیست یعنی روح قانون را در شکلی متناسب با نیاز زمان بیان کنید. بنابراین می‌گوید اماما از نظر مرجعیت در سؤالات دینی عالمی آگاه آگاه بر اسلام و آگاه بر نیازهای مسلمین در هر زمان در زمان خودش و عالی با تقوا و عادل مراجعه کن که هرچه که به او نزدیک‌تر میشی هم به آگاهیش اطمینان بیشتری پیدا کنی هم به تقوایش این قید هرچه نزدیک‌تر میشید رو رفقا دوست نگهش دارید در دل‌ها و ذهنات. عالمی که هرقدر به زندگی خصوصی او نزدیک‌تر میشی هم به آگاه بودن او اطمینان بیشتری پیدا کنی هم به پاکی و تقوا و فضیلت او به چنین کسی مراجعه کن. اما از نظر مجسم یمان و تقوا و اسلام و نظام ایمانی و تقوایی اسلام و تأثیر تربیتی که یک امام و پیشوای مجسم کننده اسلام در روشن کردن دل‌ها و روح‌ها می‌گذارد و می‌تواند نهال ایمان را در دل‌ها مستقیم بکارد. می‌گوید مربی تو و مرشد تو باز باید فردی باشد هم آگاه بر اسلام و هم عامل و عملکننده به اسلام. شرط علم و آگاهی و شرط تقوا و عدالت در مرجعیتی که ما شیعه در عصر غیبت بدون مع قدیم زیربنایش این است که اون مقدار از اثری را که امام معصوم بعد از پیغمبر در مردم می‌گذارد با غیبت امام یک سره از دست نرود و با ارتباط با عالم آگاه با عمل لااقل در دی قابل ملاحظه ۸۰ از این اثر محفوظ بماند. نتیجه عملی این قسمت این است که شیعه راستین که به راستی بخواهد دنبال روی پیغمبر و ائمه خدا سلام الله علیهم اجمعین باشد، او حق ندارد در مسئله مراجعه به عالم این و یدگری را که در دوره‌های ما و قبل از ما مشاهده شده است داشته باشه باید خیلی دقیق باشه بنگر ببین دین را از کدام زبان از کدام فکر می‌گیری و بنگر ببین به کدام کس به عنوان مرجع مراجعه می‌کنی بمی‌گرد ببین آگاهی او چیست تقوای او چیست فضیلت او چی و اگر ما به عنوان شیعه در عصر غیبت این اصل را درسته حسابی رعایت می‌کردیم وضعمون غیر از این می‌بود که امروز هست. ما به مقدار زیاد آسیب‌پذیر بوده‌ایم و حتی امروز هم آسیب‌پذیریم. زیرا در این قسمت بسیار کوتاهی می‌کنیم. بسیار کوتاهی می‌کنیم در شناخت کسی که باید به عنوان مرجع دینی به او مراجعه کنیم به اندازه شناسایی یک کسی که می‌خوایم ۵۰۰ هزار تومن پول به او به عنوان امانت بدیمم دقت نمی‌کنم نمیگم همه نمی‌کنن اسی از مردم می‌کنن اگه اونام نمی‌کردن که دیگه واویلا بود نه عمومیت ندارد. عموم مردم ما همین چیزایی رو که تو اول رساله‌های عملیه نوشتن که برای تقلید باید به عالم عادل و حتی اعلم اعدل مراجعه کنید و برای شناسایی اینکه آیا فلان کس عالم برجسته و عادل در حد کمال هست یا نه باید یا خودت از نزدیک او در معاشرت باشید و بشناسید یا دو فردی که اون دو فرد را از نزدیک به عدالت و تقوا بشناسی او را به تو معرفی کنن یا عده‌ای از مردم آگاه اهل حساب و کتاب او را معرفی کنند به طوری که راستی به علم و عدل او اعتقاد قلبی پیدا بکنید همین را خیلی از مردم رعایت نمی‌کنن و همین رعایت نکردن این بیسر و سامانه موجود را از نظر فکر دینی و عمل دینی در جامعه ما به وجود آورد است. یکی از عوامل بسیار مؤثر در آسیب‌پذیری جامعه ما بی‌اعتناعیه به این قادم میاد با یه آقایی صحبت می‌کردم حدود ۱۰ سال قبل خوب ملاحظه کنید چقدر لطیف میشه ف ا منحرف کرد. چقدر لطیف داریم صحبت می‌کردیم یک مرد معمولی یکی از افراد معمولی آمد به این آقا مراجعه کرد و خواست درباره تعیین مرجع تقلید با او مشورت کن. دیدم ایشون یه مقداری یه کسی رو معرفی کرده یه آقایی رو معرفی کرده یه مقداری هم درباره او صحبت کرد و خوب ملاحظه فرماید سخن این آقا اون تکیهگاه آخرش که یعنی می‌خواست روح بده به این معرفی این بود که بله واقعش اینه که به عقیده من انسان باید از کسی تقلید بکند که دعای او در حق انسان مستجاب باشد. من حرفی ندارم که دعای عالم با تقوا در حق انسان مستجابه اما طرز بیان حواله به امور پنهانی و نهانی کردن من اینجا رو حرف زن. خب از کجا این مرد که دعای فلان آقا دربارش مستجابه نی. خب اینو هر کسی می‌تونه ادعا بکنه. این بت‌سازیست. چون می‌خواستی اقلاً اینو بگی. بگی انسان باید از کسی تقلید کند که به علم و عبادت و ایمان و فضیلت او اطمینان داشته باشد. و از جمله خلاص چنین کسی این است که دعای او هم در هفت انسان مستجاب میشه. چرا؟ حوال دادی به یه چیزی که متربردار نیست نمیشه سنجید و مطمئن باشید که تا وقتی ما در انتخاب اینگونه سمت‌ها و منصب‌ها و شناخت کسانی که لیاقت این سمت‌ها و منصب‌ها رو دارن از این راه‌های می‌کنیم وصفمون بره نخرم کجای قرآن و کجای سنت هستن چنین چیزی هست این من درآوردی از کجا اما من درآوردی عوامپسندانه حالا اگه بنده بخواستم تو اون جلسه به این آقایی که اول بار بود به او برخورد می‌کردم ف المجلس حالی کنم که آقا به شما یه متر قلابی در دستت داده با این متر نمی‌تونی مرجع بشناسی دیگه خربیا روتوایی کار کن. من واقعاً معیوس بودم که بتونم در اون جلسه فکر این مرد رو روشن کنم و الا می‌کردم. یعنی معیوس بود. ترسیدم به اینکه من حالا یه بحثی رو شروع کنم بگو نگاه کن این د تا اهل با هم نمی‌سازن. بدتر اصلاً اصل دین دین ایمانت از دست بره. ریش کرد. ولی به عنوان یک بحث کلی که دیگه صحبت شخص او صحبت شخص مطرح بود. حالا که به عنوان یک بحث کلی با رفقا صحبت می‌کنم می‌تونم با رفقا این و این سخن حق را مطرح کنم که دوستان ما در شناخت رهبران دینی باید هوشیار باشیم همون بلاک‌ها و ضابطه‌هایی را که خود اسلام خود کتاب و خود سنت پیغمبر و ائمه خدا سلام الله علیهم اجمعین در اختیارمون داشته همون رابطه‌ها رو به کار بندیم علم آگاهی ایمان تقوا فضیلت کسی که من این جمله رو بازم تکرار می‌کنم کسی که هرقدر به اون نزدیک‌تر میشی ببینی هم آگاه‌تره و قاب از نظر آگاهی قابل اعتمادتره هم پاک‌تره و از نظر پاکی قابل اعتمادتره این ضابطه و اگر خودت فرصت نزدیک شدن به او رو پیدا نمی‌کنی اونوقت از کسانی که تو اون‌ها رو از نزدیک می‌شناسی م اونو از نزدیک می‌شناسن. از کانال اونا می‌توانید چنین معرفتی پیدا کنید. اما به حقوق انجام نه. با شایعه‌ها نه. مادام که جامعه ما جامعه‌ایست که با شایع‌ها به چپ و راست می‌رود. می‌شود در چنین جامعه‌هایی جنبش موفق و کامیاب به وجود آورد. مخالف و اما در سوم و آنکه امام علاوه بر این رهبر سیاسی مردم است و زماممدار امت رق و سق امور به دست او اونجا که مطلب دیگه خیلی روشن‌تره اونجا هم تعلیم شیعه می‌گوید ای شیعه راستین علی به زماماری ضمامدار ری تن در بده و صحب و گذار که اگر علی نیست مالک اشتر باشد علی نیست زمان غیبته علی نیست امام مجتبی نیست سیدالشهدا نیست امام صادق نیست امام عسکری نیست اون‌ها غایبن اما حالا که او نیست علی که در در مصر نبود علی در مصرم نبود کی بود اونجا باید مالک اونجا باشد حالا که جانشین علی در دسترس مردم نیست به امام کسی کندر بده که شرایط او در حدی که اگر امام زمان حضور داشت او را به فرمان‌روایی داشت. این بسیار لطیف رفقا من این یک جمله رو هم بگم بحث امرگرامو تمام کنم و اون اینکه یکی از لطا اعتقاد به امام زمان علیه السلام در شیعه اینه که یک معیار اعلی به دست مردم میده میگه اون معیار اعلی که نیست کسانی که لیاقت کارگزاری این معیار اعلی رو داشته باشن ون‌ها سرکار داشته باش. کسی که اگر می‌خواد در مقام مرجعیت سخنی بگوید در علم و تقوا لیاقت نیابت امام زمان داشته باشه و اگر می‌خواد در مقام زنان‌داری امت نقشی ایفا کند در عدالت و سیاست و قدرت اداره و تدبیر و پایتبندی به داد لیاقت کارگزاریست و ام زیر بودن از جانب اون فرمان‌روای پنهان را بر شما داشته باشد. این مسئله که دید به شیعه میده این دید رو بهش میده که تو اونجا رو نگاه بکن از اون افق نگاه بکن به مطلب اون وقت گو حالا که ۱۰۰ش غایبه اقلاً اون کسی که من به عنوان زمامدار کم درم او و اما ت او و فرمانروایی او را بر خودم و دیگران می‌پذیرم و از او به عنوان زماممدار امت اسلام حمایت می‌کنم باید کسی باشد که لیاقت ارتباط با اون عش اعلی و سطح اعلی را داشته باشد. یکی از لطیف اعتقاد به امام زمان به اون صورتیست که در مذهب شیعه ۱۲ امامی مطرح. به این ترتیب ملا فرمودید که بین خاتمیت و مسئله امامت از دید شیعه و مسئله نیابت امام و مسائل مربوط به مرجعیت و زمامداری در عصر غیبت پیوندی مستقیم هست و هرگاه این مسائل رو از نقطه مبد تا نقطه منتها در پیوند با یکدیگر مطالعه و بررسی بکنیم نوقت خیلی از نکات عملی مربوط به زندگی ما در زمان خودمون می‌تواند با اسلوب و ضابطه‌ای کاملاً قابل فهم برای امر ما روشن شود و الحمدالله و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین اللهم انا نسلک ودعوک اسم العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله و پروردگدارا به ما این توفیق رو عنایت کن که از ایمانی هم مراه با عمل صالح برخوردار باشیم
>و به ما این توفیق و عنایت کن که رهبران و زمامداران صالح را بشناسی
>و پس از شناختن در راه حمایت و از اون‌ها از جان و مال و همه امکانات خودمونی مکنیم
>پردار با سفرد ما و امت اسلامی ما بزرگترین نیازش در زمان ما نیاز به رهبرانی چنین شایسته است ای خدای رحمن رحیم آیا می‌شود کرم انیمت نعمت چنین رهبرانی را بر جامعه ما ارزانی بدارید بارلاها چن که نهان است امام زمان از ما که پیروان نادیده او هستیم و ندیده او را به رهبری پذیرفته‌ایم از ما راضی باشد
>بارلاها ما در هر دعایی به درگاهت اعتراف می‌کنیم که خود به انحراف‌ها و گناه‌ها و لغزش‌ها دچاریم از تو می‌خواهیم به ما توفیق توبه عنایت کنیم و پس از اونکه ما توانستیم به راه توی توبه کنیم و به راه تو بازگردیم خداوندا ما را از مغفرت خودت بهتر
>و صل علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *