خطرناکترین استدلالها، آنهایی نیستند که بر پایههای دروغ بنا شدهاند؛ بلکه آنهایی هستند که بر یک بنیان محکم از حقیقت استوارند و سپس با یک پیچش ظریف، به نتیجهای کاملاً متفاوت منجر میشوند. اینگونه استدلالها، مخاطب را خلع سلاح میکنند، زیرا او با پذیرش مقدمات درست، ناخواسته به سمت پذیرش نتایج نادرست سوق داده میشود.
این، دقیقاً هنر و در عین حال، پاشنه آشیل استاد محمد سروش محلاتی در تحلیل شخصیت شهید بهشتی است. در سخنرانی مهم ایشان با عنوان «آیتالله بهشتی، فقیه عدالت» (لینک) (متن پیاده شده این سخنرانی در ادامه همین مطلب ارائه شده)، ما با یک تحلیل دو وجهی روبرو هستیم: یک وجه کاملاً صحیح و درخشان، و یک وجه کاملاً هدفمند و مغالطهآمیز.
بخش اول: حرف حق؛ ستایش از یک تحلیل درست
بیایید منصف باشیم. بخش بزرگی از سخنرانی استاد سروش محلاتی، نه تنها صحیح، بلکه یک درس مهم در الهیات و اندیشه اسلامی است:
-
نقد فقه بیروح: نقد ایشان به فقهی که به عدالت بیتوجه است و با حیلههای شرعی، ظلم را توجیه میکند، یک نقد کاملاً وارد و ضروری است.
-
احیای تفکر بهشتی: معرفی شهید بهشتی به عنوان یک فقیه عدالتمحور که دغدغه حل مشکلات عینی جامعه مانند فقر و تبعیض را داشت، یک خدمت بزرگ به احیای اندیشه آن شهید است.
-
تأکید بر عدالت: یادآوری این نکته که دین نمیتواند از عدالت جدا باشد و هر فقهی که به بیعدالتی منجر شود، مردم را از خدا نیز دور میکند، یک حقیقت تلخ و یک هشدار دلسوزانه است.
تا اینجای کار، ما با یک تحلیل دقیق و ارزشمند از یک استاد هوشمند روبرو هستیم. این مقدمات، همگی «حرف حق» هستند.
بخش دوم: سنگر حقیقت؛ جایی که نقد بهانه میشود
مشکل از جایی آغاز میشود که این «حرفهای حق»، به یک «سنگر» تبدیل میشوند. استاد سروش محلاتی در پشت این سنگر محکم و غیرقابل نفوذ (که کسی نمیتواند با عدالتخواهی بهشتی مخالفت کند)، سلاح خود را برای یک هدف دیگر آماده میکند.
ایشان پس از ساختن این تصویر درخشان از «اسلام بهشتی»، یک «شبح» و یک «ضدقهرمان» بینام و نشان خلق میکنند به نام «فقه حاکم» یا «اسلام رسمی». سپس با یک پرش منطقی، به مخاطب اینگونه القا میکنند که این «فقه حاکم»، دقیقاً در نقطه مقابل «اسلام بهشتی» قرار دارد.
اینجاست که مغالطه اصلی رخ میدهد.
بخش سوم: افشای مغالطه؛ نادیده گرفتن یک حقیقت بزرگ
این دوگانهسازی، بر یک «نادیده گرفتن عامدانه» و یک «تحریف تاریخی» استوار است. استاد سروش محلاتی برای اینکه بتواند «اسلام بهشتی» را در مقابل «اسلام حاکم» (که تلویحاً آن را به رهبری آیتالله خامنهای منتسب میکند) قرار دهد، مجبور است یک حقیقت بزرگ تاریخی را به کلی انکار کند: پیوند عمیق فکری و سیاسی میان خود شهید بهشتی و آیتالله خامنهای.
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، این دو شخصیت در باور به «تشکیلات»، «جمهوریت»، «قانونگرایی» و «عدالت اجتماعی»، نزدیکترین همرزمان فکری بودند. با دانستن این حقیقت، آن دوگانه دروغین سروش محلاتی کاملاً فرو میریزد. دیگر نمیتوان شهید بهشتی را نماد یک تفکر و آیت الله خامنهای را نماد تفکر مقابل آن دانست.
پس هدف چیست؟ هدف، استفاده ابزاری از «حقیقت عدالتخواهی بهشتی» برای حمله به یک شخصیت سیاسی معاصر است. او با این روش:
-
شهید بهشتی را از یک شخصیت تاریخی واقعی، به یک «ابزار سیاسی» برای امروز تقلیل میدهد.
-
چهرهای ناقص و کاریکاتوری از هر دو شخصیت (هم شهید بهشتی و هم آیت الله خامنهای) ارائه میدهد.
-
و در نهایت، با استفاده از اعتبار یک شهید، به دنبال مشروعیتزدایی از یک ساختار زنده است.
سخن آخر: تمایز میان حقیقت و استفاده ابزاری از آن
خطر یک متفکر مانند استاد محمد سروش محلاتی در این نیست که حرفهایش سراسر غلط است. خطر او دقیقاً در این است که حرفهای درست و حق را به زیبایی بیان میکند و سپس از آنها به عنوان سکوی پرتابی برای اهداف سیاسی خود بهره میبرد.
وظیفه ما در «تنویر»، نه انکار حرفهای حق، که افشای این «سوءاستفاده از حقیقت» است. ما باید بیاموزیم که چگونه یک استدلال را به دو بخش تفکیک کنیم: مقدمات درست و قابل ستایش آن، و نتایج مغالطهآمیز و هدفمند آن. این، همان مرز باریک میان نقد منصفانه و تسلیم شدن در برابر یک فریب هوشمندانه است.
خلاصه مفصل از منبع “بهشتی . عدالت.mp3”
این سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت آیتالله شهید بهشتی، با چند روز تأخیر، در ایام محرم و مقارن با شهادت امام حسین (ع) برگزار شده است. موضوع اصلی بحث “آیتالله بهشتی، فقیه عدالت” است.
سخنران بحث خود را با دو مقدمه آغاز میکند:
- تمایز عدالت به عنوان وصف فقیه و وصف فقه: عدالت گاهی وصفی برای شخص فقیه (مانند عدالت قاضی یا شاهد که بحثی اخلاقی است) و گاهی وصفی برای فقه (یعنی احکام الهی عادلانه هستند). در این جلسه، تمرکز بر عدالت به عنوان وصفی برای فقه است؛ به این معنا که فقه بهشتی، فقه عدالت است، نه صرفاً رفتار عادلانه شخصی او.
- توصیفات مختلف فقه: فقه میتواند توصیفات متفاوتی داشته باشد، مانند “شریعت سمحه و سهله” یا “عقلانیت”. عادلانه بودن فقه و اینکه احکام فقهی چه نسبتی با عدالت دارند، محور اصلی این بحث است.
چرا آیتالله بهشتی؟ انتخاب بهشتی تصادفی نیست؛ او در میان فقها و متفکران اسلامی، حساسیت و دغدغهای بینظیر نسبت به موضوع عدالت داشته است. برخلاف بسیاری از فقها که در آثارشان کمتر رد پایی از این دغدغه دیده میشود، این موضوع به صورت برجسته در آثار بهشتی مطرح شده است. سخنران بهشتی را در اهتمام به عدالت در ردیف اول متفکران معاصر در حوزه فقه قرار میدهد.
سه محور بحث در مورد فقه و عدالت: سخنران سه حوزه بحث را مطرح میکند که بهشتی به آنها پرداخته است:
- نسبت مستقیم احکام فقهی با عدالت: آیا احکام فقهی باید حاوی عنصر عدالت باشند و آیا میتوان آنها را با عدالت سنجید؟.
- مبادی و مقدمات پیشینی: برای اینکه احکام فقهی با عدالت سازگار باشند، به چه اصول و مبانیای نیاز دارند؟ این بخش اصلی بحث سخنران است.
- اجرا و عمل احکام: پس از استنباط احکام عادلانه، این احکام در مقام اجرا و عمل چگونه باید عادلانه محقق شوند؟ این بحثی کارشناسی است و لزوماً فقیه متخصص آن نیست (مثلاً راهکارهای حل فقر نیازمند آگاهیهای اجتماعی و اقتصادی است).
- بهشتی در تدوین قانون اساسی ۱۳۵۸، راهکاری برای رفع فقر و محرومیت پیشنهاد کرد: فراهم کردن ابزار و امکانات لازم برای فعالیت اقتصادی سالم برای همه، که این نیازمند استفاده از تجارب بشری است.
اصول و مبانی لازم برای استنباط احکام عادلانه (بحث پیشینی – تمرکز اصلی سخنرانی): بهشتی در آثار خود به این مباحث مقدماتی و پیشینی پرداخته است. سخنران به چند نمونه از این اصول اشاره میکند:
- ۱. تلقی از موضوع عدالت و قدرت فکر بشر برای شناخت آن (حسن و قبح عقلی):
- دو نحله فکری:
- اشاعره: معتقدند بشر نمیتواند عدل را بشناسد؛ عدالت صرفاً از سوی خداوند معرفی میشود. اگر این مبنا پذیرفته شود، نمیتوان به فقیه اشکال کرد که حکم استنباطی او با عدالت سازگار نیست، زیرا “هرچه شارع مقدس (خدا) حکم کند، همان عدالت است”.
- عدلیه (از جمله شیعه): معتقدند عقل بشر میتواند حسن و قبح (خوبی و بدی) را درک کند، و عدل از مصادیق حسن است.
- دیدگاه بهشتی: او به عنوان یک عدلی مذهب، قاطعانه به توانایی عقل در درک عدالت تأکید میکند. بهشتی اشعریگری در میان شیعیان را (که در عمل ظلم را توجیه کرده و به دین نسبت میدهند) نقد میکند. او استدلال میکند که اگر بشر نتواند عدالت را تشخیص دهد، چگونه میتواند حکم به خوبی آن کند؟.
- استدلال قرآنی بهشتی: بهشتی با استناد به آیاتی از قرآن (مانند آیه ۶ سوره اعراف: “قل امر ربی بالقسط”) نشان میدهد که خود قرآن به انسانها این آگاهی فطری را داده است که کارهای زشت را بفهمند و خدا هرگز به کار زشت فرمان نمیدهد.
- پیامدهای پذیرش/عدم پذیرش: اگر بپذیریم عقل حسن و قبح را تشخیص میدهد، آنگاه نمیتوان ربای ظالمانه را با “حیله” توجیه کرد. بهشتی معتقد است تفاوت و تقایری بین احکام عقل و شرع (در حوزههایی که عقل ورود دارد) وجود ندارد.
- نقد بهشتی به جدا کردن مسیر خدا از مسیر عدالت: بهشتی میفرماید: “این گناه ماست که آدرس خدا را از آدرس عدل جدا کردهایم.” او میپرسد چرا گرایش فطری جوانان به عدالت را که قرآنی است، تخطئه میکنیم؟ اگر دین به عدالت نرساند، آدرس غلط است و به خدا هم نخواهیم رسید.
- دو نحله فکری:
- ۲. پیامدهای جدایی دین از عدالت (دینگریزی):
- بهشتی مسئله دینگریزی امروز جامعه را نه در خود جوانان، بلکه در نحوه معرفی دین میبیند.
- اگر دین از عدالت جدا شود، و ظلم و تبعیض را توجیه کند، جوانان از آن دوری میکنند، زیرا فطرت آنها ظلم را نمیپذیرد.
- بهشتی هشدار میدهد که اگر “اسلام” نتواند عدالت را در عمل محقق کند و به جای آن فساد، فقر، و تبعیض را توجیه کند، مردم از آن فاصله میگیرند.
- اگر فقه به معیشت مردم توجه نکند و راهکار ارائه ندهد، مردم نه تنها فقه را کنار میگذارند، بلکه به “خدای فقه فرست” هم پشت میکنند و حتی عبادتشان (مثل نماز و حجاب) را رها میکنند. “این فقهی سر از جای بدی درمیآورد.”.
- ۳. دین و شریعت به عنوان “وسیله” برای رسیدن به عدالت، نه “هدف” اصلی:
- بهشتی معتقد است که تمام احکام شرعی، ابزار و مقدمهای هستند برای رسیدن به عدالت، که مطلوب بالذات است.
- او به آیه سوره حدید (۵۷: ۲۵) استناد میکند: “ما پیامبران خود را با دلایلی روشنگر فرستادیم و با آنها کتاب و میزان (سنجش حق و عدل) فرستادیم تا مردم قسط را به پا دارند.” (“لیقوم الناس بالقسط”). این آیه نشان میدهد که انبیا، کتاب، و میزان، همگی وسیله هستند تا مردم خودشان قسط و عدل را برپا کنند.
- بهشتی نتیجه میگیرد که “حقیقت دین، عدالت است؛ غیر از این چیزی نیست.”.
- ۴. برابری به عنوان پیششرط عدالت:
- بهشتی تأکید میکند که یک متفکر اسلامی ابتدا باید موضع خود را نسبت به برابری مشخص کند تا سپس نوبت به عدالت برسد.
- او در کتاب “فلسفه دین” خود، برابری انسانها را بر اساس بینش توحیدی اسلام مطرح میکند: همه انسانها از نظر خلقت و سرشت اولیه برابرند و هیچ کس جایگاهی بالاتر از دیگران ندارد.
- نتیجه این بینش: هیچ گروهی نمیتواند مناصب بالا را در انحصار خود بداند.
- تعریف عدالت از دید بهشتی در این حوزه: “عدالت در چنین حوزه فکری آن است که امکانات مساوی برای پرورش افراد و شکوفایی استعدادها فراهم گردد و همه بتوانند تا سرحد کشش و استعداد خویش پیش بروند.”.
- این شامل:
- رفع تبعیض.
- عدل اقتصادی: ثروتهای طبیعی متعلق به همه مردم هستند، نه در انحصار گروهی خاص.
- حق سوادآموزی و ترقی علمی برای همه افراد.
- بهرهگیری از منابع در سایه کار و فعالیت همگانی و بدون محرومیت و تجاوز.
در نهایت، سخنران به این جمعبندی میرسد که این اصول و مبانی قوی به فقیه پشتوانهای میدهند تا دین را تحلیل کند و به اجتهاد برسد. سپس در مرحله اجرا، با استفاده از تجارب بشری و علم، این احکام را عملیاتی کند. او سخن خود را با نقل قولی از بهشتی به پایان میبرد که میگوید: “تا زندهام تحمل نخواهم کرد نظامی را که در آن انسانهای بسیار کمدرآمد در کنار انسانهای پردرآمد زندگی کنند. من این را تحمل نخواهم کرد. اسلام هم این را نمیپسندد.”. این عزم و اراده بهشتی فراتر از یک تفکر صرف بوده و ریشه در ایمانی عمیق داشته است.
متن پیاده شده کامل فایل صوتی “بهشتی . عدالت.mp3”
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد
اللهم صل علی محمد و محمد
صلی الله علیه و آله و سلم قال الله تبارک و تعالی محکم کتابه قل امر ربی بالقسط تقدیم به پیشگاه سرور شهیدان حسین بن علی علیه السلام شهدای هفتم تیر و به ویژه آیتالله شهید بهشتی صلوات دیگری عنایت بفرماییم
اللهم صل علی محمد آل محمد رض سلام و تحیت دارم خدمت حزار گرامی و تسلیت عرض میکنم صفت ایام محرم و شهادت اباعبدالله حسین علیه السلام امسال سالگرد شهادت شهید مظلوم با ایام ماه محرم مقارن شده است و این جلسه به واسطه شرایط خاص کشور با چند روزی تأخیر در سالگرد این بزرگوار برگزار میشود. باید من و شما و همه ما قدردان باشیم و سپاسگزار باشیم از انی که در این دوره و زمان نام بهشتی و اندیشه بهشتی و افکار و آرای او رو زنده نگه میدارند. این سومین بار است که من در مؤسسه دین و اقتصاد بحثی رو به این مناسبت ارائه میکنم. همون طور که که اعلام شده موضوع آیتالله بهشتی فقیه عدالت هست. با دو مقدمه کوتاه بحث خودم رو شروع میکنم. مقدمه اول این هست که عدالت گاهی وصف برای فقیه است و گاهی وصف برای فقه است. یه بادل میشود و شخص اسلامشناس را متصف میکنیم به عدالت. این یک بحث اخلاقیست. عدالتی که انسان باید داشته باشد مثل عدالت در قاضی، عدالت در شاهد، عدالت در امام جماعت و گاهی از اوقات هست که این وصف عدالت برای فقه هست یعنی برای احکام الهیست که این احکام و دستورات الهی عادلانه است و ما متصف میکنیم شریعت را و فهمی را که فقیه از دین دارد به عادلانه بودن. اینجا صحبت ما درباره عدالت به عنوان وصف برای فقیه نیست. اینجا بحث ما درباره عدالت به عنوان وصف برای فقه هست. آیا فقه یعنی اون دانشی که از اون منابع خاص شخص فقیه در استنباط احکام دا میکنه که نتیجه اون دانش اون فتاواییست که او ابراز میکنه چه نسبتی با عدالت داره این نکته اول پس این عنوان فقیه عدالت در وا در واقع به معنای آن است بهشتی به عنوان فقیهی که فقهش فقه عدالت است. هرچند به عنوان یک شخص هم متصف به عدالت هست ولی ما درباره رفتارهای عادلانه او به عنوان یک شخص صحبت نمیکنیم. مقدمه دوم این هست که فقه توصیفات مختلفی میتواند داشته باشد. مثلاً گاهی ه به عنوان فقه و شریعت سمحه و سهله ازش یاد میشود که رسول اکرم فرمودن من مبعوث شدم بر شریعت سهله این یه وصفیست برای شریعت و برای فقه گاهی ما توصیف میکنیم فقه رو به اوصاف دیگری مانند عقلانیت و یکی از از توصیفاتی که فقه میتواند داشته باشد این است که فقه عادلانه هست یا عادلانه نیست. یعنی این احکام که در فقه مطرح هست چه نسبتی با عدالت پیدا میکند؟ عادلانه است یا حداقل این است که در تضاد با عدالت نیست و ما موضوع حبتمان همین نکته است. حالا با توجه به این دو نکته مختصر مقدماتی پرسشی که مطرح است این است که بین احکام فقهی و عدالت چه نسبتی میتواند وجود داشته باشد؟ این موضوع رو من از نگاه مرحوم آیتالله بهشتی مورد بررسی قرار میدهند.
البته این انتخاب هم یک انتخاب تصادفی نیست بلکه یک انتخاب کاملاً سنجیده است. چرا؟ چون ما در میان اندیشان اندیشمندان و متفکرین اسلامی و بهخصوص فقها کمتر فقیهی داریم. ه مانند آیتالله بهشتی حساسیت نسبت به موضوع عدالت داشته باشه و دغدغه عدالت در آثار او دیده شود. لذا اگر شما به آثار بسیاری از فقهای ما مراجعه کنید حتی اگر آثار اونها آثار فراوان علمی هم باشه اما کمتر رد پایی از این دغدغ میبینید و نمیشه بر اساس اون آثار پاسخی به این پرسش داد که جایگاه عدالت در فقه اونها چیست؟ در حالی که اگر به آثار شهید بهشتی مراجعه بکنید این موضوع به صورت بسیار بسیار برجسته در آثار ایشان مطرح شده. بنده میتوانم به خودم جرأت بدم در حد آگاهی اندکی که نسبت به افکار و اندیشههای متفکران معاصر بهخصوص در حوزه فقه دارم. شهید بهشتی در موضوع اهتمام به عدالت در ردیف اول قرار داده. یعنی اگر یک نفر داشته باشیم بهشتیست و اگر در این قدی ۳ نفر داشته باشیم یکی از اون ۳ نفر آیتالله بهشتیست متأسفانه اندازه کافی درباره این موضوع و تحلیل دیدگاههای ایشان کار شایستهای صورت نگرفته و من یه طرحی رو اینجا به صورت فشرده ارائه میکنم. تا حدودی میتواند جغرافیای فکری این بزرگوار رو نشان بده. ما درباره فقه و عدالت س بحث میتوانیم داشته باشیم. یعنی ۳ بحث باید داشته باشیم. بحث اول اینه که خود این احکام فقهی با عدالت چه نسبتی داره؟ آیا همه این احکام مشتمله بر این عنصر ارزش عدالت آیا این احکام رو ما میتوانیم با عدالت به عنوان یک مقیاس بسنجیم و درباره انطباق و عدم انطباق اونها داوری بکنیم؟ یا نه این مسئله اصلیست در دانش فقه ولی این مسئله یک بحث پیشینی داره و یک بحث پسینی داره یعنی بحث فقهی اما اون بحث پیشینی این هست که اگر احکام فقه بخواهد با عدالت سازگار باشه احتیاج به چه مبادی و مقدماتی داره؟ این بحث بحث پیشینیه اول باید مبانی این عدالت رو مشخص کرد بعد آمد سراغ فعل. پس این دو مرحله شد.
مرحله اول یک بحث پیشینی درباره عدالت که در واقع این بحث پیشینی مبادی ورود به بحث فقهی هستش و یک بحث پسینی هم داریم و اون بحث پسینی اینه که بعد از اینکه احکام فقهی را مطابق با این مبنا و معیار عدالت استخراج و استنباط کردیم حالا در مقام اجرا و عمل این احکام فقهی برای اینکه عادلان را شود از چه اصولی باید پیروی بکنه که این بحث سوم بحث فقهی نیست بحث کارشناسی هستش اون کارشناسان در مقام اجرا باید این احکام را به گونهای اجرا بکنند که در تضاد با عدالت نباشه اون استنباطی که فقیه میکنه تا حکم الهی را دریافت بکنه اون یه مرحلهست مرحله بعدش این هستش که این استنباط و این حکم الهی در جامعه با چه شکلی و با چه شیوهای باید اجرا بشه. چه بسا فقیه در این بخش دوم صاحب نظر و متخصص نباشه. یعنی احتیاج به یک آگاهیهای خاص اجتماعی یا اقتصادی باشه تا ما به این نقطه برسیم. لاً وقتی ما بحث میکنیم درباره فقر و نسبتش با عدالت اینو میشه در فقه مورد مطالعه قرار داد یعنی ما به منابع اسلامی مراجعه بکنیم ببینیم که در منابع اسلامی چه نگاهی به موضوع فقر وجود داره و بعد به این نتیجه برسیم که جامعه اسلامی جامعهایست که درش فقیر وجود نداشته باشه نباید وجود داشته باشه خیلی زیاد ما در این زمینه اسناد اسلامی داریم ولی بعد نوبت میرسه به راهکارها و به روشها برای حل معضل فقر اینجا هم میتونه روشها روشهایی باشه که در فقه مطرحه هم میتونه روشهای دیگری باشه که از تجارب بشری گرفته و استفاده شده هر دو امکانپذیر هستش. اتفاقاً وقتی که قانون اساسی رو در سال ۱۳۵۸ تدوین میکردن، اونجا یک پیشبینی شد برای رفع مشکل فقر و محرومیت و این پیشبینی، پیشبینی شهید بهشتی بود که در قانون اساسی آمد. یک راهکاره. یک راهکار ممکنه یه کسی بگه که این راهکار مستقیماً راهکار فقهی نیست ولی برای حل مشکل محرومیت در جامعه راهکاری که اونجا ایشان ارائه فرمودن این بود که ما باید جامعه رو به شکلی اداره بکنیم و از منابعش به گونهای استفاده بکنیم که به یم به همه انسانهایی که میخواهند فعالیت سالم اقتصادی داشته باشند، ابزار و امکانات لازم برای فعالیت اقتصادی سالم در اختیار اونها قرار بدیم. اینو در قانون اساسی ایشان آوردن. این یه راهکار بودش. اینا استفادهای از تجربیات مختلف بشری رو میطلبه. حالا بر اساس این این جغرافیای کلی که من ارائه کردم من اون بخش اول رو شروع میکنم تا ببینیم چه مقدار وقت و فرصت اجازه میده برای اینکه بحث رو پیش ببریم.
اول باید فقیه مشخص بکنه که اصول و مبانی لازم برای استنباط احکام عادلانه رو ره یا نداره این استنباط احتیاج به یه اصول و مبانیی داره اگر اون اصول و مبانی سازگار با عدالت باشه وقتی فقیه وارد عملیات استنباط میشه از این اصول و مبانی میتونه استفاده کنه و پشتوانهای برای اجتهادش وجود داره و اگر نه برخوردار نباشه در کار اجتهاد و استنباط از ظواهر کتاب و سنت دچار مشکل میشه. یکی از امتیازات مرحوم شهید بهشتی اینه که در آثار خودش این مباحث پیشینی و مقدماتی را مطرح کرده و تنقیه کرده. حالا من به عنوان نمونه برخی از این اصول و مبانی رو در آثار ایشان هست رو اشاره میکنن. مثلاً اولین نکتهای که وجود داره این هست که تلقی شما از موضوع عدالت و تعریف عدالت و قدرت فکر و اندیشه بشر برای شناخت عدالت چیست؟ ما د تا نحله فکری کاملاً متفا ت و متمایز در میان مسلمونها داریم. کسانی که معتقد هستند که بشر نمیتواند عدل را بشناسد و موضوع عدل یک موضوع شرعیست و فقط و فقط از ناحیه خداوند باید به بشر معرفی شود. در این صورت عقل بشر فکر بشر اهی بشر برای ورود به موضوع عدالت اساساً این امکان رو نداره. خب اگر کسی این مبنا رو پذیرفت دیگه بعداً شما نمیتونید با او احتجاج بکنید که این حکم فقهی که استنباط کردید با عدالت نمیسازه. میگه عدالت چیه؟ هرچه را که ما از شارع مقدس عص کردیم همون عدالته. مردم چیز دیگری میفهمن اشتباه میکنن با قدرت تشخیص موضوع عدالت رو به طور کلی نداریم. اینا عشائره هستن. در برابر این نهله فکری عدلیه هستند و ما شیعه به طور کلی از عدلیه به حساب میایم و امتیاز یه این هست که حسن و قبه عقلی رو قبول دارن و موضوع حسن و قبه عقلی که عقل بشر میتواند درد کنه نه عقل مسلمان میتواند درد کنه انسان میتواند بفهمه موضوعش چیه موضوعش این بحث عدالت هستش که العدل حسن و اگر بشر عدالت را نمیفهمه و نمیتونه تشخیص بده چطور می میتواند حکم بکنه به حسنش و به خوبیش و به زیباییش.
اینا سرمایههای فطری بشر هست برای درک حسن و قرب که موضوعشم عدل و ظلم هستش و طرفین رو عقل بشر میتواند بفهمه و هرگز به انسان نگفتهاند برای وروده به حوزه دین این آگاهیهای ولیه رو در زمینه حسن و قبر باید کنار بگذاری بیرون دروازه دینداری و بعد وارد شوی در حالی که از این سرمایهها چیزی نداری تا ما به تو بگوییم که عدالت ارزش دارد یا ندارد یا عدالت چیه؟ نه اتفاقاً پس از اینکه انسان وارد میشه در حقوق حوزه دین حوزه دین تعالیم خودش رو بر محور عدالت قرار میده و تأکید بر عدالت میکنه ان الله بالعدل خدا دستور به عدل بده قل امر ربی بالقس ای پیامبر اعلام بکن به مردم بگو که پروردگار من مر و دستور به قسط داده است. خلاصه احکام بر محور همین قصد قسط و عدل قرار گرفته. این یه بحث مبناییه که اول ما باید تکلیفمون رو مشخص کنیم و موضع خودمون رو درباره موضوع شناخت عقل معلوم بکنیم. حالا هر کدام از این اصولی رو که اینجا من خدمت شما ارائه میکنم هم یک نمونهای هم از بیانات مرحوم شهید بهشتی خدمت شما میخوانم. در این تفسیر آیتالله بهشتی که به عنوان در مکتب قرآن خوشبختانه تدوین شده مباحث تفسیری که بخشیش در دوران اقامت ایشان در هامبورگ ارائه شده و بخشی هم پس از آن در تهران و هرچند نواقصی در ط برخی از این مباحث هست ولی اکثر این مباحث خوشبختانه تدوین شده و پیاده شده. اینجا این بحث رو در جلد چهارم ایشان مطرح فرمودهاند. صفحه ۳۲۴ حالا من مثال هم بعداً عرض میکنم که آدم قبول کنه این درک عقل رو یا قبول نکنه این درک عقلانی رو چه ت اسیری در مقام اجتهاد و استنباط برای او داره. مگر سؤالی که ایشون میخوان پاسخ بدن اینه مگر میشود انسان با عقل شرع را بفهمد؟ میشود انسان با عقل شرع را بفهمد. خب ما شر رو از طریق قرآن میخوایم بشناسیم. روشنه. از طریق سنت میخوایم اسیم روشنه از طریق عقلم میشه شررو شناخت که خدا چی فرموده و چی نفرموده با عقل داوری میشه کردخی که ایشان میدن بله یکی از مواردش همینجاست ما متأسفانه عبارتهای آیتالله بهشتیه ما متأسفانه گاهی میبینیم در جامعه شیعه عدلیه هم اشعری مذهب پیدا میشود مگر میگوید مگر انسان با عقلش میتواند چیزی بفهمد؟ پس میفرمایید که من عقل بشری را از کار انداختهام. میگویند آقا در شناخت احکام عقل را مطلقا دخالت ندهید. اما مگر چنین چیزی ممکن است؟ خود قرآن دخالت میدهد. این آیه یعنی چه؟ وقتی آیه میگوید و اذا فعلو فاحشتا قالو وجدنا علیها ها آبارنا والله امرنا بها قل ان الله لای بالفحشا معلوم میشود چیزی هست که هر انسان سالمی میتواند بفهمد که این کار زشت است و خدا هرگز به کار زشت فرمان نمیدهد.
درباره این استدلال ایشون در جاهای دیگه ایشون با تفصیل بحث کردن مخصوصاً در همان کتاب بهدها و نبایدها که اون هم خودش بخشی از مباحث تفسیری ایشان هستش. خب حالا چه بپذیریم چه نپذیریم فرقش چیه؟ این یه مبناست. این مبنا چه تأثیری میگذاره؟ ایشون میفرمایند که اگر شما پذیرفتید که بشر حسن و قبه عدل را و قبه ظلم را تشخیص میدهد. اونوقت نتیجهش اینه که دیگه شما نمیتونید بیایید ربایی را که ظلم هستش با حیله درستش بکنید. این نتیجه اون مبنا هستش و اینی که ایشون میفرمایند که چرا بعضیها هم شیعه هستن هم اشعری مسلیکن. این با هم در ظاهر تناقض داره. اگه شی است که بایده باشه عدلیه که در برابر اشعری مسلک بودن هستش به ظاهر گفته میشه که ما عدلیه هستیم ولی نوع استنباطی که صورت میگیره در قبال مسئله عدل و ظلم مثل عشائره هستش یعنی خیلی راحت ظلم توجیه میشه و بعد از اینکه ظلم توجیه شدش نسبت به دین داده میشه نسبت به خدا داده میشه با اینکه مبنای دلیه این هستش که وقتی ما چیزی رو تشخیص دادیم که ظلمه دیگه باید ساحت مقدس شر از آن پاک بدانیم و به شر نسبت ندیم. یکی از مشکلاتی که ایشون با بعضی از اندیشمندان و فقهای خود امثال ایشان بوده و داشتن همین بود که شماها بالاخره این حسن و قبهو قبول دارید یا قبول ندارید و اگه قبول دارید کجا ازش استفاده میکنید؟ مبنا هایی که ایشان در اینجا مطرح فرمودن اونوقت یه خورده که این مسئله جلوتر بره ما میتونیم بگیم که اساساً ما دویت و نویت در بین احکام عقل با احکام شر نمیبینیم. در یه حوضههایی که شر وارد میشه که عقل نمیتواند وارد شود اون از بحث خارجه مثل حوزه عبادات و دیات اونجا عقل ورودی ندارد و ساکته اونجا جاییست که ما تسلیم نصوص شرعی هستیم اما اونجایی رو که عقل ورود پیدا میکنه شر هم ورود پیدا میکنه آیا امکان تفاوت و تقایر وجود داره؟ ایشان معتقد هستش که چنین چیزی امکانپذیر نیست. دلیلش رو هم مطرح میکنن. دلیلی که میارن اینه. میفرمایند جوان با همان فطرت و بینش فطریش خواستار عدل است. عدل در نظر جوان محترم است. خواه اسلام باشد خواه نباشد. خواه خدایی باشد خواه خدایی نباشد. او عاشق و شیفته عدل است و تو نگو این شیفته تو به عدل غلط است. ن میگوید صحیح است. اگر یه کسیست یه جوانی هستش که این شیفته عدالته من میتونم به عنوان یه روحانی بهش بگم که اون کسی که دائماً همه چیز رو با نگاه عدل مورد داوری قرار میده حتی درباره احکام شرع هم حاضر نیست این نگاه را کنار بگذاره. من میتونم بهش بگم که تو ریگی به کفش داری. که آمدی اهتمام به موضوع عدالت داری. قرآن میگوید صحیح است.
تو نگو این شیفتگی تو به عدل غلط است مگر نمیبینی؟ قرآن میگوید ان الله یمر بالعدل. وقتی میخواهد خدا را معرفی کند میگوید خدا آن است که فرمان به عدل میدهد. الله ماهو. من هو خدا کیه؟ پاسخ چیه؟ ان الله یعمر بالعدل. خدا همان خداییست که دستور به عدل میده. مگر نمیبینی؟ میگوید قل امر ربی بالقسط خدای من آن است که به قسط فرمان میدهد. پس چرا این گرایش صحیح فکری جوان جامعه اسلامی و سرزمین اسلامی را تخطعه میکنید؟ این گرایش درست است. این گرایش به جاست. این گرایش همان گرایش خداپسند است. خدا خواسته این جوان دنبال همین دینش برود تا به خدا برسد. از طریق عدل خدا رو بشناس. تو چرا این راه را جلوی او میبندی؟ این راه میتواند او را به خدا برساند. چون ان الله یعمر بالعدل. چون ان ربی امر بالقسط من و تو و دیگران ببینیم چه کوتاهی کردهایم و میکنیم که آدرس خدا از آدرس عدل جدا شده است. من و تو ببینیم چه کوتاهی کردهایم و میکنیم که آدرس خدا از آدرس عد جدا شده است. عدالت رو باید یه جا شنید. سخن خدا رو باید یه جای دیگهای شنید. یه کسانی سخن از خدا میگویند که دغدغه عدالت ندارن و عدالت در کلامنا دیده نمیشه. این مشکلیست که ما به وجود آوردیم. دین اینطور نیست. یه آدرس داره. این یک آدرس و یک نشانه و یک خط هم انسان را دا میرساند هم انسان را به عدالت میرساند و اگر دیدی انسان را به عدالت نمیرساند بدان که آدرس غلطه به خدا هم نخواهی رسید این ادامه تعبیر ایشان این جفای من است این جفای توست این گناه ماست که این دو آدرس را از هم جدا کردهایم اونوقت نتیجهش این میشه اون کسی که دغدغه عدالت داره باید از این آدرس اول فاصله بگیره از سخنگویان دین هم فاصله بگیره از اجتماعات دینی هم فاصله بگیره تا بتونه اون آدرس دوم رو پیدا بکنه عین همین تضاد رو و دو گونه آدرس دادن رو در غیرعدالتم ما داشتیم و داریم شبیه این بحث رو مرحوم در علل گرایش به مادهگری داره. میگه بعضیا میان آدرس جداگانه برای رسیدن به آزادی و حقوق به انسان آمیدن که اگر انسان میخواهد به حقوق خودش برسه باید دین رو رها بکنه. اونجا شهید مطهری میفرمایند که یکی از خیانتهایی که اتفاق افتاده همینه. این دکتر جور آدرس دادنه. خب بشر که نمیتونه فطرت عدالت خواه خانه خودش و فطرتی که به دنبال حقوق خودش هستش اینو نابود بکنه میگه حقوق رو میگیریم دنبال حقوق خودمون میگردیم دین نشد نشد اون مطلبی رو که ایشان اونجا درباره حقوق مطرح کردن که د تا آدرس به انسانها ندید این ضرر دینه این خدمت به دین نیست ایشان اینجا درباره عدالت داره مطرح می کنه. این گناه ماست که این دو آدرس را از هم جدا کردهایم.
حالا یک پرانتز اجازه بدید من باز کنم یه خورده هم تنوع در بحث پیدا بشه و اون این مسئله است که این دینگریزی که امروز به عنوان یک مسئله در جامعه ما مطرح هست و علائم و نشانههایی براش وجود داره. البته کسانی که کارشناسانه مربوط به این موضوع هستن این موضوع رو مطرح میکنن. ما هم یه نمودهایی از او رو کم و بیش در جامعه میبینیم. خب هی ما میشینیم میگیم که آقا جوونا دارن از دست میرن. بچهها از دست رفتن. فاصله گرفتن. قبلاً نماز میخوند. حالا نماز نمیخونه. قبلاً چه؟ لاً چه حالا امروز اینطور اینطور آقای بهشتی اینجا یک مطلبی دارن یه پاسخی به این مسئله میدن و اون پاسخی که ایشان میدن اینه که شما در قبال این جوانها که امروز نگران اونها هستید دین رو چهجوری معرفی کردید؟ اونا از کدام دین زده شدن؟ اگر شما د تا آدرس دادید دین رو از عدالت جدا کردید. او گرایش فطری نسبت به عدالت رو که نمیتونه از دست بده. او نمیتواند به اقتضای فطرت الهی خودش ظلم را بپذیره و توجیه بکنه. ولو یه ذره ظلم ولو بیا سر سوزن. شما مشکلو اونجا باید حل کنید. نه مشکلو در این نسل که برخی از اونها دینگریز شدهاند. شما چه دین نی معرفی کردی که اینا دارن میگریزن از کدام دین دینتو درست کن به جای اینکه بخوای اونا رو درست بکنی همین تعبیر رو ایشون دارن اینجا میفرمایند که وقتی در پرتو اسلام کوششی و جنبشی در راه اقامه عدل و عدل تحقق پیدا نیافت پوششی برای تحقق عدالت وقتی نبود نه تن تنها آنها سراغ ما و اسلام نمیآیند. نه تنها آنها سراغ ما و اسلام نمیآیند بلکه مردم خود ما هم سراغ جایی میروند که بت که میتواند ادعا کند در راه اقامه قدر قدمهای تحقق یافته مثمد ثمری برداشته است. بیخود هم این جمله رو میخواستم تأکید بیخود هم رفقا نیایند هم بنشینیم که چه کنیم که جوانانمان منحرف نشوند اصلاً این بحث بحث بیهودهایه مگه میشه شما این الگوهایی که به نحوی و به شکلی ظلم را تجاوز رو تبعیض را توجیه میکنه موجه میسازه و به دین نسبت میده شما این الگوها رو داشته باشید بعدم بیاید بنشینید که حالا ما میخوایم یه مشکل جوانها رو حل کنیم. اصلاً مشکل از پایین حل شدنی نیست. مشکل از بالا باید حل بشه و حل مشکل هم بر اساس اینه که ما ذهنیت و دریافت رو اول اصلاح بکنیم و بعد در عمل نشان بدیم. به صورت عینی. اونا اشکالشون عمدتاً اشکالات ن ری و تئوریک نیست. اونا روشها و شیوههای عینی را مورد اعتراض قرار میدن.
همین آمارایی که الان جناب استاد معظم در مورد فقر درباره تبعیست درباره فساد یه نظامی که به هر حال این نظام به نام اسلام تشکیل شده و داره اداره میشه و ایشون دغدغهش اینه میگه یا اسلام را اسلام مطابق با عدالت و حقوق معرفی میکنید که اگر این کار رو کردید بدانید عملاً هم در اقناع مردم و بهخصوص نسل جوان موفق خواهید بود و یا اسلامی رو معرفی میکنید که میخواد توجیهگر فساد و م و تبعیض باشه که در این صورت دیگه وقتی مردم فاصله میگیرن شما گلایهای نباید داشته باشی حالا این موضوع رو ایشون در آثار دیگهشونم مطرح کردن یه جای دیگر رو هم من در جلد سوم همین تفسیر شریف مکتب در مکتب قرآن جلد سوم صفحه ۱۵۷ هم برای شما عزیزان بخونم و ببینید مشکل چیست و چگونه باید حل بشه در بحث توزیع عادلانه ثروت در بحث فاصله طبقاتی در بحث اقتصاد آزاد که ایشون میفرماین این اقتصاد آزاد آزاده برای اقنیا و پولداراست اونا دستشون بازه هر کاری بخوان بکنن اما هرگز برای تودههای مردم آزاد ن اونا دستشون کاملاً بسته هستش و بعد سیاستهایی که دولت میگذاره ایشون بحثهایی دارن به تناسب آیه اهل اللهالبین و حرم الربا و اینکه بعضیا میگن دولت باید اقتصاد رو آزاد آزاد آزاد بگذاره ولو اینکه یه عدهای زیر این چرخها له بشن و نابود بشن بشن و اینو به دین هم نسبت میدن. ایشان به اینجا که میرسند میفرمایند که این کار خلاف احتیاط است. یعنی اصل دینداری رو در جامعه متزل میکنه برای اینکه چنین فقهی سر از جای بدی درمیآورد. فقهی که اهتمام به عدالت نداشته باشه برای حل معیشت توده اهکار ارائه نکنه. ایشون میفرماین این فقه سر از جای بدی درمیاره. کجاست اون سار جای بد کجاست اون جای بد ایشون میفرمایند اگه مردم دیدن این فقه نمیتونه مشکلات زندگی اونها رو پاسخ بده. فقه رو میبوسن میذارن کنار. میگن ما نخواستیم. این فقه چنین فقهی سر از جای بدی در میآورد. جامعه را سوق میدهد به اینکه نه تنها دیگر به سراغ فقه و فقیه نیاید حتی سراغ خدای فقه فرست هم نیاید.
اونوقت شما هی جلسه بگیرید مام خوایم در جامعه مشکل حجاب را حل کنیم و ما دغدغه داریم که این حکم الهی چرا از ناحیه بسیاری از دختران و زنان ما مورد اهتمام و اعتنا قرار نمیگیره؟ ایشون میگه شما یه فقهی رو ارائه کردید که نه تنها مردم سراغ فقه نیان سراغ خدای فقه فرستم دیگه نمیاد یعنی همون نمازشم دیگه حاضر نیست بهخاطر عملکرد من این مسئله عدالت یک امر عینی و واقعی در قلمرو دینداری هستش به هیچ نحو در جامعه اسلامی نقش عنصر عدالت را در گرایش مردم به دین و یا به عکس ر نفرت مردم از اصل دین حالا یه موقعست اشکال به یه حکمه که این حکم رو این فقیه درست نفهمیده یه موقع اشکال بالاتره یه موقع اشکال به فقهه یه موقع به تعبیر ایشون خدای فقه فرست من خدایی که همچین احکامی رو میده میگه من نمیخوام از چنین فقهی سر از جای بدی در میآورد زیرا جامعه را سو میدهد به اینکه نه تنها دیگر به سراغ فقه و فقها نیاید حتی به سراغ خدای فقه فرست هم نیاید اگه ارتباطی هم با خدا داره یه خدایی که توش بکن و نکن امر نه نباشه دستوری نباشه یه ارتباط احساس و عاطفی و به تعبیر خودشون عرفانی با خدا هست در حالی که انکار اصل مبدع رو هم حداکثر نکن گاهیهم ممکنه به انکار اصل هم حتی بیانجامدن خب پس د تا آدرس نیست اگر این آدرس د تا شد نتیجه این میشه که کسانی که میخواستند آدرس خدا رو داشته باشن میگن ما همون آدرس عدالت رو پیگیری میکنیم و او برای ما اهمیت پیدا میکنه. من عرض کنم که ۴۵ دقیقه صحبت کردم و اینجوری که یادداشتهای خودم رو نگاه میکنم به نصف هم موضوعاتی رو که در نظر گرفته بودم محمدرضا وقتشونو تقدیم کردن به شما.
ا تشریف نمیارن.
نه سلام رسید.
بله.
حالا یک چند دقیقه دیگری عرض کنم ادامه میدم که هم شما خسته نشید هم مستحضر هستید که یک برنامه شب هم هست من باید یه مقداری نفسی تازه بکنم و اونجا هم بخوام نشون بدم مسئله اندیشه آقای بهشتی رو مجدداً پارسال همون طوری که اشاره فرمودن ما د تا تفسیر آوردیم اینجا دو تفسیر از سوره برائت یه تفسیر از آیتالله بهشتی از سوره برائت یه تفسیرم از یکی از بزرگان و مقامات و یه مقداری خوندیم و گفتم ببینید آیات چگونه با دو گرایش متفاوت معنا شده اصلاً چقدر تفاوت داره و حالا امشبم انشاءالله باز دو سه تا اثر رو که مرتبط هست با قصه عاشورا و کربلا من میخوام اونجا تطبیق بدم که یکیش البته از آثار آیتالله بهشتی هستش به هر حال یه چند دقیقه دیگهای من مزاحم میشم و بیشتر از این شما رو خسته نمیکنم. نکته دیگری که در آثار ایشون هست که اون بحث عدالت پیشین یعنی بحث اصول و مبانی که اینجا مطرح هست این هست که دین و شریعت نسبتش با عدالت از نظر وسیله یا مقصد و هدف بودن چیه؟ خب برخی از افراد دی ینه که ما این احکام رو فقه رو عمل میکنیم به صورت قهری و به صورت طبیعی اون عدالتم تحقق پیدا خواهد کرد ولی تحلیل مرحوم بهشتی این هست که تمام این احکام جنبه ابزار و مقدمه و وسیله برای رسیدن به عدالت داره اونی که مطلوب بالذات است یک چیزه و اونی که مطلوب بالعرض هست اونا چیزای مختلفیست و تمام این احکام شرعی رو خداوند در اختیار ما قرار داده به عنوان وسیله تا به ما کمک بکنه برای رسیدن به عدالت به چه دلیل ستدلالی که ایشان در همین تفسیر دارن در بحث قسط به تناسب این آیه سوره آل عمران ان الذین یکفرون به آیات الله و یقتلون النبیین به غیر حق و یقتلون الذینرون بالقسط من الناس فبشرهم به عذاب علیم عذاب علیم الهی برای کسانی که کفر به آیات الهی میورزن به غیر حق انبیای الهی رو میکشن و یقتلون الذینرون بالقسط اینا دشمنان قسطن و هر کس که عامر به قسط باشه من الناس نه من المؤمنین نه از مسلمونها عامر به قص یعنی انسانهایی را که در سدد تحقق عدالت هستن به این تناسب در جلد چهارم صفحه ۱۱۳ مسئله رو مطرح میفرمایند. استناد به این آیه معروف در سوره حدید لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمتابزان لیقومناس بالقسط انبیا رو فرستادیم. کتاب در اختیار اونها قرار دادیم میزان و معیار به اونها دادیم که چی؟ این فلسفه بعثت انبیا اگه اونا نبودن چه کسری وجود داشت در زندگی بشر لیقوم الناس بالقس ما پیامبران خود را با دلایلی روشنگر فرستادیم با آنها کتاب و میزان و وسیله سنجش حق و عدل فرستادیم تا مردم با استفاده از رهبری پیامبران و هدایت کتاب و میزان قسط را به پا دارند.
با استفاده از رهبران الهی از این استفاده کنیم برسیم به قض برسیم به قص این ادعا که در قرآن کریم آمده ما رو در یک موضع بسیار سرسختی قرار میده اگر یه کسانی در دنیا پیدا بشن و اعلام بکنن که ما بدون استفاده از این معارفی که انبیا تن بیاید ببینید زندگی عادلانه داریم بیاید ببینید مشکل فقر را حل کردیم مشکل فساد رو تا حدود زیادی حل کردیم اینجا ما در برابر یک ادعای چالشی قرار میگیریم شما نگفتید که این مکتب میتواند بشر را در رسیدن به قسط کمک بکنه اونوقت ایشان بر اساس این آیه میفرماید آیه میگوید کتاب و پیامبر و میزان ارسلنا رسلنا انزلنا معهم ارسلنا رسلنا انزلنا معهم الکتاب ویزان قرآن میگوید کتاب و پیامبر و میزان فقط وسیله و ابزار است و بستگی دارد به اینکه مردمی وجود داشته باشن که این ابزار را به کار ندن و باز این کلمه در ادامه ایشون روی این تعبیر تأکید دارند که لیقوم الناس بالقسط وسیلهایست که مردم با استفاده از این وسیله قص و عدل و داد را سر پا کنند. باز جلوتر میاد این آیه میگوید پیامبر کتاب شرح و قانون وسیله و ابزاریست برای برپا داشتن قص بعد همین مطلب رو ادامه میدن و همون نکته سابق رو اینجا هم دارن. میفرمایند اگر ما بخواهیم واقعاً روی دید قرآن بایستیم، قص و عدل و عدالت با آن م گسترده گستر گسترهش با معنای گستردهاش چنان با دین نزدیکند که گویی دو نامند روی یک معنا ناد روی یک من حقیقت دین عدالته غیر از این چیزی نیست اینا چیزایی نیست که جاهای دیگه به این راحتی پیدا بشهها اینا چیزایی نیست که ایشونو از رو دست کسی دیگهای رونویسی کرده باشهها اینا یه حقایقیست که همه جا پیدا نمیشه و بهخصوص کسی که این تحقیق و تحلیلها رو مطرح کرده در یه فضای بستهای که جامعه در بسیاری از اقشار خودش علمای دین در بسیاری از اقشار خودش این حرفا رو اعتنا نمیکردن توجهی نداشتن اینا مسائل م و اساسی هستش که ایشون مطرح کردن و ما یکی از عرض کنم که خوشبختیهامون اینه که در اون سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی که دبیرستان میرفتیم و کتاب دینی برای ما تدریس میکردن اون کتابی بود که ایشان نوشته بود با هم کاری همکاران خودش و اونجا وقتی شما اون کتاب رو میخوندید اون کتاب دغدغه عدالت رو در جوان به وجود میآورد. دقت میفرمایید؟ دغدغه عدالت رو.
حالا اون کتاب الان که از تدریس و حوزه آموزش و پرورش خارج شده ولی پ شده این بخشیش به نام فلسفه دین که دو قسمت هم هست این کتاب یه قسمت اون بخشیست که ایشان تألیف کرده و یه قسمت دوم گفتارهای شفاهی ایشان برای دبیران تعلیمات دینی بوده که میخواستن برن این کتاب رو تدریس کنن چون آشنایی با این معارف نداشتن همایشها و سمینارهایی در تهران در مشهد جاهای مختلف برگ ار میشد و ایشون میرفتن و توضیح میدادن که ما تو این کتاب چی گفتیم. حالا یه بخشی از همون مطالب اتفاقاً مرتبط با بخش ما روی مبانیه و اون اینه که اول باید یک مسلمان و یک متفکر اسلامی تکلیف خودش رو با موضوع برابری مشخص کنه تا پس از برابری نوبت به عدالت برسه. ل شما باید روشن کنید همه انسان آدارای حقن تا بعد نوبت به این برسه حالا عادلانه باید حقوق انسانها رو دار و یکی از فصلهای زیبای این کتاب همین مسئله فلسفه برابریست در همون قسمت یعنی همون متنی که ایشان نوشتن بعد از اینکه لقد ارسلنا رسل نا بالبینات این آیه رو مطرح کردهاند در این کتاب فلسفه دین اون بخش صفحه ۳۷ه یک فصل برابری انسانها این فصل اول فصل دوم که مترتب بر فصل برابریست عدل حقوقی با این جهانبینی که اسلام نسبت به افراد انسانها دارد از نظر اصولی و طبیعی بین افراد انسان نوعی ت، هماهنگی و تساویه در حقوق اساسی ضرورت دارد. یعنی وقتی از نظر خلقت و سرشت اولیه برای افراد جای معینی در جامعه در نظر گرفته نشده، هیچکس بر حسب بر حسب دستگاه خلقت جای بالایی نسبت به دیگران نداره. برابری طبعاً هیچکس و هیچ گروهی نمیتواند مناصب بالا و مشاغل عالی را در انحصار خود بداند و دیگران را محکوم فرمانبری و تصدی کارهای پس بداند. بنابراین بر اساس این بینش معنی عدالت محکومیت و محرومیت افراد فراوانی در جامعه نیست و بهرهبرداری و برخورداری افراد معین توجیهی نداره. بعد اضافه میکنن عدالت در چنین حوزه فکری آن است که امکانات مساوی برای ورش افراد و شکوفایی استعدادها فراهم کردن. امکانات مساوی برای پرورش افراد و شکوفایی استعدادها. نه اینکه اون کسی که پول داره بچهش میتونه رشد کنه و استعدادهای او در پرتب اون مکنت مالی شکوفا بشه.
اون کسی که پول نداره و در یک محل محروم و بدون امکانات هستش نمیتونه خرج کنه استعدادهای او نابود نیست با اینکه استعداد این با اون استعداد فرقی هم نمیکنه عدالت در چنین حوزه فکری آن است یعنی در بحث حقوق آن است امکانات مساوی برای پرورش افراد و شکوفایی استعدادها فراهم بگردند و همه بتوانند تا سرحد کشش و استعداد فویش پیش بروند ین فصل دومه فصل سوم تو اون کتابی که ما در زمان جاهلیت و در زمان طاغوت خواندیم و سوم این بود رفع تبعیض در سایه بینش توحیدی فصل چهارم عدل اقتصادی و اونجا توضیح دادن مردم همه بندگان خدا هستند که باید از مواهب الهی گذران معیشت کنن بنابراین ثروتهای طبیعی در این جهانبینی جای خاصی در جامعه ندارد بدان گونه که گروهی آنها را مال خود بدانند و دیگران محروم از آنها و احیاناً جیرهخوار و در خدمت دارندگان ثروتها و قدرتهای منتی هم میگذارند که ما یه نون بخور و نمری هم به تو میدیم. دست ما رو هم باید ببوزی تشکرم باید بکنی حمایت از ما هم باید بکنی قدردان ما هم باید باشی که ما مه نانی به تو دادیم. خب حالا این قلمرو وسیع حقوق رو دیدن و این برابری چگونه باید رشد بکنه در جامعه نتیجهش این میشه ایشان در همین جا توی همون کتاب زمان طاغوت اینجوری نوشتن انسان استعداد فراگیری و علمآموزی و آگاهی دارد. حق طبیعی اوس که آگاه شود و جا جامعه عادل آن است که برای همه افراد امکان باسواد شدن و ترقی علمی و پیدا کردن مهارتها و فرون را فراهم کنن و این تموم میشه اگر این حق را عموم مردم استعفا کردن یعنی حق ترقی علمی نه این یه گامه تازه رقابتی وجود داره بین کسانی که و دانشبرخوردار هستن. اونجا دو مرتبه میتونه ظلم باشه. یعنی در مرحله بهرهبرداری کردن از این دانشگاهها. لذا فصل ششم اینه. بهرهگیری در سایه کار و فعالیت همگانه. بهرهگیری از منابع طبیعی که حق همه انسانهاست در سایه کار مؤثر میسر خواهد بود. بعد مطلب رو ادامه میدن. که مسئله عدم محرومیت و تجاوز در بهرهوری که فصل هفتم هست اینا اون اصول مبانیه کسی که این اصول و مبانی رو داشته باشه خب بعد در مقام استنبار وقتی به آیات میرسه به روایات میرسه یه پشتوانهای از مبانی قوی دستشه بعد میاد بر اساس این اصول و مبانی دین را تحلیل میکنه. آیات رو تحلیل میکنه به اجتهاد میرسه.
بعد در مرحله بعد این اجتحادهایی که برخواسته از اون اصوله با توجه به اون اصول هستش میرسه به مرحله سوم یعنی استفاده کردن از تجارب بشری از علم و از دانش برای اینکه این اصول و مبانی و برای اینکه این این احکام در مقام عمل با چه شیوهای با چه روشی با چه سبکی با چه ابزارهایی باید اینها به مقام عمل برسه خب این هم ۲۰ دقیقه اضافه شد ۱ ساعت و ۵ دقیقه یه بخشهایی هم که بنده فرصت نیافتم در اینجا در خدمت شما اساتید و سروران عزیز خودم ه بکنم. امیدوارم در یک فرصت و مجال دیگهای توفیق پیدا بکنم که این بحث رو تکمیل بکنم. هم تشکر میکنم از مؤسسه دین و اقتصاد در اهتمامی که برای برگزاری این نشست و نشاست نشستهای مشابه داره و هم سپاسگزار هستم از همتی که شما آقایان و خانمهای محترم در این عصر گرم یک روز تابستانی اینجا حضور پیدا کردید مطمئناً اگر این عشق و علاقه به این سید مظلوم بزرگوار در بین شما نبود انگیزهای برای اینکه حضور پیدا کنید در این شرایط در این مراسم تحقق پیدا نمیکرد. من بر این اهتمام شما و بر این جدیت شما عج مینهم و معتقد هستم در این فضایی که امروز اون فریادهای شهید بهشتی کمتر شنیده میشود. امیدوار هستم همین جلسات کوچک ما بتواند حداقل دین ما را نسبت به این شهدای بزرگ بتوانیم ادا بکنیم و جلوی خاموش شدن این کورسوهایی که هنوز وجود داره جلوی خاموش شدن اونها رو بگیریم. ما متعهد هستیم به اینکه این افکار و این اندیشهها رو حفظ بکنیم. هرچند حفظ این اندیشهها برای ما سخت باشه و دشوار باشه و مشکلاتی رو پدید بیآورد. ما امیدواریم فراتر از اون افکار و اندیشهها و از اون تها یک گام جلوتر برداریم و این جلسات اون روحیه عدالتطلبانه رو که مهمتر هست در ما زنده کنه و اون جملهای رو که عرض کنم که از شهید بهشتی هست که خیلی زیاده این نوع جملات خیلی زیاده ما همچنین حسی داشته باشیم وقتی ایشان میگه تا زندهام تحمل نخواهم کرد نظامی را که در آن انسانهای بسیار کم درآمد در کنار انسانهای پردرآمد زندگی کنند. من این را تحمل نخواهم کرد. اسلام هم این را نمیپسندد و امثال این عزم و ارادهای که در ایشان وجود داشت چیزی فراتر از ذهن و فکر و دیشه یک قدرت ایمان پشت سر این افکار و اندیشهها بود که اتفاقاً اون مقاومت اون ایستادگی اون صبر نتیجه اون ایمانه و الا چه بسا افراد زیادی در میدان مباحث نظری به راحتی این حرفها را بگویند و تکرار بکنند اما حاضر نیستند بگویند و فریاد بزنند و هزینههای اون رو بپردازند. بار پروردگارا شهید مظلوم ما را در کنار شهید مظلوم کربلا اباعبدالله الحسین علیه السلام میهمان بفرما.
بار پروردگارا ما را از راه شهید و شهدای بزرگ اسلام در دنیا و آخرت جدا مفرما. توفیق ادای دین به خون این شهدای بزرگوار به همه ما کرامت بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین