در بحبوحه یک نبرد، خطرناکترین سلاح دشمن، نه موشکهایش، که توانایی او در کاشتن بذر «تردید» در دل جبهه مقابل است. تردید در حقانیت راه، تردید در ارزش فداکاری، و تردید در لزوم مقاومت. یک اندیشمند، در چنین شرایطی، یا میتواند با کلامش به این روحیه مقاومت بدمد، یا با یک تحلیل به ظاهر «فقهی» و «عقلانی»، همان کار دشمن را از درون انجام دهد.
استاد محمد سروش محلاتی، در یکی از حساسترین مقاطع امنیتی کشور و در میانه یک جنگ تحمیلی، با طرح بحث «شهید در نگاه فقیه» (لینک به عنوان منبع)، رویکرد دوم را برگزید. او با تأکید بر شروطی چون «حسن فاعلی» (نیت خالص) و «حسن فعلی» (مشروعیت عمل)، و با برجسته کردن دوگانه «جنگ» و «صلح»، عملاً تمام بار مسئولیت جنگ را بر دوش جبهه خودی انداخت و «مقاومت» را به یک امر مشروط و نیازمند اثبات تبدیل کرد.
این یک استدلال به ظاهر دقیق و فقهی است. اما آیا این «الهیات احتیاط» که مرز باریکی با «الهیات تسلیم» دارد، با مبانی فکری شهیدی چون بهشتی که خود سروش محلاتی همواره او را میستاید، همخوانی دارد؟ ما در «تنویر»، با مراجعه مستقیم به آثار آن شهید بزرگوار، نشان میدهیم که این دو نگاه، نه تنها همخوان نیستند، بلکه در تضاد کامل با یکدیگر قرار دارند.
بخش اول: مغالطه «مقصرنمایی قربانی»؛ یک خیانت آشکار
پیش از ورود به تحلیل فکری، باید بر یک «بیصداقتی تاریخی» بزرگ تأکید کرد. استاد سروش محلاتی با طرح دوگانه «جنگ» و «صلح»، به مخاطب القا میکند که ایران، «انتخاب» کرده است که بجنگد و راه صلح را نادیده گرفته است.
این در حالی است که ایران دقیقاً بر سر میز مذاکره بود که مورد تهاجم قرار گرفت. این دشمن بود که با حمله نظامی، گزینه صلح را از روی میز برداشت. سکوت سروش محلاتی در برابر این حقیقت و تمرکز تمام نقد بر جبهه داخلی، چیزی جز «مقصرنمایی قربانی» و تبرئه متجاوز نیست.
بخش دوم: دو الهیات، دو جهانبینی؛ تقابل بنیادین سروش محلاتی و شهید بهشتی
اکنون بیایید به قلب بحث بپردازیم. این «الهیات احتیاط» چگونه با «الهیات قیام» شهید بهشتی در تضاد است؟
۱. «مصلحت» در برابر «تکلیف مبارزه»:
-
الهیات سروش محلاتی: بر «مصلحت جامعه اسلامی» و «مشروعیت» به عنوان شرط جهاد تأکید میکند. او با استناد به آیه «لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ الی التهلکه» (خود را به هلاکت نیندازید)، عملاً «ترک جنگ» را در شرایط خطر، یک گزینه معقول و شرعی معرفی میکند.
-
الهیات شهید بهشتی: اما شهید بهشتی بر «پیکار و مبارزه بیوقفه با طاغوت» تأکید داشت. از نظر او، «جهاد» یکی از ارکان ایمان و «امر به معروف»، وظیفهای مستمر برای ممانعت از سیطره قدرتهای خودکامه است. در مکتب بهشتی، مبارزه با ظلم یک «تکلیف وجودی و الهی» است، نه یک تصمیم صرفاً مصلحتسنجانه بر اساس محاسبه سود و زیان مادی.
۲. «شهادت مشروط» در برابر «ایثار فعالانه»:
-
الهیات سروش محلاتی: با تأکید بر شروط «حسن فاعلی و فعلی»، «شهادت» را به یک امر پیچیده و نیازمند اثبات تبدیل میکند. این نگاه، ارزش فداکاری را به شرایط بیرونی و نیتهای درونی که قابل سنجش نیستند، گره میزند.
-
الهیات شهید بهشتی: در اندیشه بهشتی، «ایثار و فداکاری در راه حق» و «مبارزه بیامان با ستم و فساد»، جوهر اصلی «شدن» انسان و جامعه است. او از شهیدی سخن میگوید که «مرگ سرخ پرفروغ را در راه خدا… در چشم پیش میبیند». در این نگاه، شهادت نه یک امر مشروط، که اوج یک مبارزه مقدس و تکلیفمحور است.
سخن آخر: دو راهی انتخاب؛ تسلیم یا قیام؟
در نهایت، ما با دو جهانبینی کاملاً متفاوت روبرو هستیم:
-
جهانبینی سروش محلاتی: یک نگاه محتاطانه، مصلحتجو و در نهایت، منفعل که با پیچیده کردن شرایط جهاد و شهادت، عملاً راه را برای «ترک مبارزه» و «تسلیم» در برابر قدرتهای ظالم هموار میکند.
-
جهانبینی شهید بهشتی: یک نگاه فعال، مسئولیتپذیر، تکلیفمحور و شجاع که انسان را به «قیام» علیه ظلم و «مبارزه بیوقفه» برای تحقق عدالت فرا میخواند، حتی اگر این راه به شهادت ختم شود.
سوال اینجاست: در میانه یک جنگ تحمیلی، کدام الهیات به کار یک ملت میآید؟ الهیات تسلیم یا الهیات قیام؟ و چرا یک اندیشمند که خود را پیرو بهشتی میداند، در حساسترین لحظه، تفکری را ترویج میکند که دقیقاً در نقطه مقابل نگاه آن شهید قرار دارد؟ این، خیانت به مکتب بهشتی است.