شناخت از دیدگاه قرآن

شناخت از دیدگاه قرآن

خلاصه

این سند، مجموعه‌ای از مباحث و گفتگوها درباره «شناخت از دیدگاه قرآن» است که توسط شهید آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی ارائه شده و بنیاد نشر آثار ایشان آن را تنظیم کرده است. هدف اصلی متن، تبیین جامع مفهوم شناخت، ابعاد مختلف آن و نقش حیاتی‌اش در زندگی انسان، با تکیه بر آموزه‌های قرآنی است. در ابتدا، واژگان کلیدی مرتبط با شناخت و ادراک، نظیر حس، علم، یقین، تفکر، عقل، قلب و وحی، فهرست و تعریف می‌شوند تا مبنایی مشترک برای بحث فراهم آید. سپس، نقش شناخت در زندگی فردی و اجتماعی، به ویژه در شکوفایی استعدادها و مقابله با انحرافات، مورد تاکید قرار می‌گیرد. همچنین، به تفاوت‌ها و ارتباطات میان مفاهیم ذهنی و عینی در شناخت، و نیز نقش حواس مختلف (مانند بینایی و شنوایی) و قلب در فرآیند ادراک از منظر قرآن اشاره می‌شود. در نهایت، این مجموعه به روش‌های صحیح فهم قرآن، از جمله اهمیت دقت در واژگان و پرهیز از برداشت‌های سطحی، می‌پردازد و بر لزوم همراهی عشق و انگیزه با علم و شناخت تاکید می‌کند.

خلاصه مفصل

برای درک جامع از منبع “شناخت از دیدگاه قرآن”، می‌توان خلاصه‌ای مفصل و روشنگر ارائه داد:

مقدمه و روش بحث این منبع بر اساس سلسله جلسات گفتگویی تنظیم شده است که دکتر بهشتی با جمعی از افراد، عمدتاً جوانان تحصیل‌کرده، داشته‌اند. این جلسات در ابتدا برای پاسخ به سؤالات دینی و فکری جوانان، به‌ویژه در میان روشنفکران دینی، برگزار می‌شد. یکی از موضوعات اصلی که به آن پرداخته شد، بحث “شناخت” بود.

دکتر بهشتی در این جلسات، رویکردی گام به گام و مبتنی بر گفتگو را اتخاذ می‌کند. او تأکید دارد که ابتدا باید با واژگان و مفاهیم عادی و روزمره مربوط به شناخت آغاز کرد، نه با اصطلاحات پیچیده فلسفی و علمی. هدف او این است که بحث از “زمین” (واقعیت عادی) شروع شده و تا “حقیقت” پیش برود. او از مخاطبان می‌خواهد که تعاریف “شناخت” را از منابع مختلف گردآوری کنند تا بحث با غنای بیشتری آغاز شود.

مفهوم “شناخت” و ماهیت آن دکتر بهشتی معتقد است که “شناخت” امری بدیهی و روشن است که نیازی به تعریف ندارد. تلاش برای تعریف شناخت، اغلب به عباراتی مبهم‌تر از خود واژه “شناخت” منجر می‌شود (مانند “شناخت کیفیتی ذهنی است که رابطه‌ای خاص بین ما و اشیا ایجاد می‌کند”). به جای تعریف، او به “اشاره” به این مفهوم بسنده می‌کند، چرا که همه انسان‌ها درک مشترکی از آن دارند.

یکی از نکات محوری، بحث در مورد “واقع‌نمایی” (خاصیت نمایاندن واقعیت) شناخت است. بهشتی تأکید می‌کند که شناخت، ذاتاً خاصیت واقع‌نمایی دارد و این یک بدیهیات است. او منکران واقع‌نمایی علم (شکاکان) را نقد می‌کند و می‌گوید که شک در این زمینه، امری زائد است.

انواع شناخت شناخت را می‌توان از زوایای مختلفی تقسیم‌بندی کرد:

  1. شناخت سطحی و شناخت عمیق:
    • شناخت سطحی: به معنای درک اولیه و متعارف از یک چیز است. مثلاً دانستن اینکه آب برای رفع تشنگی مفید است. این نوع شناخت در حد خود ارزشمند و روشنگر است، به شرطی که به آن “بهای اضافی” داده نشود و به جای شناخت عمیق تلقی نگردد. خطر اصلی در اینجا، فریب خوردن از شناخت سطحی و نتیجه‌گیری‌های افراطی بر پایه آن است.
    • شناخت عمیق: به معنای آگاهی بیشتر و ژرف‌تر درباره یک پدیده، روابط آن با سایر پدیده‌ها، عوامل و علل آن است. شناخت علمی (درک روابط و علل پدیده‌ها) نمونه‌ای از شناخت عمیق است. دکتر بهشتی معتقد است که شناخت کامل به معنای نهایی آن وجود ندارد، و هر قدر هم پیش برویم، می‌توان ژرف‌تر شد.
  2. شناخت بدیهی و شناخت نظری (اکتسابی):
    • شناخت بدیهی: آگاهی‌هایی که بدون نیاز به تأمل، تجزیه و تحلیل و استنتاج به دست می‌آیند و به آسانی درک می‌شوند. مانند درک حضور افراد در یک اتاق.
    • شناخت نظری (اکتسابی): آگاهی‌هایی که برای کسب آنها نیاز به استنتاج، تأمل، تحلیل و تجزیه است. دکتر بهشتی تأکید می‌کند که شناخت‌های نظری بر پایه شناخت‌های بدیهی بنا می‌شوند.

نقش و کارکرد شناخت دکتر بهشتی سه نقش اصلی برای شناخت برمی‌شمارد:

  1. شناساندن مصداق یک امر (یافتن راه درست): شناخت به انسان کمک می‌کند تا مصداق صحیح آنچه را که به دنبالش است، پیدا کند. این نقش در انتخاب رهبران و الگوها بسیار حیاتی است. ضعف شناخت در این زمینه می‌تواند به انحراف نیروهای مؤثر اجتماعی منجر شود.
  2. نشان دادن بهترین روش استفاده از مصداق شناخته شده: اگر مصداقی شناخته شده باشد، شناخت می‌تواند بهترین راه و شیوه استفاده از آن را نشان دهد. مثلاً، شناخت بهترین روش برای آموزش نقاشی.
  3. کمک به رشد تمایلات نهفته درونی انسان: شناخت می‌تواند تمایلات پنهان و ارزنده در انسان را شکوفا و بارور سازد. او تأکید می‌کند که شناخت به خودی خود “محرک حرکت” نیست؛ بلکه این تمایلات و گرایش‌های درونی انسان هستند که محرک اصلی اعمال و رفتار او محسوب می‌شوند. شناخت تنها می‌تواند آن تمایلات نهفته را بیدار یا جهت‌دهی کند. او این ایده را که “شناخت، محرک حرکت است” یک “مبالغه” می‌داند.

ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند: ابزارهای بیرونی (مانند عینک، میکروسکوپ) و اندام‌های درونی انسان.

  • حواس ظاهری: چشم (بینایی)، گوش (شنوایی)، بینی (بویایی)، زبان (چشایی) و پوست (لامسه). قرآن به سمع و بصر بیش از سایر حواس اهمیت می‌دهد و اغلب آنها را با هم و پیش از سایر اندام‌های شناختی ذکر می‌کند.
  • قلب و فؤاد: دکتر بهشتی بر استفاده قرآنی از “قلب” و “فؤاد” به عنوان اندام‌های شناختی تأکید زیادی دارد. او با بررسی گسترده واژه “دل” در ادبیات فارسی، نشان می‌دهد که این واژه در معانی مختلفی همچون مرکز خون، شجاعت، درون، و همچنین به عنوان مأخذ عواطف، تصمیمات، محبت و اراده به کار رفته است. قلب در دیدگاه قرآن، به عنوان اندامی که بازتاب و واکنش شناخت عملی انسان را نشان می‌دهد، عمل می‌کند. به عبارتی، شناختی که بر رفتار انسان اثر می‌گذارد و موجب تغییر وضعیت عاطفی و ارادی او می‌شود، در قلب متجلی می‌گردد.
    • وی “مغز” را نیز اندام مرکزی شناخت عام می‌داند، اما تاکید قرآن بر “قلب” به این دلیل است که قلب، بازتاب‌دهنده آن نوع شناختی است که مستقیماً با عمل و رفتار انسان در ارتباط است.

برد شناخت (حیطه و دامنه شناخت) شناخت انسان محدود به مرزهای حواس نیست. انسان می‌تواند از طریق استنتاج و تفکر، به شناخت اموری فراتر از حس دست یابد. خطای حواس یا خطای استنتاج، به معنای نفی کلی واقع‌نمایی شناخت نیست. قرآن خود نیز به خطاهای حواس (مانند سراب) اشاره می‌کند، اما این به معنای نفی ارزش حس نیست، بلکه تأکید بر لزوم تفسیر صحیح حسیات و فراتر رفتن از ظواهر است.

منابع شناخت از دیدگاه قرآن

  1. وحی: مهمترین منبع شناخت که قرآن بر آن تأکید می‌کند.
    • وحی به معنای اشاره: گاهی وحی به معنای اشاره و تفهیم غیر کلامی به کار می‌رود، حتی برای انسان‌های عادی.
    • وحی به حیوانات (مانند زنبور عسل): این نشان‌دهنده هدایت غریزی و الهام طبیعی در حیوانات است.
    • وحی به انبیا: ویژگی‌های خاص وحی نبوی شامل:
      • وضوح و روشنی: وحی انبیا برای خودشان کاملاً روشن و بدون ابهام است.
      • داشتن محتوا و هدف رساندن به مردم: وحی انبیا عمدتاً پیامی برای مردم است که پیامبر مأمور به ابلاغ آن است.
      • قطعیت: وحی دارای قطعیت مطلق است و هیچ تردیدی در آن راه ندارد. در مقابل آن، تنها بدیهیات می‌توانند قرار گیرند، نه نظریات انسانی.
  2. الهام: کلمه “الهام” در قرآن (مانند آیه “فألهمها فجورها و تقواها”) به معنای شناخت فطری و درونی انسان از خیر و شر، زشت و زیباست. این یک شناخت پایه‌ای است که در عمق وجود همه انسان‌ها وجود دارد و مورد پسند فطرت‌هاست.
  3. کشف، شهود، اشراق، رؤیت: دکتر بهشتی معنای این واژه‌ها را در قرآن بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که آنها عمدتاً به معنای برداشتن حجاب از دید (مانند تیزبین شدن چشم در قیامت) یا بصیرت فکری و درک درونی هستند، نه شهود عرفانی مصطلح.

روش فهم قرآن و جایگاه دیالکتیک دکتر بهشتی تأکید می‌کند که قرآن باید با توجه به زبان و زمان نزول خود فهمیده شود و سنت پیامبر اکرم نیز در این مسیر، بخشی جدایی‌ناپذیر است. او منتقد کسانی است که بدون رعایت این روش‌ها، به تفسیر و “جمع‌بندی” قرآن می‌پردازند.

او به بحث “دیالکتیک” و تاریخچه آن از سقراط تا هگل و ماتریالیسم دیالکتیک مارکس می‌پردازد. او نشان می‌دهد که روش “بحث و مباحثه” در سنت علمی اسلامی، به ویژه در کتب اصول فقه، بسیار شبیه به دیالکتیک (تز، آنتی‌تز، سنتز) است و قرن‌ها قبل از ظهور اصطلاح غربی دیالکتیک، در حوزه علمیه رواج داشته است.

دکتر بهشتی ماتریالیسم دیالکتیک را نقد می‌کند. او بر این باور است که ماتریالیسم دیالکتیک با تأکید بر تحول و تکامل ماده، از “قوانین ثابت” حاکم بر طبیعت و جهان غافل شده یا آن را “مفهومی ذهنی” می‌شمارد. در حالی که بهشتی معتقد است قرآن بر وجود هم “تحول و تکامل” (حرکت و پویایی) و هم “قوانین ثابت” (اصول پایدار) در هستی تأکید دارد. او تأکید می‌کند که شناخت، نباید واقعیت را صرفاً محدود به امور مادی و متغیر کند. قانون، واقعیتی عینی است که مستقل از ذهن وجود دارد.

نکته نهایی این مجموعه بحث‌ها تلاشی است برای فراهم آوردن یک مبنای مستند و روشن از “شناخت از دیدگاه قرآن” تا از سردرگمی‌ها و تفاسیر ناصحیح جلوگیری شود. دکتر بهشتی مکرراً تأکید می‌کند که هدف این جلسات، تبیین محکمات و اصول روشن در زمینه شناخت است، نه ورود به مباحث متشابه و زائد که موجب سردرگمی می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *